بیداری اسلامی معاصر و جنبش اخوان المسلمین در بلوچستان از طلوع تا غروب (تاریخ شفاهی بلوچستان) قسمت هشتم

بیداری اسلامی معاصر و  جنبش اخوان المسلمین در بلوچستان از طلوع تا غروب (تاریخ شفاهی بلوچستان) قسمت هشتم

✒️به قلم: محمد صدیق دهواری

استاد تحسین یاسین حسن

?استاد تحسین یاسین هست که پس از ورود به ایران و فعالیت‌های مستمر در مناطق گوناگون کشور، سرانجام به بلوچستان اعزام می‌شود و با اخلاص و بردباری سختی و رنج تا پای جان، اخوان المسلمین بلوچستان  را راه‌اندازی می‌کند.

?استاد تحسین یاسین در خانواده‌ای کشاورز دریکی از روستاهای نزدیک اربیل به دنیا آمده بود که به امور دینی اهمیت و توجه ویژه‌ای می‌دادند.

?در هنگام آغاز جنگ عراق علیه ایران استاد تحسین یاسین در استان بصره در حال گذراندن دوره خدمت سربازی خود بود. در دوران سربازی آموزش‌های نظامی به‌کارگیری اسلحه سبک و سنگین و زره‌پوش را فرا گرفته. و پس‌ازآن، چندی در پادگان دیگری به مدت چهار ماه دیگر آموزش‌های انفرادی را نیز فرامی‌گیرد. پس‌ازآن، آماده‌باش کامل به همه پادگان‌های ارتش عراق داده می‌شود. و گردانی که استاد تحسین خدمت خود را در آن می‌گذراند، نیز به‌سوی مرزهای ایران حرکت کرده و پس از گذر از رود اروند در برابر شلمچه، مستقر گردید؛ و دو روز پس‌از آن، جنگ علیه ایران آغاز می‌شود.

?در این شرایط استاد تحسین یاسین همچون بسیاری دیگر از جوانان عراقی که عضو جماعت اخوان المسلمین بودند، در شرایط سختی قرار گرفت. آیا در جنگ شرکت نماید و تا پایان دوره خدمت سربازی بماند و یا به ایران پناهنده شود و یا در منزل و یا جایی دیگر پنهان شود.

بیشتر جوانان‌منتظر بودند تا علما در این‌باره اعلام نظر نمایند که آیا در جنگ شرکت نمایند یا نه؟ دراین‌باره گفتگوهایی مطرح شد و کسی نیز قول و سخن راجح را اعلام نکرد.

?علما نیز در موضع سخت و نگران‌کننده‌ای قرار گرفتند و نتوانستند دراین‌باره موضع‌گیری یگانه‌ای داشته باشند. تصمیم گرفته شد که هر یک از افراد خود اجتهاد و تصمیم‌گیری نمایند. ازاین‌روی شمار فراوانی از جوانان در شرایط بسیار سختی به بیرون عراق رفتند و برخی نیز در خانه‌های خود پنهان شدند.

 استاد تحسین یاسین نیز در این شرایط سخت که در حال گذراندن خدمت سربازی در مرز بود تصمیم می‌گیرد بگریزد و به‌سوی ایران هجرت نماید تا با توجه به وجود احزاب و گروه‌های گوناگون، بتواند درون ایران پناهندگی لازم را کسب و به ادامه فعالیت بپردازد.

?استاد حرکت خود به‌سوی ایران را چنین روایت می‌کند: «در شبی که می‌خواستم به‌سوی ایران حرکت کنم، ساعت یک‌نیمه‌شب درحالی‌که نگهبان بودم و بقیه نظامیان در خواب بودند، پست نگهبانی خود را رها کرده و به‌سوی مرز ایران در منطقه اهواز حرکت کردم و با پای پیاده تا نزدیکی وقت فجر ادامه مسیر دادم.

نماز صبح را با تیمم، بجا آوردم و سپس در گذرگاهی که از پیش‌شناسایی کرده بودم و احتمال حضور سربازان ایرانی را می‌دادم، ادامه مسیر دادم و از این مسیر فاصله نمی‌گرفتم تا اینکه روشنایی صبح پدید آمد و خط مقدم نیروهای ایرانی را مشاهده کردم. با صدای بلند نیروهای ایرانی را صدا زدم که می‌خواهم خودم را تسلیم نمایم. تا این¬که یکی از آنان به زبان عربی مرا صدا زد: «تعال… تعال» (بیا… بیا).»

 این نظامی از عرب‌های خوب اهواز بود که به استاد تحسین یاسین امان و آرامش داده و پس از صرف صبحانه او را به پشت جبهه منتقل می‌نماید.

?در همین زمان نیز با نظامی دیگر که از کردهای مهاباد بوده برخورد کرده و به استاد تحسین می‌گوید: «پس از تشریفات نظامی، تو را به اردوگاه پناهندگان در تهران‌منتقل می‌نمایند.»

در گزارش روزانه پایگاه شهید حسن باقری از فرمانده هان جنگ تاریخ ورود پناهنده عراقی تحسین یاسین حسن ۱۵ تیرماه ۱۳۶۰ ه.ش. ذکرشده است.

?در همان روز استاد تحسین به مرکز تحقیقاتی در اهواز تحت مدیریت شخصی به نام علی فشاری ـ از اعراب خوزستان ـ منتقل می‌شود.

 پس از بازجوئی و تحقیقات اولیه، استاد تحسین به او می‌گوید:« او پایبند به اندیشه اخوانی هست و نه‌تنها او بلکه همه برادران و جوانان اخوانی، گرایشی به شرکت در این جنگ را ندارند.»

?پس‌از این سخنان، رفتار آنان با استاد تحسین تغییر و بهتر شده و به سخن و گفتارش توجهی ویژه می‌نمایند.

 سپس برایشان تبیین می‌کند، او یک سرباز در هنگام خدمت بوده و اطلاعاتی که دارد به‌اندازه‌ای است که به یک سرباز مربوط می‌شود و همه همّ و کوشش او بر این بوده است که از آتش این جنگ، خود را برهاند.

  در بخش بعدی ورود استاد تحسین  به ایران، روایت ایشان از فعالیت اخوان عراق در ایران  و چگونگی رسیدن به بلوچستان

  ادامه دارد با ما همراه باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *