شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی :«التَتَرُّس» اصطلاحی جهت کسب مصلحتی «ضروری، قطعی و کلی»؛ یا ابزاری جهت توجیه «انحراف» و «جنایت» (۶)

«التَتَرُّس» اصطلاحی جهت کسب مصلحتی «ضروری، قطعی و کلی»؛ یا ابزاری جهت توجیه «انحراف» و «جنایت» (۶)

شیخ المجاهد : ابوحمزه المهاجر هورامی  حفظه الله [۱]

التَتَرُّس

امام محمد غزالی رحمه الله در تعریف مصلحت می گوید: مصلحت در اصل عبارت است از جلب منفعت یا دفع مضرت [۲] و جلب منفعت و دفع مضرت، مقاصد و صلاح خلق در به دست آوردن مقاصدشان است، و منظور ما از مصلحت محافظت از مقصود شارع است، و مقصود شرع هم در خلق پنج مورد است: و آن اینکه دینشان و نفسشان و عقلشان و نسلشان و مالشان را محافظت کند؛ در این صورت تمام آنچه که از این اصول پنجگانه محافظت می کند و آنها را ضمانت می کند مصلحت است و هرآنچه که باعث از بین رفتن این اصول پنجگانه می شود و به زیان این اصول باشد مفسده است و دفع آنها مصلحت است. [۳]

واضح است که مصلحت همان ارزشهای‌ دینی‌ اسلام است و ” شریعت یکسره مصلحت است؛ یا مصلحتی را جلب و یا‌ مفسده‌ای‌ را‌ دفع می‌کند”[۴] و هر امری که باعث از بین رفتن و زیان رساندن به این اصول پنج گانه شود حرام و آنچه که باعث تقویت این اصول پنج گانه شود الزامی است.

در این میان مصالحی وجود دارند که  استنباط حکم – بنا بر مصلحت عامه- در مورد اموری است که نه حکم آن در نص و یا اجماع مشخص شده و نه دلیلی از جانب شرع بر الغاء یا اعتبار آنها آمده است که در اصطلاح فقهاء به آنها مصالح مرسله می گویند[۵]

 یعنی: مصالحی که بر اعتبار یا عدم اعتبارش دلیلی وجود نداشته باشد و نص خاصی نیز صادر نگردد.[۶] به عبارتی دیگر: منظور از مصالح مرسله، مصلحتی است که دلیل خاصی نه بر وجوب رعایت آن رسیده و نه بر حرمت آن[۷] که درک مصلحت عامه، عمدتاً از طریق شوراهای مصلحتی صورت می گیرد[۸] و حکم شرعی اعلان شده ثمره ی اجماع این شورای مصلحتی است که از زبان رهبر یا امیر بیان می شود.

در این صورت رسیدن به یقین و قطعیت در مصلحتی ضروری، دشوار و سنگین و امرى مهم و فراتر از فتواى فردى است و حتماً باید از کانال شورای اولی الامر «۳ابزار»برتر صادر شود که معمولاً  از زبان رهبریت و یا امرای تحت فرمان او بیان می شود که از دانش گسترده‏تر حکومتی و متخصصین بیشترى براى تشخیص مصالح برخوردار است.

با آنکه مالکی ها و حنبلی ها مصالح‌ مرسله را نوعی اجتهاد معتبر می دانند و حکم به دست آمده را حکم شرعی‌ قلمداد‌ می کنند اما شافعی ها و حنفی ها بر ایـن اتـفاق دارنـد کـه تـمسک بـه مصالح مرسله روا نیست و این‌ نوعی‌ بدعت است و نمی توان از راه استصلاح، حکم شرعی را‌ استنباط‌ کرد و این نوع قانونگذاری خودش بدعتی بیش نیست و پیروی از هوی و هوس است [۹]مذهب ظاهری نیز برای مصلحت حجیتی قائل نیست.

در کنار این، کسانی چون امام غزالی و بیضاوی برای حجیت مصلحت شروطی قرار داده اند؛ امام محمد غزالی  در کتاب «المُستَصفی من علمِ الأصول» به صورت مشروط در مورد مصالح مرسله می گوید:

۱ ـ مصلحت باید بـرای جامعه ضروری باشد با‌ قید‌ ضرورت مواردی را خارج می‌سازد‌، به عنوان مثال‌ اگـر‌ دشـمنان اسـلام در‌ قلعه‌ای‌ متحصّن شوند وعده‌ای از‌ مسلمانان‌ را جان پناه خود کرده باشند؛ در این صورت قتل آنان جایز نیست؛ چون کفار محصور خطری‌ برای‌ اسلام ندارند.

۲ ـ بـاید مـصلحت بـرای‌ جامعه‌ قطعی‌ باشد.‌ به‌ دنبال مثال فوق‌ می‌گوید:‌ اگر قطع و یقین به تسلط کفار بـر جامعه اسلامی نباشد، جایز نخواهد بود مسلمانی که‌ جان‌ پناه‌ کفار قرار گـرفته است را تیرباران کرد.

۳ ـ مصلحت‌ بـاید‌ کـلی‌ و همگانی‌ باشد. یعنی اگر قتل مسلمانان جان پناه به سود عده‌ای ازمسلمانان باشد ولی به سود عده‌ای دیگر نینجامد، قتل آنان روا نخواهد بود.[۱۰]

به این شکل امام محمد غزالی رحمه الله بر اساس «مصلحتِ ضرورىِ قطعى و کلّى» حکم را کشف می کند.

«ضرورت» هم یعنی: ناچاری، ناگریزی و در ماندگی . یعنی شخص  تحت شرایط و موقعیتهای تهدید آمیزی قرار می گیرد که برای خارج شدن از این شرایط و موقعیتها مجبور است کارهائی را انجام دهد که در شرایط عادی این کارها ناپسند، ممنوع و حرام هستند.

امام الزرکشی رحمه الله  در تعریف ضرورت می گوید: ضرورت، رسیدن به حدی است که اگر شخصی مرتکب أمر حرام برای رفع آن نگردد، هلاک شده یا نزدیک به هلاک شدن است. مانند کسی که در اضطرار برای خوردن غذا یا پوشیدن لباس است، که اگر گرسنه یا لخت بماند، امکان هلاک شدنش یا تلف شدن عضوی از اعضایش وجود دارد. این حالت، ارتکاب حرام را مباح می گرداند.[۱۱]

پس فرق است بین نیاز نزد بیشتر مردم نا آگاه از شریعت با ضرورتی که مورد نظر اهل فقه و شریعت است، و هر نیازی باعث حلال شدن امور حرام شده نمی شود، بلکه تنها در حالت ضرورت است که حرام شده ها و ممنوع شده ها مباح می شوند. امام الشافعی رحمه الله می فرماید: « لَيْسَ يحِلُّ بالحَاجَةِ مُحَرَّمٌ إلا فی الضروراتِ».[۱۲]هیچ حرامی با حاجت و نیاز حلال نمی شود مگر در حالت ضرورت.

در اینجا به عنوان مثال عثمان بن عمر ابن حاجب رحمه الله می گوید: در مصلحتِ ضروری، بعید نیست که رأی مجتهد را بر طبق آن، مجاز بدانیم، هر چند دلیل ونص خاصی گواه نباشد،‌ مانند‌ مسأله تترس.[۱۳] 

در این صورت تَتَرُّس هیچ دلیل و نص صریح و قاطع خاصی بر انجام آن وجود ندارد و به مصالح مرسله بر می گردد وعقل بر اساس اصول و قواعد کلی شرعی برای حفظ مقاصد شریعت آن را لازم می‌بیند[۱۴]، و فرمانی هم که رهبریت «۳ابزار» در این زمینه صادر مى‏کند موقّت است و به بقاى مصلحت، بستگى دارد. مشخص است که این حکم  مستقیماً به اسلام نسبت داده نمى‏شود بلکه فرمانى است که به نظر شورای حاکم شرع، با تعالیم اسلامى، هماهنگ است.

در شریعت اسلام نیز دین مهمترین و اساس سایر ضروریات چون جان و نسل و عقل و مال و آبرو وناموس و …. است[۱۵] حفظ دین مقدم بر حفظ اینهاست و مهمترین ابزاری که با آن دین در شکل کامل و با ۴ معنی و مفهومش حفظ می شود جهاد في سبيل الله است که  رسول الله صلی الله علیه و سلم در مورد آن می فرماید: «ذِرْوَةُ سَنَامِ الْاِسْلَامِ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللهِ، لَا یَنَالُهُ اِلَّا اَفْضَلُهُمْ». [۱۶] اوج و قلّه ی بلندای اسلام، جهاد در راه خداست، که جز برترینِ و برجسته ترین مومنین بدان نائل نمیشود و به آن نمی رسد.

از مسائل مهم جهاد هم مساله ی « تَتَرُّس» است که به مصالح مرسله جهت حفظ دین، دارالاسلام و جان و مال کسانی ربط دارد که شریعت جان و مال آنها را معصوم خوانده است.

 بدون شک این موضوع یکی از همان موضوعات مهم و اساسی و «نیاز روز» مسلمین در «وضع موجود» است که عدم شناخت صحیح آن توسط اهل دعوت و جهاد باعث صدمات زیادی شده است که اکثراً ما را به یاد این کلام  امام شافعی رحمه الله می اندازد که می گوید: عمل به مصالح مرسله مانند عمل به استحسان، تشریع و بدعت است.[۱۷]البته اگر واقع بین باشیم امروزه ما بسیاری را می بینیم که با تمسّک به مصالح مرسله، در واقع  از امیال و خواسته های نفسی و اشتهاى درونى خودشان به بهانه ی وجود مصلحت پیروی می کنند.

اما « تَتَرُّس» به چه معناست؟

التُّرس: سپر كه معمولًا از فولاد ساخته مى شود و نزد همه شناخته شده و معروف است.[۱۸]

تَتَرَّسَ : تَتَرُّساً: زره پوشيد، در ميان زره پنهان شد.[۱۹]

أَتْرَسَ : إتْرَاساً بالتُرسِ أو غيره : خود را با سپر يا چیزهائی مثل آن محافظت كرد.[۲۰]

در حدیث آمده است که:

  • كانَ أَبُو طَلْحَةَ يَتَتَرَّسُ مع النبيِّ صَلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ بتُرْسٍ واحِدٍ، وكانَ أَبُو طَلْحَةَ حَسَنَ الرَّمْيِ، فَكانَ إذَا رَمَى تَشَرَّفَ النبيُّ صَلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ، فَيَنْظُرُ إلى مَوْضِعِ نَبْلِهِ.[۲۱]
  • أَبُو طَلْحَةَ بَيْنَ يَدَيِ النَّبِيِّ مُجَوِّبٌ بِهِ عَلَيْهِ بِحَجَفَةٍ لَهُ  (ابو طلحه در جلو پیغمبر ایستاده بود و با سپر چرمى که داشت خود را سپر رسول الله صلی الله علیه وسلم قرار داده بود و نمى‌گذاشت تیر مشرکین به او اصابت نماید) …. فَأَشْرَفَ النَّبِيُّ يَنْظرُ إِلَى الْقَوْمِ، فَيَقُولُ أَبُو طَلْحَةَ: يَا نَبِيَّ اللهِ بِأَبِي أَنْتَ وَأُمِّي لاَ تُشْرِفْ، يُصِيبُكَ سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ الْقَوْمِ، نَحْرِي دُونَ نَحْرِك. [۲۲]  رسول الله صلی الله علیه و سلم سرش را بلند کرد و به طرف دشمن نگاهى انداخت، ابو طلحه گفت: اى رسول خدا! پدر و مادرم فدایت، سرت را بلند نکن مورد اصابت دشمنان قرار مى‌گیرى، سینه من سپر سینه تو است.( سرم سپر سرت، و سینه‌ام سپر سینه‌ات است)

در اینجا مومنی سپر مومن دیگری می شود که جایگاه والای آن در شریعت مشخص است؛ پس به بخش دیگر این اصطلاح و مفهوم «تَتَرُّس» می پردازیم: یعنی قرار گرفتن دسته ای از انسانهایی مثل مسلمین و اهل ذمه ی دارالاسلام و حتی زنان و کودکان و پیرانی از دارالکفر که خون آنها معصوم و ریختن خون آنها حرام است بین دشمن و مجاهدین، که دشمن می خواهد با این سپر انسانی که درست کرده است خودش را در پشت آن مخفی کند[۲۳] و علاوه بر آنکه با استفاده از این سپر انسانی از حملات مسلمین جلوگیری کند به نابودی این سپر انسانی و سایر مسلمین دست بزند و بخشی یا کل دارالاسلام را نیز اشغال کند.

بر اساس حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم که می فرماید: «كُلُّ الْمُسْلِمِ عَلَى الْمُسْلِمِ حَرَامٌ: دَمُهُ وَمَالُهُ وَعِرْضُهُ» [۲۴]خون و مال مسلمان و آبرو و ناموس مسلمان بر سایر مسلمین حرام است، حتی اهل ذمه نیز باز در همین حکم معصومیت و ممنوعیت اتلاف و نابودی جای می گیرد و دشمن ممکن است همینها را به عنوان سپر و مانعی جهت جلوگیری از تیر اندازی و حملات مجاهدین قرار دهد. 

اینکه دشمن مهاجم نیز چه کسی باشد باز بسیار مهم است. حمله به سپری انسانی و مالی منظور است که توسط کفاری به عنوان سپر به کار گرفته شده اند که آثار سوء و ضرر این کفار برای اسلام و دارالاسلام و مسلمین به صورت قطعی و یقینی پیش بینی می شود و آثار سوء ماندگاری این دشمن و یا خطر تسلط آن بر مسلمین برای مسلمین به صورت قطعی و یقینی قابل پیش بینی است.

در این حالات مسلمان هر تیری که شلیک می کند ابتدا به تلف شدن جان یا مال یا آبرو و عِرضی معصوم ختم می شود که تلف کردن آن نصاً حرام است اما به عنوان سپر قرار داده شده است.

گروگان‌گیری هم در واقع نوعی تترس است که شخص یا جماعت و حتی حکومتی به خاطر گرفتن بهائی و چیزی و یا برای معاوضه با افراد خودشان یا اموال خودشان و یا جهت رسیدن به اهدافی که خودشان مشروع می دانند افراد دیگر را یا اموال دیگران را نگه می دارند که امری شایع در تمام دنیاست.

در این سناریوی گروگانگیری بدون شک هدف آزاد کردن گروگانهاست، اما ممکن است در حین آزاد سازی کسانی از این گروگانها نیز به حکم ضرورت زخمی شوند و حتی کشته شوند.

این گروگانگیری گاه به مرحله ای بالاتر ارتقاء پیدا می کند و گروگانگیرها می خواهند از این سپرهای انسانی که برای خود درست کرده اند دامنه ی حملات خود را بیشتر کنند و به سایرن هم صدمه بزنند و اگر جلو اینها گرفته نشود نه تنها به آنهائی که اسیر آنها هستند بلکه به همه صدمه می زنند، در اصطلاح به این کار گروگانگیرها «تَتَرُّس» گفته می شود.

در کنار اصطلاح «تَتَرُّس» الفاظ دیگری نیز وجود دارند که همان معنی و مفهوم را می رسانند و در حکم شرعی هم با هم یکی هستند مثل «التحصن» و «الاختلاط» .

حصن : قلعه، حصار، سنگربندي کردن، قلعه نظامی .

تَحَصَّنَ : براى خود پناهى گرفت

 تَحَصُّنتِ المرأةُ: آن زن مُحصنه شد و در پشت حصار و قلعه پناه گرفت. قلعه ای به نام خانواده و زندگی زن و شوهری که طبق پیمان استوار و محکمی که از مردان گرفته اند« وَأَخَذْنَ مِنکُم مِّیثَاقاً غَلِیظاً»(نساء/۲۱) آن را ساخته اند و در پشت حصارهای این قلعه پناه گرفته اند.

مُحْصَن: مرد متأهل و ازدواج كرده ی باعفتی که پشت این دیوار خانواده در برابر غیر زنان خودش پناه گرفته است. مُحْصَنَة : زن شوهردار، زن باعفتی که در برابر غیر شوهر خودش پشت این دیوار و حصار قلعه ی خانواده پناه گرفته است.

الله تعالی در مورد قلعه ی کفار یهودی بنی نضیر می فرماید: هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِن دِیَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنتُمْ أَن یَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِّنَ اللَّهِ … (حشر/۲)‏

او کسی است که کافران از اهل کتاب را در نخستین گردهمآئی، از سرزمینشان بیرون راند (و به خیبر کوچاند). شما گمان نمی‌بردید که آنان بیرون روند، و ایشان هم گمان می‌بردند که دژهایشان آنان را از عذاب خدا بدور می‌دارد.

البته ممکن است این تحصن و محافظت و پناه گرفتن تنها از طریق قلعه و دژ و ارگ نباشد بلکه با یک زره جنگی باز از صدمات پناه گرفت و از خود محافظت کرد چنانچه الله تعالی می فرماید: وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَّکُمْ لِتُحْصِنَکُم مِّن بَأْسِکُمْ فَهَلْ أَنتُمْ شَاکِرُونَ (انبیاء/۸۰)‏ و به او ساختن زره را آموختیم تا (این لباس جنگی) شما را در جنگها حفظ کند. آیا سپاسگزاری می‌کنید؟‏

پس این دژ و قلعه و جان پناه و سنگر و حصار ممکن است سنگر خانواده و زناشوئی باشد یا قلعه ای جنگی یا زره ای جنگی و یا حتی سپری انسانی باشد.  

«الاختلاط» هم یعنی ترکیب و قاطی شدن و درهم شدن[۲۵] که ضدش می شود التفرق و از هم جدا شدن.  این مخلوط شدن دشمن با مسلمین هدف نزدیک آنهاست که دشمن می خواهد از طریق این مخلوط شدن به هدف دور خودش برسد. 

الله تعالی در مورد مخلوط شدن مومنین با کفار و جدا نبودن مومنین از کفار سکولار قریش [۲۶]به عنوان مانعی جهت حمله به مکه می فرماید: هُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَصَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَالْهَدْیَ مَعْکُوفاً أَن یَبْلُغَ مَحِلَّهُ (آنان همانهائی هستند که کفر ورزیده‌اند، و از ورود شما به مسجدالحرام جلوگیری کرده‌اند، و نگذاشته‌اند قربانیهائی که با خود نگاه داشته‌اید به قربانگاه برسد) وَلَوْلَا رِجَالٌ مُّؤْمِنُونَ وَنِسَاءٌ مُّؤْمِنَاتٌ لَّمْ تَعْلَمُوهُمْ أَن تَطَئُوهُمْ فَتُصِيبَكُم مِّنْهُم مَّعَرَّةٌ بِغَيْرِ عِلْمٍ ۖ لِّيُدْخِلَ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ مَن يَشَاءُ ۚ (اگر مردان و زنان مؤمنی را لگدمال و نابود نمی‌کردید که ( در میان آنان هستند و) شما ایشان را نمی‌شناسید و از این راه عیب و عار و زیان و ضرری ناآگاهانه به شما نمی‌رسید (خداوند هرگز مانع این جنگ نمی‌شد. دست شما را از ایشان کوتاه کرد) تا خدا هر که را بخواهد غرق رحمت خود سازد) لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَاباً أَلِیماً ‏(فتح/۲۵) اگر(کافران و مؤمنان ضعیفی که در مکه نهانی ایمان آورده‌اند) از یکدیگر جدا می‌بودند، کافران ایشان را (با غلبه شما بر آنان) به عذاب دردناکی گرفتار می‌کردیم.‏

امروزه در این زمینه برای خیلی ها  سوالاتی به وجود می آید که در صدر اسلام نیز برای عده ای از صحابه رضی الله عنهم جای سوال بوده . ابن عباس رضي الله عنهما مي گويد: نبي صلی الله علیه وسلم خطاب به مقداد رضی الله عنه فرمود: إِذَا كَانَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ يُخْفِي إِيمَانَهُ مَعَ قَوْمٍ كُفَّارٍ فَأَظْهَرَ إِيمَانَهُ فَقَتَلْتَهُ؟ (اگر مرد مؤمني، ايمان اش را از کفار، پنهان مي کرد سپس آنرا آشکار ساخت و تو او را به قتل رساندي؟!) فَكَذَلِكَ كُنْتَ أَنْتَ تُخْفِي إِيمَانَكَ بِمَكَّةَ مِنْ قَبْلُ[۲۷] « بايد گفت که تو هم قبلاً ايمانت را در مکه پنهان مي کردي».

پس زمانی که الله تعالی خبر می دهد که در میان این کفار سکولار اهل ایمانی وجود دارند یعنی وجود دارند، و زمانی که هم اکنون همه می دانیم که در سرزمینهای اشغال شده ی تحت حاکمیت کفار سکولار جهانی و طاغوتهای محلی مومنینی وجود دارند باید به این یقین و شعور خود احترام بگذاریم و در برخورد با این مومنین مستضعف تابع کینه و اشتهای نفسانی عقل ناقص خود یا دیگران نشویم. 

با چنین آگاهی و علمی، علمای قرون گذشته متناسب با وضع زمان خود انواع حالات مختلف مفهوم تترس را در مثالهای ملموسی بیان می کردند به عنوان مثال:

  • زمانی که دشمن در گرماگرم جنگ یا پیشروی ارتش، دسته ای از مسلمین اسیر شده را در جلو ارتش و بین خودش و ارتش مومنین قرار دهد و خودش را به وسیله ی این سپر انسانی از ضربات شمشیرها و زخم تیرها و نیزه ها در امان نگه می دارند.
  • –         یا ممکن است این التُّرس یا سپر در کشتی دشمن اتفاق بیافتد که دشمن باز جمعی از مسلمین را به عنوان سپر با خود برداشته باشد و اجازه ندهد که مسلمین به واسطه ی این سپر انسانی کشتی آنها را آتش بزنند یا غرقش کنند. امروزه انواع وسایل حمل و نقل مثل قطارها و اتوبوسها و هواپیماها و غیره مشمول این حکم می شوند.
  • اختلاط و مخلوط شدن دشمن با زنان و کودکان یا افراد غیر نظامی تحت حاکمیت خودشان یا با مسلمین اسیر شده جهت جلوگیری از همجوم مسلمین یا جلوگیری از تیراندازی مسلمین به سوی آنها

امروزه هم گاه دشمن اطراف پایگاهها یا مراکز فرماندهی یا مراکز حساس استراتژیک خود را با مسلمین اسیر شده پر می کند تا از این مراکز در برابر حملات مجاهدین حمایت کند.

البته در زمان حاضر حالتهای تترس به همین اشکال ساده ای نیست که علمای گذشته ی ما بیان کرده اند. چون آنها متناسب با وضع موجود زمانی و مکانی خودشان و شرایط حاکم بر تکنولوژی نظامی و ادوات جنگی و سبکهای مشخص جنگی آن زمان صحبت کرده اند و قطعا امروزه هم تکنولوژی و ادوات و انواع اسلحه ها فرق کرده اند و هم ضمن رعایت قواعد کلی جنگ سبکهای مختلف جنگی فرق کرده اند.

امروزه تترس در اشکال مختلف آن باعث شده است که دشمن :

  • یا باید به دلیل سپرهای انسانی و مالی مانع از اندیشدن به جنگیدن شود،
  • یا ضمن پذیرش نابودی این سپرهای مالی و انسانی با انواع اسلحه های کشتار جمعی جنگ را شروع کند
  • و یا اینکه جهت محافظت از این سپرهای انسانی و مالی با اسلحه های معمولی جنگی دراز مدت را درپیش گیرد که قطعاً به صلاحش نیست.

[۱]  پیاده شده از سخنرانی تصویری شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله

[۲] غزالی، المستصفی، ج ۱، ص ۱۴۰ -۲۸۷٫/ اما المصلحة فهی عبارة فی الاصل‌ عن‌ جلب‌ منفعة اودفع مضرّة

[۳] همان / فان جلب المنفعة و دفع المضرة مقاصد الخلق و صلاح الخلق فی تحصیل مقاصدهم لکنا نعنی بالمصلحة المحافظة علی مقصود الشارع و مقصودالشرع من الخلق خمسة: و هو ان یحفظ علیهم دینهم و نفسهم و عقلهم و نسلهم و مالهم، فکل ما یتضمن هذه الاصول الخمسة فهو مصلحة و کل ما یفوت هذه الاصول فهو مفسدة و دفعها مصلحة.

[۴] قـواعدالاحکام، امام عبدالسلام، ج۱، ص۸٫ / اهداف دین‌ از‌ دیدگاه شاطبی ص ۷۴

[۵] احسن الحواشی، ۲۵۷؛ رفع الحاجب، ۲/۲۸۹

[۶] المیسر فی اصول الفقه الاسلامی، ص ۱۵۹ ـ ۱۶۰٫

[۷] رفع الحاجب، ۲/۲۸۹؛ شرح جمع الجوامع، ۲/۲۸۴

[۸] صـدر، اقـتصادنا، ص ۳۶۳

[۹] مصادرالتشریع الاسلامی: ص ۷۴ و الاحکام، آمدی، ج ۴،‌ ص ۱۶۷٫

[۱۰] المستصفى، ج۱، ص۱۴۱٫

[۱۱] المنثور فی القواعد ۲/ ۳۱۳ – ۳۲۰ / الضروره، بلوغه حداً، إن لم یتناول الممنوع (أو المحرم) هلک، أو قارب الهلاک. کالمضطر للأکل و اللبس بحیث لو بقی جائعاً أو عریانا لمات أو تلف منه عضو، هذا یبیح تناول المحرم

[۱۲] الأم: ۳/۲۸

[۱۳]مجله حوزه، ش ۲۹،‌ ص ۱۱۱/  اما المصلحة الضروریة فلا بعد فی ان یؤدی الیها رأی المجتهد‌ وانـ‌ لم یـشهد له اصل معین‌ کما‌ فی مسألة التترس

[۱۴]  الوجیز فی اصول الفقه، ادریس، عوض احمد، ص۷۱. /  اصول الفقه الاسلامی، زحیلی، وهبه، ج۲، ص۷۵۶./ اصول الفقه، ابو زهره، محمد، ص۲۵۹./ اصول الفقه، خضری بک، محمد، ص۳۵۶.

[۱۵] امثال علامه آمدی و  الشاطبی و… معتقد به ۵ مورد بودند و الإمام الشاطبي رحمه الله می گوید : “اتفقت الأمة بل سائر الملل على أن الشريعة وضعت للمحافظة على هذه الضروريات الخمس، وهي: الدين، والنفس، والنسل، والمال، والعقل”. [الموافقات: ۱/۳۱]. اما می توان موارد دیگری چون العرض و آبرو و… را هم جزو همین ضروریات حساب کرد.

[۱۶] أخرجه الطبراني (۸/۲۶۶) (۷۸۸۵)  / الألباني : صحيح الترمذي ۲۶۱۶ 

[۱۷] خلاف، عبدالوهاب، مصادر التشریع الإسلامی فیما لانصّ فیه، ص ۷۳ ـ ۸۱٫

[۱۸] تاج العروس ۱۶/۴۷۷ ، ووصف المعاجم القديمة له بأنه معروفٌ؛ لأنه كان من الآلات الحربية المألوفة لديهم في حروبهم القديمة ، إذ هو سلاح دفاعي يستخدمه المقاتل ليقي نفسه من الضربات المختلفة الموجهة إليه بالسهام ، أو الرماح ، أو السيوف [ الجيش والقتال في صدر الإسلام ۳۸۷ ] .

[۱۹] لسان العرب ۶/۳۲ ، ومختار الصحاح ا/۳۲ ./  يقال : تترّس بالترس ، أي توقّى وتستّر به

[۲۰] المصباح المنير ۱/۷۴ ./ تترس بالشيء جعله كالترس وتستر به

[۲۱] البخاري (۲۹۰۲)، ومسلم (۱۸۱۱)

[۲۲] البخاري (۴۰۶۴)، ومسلم (۱۸۱۱)

[۲۳] الجهاد والقتال في السياسة الشرعية ۲/ ۱۳۲۸ .

[۲۴] البخاري (۶۰۶۴) مختصراً، ومسلم (۲۵۶۴)

[۲۵] تاج العروس ۱۹/۲۵۹  ، ولسان العرب ۱۰/۴۴۶٫

[۲۶] نگاه کنید به تفسير الطبري ۲۶/۱۰۲ وفتح القدير ۵/۵۴ .

[۲۷] بخارى۶۸۶۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *