امنیت و آموزش  چگونگی پرورش  و هدایت جهاد (۵ ) [باقی مانده مبحث مبانی امنیت – امنیت ملّی/چگونگی نفوذ]

امنیت و آموزش  چگونگی پرورش  و هدایت جهاد (۵ ) [باقی مانده مبحث مبانی امنیت – امنیت ملّی/چگونگی نفوذ]

استاد مجاهد ابوعبیده عبدالله العدم

ترجمه: م . ابراهیمی

{بیشتر مردم به سبک یکنواختی در زندگی عادت کرده اند و عادات و رفتارهایی تقلیدی و تکراری را دنبال می کنند چه در لباس پوشیدن و یا چه در خوردن و نوشیدن و یا در سفر و نقل و انتقالاتشان و حتی هنگام خوابشان و همچنین در لهجه و لحن سخن گفتشان با دیگران}.

بسیاری از مردم به روندی یکنواخت و شیوه ای معین در زندگی شان عادت کرده اند، این برای انسان عادی مسئله ای ساده است و از آن غفلت می کند و احدی بدان اهمیت نمی دهد اما برای یک انسان مجاهد فی سبیل الله این مسأله مهم و مضری است که باید خود را از آن برهاند، او نباید اسیر عادت باشد یعنی نباید به سبک یکنواختی در زندگی خود عادت کند. مثلاً اینکه عادت کند همیشه به کافه معینی برود و هیچ وقت آن را ترک نکند و یا اینکه عادت کند که دائماً در یک مسیر معین پیاده روی کند چون روزمرگی دشمن درجه یک مجاهد است، در صورتی که روزمرگی و حرکات روزانه خود را هر روز تغییر ندهی – به خصوص اگر در خارج و یا در کشورهای پلیسی فعالیت می کنی- این پرتگاه خطرناکی برای مردان چریکی و یا برای کسانی خواهد بود که در کشورهای خارجی فعالیت می کنند.

“حسن سلامة” فرمانده فلسطینی مشهور که به امیر سرخ مشهور بود، درباره اش می گویند که او اماکن خواب و رفت و آمد خود را همانند تعویض لباسهایش، تغییر می داد! آنقدر اماکن خود را تغییر می داد که انگار لباسهایش را عوض می کند برای همین مدتی طولانی موساد اسرائیلی را قبل از اینکه او را ترور کند، از یافتن خود درمانده کرده بود . شیخ “عبدالله عزام”که کشته شد، دشمنان الله عزو جل توانسته بودند از طریق روزمرگی و عادات تکراری که ایشان داشت در قتل او موفق شوند، او همیشه در یک خیابان واحد حرکت می کرد و دشمنان وقتی تحرکات او را زیر نظر گرفتند متوجه شدند که او این مسیر را تغییر نمی دهد، برای همین این کار برای سازمان اطلاعات آسان شد که بمبی را در مسیر حرکت او بگذارند و در نتیجه بعد از آن ایشان شهید شد -رحمه الله-.

بنابراین مجاهد نباید هیچ وقت به یک اسلوب معین در زندگی و یا یک روش معین در خوردن یا یک راه تکراری در حرکت خود عادت کند بلکه باید عادات خود را همیشه تغییر دهد همانطور که “حسن سلامه” لباسهایش را تغییر می داد.

یکی از برادران که از کشور سعودی بود تا آنجا که من خبر دارم علت اسارتش این بود که کله پاچه دوست داشت!، این برادر این غذا را به همراه برنج خیلی دوست داشت. سازمان اطلاعات هرگاه می خواهد درباره شخصی تحقیق کند درباره او پرونده مخصوصی تشکیل می دهد، هر برادری پرونده ای دارد که در آن پرونده عادات او، روش زندگی او، چه غذایی دوست دارد، از چه چیز بدش می آید، هر اطلاعاتی درباره او در پرونده اش موجود است. اطلاعات دریافته بود که این برادر این نوع غذا را دوست دارد. . . . و او تحت تعقیب و پنهان بود، بدین خاطر شهر را بررسی کردند و دیدند که در کل شهر سه و یا چهار رستوران وجود دارد که این غذا را می فروشد، کله پاچه همراه برنج یا گوشت و . . . .، اطلاعات در هر رستورانی جاسوسانی قرار داد، آنها این برادر را نمی شناختند و هیچ عکس و تصویری از او نداشتند اما از طریق توصیفاتی که از چهره او داشتند توانستند به او دست یابند. چهار یا سه رستوران موجود در شهر را زیر نظر گرفتند و سپس او را دستگیر کردند و علت دستگیری او این عادت او بود که کله پاچه را دوست داشت.

بنابراین مجاهد باید خود را از عادات برهاند، نباید روزمرگی داشته باشد به طوریکه روزانه طبق برنامه ای تکراری حرکت کند چون این پرتگاه مردان چریک است: عادات روزمره، حرکات تکراری.

یکی از جاسوسانی که در افغانستان بود و از سوی مجاهدان دستگیر شد نمی توانست بدون چای زندگی کند، برادران وقتی به او چای ندادند به همه چیز اعتراف کرد، بدون اینکه کمترین تلاشی بکنند و یا او را تحت فشار قرار دهند، فقط به او چای ندادند، او نواتنست تحمل کند و اعتراف کرد!

پس انسان مجاهد نباید اسیر عادت باشد تا دشمنان الله عزو جل این عادات را بر ضد او استفاده نکنند، هنگامی که نقظه ضعف تو را دانستند از آن برای گرفتن اطلاعات از تو و یا برای یافتن و دستگیرکردن تو استفاده خواهند کرد.

موساد اسرائیل پرونده های کامل و شاملی از زندگی تمام رؤسای عرب دارد: بیماری هایشان، عاداتشان، حرکاتشان، همه اطلاعات لازم درباره نقاط ضعفشان را دارند، همه اطلاعات نزدشان موجود است همانطور که خود این را اعلان کرده اند، خود موساد این را اعلان کرده است که: هر حاکم عربی یا رئیس جمهور کشور عربی نزد موساد پرونده مخصوصی دارد که همه امور مربوط به زندگی اش را در بر گرفته است، چرا؟ تا هرگاه که خواستند او را تحریک کنند ویا بر او مسلط شوند به دنبال نقاط ضعف او بگردند و از خلال آن او را تحریک کنند.

یکی از برادران در اروپا اسیر شد و ما آن زمان در افعانستان بودیم، وقتی او را دستگیر کردند از او سؤالهای عجیبی می پرسیدند، من جمله درباره شیخ ابوخباب مصری – رحمة الله علیه- استادمان در علم متفجّرات. از او می پرسیدند؟ او چه غذایی را دوست دارد؟ از چه غذایی خوشش می آید؟ از اموری مخصوص و بسیار دقیق و ریزی درباره شیخ ابو خباب می پرسیدند، چرا؟ چون آنها به دنبال نقاط ضعف در انسان هستند تا از آن سوء استفاده کنند. بسیاری از جاسوسان عرب که دستگاه اطلاعاتی القاعده توانست آنها را شناسایی و دستگیر کند نقطه ضعفشان همیشه عبارت بود از: زن . سازمان اطلاعاتی امریکاCIAآنها را از طریق زنها به دام انداخته و استخدام می کرد، از آنها در وضعیت رسوا انگیزی با زنان فیلم برداری می کرد و سپس آنها را با اسفاده از این فیلمها و تصاویر تهدید می کرد؛یا برایمان کاری می کنی و با ما همکاری می کنی و یا اینکه این فیلمها را در میان مردم منتشر می کنیم.

یکی از کسانی که از سوی دستگاه اطلاعاتی سازمان القاعده دستگیر شدند اعتراف کرد که : آمریکاییها به او می گفتند که اگر در مأموریت خود موفق شوی و اطلاعاتی را که می خواهیم برایمان بیاوری تو را به جایی می فرستیم که “بیل کلینتون” (رییس جمهور آمریکا در آن زمان) هم آنجا زندگی نکرده است و چنان لذتهایی برایت مهیا می کنیم که چشمی ندیده و گوشی نشنیده است، نقطه ضعف این شخص موضوع شهوت به زنان بود. سازمان اطلاعاتی اسرائیل”موساد”تمام مزدوران فلسطینی را از طریق شراب و زن و نیز فقر استخدام کرده بود، فقر نیز عامل مهمی در استخدام فلسطینی ها برای کار با موساد بوده است.

موساد توانسته بود دبیر دفتر”حسن سلامه” را استخدام کند، حسن سلامه همان امیر سرخ که مرد دوم نظام اتحاد فلسطینی فتح بود. موساد توانست دبیر دفتر او را استخدام کند و به او مأموریت داد که در چای صبحانه او سمّ بریزد، اما او قبل از اینکه این کار را بکند اعتراف نمود، خودش اعتراف کرد که استخدام شده است بدون اینکه دستگاه اطلاعاتی فلسطینی ها او را شناسایی کند، او خود اعتراف کرد که به او مأموریت داده شده که در داخل چای حسن سلامه سم بریزد. او بعدها تصفیه شد، اطلاعات اسرائیل او را در بیروت از طریق ماشین بمب گذاری شده به قتل رساند، اطلاعات اسرائیل همیشه این روش را به کار می گیرد: ماشین های بمب گذری شده برای کشتن افراد. برای همین برای قتل شیخ عبدالله عزام سه دستگاه اطلاعاتی همکاری کردند، اطلاعات پاکستان و آمریکا و موساد. یکی از جاسوسانی که در مصر دستگیر شد نامش “عزام عزام”بود، او به اطلاعات مصر گفت: شما مرا دستگیر کرده اید و با من بدرفتاری می کنید در حالیکه این من بودم که شما را از شیخ عبدالله عزام آسوده کردم، او جاسوس موساد بود، جلوی مصریها افتخار می کرد و به آنان می گفت که من شما را از دست شیخ عبدالله عزام -رحمه الله- با قتل او راحت کردم و شما حالا با من اینگونه بدرفتاری می کنید؟

انسان وقتی اسیر عادت باشد کار دشمن برای دستیابی به او آسان می شود، بر انسان مجاهد واجب است که از عاداتی که همیشه طبق آن عمل می کند رها شود تا شکار آسانی برای دشمن نباشد.

{برادرانی که برای دین الله فعالیت می کنند نیز در زندگی خود عادات و سبکهایی آشکار و متمایز دارند و در این مورد اعتراضی بدانان نیست اما برخی امور که برادران به آن عادت دارند در عرصه امنیتی که ما درباره آن سخن می گوییم تأثیر منفی دارد مثلا اینکه برادر به لباسی معین و تکراری عادت داشته باشد و در هیچ شرایطی آن را تغییر ندهد}. یعنی نوعی لباس معین داشته باشد که همیشه آن را بپوشد و تغییرش ندهد، {یا حرکت در مسیر معین}همیشه از آن راه حرکت کند و تغییرش ندهد همانطور که شیخ عبدالله عزام به سبب تکراری بودن نوع حرکتش به قتل رسید، {یا تحرک در اوقات ثابت یا استفاده از وسائل نقلیه تکراری}. فردی که در کار خارجی مشعول فعالیت است باید متوجه این مسأله باشد، نباید به یک نوع لباس واحد عادت کند، نباید همیشه از یک مسیر استفاده کند، نباید در زمانهایی ثابت و تکراری و معین حرکت کند، بلکه باید در اوقات مختلفی حرکت کند، نباید از وسایل نقلیه یکسانی استفاده کند، باید همیشه تغییر دهد، گاهی با تاکسی گاهی با اتوبوس، گاهی با قطار، گاهی با چیز دیگر.

{تمامی این چیزها دشمن را برای زیر نظرگرفتن و شناخت تحرکات مجاهد کمک کرده و کارش را آسان می کند، همچنین این عادات اسباب زحمت مسلمان خواهد شد و هنگامی که او در موقعیت خاصی قرار گرقت نمی تواند خود را از آنها نجات دهد و اینجاست که اهمیت خو گرفتن و سازگاری انسان با شرایط و عادات روزانه دیگران در امور زندگی نمایان می شود. }.

انسان باید با محیطی که در آن زندگی می کند سازگار شود و بدان خو بگیرد. سازمان اطلاعات پاکستانISI و اطلاعات ارتش پاکستانMI از طریق غذا به برادران مجاهد در پیشاور دست پیدا می کرد؛برادران در پیشاور غذای مشخصی داشتند: کنسور نخود و باقلا و امثال آن که غذای مخصوص عربها بود. ISI در پیشاور چگونه می فهمید که در فلان خانه عربها زندگی می کنند؟ از طریق ظرف آشغال! داخل ظرف آشغال را جستجو می کردند و می فهمیدند که اینجا عربها زندگی می کنند و سپس آنها را دستگیر می کردند و این به سبب غذای مخصوص آنها بود. برادران در خوست نیز به همین روش دستگیر شدند، آمریکاییها توانستند از ظریق غذا به آنها دست یابند، آنها برخی از غذاهای مخصوص پشتونها را که در خوست مورد استفاده نبود استفاده کرده بودند و با این نشانه آمریکاییها توانستند آنها را پیدا کنند. بنابراین انسان باید با عادات مردم و محیطی که در آن زندگی می کند سازگار شود تا کشف و شناسایی او برای دشمن مشکل شود، انسان باید برای علاقه مندی ها و خواسته هایش حد و مرزی قرار دهد تا کار جهادی انجام شود.

{و این ممکن نیست جز با مخلوط شدن با آنها و خوش رفتاری با آنها و شناخت عادات و سرشت های مختلف آنان و نیز تعدد طرق شناخت در چیزهای متعددی در لهجه ها و لغات مختلف آنان یاد و شماری از حرفه ها و شغلهایی که مسلمان را برای تعامل با موقعیت های غیر قابل پیش بینی یاری می کند تا مسلمان اسیر هیچ عادت نباشد که موجب افتادن او در دام دشمنان شود یا باعث شود که او نتواند وظائف را که بدان مکلف است با موفقیت انجام دهد}.

من نمی توانستم چای سبز بنوشم، بلافاصله بعد از خروج از افغانستان در آن وقت مأموریت مخصوصی به من در افغانستان داده شد، من در منزلی نشسته بودم که در منطقه ای قرار داشت که شمالیها بر آن سیطره داشتند، اتحاد شمالی بر آن تسلط داشت، من در آن خانه بودم و نمی توانستم چای سبز بنوشم و صاحب خانه گمان می کرد که من کشمیری هستم(فکر می کرد اصلیتم کشمیری است)، وقتی دید که من نمی توانم چای سبز بنوشم شک کرد که شاید من عرب باشم. کنارم نشست و شروع کرد با من به زبان عربی سخن گفتن تا ببیند که آیا من به او توجهی می کنم یا نه؟، من می شنیدم که او سخن می گوید اما به او نگاه نمی کردم، دو سه بار این کار را انجام داد و من با او سخن نگفتم، سپس به برادر پشتونی همراهم-حاج عمر- با زبان کشمیری گفتم: “این مرد چه می گوید؟ ” من می دانستم او چه می گوید اما برای اینکه تظاهر کنم که عرب نیستم چنین کردم اما او باز شک داشت چون من چای سبز نخورده بودم، باید می نوشیدم و خود را بدان مجبور می کردم چون شک او به همین خاطر بود، حاج عمر بعد از آن با زبان دیگری که طبعاً ساخت خود ما بود با من صحبت می کرد با تظاهر به اینکه زبان کشمیری است، سپس آن مرد بعد از اینکه مطمئن شد من عرب نیستم از من منصرف شد اما باز بارها تلاش کرد که من را امتحان کند و با من عربی سخن بگوید تا ببیند که آیا من به او توجه می کنم یا نه، در حین صحبت او به زبان عربی من اصلاً به او توجهی نمی کردم و سپس به رفیقم می گفتم: این مرد چه می گوید؟ . انسان دائماً باید به اندازه امکان با جوّی که در آن بسر می برد هماهنگ شود تا بتواند کار را با موفقیت انجام دهد.

{ تا بدینجا بیان اصول و مبانی عمومی امنیت در جماعت اسلامی را به اتمام رساندیم، این موضوع را با این فرموده باری تعالی درخشان می کنیم: { ‏ الَّذِينَ آمَنُواْ وَلَمْ يَلْبِسُواْ إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَئِكَ لَهُمُ الأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ ‏: ‏ كساني كه ايمان آورده باشند و ايمان خود را با شرك ( پرستش چيزي با خدا ) نياميخته باشند، امن و امان ايشان را سزا است، و آنان راه*يافتگان ( راه حق و حقيقت ) هستند . ‏} مسلمانی که برای دین الله تعالی کار می کند در هر موقعیتی باید این فهم ایمانی در قلب و عقلش مستقر شود و ایمانش را با ظلم به خود یا به دیگری نیالاید و هر کس که اخلاقش چنین باشد بشارت باد به وعده الله تعالی به او درباره امنیت و هدایت در دنیا و آخرت. امنیت در دنیا از مکر و نیرنگ دشمنان و امنیت در آخرت از وحشت بزرگ آن روز. خداوندا ما را از دارندگان امنیت در دو جهان قرار بده ای بخشنده امنیت، آمین}.

این اصولی را که درباره آنها سخن گفتیم اصولی اساسی در امنیت می باشند، این اصول تابع تغییرات نیستند چون برای هر زمان و مکان و هر عصری مناسب هستند، اینها مبانی اساس امنیت می باشد و هرگاه برادر مجاهد بدانها پایبند باشد به خصوص برادری که در خارج کار می کند[یعنی خارج از افغانستان]به خواست خداوند برای او کمکی مهمی برای حفاظت و تداوم کار و رسیدن به هدف خواهد بود.

حال درباره مسئله دیگری سخن می گوییم:

امنیت ملّی

{امنیت ملّی عبارت است از مفهومی که از مرزهای دولت سیاسی پا فراتر گذاشته و با منافع آن در هر مکانی روی کره خاکی همسویی می کند، و تلاش برای حمایت از این منافع و حفظ آنها از در مقابل رقابت یا تجاوز}.

امنیت ملّی عبارت است از امنیتی که مربوط به امنیت خارج یک کشور می باشد، پس امنیت ملی یعنی: امنیت خارجی کشور.

مفهوم امنیت از هر کشور تا کشور دیگر تفاوت پیدا می کند، مثلاً اگر”سان مارینو” را که در ایتالیا قرار دارد در نظر بگیریم، امنیت در نظر آن مفهومی بسیار منفی است یعنی مثلاً هیچگاه به فکر قیام علیه ایتالیا نمی افتد، مفهوم امنیت برای آن بسیار ساده می باشد اما اگر مثلا درباره ایالات متحده آمریکا سخن بگوییم مفهوم امنیت در نظر این کشور گسترده می باشد، چرا؟ چون منافع آن در دنیا گسترده است، اگر آمریکا احساس کند که امنیت ملی آن در معرض تهدید است شروع به تهدید می کند، چه خواهد کرد؟ فوراً دست به حمله می زند، این جنگهایی که اکنون وارد آن شده است برای چیست؟ چون برای امنیت خود احساس خطر می کند و از این رو این جنگها را به راه انداخته است و به همین خاطر ذرادخانه های اتمی و اسلحه های کشتار جمعی و . . . را تدارک دیده و توانایی نظامی خود را بر اساس این بنا نهاده است که بتواند در آن واحد وارد دو جنگ شود، عقیده نظامی آمریکا بر این اساس است که آمریکا می تواند در آن واحد وارد دو جنگ بشود اما به فضل الله عزو جل این نظریه شکست خورده است، در افغانستان و عراق شکست آن ثابت شد چون ایالات متحده آمریکا توانایی این را ندارد که در یک زمان به جنگ در افغانستان و عراق بپردازد، او الآن می خواهد از عراق خارج شود، چرا دارد فرار می کند؟ تا با مجاهدین در افغانستان بجنگد.

این امنیت ملّی در کشورها بود اما امنیت ملی در سازمانها و در جماعت ها چگونه است: ما اکنون درباره امنیت ملی در جماعت سخن می گوییم، مفهوم امنیت ملی در جماعت یا سازمان چیست؟ در نظر من امنیت ملی در سازمانها باید به این ترتیب باشد که خط قرمزهایی برای جماعت باشند که برای دشمن امکان عبور از آنها نباشد و در صورت عبور از آن خط قرمزها، دشمن با عکس العمل شدیدی از سوی جماعت مواجه شود، یعنی خط قرمزهای جماعت، امنیت ملی جماعت نامیده می شود. مثلاً کشوری یکی از فرماندهای بزرگ جماعت را ترور کند، این خط قرمزی است که نباید حکومت از آن عبور می کرده است، در حالت عبور از آن باید انتقام نیرومند و شدیدی از سوی جماعت علیه این کشور به عمل آید و جماعتی که این گونه واکنش ها و عوامل بازدارنده را در اختیار نداشته باشد چنین جماعتی خود را با دست خودش از بین می برد. بعد از کشته شدن احمد یاسین خیابانهای اسرائیل از عابران خالی شد، هیچ کس جرأت نداشت به خیابان بیاید، چرا؟ از ترس عملیاتهای انتقامی حماس. اما این واکنشی که موساد و اسرائیل منتظر آن بود اتفاق نیفتد! حماس انتقام نگرفت، توانایی انتقام گرفتن نداشت، مؤسس آن را کشتند و هیچ واکنشی صورت نگرفت، برای همین بعد از دو هفته چه شد؟ عبدالعزیز الرنتیسی مرد دوم حماس که جانشین احمد یاسین بود را نیز به قتل رساندند، چرا؟ چون وقتی اسرائیل با قتل شیخ احمد یاسین از خط قرمز گذشت هیچ واکنشی از سوی حماس علیه اسرائیل دیده نشد، برای همین اسرائیل به کارش ادامه داد و اقدام به قتل عبدالعزیز رنتیسی کرد و اگر حماس خیابانهای تل آویو یا دیگر شهرهای اسرائیل را به دریای خون تبدیل می کرد اسرائیل جرأت نمی کرد که تنها دو هفته بعد عبدالعزیز رنتیسی را به قتل رساند. اما اگر سازمان جبهه ملی آزادسازی فلسطین را در نظر بگیریم؛ وقتی اسرائیلیها رهبرش ابوعلی مصطفی را به قتل رساندند جماعت واکنش نشان داده و وزیر اسرائیل در قدس را که در هتل بود در مکان اقامت او به قتل رساند و این یک واکنش مستقیم بود.

تروریسم را فقط تروریسم جواب می دهد همانطور که هیتلر می گوید، هیتلر می گوید: “با تروریسم فقط بوسیله تروریسم می توان مقابله کرد” عجیب است! یاران طواغیت در بلاد ما از ما می خواهند که کشته شویم و ذبح شویم و در عین حال به چهره دشمنانمان لبخند بزنیم! می خواهند در جواب دشمنانمان که ما را می کشند با دعوت صلح جویانه و خوش گویی رفتار کنیم! در حالی که هیتلر چه می گوید؟ تروریسم را فقط با تروریسم باید جواب داد، فقط تروریسم جلوی تروریسم را می گیرد، یعنی جلوی قتل را فقط قتل می گیرد، او همچنین می گوید: “با اندیشه نمی توان با تروریسم مقابله کرد”. اندیشه و تفکر نمی تواند تروریسم را از بین ببرد، اندیشه تروریسم را از بین نمی برد، تروریسم را فقط تروریسم از بین می برد. برای این دعوتگرانی که به مجاهدین اعتراض می کنند بهتر است که حداقل به هیتلر اقتدا کنند! اینان آیات قرآن و احادیث را به دیوار کوبیده اند، حال که به کلام پیامبر صلی الله علیه وسلم و کلام الله عزو جل قانع نشده اند پس به هیتلری که به هیچ دینی اعتقاد ندارد بنگرند که چه می گوید؟ جواب تروریسم را جز با تروریسم نمی توان داد و تروریسم با اندیشه جواب داده نمی شود. اندیشه و فکر، تروریسم را از بین نمی برد.

امنیت ملی در کشورها از چندین وزارت تشکیل می شود. در صورتی که کشوری در معرض تهدیدی باشد چهار یا پنج وزارت برای بررسی تهدید جمع شده و با هم همکاری می کنند و این وزارت ها وزارت های اصلی حکومتی نامیده می شوند مانند وزارت دفاع، وزارت کشور، وزارت اقتصاد، وزارت تبلیغات، نخست وزیر. اینها وزارتهای اصلی هستند، در شرایط حساس تشکیل جلسه می دهند تا تصمیم گیری کنند که در صورت در خطر قرار گرفتن یا در معرض حمله قرار گرفتن امنیت ملی از سوی فلان کشور چه واکنشی نشان دهند.

اکنون درباره انواع دستگاه های امنیتی در یک کشور سخن می گوییم: {کشورها بر چندین دستگاه امنیتی تکیه دارند که امنیت کشور را حفظ کرده و از وحدت ملی و تمامیت ارضی آن حفاظت نموده و نیز خواسته های استعماری آن را برآورده می کند، در سطح اداره جامعه باید دستگاهی علنی وجود داشته باشد به طوریکه هر کس بخواهد از حد خود پافراتر گذاشته کرده و به حقوق دیگران تجاوز کند از آن ترس داشته باشد و این دستگاه وظیفه بازدارندگی در برابر اینگونه افراد دارد، و در سطح حفظ امنیت و استقرار نظام نیز دستگاهی سرّی به آن اضافه می شود که به صورت مخفی کار می کند، و در سطح تعامل با دولت های همسایه دستگاهی نیرومند وجود دارد که در این عرصه کار می کند و همراه آن دستگاه های سرّی و علنی دیگری وجود دارد که در کنار آن کار می کنند و همه اینها به منظور حمایت از امنیت کشور و پاسداری از مرزهای آن و منافع داخلی و خارج آن تلاش می کنند}.

نیروهای مسلّح:

حال می پردازیم به نهادهای امنیتی که کشور را حمایت می کنند: نیروهای مسلح یعنی ارتش. وظیفه اصلی آن این است که کشور را در مقابل تجاوز خارجی حمایت نماید اما در کشورهای عربی و اسلامی وظیفه این نیروها این است که رژیم را در برابر ملت خویش حمایت کند و این چیزی است که در کشورهای عربی و نیز در اوزبکستان و تاجیکستان و دیگر کشورها اتفاق می افتد، در این کشورها وظیفه ارتش حمایت از رژیم و بازداشتن مردم و کشتن مردم است و همانند مثلا آمریکا و اسرائیل و دیگر کشورهای غربی نیست که وظیفه ارتش در آنها بازداشتن دشمن خارجی می باشد اما در کشورهای ما وظیفه ارتش کشتن مردم است و حفظ صندلی ریاست!

پلیس داخلی یعنی پلیس: وظیفه این پلیس حمایت از جامعه داخلی می باشد این در کشورهای غربی چنین است اما در کشورهای ما همان مسئله است.

سازمان های اطلاعاتی و انواع آن و وظایف آنها

{اطلاعات ارتش تابع وزارت دفاع می باشد و از عناصر نیروهای مسلح تشکیل می شود و وظیفه آن حفظ امنیت و اسرار ارتش در برابر جاسوسی است و کارش جمع آوری اطلاعات درباره دشمن و نیز وظایف دیگری است که مربوط به ارتش می شود. }.

سازمان اطلاعات به چندین نوع تقسیم می شود من جمله: اطلاعات ارتش، مثلاً در پاکستان این اطلاعات MI نامیده می شود که تابع اطلاعات ارتش است و وظیفه آن فقط مربوط به امنیت داخلی ارتش است و هیچ دخالتی در امور شهری ندارد، نهادی که مسئولیت امور داخلی را در پاکستان بر عهده دارد نهادی است به نامIB، و ISIپاکستان نیز سازمان اطلاعات خارجی می باشد.

{ اطلاعات امنیت کشور تابع وازت کشور است و وظیفه آن حمایت رژیم حاکم در برابر مخالفان داخلی است به طوریکه اقدام به جمع آوری اطلاعات از مردم و احزاب مخالف داخلی-دینی و غیر دینی-می کند.

اطلاعات خارجی تابع ریاست دولت است و وظیفه اش کار خارجی می باشد و همچنین وظایفی نیز در داخل کشور حول وظایف استراتژیک یا امور جاسوسی بر عهده دارد}.

مثلاً موساد و ISI و MI6در بریطانیا و KGBدر شوروی سابق و ساواک در ایران و دیگر سازمانهای اطلاعاتی بین المللی مشهور مانند لاو در هندوستان که وظیفه اش امور خارجی است.

حال درباره این سخن می گوییم که {چگونه سازمان اطلاعات به جمع آوری اطلاعات در خارج می پردازد؟ }.

سازمان اطلاعات چندین روش برای جمع آوری اطلاعات دارد، چگونه در خارج اطلاعات جمع می کند؟ چگونه به اطلاعات دست پیدا می کند؟

{ حکومتها به آنچه که آن را “ایستگاه”می نامند تکیه دارند، که عبارت است از مکانی که در آن یک افسر مربوطه وجود دارد و از آنجا شبکه مزدوران و جاسوسان را مدیریت می کند و این ایستگاه ممکن است زیر این پوششها باشد. . . }

هر دستگاه اطلاعاتی ناچاراً نیاز به پوشش و استتاری دارد که برای جمع آوری اطلاعات پشت پرده آن کار کند، هر دستگاه اطلاعاتی در جهان ایستگاه و مرکزی دارد اما این مرکز باید زیر پوششی باشد، این پوشش و استتار باید از دید دولتی که در آن مشغول به کار است در امان باشد، سازمان اطلاعاتی که در کشوری ایستگاهی دارد و می خواهد درباره این کشور اطلاعات جمع آوری کند باید مرکزی داشته باشد اما باید این مرکز استتاری داشته باشد، نمی تواند بی حساب و کتاب کار کند، باید استتاری وجود داشته باشد که این مرکز را امن کند و نیز امنیت افراد را تأمین کند یعنی امنیت مزدوران و جاسوسان و افسری که این مرکز را اداره می کند.

بیشترین چیزی که کشورها بر آن تکیه دارند سفارت است، سفارت همیشه لانه ای برای جاسوسی به شمار می آید، سفیران به این پشت گرم هستند که حکومت نمی تواند آنها را مورد بازجویی و تفتیش قرار دهد، محفوظ و مصون هستند، چون بر اساس عرف بین الملل هیچ کس حق ندارد مزاحم سفیر شده و یا او را بازجویی کند، بدین خاطر در بسیاری از ایستگاه ها این سفیران هستند که شخصیتهای اطلاعاتی آن هستند.

و نیز{خبرگزاری ها و روزنامه نگارها }، روزنامه نگارها و خبرگزاری های که در همه جا منتشر هستند مانندBBC که بزرگترین جاسوس اطلاعاتی است و تابع وزارت خارجه بریطانیا می باشد و پشتیبان مالی آن نیز وزارت خارجه بریطانیا است، بزرگترین دشمن مسلمین همین BBC است، BBC به اعتراف خود می گوید: «این ما بودیم که افغانستان را سرنگون کردیم». آنها اعتراف کرده اند که نقش اساسی در سرنگونی افغانستان داشته اند. وقتی ما در قندهار بودیم[ یعنی در زمان حکومت طالبان و حمله آمریکا وناتو به آن] در اخبار شایعه کردند که قندهار الآن در دست اتحاد صلیبی[ناتو] است در حالی که ما هنوز آنجا بودیم!. آن مجاهد طالبان که در مزار شریف یا در بلخ یا در تخّار(خطوط شمالی)است و این خبر را می شنود با خود چه خواهد گفت؟ خواهد گفت مرکز کارش تمام است، قندهار سقوط کرد، من که در مزار شریف یا در بلخ یا تخّار یا قندوز هستم چه می توانم بکنم؟ این عضو طالبان چه خواهد کرد؟ یا تسلیم خواهد شد یا عقب نشینی خواهد کرد چون به گمان او مرکز اصلی سرنگون شده و به دست دشمن افتاده است، مرکز امیر المؤمنین، قندهار، کارش تمام است، او اینجا چه می کند! این گونه اخبار و شایعات رسانه ها یکی از علتهای مهم شکست طالبان در افعانستان بود. به همین خاطر بعد از آن آمریکاییها شروع کردند به پایین انداختن رادیو برای مردم از هوا و همچنین فرکانس های موج های BBC و صدای آمریکا را به آنها می دادند تا به این شبکه های رادیویی گوش دهند، چرا؟ چون می دانستند که تأثیر شایعاتی که در اخبارها پخش می کنند بر روحیه مردم به خصوص افغان ها تا چه اندازه است، افغانی هر روز صبح باید حتماً به BBCگوش دهد، اصلی ترین کار یک افغان این است که به BBCگوش دهد. روزنامه نگار آمریکایی که شیخ اسامه را در پایان دهه نود ملاقات کرد چند سال پیش به عنوان معاون مسئول FBIکه سازمان امنیت داخلی آمریکا است منصوب شد، چگونه در این سالها به این مقام مهم ترقی کرده و معاون یا یکی از بزرگترین مقام های سازمان FBI شد؟ او حتماً در زمانی که به افغانستان آمد و با شیخ اسامه مصاحبه کرد یکی از افراد سازمان امنیت داخلی آمریکاFBI بود اما پوشش و استتار او روزنامه نگاری بود. کشورها همیشه از روزنامه نگاری و خبرنگاری به عنوان پوششی برای کار جاسوسی علیه افراد مورد نظرشان استفاده می کنند. خبرنگار آمریکایی “دانیال بیرت” که به دنبال خالد شیخ محمد در پاکستان می گشت و دستگاه اطلاعاتی القاعده توانست او را دستگیر کرده و سپس او را به قتل برساند نیز با پوشش خبرنگاری آمده بود. او با این پوشش و استتار آمده بود که یک خبرنگار است و می خواهد گزارشاتی درباره دانشگاه ها و مدارس اسلامی پاکستان در مناطق قبیله نشین تهیه نماید، او با پوشش خبرنگاری آمده بود تا خالد شیخ محمد را به دام اندازد، دستگاه اطلاعاتی القاعده او را به دام انداخت و سرنوشت او بعد از آن قتل بود و لله الحمد، همچنین اصلیت او یهودی بود.

سوم: { پروژه های اقتصادی }. شرکتهای تلفن یا نظافت و امثال آن. این پروژه ها را همیشه در کشورهای فقیر می بینید، اینها وقتی برای اینکارها می آیند برای رضایت الله عزو جل نمی آیند! فکر می کنی اینها به خاطر محبت با اسلام و مسلمین می آیند؟ برای این نمی آیند، اینها از این پروژه ها اهدافی را دنبال می کنند. وقتی سازمان ملل متحد یا آمریکا یا دیگر کشورهای غربی می خواهند مدرسه یا بیمارستانی را در افغانستان یا در پاکستان بسازند. . . برای چه می آیند؟ آنها درباره این کشورها و درباره مسلمانان و درباره مجاهدان اطلاعات جمع آوری می کنند و یا اینکه مسلمانها را نصرانی می کنند، اینها همیشه این مسائل را برای خود پوششی می کنند تا اطلاعات جمع آوری کنند.

{ سازمان های امداد رسانی } که قبلا درباره آن سخن گفتیم و معمولاً در رأس آن شخصیت پاکی را قرار می دهند که در جامعه مورد قبول و معتبر باشد اما نقشهای دیگر بر عهده برخی کارمندانی است که کارشان نقل و انتقال است یعنی نقل و انتقال اطلاعات مهم.

چه افرادی شایستگی این را دارند که مزدور و جاسوس شوند؟

هر کسی شرایط و شایستگی این را ندارد که جاسوس یا مزدور باشد، کسانی وجود دارند-که درباره برخی از آنها اکنون سخن می گوییم-که فقط آنها اهلیت این را دارند که مخصوصا از مجاهدین جاسوسی کنند و یا حتی از کشورهای دیگر جاسوسی کنند.

{ لیستی طولانی است و با توجه به تجربه اینها را ذکر می کنیم:

برخی از زندانیان سیاسی به خصوص کسانی که برای اولین بار دستگیر می شوند چون از آنها خواسته می شود که در تشکیلات خود باقی بمانند و از آن اطلاعات جمع کنند }.

برخی از افرادی که زندانی می شوند اطلاعات به نزدشان می رود و به آنها می گوید: ما می خواهیم که شما برای ما کار کنید و در این صورت شما را آزاد می کنیم اما باید به جماعتهای خود برگردید و آنجا برایمان کار کنید. و این بسیاری اوقات عملی می شود و بسیاری نیز این پیشنهاد را رد می کنند. “سامی الحاج” فیلم برداری که برای شبکه الجزیره کار می کند همانطور که اعتراف نموده می گوید: CIAنزد من آمدند و به من پیشنهاد دادند که برایشان کار کنم، به او گفتند که به الجزیره برگرد و به کار قبلی ات ادامه بده اما ما برایت برنامه ریزی می کنیم و تو باید برایمان کار کنی. اما او این پیشنهاد را رد کرده بود چون تبعات این امر بی شک خیلی بزرگ است چرا که اولاً این کار خیانت به الله و رسولش است و او یک مسلمان است و تبعات این کار را می داند. برای همین این پیشنهاد را رد کرد و آنها را در مصاحبه اش با الجزیره رسوا کرد. به او گفته بودند که ما بعد از اینکه آزاد شوی از تو یک اسطوره و قهرمان می سازیم، اینطور به او گفته بودند، تو را از طریق رسانه ها یک اسطوره می کنیم.

این رسانه ها هستند که رهبران را می سازند، این طواغیتی که بر بلاد ما حکومت می کنند چه کسی آنها را ساخته است؟ رسانه ها. چه آسان است ساختن رهبران در رسانه ها! حتی علماء را چه کسی ساخته است؟ رسانه ها، این رسانه های سعودی است که این علماء را باد کرده و بزرگ کرده است، اگر رسانه ها نباشند اینها از بین می روند، هیچ کس به آنان توجهی نخواهد کرد اما این رسانه است که می سازد اما سامی الحاج تمام تلاشهای آنها را ردّ کرد.

{ مجرمان معمولاً جاسوس هستند و حکومتها از آنها در مقابل اطلاعاتی که جمع آوری می کنند چشم پوشی می کنند }.

مجرمان و جنایتکاران. همانطور که در منطقه وزیرستان در میران شاه-که منطقه مشهوری است- یکی از آنها وجود داشت که حکیم خان نام داشت و حکومت در ازای اطلاعاتی که او از مجاهدین به حکومت می داد از او و جرمهایش چشم پوشی می کرد، او در میران شاه برای خود حکومتی به پا کرده بود؛ اموال مردم را از آنها می گرفت و دزدی می کرد و هر جرمی می خواست مرتکب می شد و حکومت کاملا از او خبر داشت اما کاری به کار او نداشت و از او چشم پوشی می کرد، چرا؟ چون او به آنها خدمت می کرد و از مجاهدین اطلاعات به آنها می داد اما بالأخره مجاهدین بر او مسلط شدند و بیشتر افراد جماعت او را از بین بردند و خود او به پایگاههای نظامی پاکستان فرار کرد و او الآن تحت حمایت آنها زندگی می کند، بنابراین مجرمین همیشه در معرض استخدام هستند.

{ برخی شغلهای خاص مانند راننده تاکسی }. به خصوص راننده تاکسی، ای برادر مجاهد! بر تو واجب است که همیشه از تاکسی داران شدیداً برحذر باشی، بیشتر آنها اطلاعاتی هستند، بیشتر تاکسی داران اطلاعاتی هستند مگر اندکی که خدا بر آنها رحم کرده باشد. وقتی من از خانه ای که ابو زبیده در آن دستگیر شد فرار کردم شب هنگام سوار یک تاکسی شدم، راننده تاکسی از من سؤال عجیب و غریبی پرسید، او فهمید که من خارجی هستم، به من گفت: می خواهی به هتلی بروی که پاسپورت و ویزا بخواهد یا هتلی که پاسپورت و ویزا نخواهد؟ ! گفتم: من هتلی می خواهم که پاسپورت و ویزا بخواهد. او برای چه این سؤال را از من می کرد؟ من در حقیقت هتلی می خواستم که بدون پاسپورت وارد آن شوم چون من اصلاً پاسپورت نداشتم اما آن خبیث می خواست مرا به دام اندازد، اگر به او می گفتم که من به هتل بدون پاسپورت نیاز دارم می فهمید که من مجاهد هستم یا این که من در پاکستان به طور غیرقانونی زندگی می کنم و آن وقت مرا به اداره اطلاعات می برد. اما من به او گفتم که : نه، من هتل با پاسپورت می خواهم، او مرا به هتلی رساند و من پیاده شدم و در آن هنگام ساعت دوزاده یا یک بعد از نیمه شب بود. رانندگان تاکسی انبرک خبیث اطلاعات هستند، برخی از آنها با نقاط بازرسی هماهنگی کرده اند، هنگامی که شک کند که شاید تو مجاهد باشی یا جرمی داری و یا اینکه می توان از تو استفاده مادی کرد به نقطه بازرسی که نزدیک شد برایشان چراغ می زند و آنگاه خواهی دید که ماشین را متوقف می کنند و می فهمند که مسافر تاکسی از افراد تحت تعقیب آنهاست. رانندگان تاکسی اینطور عمل می کنند. بنابراین انسان باید همیشه خیلی از رانندگان تاکسی مواظب باشد. نباید انسان به آنها سخن بگوید و هر سؤالی کردند که تا تو را تحریک کنند و وادار به سخن گفتن کنند ساکت بمان و یا اینکه سخنانی که از شنیدن آنها خوشش می آید برایش بگو.

و همچنین { خدمتکاران رستورانها }، بسیاری از خدمتکاران رستورانها در آنجا برای جاسوسی کار می کنند و یا حداقل احتمال دارد که جاسوس باشند. برای همین باید از آنها احتیاط کرد و هنگام تناول طعام در این رستورانها نباید هیچ گونه سخنی گفت.

{ دکّه داران و باجه داران }، بسیاری از جاسوسانی که در پاکستان توسط مجاهدین دستگیر شدند صاحبان گاری و وانت بودند که با آن در محله ها می چرخند و فروشندگی می کنند و یا صاحب باجه ای بوده که در آن روزنامه و یا چیزی دیگری می فروخته است، آنها در واقع جاسوسانی هستند که اطلاعات جمع می کنند. خیلی از این گداها هم جاسوس هستند. یادم می آید که وقتی در اردن بودم یک نظافت چی(کارگر شهرداری)در محله ما بود که بعداً فهمیدیم که او یک اطلاعاتی است. یکی از دوستانم او را دیده بود که از یک اداره پلیس در حال خروج است و یک سرباز با دیدن او خبردار ایستاده و به او سلام نظامی میدهد! او یک افسر بلند پایه در اطلاعات بود اما ما او را یک نظافت چی می پنداشتیم! اینان دشمنان الله هستند که خود را به شیطان فروخته اند و تواناییها و عقولشان را برای خدمت به طاغوت و حفظ قدرت او در زمین به کار بسته اند.

چهارم: { در تمام تشکیلات ها و کارخانجات و مؤسسات و احزاب و دانشگاه ها و حتی در دبیرستان }. در سوریه معلمی بود که جاسوس بود و از دانش آموزان جاسوسی می کرد، این معلم از دانش آموزمی پرسید که نظرت درباره فلان چیز چیست؟ دانش آموز آنچه را که در خانه اش از پدرش شنیده بود تکرار می کرد، مثلاً از او درباره حافظ اسد می پرسید و او حافظ اسد را دشنام می داد و این در زمان ایام جهاد در سوریه بود. به این ترتیب این معلم جاسوس طاغوت علیه مجاهدین و برادر مسلمانش در سوریه بود.

الآن درس جدیدی را شروع می کنیم: چگونه امنیت افراد جماعت را تأمین کنیم.

امنیت افراد

جماعت چگونه می تواند امنیت افراد خود را تأمین کند و حکومتها برای نفوذ به جماعت چگونه عمل می کنند. جماعتی که دستگاهی امنیتی ندارد چنین جماعتی نابودی خود را به دست خویش رقم زده است.

حال به روشهایی می پردازیم که به خواست الله عز و جل با استفاده از آن طرق می توانیم مانع نفوذ دشمن به افراد جماعت شویم.

امنیت افراد: { عبارت است از مجموعه ای از تدابیر که موجودیتی به هدف حفاظت از اسرار خود علیه غیر بکار می بندد چه این موجودیت سازمانی سیاسی باشد یا اقتصادی یا اجتماعی یا یک کشور باشد، و چه این غیر رقیب او باشد یا ضد او باشد و یا دشمنش باشد. و اسرار آن بر حسب اهداف سیاسی و نظامی و اقتصادی و به حسب برنامه های وضع شده برای این اهداف بر طبق امکانات و دست آوردها، تعیین می گردد. آن غیری که در کمین نشسته تا به این موجودیت ضربه بزند برای وارد کردن ضربه اش به طوریکه ضربه ای کاری باشد چاره ای جز این ندارد که بداند که این ضربه را کجا و چه وقت باید وارد نماید یعنی حتما باید از طرف مقابل اطلاعات داشته باشد و به دو روش می تواند به این اطلاعات دست یابد. . . }.

دشمنی که در کمین ماست برای دست یابی به اطلاعات از هر گونه جماعت و تشکیلاتی از دو روش می تواند استفاده کند و راهی دیگری غیر این دو ندارد.

{ اولاً: قرار دادن عامل نفوذی در جماعت }. کار گذاشتن جاسوس. جاسوسی را می گمارد تا برای خدمت به دشمن در جماعت تو کار کند و این روشی تکراری و مشهور و معروف است که حکومتها جاسوسانی را بفرستند که به جماعت تو بپیوندند و سپس اطلاعات را جمع آوری کرده و برای آنها بفرستند. کشورها از همین روش برای ارسال جاسوس به کشورهای دشمن و حتی دوست استفاده می کنند؛ جاسوسانی را می فرستند که برایشان اطلاعات جمع کنند. مشهورترین جاسوس اسرائیلی”بولارد” که اسرائیل او را برای جاسوسی از آمریکا فرستاده بود در نیروی دریایی آمریکا خدمت می کرد و حدود پانزده سال در این پست کار کرد و به نفع موساد و اسرائیل علیه آمریکا جاسوسی کرد. همانطور که می دانید آمریکا رگ حیاتی اسرائیل است اما با این حال اسرائیل و موساد از آمریکا جاسوسی می کرد، او در سال ۱۹۸۴ دستگیر شد. قبلا برایتان درباره رأفت الهجان مصری سخن گفتیم؛ مصر – بر اساس روایات- توانست او را در اسرئیل کار گذارد و او اطلاعات زیادی را برای مصریان جمع آوری کرد که او را برای جنگ علیه اسرائیل کمک کرد چون هیچ دولتی یا هیچ جماعتی یا هیچ انسانی نمی تواند اقدامی علیه هیچ دشمنی انجام دهد مگر اینکه اطلاعاتی کافی از دشمن داشته باشد، اگر اطلاعات کافی از دشمن نداشته باشی نمی توانی کاری بکنی، تمامی کشورها همیشه در تلاشند که از طرف مقابل اطلاعات جمع کنند تا بتوانند با روش درست و صحیح با آن تعامل داشته باشند. مزدوران و جاسوسان در واقع چشمان حکومتها هستند که با آن می بینند.

دشمن مزدوران زیادی به افغانستان فرستاد اما به لطف الله عزو جل اطلاعات القاعده توانست آنها را شناسایی و دستگیر نماید که از مشهورترین آنها ” اسلام العراقی” بود؛ جاسوسی که توانست خود را در جبهه کابل تثبیت کند تا اینکه جاسوس دیگری به اسم “ابودجانه” آمد و او بود که این جاسوس را لو داد. عجیب این بود که ابو دجانه این مرد را نمی شناخت اما هنگامی که ابودجانه در امارات به استخدام در آمده بود به او گفته بودند که به افغانستان برو و آنجا شخصی را ملاقات خواهی کرد و شکل و قیافه و نشانه هایش را برایش توصیف کرده بودند، او آن شخص را نمی شناخت، هنگامی که همدیگر را در کابل ملاقات کردند کلمه رمزی میان خود داشتند و آن کلمه رمز به انگلیسی بود و این مفهوم را داشت: “کشتن سرباز آمریکایی جایز نیست”. این کلمه رمز آنها بود و وقتی کسی آن را می گفت می دانست که این همان رفیقی است که به دنبالش می گردد، کشتن سرباز آمریکایی جایز نیست، این رمز میان ابودجانه و اسلام بود. عملاً در اثنای صحبتها آن را گفت و دانست که این همان رفیقش است و از او مطمئن شد و سپس با هم صحبت کردند اما دستگاه امنیتی القاعده در کمین آنها بود و آن دو دستگیر شدند. سازمان اطلاعات آمریکا بسیار تلاش کرده است که به سازمان القاعده نفوذ کند اما به لطف الله عزو جل و سپس به لطف تلاشهای مسئولین نهاد اطلاعاتی القاعده بسیاری از تلاشهای آنها با شکست مواجه شده است.

امر دیگر این است که سازمان اطلاعات افرادی را که در جماعت کار می کنند را استخدام می کند تا به عنوان جاسوس به نفع کشور و علیه جماعت کار کنند و این چیزی بود که برای جماعة الجهاد در سودان رخ داد به طوریکه اطلاعات مصر توانست یکی از فرزندان یکی از برادران مهم جماعت را به استخدام خود در آورد، این برادر در مجلس شورای جماعت بود، دستگاه امنیتی جماعة الجهاد در بار اول در کمین او بود و توانست او را شناسایی کند و او اعلان توبه کرد و برادران او را بخشیدند اما شیطان بار دیگر او را فریب داد و او باز با اطلاعات مصر ارتباط برقرار کرد و اطلاعات مصر به او مأموریت داد که کیفی مملو از متفجرات را در داخل اتاق فرماندهی در اثنای اجتماع مجلس شورای جماعة الجهاد قرار دهد اما این بار نیز به لطف الله عزو جل دستگاه امنیتی جماعة الجهاد در کمین او بود به طوریکه او را دستگیر کرد و او به جنایتهایی که می خواست بدانان دست زند اعتراف کرد و سپس برادران او را به قتل رساندند. برادران همیشه باید مواظب فرزندان خود باشند به خصوص آن کسانی که در سن بلوغ هستند و به اماکنی می روند که امکان دارد به دور از تجمعات جهادی باشد. احتیاط از آنان از ضروریتهای کار است چون برای اطلاعات بسیار آسان است که نوجوانان را به استخدام در آورد.

روش دوم: { جاسوسی از فعالیتهای سازمانی با این روش: کنترل و زیر نظر گرفتن و بررسی و بازرسی سرّی و بازجویی و دیگر اسبابی که معمولاً به شکل پنهانی بدانان اقدام می کند و ممکن است به شکل علنی بدانها اقدام کند و این هنگامی است که دارای قدرتی سرکوبگر باشد، و بیشتر ابزارهای جمع اطلاعات قدیمی و پیشرفته مشمول این روش قرار می گیرد }.

دشمن می تواند از طریق کنترل و زیر نظر گرفتن افرادت از تو اطلاعات بدست آورد و نیز از طریق بررسی و جستجو و بازرسی سرّی خانه ها و مناطق تو و بازجویی از دستگیرشدگان و دیگر اسبابی که خود می دانید. برخی از دستگاه های اطلاعاتی در برخی از کشورها به طور علنی از برادر مورد نظر اطلاعات جمع می کنند یعنی برخی سازمان های اطلاعاتی می دانند که تو مجاهد هستی و به طور علنی تو را زیر نظر می گیرند و هدف از این کار محدود کردن فعالیتهای توست، به این روش می خواهد به تو بگوید که ای فلانی! تو تحت کنترل ما هستی و در نتیجه تو هیچ تحرکی نکنی و به فکر هیچ کاری نیفتی، او نمی خواهد تو را دستگیر کند اما می خواهد به تو بگوید که ما می دانیم که تو چه می کنی. شیخ عبدالله عزام وقتی که در مصر بود اطلاعات مصر همیشه او را دنبال می کرد . همچنین شیخ مروان حدید رهبر جهاد در سوریه وقتی در مصر تحصیل می کرد همیشه یک مأمور امنیتی مصری تعقیبش می کرد و در اتوبوس نزدیک او می نشست. روزی از روزها شیخ مروان حدید رحمه الله چه کرد؟ وقتی کرایه اش را داد گفت: «این کرایه من، و این هم کرایه مأمور اطلاعات که در کنارم نشسته است!». کرایه هر دو را داد تا به او بگوید که من نیز می دانم که تو مأمور اطلاعات هستی، هم کرابه خود را داد و هم کرایه هم سفری که از او جاسوسی می کرد. به قول شیخ عبدالله عزام او را خیط کرد وقتی که گفت این هم کرایه مأمور اطلاعات که کنارم نشسته است.

{ برای اینکه سازمان بتواند خود را در برابر دشمنانش حمایت کند بر آن واجب است که مانع شناخت دشمن از جماعت شود و تا حد امکان جلوی این شناسایی را بگیرد و باید بر ابزارهای متضاد و مستمر و معینی تکیه کند که به منزله واکسنی باشد که به افراد سالم به منظور پیشگیری از بیماری داده می شود. بنابراین این اقدامات متقابل که سازمان بدان تکیه می کند عموماً عبارت است از تدابیر و اقامات متقابل پیشگیرانه . اقداماتی که هر عضوی از جماعت باید آن را بداند به طوریکه هوشیاری عمومی و خصوصی باشد }.

این اقدامات عبارتند از: امنیت سازمان و افراد و مقصود از آن محافظت از امنیت تشکیلات در برابر نفوذ اطلاعاتی یا جاسوسی است، در ادامه هر دسته از اقدامات را به تفصیل توضیح می دهیم.

امنیت سازمان، امنیت افراد:

هدف محافظت از امنیت سازمان به این ترتیب متحقق می شود: اولاً سازمان باید همیشه تفکر برادرانی را که با او کار می کنند را حمایت کند، فکر و عقل را حفاظت نماید. دشمن شب و روز تلاش می کند که افکار را مشوّش کرده و افکار مسمومش را منتشر کند تا اندیشه مجاهد را تخریب کند، بنابراین سازمان باید همیشه این برادران را تربیت نماید به طوریکه تحت تأثیر دعوتهای متضاد قرار نگیرند. همانطور که می دانید جنگی که ما امروزه وارد آن شده ایم به قول آمریکاییها “جنگ افکار” است، جنگی فکری است، و آمریکایی ها خود اعتراف کرده اند که القاعده در جنگ فکری بر آنان پیروز شده است. پس وظیفه سازمان و نهاد امنیتی سازمان است که افراد خود را از تأثیرات تبلیغاتی دشمن حفظ نماید چرا که دشمن از انتشار سموم فکری خسته نمی شود تا اینکه برادر مجاهد را از این اندیشه ای که حامل آنست منصرف نماید چه از طریق علماء یا از طریق شبکه های ماهواره ای یا از طرق بسیاری که دشمن از آنها برای ایجاد تشویش و پریشانی و سردرگمی در تفکر برادر مجاهد استفاده می کند تا او عقبگرد کرده و از جهاد منصرف شود.

مسئله دیگر{ ممانعت از وقوع نفوذ اطلاعاتی از طریق مرحله بندی کار سازمانی و عضو گیری تدریجی به طوریکه در این مراحل بررسی و مطالعه لازم به عمل آید و اطلاعاتی کافی را از هر کس که قصد وارد کردن آن به سازمان را دارند جمع آوری شود و این مراحل عبارتند از: . . }.

حال درباره مراحلی سخن می گوییم که بر مجاهدین لازم است که آن مراحل را قبل از اینکه هر فرد دیگری برای فعالیت بدانان بپیوندد به کار گیرند. آن چه تدابیر و اقدامات صحیح و منظمی است که به واسطه آن می توانی مانع نفوذ دشمن به جماعت یا گروهکی شوی که می خواهی با آن کار کنی؟ تمام نهادهای اطلاعاتی جهان وقتی می خواهند کسی را استخدام کنند و قبل از اینکه فردی را برای کار با خود انتخاب کنند چه در نهاد های اطلاعاتی و چه در پلیس یا دیگر نهادها، بررسی کاملی درباره آن شخص و زندگی و افکار و همه امور مربوط به او به عمل می آورند. همینطور هر جماعت یا سازمان یا گروهکی حتی گروهکی که به اندازه یک سلّول جهادی کوچک باشد در هر مکان و هر منطقه ای که کار می کند باید قبل از عرضه افکار خود به یک شخص و قبل از اینکه یک شخص را وارد خود کنند بایداین فرد را از چندین مرحله بگذرانند، چرا؟ چون ای بسا همین شخصی که برای جذب او تلاش می کنی تا همراه تو فعالیت کند خود قبلاً از سوی اطلاعات استخدام شده و تو نمی دانی. در این صورت مشکلات و مصیبتها پشت سر هم بر تو فرود می آیند که به معنای اتمام فعالیت و پایان جماعت و پایان سلولی خواهد بود که تو در آن فعالیت می کنی. ان شاء الله ما این درس را در ادامه بیشتر توضیح خواهیم داد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *