تشیع اموی و تشیع علوی یا تسنن نبوی و تسنن اموی و پیدایش غلات شیعه

تشیع اموی و تشیع علوی یا تسنن نبوی و تسنن اموی و پیدایش غلات شیعه

به قلم : خالد هورامی

پس از دوران حکومت اسلامی سیدنا علی بن ابی طالب رضی الله عنه  و در طول حکومت پادشاهان بنی امیه ما شاهد دو نوع شیعه هستیم، یکی شیعه ی علی و طرفدار بازگشت حکومت به سبک شوری و اسلامی و دیگری شیعه ی معاویه وبنی امیه و مدافع شاهی گری شاهان بنی امیه.

شیعیان علی و در واقع طرفداران بازگشت حکومت به سبک اسلامی آن به چند دسته تقسیم می شدند :

  1. دسته ای از این طرفداران بازگشت به حکومت اسلامی و مخالفین شاهی گری بنی امیه چون عبدالله بن زبیر و حسین بن علی مبارزات مسلحانه و جهاد در برابر آنها را برگزیدند،
  2. دسته ای دیگر از همین مخالفین چون :  حنفی، مالک، شافعی ، حنبل و… به دلایلی چون فراهم نبودن زمینه های عمومی قیام مسلحانه از جنگ مسلحانه  پرهیز نموده و در برابر ضمن روشنگری در میان مردم از هر گونه همکاری و نزدیکی با دستگاه حاکمه اجتناب نموده و چنانچه نهضتی را سالم می دیدند از آن نیز حمایت می کردند .

(موقف این امامان در برابر حکام و طرفداری ابوحنیفه و… از نفس زکیه از بدهیات تاریخ است.

  • دسته ای دیگر از این مخالفین با آنکه حکومت بنی امیه را فاسد و مخالفین آن را عالم و عادل می دیدند اما وحدت میان مسلمین در برابر دشمنان خارجی  و پرهیز از تفرق برایشان مهم تر بود به همین دلیل در کنار حکومت فاسد بنی امیه و سلسله های پس از آن مانده و حتی شمشیر می زدند و خود را راضی می نمودند که در قتل کسانی چون عبدالله بن زبیر و یارانش با آنکه به میزان ایمان و پایبندی و برتری او بر یزید اطمینان داشتند شرکت  نمایند. 

در این دوره ما با اصطلاحی به نام اهل سنت بر نمی خوریم و هر آنچه هست شیعه ی علی است در برابرشیعه ی بنی امیه و سپس شیعه ی بنی عباس؛ و شیعه، معنای عامی بود که هدفی واحد را دنبال می کرد. در احوال شخصیه و احکام عبادی نیز تمایزی بین این دو نوع شیعه به چشم نمی خورد .

  • به گونه ای که کسی چون نوبختی مسلمانان را به چهار فرقه شیعه، مرجئه، معتزله و خوارج تقسیم می‌کند.
  • اهل بدعت مسلمین مخالف خود را اهل سنت نامیدند (یعنی عبارت اهل سنت توسط ائمه ی اهل سنت تولید نشده بلکه توسط مخالفین تولید شده که خودشان اهل عقل و … می نامیدند)

 به مرور زمان شیعیان علی که از قدرت حکومتی و نظارتی بهرمند نبوده و هر کدام به شیوه ای مورد ظلم و ستم قرار گرفته و متفرق شده بودند در احکام شخصیه اقدام به اجتهادات مختلف و متفرقی نمودند .

البته از سوی عده ای اصطلاح تسنن نبوی در برابر تسنن اموی به کار رفته است که علامه احمد دشه ای می گوید: ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯﻧﻈﺮ ﺍﻫﻞ ﺗﺴﻨﻦ ﺍﻧﻘﻼﺑﻲ – ﻛﻪ ﺗﺴﻨﻦ ﻧﺒﻮﻱ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﺗﺴﻨﻦ ﺍﻣﻮﻱ – ﺍﺭﺯﺵ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻭ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭﺩﺍﺭﺩﻛﻪ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺭﺍ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﻛﻨﺪﻋﺒﺎﺭﺗﺴﺖ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺷﻮﺭﺍﻛﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﻣﻴﺪﻫﺪ – ﻭﺍﻣﺮﻫﻢ ﺷﻮﺭﻱ ﺑﻴﻨﻬﻢ – ﻭﺍﻓﺮﺍﺩﺷﻮﺭﺍﻫﺴﺘﻨﺪ “- ﺍﻭﻟﻲ ﺍﻻﻣﺮ -” ” ﺍﻭﻟﻲ ﺍﻻﻣﺮ ” ﻳﻌﻨﻲ ﻛﺴﺎﻧﻴﻜﻪ ﺁﮔﺎﻫﻲ ﻭﺩﺭﺍﻳﺸﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻭ ﻣﺸﻜﻼﺕ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍﺯﻃﺮﻳﻖ ﻫﻤﻴﻦ ﺷﻮﺭﺍ ﺣﻞ ﻭ ﻓﺼﻞ ﻣﻴﺸﺪ . ﻭﺗﺴﻨﻦ ﻧﻬﻀﺘﻲ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﻱ ﺗﺠﺪﻳﺪﺁﻥ ﻧﻈﺎﻡ ﺯﻣﺎﻣﺪﺍﺭﻱ ﻳﻌﻨﻲ ﺷﻮﺭﺍﻭ ﻧﻬﻀﺘﻲ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﻋﻠﻴﻪ ﺳﻠﻄﻨﺖ ، ﺯﻳﺮﺍ ﺗﺴﻨﻦ ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭﻛﻪ ﮔﻔﺘﻴﻢ ﺍﺯﺭﻳﺸﻪ ﺳﻨﺖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﻲ ﻧﻈﺎﻡ ﻭ ﺭﻭﺵ ﻭ ﺯﻣﺎﻣﺪﺍﺭﻱ ﺟﺎﻣﻌﻪ . ﺗﺴﻨﻦ ﺧﻮﺍﺳﺘﺎﺭ ﺁﻥ ﺑﻮﺩﻛﻪ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺳﻠﻄﻨﺘﻲ ﻭ ﻓﺮﺩﻱ ﺑﺮﻛﻨﺎﺭﺷﻮﺩﻭ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺷﻮﺭﺍ ﺑﺮﺟﺎﻣﻌﻪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﻴﺮﺩ .

در این راستا، همچون تمام ملل جهان، دسته ای از این شیعیان  علی- یا به قولی دیگر تسنن نبوی- نیز از یک سو در مورد بزرگان خود دچار گزافه گوئی و بزرگنمائی افراطی  گشته و از دیگر سو سعی نمودند با مخالفت با بعضی از روشهای عبادی مورد حمایت حکام به نحوی از استقلال خود محافظت نموده و مردم را در برابر آنها قرار دهند. این دسته به دلیل تنفر از حکام  و علمای درباری و عشق به رهبران و پیشوایان خود، درمسیر افراط  و غلو قرار گرفته و آشکارا دچارانحرافاتی شدند که به صورت تدریجی آنها را تا حد تهی شدن از مفاهیم شرعی سوق داد.

این دسته در ابتدا پیشوایانی چون امام علی و سایر بزرگان خود را تا مرحله ی «الوهیت» بالا بردند، به تدریج دسته ای از اینها از زمان علی بن موسی الرضا رحمه الله به «تفویض» گرایش یافتند . به این معنی که ائمه ی آنها خدا نیستند بلکه مخلوقاتی هستند که اداره ی دنیا و اموری چون رزق و روزی بندگان و فرزند دادن و شفا دادن و… از طرف خدا به آنها داده شده است. در کنار این دو دسته دسته ای دیگر از همین غلاه پیدا شدند که این ائمه را از انچه بودند نیز پائین کشیدند که به «مقصره » مشهورند. این سه گروه به موازات هم و با ترکیب بعضی از باورهای اهل کتاب و غیر اهل کتاب با اسمهای مختلفی در نقاط مختلف  سرزمینهای مسلمان شنین به حیات خود ادامه داده اند .

در این صورت هر شخصی که با اعمال و افکار این منحرفین بخواهد به عقاید کل جریان تشیع علوی حمله کند بدون شک خواسته یا ناخواسته جزو مجریان جنگ روانی شیعیان طاغوتها و حکام ظالم قرار گرفته اند.

یک دیدگاه در “تشیع اموی و تشیع علوی یا تسنن نبوی و تسنن اموی و پیدایش غلات شیعه”

  1. سلام
    تقسیم بندی فوق از جهات مختلف تاریخی و اعتقادی اشکلات اساسی دارد:
    ۱٫ موضوع شورا اصلا موضوعیت شیعه نبوده است. و هیچگاه قابل قبول نبوده است. حتی اهل تسنن نیز نمیتوانند ادعای آنرا داشته باشند. شورا به شکل کاملا استثنایی برای انتخاب خلیفه سوم اتفاق افتاد که حتی خلیفه دوم نیز بدون شورا منصوب شد. پس شورا در این باره مورد قبول خلفا هم نبود. از نظر شیعه انتخاب خلفا کاملا بصورت هردمبیل اتفاق افتاد و هیچگونه وحدت رویه ای نبود و این برخلاف دستور حضرت پیامبر اکرم بود.

    ۲٫ مشکل خلیفه سوم را چگونه حل می کنید؟ آیا شیعه اموی بود یا علوی؟ چون مخالفان او از طرفداران حضرت علی علیه السلام بودند.

    ۳٫ نسبت دادن غلو (که مختص شیعیان نیست و در اهل تسنن نیز وجود دارد) به کل شیعیان نشانه ناآگاهی است.
    متاسفانه غلو هنوز هم بر باورهای اهل تسنن حاکم است. مثل اجتهاد صحابه در حالیکه قران مجید بسیاری از همین صحابه را فاسق یا منافق می نامد. این باور افراطی تناقضات زیادی را بوجود آورده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *