واکنش اسلام و مسلمین در برابر مومنین سرپیچی کننده از رهبر دارالاسلام

واکنش اسلام و مسلمین در برابر مومنین سرپیچی کننده از رهبر دارالاسلام

ارائه: مُلا نور احمد (زید فراهی)

سه تن از یاران پیامبر از شرکت در غزوه ی تبوک دچار تخلف شدند. هر یک از این سه تن هرچند یکی از هزاران سرباز مومن را تشکیل می دادند؛ اما بازتاب رفتار آنان همچون سایر مومنین مسیر حرکت اسلامی را از ان روز تا آخر تحت تأثیر قرار داد. دقیقا بر خلاف رفتار دارودسته ی منافقین ( سکولار زده ها) که اکثر اوقات سخنان و رفتارها و حتی خودشان نادیده گرفته می شوند.

آن سه تن بدون عذر از شرکت در غزوه تبوک تخلف کردند. اما در تخلف خود با خدا و رسول خدا صادقانه رفتار کردند و پیامبر نیز در پاسخ یکی از آنان فرمود : «سخن تو راست است، اما برخیز تا خداوند در این مورد قضاوت کند».

توجیه ربّانی این سه تن با قطع رابطه ی مسلمانان صورت گرفت و رسول خدا مسلمانان را از سخن گفتن با آنان منع کرد. این قطع رابطه به اندازه ای که برای آن سه تن دشوار بود برای جمع مسلمانان نیز دشوار ود؛ اما با لبیک به فرمان رسول خدا استحکام صف و همبستگی مسلمانان در زیباترین شکل تاریخی خود را نشان داد، تا جایی که آنان سلام می کردند و یاران پاسخ نمی دادند! مهم تر و سخت از همه قطع رابطه ی همسران بود به گونه ای که تاریخ صفحه ای مشابه این صفحه را نقل نکرده است. یکی از آنان می گوید : «چهل روز از قطع رابطه سپری شد. ناگهان خبری از رسول خدا آمد که با همسرم قطع رابطه کنم. گفتم : او را طلاق دهم یا چه؟ گفت: نه، فقط به وی نزدیک نشو».

اهمیت این موضوع و خطری که صف مسلمانان را تهدید می کرد به جایی رسید که دشمنان اسلام در شام هم از این موضوع خبر یافتند و با شاعر مشهور اسلام کعب بن مالک که یکی از آن سه تن بود تماس گرفتند و به وی پیشنهاد کردند که به آنان بپیوندد. کعب می گوید : «روزی یکی از نبطیان ساکن شما که برای فروش مواد غذایی به مدینه آمده بود، آدرس من را از مردم پرس و جو می کرد، تا این که مردم من را به وی معرفی کردند و با نامه ای امیر غسان که در پارچه ی حریر نوشته شده بود به نزد من آمد. محتوای نامه این بود : «به ما خبر رسیده است که دوستت با تو جفا کرده است و خداوند قبول ندارد در ذلت و زبونی و در منزل تنگ و تاریک به سر ببری. به ما بپیوند تا با تو همدردی کنیم.» هنگامی که این نامه را خواندم با خود گفتم : این هم مصیبت دیگری است. عاقبت من به جایی رسیده است که مشرکی من را تطمیع می کند. سپس نامه را به تنور انداختم تا بسوزد.»

کعب بن مالک از روی صداقت و ایمان خود پرده از این رابطه و مکاتبه برمی دارد و این نامه را به تنور می اندازد، اما راستی عبدالله بن ابی چند جلسه، مکاتبه و طرح و نقشه را دیده و عملی کرده باشد و از این طریق علیه مسلمانان به توطئه پرداخته باشد.

حرکت اسلامی برای اطمینان از سلامتی صف مسلمانان باید توانایی خود را بیازماید و این قاعده را در میان گروه های ویژه ای اجرا نماید. اگر در اجرای این قاعده در میان گروهی محدود با شکست مواجه شود در سطح وسیع تر به طریق اولی شکست پذیر خواهد بود؛ بنابراین تا رسیدن به ساختار مستحکم و تشکیلات پایبند و دارای انضباط راه پر فراز و نشیبی در پیش خواهد داشت.

در پایان اشاره به این نکته ضروری است که جامعه ی اسلامی در نهایت بیداری و پایبندی و درد و زاری مشکل این سه برادر دینی خود را درک می کرد و از آن رنج می برد. زمانی که خبر قبول توبه ی آنان از آسمان به دینی رسید، بامداد مردی با بلندترین صوت از قله ی کوه فریاد زد : « ای کعب تو را مژده باد که توبه ات پذیرفته شد!» یکی از مادران مؤمنین می خواست شب این خبر را برساند که رسول خدا فرمود : «در این صورت مردم ازخوشحالی نمی گذارند شب بخوابید».

عملاً صف مسلمانان همچون یک جسد خود را نشان داد که اگر عضوی از آن را به درد می آورد روزگار سایر اعضاء را نماند قرا. زیباترین تصویر این اتفاق وجود عاطفه، دوستی کامل و مشارکت در درد و امید یکدیگر بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *