تحلیلی مختصر بر آزادی ۱۶ خواهر مجاهده ی جماعت دوله از زندان اوین

تحلیلی مختصر بر آزادی ۱۶ خواهر مجاهده ی جماعت دوله از زندان اوین

 به قلم: مسعود سنه ای

زمانی که جماعت دوله بسیاری از اعضای خود را به همراه سرزمینهای تحت تصرفش در سوریه و عراق از دست داد بسیاری از خواهران ما که اکثرا همسران یا دختران اعضای دوله بودند بدون سرپناه در میان دشمنان مختلف سرگردان شدند. آنهائی که بومیان عراق و سوریه بودند به نحوی توانستند به طایقه و قبیله ی خود پناهنده شوند و در امان بمانند اما مهاجرین وضعیت دردناکی داشته اند.

در همان ابتدای امر مفتی های سلفی نجدی و تقریبا نیمه دیوانه ای چون طارق عبدالحلیم و ابوبصیر و … فتوای قتل عام این زنان به سبک قتل قوم عاد را صادر کردند و فتوا دادند که این زنها نیز مثل مردانشان خوارج حازمی بوده و باید کشته شوند و…

ما به گواهی ابوعمر چچنی و کسانی چون محیسنی شاهد تجاوزات جنسی به همین مهاجرات از سوی گروههای مزدوری چون جولانی و متحدینش بودیم . در کنار این و پس از آنکه گروه احرار الشام فاش نمود که ۶۰۰ زن مسلمان اهل سنت در زندانهای دارودسته ی جولانی و فتاحی و انصار به سر می برند طرف مقابل هم فاش نمود که ۵۰۰ زن اهل سنت نیز نزد گروه احرار الشام زندانی هستند که تمام مهاجرات در بدترین حالت به سر می برند.

یکی دیگر از زندانهای مخوف خواهران مهاجر ما در عراق قرار داشت که تحت نظارت آمریکا و سایر سازمانهای بین المللی بدترین تجاوزات جسمی و روحی و جنسی به این خواهران شده و تعداد زیادی از آنها نیز پس از تحمل اینهمه شکنجه و … یا اعدام شده اند یا به حبسهای طولانی مدت محکوم شده اند و یا به کشورهای کافر و مرتد خود تحویل داده شده اند.

در کنار این ما شاهد بزرگترین زندان مهاجرات در مناطق تحت نفوذ مرتدین اوجالان هستیم که در جلو چشمان آمریکا و ناتو و  تمام نهادهای بین المللی سکولاریستی و بخصوص گروههای سلفی نجدی چون دارودسته ی جولانی و فتاحی و انصار و احرار و… دنیا شاهد کلیپهائی بود که نشان می داد مرتدین کورد به تعدادی از این مهاجرات تجاوز می کردند  و هم اکنون نیز آنها را در معرض فروش قرار داده اند و برای هر کدام مبلغی تعیین کرده اند که به فروش برسانند. همین چند ماه پیش بود که باز شاهد بودیم که آمریکا  ۱۵۱۲ زن از همسران سربازان دوله را از اردوگاه الهول در استان حسکه به عراق منتقل کرده اند.

در چنین وضعیتی خواهران کورد و مهاجر ما که سرپرست خود را از دست داده بودند با تمام مشقات ناشی از عبور از میان آنهمه درنده و طی نمودن مرزهای سوریه و ترکیه در نهایت خود را تحویل نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی ایران دادند.

این خواهران که اکثراً متعلق به شهرهای سنی نشین کرمانشاه و سنندج و بوکان هستند همچون خانواده ی شیخ اسامه و سایر مهاجرینی که پس از حمله ی آمریکا به افغانستان به ایران پناهنده شده بودند در سوئیتهای جداگانه و مجزائی که از دیگر زندانیان سیاسی تفکیک شده اند نزدیک به سه سال نگهداری شدند.

مقامی رسمی در مورد این خواهران گفته است: «بیشتر این زنان متهم به عضویت در داعش (دوله) بوده اند! و آن‌ها پس از کشته شدن یا منفک شدن همسرانشان در عراق و سوریه ، خود را به ایران تسلیم کردند و توسط نهادهای امنیتی بازداشت و سپس در دادگاه محکوم شدند.»

هم اکنون ما شاهد خبری خوشحال کننده و مسرت بخشی هستیم که این خواهران ما به دنبال شیوع کرونا در ایران و موافقت رهبر جمهوری اسلامی ایران با عفو شمار زیادی از زندانیان، ۶ ماه قبل از اتمام محکومیتشان در کمال احترام و عزت نزد خانواده های خود برگشته اند .

سرگذشت خواهران اسیر ما در عراق و سوریه و غیره زنگ خطر و تلنگری برای بیداری ما هستند که به ما نشان دادند تمام سلفیون نجدی  و تشیع انگلیسی و مرتدین سکولار محلی که تحت نظارت آمریکا و ناتو قرار گرفته اند این ظرفیت را دارند که تبدیل به درنده ترین موجودات در برابر مسلمین شوند.

قاضی محمد بت سکولاریستهای کوردستان از نظر نژادی اصالتاً کورد بود یا گرج ؟

قاضی محمد بت سکولاریستهای کوردستان از نظر نژادی اصالتاً کورد بود یا گرج ؟

به قلم: هیرو موکریانی

سالها پیش برادران ما طبق اسناد و مدارک معتبر ثابت کردند که قاضی محمد اصالتاً گرج است نه کورد و خانواده ی ایشان نیز از گرجستان به کوردستان ایران کوچ کرده بودند؛ اما مخالفین سکولار که همچون بتی او را می پرستیدند زیر بار این حقیقت تاریخی نمی رفتند.

 با این وجود نمی توانستند جلو رشد فکری کوردهای مسلمان را بگیرند هرچند روشن شدن این حقیقت را سمی برای خود می دانستند، چون اینها بر کورد بودن و ناسیونالیسم افتخار می کردند اما حالا مشخص شده است که بت آنها اصلاً کورد نبوده بلکه اهل گرجستان و گرج زبان بوده و کورد نبود، و بت آنها کسی بوده که به دستور استالین (که او هم اصالتاً گرجستانی بود) بر علیه حزب اسلامگرای کوردها به نام کومله ژ-کاف کودتا نمود و اولین حزب سکولار و ارتدادی را در میان کوردها درست کرده است.

اما تا کی می توانستند جلو این حقیقت را بگیرند؟ به همین دلیل عبدالله حسن زاده دبیرکل سابق حزب دمکرات کردستان ایران به همراه خالد عزیزی دبیرکل فعلی یکی از جناحهای حزب دمکرات کردستان به صورت واضح و روشن اقرار کردند که ( پیشه وا قاضی محه مه د به ره گه ز کورد نه بوه) قاضی محمد از نظر نژادی اصلاً کورد نبوده و خانواده ی او از گرجستان آمده است.

حسن زاده می گوید: “فکر نکنم هیچوقت استالین را دیده‌ باشد ولی با دولت استالین روابط داشته‌ است،جالب است شنیده‌ام خانوده‌ ایشان در اصل کرد نبوده‌اند،اصالتن گرجی هستند و از گرجستان آمده‌اند”

  فاش شدن این حقیقت همچون پتکی بر پیکره ی این حزب ملی گرای سکولار و سایر کسانی بود که قاضی محمد را بت خود می دانستند و نعره های کورد کورد بودنشان گوش همگان را کر کرده بود.   

حالا روشن شده است که شخصی ادعای کورد بودن کرده که خودش اصلاً کورد نبوده و ربطی به کوردها نداشته، بلکه در واقع خائنی بوده که به دستور استالین بر علیه حزبی که توسط خود کوردها درست شده کودتا کرده و انقلاب اسلامی کوردها را به کمونیستهای شوروی فروخته است.

با آنکه خالد عزیزی اقرار می کند که :” اعضای کومله ژ-کاف به علت روحیه ی تکروانه و جاه طلبانه قاضی محمد درخواست عضویتش را رد کردند … اما در نهایت اجبار روسها باعث می شود که قاضی محمد به ریاست جمهوری هم برسد.”

اما واقعیت این بود که ماهیت کومله ی ژکاف به عنوان حزبی اسلامی با ماهیت حزب دمکرات به عنوان حزبی سکولار و سوسیالیست فرق داشت و علت مخالفت تنها حزب اسلامی کوردها با قاضی محمد به دلایل عقیدتی و مزدوری قاضی محمد برای کمونیستهای شوروی بود.

 با این وجود واکنشها در برابر سخنان حسن زاده و عزیزی نیز جالب بود. جناح مصطفی هجری بدترین توهینها را نثار عبدالله حسن زاده و خالد عزیزی کردند بدون آنکه این حقیقت تاریخی را انکار کنند. سایر مریدان قاضی محمد نیز مات و مبهوت شده اند و نمی دانند چکار کنند؟

این است سرانجام تمام کسانی که به قانون شریعت الله پشت کرده اند و خود را تسلیم توهمات و وسوسه های شیطان و دین سکولاریسمی شده اند که آشکارا با قانون شریعت الله اعلام جنگ نموده است.

تنها ضامن بقای ارزشهای اسلامی در جامعه

تنها ضامن بقای ارزشهای اسلامی در جامعه

به قلم: ابوعبدالله جاف جوانرو

زمانی که کفار سکولار جهانی و سکولار زده های محلی آنهمه بر ارزشهای عقیدتی و فرهنگی خودشان که در واقع ضد ارزش هم هستند آنهمه تعصب و لجاجت به خرج می دهند؛ ما چرا بر سرِ ارزشهای عقیدتی و فرهنگی خودمان پافشاری نداشته باشیم؟

اما باید بدانیم که تنها پافشاری کافی نیست زمانی که حاکمیت در دست کفار سکولار باشد. زمانی که سکولاریستها (مشرکین) قوانینی دارند که در تضاد کامل با قوانین شریعت الله و ارزشهای عقیدتی و فرهنگی ما هستند پافشاری کردن نه تنها بی فایده بلکه نوعی قانون شکنی و هنجار شکنی به شمار می رود.

اگر می خواهیم ارزشهای الهی در جامعه حاکمیت داشته باشند نیاز به نهادی جهت ضمانت دارد که حکومت اسلامی است که برقراری حاکمیت ارزشهای شریعت الله تعالی در جامعه را ضمانت می کند.

در هر جا دیدیم که مومنین می توانند به تمام شریعت الله عمل کنند و احساس کردند که محیط اجتماعی برای آنها محیط راحت و مطلوب و قابل تنفّسی است، معلوم می‌شود که در این جامعه، ارزشهای الهی حاکم است. حکومت اسلامی است که ضمانت می کند ارزشهای اسلامی در جامعه حاکم باشد چنانچه الله تعالی می فرماید: « الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ ‏»(حج/۴۱)

( آن مؤمنانی که خدا بدیشان وعده یاری و پیروزی داده است ) کسانی هستند که هرگاه در زمین ایشان را قدرت بخشیم ، نماز را برپا می‌دارند و زکات را می‌پردازند ، و امر به معروف ، و نهی از منکر می‌نمایند ، و سرانجام همه کارها به خدا برمی‌گردد .

تنها در چنین جامعه و با داشتن حکومتی اسلامی است که مسلمین می توانند به تمام آنچه در قانون شریعت الله آمده است عمل کنند و تنها در چنین جامعه ای است که می توان جلو منکرات را گرفت .

تنها حکومت اسلامی است که اجازه نمی دهد منکراتی چون همجنس بازی و ازدواج با حیوانات قانونی شود

تنها حکومت اسلامی است که اجازه نمی دهد روستاهای حرامزادگان مثل شمال هند ایجاد شود که در آن زنان با دهها مرد ارتباط دارند

تنها در حکومت اسلامی است که انواع مفاسد اخلاقی و عقیدتی و رفتاری منع می شوند و ارزشهای اسلامی جایگزین می گردد و گرنه در نظامهای سکولار تحت شعار دروغین آزادی های شخصی و دمکراسی تمام مفاسد رسمیت می یابند و با قدرت نظامی و حکومتی حمایت می شوند و در برابر تمام ارزشهای اسلامی که مخالف این مفاسد و قوانین سکولاریستی است ممنوع می گردند.

آیا فریب خوردگان سیستم سکولاریستی بیدار می شوند یا خودشان بخشی از این مفاسد هستند؟

چته هاي سکولار و مرتد پ.ك.ك، کردستان سوریه و پيري زودرس

چته هاي سکولار  و مرتد پ.ك.ك، کردستان سوریه و پيري زودرس

به قلم : احسان هورامی

 این روزها ، همچون کارنامه ی تمام دروغگویان بی حیا ء ، شاهد دروغپراکنی احزاب سکولار و مرتد کوردستانات و علی الخصوص دروغپراکنی چته های مرتد پ.ک.ک و نوچه هایش در رسانه ها بر علیه مجاهدین شریعت گرا ی کورد و عرب و متحدینشان در کوردستان سوریه هستیم . قصد ما در اینجا جواب دادن به این دروغپردازیها نیست چون با وجود بیانیه های موجود مسلمین شریعت گرا هرکسی که خداوند به وی عقلی سالم و قلبی آگاه داده باشد می فهمد که این چته های مرتد چقدر بی اخلاق و دروغگو هستند .

 به عنوان مثال جنگی را که خودشان  به دستور اربابانشان بر علیه مسلمین شریعت گرا در سریکانی شروع کردند را جنگ برادران ما بر علیه « ملت کورد»  می دانند !! این در حالی است که خود آنها آغازگر جنگ بوده اند و در تمام بیانیه های مسلمین این جنگ بر علیه « چته های مرتد پ.ک.ک و نوچه هایش » اعلام شده است نه « ملت کورد » ، چون اکثر این مسلمین شریعتگرا خودشان کورد هستند . اما در کمال بی شرمی« چته های مرتد پ.ک.ک و نوچه هایش » جنگ علیه خودش را جنگ علیه «ملت کورد »  می داند ! یعنی خودش = ملت کورد و غیر خودش ملت کورد نیستند! . قبلا کومله ها و دمکراتها در ایران نیز جنگ کوردهای مسلمان حکومت مرکزی بر علیه خودشان را جنگ بر علیه ملت کورد می دانستند و… این دروغهای آشکار را هر انسان سالمی می تواند تشخیص دهد .

بعد از آن اعلام می دارند که ، همین مسلمین شریعت گرا خون و مال و ناموس کوردهای مسلمان را حلال دانسته اند! در حالی که شیطان و اربابانشان نیز به این دروغ آشکار آنها می خندند ،حالا چه رسد به مردم مسلمان سوریه که غیر از پاکدامنی و عدالت چیزی از این برادران ما ندیده اند و کارنامه ی سیاه این سکولاریستها نیز جلو چشم مردم است و علاوه بر آن ، بیانیه های مختلف برادران ما در برابر تمام گروههای مسلح سوری،  تمام این دروغپردازیهای مرتدین اجیر شده را بر ملا نموده اند .

ادامه خواندن چته هاي سکولار و مرتد پ.ك.ك، کردستان سوریه و پيري زودرس

رونمائی از تدلیس آنهائی که طبق سناریوی دشمنان به نام القاعده اما به کام امریکا و ناتو در حرکتند (۶)

رونمائی از تدلیس آنهائی که طبق سناریوی دشمنان به نام القاعده اما به کام امریکا و ناتو در حرکتند (۶)

به قلم: ابوعبدالله موکریانی

برادران و خواهران گرامی این است واقعیت آنچه در این سالها رخ داده است و این روش برخورد حکومت بدیل اضطراری اسلامی ایران با مجاهدین مهاجر اهل سنتی بود که از حملات آمریکا و متحدین جهانی و مرتدین محلی افغانستان و پاکستان و غیره به آن پناه آورده بودند.

اگر می بینید که این روزها عده ای به خاطر جهالت مخاطبین خود به واقعیتهای آن زمان به اشاعه ی اباطیلی در این زمینه می پردازند در واقع می خواهند اعمال خود را در برخورد با حکومت بدیل اضطراری اسلامی ایران توجیه کنند که ناشی از  نگرش سلفیت خاص نجدیت آنهاست و با نگرش سید قطبی امثال دکتر عبدالله عزام و شیخ اسامه بن لادن تقبلهما الله در این زمنینه در تضاد است.

این اشخاص می خواهند تمام کارهائی که به صورت رسمی برای اعضای القاعده صورت گرفته است نادیده بگیرند و چنین به مخاطب خود بقبولانند که «همه این کارها از طریق مجاهدین اهل سنت در ایران و با هماهنگی آن‌ها انجام شده و نه از طریق دولت ایران»

شما برای چنین دروغ آشکاری چه می توانید بگوئید؟

حتی اگر می دیدیم زمانی که جماعت انصارالاسلام به دلیل حملات آمریکا و ناتو به هورامان غربی  وارد ایران شدند باز نقل و انتقال اشخاص عادی آنها توسط کسانی چون جماعت کاک حسن امینی و سایر جریاناتی صورت می گرفت که نیروهای امنیتی ایران کاملا در جریان نقل و انتقالات بودند و ….

یا می بینیم که این اشخاص تسلیم شدن دختر شیخ اسامه بن لادن و امثال شیخ ابوحفص موریتانی به کشورهای مبدأ خود را چنین به مخاطب خود می فهمانند که این مهاجرین را ایران فروخته است و…!!

به نظر شما چه کسی از این دروغها سود می برد؟

 اینها دقیقاً طبق آخرین سناریوی آمریکا عمل می کنند که قصد دارد سازمان القاعده و طرفداران آن را در تقابل با جمهوری اسلامی ایران قرار داده و آنها را به جنگ مسلحانه با ایران تشویق کند و منهج جنگ طلبانه و تفرقه انگیزسلفیت خاص نجدیت را تقویت نموده و به این شکل از شیخ اسامه بن لادن تقبله الله و منهج جهادی او انتقام بگیرد؛ چرا که شیخ اسامه بن لادن هرگز بر علیه حکومت بدیل اضطراری اسلامی ایران فتوای جهاد نداد و علاوه بر آن نزدیکترین یاران خود به همراه فرزندان و ناموسش را دست حکومت ایران سپرد.

اگر هم اکنون کسانی با داشتن منهج سلفیت خاص نجدیت و در گروههای مختلفی چون دارودسته ی جولانی و فتاحی و پس مانده های انصار و … قصد دارند با ادعای دروغین طرفداری از القاعده مجری این طرح باشند اما بهتر است بدانند که پرچمداران منهج دکتر عبدالله عزام تقبله الله و شیخ اسامه بن لادن تقبله الله هرگز اجازه ی چنین عوام فریبی و تخریبی را نخواهند داد و اجازه نخواهند داد که به نام القاعده ی شیخ اسامه بن لادن به کام آمریکا و ناتو بر علیه حکومت بدیل اضطراری اسلامی ایران جنگی صورت گیرد.

این گروههای سلفی نجدی لازم است کمی به کارنامه ی سیاه خود در برخورد با سایر مسلمین و بخصوص با گروههای سلفی نجدی مخالف خود و زندانیان در بندشان و بخصوص به کارنامه ی خود در برخورد با اعضای دوله که به خاطر ترس از حملات آمریکا و مرتدین اوجالان به مناطق آنها پناه اورده بودند سری بزنند و اعمال خود را با اعمال حکومت ایران مقایسه کنند.

آخرین و مهمترین نکته ای که لازم است این اشخاص بدانند این است که اگر کشوری حنفی ماتریدی مذهب مثل افغانستان با آنهمه افکار مختلف حاضر شد خودش را قربانی شخصی چون شیخ اسامه بن لادن تقبله الله نماید و آنهمه مقبولیت عمومی در میان مسلمین دنیا داشت به خاطر منهج صحیح اسلامی آن بود که از منهج اسلامی سید قطب تقبله الله سرچشمه گرفته بود نه از منهج سلفیت نوع سوم نجدی و علمای نجد که به دهها فرقه ی متضاد تقسیم شده اند و علاوه بر آنکه هیچ یک آن دیگری را قبول ندارد و دائم در حال جنگ روانی و مسلحانه با هم هستند در میان پیروان سایر مذاهب و تفاسیر اسلامی نیز جایگاهی ندارند.

اینها خوب بدانند که در این عصر رسانه ای هرگز نخواهند توانست با انکار واقعیات و دروغ بافی، ننگی که در آن افتاده اند و در کارنامه  ی خود ثبت کرده اند را پنهان کنند چون«ننگ با رنگ پاک نمی‌شود»

رونمائی از تدلیس آنهائی که طبق سناریوی دشمنان به نام القاعده اما به کام امریکا و ناتو در حرکتند (۵)

رونمائی از تدلیس آنهائی که طبق سناریوی دشمنان به نام القاعده اما به کام امریکا و ناتو در حرکتند (۵)

به قلم: ابوعبدالله موکریانی

شیخ ابوحفض یازده ماه پس از مرگ شیخ اُسامه بن‌لادن تقبله الله با پناه بردن به سفارت موریتانی، ایران را ترک می‌کند می‌گوید: «مقامات ایرانی همچنان خواستار انتقال پنهانی من و خانواده‌ام به یک کشور همسایه و بویژه ترکیه بودند. من به آنان گفتم اعضای خانوادۀ من تحت پیگرد هیچ کشوری قرار ندارند و در صورتی که آنان بتوانند با پرواز عادی ایران را ترک کنند، من راه حل ارائه شده توسط آنان را برای خود می‌پذیرم».

چنین اقدامی صورت گرفت و هنگامی که خانوادۀ او به نواکشوت رسید، همسر او با مقامات موریتانی وارد مذاکره شد و درخواست ابوحفص را برای پناه بردن به سفارت کشور خود در تهران به آنان ابلاغ کرد و ترتیب فراری دادن او را از ایران تدارک دید.

ابوحفص با یادآوری اینکه کلیۀ مکالمات تلفنی او تحت کنترل بود، می‌گوید همسرش طبق قراری که از پیش با هم گذاشته بودند در میانۀ گفتگوها هر بارعددی می‌گنجاند که از کنار هم گذاشتن آنها شماره تلفن کاردار موریتانی در تهران بدست می‌آمد.

می‌گوید «من در تهران اجازه داشتم همراه محافظان به خرید و استخر بروم. یکی از آنان که مرا برای رفتن به استخر همراهی می‌کرد، خود نیز از فرصت استفاده کرده و به سونا می‌رفت. یکی از روزهائی که برای رفتن به استخر پیش‌بینی شده بود، لباس‌های لازم را در ساک خود گذاشتم و هنگامی که محافظ من به سونا رفت از فرصت استفاده کرده به رخت کن بازگشتم، لباس خود را عوض کردم و بیرون آمدم، تاکسی گرفتم و با استفاده از تلفن راننده، به موبایل کاردار سفارت موریتانی زنگ زدم. او آدرس خود را داد و من چند دقیقه بعد در خانۀ او بودم».

او می‌گوید: «می‌دانستم که خروج من از ایران آسان نبود و به مذاکرات طولانی و دشوار و دخالت رئیس جمهوری نیاز داشت. ایرانیان هر بار که کوچکترین پیشرفتی در گفتگوها حاصل می‌شد، مشکلات تازه‌ای پیش می‌کشیدند و به بهانۀ موانع فنی، خروج را به تأخیر می‌انداختند. بالاخره پس از هفته‌ها مذاکره، توافقی صورت گرفت و من با طی مسیری طولانی و مراحلی گوناگون به کشورخود رسیدم. هر چند در هر مرحله سفیر موریتانی در محل به استقبال من می‌آمد، اما همواره نگران بودم. تنها پس از ورود به کازابلانکا در مراکش خیالم راحت شد».

رونمائی از تدلیس آنهائی که طبق سناریوی دشمنان به نام القاعده اما به کام امریکا و ناتو در حرکتند (۴)

رونمائی از تدلیس آنهائی که طبق سناریوی دشمنان به نام القاعده اما به کام امریکا و ناتو در حرکتند (۴)

به قلم: ابوعبدالله موکریانی

یکی دیگر از ماجراهائی که شیخ ابوحفص به آن اشاره می‌کند، فرار دختر شیخ اسامه بن‌لادن است. او می گوید «ایمان بن‌لادن» که یکروز با گروهی از زنان و زیر نظر محافظان ایرانی به یک مرکز خرید در تهران رفته بود، چادر و عروسکی ابتیاع کرده، خود را به شکل زنی که کودک خود را در آغوش داشته درآورده و با استفاده از غفلت محافظان با تاکسی خود را به سفارت عربستان سعودی رسانده بود». بگفتۀ شیخ ابوحفص ، تا هنگام بازگشت به مجتمع، هیچکس متوجه غیبت او نشده بود.

شیخ ابوحفص می گوید: «این رویداد ضربۀ شدیدی بر ایرانیان زد، زیرا آنان تا آن هنگام هرگز رسماً نپذیرفته بودند که شماری از جهادگرایان القاعده و بویژه اعضای خانوادۀ بن‌لادن را در کشور خود پذیرفته‌اند. تلاشِ فراوان و همه‌جانبۀ آنان برای یافتن او و جلوگیری از خروج وی از کشور، در واقع از همین رو بود. “ایمان” به سفارت عربستان در تهران پناه برده بود. هنگامی که ایرانیان مجبور شدند در این زمینه تسلیم شوند، باز هم شرایطی پیش کشیدند» که خروج وی را از کشور چهار ماه به تأخیر انداخت. بگفتۀ او مقامات ایران مایل نبودند “ایمان” به عربستان باز گردد، زیرا می‌پنداشتند که وی پس از ورود به عربستان مورد پرسش سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا قرار خواهد گرفت و اطلاعات خود را در اختیار آنان قرار خواهد داد. هدف ایرانیان که ناگزیر شده بودند به خروج او تن دهند، این بود که او به کشور دوستی نظیر سوریه برود. از همین رو مادر وی “نجوا غانم” نخستین همسر بن‌لادن را که در کشور زادگاه خود می‌زیست به ایران آوردند تا دختر خود را همراه خویش به سوریه ببرد. آنان پس از چهار ماه چانه‌زنی موفق شدند و “ایمان” با مادر خود به دمشق رفت. چندی بعد برادر او “بَکر” نیز به سوریه فرستاده شد. بقیۀ اعضای خانوادۀ بن‌لادن نیز ایران را ترک کردند و به وزیرستان رفتند تا به پدر خود بپیوندند.

بگفتۀ شیخ ابوحفص «همۀ کسانی که تحت پیگرد قرار نداشتند، از آن پس توانستند به زادگاه خود و یا کشور ثالثی بروند». خود وی نیز با توجه به موقعیت تازه خواستار بازگشت به موریتانی می‌شود. اما بگفتۀ او «ایرانیان همواره اعلام موافقت می‌کنند، ولی شرایط غیرقابل قبولی پیش می‌کشند» از جمله اینکه وی را بصورت پنهانی  و همراه با قاچاقچیان به ترکیه و پاکستان منتقل کنند و او از آنجا به هر کشوری که می‌خواهد برود. وی می‌گوید «آنها بخوبی می‌دانستند که از این طریق خطر دستگیر شدن چندان زیاد بود که نمی‌توانستم این پیشنهاد را بپذیرم. اما من نیز هرگز پاسخ منفی نمی‌دادم و به بهانۀ بررسی و امکانات در تدارک راه دیگری بودم و می‌خواستم نظیر آنچه دختر بن‌لادن انجام داد، من نیز به سفارت کشور خود، موریتانی، در تهران پناه ببرم».

در همین ایام است که خبر مرگ شیخ اُسامه بن‌لادن تقبله الله در سراسر جهان منتشر می‌شود. می‌گوید: اُسامه برای من «بیش از یک دوست و یک همرزم بود؛ [آن لحظات] یکی از غم‌انگیزترین دقایق زندگی بود؛ از ده سال پیش به اینسو نگران چنین لحظه‌ای بودم؛ روزی سیاه. من با اُسامه روابط بی‌همتائی داشتم؛ ما در بسیاری چیزها شریک یکدیگر بودیم: مبارزه، تبعید، سفر، شادی، ترس، اضطراب، امید، مطالعه، نماز و دعا و البته نان».

شیخ ابوحفص می‌گوید «در آغاز، نه من و نه دیگر رهبران و اعضای القاعده که در آن مجتمع زندگی می‌کردیم این خبر را باور نداشتیم، «اما هنگامی که رئیس جمهوری آمریکا، باراک اوباما را بر صفحۀ تلویزیون مشاهده کردیم که این خبر را تائید کرد، جای تردید برایمان نماند. به یکدیگر تسلیت گفتیم و صلات جنازه خواندیم. دختر او “فاطمه” خواهر “ایمان” که با “سلیمان ابوغیث” یکی از رهبران القاعده ازدواج کرده بود، در آن زمان در همان مجتمع زندگی می‌کرد. چنانکه سنت حکم می‌کند، به همسر خود مأموریت دادم از جانب ما به او تسلیت بگوید. دیگر اعضای خانوادۀ بن‌لادن در آن هنگام ایران را ترک کرده بودند».

رونمائی از تدلیس آنهائی که طبق سناریوی دشمنان به نام القاعده اما به کام امریکا و ناتو در حرکتند (۳)

رونمائی از تدلیس آنهائی که طبق سناریوی دشمنان به نام القاعده اما به کام امریکا و ناتو در حرکتند (۳)

به قلم: ابوعبدالله موکریانی

شیخ ابوحفص می گوید که از سوی «اکثریت اعضای گروه های جهادی به عنوان امیرکل زندانیان جهادگرا در ایران» برگزیده می‌شود و چند روز پس از دیدار با مشاور وزیر، خبر بسیار مسرت‌بخشی به ما داده شد و آن اینکه می‌توانستیم با اعضای خانواده و نزدیکان خود دیدار داشته باشیم. اما این شادی بسیار زودگذر بود، زیرا چند روز پس از آن دریافتیم که ایران در بارۀ زندانیان القاعده در این کشور گفتگو با آمریکا را آغاز کرده است. بگفتۀ او «همه بسیار نگران بودند. با توجه به شکنجه‌هائی که زندانیان در دست آمریکا متحمل می‌شدند، می‌توانید تصور کنید روحیۀ حاکم بر ما در آن هنگام چه بود». پس از ۶ ماه انتظار و نگرانی، «ایرانیان ما را محاکمه کردند. محاکمه‌ای که در پایان آن هیچ حکمی صادر نشد. شاید این کار تنها برای توجیه در بند بودن ما صورت گرفت».

در این هنگام شیخ ابوحفص و سایر مجاهدین دست به اعتصاب غذا می زنند و شیخ ابوحفص می گوید:« ایرانیان ما را در یک مجتمع مسکونی در یک منطقۀ نظامی اِسکان دادند و اعضای خانواده نیز به ما پیوستند. [در این محل تازه] هر خانواده‌ای آپارتمان خود را داشت که مجهز به تلویزیون، یخچال و کلیۀ تجهیزات لازم برای زندگی بود». او می‌گوید «هر چند اینک دیگر هر یک از ما با خانواده خود زندگی می‌کردیم و از این جهت مسرور بودیم، اما آزادی رفت و آمد نداشتیم».

شیخ ابوحفص سه سال در کنار همسر و فرزندان خود در این مجتمع، زیر نظر سرویس‌های اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران، «روزگار آرام و بی پست و بلندی» می‌گذراند و در آن مدت به دیگر اعضای القاعده که در همان مکان زندگی می کردند آموزش مذهبی می‌داد.

در همین دوره شیخ ابوحفص با وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی ایران دیدار و گفتگو می‌کند. وی می‌گوید «او با یک هیئت بزرگ و از جمله دو تن از مشاوران خود در امور گروه‌های جهادی به نام‌های عبدالله و جواد آمده بود. من در این دیدار به او یادآوری کردم که ما به دعوت دولت ایران به این کشور آمده بودیم و بنابراین تحت نظر بودن ما قابل درک نبود. وزیر اطلاعات گفت که این اقدام تنها برای محافظت از ما صورت می‌گیرد و ایران هرگز ما را به آمریکا تسلیم نخواهد کرد».

شیخ ابوحفص می‌افزاید، «او پیش از رفتن به اطرافیان خود دستور داد کلیۀ خواست‌های ما برآورده شود». بگفتۀ او «پس از آن شرایط بسیار بهتر شد، اما مناسبات میان خودِ جهادگرایان رو به وخامت گذاشت. بیشتر اختلافات ناشی از تنش میان همسران و فرزندان آنان بود».

شیخ ابوحفص که ظاهراً از رسیدگی و حل‌ و فصل اینگونه اختلافات خسته شده بود، به درخواست خود به قطعۀ دیگری در همان مجتمع منتقل می‌شود و در کنار دیگر «رهبران القاعده و اعضای خانوادۀ بن لادن» قرار می‌گیرد. می‌گوید «این [انتقال] برای من تولدی تازه بود. برای نخستین بار پس از فرار از افغانستان در کنار دوستان خیلی نزدیک، همرزمانی که در گذشته زمان زیادی را با هم گذرانده بودیم، و نیز خانوادۀ بهترین دوست خود بن‌لادن سکونت می‌کردم».

“ابوحفص” نام هیچیک از رهبران القاعده را که آن هنگام در آن قطعه می‌زیسته‌اند فاش نمی‌کند، زیرا بگفتۀ خود نگران آنست که این کار برای آنان دردسرساز باشد. او اما در بارۀ اعضای خانوادۀ بن‌لادن می گوید «همسر سوم اُسامه، “اُم حمزه” که نام اصلی او “خیریه صبار” است و پسر آن دو “حمزه” و نیز ۵ تن از فرزندان بن لادن از همسر اول او به نام‌های “سعد”، “عثمان”، فاطمه”، “بکر” و “ایمان” و حدود ۱۰ تن از نوه‌های رهبر القاعده در آنجا زندگی می‌کردند. همسر اول وی، “نجوا” [غانم- بن لادن] که زادۀ سوریه بود پیش از رویداد ۱۱ سپتامبر نزد خانوادۀ خود به این کشور بازگشته بود».

بگفتۀ شیخ ابوحفص ، آنها در این محل از خدمات یک کلینیک پزشکی بهره می‌بردند، فرزندان آنها در یک مدرسۀ ویژه که برنامۀ درسی آن همان بود که در عربستان تدریس می‌شد، آموزش می‌دیدند و مسئولان ایرانی برای آنها «گردش‌های دسته جمعی در شهر و خارج شهر ترتیتب می‌دادند».

وی می‌گوید دو ماه پس از انتقال به این قطعۀ تازه «تقاضای او برای داشتن اینترنت مورد پذیرش قرار گرفت» و هر چند «سرعت آن کم بود» و او نمی‌توانست برای خود آدرس ایمیل داشته باشد، اما همان دسترسی کُند به اینترنت، درهای تازه‌ای بروی او گشود.

زمانی که مهاجرین اهل سنت وابسته به سازمان القاعده اینگونه در ایران مورد پذیرائی قرار می گیرند سعد پسر شیخ اسامه بن لادن که همراه اعضای خانوادۀ خود به یزد رفته بود، با استفاده از کاهلی محافظان، فرار می کند و خود را به وزیرستان در پاکستان می رساند که در انجا توسط هواپیماهای آمریکائی به قتل می رسد. با این وجود حکومت ایران نه تنها وضع مهاجرین پناهنده را به خاطر این فرارها بدتر نمی کند بلکه کلیۀ رهبران القاعده و خانوادۀ آنها از بهار ۲۰۰۹ (بهار ۱۳۸۸) در ویلاهای تازه‌ساز مجهز اسکان داده شدند و به آنها امکان داده شد مستقیماً با اعضای خانوادۀ خود در خارج از ایران گفتگو کنند.

شیخ ابوحفص می‌گوید: «ایرانیان ما را به شهری  در مرز افغانستان در ۱۰۰۰ کیلومتری تهران بردند تا در صورتی که مذاکرات تلفنی ما با افراد خانواده، مورد شنود [سازمان‌های اطلاعاتی خارجی] قرار گیرد، چنین به نظر برسد که ما از افغانستان تماس می گرفتیم».

رونمائی از تدلیس آنهائی که طبق سناریوی دشمنان به نام القاعده اما به کام امریکا و ناتو در حرکتند (۲)

رونمائی از تدلیس آنهائی که طبق سناریوی دشمنان به نام القاعده اما به کام امریکا و ناتو در حرکتند (۲)

به قلم: ابوعبدالله موکریانی

محفوظ ولد الوالد، معروف به شیخ ابوحفص الموریتانی از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۲ در ایران بسر برد. شیخ ابوحفص با آنکه ماههای نخستین را در زندانهای مجهز به سر برد اما بسرعت همانند بسیاری دیگر رهبران و مسئولان القاعده و اعضای خانوادۀ شیخ اسامه بن‌لادن به ویلای مجهزی در تهران انتقال یافت.

زندان محل اقامت او، از دو اتاق نسبتاً خالی تشکیل شده بود که در مورد آن می‌گوید: «در درزهای دیوار کاغذهای بسیار کوچکی گذاشته شده بود و بر دیوارها کلماتی نقش بسته بود که از آنها دریافتم شمار بسیاری از جهادگرایان القاعده پیش از من در آنجا زیسته‌اند».  در میان کسانی که او رد آنها را در این سلول می‌یابد، «ابوبصیر الیمانی» معروف به «نصیرالوحیشی» بود که از سال ۱۹۹۸ به القاعده پیوسته و سپس منشی شخصی شیخ اسامه بن‌لادن شده بود. او هم که در سال ۲۰۰۱ به ایران پناهنده شده بود به یمن بازگشت و در سال ۲۰۰۲، پس از مرگ «ابوعلی الحریسی»، رهبری شاخۀ القاعده در یمن را عهده‌دار گردید. هنگامی که در ژانویۀ ۲۰۰۹ شاخه‌های یمنی و سعودی القاعده، شاخۀ واحد «القاعده در شبه جزیرۀ عربی» را تشکیل دادند، وی به رهبری آن برگزیده شد و شش سال بعد در ژوئن ۲۰۱۵ توسط هواپیماهای آمریکائی – سعودی به قتل رسید.

شیخ ابوحفص می گوید «پس از چند هفته، کلیۀ جهادگرایانِ در بند به زندان دیگری در کرج منتقل شدند. در آنجا ما می‌توانستیم رادیو گوش کنیم و با شنیدن اخبار مقاومت عراق در برابر اشغال آمریکا نیرو می‌گرفتیم».

شیخ ابوحفص در زندان کرج به نمایندگی از جهادگرایان القاعده با مسئولین زندان وارد مذاکره می‌شود و خواستار آزادی آنان می‌گردد. می‌گوید: «مرا نزد مشاور وزیر اطلاعات که مسئولیت امور گروه‌های جهادگرا را برعهده داشت بردند؛ او که بخوبی به زبان عربی سخن می‌گفت برخوردی بسیار مؤدبانه داشت؛ من به او یادآوری کردم که ما همه با موافقت دولت ایران وارد این کشور شده‌ایم؛ او ابراز آمادگی کرد که در بارۀ کلیۀ امور به خواست‌های ما گوش کند. به وی گفتم که پیش از همه باید اطمینان داشته باشم که ایرانیان ما را به آمریکا تسلیم نخواهند کرد و گوشزد کردم که من خود از جانب کلیۀ کسانی که همراه من وارد ایران شدند و نیز کسانی که پس از من می‌آمدند، با دولت ایران مذاکره کرده و در این باره به توافق رسیده بودیم».

تا اینجا باید روشن شده باشد که تمام این اهل جهاد و اعضای خانواده ی شیخ اسامه بن لادن تقبله الله چگونه وارد ایران شده اند؟

رونمائی از تدلیس آنهائی که طبق سناریوی دشمنان به نام القاعده اما به کام امریکا و ناتو در حرکتند (۱)

رونمائی از تدلیس آنهائی که طبق سناریوی دشمنان به نام القاعده اما به کام امریکا و ناتو در حرکتند (۱)

به قلم: ابوعبدالله موکریانی

زمانی که عمر بن لادن در گفتگوی تلفنی با الشرق الاوسط مدعی شد:  پس از آمدن «ایمان» و «بکر» خواهر و برادرم از ایران همچنان ۲۰ نفر از اعضای خانواده ما از ۹ سال قبل و پس از حمله امریکا در سال ٢۰۰١ به افغانستان  در ایران به سر می برند چندان به آن توجه نشد.

در کنار این حمزه بن لادن پس نوجوان شیخ اسامه در به تاریخ ۵ دسامبر ۲۰۱۰ نامه ای به پدرش می نویسد که در آن از نشست کسانی چون شیخ محمد شوقی الاسلامبولی، شیخ احمد حسن ابوالخیر، شیخ ابو محمد المصری، شیخ سیف العدل، شیخ سلیمان بو غیث و شیخ ابوحفص موریتانی در ایران سخن می گوید که اینها اسکلت اصلی القاعده ی شیخ اسامه بن لادن تقبله الله به شمار می رفتند.

روزنامه ی سعودی هم اعلام می کند که این اشخاص به همراه سایر سران القاعده قبلاً به صورت سری به ایران پناهنده می شوند، و چون آمریکا و متحدین آن دنبال این افراد بودند، این اشخاص تحت تعقیب در منازل و مجتمع های مسکونی خاص و تحت تدابیر امنیتی قرار می گیرند و سپس به تدریج آزادی های بیشتری به آنها داده می شود تا این که اجازه می یابند که برای خرید از خانه بیرون بروند [۱]و با کمک مأموران امنیتی به گشت وگذار در شهر و خارج شهر پرداخته، از خدمات پزشکی بهره برده، مدرسه‌ای با برنامۀ درسی عربستان سعودی برای فرزندان آنان ایجاد شده و … اما با این وجود نه تنها آمریکا و متحدینش بلکه حکومتهای مبدأ آنها و حتی بستگان انها نیز از حضور اینها در ایران اطلاع دقیقی نداشتند.  

از سوی دیگر می دانیم که جنگ طلبان آمریکائی به هر نحوی می خواستند از ارتباط جمهوری اسلامی ایران با القاعده و اعضای آن سخن گویند و دنبال مدرک کوچکی بودند تا شاید بتوانند از قانون تصویب شده پس از حمله یازده سپتامبر استفاده کنند و با بسیج افکار عمومی جهان به ایران نیز حمله کنند. حتی دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا، در ماه مه ۲۰۱۸ که تصمیم خود مبنی بر خروج از توافق هسته ای ایران را اعلام کرد، از این روابط خبر داد و یکی از دلایل تحریم ایران را نیز ارتباط با القاعده بیان می کندو جیمز کلپر، رئیس پیشین اطلاعات ملی آمریکا، همچنان ارتباط  ایران و القاعده را «ازدواج مصلحتی» توصیف می کند.

به همین دلیل، و طبق قاعده ی الحرب خدعة، ایران به مقابله با جنگ روانی آمریکا و متحدینش می پرداخت و به هر نحوی سعی داشت دست آمریکا و متحدین جهانی و منطقه ایش به این اشخاص مسلمان پناهنده نرسد و مقامات کشور از وجود آنها در خاک ایران اظهار بی اطلاعی می کردند.  چون اگر دیده می شد که کسانی صبر نداشتند و فرار می کردند یا باید به سفارتاخانه ی طاغوتها پناه می بردند یا به راحتی در خارج از ایران شکار آمریکا و متحدینش می شدند. مثل ایمان دختر ۱۷ ساله ی شیخ اسامه که به سفارت رژیم آل سعود پناهنده شد و یا شیخ ابوحفص موریتانی که به سفارت موریتانی و یا چون سعد پسر شیخ اسامه تقبله الله در  ژوئن سال ۲۰۰۸ با کمک برادرانش حمزه و لادن از ایران می گریزد و خود را به وزیرستان می رساند اما در سال ۲۰۰۹ در همانجا در حمله یک هواپیمای بدون سرنشین کشته می شود.

به همین دلیل زمانی که روز چهارشنبه ٢٣ دسامبر ٢٠٠٩/ ٢ دی ماه ١٣٨٨، در روزنامۀ «الشرق الاوسط»  خبر فرار «ایمان» دختر ۱۷ ساله ی شیخ اسامه تقبله الله به سفارت آل سعود نشر می شود، منوچهر متکی، وزیر امور خارجۀ وقت جمهوری اسلامی ایران، سه روز بعد (۵ دی ١٣٨٨ یعنی ۵۵ روز پس از حضور ایمان بن لادن در سفارت آل سعود) در گفتگو با بخش ویژۀ خبری شبکۀ دوم سیمای جمهوری اسلامی در پاسخ به پرسشی در بارۀ «حضور خانوادۀ بن‌لادن که برخی رسانه‌ها مطرح می‌کنند» گفت که « برای ما هویت او محرز نشده است، اما سفارت عربستان به این موضوع اذعان کرده است … در صورت احراز هویت، این فرد می‌تواند با برگۀ عبور از ایران برود».

رامین مهمانپرست، سخنگوی وزارت خارجۀ ایران در گفتگو با “ایرنا” (۶ دی ١٣٨٨) نسبت به این خبر ابراز تردید کرد و گفت «باید ابتدا صحت خبر حضور دختر بن‌لادن در سفارت عربستان سعودی در ایران تائید و سپس در این مورد تصمیم گیری شود». وی گفت «بر اساس منابع مرزی ایران، هیچ فردی با مشخصات ادعا شده از مرزهای ایران وارد کشور نشده، مگر اینکه فرد مذکور به صورت غیرقانونی وارد شده باشد».

حتی در همین نزدیکی ها بهرام قاسمی سخنگوی وزارت امور خارجۀ جمهوری اسلامی ایران، سخنان «محمد بن سلمان» ولیعهد عربستان سعودی را در بارۀ حضور رهبران القاعده در ایران، «دروغ پراکنی‌های ناشیانه» توصیف می کند. و افرادی که فرار کرده و به سفارتهای کشورهای تابعه پناهنده می شوند را اینگونه برای رسانه های کفار جهانی و طاغوتهای محلی بیان می کند که اینها تحویل دولتهای خود شده اند. به عنوان مثال بیان می کند که :در میان این افراد «تعدادی از خانوادۀ بن‌لادن بودند که به دلیل دارا بودن مدرک و تابعیت کشور عربستان سعودی، موضوع به اطلاع دولت عربستان رسید که با هماهنگی با آنها، دختر بن‌لادن تحویل سفارت عربستان در تهران شد».

اما واقعاً اینگونه بود؟ یا اینکه به سبک نعیم بن مسعود رضی الله عنه در جنگ احزاب طبق قاعده ی «الْحَرْبُ خُدْعَةٌ»[۲] در مساله ی خبردهی عمل شده است؟

در هر صورت زمانی که آمریکا و متحدین کذابش نتوانستند به آنچه می خواهند برسند، ابتدا برای کسانی چون شیخ اسامه و پسرش حمزه جایزه ای بین یک تا ۲۵ میلون دلاری تعیین کردند زمانی که این هم نتیجه نداد در آخرین سناریوی ساختگی خود مدعی شدند که در اقامتگاه شیخ اسامه بن لادن تقبله الله در ماه مه ۲۰۱۱ به اسنادی (که به «جایزه اطلاعاتی» معروفند) دست یافته اند که اسرار القاعده را در بر دارند. و مدعی شدند که در مطالعات انجام شده روی نزدیک به ۳۰۰ سند محرمانه منتشر شده توسط نیو امریکا در سال ۲۰۱۸، می توان نتیجه گرفت که دیدگاه القاعده به ایران کاملا خصمانه بوده است.

به همین دلیل  و بر اساس یکی از همین نامه هائی که مدعی شدند که در مقر شیخ اسامه تقبله الله کشف شده است خواستند بگویند که دلیل اینکه القاعده به ایران حمله نکرده این بوده که القاعده باور داشتند ایران از زندانی ها به عنوان «دارایی برای معامله» استفاده می کرده و القاعده هم در نگرانی از اینکه ایران به زندانی ها آسیب برساند، تصمیم گرفته است به این کشور حمله نکند.!

این در حالی بود که دهها برابر ایران ما شاهد وجود زندانیان در پاکستان و آل سعود و افغانستان و غیره بودیم اما باز شیخ اسامه بن لادن و سازمان القاعده ی وی با آنکه بر علیه آن کشورها فتوای جنگ مسلحانه داد اما هرگز بر علیه ایران فتوای جهاد نداد.

اما واقعیت این دوران از چه قرار بود؟ اجازه دهید از زبان «محفوظ ولد الوالد» معروف به  شیخ ابوحفص الموریتانی، مفتی و فرد شمارۀ ۳ القاعده در دوران حیات شیخ اُسامه بن‌لادن تقبله الله رویدادهای این دوران را متوجه شویم که در گفتگو با «لمین اولد سالم» روزنامه نگار موریتانیائی بیان شده و در کتابی بنام «تاریخ سری جهاد، از القاعده تا دولت اسلامی» نشر شده است که در آن به پذیرش و میزبانی ۱۰ ساله ی خانوادۀ شیخ اسامه بن‌لادن تقبله الله  و رهبران بلندپایۀ القاعده ی وی توسط حکومت بدیل اضطراری اسلامی ایران[۳] می پردازد.


[۱] که یکی از دخترهای شیخ اسامه در ضمن یکی از همین خریدها فرار نموده و به سفارتخانه ی آل سعود پناه می برد

[۲] مسلم ۳۳۷۷

[۳] هر حکومتی که بر اساس فقه یکی از مذاهب اسلامی بعد از خلافت راشده تا رسیدن به خلافه علی منهاج النبوه بیاید بدیل این خلافت است و به حکم ضرورت پذیرفته می شود و از آن در برابر تمام کفار حمایت می شود.