ناسخ و منسوخ زمینه ساز پذیرش توطئه ی تحریف قرآن (۵)
به قلم: ابوابرهیم هورامی
۳- نسخ حکم و بقای تلاوت
به این معنی که حکمی در قرآن وجود دارد اما می توان به آن عمل نکرد و حکم دیگری که گویا جایگزین آن حکم شده را باید اجرا کرد. گفته مى شود كه باقى ماندن تلاوت آيه فقط براى تبرك و ختم است و عمل بر آن مخالف با حكمت الهى است. فرقی که هم اکنون تحت عنوان اهل سنت شناخته شده اند به ۲۰ الی ۶۳ مورد اشاره دارند .
مفسران و محدثان شیعه اگر از نسخ سخن میگویند بیشتر به این نوع نظر دارند، و آنچه در آثار روایی و تفسیری مشاهده میشود نمونههای عینی این نوع است، هرچند در تعداد آن اتفاق نظری وجود ندارد؛ گرچه بعضی عدد آیات منسوخه را تا پانصد آیه گزارش کردهاند [۱]و برخی دیگر تعداد آیات منسوخ را ۲۴۹ آیه و آیات ناسخ را ۱۰۸ مورد دانستهاند.[۲] آیت الله معرفت در موسوعه التمهید به نسخ هشت مورد معتقد است. [۳]اما در بررسی و نقد موارد ادعایی، نسخ پژوهان به ۲۲۸ مورد اشاره میکنند. [۴]
در این مورد نیز ما با سوالات متنوع دانش پژوهان مواجه می شویم که می تواند طرفداران « نسخ حکم و بقای تلاوت» را باچالشی جدی مواجه نماید . سوالاتی چون:
آنچه در مورد ناسخ و منسوخ گفته می شود به محکمات و احکام فقهی و قانون اساسی مربوط است نه متشابهات و داستانها و… ، زمانی که قانون گذار حکمی را تغيير ميدهد يا به اين جهت است كه حكمت و مصلحت را در مقام تشريع و قانونگذاري رعايت نكرده است و يا اينكه سرنوشت كار را نميدانسته و در نتيجه قانون در مقام اجراء با مشكل روبرو شده و به ناچار آن را نسخ كرده است . آیا این دو در مورد خالق انسانها محال نیست؟
خداوند توسط پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم با نسخ قوانین دیگر این قانون اساسی را برای بشریت تا روز قیامت نازل کرده است ، زمانی که می داند این حکم همچون شریعتهای یهودیت و نصرانیت و قبل از آنها ، محدود بوده و به نسخ کشیده می شود چرا چنين قانوني را وضع كرده و هنوز آن را در کتاب خود نگه داشته در حالی که همچون شریعتهای قبل از آن به آن عمل نمی شود؟ این را ما در کدام یک از کتابهای قانون اساسی دنیا می بینیم ؟
آیا وجود قانونی که باطل شده اما به مردم آموزش داده می شود باعث گمراهی نمی گردد و عده ای ندانسته به آن عمل نمی کنند؟
آیا وجود آیات و قوانین باطل شده با آیات و قوانین جایگزین احکام و آیات باعث تنافص و تضاد در بیا آیات قرآن نمی گردد ؟ در حالی که الله فرموده است:« أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافًا كَثِيرًا (نساء/ ۸۲) و اين آيه تنافي و تضاد را در بين آيات نفي ميكند.
ناسخ و منسوخ زمینه ساز پذیرش توطئه ی تحریف قرآن (۴)
به قلم: ابوابرهیم هورامی
۲- نسخ تلاوت به همراه بقای حکم
بدین معنا که آیه نازلشده مشتمل بر حکم فقهی، از صفحه وجود محو شود، لیکن عمل بدان باقی بماند. معروف و مشهور در میان فرقی که هم اکنون در قالب اهل سنت جا گرفته اند این است که این نوع نسخ هم ممکن و هم، واقع شده است.[۱] این فرق به این قسم آیات تنها به شرطی عمل می کنند که امّت رسول الله صلی الله علیه وسلم آن را قبول کرده باشند، زیرا روایت شده است که در سوره ی نور این آیه نیز وجود داشته است: « الشيخ والشيخة إذا زنيا فارجموهما نكالاً من الله والله عزيز حكيم » پیر مرد و پیر زن را در صورت زنا کردن رجم کنید تا عقوبتی از جانب الله بر معصیتی باشد که مرتکب شده اند و الله صاحب عزّت و با حکمت است. ؛ به همین خاطر گفته اند که گویا عمر – رضی الله عنه – گفته است: “اگر مردم نمی گفتند که عمر در کتاب خدا افزوده است، با دستان خودم آن را می نوشتم”. [۲]
امام زرکشی می فرماید: ظاهر قول عمر نشان دهنده جواز کتابت آن می باشد، ولی گفته های مردم او را باز داشت «چون تلاوت آن نسخ شده بود، و حکمش باقی مانده بود، حرجی در عدم نوشتن آن آیه نبود»، ولی اگر تلاوت آن باقی مانده بود، عمر – رضی الله عنه- به نوشتن آن مبادرت می ورزید، و گفته های مردم او را از این عمل منحرف نمی ساخت.
ابن حزم اندلسی میگوید:”…آیه ی قرآن به حکم رجم نازل گردید ؛ولی لفظ آن نسخ شده وحکمش باقی است”.[۳]
جلال الدین سیوطی می گوید:”مثال های این قسم زیاد است وپاره ای از موارد گذشته مانند قول ام المومنین عایشه در مورد سوره احزاب وآنچه از ابی بن کعب در مورد دو سوره ی “خلع وحفد نقل شده از مثال های این قسم ذکر می کند؛یعنی آنها را از نظر تلاوت منسوخ میداند ولی حکم آنها باقی است”.[۴]
ابن حزم در محلی قول ابی بن کعب را در خصوص سوره ی احزاب که میگوید این سوره از نظر آیات به اندازه ی سوره بقره بود،از همین قسم می شمرد که لفظ آن نسخ شده است.[۵]
و در الاتقان برای قسم سوم به آیه ی رضاع مثال میزند که از ام المومنین عایشه نقل شده است.بعد میگوید :”ومکی گفت:در این مثال،هم ناسخ وهم منسوخ هر دو تلاوت نمی شوند واین مثال نظیری ندارد”[۶]
آلوسی که میگوید:”در زمان ابوبکر ساقط شد از قرآن آنچه نقل آن به تواتر نرسیده بود ویا تلاوت آن نسخ نشده بود،ولی کسی که نسخ تلاوت به اونرسیده بود آنرا قرائت می نمود”.[۷]
در مورد “آیه رضاع”نیز می گوید: “همه ی این موارد (مانند آیه ی رضاع وغیر آن)نسخ شده است؛همان گونه که ابن عباس تصریح به آن نموده ودلیل نسخ آن چه در خبر عایشه (آیه ی رضاع)است آن است که اگرنسخ نشده باشد لازمه اش این است که بعضی از قرآن که تسخ نشده است ضایع شده باشد وحال آنکه خداوند حفظ قرآن را متکفل شده است”.[۸]جماعتی از عالمان در کتاب های اصولی و غیر آن به این حقیقت تصریح کرده اند.[۹]
سیوطی در اتقان نقل میکند که عمر آیه ی رجم را آورد که ابوبکر آن را جزءقرآن قرار دهد،ولی او پذیرفته نشد؛چون تنها بود.[۱۰]
مولوے عبدالباقے حقانے، خواهان همڪارے حکومت سکولار و کافر ترڪیه در بخش تحصیلات عالے دارالاسلام امارت اسلامی افغانستان شد
مولوے عبدالباقے حقانے سرپرست وزارت تحصیلات عالے، در جریان سفرش به ترڪیه امروز با ایرول اوزوار وزیر تحصیلات عالے و پروفیسور دڪتور علے ارباش وزیر امور دینے آن ڪشور دیدار ڪرد. به گزارش آژانس باختر؛ سرپرست وزارت تحصیلات عالے، در جریان این دیدارها روے مشترڪات دینے و فرهنگے میان دو ڪشور صحبت ڪرد و خواهان همڪارے هاے ترڪیه در بخش هاے تعلیمے، تحصیلے، دروس آنلاین، افزایش بورس هاے تحصیلے، دعوت استادان ترڪے به افغانستان، ایجاد زمینۀ ارتقاے ظرفیت استادان افغان در ترڪیه و همڪارے در بخش هاے مختلف با پوهنتنون بین المللے افغان، شد. همچنان سرپرست وزارت تحصیلات عالے پس از دیدار با وزیر تحصیلات عالے ترڪیه، به همراهے وے از پوهنځے هاے طب و انجنیرے پوهنتون غازے آن ڪشور دیدار ڪرده تجارب و نظریات مسوولان آن پوهنتون را شنید. بعد سرپرست وزارت تحصیلات عالے، با وزیر امور دینے و مذهبے، دارالافتاء مرڪزے و مسوول بخش بورس هاے تحصیلے آن ڪشور دیدار ڪرد و ضمن ابراز خرسندے از اهداے بورس هاے تحصیلے به محصلان افغان، بر افزایش همڪارے هاے آن ڪشور در این زمینه تاڪید ڪرد.
ابن القیّم رحمه الله دربارۀ اینکه اگر کسی که به طلاق سوگند بخورد سپس سوگندش را بشکند، آیا طلاقش میافتد یا نه، وجوه مختلفی از اقوال علما دربارۀ آن را میآورد، سپس در وجه هفتم دیدگاه شیعۀ #امامیه در این باره را بیان میکند و میگوید:
«الوجه التاسع: إن فقهاء الإمامية من أولهم إلى آخرهم ينقلون عن أهل البيت أنه لا يقع الطلاق المحلوف به وهذا متواتر عندهم عن جعفر بن محمد وغيره من أهل البيت. وهب أن مكابرا كذبهم كلهم وقال قد تواطئوا على الكذب عن أهل البيت ففي القوم فقهاء وأصحاب علم ونظر في اجتهاد وإن كانوا مخطئين مبتدعين في أمر الصحابة فلا يوجب ذلك الحكم عليهم كلهم بالكذب والجهل وقد روى أصحاب الصحيح عن جماعة من الشيعة وحملوا حديثهم واحتج به المسلمون ولم يزل الفقهاء ينقلون خلافهم ويبحثون معهم والقوم وإن أخطأوا في بعض المواضع لم يلزم من ذلك أن يكون جميع ما قالوه خطأ».
ترجمه: «وجه هفتم: فقهای امامیه از اولشان تا آخرشان از اهل بیت نقل کردهاند که کسی که به طلاق سوگند بخورد و سوگندش را بشکند، طلاقش نمیافتد و این موضوع در نزدشان از جعفر بن محمد و دیگر اهل بیت، متواتر میباشد. و این مغرور شدن است که شخص متکبری همۀ آنان را تکذیب کند و بگوید بر دروغ بستن بر اهل بیت همدستی کردهاند! برای اینکه در بین آنان (امامیه)، فقها و اصحاب علم و نظر در اجتهاد وجود دارد و اگرچه که دربارۀ موضوع صحابه دچار خطا و بدعت شدهاند اما چنین چیزی موجب این نمیشود که بر همۀ آنان حکم به دروغگو و جاهل بودنشان داده شود، و به تحقیق که صاحبان کتب حدیثی صحیح، از جماعتی از شیعیان روایت کردهاند و به حدیثشان عمل کرده و مسلمانان به حدیثشان احتجاج کردهاند، و فقها (ی اهل سنت) پیوسته مخالفتهای آنان را نقل کرده و با آنان بحث کردهاند و آنان (امامیه) اگرچه در بعضی از مواضع خطا کردهاند، اما از آن چنین لازم نمیآید که همۀ آنچه که میگویند خطا باشد».[۱]
اگر این متن را بدون مشخص کردن اسم گویندهاش میآوردم، به نظر شما غلات تکفیری، گویندهاش را چند بار لعن و نفرین و تبدیع و تفسیق و تکفیر میکردند؟
در نزد غالیان و اهل بدعت (از هر فرقه و مذهبی که باشند) که ولاء و براءشان بر اساس شرع نیست، ظلم کردن به دشمن و مخالفشان، و حتی دروغ بستن بر آنان جایز است، چون هدفشان تنها مخالفت کردن با مخالفانشان است و برای رسیدن به این مخالفت، اگر لازم باشد به مخالفشان ظلم هم میکنند. اما مسلمان واقعی، به دشمن خود ظلم نمیکند و چیزی که نیست را به او نسبت نمیدهد.
تصور کنید یکی بیاید و بگوید شیطان یا همان ابلیس، از ابتدای خلق شدنش، بد بود و قبلا از مومنان و مقربان درگاه الهی نبود.
حال یکی بیاید و بگوید: نه برادر، اشتباه میکنی، بلکه شیطان ابتدا از مقربان بود و مومن بود و عبادت خدا را میکرد، اما بعدا منحرف شد و از درگاه الهی و جایگاهی که داشت رانده شد.
سپس آن شخص برگردد و بگوید: آی داد بی داد فلانی از شیطان دفاع کرد، فلانی با شیطان موالات دارد، فلانی دارد برای شیطان تبلیغ میکند، فلانی شیطان را تزکیه کرد و…
داستان ما با غالیان نیز اینگونه است، اگر بگویی در دشمنی کردن با مخالفانت، تابع شرع باش و بر اساس جاهلیت با او مخالفت نکن. و اگر ظلمی که در حق دشمنش کرده است را بر او رد و انکار نمایی، فریاد میزند و میگوید فلانی از مخالفان اهل سنت دفاع کرده است!!! انگار اگر یکی مخالف اهل سنت بود پس جایز است با او به هر شیوۀ شرعی و ناشرعی مبارزه کرد!
[۱] الصواعق المرسلة في الرد على الجهمية والمعطلة، ج ۲ صص ۶۱۶-۶۱۷٫
احزاب عامل تفرق و دارالاسلام عامل تولید و نگهداری از جماعت واحد مسلمین
ارائه دهنده: کیوان مریوانی
این روزها در ایران ما می بینیم که نجدی چیزی می گوید و مکتب مفتی زاده چیزی و شیعه ی انگلیسی و سنی لیبرال یا متحجر آمریکائی چیزی و درویش و صوفی ها و غیره هم برای خودشان مسیرهای متفاوتی را می روند. با مثالی خدمت شما عرض کنم که : در چراغ راهنمایی ورانندگی روشن بودن چراغ قرمز به معنی توقف و همچنین عبور با احتیاط است. فرض کنیم در مورد چراغ قرمز ما این دو حکم – منع و دیگری جواز عبور – را داشته باشیم نتیجه ان چه خواهد بود؟! .. مصیبت …
در هر جامعه ، حکومت ، حزب و یا اجتماع کافی است برای هر امر مشخصی و یا حتی تعداد محدودی از انها دو قانون و نه بیشتر وجود داشته باشد بیقین چنین مجتمعی قادر نخواهد بود به شیوه ای منسجم و متوازن حیات و اداره خویش را به پیش ببرد..
در جامعه های پیشرفته که نمونه بارز آن جامعه پیامبر اسلام صلی الله علیه و سلم است توانسته اند هم داشتن “آراء مختلف” و هم “قانون واحد” را یکجا بپذیرند اما جوامع دیگر یا با نفی آراء مختلف سیستمی دیکتاتوری بوجود آورده اند و یا اینکه با پذیرفتن آراء مختلف بجای قانون واحد هر روز بر تشتت و عقب ماندگی خود افزوده اند..
جامعه مسلمانان ، بخصوص احزاب سلامی با چنین مشکل اساسی دست و پنجه نرم می کنند این احزاب بجای عمل کردن براساس قانونی واحد براساس آراء مختلف و چه بسا متناقض عمل می کنند و این یکی از اساسیات کلی تفرق بین ما مسلمانان است.
شما حق دارید براساس تحقیق خود، دست هایت را در نماز مثل حنبلی ها روی سینه قرار دهی یا مثل شافعی ها رو ناف قرار دهی یا متثل حنفی ها پایین تر از ناف یا مثل مالکی ها و جعفری ها و زیدی ها و غیره دستانت را رها کنی و دست بسته نماز نخوانی اما این تا زمانی است که شما یک فرد هستید اما هنگامی که وارد نماز جماعت می شوی دیگر اینجا یک قانون عمل می کند قانون تبعیت از امام …
رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: «إنَّمَا جُعِلَ الإِمَامُ لِيُؤْتَمَّ بِهِ، فَلا تَخْتَلِفُوا عَلَيْهِ، فَإِذَا كَبَّرَ فَكَبِّرُوا، وَإِذَا رَكَعَ فَارْكَعُوا، وَإِذَا قَالَ: سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ، فَقُولُوا: رَبَّنَا وَلَكَ الْحَمْدُ. وَإِذَا سَجَدَ فَاسْجُدُوا، وَإِذَا صَلَّى جَالِساً فَصَلُّوا جُلُوساً أَجْمَعُونَ»: «امام برای این قرار داده شده که به او اقتدا شود، پس با او مخالفت نکنید؛ زمانی که تکبیر گفت، تکبیر بگویید و آنگاه که رکوع کرد، رکوع کنید. و زمانی که “سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ” گفت، “رَبَّنَا وَلَكَ الْحَمْدُ” بگویید. و وقتی سجده کرد، سجده کنید. و اگر نشسته نماز خواند، همگی نشسته نماز بخوانید».
اجتهاد عثمان بر این بود که نمازش را در منی کامل بخواند برخی از اصحاب مانند ابن مسعود اعتراض کردند که نباید نماز کامل خوانده شود همانطور که پیامبرو ابوبکر و عمر کامل نخواند اما هنگامی که عثمان به اجتهاد خود عمل کرد افرادی که منتظر بودند با ابن مسعود نمازشان را بصورت قصر بخوانند دیدند که برخلاف انتظار انها ابن مسعود به امام عثمان اقتدا نمود و نمازش را کامل خواند و فرمودند : فخلاف شرّ.
кори онхо хамчун шайтон астки ба инсон гуфт кофар шу аммо хенгомики кофар шуд гуфт: ман аз ту безорам, ман аз худовандики парвардигори оламиён аст метарсам!
Бисёри аз секуляристхойи махаллий ва дорудастайи мунофиқини атрофи худитро нигох кун……онхоки ла илаха иллаллох мегуянд! Аммо таслими қонуни шариати аллох дар масоили хукуматдорий нестанд ин ла илаха иллаллох гуфтан суди ба холишон надорад ва аллох дар мовриди мунофиқон мефармояд:
Дар ин сурат инки фалоний мегуяд ман ба аллох эътиқод дорам аммо фалон хукми шариатро қабул надорам фовран ёди шайтон биёфт ва мутмаъин бош ин шахс дар соири ибодот ва тарс аз аллох ба жойгох ва гарди пойи шайтон хам намерасад.
Ба рости хамд ва сипос танхо лойиқи худо аст, уро шукр мегуем ва аз у дархости кўмак ва бахшиш мекунем ва панох мебарем ба худо аз бадийхойи нафсхойимон ва аз бадийхойи аъмолимон, хар касики худо уро хидоят кунад хеч каси наметавонад уро гумрох кунад ва хар касики худованд уро гумрох намоянд хеч каси наметавонад уро хидоят дихад ва шаходат медихамки хеч илохи бар хаққи бар жуз аллох нестки танхо ва бешарик аст, ва шаходат медихамки Мухаммад банда ва фристодайи у аст.
“эй мардумон аз парвардигоритон бипархезид, парвардигорики шуморо аз ек инсон биёфарид ва ( сипас) хамсаришро аз новъи у офарид ва аз он ду нафар мардон ва занони фаровони пахш кард. Ва аз худойи бипархезидки хамдигарро баду сўганд медихид, ва дурий кунид аз инки пейванди хешовандиро гусихта дорид зеро бегумон худованд муроқиби шумо аст”.
росттарин сухан китоби худо, ва бехтарин равиш, равиши Мухаммад саллаллоху алайхи васаллам аст, ва бадтарин умур навоварий дар дин аст, ва хар тоза пейдо шудайи дар дин, бидъат; ва хар бидъати гумрохий ва хар гумрохий дар оташ аст.
Бо касони аз ахли китобки на ба худо, ва на ба рузи қиёмат иймон доранд, ва на чизироки худо ва фристодаш тахрим карданд харом медонанд, ва на ойини хақро мепазиранд, бижангид то замоники хозиъона ба андозайи тавоноий, жизъяро бипардозанд.
Бидуни шак ахли китоб нез барои худ тасаввуроти аз худо ва қиёмат ва халол ва харом бар пояйи ақоиди худ доранд аммо аллох таоло чанин тасаввуротиро қабул надорад ва танхо ақоидиро мепазирадки аз забони охарин фристодаш баён шуданд.
Дар ин сурат дар таърифи истелохоти мутаъаллиқ ба шариатхойи осмоний чун аллох, шахид, “дин”, зиндагийи баъдий ва соири маворид нез бояд дидки аллох таоло чи таърифи аз он дорад ва соири таваххумот, таъориф ва тасаввуроти зидди шаръийро дур рехт.
تعداد مذاهب و فرق اسلامی، بسی بیش از ۷۲ عدد است. این مذاهب و فرقه ها در فقه، کلام، روایات، احادیث و تاریخ با همدیگر اختلاف دارند. در این میان دو مذهب شیعه و سنی به دلایل عمدتا سیاسی، چند سال است که اختلافاتشان از لای کتابها و کلام علما خارج و به خیابانها و میادین کشیده شده است. هر چند شیعه و سنی با هم اختلافات زیادی دارند اما جالب توجه است که در میان این دو مذهب گروههایی وجود دارند که به مذهب مقابل نزدیکتر از سایر گروههای مذهب خویش می باشند. مثلاً گروه زیدیه شیعه به سنیها نزدیکتر است تا به سایر گروههای شیعه. یا شیعه اثنی عشری به سنی شافعی نزدیکتر است تا به علوی و نصیری واهل حقهای شیعه. شافعیها و صوفیهای سنی به شیعه اثنی عشری نزدیکترند تا دیدگاههای سلفی و وهابی اهل سنت.
آن چه واقعیت دارد و اجتناب ناپذیر است، وجود اختلاف در میان این مذاهب و میان گروههای داخل هر مذهب است. شرح و ریشه یابی و چرایی و چگونگی و هر گونه توضیحی در مورد اختلافات در اینجا مورد بحث نیست. این اختلافات، سابقه تاریخی صدها ساله دارند. بارها به خونریزی و کشتار و غارت کشیده شده اند. مذاهب اسلامی هزاران صفحه نوشتار و روایات در اثبات و رد همدیگر نقل کرده و نوشته اند. کتابخانه هر کدام از مذاهب اسلامی، دارای کتابها و مقالات متعدد در رد ونقد مذاهب دیگر می باشد…..
چنانچه اشاره رفت، این اختلافات بارها به جنگ و خونریزی میان پیروان مذاهب کشیده شده است. مجموع کشته های جنگهای میان سنی و شیعه و شافعی و حنبلی و اثنی عشری و اسماعیلی و خارجی و غیر خارجی، بیشتر از تعداد کشته های جنگهای بین مسلمانان و غیر مسلمانان است.
سوال این است، آیا در قرن پانزدهم اسلامی و بیست و یکم میلادی، تبدیل اختلاف به جنگ، امری منطقی و عقلانی است؟ آیا همچون ۱۴۰۰ سال و ۷۰۰سال و ۴۰۰سال پیش، در دوران معاصر نیز، جنگ و برخورد و خونریزی میان مردم و حکومتهای معتقد به مذاهب متفاوت ادامه پیدا کند؟ آیا در قرن حاضر نیز عراقیها و ایرانیها و افغانیها و شیعه ها و سنی ها و خوارج، مثل دوران ایوبیان و فاطمیان و صفویان و عثمانیان، همدیگر را لت و پار کنند، غارت کنند، ویرانی به بار بیاورند؟
آیا مسلمانان در دوران کنونی نیز باید رودرروی هم قرار گیرند، چرا که بیش از۱۴۰۰سال پیش سقیفه ای و غدیری بوده است. بنی هاشم جانشینی را حق خود دانسته و بنیهای دیگر حق خود. که علی با معاویه حکمیت را پذیرفته و نباید می پذیرفت.