اسلام و استفاده از دموکراسی
نویسنده: حسن الحسن
مترجم : انجمن « اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف » بيساران
بعضیها میپرسند مگر نه اینکه اسلام دریچههای علم و معرفت را به روی انسان میگشاید و مگر نه اینکه مسلمانان بسیاری از اکتشافات و دستاوردهای مدنی را از غیر مسلمین میگیرند ، پس چرا با این وجود، دموکراسی را رد میکنند، آیا به مجرد اینکه دموکراسی فقط ابزاریست برای انتخاب، استفاده از آن ممکن نمیشود؟
جواب این است که ؛ بله! اسلام استعدادها و مواهب انسان را آزاد گذاشته تا به بهترین شکل از همهی امکانات هستی که برای آبادانی زمین در آن قرار داده شده است، استفاده کند. انسان آزاد است تا در مدت زمان اقامت خود در زمین از آنچه موجب کمال و رفاه و اطمینان او میشود، بهره بگیرد و بیکمترین شکی، یکی از چیزهایی که موجبات کمال و آسایش انسان را فراهم میکند، بهرهگیری از تجارب دیگران است. نادیده انگاشتن علوم دنیوی و دانشهای محض و سهلانگاری درباب آنها، صحیح نیست ؛ زیرا زندگی مادی بر اساس همین علوم بنا شده است و توجه به این امور، همان کاریست که پیامبر صلی الله علیه و سلم، هنگامی که از فنون فارسها در حفر خندق در اطراف مدینه استفاده کرد، آن را انجام داد و همینطور خلفای راشدین نیز در تدوین دواوین و کارهای دولتی، همین روش را پیش گرفتند و چگونگی آن را از سایر ملل آموختند.
همهی اینها، زیر مجموعهی این حکم عمومیست که امور دنیوی و دستاوردهای مادی را به خود بشر واگذار میکند، چنانکه پیامبر صلی الله علیه و سم میفرماید: ” إن كان أمر دنياكم؛ فشأنكم، وإن كان أمر دينكم؛ فإليَّ”. “امور دنیایتان، مربوط به خودتان است، اما در امور دینی خود، به من مراجعه کنید”.
این غیر از افکار و قوانین تشریعیست که به طور خاص برای درمان امور بشری وضع شدهاند یا احکامی که رابطهی انسان با پروردگارش یا با دیگران را مقرر میکند، این امور در سیطرهی قوانین الهی هستند و از نقطه نظر زندگی دنیوی بررسی نمیشوند، آنجا که خداوند متعال میفرماید: « وما آتاكم الرسول فخذوه وما نهاكم عنه فانتهوا»، « چیزهائی را که پیغمبر برای شما (از احکام الهی) آورده است اجراء کنید، و از چیزهائی که شما را از آن بازداشته است، دست بکشید. از خدا بترسید که خدا عقوبت سختی دارد». (حشر/۷) و همینطور در جای دیگر میفرماید: « وما أرسلنا من رسول إلا ليطاع بإذن الله»، « و هیچ پیغمبری را نفرستادهایم مگر بدین منظور که به فرمان خدا از او اطاعت شود». (نسا/۶۴) در فهم حکم و استنباط از آن به وحی اکتفا میشود و تنها از آن کمک گرفته میشود. خداوند متعال میفرماید: « وما كان لمؤمن ولا مؤمنة إذا قضى الله ورسوله أمراً أن يكون لهم الخيرة من أمرهم»، « هیچ مرد و زن مؤمنی، در کاری که خدا و پیغمبرش داوری کرده باشند (و آن را مقرّر نموده باشند) اختیاری از خود در آن ندارند (و ارادهی ایشان باید تابع ارادهی خدا و رسول باشد)». (احزاب/۳۶)و همچنین میفرماید: « ممن يطع الرسول فقد أطاع الله»، « هر که از پیغمبر اطاعت کند، در حقیقت از خدا اطاعت کرده است (چرا که پیغمبر جز به چیزی دستور نمیدهد که خدا بدان دستور داده باشد، و جز از چیزی نهی نمیکند که خدا از آن نهی کرده باشد)». (نسا/۸۰)
انسان در خلال مطالعهی اسلام، باید از تواناییها و استعدادهای معرفتی خود برای فهمیدن مراد خداوند متعال استفاده کند تا از این رسالهی الهی بهره ببرد و بتواند بدون زیاده روی در آن و یا عدول از مضمون اصلی، آن را تشریح کند و شایسته است که به مقتضای علوم لغوی و شرعی در جایی که نص وجود دارد، توقف نماید.
نباید چنین تصور شود که در اینجا تعارض یا شکافی بین علم و اسلام وجود، بلکه بر عکس، این ناظر بر صلاحیت اسلام برای همهی مکانها و زمانهاست و به این ترتیب با انسان همانند موجود عاقلی تعامل میشود که دارای نیازهای شخصی و غرایز معینیست که از زمان و مکان متاثر نمیشود.
اما اشکال مادی و اختراعات و توسعههای مشهودی که علم آنها را فراهم میآورد، دائماً در حال تغییرند. این علوم از وسایلی هستند که انسان آنها را برای بهبود کیفیت زندگی خود و پیشرفت مدنی و رفاهی آن به کار میگیرد.
این چیزیست که عنان آن را به عقل و اختیار انسان دادهاند، آنجا که پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم میفرماید: “أنتم أعلم بأمر دنياكم”. “شما به کار دنیای خود آگاهتر هستید”.
و از اینجاست که عقل از اسباب ایمان و کلید فهم اسرار خلقت محسوب میشود و تسلیم تمام در مقابل آنچه ایمان بر آن بنا شده است به جزم و یقین عقل بر آن بستگی دارد.
عقل در علوم متعلق به شئون مادی و وجوه مختلف زندگی غور میکند تا چیز تازهای در شناخت پروردگار و بزرگی خلقت او بیابد و به بهترین نحو از آن بهرهبرداری کند.
با توجه به آنچه گذشت و با توجه به آنچه در مورد آن بحث میکنیم، اگر عقل بخواهد به قانونگذاری و تنظیم و درمان امور بشری و روابط انسانی بپردازد، شایسته است که این کار را با در نظر گرفتن نصوص الهی یا اجتهادی که به وسیلهی وحی تایید میشود انجام دهد. خدواند متعال میفرماید: « ونزّلنا عليك الكتاب تبياناً لكل شيء وهدى ورحمة وبشرى للمسلمين»، « و ما این کتاب (آسمانی) را بر تو نازل کردهایم که بیانگر همهچیز (امور دین مورد نیاز مردم) و وسیلهی هدایت و مایهی رحمت و مژدهرسان مسلمانان (به نعمت جاویدان یزدان) است». (نحل/ ۸۹) و همچنین میفرماید: « قل أفغير الله تأمروني أعبد أيها الجاهلون»، « بگو: ای نادانان! آیا به من دستور میدهید که غیر خدا را پرستش کنم؟!». (زمر/) و اگر این امور به اداره، وسایل و روشهایی نیاز داشته باشد، بی هیچ درنگی از آن استفاده میشود.
اما دموکراسی از آنجا که نه هواپیماست، نه کشتی، نه یک ابزار ارتباطی یا اختراعی برای حفاری و نه یک وسیلهی پزشکی یا وسیلهای رفاهی، جای بحث دارد. دموکراسی حتی یک نظام اداری که در بعضی جنبههای زندگی از آن استفاده شود هم نیست، بلکه به اتفاق محققین، یک شیوهی زندگیست که طی جدالهای مکرر بین علم و دین در اروپا شکل گرفت و طرفداران گستاخ این نظریه، هنگامی که بشر با رغبت مطابق آن حکم کرد و آن را برای خود مناسب دید، بر انزوای دین در عبادتگاهها و کنارهگیری آن از امور مادی اقرار کردند و مطابق با تعریف آن در زمان شکل گیریاش در سال ۵۰۰ قبل از میلاد در آتن، دموکراسی را حکومت مردم بر مردم میدانند و این تعریف بیشک همهی اشکال دموکراسی را، علیرغم اختلافات اسمی که با هم دارند، دربرمیگیرد.
چطور تفکری که مبنی بر تقدس انسان است و او را آقای بلامنازع هستی میداند و هیچ قید و شرطی جز هوی و هوس خود انسان و آنچه به تصور خودش به مصلحت اوست، برایش قائل نیست ؛ میتواند با اسلام که انسان را از مخالفت با شرع الهی برحذر میدارد برابری کند. خداوند متعال میفرماید: « أفحكم الجاهلية يبغون ومن أحسن من الله حكماً لقوم يوقنون»، « آیا (آن فاسقان از پذیرش حکم تو بر طبق آنچه خدا نازل کرده است سرپیچی میکنند و) جویای حکم جاهلیّت (ناشی از هوی و هوس) هستند؟ آیا چه کسی برای افراد معتقد بهتر از خدا حکم میکند؟». (مائده/۵۰) بلکه حتی از نظر شرع انسان از درک کنه اشیا و مصلحت امور قاصر است، چنانکه خداوند متعال میفرماید: « وعسى أن تكرهوا شيئا وهو خير لكم وعسى أن تحبوا شيئا وهو شر لكم والله يعلم وأنتم لا تعلمون»، « و چه بسا چیزی را دوست داشته باشید و آن چیز برای شما بد باشد، و خدا (به رموز کارها آشنا است و از جمله مصلحت شما را) میداند و شما (از اسرار امور بیخبرید و مصلحت خود را چنان که شاید و باید) نمیدانید». (بقره/۲۱۶)
اما اگر گفته شود چرا دموکراسی را فقط به اعتبار انتخابات بر نمیگزینید، در حالی که وسیلهایست برای انتخاب حاکم و بیعت با او؟
در پاسخ باید بگوییم که این ادعایی بینهایت بیهوده است. دولت واتیکان که نمایندهی نصرانیت است نیز برای انتصاب پاپ از نظام انتخاباتی استفاده میکند، پس چرا نمیگوییم “اسلام همان نصرانیت است” و همچنین کمونیسم که مبتنی بر بیدینی مطلق است نیز بر انتخابات متکیست پس چرا به اسلام کمونیسم نمیگوییم؟!
حقیقت این است که اصول مبتنی بر عقاید مستند به قوانین فکری هستند، اما وسایل و اسلوب، چیزهایی هستند که ممکن است بین همهی اصول و مذاهب و ادیان مشترک باشند، بدون اینکه هیچ دلیلی برای خلط بین آنها وجود داشته باشد.
دموکراسی ممکن است از طریق انتخاب نمایندگان ملت یا از راه انتخابات و استفتای مستقیم و یا از خلال عصیان مدنی و … تحقق یابد و انتخابات تنها راه حتمی آن نیست و هرگاه با یکی از روشهای مذکور تحقق یابد، هدفش این است که ملت را به سروری برساند و آن را مرجع همهی امور قرار دهد و امر و نهی را به آن بسپارد ، در حالیکه اسلام مرجعیت ملت را با این سخن خداوند متعال: « يا أيها الذين أمنوا أطيعوا الله وأطيعوا الرسول وأولي الأمر منكم فإن تنازعتم في شيء فردوه إلى الله والرسول إن كنتم تؤمنون بالله واليوم الآخر»، « ای کسانی که ایمان آوردهاید! از خدا (با پیروی از قرآن) و از پیغمبر (خدا محمّد مصطفی با تمسّک به سنّت او) اطاعت کنید، و از کارداران و فرماندهان مسلمان خود فرمانبرداری نمائید (مادام که دادگر و حقّگرا بوده و مجری احکام شریعت اسلام باشند) و اگر در چیزی اختلاف داشتید (و در امری از امور کشمکش پیدا کردید) آن را به خدا (با عرضهی به قرآن) و پیغمبر او (با رجوع به سنّت نبوی) برگردانید (تا در پرتو قرآن و سنّت، حکم آن را بدانید. چرا که خدا قرآن را نازل، و پیغمبر آن را بیان و روشن داشته است. باید چنین عمل کنید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید. این کار (یعنی رجوع به قرآن و سنّت) برای شما بهتر و خوش فرجامتر است». (نسا/۵۹) محدود میکند.
و اگر گفته شود چرا انتخابات را تا زمانی که فقط یک وسیله است، از دموکراسی نمیگیرید؟
جواب این است که ابزار انتخابات، در انحصار دموکراسی نیست و وقتی چنین است، چرا آن را از هر جای دیگری که دلمان بخواهد، نگیریم و حتی چرا آن را از خود اسلام نگیریم؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به انصار فرمود: ” أخرجوا إليّ منكم إثني عشر نقيبا”. “دوازده تن از خود را به عنوان نماینده به سوی من بفرستید” و مگر نه اینکه اجماع صحابه ابوبکر صدیق را به عنوان حاکم انتخاب کردند؟ مگر انتخابات در اسلام در دسترس نیست که دموکراسی را برای آن بهانه کنیم؟!
بنابراین انتخاب حاکمی از طرف ملت که نمایندهی آنها در اجرای احکام اسلامی باشد یا انتخاب نمایندهای که به محاسبهی حاکم پردازد یا انتخابات مجلس شوری یا برگزیدن نماینده برای هر کاری، چیزی نیست که تردیدی در آن وجود داشته باشد و برای این کار هیچ نیازی نیست که فلسفهی دموکراسی را ازجوهرهاش جدا کنیم و برای هماهنگ نمودن آن با اسلام، آن را در انتخابات خلاصه نماییم.
به همین دلیل شایسته است که دموکراسی را به همین شکل که هست داوری کنیم نه آنچنان که بعضیها سعی دارند آن را به تصویر بکشند. مشکل بزرگ این است که کسانی که دموکراسی را در انتخابات خلاصه میکنند از چیزی که در دموکراسی بسیار مهمتر از انتخابات است میگذرند و آن این است که در دموکراسی تنها مفهوم مقدس در زندگی انسان است نه چیزی دیگر و او آزاد است تا امیال خود را هرگونه که هوی و هوسش بخواهد و منافع خود را در آن ببیند، برآورده کند. دموکراسی ارکانی دارد که شایسته است بر آن توقف کنیم و قبل از رسیدن به موضوع انتخابات که فقط یکی از ابزارهای اجرایی آن است و نه یکی از ارکان اصلی، آن رکنها را بررسی کنیم.
آزادیهای عمومی یکی از ارکان دموکراسی محسوب میشود که در آزادی شخصی و این که شخص لباس بپوشد یا عریان باشد و ازدواج کند یا زنا نماید و با چه کسی و به چه شکلی این کارها را انجام دهد، تبلور مییابد.
آزادی عقیدتی؛ بر حق اختیار فرد در عبادت الله یا شیطان یا تناوب بن این دو یا کفر به هر دو، هر طور که هوی و هوسش حکم کند،مشتمل است.
آزادی رای و اندیشه و بیان؛ وقتی انسان از هر قیدی آزاد باشد، آزاد است که رفتار و سلوک فطری و طبیعی را برگزیند و به ندای فطرت گوش دهد و یا از شذوذ با همهی اشکال جنسی و فکریاش پیروی کند. آزاد است که عقاید را به چالش بکشد و انبیا را نقد کند و بر آنها خرده بگیرد و طبعاً هیچ مانعی برایش وجود ندارد که ادعای الوهیت کند.
آزاد گذاشتن شخص در مالکیت؛ فرد میتواند از هر راه ممکن و بدون در نظر گرفتن ارزشهای اخلاقی و دینی و انسانی به کسب و کار بپردازد.
اگر ارکان دموکراسی را بررسی کنیم، درخواهیم یافت که با اسلام در سطح اصول اساسی تناقض دارد، چرا که در عقیدهی اسلامی حکم از آن الله است نه از آن ملت.
آزادی شخصی؛ بر اساس احکام اسلامی، پوشش و خوردن و آشامیدن، روش مشخصی دارد که خروج از آن و عدول به غیر آن درست نیست.
آزادی عقیده؛ با وجود اینکهاسلام غیر مسلمین را به پذیرفتن این دین مجبور نمیکند، « لا إكراه في الدين»، « اجبار و اکراهی در (قبول) دین نیست». (بقره/۲۵۶)برای کسی که اسلام را پذیرفته است، هرگاه از دین برگردد و پس از آن توبه نکند، حکم مرگ در نظر گرفته است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم میفرماید: ” من بدل دينه فاقتلوه”، “هر کس که دین خود را تغییر دهد، بکشید” و این با آزادی عقیده متفاوت است.
و همین طور است آزادی رای و بیان؛ آنجا که خداوند متعال میفرماید: « ما يلفظ من قول إلا لديه رقيبٌ عتيد»، « انسان هیچ سخنی را بر زبان نمیراند مگر این که فرشتهای، مراقب و آماده (برای دریافت و نگارش) آن سخن است». (ق/۱۸) و پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم میفرماید: ” وهل يكب الناس على مناخرهم يوم القيامة إلا حصائد ألسنتهم”، “آیا در روز قیامت، چیزی جز آنچه زبان حاصل آورده است، مردم را بر چهرههایشان در آتش میاندازد”. بلکه حتی عقوبت بعضی از سخنان از جمله خرده گرفتن بر پیامبر صلی الله علیه و سلم مرگ است.
اما مالکیت؛ بر اساس احکام اسلامی، مال در اصل از آن خداوند است و انسان فقط نمایندهی او در تصرف مال است و در مورد تمام چیزهایی که در تملک دارد محاسبه میشود، چنانکه پیامبر صلی الله علیه و سلم میفرمایند: “وعن ماله من أين اكتسبه وفيما أنفقه”. “و از مالش که از کجا آن را به دست آورده و در چه چیزی صرف کرده است، [پرسیده میشود]”.
بنابراین تمام آنچه در دموکراسی وجود دارد چه در عقیده و چه در ارکان اساسی آن، با اسلام تناقض دارد و با توجه به این سخنان، هماهنگی بین اسلام و دموکراسی غیر ممکن است.
آنجا که دموکراسی بنا را بر استقلال انسان از الله و آزادی مطلق او مینهد، اسلام نقش انسان را محدود میکند و هدفش را مشخص مینماید و برای او قوانین خاصی وضع میکند که پیروی از آنها در زندگی بر انسان واجب است.
و از اینجاست که میزان شکاف و تضاد بین اسلام و دموکراسی مشخص میشود تا جاییکه امکان امتزاج و ادغام این دو با یکدیگر وجود ندارد، مگر اینکه یکی از آنها را لغو نماییم.