ملت اسلامی در برابر درسها و عبرتها و آنچه بر سر حکام سکولاریست و جاهل می آید (۱)
مؤلف: أبو البراء أنصاری
ارائه دهنده : ابومحمد پاوه ای
بسم الله الرحمن الرحیم
خداوند متعال می¬فرماید: «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِی الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» آل عمران ۲۶
«بگو: پروردگارا! ای همه چيز از آن تو! تو هر كه را بخواهی حكومت و دارائی ميبخشی و از هر كه بخواهی حكومت و دارائی را بازپس ميگيري، و هر كس را بخواهی عزّت و قدرت ميدهی و هركس را بخواهی خوار ميداري، خوبی در دست تو است و بيگمان تو بر هر چيزی توانائي.»
ابوموسی اشعری رضی الله عنه نقل می¬کند از پیامبر صلی الله علیه وسلم که فرمودند: «خداوند به ظالم مهلت می¬دهد ولی هنگامی که او را گرفت، رهایش نمی¬کند.» سپس این آیه را خواند: «وكَذلكَ أَخْذُ ربِّكَ إذَا أَخَذَ الْقُرَى وَهِی ظالمِةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَليمٌ شَديدٌ» هود ۱۰۲
«عقاب پروردگار تو اين چنين است (كه درباره¬ی قوم نوح و عاد و ثمود و مدين و غيره گذشت) هرگاه كه (بر اثر كفر و فساد، اهالی) شهرها و آبادی¬هایی را عقاب كند كه ستمكار باشند. به راستی عقاب خدا دردناك و سخت است.»
رخدادها و احداثهای اخیر در تونس و مصر ولیبی و… برای تمام جهانیان روشن ساخت که این امت، همواره توانایی مهار کردن و در دست گرفتن امور را دارد .. و روشن ساخت که اراده مردم خشمگین و به پا خواسته، تمام قدرت و قوای طواغیت سکولاریست و جاهل را در هم خواهد شکست و سربازان وحشت¬زده و ترسو¬شان از ورود به معرکه احساس ترس و حشت می¬کنند و می¬دانند که خسارتمند ..
با نگاهی به این حوادث و اتفاقات متوجه خواهیم شد، طواغیت سکولاریست و جاهلی که از تخت قدرت پایین کشیده شدند و نظام¬های کثیفی که سقوط کردند با زور اسلحه و قدرت بر مردم حکومت می¬کردند و شعار این طواغیت سکولاریست و جاهل نیز همان شعار جد اولشان، فرعون بود، آنجا که خداوند متعال می فرماید:
«قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَى وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ» غافر ۲۹
«فرعون گفت: من جز آنچه صلاح ديدهام و پيشنهاد كردهام صلاح نميبينم و به شما پيشنهاد نميكنم، و من جز به راه هدايت و منتهی به سعادت، شما را رهنمود نميكنم.»
عاقل و صاحب بصیرت کسی است که به این رویدادها و حوادث جاری بنگرد و در خلال آن، به سنت-های خداوند متعال که هیچ تبدیل و تغییری در آن به وجود نمی¬آید نگاه کند و از این رویدادها پند و عبرت بگیرد و نقطه شروعی باشد برای جبران و تصحیح اشتباهات گذشته و آماده شدن برای آینده، از طریق تقویت نقاط مثبت و برطرف کردن ضعف¬ها، تصحیح خطاها و از بین بردن باطل و بیان حق ..
خداوند متعال می¬فرماید: «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ» آل عمران ۱۳۷
«پيش از شما قواعد و ضوابطی بوده است (كه ثابت و تغييرناپذير به مرحلهی اجرا درآمده است و امور اجتماعی بشر برابر آن چرخيده است و هميشه همچنين خواهد بود) پس در زمين به گردش بپردازيد و بنگريد كه فرجام تكذيبكنندگان (حق كه پيوسته با باطل در جنگ است) چگونه گشته است.»
و همچنین می¬فرماید: «سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا» فتح ۲۳
«اين سنّت الهی است كه در گذشته نيز بوده است، و هرگز برای سنّت الهی تغيير و تبديلی نخواهی يافت.»
از جمله عبرت¬ها و پندهایی که بر هر صاحب عقلی لازم است که در این اتفاقات به آن بیاندیشد، به شرح زیر است.
• اول: قدر خداوند غالب و چیره است
خداوند متعال همه چیز را تقدیر می¬نماید همانگونه که می¬فرماید: «إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ» قمر ۴۹
«ما هر چيزی را به اندازهی لازم و از روی حساب و نظام آفريدهايم.»
و همچنین می¬فرماید: «وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ» تکویر ۲۹
«و حال اين كه نمیتوانيد بخواهيد جز چيزهائی را كه خداوند جهانيان بخواهد.»
بنابراین برای هیچکس، مشیئت و خواستی نیست که انجام گیرد مگر اینکه در انجام گرفتن آن، خواست و مشیئت خداوند متعال وجود داشته است، و آنچه بر آفرینش می¬گذرد از قبل در علم خداوند متعال بوده است. قدر یکی از اسرار خداوند متعالاست .. هرچه که مقدر شده باشد لزوماً انجام می¬گیرد. ولی با این حال خداوند متعال اسباب و مسببات را نیز مقدر نموده است. همانگونه که راستگوی تصدیق شده، پیامبر صلی الله علیه وسلم در حدیثی که ابو داود روایت می¬کند، از آن خبر می¬دهد.
عبادة بن الوليد بن عبادة می¬گوید پدرم برایم روایت کرد که: پیش عبادة بن صامت رفتم و ایشان مریض بودند و گمان مردن در ایشان می¬رفت .. پس گفتم: ای پدر، مرا نصیحت و راهنمایی کن، گفت: در کنارم بشین، هنگامی که در کنارش نشستم گفت: ای پسرم، هرگز طعم ایمان را نخواهی چشید و به حقیقت علم دست نخواهی یافت، مگر اینکه به قدر و خیر و شر آن ایمان آوری، گفتم: ای پدر چگونه خیرش را از شرش تشخیص دهم؟ گفت: بدان آنچه که به تو نرسیده، مقدر نبوده که به تو برسد و آنچه به تو اصابت نموده است، امکان نداشته که به تو نرسد .. ای پسرم، شنیدم که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود:
«إن أول ما خلق الله متعال القلم، قال: اكتب. فجرى فی تلك الساعة بما هو كائن إلى يوم القيامة»
«اولین چیزی که خداوند متعال خلق کرد قلم است که فرمود: آنچه که در این لحظه تا روز قیامت اتفاق می¬افتد را بنویس» .. ای پسرم اگر بمیری و بر این باور نباشی وارد جهنم می¬شوی.
پس چگونه بسیاری از مردم، این انقلاب¬ها و سقوط طواغیت سکولاریست و جاهل را فقط به ملت¬ها ربط می¬دهند و قدر پیروز و چیره خداوند متعال در زمین را فراموش می¬کنند. پس هرکس که آیات قرآن و احادیث پیامبر صلی الله علیه وسلم را تکذیب کند، این حدیث پیامبر صلی الله علیه وسلم در موردش صدق می¬کند. از سعید بن عمرو بن جعده محزومی از ابن زراره و او نیز از پدرش نقل کرده است که پیامبر صلی الله علیه وسلم آیه «وقُوا مَسَّ سَقَرَ *إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدْرٍ» [۲] را خواند و فرمودند: «(این آیه) در مورد مردمانی از امتم در آخر زمان نازل شده است که قدر خداوند متعال را تکذیب می¬کنند.» [۳]
• دوماً: مالکیت حقیقی ازآنِ پروردگار جهانیان است
خداوند متعال می¬فرماید: «فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ» مؤمنون ۱۱۶
«خداوندی كه فرمانروای راستين است و هيچ معبودی جز او نيست و صاحب عرش عظيم است.»
حاکمی به قدرت نمی¬رسد و از قدرت کنار نمی¬رود و دولتی برپا نمی¬شود و به قدرت نمی¬رسد مگر به امر مالک حقیقی این جهان .. و خداوند یکتا است که تصرف¬کننده و اداره¬کننده حقیقی این جهان می-باشد، و هم اوست که مقام می¬دهد و و خار می¬گرداند، غزت می¬بخشد و ذلت می¬دهد .. پادشاه حقیقی، مالک الملوک و خالق موجودات و صفات است و هیچ مالک حقیقی¬ای نیست مگر خداوند متعال. و در این شکی نیست که مالکیت حقیقی هر چیزی، برای خداوند جهانیان است، و مالک حقیقی هرکس و هر آنچه که در ملک خداوند متعال قرار دارد، فقط و فقط اوست و بس.
دکتر احمد حسین فراج در کتاب «الملكية ونظرية العقد» در صفحه ۲۷ می¬گوید: «عقیده مسلمین بر این استوار است که صاحب حقیقی این جهان و هرآنچه از اشیاء، حیوان و انسان در آن است، خداوند متعال است .. او ذاتی است که آن را خلق نمود و به آن شکل داد و پدید آورد، و او حکم دهنده ملک خود، به هر آنچه که بخواهد، می¬باشد و هیچ بازخواست کننده¬ایی برای حکمش نیست.
«لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْأَلُونَ» انبیاء ۲۳
«خداوند در برابر كارهایی كه میكند، مورد بازخواست قرار نمیگيرد (و كسی حق خُردهگيری ندارد) ولی ديگران مورد بازخواست و پرسش قرار میگيرند (و در افعال و اقوالشان جای ايراد و سؤال بسيار است).»
و به راستی که آیه¬های بی¬شماری از قرآن کریم به این موضوع دلالت دارند و از جمله آن:
«وَتَبَارَكَ الَّذِی لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا» زخرف ۸۵
«بزرگوار و دارا¬ی خير و بركت آن كسی است كه شاهی و مملكت آسمانها و زمين، و هر آنچه ميان آن دو است از آن او است.»
«لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا فِيهِنَّ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» مائده ۱۲۰
«حكومت آسمانها و زمين و آنچه در آنها است، از آن خدا است، و او بر هر چيزی توانا است.»
و غیر از این آیات، آیات واضح دیگری در دلالت بر تصرف خداوند یکتا در تمامی کائنات، از خلقت و مالکیت و تصرف در آنها، وجود دارد. کسی که می¬خواهد حکومت و مالکیت نماید، بر او لازم و حتمی است که به مالک حقیقی تمسک جوید و از قوانین و شریعتی که سبحانه و تعالی در قرآنش و بر زبان پیامبرش محمد صلی الله علیه وسلم جاری ساخته و تعیین نموده است، منحرف نشود .. شاعر می-گوید:
يَرَى السُّخَفَاءُ الْمُلْكَ عَرْشاً وَتَاجَهُ * * * وَمَا الْمُلْكُ إِلاَّ الْعَدْلُ والْجُودُ والْحَزْمُ
نادان تخت و تاج را پادشاهی می¬بیند در حالی که پادشاهی مفهومی جز عدل و بخشش و پایداری ندارد.
کسی که پادشاه سرزمین¬ها و مردم است، پادشاهی¬اش موقت و محدود است و هرگاه مالک حقیقی، نابودی و زوال این پادشاه را اراده کند، به اذن او سبحانه و تعالی ملک و پادشاهی¬اش نیست و نابود خواهد گشت.
چه بسیار پادشاهانی بودند که برای آنها نشانه¬هایی آشکار گشت و هنگامی که به اوج رسیدند، مردند. بنابراین، این خداوند متعال است که مالک حقیقی عالم هستی است و بر هر موحد و یکتاپرستی واجب است که به او سبحانه و تعالی، مرتبط گردد تا خداوند متعال آنها را عزت و بزرگی بخشد و جایگاه و منزلتشان را رفیع گرداند و در دستان آنان پیروزی و تمکین قرار دهد..
• ثالثا: گرفتن ملک و پادشاهی همچون گرفتن روح از بدن
هر فرد یا جماعتی که حقِ حکم را ادا نکند و شرع خداوند متعال در حکم را از بین ببرد، حکم و مالکیتش همچون گرفتن روحش، از او گرفته می¬شود. خداوند متعال در کتاب عزیزش حقیقتی را مقرر نموده است که، خداوند متعال ملک را به هرکس که بخواهد، می¬بخشد و از هرکس که بخواهد می¬گیرد.
«قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِی الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» آل عمران ۲۶
«بگو: پروردگارا! ای همه چيز از آن تو! تو هركه را بخواهی حكومت و دارائی میبخشی و از هر كه بخواهی حكومت و دارائی را بازپس می¬گيری، و هر كس را بخواهی عزّت و قدرت میدهی و هركس را بخواهی خوار می¬داری، خوبی در دست تو است و بيگمان تو بر هر چيزی توانائی.»
این قول خداوند متعال «وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ»، ما را به این سوال وا می¬دارد که نزع و بازپس¬گرفتن به چه معنی است؟ “نزع”، گرفتن سریع چیزی است .. چرا که پادشاهان معمولا به تخت پادشاهی، فقط تمسک ندارند بلکه با تمام توان به آن چنگ زده¬اند، چرا؟ چون بعضی از آنان که بر کرسی حکومت می¬نشینند، آن را همچون غنیمتی بدون عواقب می¬بینند .. بدون هیچگونه زحمتی و بدون هیچگونه مراقبتی و بدون ناراحتی و یا نگرانی از حقوق مردم ..
آنها فراموش می¬کنند که از خود بپرسند که «برای مردم چه کاری انجام دادی؟» .. هیچ کدام از آنها متوجه ضرورت رعایت حق الله برای خلق نیستند .. باید برای حفظ منافع و مصالح مردم شب بیداری و خستگی چشید و جدیت و مشقت و سرسختی به خرج داد و باید بر رعایت حقوق مردم و حریص بود.
اکنون ما حاکمان سکولاریست و جاهل را نسبت به حکومت حریص می¬بینیم، پس باید بدانیم حکومت از نظر آنها غنیمتی است که هیچگونه خسارت و تاوانی ندارد.
همانا زاهد¬ترین این مردم نسبت به این حکومت کسانی هستند کـه اهمیت این مسئولیت را بر روی شانه¬هایشان درک کنند و این در مورد خلفاء راشدین رضی الله عنها کاملا مشهود بود .. دو مثال در این مورد را می¬آوریم:
ـ مثال اول: ابوبکر صدیق رضی الله عنه هیچ رغبت و اشتیاقی به منصب خلافت نداشتند و به آن نظری نداشت بلکه ایشان به منصب خلافت مکلف شدند و مسئولت آن را برعهده گرفتند. زمانیکه به خلافت رسیدند به بالای منبر رفتند و چنین گفتند: «من بر شما ولی امر گشتم و حال اینکه بهترین شما نیستم، اگر کار نیکی نمودم مرا کمک و نصرت دهید و اگر بدی¬ای از من سر زد، مرا از انجام آن بر حذر دارید. بدایند که نیرومندترین شما در نزد من ضعیف است تا زمانیکه حقی که باید از او گرفته شود، را از او بگیریم و ناتوان شما در نزد من قوی و نیرومند است تا آنگاه که به حقش برسد و قطعا دوست دارم که این امر را به یکی از شما واگذار نمایم.» و اینگونه دو اصل پایه و اساسی، برابری و عدالت در برابر شرعیت خداوند متعال را به پا داشت و اقامه نمود.
ـ مثال دوم: جداکننده حق از باطل، عمر بن الخطاب رضی الله عنه هرگاه چیزی را یادآوری می¬نمود، عدل را یادآور می¬شد و زمانیکه عدل را ذکر می¬نمود خداوند متعال را یادآور می¬شد. وقتی ایشان ضربت خوردند، بعضی از اصحاب رضی الله عنهم به ایشان گفتند: «گویی که تو را از دست خواهیم داد ـ از دست خواهی رفت ـ پس پسرت عبدالله را به ولی امر و جانشین خود تعیین نما.» عمر رضی الله عنه این چنین به آنان جواب می¬دهد که «با وجود کفایت آل خطاب از آنان می¬خواهد که کسی دیگر از امت محمد صلی الله علیه وسلم را انتخاب کنند.» چرا؟ چونکه حکم و حکومت نمودن در اسلام، مشقت بار و بسیار مسئولیت آور است.
بعد از خلافت چهار خلیفه کرام، که خلافتشان بر طریق و منهج پیامبر صلی الله علیه وسلم بود، حکومت عضوض [۴] با آغاز ولایت معاویه که خلافت را وراثتی نمود، روی کار آمد و سپس پادشاهی برچیده شد و حکومتداری به سوی حکومت جبری، که اکنون در آن به سر می¬بریم و با زور و اسلحه بر مردم حکومت می¬کنند، رو نهاد.
چه بسیار پادشاهانی بودند که یک روزه ملک و پادشاهی¬شان از آنان گرفته شد .. و چه بسیار افراد عادی¬ای بودند که یک روزه پادشاه و ملک شدند چرا¬که این امر، در قبضه قدرت خداوند متعال می¬باشد .. چه بسیار انسان¬های قدرتمندی بودندکه خود را بر هر¬کـسی غالب می¬دیدند اما یک روزه ذلیل¬ترین و پست¬ترین مردم شدند .. و چه بسیار انسان¬های کم قدرت و ذلیلی بودند که یک روزه پادشاه و ملک شدند، به این خاطر که مالکیت و حکومت تنها و تنها برای خداوند متعال است و بس.
به راستی که بازپس¬گرفتن ملک و پادشاهی، مسئله سهل و آسانی نیست؛ اغلب اوقات پادشاهان سعی دارند که به هر قیمتی که شده، ملکش را حفظ کند و به آن چنگ می¬زند. اما هر ملک یا پادشاهی که مالکیت و حاکمیت را به دست می¬گیرد باید بداند که این خداوند متعال است که چنین سروری¬ و اقتدار و قدرتی را به وی عطا نموده است. برهمین اساس خداوند متعال می¬فرماید:
«قُلِ اللهم مَالِكَ الملك تُؤْتِی الملك مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ الملك مِمَّنْ تَشَآءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَآءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَآءُ بِيَدِكَ الخير إِنَّكَ على كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» آل عمران ۲۶
«بگو: پروردگارا! ای همه چيز از آن تو! تو هر كه را بخواهی حكومت و دارائی میبخشی و از هر كه بخواهی حكومت و دارائی را بازپس می¬گيری، و هر كس را بخواهی عزّت و قدرت میدهی و هركس را بخواهی خوار می¬داری، خوبی در دست تو است و بيگمان تو بر هر چيزی توانائی.»
در اعطای پادشاهی هیچ مقاومتی از کسی که حکومت می¬نماید، وجود ندارد؛ بلکه این بازپس گرفتن پادشاهی است که پادشاه را مجبور می¬کند که در برابر از دست دادن تخت و تاجش، مقاومت نماید.
و نیز خداوند متعال است که به هر کس که بخواهد عزت و بزرگی می¬بخشد و هم اوست که هر که را بخواهد خار و ذلیل می¬گرداند. هنگامی که مفهوم این آیه مبارک، در جان و نفس انسان مومن، جوانه زند، به این ایمان و باور دست خواهد یافت که هیچ امکانی برای گریز و فرار از قدَر خداوند متعال وجود ندارد، اگر پادشاهی دهد خیر است، و اگر آن را بازپس¬گیرد باز خیر و برکت است و بزرگی دادن و کوچک نمودن از سوی خداوند متعال، همه و همه خیر و نیکی است تا انسان سرکشی نکند، و جاه و مقامش او را متکبر نگرداند و در ایمان به خداوند متعال، کسی را با او هم¬تراز قرار ندهد.
خداوند متعال، تعدادی از بندگانش را بر تعدادی دیگر، مُلک و پادشاهی می¬دهد .. خداوند سبحانه و تعالی، پادشاهی را از کسی بازپس می¬گیرد و به دیگری می¬بخشد، تا این امر ذات و حقیقت یکنواختی پیدا نکند.
در این موضوع، بیانی نهفته است از حکمت خداوند متعال در بازپس¬گرفتن پادشاهی از گروه و طائفه¬ایی و اعطای آن به گروه و طائفه¬ایی دیگر، و نیز در دگرگون شدن پادشاهی¬ها و از دست دادن آن از قومی به قومی دیگر، پند و عبرتی است واضح و روشن .. خداوند متعال گروهها و جماعت¬ها را مُلک و پادشاهی می¬دهد تا آنان را بیازماید که با این قدرت و پادشاهی چگونه برخورد و رفتار می¬کنند.