بررسی شیوع فرهنگ نقد و آثار مثبت و منفی آن
به قلم: جمال اسماعیلی
یکی از عوامل بازدارنده کار و نشاط، شدت گرفتن فرهنگ نقد و نقادی از سوی کسانی است که کار و فعالیت و فرآیند هیچ عملی آنها را راضی نمیکند و این عارضه ما را در مقابل پرسشی قرار میدهد که آیا کثرت نقد و اصولاً بدنبال ایراد و عیوب گشتن نشانی از بینش صحیح اسلامی را با خود بهمراه دارد یا نه؟
کسی که منصفانه به بررسی این پدیده و شیوع آن در میان فعالان اجتماعی و دینی میپردازد، متوجه میشود که شدت گرفتن فرهنگ نقد و نقادی ارتباطی تنگاتنگ با عملکرد اندک شخص منتقد و یا توقع او برای تقدیر از عملکردش دارد و به محض قدرنشناسی اندک از سوی مسؤولین شروع به نقد و نقادی مینماید و یا اینکه تصرفات نسنجیدهی قولی و فعلی از سوی برخی رهبران. زمینهی نقد و انتقاد را از سوی بعضی افراد فراهم میکند اما حقیقتی را که باید شخص منتقد بداند این است که سلف صالح در حین منتقدبودن اهل عمل بودند. آنچه جای تعجب است این است که فردی که راضی از روند فعالیت نیست انتقاد میکند و از کار و نشاط دست برمیدارد. نصیحت میکند و منتظر تغییر میشود و چنانچه ترتیب اثر داده نشد انزوا پیشه کرده و از کار و فعالیت باز میایستد علل و عوامل این توقف از کار و فعالیت را میتوان به ترتیب ذیل برشمرد:
۱- ایدهآلیست بودن فرد چرا که تصور او این بوده که در یک جماعت ایدهآل کار میکند که افرادش همگی معصوم و بدون خطا ولغزشاند، لذا به محض بروز کمترین خطا آنچنان منفعل میشود که قوای فکری و عملیاش از فعالیت بازمیایستد که این خود ناشی از خلل و ایراد در بینش است.
۲- سبب دیگر از اسباب شیوع فرهنگ نقد مشغول شدن فرد به زندگی شخصی خود و اینکه نشاط و فعالیت را با مصالح دنیایی خود در تقابل و تضاد میبیند غافل از این آیه که میفرماید: «إن من ازواجکم و أولادکم عدواً لکم فاحذروهم» لذا دچار تردد در حرکت شده و واماندگی خود را با نقد و انتقادی پوشش میدهد و با خود صاقانه تعامل نمیکند و برای پینهکردن ضعفهای خود راه هجوم و تنقیص دیگران را پیش میگیرد. اما نیکوتر برای او این است که بجای تلف کردن عمر و زندگی خود در نقد و نقادی از عملکرد دیگران؛ بداند که کسانی را که مورد هجوم و نقد خود قرار داده به سوی اهدافشان در حرکتاند.
۳- سبب دیگر اینکه شخصی منتقد ممکن است از کسانی باشد که امور را با نتایج ارزیابی میکند لذا ریسک و خطرات بزرگی را در مسیر میبیند و ثمرات و نتایج را اندک ارزیابی میکند و این خود او را به نقد و نقادی واداشته و از کار و نشاط باز میدارد.
۴- گاهی از اوقات ممکن است که شخصی منتقد انتقاد کند و نتیجهای ملموس برای انتقادش نبیند و کسی شنوندهی انتقادش نباشد و با خود بگوید هر چه میگویم کسی خریدار سخنانم نیست یا اینکه فراموش کرده باشد که این سخن انبیاست که کلامشان وحی بوده اما عالمان منصف میگویند: سخن من درست است و احتمال خطا دارد و سخن دیگران خطاست و احتمال صواب را دارد لذا فرد اندیشمند و عاقل هرگز قاطعانه سخن خود را عین صواب نمیداند، چون اگر اینچنین بپندارد آنگاه سخنانش میزانی میشود که باید همه چیز را بر آن قیاس کرد و بدین ترتیب بساط شوری و تبادل آرا و نظرات برچیده خواهد شد.
کجاست برادری که رفیق من در مسیر دعوت باشد و با من همپیمان در ادامه راه باشد و اگر مرا ببیند که دچار کندی در حرکت شدهام همتم را با کلام نیکو تقویت نماید.؟اشتیاق برای یافتن و ملاقات برادری با اوصاف شایسته است که انسان را مشغول نماید، چرا که خداوند در آیه ۹۶ سورهی مریم میفرماید: «ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن وداً.»
پس نقد و انتقاد سازنده و نصیحت مشفقانه و برادرانه فریضهای ضروری و انکارناپذیر است بشرطی که خود جای کار و نشاط و فعالیت را نگیرد. و منتقد موفق کسی است که در انتقادش از حسن نیت لازم و حسن تشخیص کافی برخوردار باشد.