توشه مشتاق از سیرت شهدای اهل سنت عراق که پوزه آمریکا را به خاک مالیده و افتخارات امت را زنده کرده و روح جهاد و شهادت را در کالبد خفته امت دمیدند (۴)
به قلم: نورالدین بیرم(ابو عبدالرحمن)
ارائه: سایت بنیان جهاد علیه دین سکولاریسم و احزاب مختلف آن
طبق معمول، آمریکا از این درس استفاده کرده و هر گاه برادرانمان دچار اشتباهی می شوند آن اسلوب را در عمل کاملا تطبیق داده است . بنده تأکید می کنم که مجاهدین دچار اشتباه می شوند چون معصوم نیستند و اشتباه از هر بنی آدمی لا جرم سر می زند چه مجاهد باشد یا عالم و یا هر صفت دیگری که داشته باشد، ما احتمال دچارشدن برادران مجاهدمان به برخی اشتباهات را نفی نمی کنیم بخصوص در شرایط سختی که در جنگ با ملل کفر بسر می برند و تمام کفار اعم از اتحاد غربی سکولار و پیروانشان اعم از مرتدین و صحوات و ….علیه شان گرد آمده اند.
اگر امت، حقیقت و شدت کارزاری که فرزندان مجاهدش در بلاد بین النهرین درگیر آنند و اهمیّت جایگاهی که الله تعالی مجاهدان را در آن قرار داده، درک می کرد هرگز رسانه های مزدور نمی توانستند امت را از نصرت و یاری این قهرمانان منصرف کرده و آنها را حتی به اندازه یک چشم بهم زدن با آن خطاها مشغول کرده و ذهنشان را منحرف نماید، به قول شاعر:
و إذا الحبیب أتی بذنب واحد جاءت محاسنه بألف شفیع
ترجمه: وقتی محبوب مرتکب یک گناه شد، خوبیهایش هزار شفیع را برای شفاعت او می آورند.
البته منظورم از “ خطا “ مسأله “ تترّس “ نیست که علمای امت در این مسئله بر جواز تیراندازی به کفاری که مسلمین را سپر خود کرده اند اجماع کرده اند حتی در حالتی هم که منجر به قتل مسلمان سپر شده شود و این در صورتی است که رها کردنشان منجر به تعطیل جهاد و استیلای دشمن متجاوز بر بلاد مسلمین و تحقق فتنه-شرک-ای شود که الله سبحانه و تعالی به جنگ با اهل آن برای جلوگیری از تحققش دستور داده است و شرح و بسط این موضوع جای دیگری می خواهد. بلکه منظورم از “ خطا “ آن نوعی است که ابومصعب زرقاوی در پیامی به عنوان “ دعوا عطیة الله فهو أعلم بما یقول “ بدان اشاره کرده است، آنجا که می گوید:
«برخی اوقات، بر اساس برخی نشانه ها و دلایل برای برادران گمانی قوی و مرجّح شکل می گیرد که فلان فرد با کافر اشغالگر در ارتباط است و علیه مجاهدان با آنان همکاری می کند و در نتیجه اقدام به قتل او می کنند و سپس برایشان معلوم می شود که مقتول از آن تهمت بریء بوده است و قتل خطا بوده است، در این حالات برادان مجاهد حتماً برای جلب رضایت ولی مقتول و پرداخت دیه اش و عذرخواهی از خطایشان اقدام می کنند».
بخاری در صحیحش از طریق عبدالله بن عمر رضی الله عنهما روایت می کند که گفت: « پیامبر صلی الله علیه وسلم خالد بن ولید را به سوی بنی جذیمه روانه کرد و او آنها را به اسلام دعوت نمود اما آنها نتوانستند کلمه “ اسلمنا “ (مسلمان شدیم) را به زبان بیاورند و به جای آن سهواً می گفتند: صبأنا، صبأنا….در نتیجه خالد اقدام به قتل و اسارت آنان کرد و اسیر هر کس از ما را به دست خودش سپرد تا اینکه یک روز خالد دستور داد که هر یک از ما اسیری را که در دست داشت بکشد، من با خود گفتم والله من اسیرم را نمی کشم و هیچ یک از همراهانم اسیرش را نباید بکشد تا اینکه به حضور رسول الله صلی الله علیه وسلم آمدیم و جریان را به ایشان عرض نمودیم، پیامبر صلی الله علیه وسلم انگشتش را بلند کرد و دوبار فرمود: “ اللهم إنی أبرأ إلیک مما صنع خالد “ (خداوندا!من از کاری که خالد مرتکب شده به پیشگاهت اعلان بیزاری می کنم).{بخاری: ۷۱۸۹).
می بینیم که خالد بن ولید رضی الله عنه که شمشیری از شمشیرهای الله و یکی از اصحاب جلیل القدر رسول الله صلی الله علیه وسلم می باشد در حکمی اجتهادی خطا کرده که منجر به قتل کسانی شد که می خواستند با گفتن “ صبأنا “ اعلان پذیرش اسلام کنند و با اینکه رسول الله صلی الله علیه وسلم از عملکرد خالد اظهار بیزاری کرد اما از خود او بیزاری نجست و او را از فرماندهی ارتش مسلمین به خاطر این اشتباهی که از باب خطای اجتهادی است که ان شاء الله بخشیده می شود-چنانکه در حدیث اجتهاد وارد شده است- عزل نکرد.
ابن حجر در فتح الباری می گوید: «سخن ابن عمر که راوی حدیث است نشان می دهد که او چنین برداشت کرده که آن مردم حقیقتاً منظورشان اسلام بوده است و این برداشت او را این مطلب تأیید می کند که قریش به هر کسی که مسلمان می شد می گفتند که : “ صبأ “ (صابئی شد یا از دین برگشت) تا اینکه این اصطلاح مشهور شد و بر سر زبانها افتاد و به منظور مذمّت استعمال شد و از اینرو وقتی ثمامة بن أثال مسلمان شد و برای عمره وارد مکه شد به او گفتند: “ صبأت؟ “ (صابئی شدی؟) گفت: نه، بلکه مسلمان شده ام. از آنجایی که استعمال این لفظ به جای لفظ “ اسلمت “ (مسلمان شد) شایع شده بود، این قوم نیز برای اظهار مسلمانی از این لفظ استفاده کردند اما خالد این لفظ را بر ظاهرش حمل نمود چون معنی لغوی و حقیقی لفظ “ صبأنا “ یعنی: از دینی به دین دیگر خروج کردیم. برای همین خالد این لفظ را کافی ندانست و انتظار داشت که آنها صراحتا مسلمان شدن را بر زبان بیاورند، خطابی می گوید: «احتمال دارد که علت نارضایتی خالد امتناع آنها از استعمال لفظ اسلام بوده است چون او چنین برداشت نمود که علت عدم به کار بردن لفظ اسلام توسط آنان، تنفرشان از اسلام بوده و آنها قصد پذیرش دین را ندارند برای همین آنها را به قتل رساند»».(فتح الباری: ۱۲/۱۴۹) ابن بطال در شرح صحیح بخاری می گوید: «مهلب می گوید: «خالد از گفتن “ صبأنا “ توسط آن مردم این را متوجه نشد که آنها منظورشان این است که مسلمان شدیم بلکه این لفظ را بر ظاهرش حمل کرد و چنین تأویل نمود که معنی این لفظ کفر است برای همین آنها را به قتل رساند سپس معلوم شد که آنها منظورشان از آن لفظ، این بوده که می خواسته اند بگویند ما مسلمان شده ایم اما از روی جهل گفتند: “ صبأنا “ و علت اینکه این سخن را گفتند این بود که قریش درباره کسی که مسلمان می شد و به پیامبر ایمان می آورد می گفتند: “ صبأ فلان “ (فلانی از دین برگشت) به طوریکه این لفظ نزد کفار معروف و شایع و تبدیل به عادت شده بود، در نتیجه این قوم نیز همین لفظ را بر زبان آوردند و خالد گمان کرد که منظورشان ردّ دین اسلام است برای همین پیامبر او را به خاطر این تأویلش معذور دانست و او را مجازات ننمود».(شرح ابن بطال: ۹/۴۳۲)
بنابراین همانطور که گفتیم ما منکر آن نیستیم که برخی از برادران مجاهد گاهی مرتکب برخی خطاها می شوند اما منکر این هستیم که این خطاها و اشتباهات منهج و راه و روشی باشد که برادران مجاهد طبق آن عمل کنند و برادرانمان را تبرئه می کنیم از تهمتهای و بهتانهای متعددی که آمریکا و مزدورانش از خلال بزرگنمایی این خطاهای فردی معدود به آنها دامن می زنند و چنین وانمود می کنند که این استراتژی و برنامه کاری در جهاد می باشد و مجاهدان در هنگام اجرای علمیاتهای استشهادی از ریختن خون مسلمین خودداری نمی کنند!!
به فضل الله تعالی برادران مجاهدمان توانسته اند دروغها و بهتانهایی که آمریکا در انواع رسانه های خبیث تبلیغاتی همانند شبکه مزدور و خود فروخته “ العربیة “ و برنامه معروفش به اسم صناعة الموت، اشاعه می دهد را از طریق انتشار فیلم عملیاتهایشان برملا سازند، چه بسیار علمیاتهایی که به خاطر وجود چند مسلمان در محل اجرای عملیات یا حتی در نزدیکی آن، به تأخیر افتاده و یا لغو شده است و این اهتمام برادرانمان را به حفظ خون مسلمین -حتی اگر یک قطره هم باشد- را نشان می دهد.
باید توجه نمود که اشتباهات مجاهدین اندک و معدود هستند چون سوگند به الله آنها دورترین مردمان از خطا و نزدیکترین مردم به درستکاری هستند و چرا چنین نباشد در حالی که الله تعالی فرموده است:
﴿ وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ ﴾: كساني كه براي ( رضايت ) ما به تلاش ايستند و در راه ( پيروزي دين ) ما جهاد كنند، آنان را در راههاي منتهي به خود رهنمود ( و مشمول حمايت و هدايت خويش ) ميگردانيم، و قطعاً خدا با نيكوكاران است ( و كساني كه خدا در صف ايشان باشد پيروز و بهروزند ) . (عنکبوت: ۶۹)
شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله تعالی می گوید: «جهاد موجب هدایت است، هدایتی که بر ابواب علم احاطه دارد و این آیه بر این مطلب دلالت دارد: { وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا}، در این آیه هدایت به جمیع راه های الله تعالی را برای کسی که در راه او جهاد کند محقق دانسته است و برای همین این دو امام: عبدالله بن مبارک و احمد بن حنبل و دیگر بزرگان گفته اند: «هرگاه مردم در چیزی اختلاف کردند بنگرید که مجاهدان چه نظری دارند چرا که حق با آنان همراه است چون الله تعالی می فرماید: { وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا : كساني كه براي ما به تلاش ايستند و در راه ما جهاد كنند، آنان را در راههاي منتهي به خود رهنمود ميگردانيم}».(مجموع الفتاوی: ۲۸/۴۴۲)
اگر این اشتباهات معدود را با خطاهای بیشمار فرعون عصر یعنی آمریکا مقایسه کنیم کاهی در برابر کوه و قطره ای در برابر دریا خواهد بود؛تقریبا هیچ هفته ای نمی گذرد مگر اینکه خبر کشته شدن صدها شهروند غیرنظامی در بمباران هواپیماهای آمریکایی که عروسی یا مسجد یا بازاری را اشتباهاً!! هدف گرفته اند را می شنویم و همچنین درباره هدف قرار دادن و کشتن مردم غیرنظامی به صورت “ عمد “ در فلسطین به دست جنایتکار و هامان زمان “ اسرائیل “ با حمایت و تأیید فرعون عصر آمریکا، هر چه بگوییم کم گفته ایم.
دوگانگی معیارها که مزدوران فرعون و خائنان به الله و دین وامت و رسول ]صلی الله علیه و سلم[ و مؤمنین، این خطاها را بر اساس آن می سنجند هیچ عجیب نیست؛ اگر خطا از سوی مجاهدین رخ دهد تمام دنیا بپا می خیزند و آسمان را به زمین می دوزند و غلامان آمریکا روی آن انگشت گذاشته و آن را برای مردم در رسانه های خبیثشان بزرگ نمایی می کنند و تمام دنیا را خبردار می کنند و طبل آن را در تمام گوشه و کنار زمین می کوبند! اما اگر خطا، شناسنامه آمریکایی داشته باشد -که این خطاها بیشمار است- می بینی که غلامان آمریکا سکوت اختیار کرده و کر و کور و لال شده اند و هیچ عکس العملی بدان نشان نمی دهند و گوشه چشمی بدان نمی کنند و یک لحظه هم بدان توجهی نمی کنند بلکه تمام تلاششان را بکار می گیرند تا مردم را از آن غافل کنند، لعنت الله بر همه آنها باد.
رسل الفساد و ما حلوا و ما رحلوا إلا و کانوا أعدی به من الجرب
ألفاظهم عرب و الفعل مختلف و کم حوی اللفظ من زور و من کذب
إن العروبة ثوب یخدعون به و هو یرومون طعن الدین و العرب
واحسرتی علی قومی غرهم قرم سعی إلیهم بجلد المنقذ الحدب
حتی إذا أمکنته فرصة برزت حمر المخالب بین الشک و عجب
والمدعون هوی الاسلام سیفهم مع الأعادی علی أبنائه النجب
یخادعون به أو یتقون به و ما له رفد منهم سوی الخطب
ترجمه: سفیران فساد هر جا رفتند و از هرکجا رفتند بدتر از بیماری واگیردار بودند، سخنانشان ادعای عربیت دارند اما عملکردشان متفاوت است، این لفظ چه دروغهای زیادی را در خودی جای داده است. عربیّت لباسی است که با آن فریب می دهند و به دنبال ضربه زدن به دین و عرب هستند، واحسرتا بر قومم که مدعی سروری با ادعای خیرخواهی آنها را فریب داده است، تا اینکه وقتی فرصتی بدست آورد چنگالهای سرخش را میان شک و تعجب همگان بیرون می آورد، کسانی که ادعای دوستی با اسلام دارند شمشیرشان به نفع دشمنان علیه فرزندان نجیب اسلام به کار می رود، با این ادعا فریب می دهند و یا تقیه می کنند و اسلام هیچ حمایتی از سویشان نمی بیند جز سخن گفتنهای پوشالین.
غریبان دین و دنیا
شاید برخی کسانی که ازارشان را کوتاه کرده و یا ریششان را بلند کرده و یا به دیگر سنتهای مهجور ملتزم گشته اند گمان کنند که به نهایت غربتی که رسول الله صلی الله علیه وسلم از آن خبر داده است رسیده باشند، بله! هرچند این جزئی از مظاهر غربت این دین است بخصوص در زمانه ای که بدعتها منتشر گشته و مبتدعین صدارت امور را دست گرفته و جهل ونادانی بسیار زیاد شده و ظلم عمومی و فساد فراگیر و معاصی آشکار گشته و معروف به منکر و منکر به معروف تبدیل شده و زنان شبیه مردان و مردان زن شده اند به طوریکه گاهی نمی توان مذکر و مؤنث را به خاطر شباهت زیادشان از هم تشخیص داد و ریش بلند و ازار کوتاه برای مردان عقب ماندگی، و حجاب و نقاب برای زنان تعصب و تنگ نظری و خشک مغزی محسوب می شود- و لا حول ولا قوة الا بالله-، اما اگر در حدیث غربت تدبّر کنیم خواهیم دید که حقیقت غربت مقصود در آن حدیث و محور اساسی آن و سخت ترین و تلخترین و سنگین ترین بعد آن عبارت است از غربت کلمه توحید یعنی “ لا إله الا الله “ و در نتیجه غریب ترین مردم کسانی هستند که این کلمه را بیشتر فهمیده و به معانی اش داناتر بوده و شروطش را بیشتر تحقق بخشیده و به مقتضیاتش بیشتر عمل کرده و از نواقضش دورتر و بیزارترند.
هر غربتی در دین تابع غربت لا إله الا الله می باشد و بسته به اندازه غربت یا ظهور این رکن از ارکان دین، ارکان اربعه بعدی و دیگر فروع و سنن، غربت یا ظهور دارند.
برای توضیح این مطلب که مقصود از حدیث غربت، غربت لا إلا الا الله است باید نص حدیث را بررسی کرده و برخی کلماتش را توضیح دهیم:
رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرمایند: “ بدأ الإسلام غريباً وسيعود كما بدأ غريباً فطوبى للغرباء “ (اسلام غریبانه آغاز گشت و دوباره همانند آغازش غریب خواهد شد پس خوشا به حال غریبان)(مسلم: ۱۴۵)
در روایت احمد چنین آمده است: سؤال شد که ای رسول الله! غریبان چه کسانی هستند؟ فرمود: “ الذين يصلحون إذا فسد الناس “ : (آن کسانی که اصلاح می کنند در زمانی که مردم فاسد شده اند).
و در نزد ابن ماجه چنین است: سؤال شده که غریبان چه کسانی هستند؟ فرمود: “ النزاع من القبائل “ (تنهایان و جدا افتادگان از قبائل)
این فرموده پیامبر صلی الله علیه وسلم که{و سیعود کما بدأ غریباً : دوباره –همانند آغازش-غریب خواهد شد} دلالت بر این دارد که سرشت و ماهیّت غربت اسلام در آخر زمان کاملاً همانند سرشت و ماهیّت غربت اسلام آغازین خواهد بود چون حرف کاف در کلمه “ کما “ دلالت بر تشبیه دارد و حرف “ ما “ نیز همانطور که می دانیم بر ماهیّت دلالت دارد.
امام آجری رحمه الله می گوید: «محمد بن حسین رحمه الله گفت: «اگر کسی پرسید که معنی فرموده پیامبر صلی الله علیه وسلم که { بدأ الإسلام غريباً وسيعود كما بدأ} چیست؟ در جوابش باید گفت: مردم قبل از بعثت پیامبر صلی الله علیه وسلم پیرو ادیان مختلفی چون یهودیّت و نصرانیّت و مجوسیبت و بت پرستی بودند، هنگامی که پیامبر صلی الله علیه وسلم مبعوث شد هر کس از هر طبقه ای که بود وقتی مسلمان می شد در میان خانواده و قبیله اش غریب بود و اسلامش را پنهان می کرد، خانواده و فامیلش به او ظلم و بدی روا می داشتند و او میانشان ذلیل و حقیر بود و بر ستم و بدی شان صبر می کرد و ظلمشان را تحمل می نمود تا اینکه الله عزو جل اسلام را عزت داد و پیروانش زیاد شده و اهل حق برتری یافته و اهل باطل سرکوب شدند. با توجه به این، اسلام از این جهت در آغازش غریب بود و این فرموده پیامبر صلی الله علیه وسلم که {و سیعود غریبا : به غربتش باز خواهد گشت) معنایش این است-والله اعلم- که : انحرافات عقیدتی گمراه کننده زیاد خواهد شد و بسیاری از مردم منحرف و گمراه می شوند و اهل حق که بر شریعت اسلام باقی مانده اند در میان مردم به خاطر اندک بودن تعدادشان غریب خواهند بود»».(الغرباء ص۱۰).
طحاوی در “ مشکل الآثار “ بعد از ذکر روایات این حدیث می گوید: «ما این آثار و روایات را تأمل کردیم و اسلام وارد چیزهایی شده که اسلام حقیقی آنطور نبوده است و به این ترتیب غریب و غیر قابل شناخت شده است، همانطور که درباره کسی که وارد قومی می شود که او را نمی شناسند می گویند که میانشان غریبه است، سپس پیامبر صلی الله علیه وسلم خبر می دهد که اسلام دوباره به آن وضعیت نخستین باز خواهد گشت و در نتیجه کسی که از روشهای و عملکردهای مذموم دست برداشت و به روش و عمل درست روی آورد میانشان غریب خواهد بود».(مشکل الآثار: ۲/۱۹۲)
با مطالعه در کتب سیرت و تاریخ می بینیم که چگونگی آغاز اسلام و ماهیت غربت آن در رابطه با نماز نبود چون نماز در شب معراج در سنه دهم بعثت-طبق قول برخی سیرت نویسان-بر امت فرض شد و نیز آغاز اسلام و غربت آن در رابطه با جهاد(قتال) نبود چرا که الله تعالی اجازه جهاد را جز بعد از هجرت پیامبر صلی الله علیه وسلم و اصحاب گرامی اش نداد چه برسد به اینکه غربت آغازین اسلام درباره طولانی کردن ریش یا کوتاه کردن ازار و یا صداقت و امانت و دیگر مکارم اخلاق و محاسن اسلام باشد به خصوص اینکه کفار قریش به طور خاص و نیز عموم مشرکین (سکولاریستها) عرب درباره این مکارم اخلاقی چون کرم و بخشش و مهمانداری و نصرت مظلوم و کمک به ضعیف با هم رقابت می کردند به طوریکه برخی از آنها هنوز در رابطه با برخی از این خصال حمیده ضرب المثل هستند مانند حاتم طائی وعبدالله بن جدعان و ….
همچنین در قبال یکدیگر غیرت می روزیدند و با همدیگر می جنگیدند گاهی به خاطر تعصبات جاهلی و گاهی به خاطر حفاظت از نوامیسشان، غیرت برای ناموس و جنگ در دفاع از آن امر معروفی در جاهلیت نخستین و خواسته ای فطری بود که مردانگی و جوانمردی در نظر آنها بدون آن معنایی نداشت تا جایی که غیرت کار برخی از آنها را به جایی رسانده بود که دخترش را از ترس اینکه توسط دشمن اسیر شود زنده به گور می کردند!
البته ما به هیچ وجه این کار جاهلی را تأیید نمی کنیم بلکه منظورمان اشاره به غیرت این قوم به خاطر نوامیسشان علی رغم شرک و کفرشان است و قیاس آن به دیّوثیت برخی از مردم این زمان درباره نوامیس خودشان به طور خاص و نوامیس امت به طور عام علی رغم انتسابشان به اسلام !! و ادعایشان درباره پیروی از رسول الله صلی الله علیه و سلم که با تمام طایفه بنی قینقاع به خاطر یک زن مسلمان که یک یهودی لباس را از بدنش کنار زده بود، جنگید.
کاملا برعکس وضعیت مدعیان اسلام در زمان ما؛ برخی از اینان که فطرتش تغییر کرده را می بینی که به راحتی و آسوده خاطر و فراغ بال زندگی می کند در حالی که خواهران مسلمان پاکدامنش را می بیند که در دست نجسترین و پست ترین قوم در زمانمان که تمام خصال رذیله در آنها جمع شده، اسیر شده است و هنوز درباره حکم جهاد جستجو می کند که فرض عین است یا فرض کفایه؟ و آیا اجازه ولی خمر! لازم است یا نه؟ آن هم در وضعیتی که صلیب پرستان نجس به خواهران مان که در زندانهایشان اسیر هستند تجاوز می کنند حتی کار آن نجسان به جایی رسیده که به یکی از خواهرانمان که در زندان ابوغریب اسیر بوده، بیش از نه بار در روز تجاوز می کنند-و الی الله المشتکی- و بهترین اینان چند قطره اشکی می ریزند تا ترک جهاد را برای خودش موجه کند فالله المستعان و علیه التکلان.
تبكي الحنيفية البيضاء من أسفٍ كما بكى لفراق الإلف هيمانُ
على ديار من الإسلام خالية قد أقفرت ولها بالكفر عُمرانُ
حيث المساجد قد صارت كنائس ما فيهن إلا نواقيس وصلبانُ
حتى المحاريب تبكي وهي جامدة حتى المنابر ترثي وهي عيدانُ
يا غافلاً وله في الدهر موعظة إن كنت في سِنَةٍ فالدهر يقظانُ
وماشيا مرحا يلهيه موطنهُ أبعد العراق* تَغُرُّ المرء أوطانُ
تلك المصيبةُ أنست ما تقدمها وما لها مع طول الدهر نسيانُ
يا راكبين عتاق الخيل ضامرة كآنها في مجال السبق عقبانُ
وحاملين سيوف الهند مرهفة كآنها في ظلام النقع نيرانُ
وراتعين وراء البحر في دعة لهم بأوطانهم عزٌّ وسلطانُ
أعندكم نبأ من أهل إسلامٍ فقد سرى بحديث القوم ركبانُ
كم يستغيث بنا المستضعفون وهم قتلى وأسرى فما يهتز إنسانُ
ماذا التقاطع في الإسلام بينكم وأنتم يا عباد الله إخوانُ
ألا نفوس أبيَات لها همم أما على الخيرِ أنصارٌ وأعوانُ
يا من لذلة قوم بعد عزهم أحال حالهم جور وطغيانُ
بالأمس كانوا ملوكا في منازلهم واليوم هم في بلاد الكفر عُبدانُ
فلو تراهم حيارى لا دليل لهم عليهم من ثياب الذل ألوانُ
ولو رأيت بكاهم عند بيعهم لهالك الأمر واستهوتك أحزانُ
يا رُبَّ أمٍّ وطفلٍ حيل بينهما كما تفرق أرواح وأبدانُ
وطفلة مثل حسن الشمس إذ طلعت كأنما هي ياقوتٌ ومرجانُ
يقودها العلج للمكروه مكرهة والعينُ باكية والقلب حيرانُ
لمثل هذا يبكي القلب من كمد إن كان في القلب إسلام وإيمانُ
ترجمه: دین حنیف از ناراحتی می گرید همانطور که عاشق از شور عشق می گرید، بر دیار اسلام می گرید که خالی و بی سکنه و ویران شده و با کفر آباد شده است! طوری که مساجد به کلیسا تبدیل شده و جز ناقوس وصلیب چیزی در آن نیست حتی محرابهای مساجد با اینکه جامدند و بی روح اما می گریند و حتی منابر با اینکه از چوبند مرثیه می خوانند. ای غافل-که در گذشت روزگار برای او موعظه ای است-اگر تو در خوابی بدان که روزگار بیدار است، و ای کسی که شاد راه می رود و زادگاهش او را مشغول خود کرده! آیا بعد از عراق، وطن دیگری انسان را دلخوش و فریفته می کند؟ این مصیبت مصیبتهای قبلی را از یادها فراموش کرده است ولی این مصیبت حتی با گذشت زمان طولانی فراموش شدنی نیست، ای کسانی که بر اسبانی سوار هستید که در چالاکی و سرعت در میدان مسابقه همانند پرندگان شکاری هستند. ای کسانی که شمشیرهای هندی تیز و برنده و محکم را در دست دارید که در تاریکی شب از شدت تیزی و برندگی اش مانند آتش نور و درخشش دارد، و ای کسانی که در پشت دریاها در امن و امان و آسایش و قدرت و شوکت زندگی می کنید، آیا خبر اهل اسلام به شما رسیده است چرا که مسافران و کاروان ها خبر آنها را منتشر می کنند، چقدر مستضعفان از ما درخواست کمک می کنند در حالی که کشته و یا اسیر هستند اما هیچ انسانی تکان نمی خورد، چرا میان شما دوری و قطع رابطه است در حالیکه شما ای بندگان خدا به خاطر اسلام برادر هم هستید، کجایند جوانمردان با غیرتی که ذلت و خواری اسلام و مسلمین را نپذیرند و در کار خیر یار و یاور برادران مسلمانشان باشند؟ ای کسی که می تواند ذلت قومی را که بعد از عزتشان دچار ذلت شده اند، برطرف کند، وضعیت آنها را کفر و طغیان و گناه تغییر داده و بدین روز افکنده است. دیروز در منازلشان پادشاهانی بودند و امروز در بلاد کفر برده شده اند، اگر آنها را ببینی که حیران هستند و بدون راهنما و انواع لباسهای ذلت بر تنشان است و اگر گریه شان هنگام فروخته شدنشان در بازار برده فروشان را ببینی این منظره تو را به هراس انداخته و غم و اندوه، تو را در خود فرو می برد، خدایا! بین مادر و بچه اش –در هنگام فروش به عنوان برده- جدایی افکنده شده گویی که روح و بدن از هم جدا شوند، و دخترکی که در زیبایی مانند آفتاب و یاقوت و مرجان است کافری او را به اجبار به سوی سرنوشت ناخوشایندی می برد و چشمش گریان و قلبش حیران است، برای چنین چیزی قلب از شدت درد می گرید اگر در قلب اسلام و ایمانی باشد.
خلاصه اینکه غربت نخستین اسلام در نماز و حج و قتال نبوده و در آن زمان فرد صاحب اخلاق حسنه، غریب نبود بلکه غربت در حقیقت معنای “ لا إله الا الله “ بود و غریب کسی بود که پیرو این کلمه و مؤمن و راضی بدان بوده و شروطش را محقق و عامل به مقتضایتش و بیزار از نواقضش بود.
ابن ابی شیبة در مصنّف خود از ابن عباس روایت می کند که او گفت: «وقتی ابوطالب مریض شد گروهی از قریش که ابوجهل هم میانشان بود به ملاقات او آمدند و گفتند: برادر زاده ات معبودانمان را دشنام داده و چنین و چنان می گوید و چنان و چنان می کند، چرا او را از این کار باز نمی داری؟…ابوطالب فردی را فرستاد تا پیامبر صلی الله علیه و سلم آمده و وارد خانه شد در حالیکه میان ابوطالب و آنها جای نشستن یک نفر بیشتر نبود، ابوجهل ترسید که مبادا پیامبر صلی الله علیه وسلم پهلوی ابوطالب نشسته و این موجب نرم شدن دل ابوطالب شود برای همین از جایش پرید و در آن محل نشست، پیامبر صلی الله علیه وسلم جایی را نیافت که نزد عمویش بنشیند برای همین دم در نشست. ابو طالب گفت: ای برادرزاده ام! چه شده که قومت از تو شکایت دارند؟ ادعا می کنند که تو به خدایانشان دشنام داده ای و کارهای ناپسند می کنی و سخنان ناشایست می گویی؟ جمعی که آنجا بودند بسیار به ایشان پرخاش کردند، پیامبر صلی الله علیه وسلم شروع به سخن کرده و فرمودند: “ يا عم إني أريدهم على كلمة واحدة يقولونها تدين لهم بها العرب وتؤدي إليهم بها العجم الجزية “ : (ای عمو! من از آنها کلمه ای را می خواهم که بگویند تا با گفتن آن تمام عرب مطیعشان شوند و عجم بدانان جزیه دهند). آنها همگی از این سخن او شوکه شدند گفتند: یک کلمه؟! آری به پدرت سوگند ده کلمه هم می گوییم، چیست آن یک کلمه؟، ابوطالب گفت: آن کلمه چیست ای برادر زاده ام؟ فرمود: “ لا اله إلا الله “ ، آنها با شنیدن این سخن با هول و هراس برخاستند در حالی که می گفتند: { أجعل الآلهة إلها واحدا إن هذا لشئ عجاب: آيا او به جاي اين همه معبودان، به معبود واحدي معتقد است ؟ واقعاً اين ( حرفي كه ميزند ) چيز شگفتي است . }. (مصنف ابن أبی شیبة: ۸/۴۴۲)
می بینیم که ابوجهل که فرعون این امت است و گروهی از بزرگان قریش، موافقت می کنند که کلمه ای را که رسول الله صلی الله علیه وسلم از آنها می خواهد بگویند و حتی آمادگی نشان دادند که ده کلمه دیگر هم بگویند اما وقتی کلمه توحید به گوششان خورد دانستند که مسأله فقط مسئله کلام و سخن گفتن نیست چون آنها می دانستند که کلمه “ لا اله إلا الله “ فقط مجرد حرفهایی نیست که بر زبان بیاورند بدون آنکه تأثیری بر زندگیشان داشته باشد بلکه کلمه “ لا اله إلا الله “ منهج کامل و فراگیری برای زندگی بود و آنها دانستند که با گفتن کلمه “ لا اله إلا الله “ به چه چیزهایی باید متلزم شوند و این چیزی است که بسیاری از گویندگان این کلمه طیبه من جمله مدعیان علم از فهم آن ناتوانند چه برسد به عوام، و این فهم آنها در این سخنشان واضح است که گفتند: { أجعل الآلهة إلها واحدا إن هذا لشئ عجاب: آیا آيا او به جاي اين همه معبودان، به معبود واحدي معتقد است ؟ واقعاً اين ( حرفي كه ميزند ) چيز شگفتي است . } آنها دانستند که هر کس لا اله الا الله را بگوید برایش جایز نیست که احدی غیر از الله را برای کمک و حاجت به فریاد بخواند و جز برای الله نباید ذبح کند و جز برای الله نباید نماز بخواند و جز برای الله نباید حج کند و جز از الله خشیّت نداشته و جز به او امید نداشته باشد و نباید همتایانی برای الله در محبت قرار داده و آنها را مانند حب الله دوست داشته باشد و جز به خاطر الله دوستی و دشمنی نکند و جز برای الله صلح و جنگ نکند و زندگی اش تماما برای الله و در راه الله باشد: ﴿ قُلْ إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ . لاَ شَرِيكَ لَهُ وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ﴾ : بگو : نماز و عبادت و زيستن و مردن من از آن خدا است كه پروردگار جهانيان است.خدا را هيچ شريكي نيست، و به همين دستور داده شدهام، و من اوّلين مسلمان ( در ميان امت خود، و مخلصترين فرد در ميان همه انسانها براي خدا ) هستم . (انعام: ۱۶۲-۱۶۳)
به خاطر همین بود که وقتی یکی از آن غریبان صدر اسلام، لا اله الا الله را از روی فهم معانی آن و رضایت و خوشنودی و پذیرش مقتضیات و لوازم آن، صادقانه و مخلصانه از ته قلبش می گفت و به آنچه که غیر از الله عبادت می شد کفر می ورزید و مردم را به گفتن و ایمان به این کلمه دعوت می داد، چنان اذیت و آزارهای گوناگونی می دید که بدن از ذکر آن می لرزد و در رأسشان سرور بنی آدم رسول الله صلی الله علیه وسلم قرار داشت همانطور که در مسند ابن أبی شیبة از حدیث ربیعة بن عباد الدیلی که فردی جاهلی بود و سپس مسلمان شد چنین وارد شده است که او گفت: «رسول الله صلی الله علیه وسلم را یکبار در بازار ذی المجاز دیدم و من در آن موقع مشغول فروش کالایی بودم، ایشان درحالی که جبّه ای سرخ رنگ بر تن داشت با صدای بلند ندا می داد: “ أيها الناس، قولوا لا إله إلا الله تفلحوا “ (ای مردم! بگوئید لا اله الا الله تا رستگار شوید)، در این حال مردی به دنبالش بود و به او سنگ می انداخت به طوری که پاهایش را خونین کرده بود و می گفت: ای مردم از او اطاعت نکنید، او دروغگو است، پرسیدم: این چه کسی است: ، گفتند: این شخصی از بنی عبدالمطلب است، گفتم: این کسی که با سنگ به دنبالش است چه کسی است؟، گفتند: عموش عبدالعزی- که همان ابولهب است-».(مسند ابن أبی شیبة: ۳/ص۷۵)
چه غربتی بالاتر از این غربتی که تمام اصول انسانی در آن زیر پا گذاشته می شود به طوریکه بدترین دشمنان انسان پدر یا مادر یا برادر یا عمویش است و در نتیجه انسان در سرزمین خود و میان خانواده خود غریب است.
و سوگند به الله همین است وضعیت “ لا اله إلا الله “ در این زمان؛ با توجه به مفهوم مورد نظرش دوباره کاملا غریب شده است و نیز وضعیت پیروان این کلمه نیز در این زمان همانطور غریب شده است، آنان غریبان جدید هستند چرا که منظور از کلمه “ لا اله إلا الله “ را فهمیده و برای تحقّق آن تلاش می کنند. چه بسیار موحدانی در این زمان که تلخی غربت را علی رغم بودنش در زادگاه خود و میان خانواده اش می چشند و چه بسیارند جوان موحدی که پدرش او را تنبیه و یا ضرب و شتم کرده یا مادرش با او مبارزه می کند یا برادرش او را شکنجه می دهد و یا فامیل و خاندانش او را به طواغیت و سربازانش تحویل می دهند تا بدترین عذاب را به او بچشانند و اگر توانستند او را از دین و عقیده اش برگردانند و این کارشان هیچ علتی ندارد جز اینکه آن جوان موحد دو بُعد کلمه توحید یعنی کفر به طاغوت و ایمان به الله را متحقق کرده است.
برای همین الله سبحانه و تعالی برادران مجاهدمان را به منت و فضل و کرمش توفیق برداشتن اسلحه را داده تا غربتشان را از بین ببرند چون راه جهاد نمی گویم که بهترین راه است بلکه می گویم راه جهاد تنها انتخاب درست برای از بین بردن غربت این دین است، غربتی که تلخی زهرگونه اش را شب و روز می چشیم و این همان راهی است که رسول الله صلی الله علیه وسلم و یاران گرامی اش برای از بین بردن غربت نخستین انتخاب کردند به طوری که گام اول هجرت از مکه به مدینه بود و سپس ضربات کمرشکنی را پشت سر هم به کفر و کافران وارد کردند تا اینکه الله عز وجل پیروزی و فتح اکبر را نصیبشان کرد.
از بین بردن غربت لا اله الا الله هیچ راهی ندارد جز جهاد فی سبیل الله و کسی که این راه را انتخاب کند حتما به یکی از دو سعادت خواهد رسید یا پیروزی ویا شهادت و این دو خواسته نهایت آرزوی هر کسی است که ایمان در قلبش آمیخته شده و شیرینی آن را چشیده باشد.
با تحقق پیروزی و فتح، حکومت اسلام برپا می شود و در نتیجه غربت کبرای دین یعنی غربت “ لا اله إلا الله “ از بین می رود و این حکومت، وطن هر موحد غریبی می شود حتی اگر سرزمین این حکومت اسلامی زادگاه و وطن اصلی خودش نباشد چرا که مسلمان هیچ وطنی جز اسلام ندارد و چشمش روشن نمی شود و دلش شاد نمی گردد و آرامش نمی یابد مگر در سرزمینی که پرچم توحید بر فراز آن برافراشته باشد و این ان شاء الله نزدیک است و همانطور که شاعر می گوید:
ولست أبغي سوى الإسلام لي وطناً الشام فيه ووادي النيل سيان
وحيثما ذكر اسم الله في بلد عددت ذاك الحمى في لب أوطاني
بالشام أهلي وبغداد الهوى وأنا بالرقمتين وبالفسطاط جيراني
وما طرسوس مهما لجّ بي دمها أدنى إليّ من فاس وتطوان
ولي بطيبة أوطار مجنحة تسمو بروحي فوق العالم الفاني
دنيا بناها لنا الهادي فأحكمها أعظم بأحمد من هاد ومن بان
ترجمه: جز اسلام وطن دیگری برای خود نمی خواهم، شام و وادی نیل در آن یکسانند. و هر شهری که اسم الله در آن یاد شود اشتیاق من به وطنم تحریک می شود. خانواده ام در شام هستند و معشوقم در بغداد، خودم در رقمتین و همسایگانم در فسطاط، و طرسوس هرچند که خونش در درون من است اما از فاس و تطوان به من نزدیکتر نیست. من در طیبة(مدینه)آرزوهای بالدار دارم که روحم را بالاتر از عالم فانی می برند، این دنیایی است که آن هدایتگر برایمان بنا کرده و محکم ساخته است و چه هدایتگر و بنیانگزار بزرگی است احمد.
خداوندا! بندگان مجاهدت را که به تو پناه آورده اند را در زمین قدرت ده و به دستانشان حکومت اسلام را برپا کن؛ حکومتی که غیر از تو در آن عبادت نشود و جز به شریعت تو حکم نشود و جز دوست تو به دوستی گرفته نشده و جز دشمنت به دشمنی گرفته نشود، حکومت توحیدی که مؤمنان در آن باعزت گشته و کافران ذلیل شوند، خداوندا تنها تو بر این کار قادری.
و البته شهادت نیز چیزی است که تمام انواع غربت با آن از بین می رود و صاحبش به وطن مادری اش باز می گردد یعنی جاودانگی و بهشت فردوس، در آنجا در جوار محبوبش از نعمتهای بهشت متنعم گشته و از نگریستن به روی گرامی خدایش که نهایت آرزوها و بهترین و کاملترین نعمت است بهره مند می گردد و در آنجا با محبوبانش یعنی محمد صلی الله علیه وسلم و اصحابش بعد از مدتی طولانی اشتیاق و انتظار ملاقات می کند و صاحب خانواده ای می شود که انس و جنی قبلا آن را لمس نکرده است و آن هنگام وصال متحقق می شود و دیگر غربت و درد و رنجی نخواهد بود به طوریکه دردمندترین اهل دنیا با یک گردش در بهشت تمام غم و اندوه هایش را از یاد می برد .علامه ابن قیم جوزیه در وصف آن چه شیرین سروده است که :
وأقدم ولا تقنع بعيش منغص فما فاز باللذات من ليس يقدم
وإن ضاقت الدنيا عليك بأسرها ولم يك فيها منزل لك يعلم
فحي على جنات عدن فآنها منازلنا الأولى وفيها المخيم
ولكننا سبي العدو فهل ترى نعود إلى أوطاننا ونسلم
وقد زعموا أن الغريب إذا نأى وشطت به أوطانه فهو مغرم
وأي اغتراب فوق غربتنا التي لها أضحت الأعداء فينا تحكم
حي على السوق الذي فيه يلتقي المحبون ذاك السوق للقوم تعلم
فما شئت خذ منه بلا ثمن له فقد أسلف التجار فيه وأسلموا
وحي على يوم المزيد الذي به زيارة رب العرش فاليوم موسم
وحي على واد هنالك أفيح وتربته من إذفر المسك أعظم
منابر من نور هناك وفضة ومن خالص العقيان لا تتقصم
وكثبان مسك قد جعلن مقاعدا لمن دون أصحاب المنابر يعلم
فبينا هم في عيشهم وسرورهم وأرزاقهم تجري عليهم وتقسم
إذا هم بنور ساطع أشرقت له بأقطارها الجنات لا يتوهم
تجلى لهم رب السموات جهرة فيضحك فوق العرش ثم يكلم
سلام عليكم يسمعون جميعهم بآذانهم تسليمه إذ يسلم
يقول سلوني ما اشتهيتم فكل ما تريدون عندي إنني أنا أرحم
فقالوا جميعا نحن نسألك الرضا فأنت الذي تولى الجميل وترحم
فيعطيهم هذا ويشهد جميعهم عليه تعالى الله فالله أكرم
ترجمه: پیش برو و به زندگی تلخ راضی نشو چرا که هرکس به پیش نتازد به لذتها نمی رسد، و اگر تمام دنیا بر تو تنگ شد و هیچ منزل شناخته شده ای در آن نداشتی پس بشتاب به سوی باغهای ابدی بهشت چرا که منزل های اولیه ما آن است و خیمه ها برایمان در آن برپاست اما ما اسیر و برده دشمن شده ایم پس آیا به نظرت به وطنمان برنگردیم و سالم نمانیم، می گویند اگر غریب از وطنش دور ماند ضرر کرده است و چه غربتی بالاتر از غربت ما که به خاطر آن دشمنان بر ما حاکم شده اند. بشتاب به سوی بازاری که دوستان در آن بازار با هم دیدار می کنند، هر چه می خواهی بدون پرداخت قیمت از آن بردار چرا که تجّار قبلا قیمت را پرداخت کرده اند و بشتاب به سوی روز مزید که دیدار با پروردگار عرش در آن محقق می شود که آن روز وقت آن است و بشتاب به سوی عرصه ای که خاکش از مشک است و عطر آگین، آنجا منابری است از نور و نقره و از طلای خالصی است که شکسته نمی شود و منابری از مشک که برای کسانی که از صاحبان منابر پایین تر هستند جای نشستن قرار داده شده اند، در اثنایی که آنها در زندگی و عیش و نوش وشادیشان هستند و رزقشان بر آنها جاری است ناگاه می بینند که نور درخشانی تابیدن گرفته و تمام بهشت روشن می شود چنان که قابل تصور نیست؛ خدای آسمانها برایشان آشکارا متجلی می شود و از بالای عرش بدانان می خندد و سپس سخن می گوید: سلام علیکم…. و این سلام او را همه با گوششان می شنوند، به آنان می گوید هر چه دوست دارید از من بخواهید چون هر چه که بخواهید نزد من موجود است چرا که من ارحم الراحمین هستم، آنها همه می گویند ما از تو خوشنودی و رضایت تو را می خواهیم و این تویی که نیکی و مهربانی می کنی، خدایشان این خواسته را بدانان عطا می کند و و همه را بر آن گواه می گیرد، والا مقام و برتر است الله و اکرم الاکرمین است».