از موانع وحدت(۸) عدم توافق بر نقاط مشترک و منافع مشترک (۱)
به قلم: کارزان شکاک
از فرق معروف به اهل سنت و ائمه ی بزرگوار این فرق ادعیه و نمازهای فراوانی همراه با ثواب های زیاد نقل شده است که اگر کسی تمام شب و روزش را وقف خواندن آنها کند، باز هم کم است. بدون شک همین ائمه نیز تمام وقت خود را به خواندن آن ادعیه و نمازها نمیگذراندند، اما این به این معنی نیست که تصور شود اینها عالم بی عمل بودند. بلکه به تنوعی اشاره دارد که غیر قابل انکار است.
چون هر مسلمانی توانائی و استعداد یکی از این کارهای نیک را دارد ، رسول الله صلی الله علیه وسلم به افراد مختلفی با توانائی های مختلفی، چنین سفارشی نموده است. یعنی یکی ممکن است در فلان عبادت استعداد و توانائی داشته باشد و دیگری در فلان ادعیه و نمازو… . البته این موارد امور شخصی هستند و امور عمومی که همه مسلمین ملزم به انجام ان هستند نمی گردد . به عنوان مثال تمام این ثوابها مشمول کسانی می گردد که مرتکب جرم تخلف از امر قتال و جنگ مسلحانه نگردند، مثل همان سه صحابی رسول الله صلی الله علیه وسلم.
حالا عده ای با چنگ زدن به همین امور جزئی و تنگ نظری سعی دارند اسبابی جهت تفرق و ذلیلی گردند. غافل از اینکه دین خدا و بندگان خدا دو امانت گرانبها در اختیارما هستند، که باید به خوبی از این دو امانت نگهداری کنیم اما این عده نه تنها نگهبان خوبی نبوده اند، بلکه با رفتار و کردارشان به گسترش و عملی شدن ارزشهای اسلامی و و حتی خود مسلمین ضربه هم زده اند.
سابقه ی این افراد به همان دهه های صدر اسلام بر می گردد، چنانچه شیعیان روایت کرده اند که زمانی سلمان فارسی به مردم ميگفت:”هربتم من القرآن إلى الأحاديث، وجدتم كتاباً رقيقاً حوسبتم فيه على النقير والقطمير والفتيل وحبة خردل فضاق ذلك عليكم و هربتم إلى الأحاديث التي اتسعت عليكم» از قرآن گريختيد به احاديث آويختيد زيرا قرآن را كتابي يافتيد دقيق كه شما را در آن به هر نقير و قطمير و رشتههاي باريك و دانة خردلي به محاسبه ميكشد، از آن جهت بر شما تنگ آمد و به سوي احاديثي گريختيد كه بر شما گشاد گرفت و وسعت داد([۱])“.
در چنین فضائی است که شخص با گرفتن یک روایت خیال می کند با خواندن يك دعا یا ذکر یا فلان عمل ریز شخص به عاليترين درجات جنّات فردوس عروج مي کند و بدیهایش به همین راحتی پاک می شوند و از حساب و کتاب درامان می ماند.
اين انگيزه يك انگيزة نفساني بلكه در حقيقت يك غرور شيطاني است كه ابليس از طريق این جزئیات موجود در روایتها شخص مسلمان را به جهنّم ميكشاند و همان غروري است كه الله متعال انسان را از اين فريب شيطان بر حذر داشتهاست و ميفرمايد: «يَعِدُهُمْ وَيُمَنِّيهِمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلاَّ غُرُورًا» ايشان را وعده ميدهد و آرزو در دلشان ميآورد و شيطان به ايشان جُزبه فريب وعده نميدهد”(النساء /۱۲۰).
عده ای دیگر بدون توجه به آنهمه مفاهیم و اهداف متعالی دین اسلام در قرآن و سنت صحیح در راستای ساختن حکومتی اسلامی که در آن «اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف» و سپس «فالیعبدوا رب هذا البیت» به نحو احسن برای همگان فراهم می گردد، تمام هم و غم خود را متوجه مسائل فقهی خاص فرقه ی خود نموده اند و کار را به جایی رسانده اند که پیروانشان خیال می کنند اهداف اصلی دین یعنی چگونگی وضو گرفتن و غسل کردن و صدها آداب شخصی دیگر .
امام شاطبی رحمه الله درباره سختی هائی که در برخورد با همین گروه کشیده می گوید:
«پیرامون من قیامتی به پا خاست و همگان به ملامت من پرداختند و سرزنش من اوج گرفت. همانند برخی از مردم به من چنین نسبت میدادند که دعا برای فرد هیچ سودی ندارد. زیرا من زمانی که امامت نماز را به عهده میگرفتم پس از نماز به صورت دستهجمعی نماز نمیخواندم. گاهی مرا به رافضیگری و کینه نسبت به اصحاب نسبت میدادند. زیرا من به ذکر خلفای راشدین در خطبه التزام نداشتم. گاهی از قول من میگفتند که به قیام و شورش بر علیه افکار امامان پیشین معتقدم. علت این اتهام فقط این بود که در خطبه از آنها سخن به میان نیاورده بودم. گاهی به سختگیری و تشدید در احکام دین متهم میشدم. علت این تصور آنان این بود که من در امور تکلیف و فتوا بر قول مشهور مذهبی که بدان ملتزم بودم عمل میکردم و از آن تجاوز نمیکردم. در حالی که آنها از حدود آن فراتر میرفتند و به گونهای که برای سؤالکننده آسان و موافق خواست او باشد – حتی اگر چنین حکمی شاذ و استثنا هم باشد – فتوا میدادند. گاهی مرا به دشمنی با اولیای خداوند متهم میکردند. علت آن این بود من با برخی از صوفیان بدعتگزاری که برخلاف سنت رسول خدا عمل میکردند و به گمان خودشان برای هدایت مردم برخاستهاند، مخالف بودم… .»[۲]
شاطبی با ذکر مصایبی که علامه ابن بطه رحمه الله از ملاهای محدود بین زمان خود دیده و تحمل کرده است خود را تسکین میدهد و سخنان او را یادآوری میکند. ابن بطه میگوید: «از وضعیت خودم در حالت سفر و اقامت در میان افراد نزدیک و دور از خود، آشنایان و بیگانگان تعجب کردم. من بیشتر کسانی را که در مکه، خراسان و سرزمینهای دیگر ملاقات کردم چه با من موافق یا مخالف باشند به پیگیری سخنان آنها و تصدیق گفتهها و شهادت بر صحت آنها میپرداختم.
اگر من آنچه را میگفت تأیید میکردم – که اکثر مردم چنین مینمودند – مرا موافق مینامیدند و اگر حتی ذرهای با سخنان یا اعمالشان مخالفت میکردم مرا مخالف مینامیدند.
اگر درباره یکی از این امور میگفتم که کتاب و سنت برخلاف سخن یا عمل تو را آوردهاند، مرا جزو خوارج مینامیدند.
اگر درباره توحید بر ایشان حدیث میخواندم مرا مُشَبِّهه (تشبیه کننده خداوند به غیر او) مینامیدند. اگر درباره رؤیت خداوند حدیث میخواندم، سالمی نامیده میشوم. اگر پیرامون ایمان سخن میگفتم مرا مُرجئه میدانستند. اگر درباره اعمال سخن میگفتم به قَدَریبودن متهم میشدم. چنانچه پیرامون معرفت و شناخت صحبت میکردم به من اتهام کرامیبودن زده میشد. با سخن گفتن درباره فضایل ابوبکر و عمر ناصبی و با بیان فضایل اهل بیت رافضی نامیده میشدم.
اگر درباره تفسیر آیهای از قرآن یا حدیث سکوت میکردم و درباره آن پاسخی نمیدادم به ظاهریبودن متهم میشدم و اگر پاسخ میدادم مرا باطنی مینامیدند. اگر براساس تأویل جواب میدادم اشعری خوانده میشدم. چنانچه براساس امری غیر از آن دو پاسخ میدادم مرا معتزلی مینامیدند … هرگاه با یکی از آنها موافقت میکردم دیگران با من دشمنی میکردند و اگر آنها را راضی نگه میداشتم موجب خشم پروردگار میشدم… .» [۳]
به همین دلیل است که در جایی مثل افغانستان شاهد کشتن یک مسلمان مهاجر مجاهد شافعی مذهبی هستیم که به جرم تکان دادن انگشتش در هنگام تشهد نماز توسط یک مسلمان محلی حنفی کشته می شود . یک مسلمان مهاجری که پدر و مادر و خانواده و زن و بچه و وطن خود را جهت پاسداری از این مسلمان رها می نماید اما توسط همین مسلمان به دلیل اختلاف در یک مسأله ی فقهی جزئی به قتل می رسد .
در نزد این قاتل مسأله ی فقهی ریز خاص او از کشتن یک انسان بالاتر است. در حالی که الله متعال به صراحت اعلام می کند که کشتن چنین انسانهائی برابر است با کشتن همه ی انسانها : مَن قَتَلَ نَفۡسَۢا بِغَيۡرِ نَفۡسٍ أَوۡ فَسَادٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ ٱلنَّاسَ جَمِيعٗا وَمَنۡ أَحۡيَاهَا فَكَأَنَّمَآ أَحۡيَا ٱلنَّاسَ جَمِيعٗاۚ(مائدة/ ۳۲) «هرکس، انسانی را جز به قصاص یا به کیفر فسادِ در زمین بکشد، گویا همهی مردم را کشته».
ادامه دارد …. ان شاء الله
([۱]) رجال كشي, چاپ كربلاء, ص ۲۲ و ۲۳٫
[۲]) الاعتصام، ج ۱، ص ۲۷-۲۸٫
[۳]) همان ، الاعتصام، ج ۱، ص ۲۸-۲۹٫