راز فتوحات سریع امارت اسلامی افغانستان بر حکومت دست نشانده ی آمریکا
به قلم: فضل احمد هراتی
بر خلاف عده ای که گمان میکردند کفار سکولار واشغالگر آمریکا و ناتو آگاهانه افغانستان را رها کرده تا امارت اسلامی آن را اشغال کند معلوم شد آمریکا وغرب سکولر کلا از این پیشروی ها غافلگیر شده اند وانتظار داشتند مدت زمانی یکساله طول بکشد.
چرا که در این مدت بیست سال زیرساخت خوب و استعداد امنیتی بالایی را در ارتش افغان ودست نشاندگانشان بزعم خود فراهم کرده بودند واینک بعد از این فضاحت آمریکا ناکام مانده ومیگوید پشیمان نیست که افغانستان را ترک کرده چون معتقد است کارکردن با این مزدوران فعلی آب در هاون کوبیدن است و تصمیم دارد با امارت اسلامی وارد تعامل شود
در همین حین به مزدورانش در کابل چنان وانمود میکرد که گویا هنوز پشتیبانش است تا از انتقام دولتی که مانند گربه در قفس زندانی شده وممکن است برای حفظ بقا وبدنام کردن امارت اسلامی و چه بسا گروگان گرفتن اتباع آمریکایی جهت تضمین حمایت عملی آمریکا واکنش غیرمترقبه ای را انجام دهد ودر کل کاخ سفید در شرایط مختلف راه کارهای مختلف دارد تا اگر بفرض محال دولت توانست امارت اسلامی را عقب براند بگوید ما همچنان حامی شما بودیم وامتیازهای خود در افغانستان را حفظ کند واگر امارت اسلامی پیروز شد بقای خود در کابل وعدم گزند رساندن به خود را حفظ کند تا در آینده بتواند تحولات منطقه را از خود افغانستان بررسی کند وچه بسا بتواند در صورت نارضایتی از دولت تشکیل شده امارت اسلامی در براندازی وکودتا و همچنین دلگرم کردن مخالفان داخلی و خارجی افغانستان جهت فشار بر دولت آتی فعالیت کند .
در کل آمریکا در هیچ صورتی بیخیال این قضیه نمیشود چرا که از روز سقوط کابل و تشکیل امارت اسلامی در افغانستان زنگ خطر برای دموکراسی آمریکایی بصدا در خواهد آمد چون نظام شریعت با تعاملات نظام سکولار سرمایه داری کاملا در تضاد است بهمین دلیل بود که در زمان اشغال افغانستان توسط شوروی اقدام به همکاری ودفع خطر این نظام که اختلافات زیادی با ارزشهای نظام سرمایه داری غربی داشت با افغانها وتمامی گروههای مخالف کرد تا از هم مرز شدن این دولت با ایران و پاکستان وکلا نزدیک شدن به خلیج منبع شیردهی گاوهای پر شیرش جلوگیری کند چون میترسید مردم این کشورها هم از نظام سکولار آمریکایی زده شوند وخود را در دامان این نظام قرار دهند که گویا در این تقریر اشتباه کرده بودند ونظام کمونیستی و سوسیالیستی کلا با افکار و خواسته های کشورهای اسلامی علی الخصوص مردم مسلمان در تضاد آشکار است.
اما اینک با مطالعه رفتار مردم منطقه وزمینه عقیده ای مشترک با امارت اسلامی وسرخوردگی وپایمال شدن غرور ملیشان توسط دولتمردان شأن در تعامل با فلسطین وخنثی کردن بهار عربی وقضایای مشابه که با پشتیبانی کامل آمریکا صورت گرفته کاخ سفید مطمئن است تجربه افغانستان میتواند سرآغازی به صدور این تجربه به کشورهای دست نشانده شود تا آنها هم آمریکا را بالکل از منطقه اخراج کنند علی الخصوص اینکه گروه هایی مانند القاعده واخوان المسلمین و غیره در میان این مردم فعالیت داشته و به صورت پنهانی آنها را بر علیه آمریکا وسیاستهایش در منطقه تحریک میکنند ودرتمامی مشکلات مسلمانان انگشت اتهام را به سوی آمریکا و همپیمانان منطقه ای و همچنین دست نشاندگانش نشانه رفته اند
برادران و خواهران، ما امتی هستیم که پیروزیمان نه بعلت امکانات ونه نفرات است بلکه خداوند ما را به خاطر فضل و کرم خود واثبات اینکه دینش وپایداری در این راه سبب پیروزی میشود ما را نصرت میدهد وگرنه تجهیزات و نفرات ما در مقابل دلتا فورس نیروی ویژه آمریکا و اس ای اس نیروی ویژه بریتانیا که چیزی نیست، تنها عقیده ما وسپس دلاوری وجان برکفی مومنان به نصرت خدایی سبب پیروزی میشود وگرنه قبل از سقوط عثمانی مسلمانان که بی انگیزه وبی رسالت شده بودند بزرگترین ناوگان جهان بنام مسعودی و همچنین قطار جنگی معروف صحرا را داشتند که حتی سوژه بازی های کامپیوتری معاصر شده است ودر چند جنگ بزرگ بر انگلیس پیروز شدند اما هنگامی که تمدنی در اثر بی لیاقتی افرادش رو به سقوط نهاد هیچ ارتش وهیچجنگ افزاری را یارای ادامه بقایش نیست.
بسم الله الرحمن الرحیم السلام عليكم و رحمة الله و بركاته
الحمد لله حمدًا كثيرًا طيبًا مباركًا فيه والصلاة والسلام على رسول الله الأمين خير خلق الله وعلى آله الطيبين الطاهرين وعلى أصحابه جميعًا الغر الميامين ومن تبعهم بإحسان إلى يوم الدين .. وبعد:
خواهران مسلمانم: در این جلسه که با شما هستم، قلبهایی شکسته و اندوهبار، پاره پاره میشوند. هر چند زنان از درجات مختلفی در فهم، هوش و یادگیری برخوردارند اما میخواهم مسائلی را آشکار و صریح برایتان روشن کنم. مسائلی که درگذشته از آنها منع شدهاید .. چیزی که دیگران میخواهند از زنان بسازند، اینست که آنان را از فطرتشان، و اسلام و دینشان خارج گردانند.
مجتمعات و جوامع ما بدون شک در این مرحله و قبل از ظهور استعمار در سرزمینهایمان، فقط میتوانم و بگویم که: زن مظلوم بودهاند .. مردان ما در روستاها و شهرها هرگز نتوانستند به ارزش زن پی ببرند. و اینکه عظمت و ارزش این مخلوق بزرگ در این جامعه و سایر جوامع چه قدر است؟
مرد عقب افتادهای که از دین خداوند متعال چیزی نفهمیدهاست، گمان میکند زن فقط یک کالا مانند لوازم بی ارزش خانه است، حتی در بعضی از جوامع اسلامی شاید به مرد اجازه داده شود همسرش را بکشد و کسی از خانوادهاش نتواند به این کار اعتراض کند ـ پس او مانند کالای فانی است ـ یا کاملا به مرد اجازه داده شده که او را هلاک کند و کسی از او سوالی نپرسد، به این معنا که دید مسلمانان جاهل نسبت به زن برگشته است به همان نگاهی که در جاهلیت به زن میشد. برای این مخلوق از نظر انسانی و شخصیتی ارزشی قائل نیستند .. پس اهل کفر میآیند و این وضعیت پر از بدختی زن را میبینند و میفهمند که زن دریچه اطمینان است، یعنی زن کلید خیر و شر برای جوامع است. در نتیجه یکی از ارکان تلاششان، در خانوادهها و شهرها و جوامعمان فاسد کردن زن و خارج کردن او از نقش اصلی و درستش میباشد، تا جایی که او را به بازی میگیرند و او را که قبلاً کالایی برای مرد خانه بود به کالایی برای همه مردان تبدیل میکنند!
با حرفهای شیرین و عبارات دلنشین به سوی سرزمینمان آمدهاند، از زن میخواهند از قید و بندهایش رها شود و حقوقاش را ـ آنگونه که آنها گمان میکنند ـ بشناسد.
آنها در حالی که افرادی بدذات هستند و رواشناسی زن و واقعیت روانی آنها را در سرزمینهای ما مورد مطالعه قرار دادهاند. میآیند و میگویند: «ای زن؛ مورد ظلم واقع شدی و حقوقت پایمال شد.» گفتههای آنها همه درست و صحیح است و شکی در آن نیست و بحثی در مورد آن نداریم.
اما آیا درمان این امر، کاری است که آنها انجام میدهند؟
مومنین (یعنی ۱- أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ نه ۲- الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ و کفار ۳- و نه الضَّالِّينَ و منافقین) هیچ گاه در طول تاریخ از قدرت گیری مجتهدین ضرر ندیده اند هر چند که این مجتهدین دیدگاههای مختلفی هم داشته باشند و چنانچه از کانال شورای اولی الامر متخصصین به قدرت حکومتی هم دست پیدا کنند برای مومنین و دنیا برکت می شوند. باذن الله . و چنانچه مومنی در امر رهبریت، کسانی پائین تر از اینها را بر چنین رهبران مجتهد و فقیهی برتری بدهد و برای حاکم شدن رهبریتی پائین تر از اینها بکوشد بدون شک دچار خیانت به الله و رسولش و مومنین شده است .
امام بیهقی رحمه الله و دیگران از ابن عباس رضی الله عنهما نقل شد کرده اند که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: مَنْ تَوَلَّى مِنْ أُمَرَاءِ الْمُسْلِمِينَ شَيْئًا فَاسْتَعْمَلَ عَلَيْهِمْ رَجُلًا وَهُوَ يَعْلَمُ أَنَّ فِيهِمْ مَنْ هُوَ أَوْلَى بِذَلِكَ وَأَعْلَمُ مِنْهُ بِكِتَابِ اللهِ وَسُنَّةِ رَسُولِهِ ، فَقَدْ خَانَ اللهَ وَرَسُولَهُ وَجَمِيعَ الْمُؤْمِنِينَ . [۱] کسی که کارگزاری از مسلمین را به کار بگمارد در حالی که می داند در میان مسلمانان کسی هست که شایسته تر از آن و آگاه تر به کتاب خدا و سنت رسولش وجود دارد، به خدا و رسولش و به تمامی مسلمانان خیانت کرده است. با همین مفهوم از عمر بن الخطاب نقل شده که: ” مَن اسْتعملَ رجلاً لِمَوَدَّةٍ أو لِقَرابَةٍ ، لا يستعمِلُه إلاَّ لذلك؛ فقد خانَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ والمؤمِنينَ”[۲] کسی که شخصی را به خاطر اینکه دوستش دارد یا از نزدیکان او است در کار مدیریت و رهبری انتخاب کند، در این صورت به الله و رسولش و مومنین خیانت کرده است.
در این صورت، ما از زمانی که خلافت اسلامی بر منهاج نبوت را از دست داده و به بدعت بزرگ ملوکیت و این حاکمیتهای بدیل اضطراری اسلامی دچار شده ایم تا زمانی که بار دیگر به حکومت اسلامی بر منهاج نبوت دست پیدا نکرده ایم از مذهب و فرد خاصی در امر رهبریت حمایت نمی کنیم، بلکه تنها از معیارها حمایت می کنیم . ما تلاش می کنیم که این معیارهای مورد پذیرش تمام مذاهب اسلامی تحقق پیدا کنند که به عنوان یکی از اسباب ما را در نهایت به اجماع واحد و جماعت واحد مسلمین می رسانند. باذن الله.
[۱]الحاكم في مستدركه (۴/ ۱۰۴) وقال صحيح الإسناد ، والطبراني في ” المعجم الكبير ” (۱۱/ ۱۱۴) ، / الهيثمي في مجمع الزوائد (۵/ ۲۱۲)/ أنظر تفسير المنار ٥ / ٢١٥ ـ ٢١٦ / سنن بیهقی
[۲] رواه ابن أبي الدُّنيا، كما في ” مسند الفاروق ” لابن كثير (۲/ ۵۳۶) .
… با این وجود برای رهبریت «دارالاسلام» هم حالتی طاری و اضطراری و ضرورت مثل سایر امور ممکن است به وجود آید و آنهم اینکه به دلیل نبود رهبری مجتهد و متخصص در امور حکومت داری مسلمین به رتبه ای پائینتر از آن یعنی به شخصی که در حد قاضی باشد تن می دهند و در بدترین حالت هم باز ممکن است مسلمین جهت جلوگیری از هرج و مرج و… به رهبری مسلمان که دارای علم کافی از شریعت باشد و علمائی را در اطراف خود جمع کرده باشد و از رای آنها استفاده کند نیز رجوع کنند.
زمانی که خوراک سالم و حلال (یعنی رهبری مجتهد و فقیه) گیر نیامد در حالت اضطرار و ضرورت به پائینتر از آن و به خوراک ناسالم و مردار (یعنی رهبری عالم اما مقلد) جهت حفظ «دین» و دارالاسلام و سایر ضرورتها و منافع مسلمین پناه برده می شود، اما این حالت به دلیل نبود رهبری مجتهد و فقیه و حالت اضطرار و ضرورت است و چنانچه رهبری مجتهد و فقیه وجود داشته باشد به معنی رفع ضرورت و از بین رفتن حالت طاری است و… پس غیر از قلدرهای نظامی مسلمان که با قدرت نظامی و تنها با پشتوانه ی اسلحه خودشان را بر دارالاسلام تحمیل کرده اند، چه در حالت عادی و چه در حالت اضطرار و ضرورت تمام علمای اهل سنت برای اداره ی جامعه معتقدند که رهبر باید عالم و فقیه به قانون شریعت الله باشد:
چون تا روز قیامت قانون اساسی مسلمین و دارالاسلام تنها یکی است و آنهم قانون شریعت الله و کسی که در این قانون تفقه و آگاهی دقیقی نداشته باشد نمی تواند وکیل مومنین در تطبیق صحیح قوانین شریعت الله در جامعه باشد.
رهبر جامعه هم با آنکه توسط شورای اولی الامر و یا اهل حل و عقد تحت نظارت است و بالاترین مقام تصمیم گیرنده در امور اجرائی دارالاسلام است اما اگر علم و دانش و فقه کاملی نسبت به قانون شریعت الله و منابع شرعی نداشته باشد نمی تواند متناسب با «وضع موجود» به «نیازهای روز» دارالاسلام و سیاستهای داخلی و خارجی آن، تصمیمات شرعی را از منابع شرعی استخراج کند.
اگر یک حاکم مسلمانِ جاهل به شریعت و دارای قدرت حکومتی، هزاران عالم مجتهد مثل امام ابوحنیفه یا امام جعفر صادق یا امام مالک و امام شافعی و امام احمد بن حنبل و امام ابن حزم اندلسی وغیره را در اختیار داشته باشد می تواند رای جاهلانه ی خودش را بر علم این دسته از مجتهدین ترجیح دهد و رای این مجتهدین را نادیده بگیرد، و در برابر این مجتهدین و علماء، اهل بدعت را دور خودش جمع کند و دارودسته ی منافقین هم قدرت برتر شوند و این حاکم با پشتوانه ی اهل بدعت در برابر این مجتهدین و علمای بزرگوار مرتکب فجایعی شود که فقط کافی است سری به زندگی این مجتهدین و ائمه ی خیرالقرون و حتی علمای عامل سایر قرون اسلامی بزنید.
حکومت اسلامی با نهادهای مختلفی که دارد، بدون وجود رهبری عالم و فقیه، امکان اداره ی شرعی آن بر اساس قانون شریعت الله وجود ندارد. اهل سنت به این رهبر «دارالاسلام» می گویند مجتهد و شیعیان می گویند فقیه. یعنی ماهیت یکی است و اختلاف تنها در دو اسمِ هم معنی است. یکی می گوید ولایت مجتهد و دیگری می گوید ولایت فقیه. البته شیعیان در قانون اساسی اجتهاد و صلاحيت علمي لازم براي افتاء در ابواب مختلف فقه را ذکر کرده اند . [۱] شد همان داستان انگور و عنب و ازم و استافیل شخص فارس زبان و عرب و ترک و رومی . همه یکی است با اسمهای مختلفی .
اولاً سابقه ی تاریخی این مفهوم در میان خود شیعیان به قرنها قبل از این تاریخ بر می گردد و چیز جدیدی نیست که در این عصر تولید شده باشد، ثانیاً این رهبریت مجتهد و ولایت و سرپرستی مجتهد و عالم بر «دارالاسلام» ریشه در آیات قرآن و آثار فقهای معروف به اهل سنت در قرون اولیه ی اسلامی دارد و به قرنها قبل بر می گردد:
الله تعالی در مورد حاکمیت طالوت و جایگاه علم برای رهبریت می فرماید: وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا ۚ و پیغمبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را برای رهبریت و زمامداری شما روانه کرده است .قَالُوا أَنَّىٰ يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ ۚ بزرگان قوم گفتند: چگونه او بر ما حکومت داشته باشد با این که ما از او برای زمامداری سزاوارتریم و او که مال و دارائی زیادی ندارد؟ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ ۖ وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَن يَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (بقره/۲۴۷) گفت : خدا او را بر شما برگزیده است و علم و (قدرت) جسم او را وسعت بخشیده است و خداوند ملک خود را به هرکس که بخواهد میبخشد. و (احسان و قدرت) خداوند وسیع، و آگاه است.
و باز الله تعالی در مورد سلیمان می فرماید: وَشَدَدْنَا مُلْكَهُ وَآتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ (ص/۲۰) و حکومت او را استحکام بخشیدیم، و بدو شناخت و حکمت دادیم، و به او قدرت داوری قاطعانه و عادلانه بخشیدیم.
رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز می فرماید: يَؤُمُّ الْقَوْمَ أَقْرَؤهُمْ لِكتَابِ اللَّهِ، بهترین قرآن دان شما، امام شود، فَإِنْ كَانُوا في الْقِراءَةِ سَواءً، فَأَعْلَمُهُمْ بِالسُّنَّةِ، و اگر همه در قرائت قرآن مساوی بودند، هر کدام از آنها که نسبت به سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم عالمتر است، امام شود فَإِنْ كَانُوا في السُّنَّةِ سَوَاءً، فَأَقْدمُهُمْ هِجْرَةً، و اگر در سنت نیز مساوی بودند، مقدمترین آنها در هجرت فَإِنْ كانُوا في الهِجْرَةِ سَوَاءً، فَأَقْدَمُهُمْ سِنّاً و اگر در هجرت نیز مساوی بودند، مسنترین آنها امامت کند، وَلا يُؤمَّنَّ الرَّجُلُ الرَّجُلَ في سُلْطَانِهِ، وَلا يَقْعُدُ في بيْتِهِ على تَكْرِمَتِهِ إِلاَّ بِإِذْنِهِ [۱] و هیچ مردی در محل تحت اختیار شخصی دیگر، برای او امامت نکند و در خانهی مخصوص نشستن، (به احترام او) جز به اجازهاش ننشیند.
«الأَقرأ» در زمان صحابه یعنی فقیه ترین و عالم ترین شخص به قرآن .
امام أبو حنيفة رحمه الله که در ۱۵۰ق در زندان حکومت بدیل اضطراری اسلامی عباسیان مسموم و به شهادت رسیده – نحسبه کذالک و الله حسیبه – در مورد « فَإِنْ كَانُوا في الْقِراءَةِ سَواءً، فَأَعْلَمُهُمْ بِالسُّنَّةِ، » می گوید: در اینجا منظور فقیه ترین و عالم ترین شخص است برای امامت است.
امام شافعی رحمه الله که در سال ۲۰۴ق در راه دعوت توسط مالکی مذهبها علیل شده و بر اثر همین جراحات سپس شهید شده – نحسبه کذالک و الله حسیبه – در الفقه الاکبر در بحث شروط امامت و رهبری «دارالاسلام» می گوید: و علم؛ به گونه ای که صلاحیت افتاء داشته باشد و اهل اجتهاد باشد.[۲]
قاضى باقلانى (متوفاى ۴۰۳ ه.ق) و قاضى ابویعلى الفراء حنبلی ( متوفای ۴۵۸ق) نیز اجتهاد و علم را یکی از شروط انتخاب رهبر دارالاسلام مى دانند.[۳]
امام الحرمین الجوینی که در سال ۴۷۸ق وفات کرده در مورد شرط اجتهاد در رهبر «دارالاسلام» می گوید: پس شرط است که رهبر مجتهدی کامل باشد و تمام صفات مجتهدین را در خودش جمع کرده باشد[۴]. و در جای دیگری هم می گوید: از شرایط امام و رهبر این است که از اهل اجتهاد باشد، به گونه ای که در حوادث نیاز به استفتاء دیگران نداشته باشد و این مورد (داشتن شرط اجتهاد برای رهبر) مورد اتفاق همه است، وهذا متّفق علیه».[۵]
أبو القاسم مكي الرميلي المقدسي که در سال ۴۹۲ق توسط نصرانی های اشغالگر به شهادت می رسد- نحسبه کذالک و الله حسیبه – در ضمن برشمردن شروط رهبر «دارالاسلام» می گوید: … باید مجتهد باشد، همچون قاضی و بلکه اولی تر و واجب تر از اینکه یک قاضی که باید مجتهد باشد، بلکه در مجتهد بودن رهبر اجماع مذاهب اسلامی و اهل علم روایت شده است، و شرط اجتهاد درباره رهبر مورد اجماع فقها است. و اینکه اکثر رهبران مسلمین بعد از خلفای راشدین غیر مجتهد بوده اند به این دلیل است که اینها تنها با قدرت نظامی به حاکمیت رسیده اند.[۶]
امام نووی هم که در سال ۶۷۶ق وفات کرده در کتاب روضةُ الطّالبین در شروط رهبر «دارالاسلام» می گوید: مکلف مسلمان، عادل، آزاد، باهوش، دانشمند و مجتهد بودن از شرایط رهبر است.[۷]
سعد الدین التفتازانی که در سال ۷۶۹ق وفات کرده ضمن بر شمردن شروط رهبر «دارالاسلام» می گوید: ویشترط أنْ یکون …. مجتهداً شجاعاً، و شرط است … مجتهدی شجاع باشد .[۸]
امام شاطبی هم که در سال ۷۹۰ق وفات نموده می گوید: علماء اتفاقی را نقل کرده اند که رهبر (یا همان الإمامة الكبرى) منعقد نمی شود مگر برای کسی که به رتبه و درجه ی اجتهاد و فتوا در علوم شرعی رسیده باشد[۹]
سید شریف جرجانی ترکستانی که در سال ۸۱۶ق وفات کرده در شرح خود بر کتاب المواقف قاضي عضد الدين الايجي می گوید: جمهور فقها و اهل علم بر آنند که اهل امامت و کسی که شایسته و مستحق رهبر شدن دارالاسلام است باید در اصول و فروع مجتهد باشد …. تا توانایی داشته باشد دلایل و حجج الهی را اقامه و شبهات را در عقاید دینی حل کند و در مورد مسائل روز نیازی به فتوای دیگران نداشته باشد و خودش در مورد مسائل روز و نوازل و مستحدثه مستقل باشد.[۱۰]
القَلْقَشَنْدِيّ که در سال ۸۲۱ق وفات کرده در کتاب «مآثر الانافه فی معالم الخلاقه» در بحث شروط امامت و رهبری دارالاسلام گفته است: مورد دهم : علمی که به درجه اجتهاد در مسائل روز یا نوازل یا مستحدثه و احکام شریعت الله رسیده باشد، رهبریت بدون داشتن چنین درجه ی علمی در حد اجتهاد منعقد نمی شود و صحیح نیست؛ چون رهبر به چنین اجتهادی نیاز دارد و محتاج چنین اجتهادی است تا اینکه امور را بر روشی صحیح اسلامی و بر راه راست «الصراط المستقیم» به پیش ببرد، تا اینکه در پناه چنین اجتهادی بر حدود شرعی آگاهی پیدا کند و حقوق شرعی انسانهای موجود در دارالاسلام را بدهد و درگیری و اختلافات بین مردم را فیصله بدهد، و چنانچه عالمی مجتهد نباشد توانائی چنین کارهائی را ندارد.[۱۱]
عبد الرحمن الجَزِيري که در سال ۱۳۶۰ ق وفات کرده مى نویسد: تمام فقهای اهل سنت اتفاق دارند که حاکم اسلامى باید داراى چنین ویژگیهایى نیز باشد : ۱ – مسلمان باشد؛۲ – مکلف باشد؛۳ – حر و آزاد باشد؛۴ – مرد باشد ۵ – از قریش باشد؛۶ – عالم و مجتهد باشد تا مردم را از احکام دین آگاه نماید و نیاز به استفتاء از غیر خود نداشته باشد.[۱۲]
این رای تمام مذاهب اسلامی است که امام الرميلي المقدسي در قرن چهارم از اجماع اهل سنت و امام الحرمین الجوینی به عنوان امری متفق علیه در میان تمام مسلمین و امام شاطبی رحمه الله و دیگران نیز از اتفاق تمام اهل علم در این زمینه سخن می گویند، پس رهبری فقیه در حد اجتهاد مطلوب تمام مذاهب اهل سنت بوده است.
[۴] الجوینی، عبد الملک بن عبد الله، غیاث الأُمم فی التیاث الظلم: ص۸۴٫ / «فالشرط أنْ یکون الإمام مجتهداً بالغاً مبلغ المجتهدین مستجمعاً صفات المفتین، ولم یُؤثَر فی اشتراط ذلک خلاف».
[۵] الجوینی، عبد الملک بن عبد الله، الإرشاد: ص۴۲۶٫/ وقال: «من شرائط الإمام أنْ یکون من أهل الاجتهاد، بحیث لا یحتاج إلی استفتاء غیره فی الحوادث، وهذا متّفق علیه».
[۶] …مجتهدًا كالقاضي وأولى، بل حكى فيه الإجماع…/ قال: وكون أكثر من ولي أمر الأمة بعد الخلفاء الراشدين غير مجتهد إنما هو لتغلبهم فلا يَرِدْ
[۷] المنهاج، ص ۵۱۸ و شرح صحیح مسلم. / هی کونه مکلفا مسلما عدلاحرا ذکیا عالما مجتهدا /
[۸] التفتازانی، مسعود بن عمر، شرح المقاصد فی علم الکلام: ج۲، ص۲۷۱٫/ «ویشترط أنْ یکون مکلّفاً مسلماً عدلاً حرّاً ذکراً مجتهداً شجاعاً، ذا رأی وکفایه سمیعاً بصیراً ناطقاً قریشیاً»
[۹] الاعتصام ـ للشاطبى موافق للمطبوع . المؤلف : أبو إسحاق الشاطبي . دار النشر : المكتبة التجارية الكبرى – مصرص ۱۲۶/ الشاطبی، إبراهیم بن موسی، الاعتصام: ج۲، ص۳۶۲٫ / إن العلماء نقلوا الاتفاق على أن الإمامة الكبرى لا تنعقد إلا لمن نال رتبة الاجتهاد والفتوى في علوم الشرع
[۱۰] الجمهور علی ان اهل الامامه و مستحقها من هو مجتهد فی الاصول و الفروع لیقوم بامر الدین متمکنا من اقامه الحجج و حل الشبهه فی العقائد الدینیه مستقلابالفتوی فی النوازل و احکام الوقائع نصا و استنباطا لان اهم مقاصد الامه حفظ العقائد و فصل الخصومات و لم یتم ذلک بدون هذا الشرط / الجمهور على أن أهل الإمامة ومستحقها من هو مجتهد في الأصول والفروع … متمكّناً من إقامة الحجج وحلّ الشبه في العقائد الدينية، مستقلاً بالفتوى في النوازل …
[۱۱] القلقشندی، أحمد بن علی، مآثر الأناقه: ج۱، ص۳۷٫/ «الثانی عشر: العلم المؤدّی إلی الإجتهاد فی النوازل والأحکام، فلا تنعقد إمامه غیر العالم بذلک؛ لأنّه محتاج لأنْ یصرف الأمور علی النهج القویم ویجریها علی الصراط المستقیم، ولأن یعلم الحدود، ویستوفی الحقوق، ویفصل الخصومات بین الناس، وإذا لم یکن عالماً مجتهداً لم یقدر علی ذلک»
[۱۲] الفقه على المذاهب الاربعة، ج۵ ، ص ۳۱۷ – ۳۱۶. / اتفق الائمة رحمهم اللَّه تعالى على ان الامامة فرض و انه لابد للمسلمین من امام یقیم شعائر الدین و ینصف المظلومین من الظالمین و اتفقوا على ان الامام یشترط فیه: اولاً ان یکون مسلماً ثانیاً ان یکون مکلّفاً ثالثاً ان یکون حرا رابعاً ان یکون ذکراً خامساً ان یکون قرشیاً سادساً ان یکون عالماً مجتهداً لیصرف الاحکام و یتفقه فى الدین فیعلم الناس و لایحتاج الى استفتاء غیره
در این روزهای اغتشاش ۱۴۰۱ش که در مناطق کورد نشین غرب ایران لیدرهای احزاب سکولار خارج نشنین هدایت آنرا به عهده گرفته اند و متاسفانه دسته هائی از «الرویبضه» یا همان مُلاهای سوء نیز با شعارهای عامه پسند به این جمع پیوسته و به این اغتشاشات جنبه ی شبه شرعی بخشیده و دامنه ی آنرا گسترش داده اند، ما شاهد شعارهای هنجار شکنانه ای حتی در حضور این نیمچه مُلاها و حتی توسط خود همین نیمچه مُلاها هستیم که با اصل مذهبی که خود این مُلاها سالها برایش تبلیغ کرده اند در تضاد است؛ مثل اینکه یک منافق آشکار شده به نام فاروق قادری در جوانرود رسماً رهبر حزب سکولار و ارتدادی دمکرات کردستان ایران را رهبر خودش و حتی کوردها!! معرفی می کند یا عده ای از مردم در حضور طیفِ خواننده و مولودی خوانی به اسم مُلا لقمان امینی بر علیه اصل «ولایت فقیه» شعار می دهند و این نیمچه مُلاها نظاره گر هستند و… . اما واقعاً «ولایت فقیه» یعنی چیه و چه جایگاهی در مذاهب مختلف اسلامی دارد؟
رهبر دارالاسلام که از سوی شورای اولی الامر یا اهل حل و عقد و خبرگان اهل فقه و اجتهاد انتخاب می شود از نگاه مذاهب معروف به اهل سنت باید دارای شروط خاصی باشد:
مسلمان باشد. چون: وَلَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً ( نساء/ ۱۴۱). هرگز خداوند كافران را بر مؤمنان چيره نخواهد ساخت؛ پس روا نيست انسان كافر، والى و رئيس مسلمانان شود. ۲- مرد باشد ۳- آزاد بودن ۴- سلامت جسمی ۵ – قریشی و سید بودن رهبر که مورد اختلاف است. “. ۶- اهل عدالت باشد ۷- كفایت و توانائی داشته باشد : مهمترین چیزی که رهبر جامعه ی اسلامی باید در آن کفایت و توانائی داشته باشد علم به قانون شریعت الله و «مسائل روز» و «تخصص در امور حکومت داری» است.
این رهبر توسط شورای اولی الامری انتخاب می شود که خود این شورا از بزرگترین فقها و متخصصین تشکیل شده است و عادی است که باید عالمترین و متخصص ترین شخص میان خودشان را انتخاب کنند. به همین دلیل فرقه های معروف به اهل سنت تنها علم داشتن به احكام شرعی در حد تقلید را برای رهبر جامعه کافی نمی دانند، چون تقلید به قول ابن خلدون درحقیقت یك نوع نقص وكمبود است، به همین دلیل بر این باورند که غیر از حالت اضطرار و ضرورت، رهبر و سرپرست و ولی مسلمین در امر حکومتداری باید فقیهی مجتهد باشد و در حالت ضرورت هم باید عالمی باشد در حد قاضی، و پائین تر از این مطلوب علما و ائمه ی خیرالقرون نبوده .
البته عده ای از دوستان جاهل و بخصوص دشمنان آگاه و دارودسته ی منافقین در جنگ روانی خود دو بازی بچه گانه در می آورند:
اول اینکه: سعی دارند این رهبریت فقیه یا ولایت و سرپرستی فقیه بر «دارالاسلام» را از تولیدات آیت الله خمینی در سال ۱۳۴۸ بدانند اما این عین دغلبازی و فریب افکار عمومی مسلمین است.
دوم اینکه : «دوستان جاهل به همراه دارودسته ی منافقین» بومی و داخلی در میان اهل سنت با تهاجم به «ولایت فقیه» که اصطلاح مورد پذیرش شیعیان است در واقع با «ولایت مجتهد» در میان اهل سنت دشمنی می کنند اما جرئت و غیرت بیان آن را در میان اهل سنت ندارند و می خواهند با این حقه اهل سنت را بر علیه شیعه با خود همراه کنند.
دارودسته ی منافقین موجود در میان اهل سنت و تشیع همچون «کفار۶گانه ی آشکار» نه اعتقادی به «ولایت مجتهد» دارند و نه «ولایت فقیه» اما در پناه اهل سنت به «ولایت فقیه» هجوم می برند و در پناه تشیع هم به «ولایت مجتهد».
حکومت سکولار آمریکا که چندین دهه قبل توسط سید قطب رحمه الله به عنوان «شیطان بزرگ» نامیده شد که خطر آن از خطر کمونیستهای شوروی و چینی هم نزدش بیشتر بود و به همین دلیل از سوی اهل جهاد به عنوان «سر افعی» به آن نگریسته می شود که باید به عنوان دشمن اصلی بر آن تمرکز کرد و از هر گونه جنگ جانبی خودداری کرد دارای کارنامه ای سیاه است که به صورت مختصر حکومت سکولار آمریکا برای ما تداعی :
واژهای است برای خون ریزی و تخریب و عقب نگه داشتن ملل ضعیف
واژهای است برای دشمنی با قوانین شریعت الله و دارالاسلام و مسلمین شریعت گرا
واژهای است برای تحمیل و زورگوئی و اشغالگری ملتها.
واژهای است برای زیر پا گذاشتن حقوق بشر به صورت عمومی و مسلمانان به صورت خصوصی.
واژهایست که تمامی پلیدیها و خباثتها در آن جمع شده است.
شیخ ناصر الفهد که الله تعالی از زندان آل سعود آزاداش گرداند، در کتاب (التبیان فی کفر من اعان الامریکان ۱/۴۳) دربارهی آن کسانی که گمان میکنند که آمریکا کشوری پیشرفته و متمدن است میفرماید: «آمریکا تنها در جنگ ویتنام در ۱۹۶۳ (۱۶۰) هزار انسان را کشت و (۷۰۰) هزار نفر را فقط شکنجه داد و ۳۱ هزار زن را اغتصاب کرد و کلیهی ۳ هزار نفر را در آورد و ۴ هزار نفر را سوزاند و ۴۶ روستا را با سلاح شیمایی از بین برد».
این کدام پیشرفت و حقوق بشر است که حکومت سکولار آمریکا دربارهاش سخن میگوید. آیا این خنده دار نیست که انسانهای نفهم و نادان بدان معتقدند که حکومت سکولار آمریکا پیشرفته و مدافع حقوق بشر است؟ کدام بشر؟ بشر سکولار؟ یا بشر مسلمان شریعت گرا هم شاملش می شود ؟ یا فقط شامل بخشی از بشرهای سکولار می شود؟
شیخ عبدالله عزام می گوید: «خلاصة أمريكا عبارة عن مجموع اللصوص والأشرار في أوروبا الذين نبذهم مجتمعهم فهاجروا ، عبارة عن شذاذ الآفاق هاجروا إلى العالم الجديد بعد أن اكتشفها كولمبس ، ووجدوا شعباً يعيش في أرضٍ جديدةٍ ، فبدأوا به تمزيقاً وتقتيلاً وأفنوه ، ولم يبق منه إلا بضعة ملايين ، سواء من الهنود الحمر أو من الأسبانيين في كولورادو وأنديانا وغيرها ، أبقوا بقية باقية عبارة عن ماذا ؟ عبارة عن متاحف ، عبارة عن قطعٍ قديمةٍ يراها الزائرون لأمريكا»( خربت امریکا: ابی جندل الازدی۱/۳۸).
ترجمه: «خلاصه آمریکا: عبارت است از جماعتی دزد و اشرار هستند که از اروپا کوچ کرده اند و نزد جامعۀ خود منفور و فریب خورده هستند و عبارتند از عدهای شاذ از همهی دنیا که به دنیای جدیدی که کولمبوس آن را کشف نموده است کوچ کردهاند، که دیدند در این زمین جدید ملتی زندگی میکنند (که هندی ها بودند)، پس شروع به کشتن و بریدن کردند و باقی نماند از آنها مگر چند میلیونی از هندیها و سرخ پوستان و اسپانیائیهای کولورادو و اندیانا و غیره».
دکتر عبدالعظیم محمود الدیب می گوید: «هرکس تاریخ اروپا را بخواند به چند جنایت و خرابی و حادثه بر میخورد که اگر قطرهای از این امور وارد دریای تاریخ ما شود، آن را کثیف و تار مینماید و رنگ آن را سیاه و تاریک میکند، اما غرب توانسته است خود را از این تاریخ بیرون بکشد و خود را به نصیحت خواه ملتش بشناساند و آنگونه شده است که بعضی از ما به اشخاص تاریخی اروپا افتخار میورزند».
البته لازم است بدانیم که در جنگ کرۀ شمالی، آمریکا ۳۵ هزار سربازش را از دست داد، در ویتنام نزدیک به ۵۰ هزار سربازش قربانی شدند و در چندین جنگ دیگر هزاران سربازش را از دست داده است. اما با این وجود درس عبرت نگرفت و به عراق و افغانستان و یمن و سوریه و غیره حملهای وحشیانه نمود و شروع به اشغال گری کرد و چند دهه است که برای دارالاسلام ایران نیز خط و نشان می کشد و از دور پاس می کند و هر چند وقت یکبار توله سگهای مزدورش را در قالب احزاب سکولار چند نفره ی کومله ها و دموکراتهای کردستان و گروه مزدوران رجوی و اوجالان و … جهت تخریب و ترورهایی روانه دارالاسلام ایران می کند.
مولوی عبدالحمید زاهدان با مطرح کردن رفراندوم برای ایران دنبال چی هست؟
به قلم: حکیم الله سمنگانی
اخوان این درخواست مولانا از نظر شما چطور هست؟
زمانی که به منابع فقهی اسلامی مراجعه می کنیم می فهمیم که نباید درخواست رفراندوم میدادند با تمام احترامی ک ب ایشان قائلم ولی این کار از نظر شریعت مقبول نیست.
چون رفراندوم بین اسلام است و کفر سکولاریسم که به مردم گفته می شود بین اسلام و کفر کدام را می خواهید و اسلام و کفر به همه پرسی گذاشته می شودو اگر اکثریت به کفر سکولریزم و دموکراسی کفری رای دادند باید همه تابع آن شوند و قوانین کفری سکولریزمرا قبول کنند مثل آمریکا و اروپا و ووو.
چون این رفراندوم بر اساس رای مردم صورت میگیرد و نوعی انتخابات است و مولوی عبدالحمید گفته که باید ناظرهای بین المللی بر آن نظارت کنند که این ناظرها نیز تماما کفار سکولاری چون آمریکا و ناتو و روسیه و چین هستند.
حالا بالفرض اصلاً رفراندوم برگزار شود و مردم مخالفت هم کنند نهاد بین مللی کفار سکولار چکار است در رابطه با مسلمین؟
کفر برای اسلام چه نقشی دارد ک ما آنها را ناظر بدانیم؟
اصلاً باید مولوی ابتدا مطرح می کردند این رفراندوم در چ زمینه هست؟
اگر این زمینه باشد که مردم با دارالاسلام فعلی موافق هستند یا به دارالکفری سکولار؟ بالفرض ک همه با وجود دارالاسلامی که شیعیان آن را اداره کنند مخالفت کردند آیا رای دادن به دارالکفر در فقه و مذهب اسلامی ما صحیح است ؟؟
حتی اگر حکومتی سکولار و دارالکفری سکولار بر ایران حاکم شود آیا راضی خواهد بود که مثلاً حنفی های بلوچستان و غیره بر اساس مذهبشان خودمختاری داشته باشند؟ یا کُردها و جنوبی های شافعی مذهب بر اساس مذهبشان خودمختاری داشته باشند و قوانینشان بر اساس مذهبشان باشد؟ هرگز راضی نمی شود. چون سکولاریسم یک دیکتاتوری است و تنها قوانین خودش را می خواهد.
پس چ دلیلی دارد مولوی اول خودش را با این درخواست خطرناک کفری ایجاد شبهه کند ثانیا ایا خون جوانان مسلمانبا ر فراندومی که در نهایت به دارالکفر ختم می شود برابر می شود؟
از همین جهت شریعت می گوید این کار نباید صورت میگرفت و اشتباه بوده
دقیقا رفراندوم هم مثل انتخابات است و مسلمین باید از خودشان بپرسند حالا رای برای چی؟
رای اکثریت؟ که باز می شود همان دموکراسی سکولاریستها و این از نظر شریعت جرم بسیار کلان و بزرگی است. پناه بر الله .
امارت اسلامی افغانستان حضور در اغتشاشات ایران را برای افغانی ها ممنوع اعلام کرد
به قلم: فضل احمد هراتی
برای عده ای جای سوال است که چرا امارت اسلامی مثلاً جنایت فرقه ی نجدی دوله(داعش) در شاهچراغ شیراز را محکوم می کند اما در باره ی اغتشاشات این دوماه گذشته ی عده ای از مردم ایران و «اهل بغی» سکوت کرده است؟
واقعیت این است که هر انسان مسلمانی و حتی هر کافر عاقلی قیاس بالنفس می کند؛ یعنی خودش را در موقعیتی قرار می دهد که ایران در این چند روز گذشته قرار گرفته است. مثلاً می گوید:
اگر به یکی از افرادم تهمت زنا با یکی از شهروندانم را بزنند و قبل اثبات جرم عده ای به پایگاههای نظامی من حمله کنند و در میان حمله کننده ها نیز چند نفر مسلح وجود داشته باشد که افرادی از سربازان و فرماندهان من را به قتل برسانند من در چنین موقعیتی چه واکنشی از خودم نشان می دهم؟
اگر تحت نام اعتراض عده ای نفوذی از احزاب منحله ی خارج نشین و «اهل بغی» در شهرهای مختلف در میان اغتشاشگران نفوذ کرده و با سلاح نظامی گرم ماموران من را ترور کنند یا نظامیان غیر مسلح و یا بازنشسته های این مملکت را که عمر خود را فدای امنیت مردم کرده اند به فجیع ترین شیوه ی ممکن با چاقو و سنگ و چوب و موزائیک و غیره زجر کش کنند من در برابر چنین قاتلینی چه واکنشی نشان می دهم؟
بر این اساس شما در هیچ کشور اسلامی یا غیر اسلامی ندیده و نخواهید دید که در برابر چنین اغتشاشگرانی که امنیت و قانون و جان مردم و تمامیت حاکمیت و موجودیت نظام را با ترکیب عملیاتهای نظامی و سپر قرار دادن عده ای از مردم هدف قرار داده اند برخوردی مسالمت آمیز داشته باشند بلکه دفاع مشروع را حق خود و جامعه می دانند؛ هر چند جوامع کفار این حق را برای خود محفوظ می دانند اما به دامن زدن چنین جنایاتی در سرزمینهای اسلامی هزینه هم می کنند و دفاع مشروع مسلمین را محکوم می کنند و حتی به دفاع از اغتشاشگران پرداخته و تحریمهایی را بر علیه حاکمیت و عموم مردم نیز وضع می کنند.
به هر حال امارت اسلامی به عنوان کشوری اسلامی که نگرش خودش را بر اساس اسلام و مذهب حنفی بنا نهاده است نه تنها کار اغتشاشگران و «اهل بغی» را تأئید نکرده و دفاع مشروع حاکمیت ایران را نیز محکوم نکرده است بلکه علاوه بر آن از شهروندان افغانی خودش درخواست کرده که در این اغتشاشات مشارکت نکنند؛ چون همه می دانیم که امارت اسلامی چه برخوردی با «اهل بغی» دارد که خودشان را داخل عده ای از مردم مخفی کرده باشند.
در این زمینه، معین وزارت مهاجرین امارت اسلامی افغانستان مولوی عبدالرحمن راشد به صراحت اعلام کرد: “تظاهرات مسائل داخلی شان است” و قطعاً این مساله ی داخلی باید توسط مسئولین حکومتی داخلی ایران حل شود. همچنین تاکید کرد: ” با این اعتراض کننده ها همکاری نباشید وزندگی خود را خراب نکنید.”
این واکنش صحیح یک حاکمیت اسلامی در مساله ایست که این روزها تمام کفار سکولار جهانی و احزاب سکولار و مرتد محلی به همراه دارودسته ی منافقین بومی سعی دارند با سوء استفاده از مردمان سحر شده توسط ماهواره ها و فضای مجازی و با استفاده از لیدرهای نفوذی که در میان این مردم قرار داده اند به اصل نظام حاکم بر ایران و منافع عمومی مردم ایران صدمه بزنند.
عده ای زمانی که این واکنش شرعی را از مارت اسلامی افغانستان دیدند، شوکه شده و هُل کردند و فورا با برجسته کردن تحصیل دختران در افغانستان با ترکیب سخنان راست و دروغ به امارت اسلامی افغانستان حمله کردند؛ اما این اشخاص که با یدک کشیدن چندین لقب متنوع و رنگارنگ در واقع تماماً خطیب هستند نه عالم،لازم است که برای یکبار هم که شده به مذهب اسلامی خود مراجعه کنند تا ببینند بر اساس مذهب حنفی یا شافعی خودشان در برخورد با این اغتشاشات و اغتشاشگران دچار چه انحرافات و اشتباهات آشکاری شده اند؟
آیا انتظار دارند مسئولین امارت اسلامی افغانستان که سابقه ی اینهمه جهاد با کفار اشغالگر آمریکائی و منافقین داخلی را دارند به همین سادگی در مسیر اهداف و نقشه های این کفار و غلامان آنها قرار بگیرند و به این سادگی فریب جنگ روانی چند رسانه ی دشمنان را بخورند؟
تمام علمای جهان اسلام از تمام مذاهب اسلامی معتقد هستند که هر کسی از میان مسلمین که ۱- آگاهانه ۲- عمداً ۳- به میل خودش و اختیاری تنها یک قانون غیر از قانون شریعت الله را قبول کند هر چند سایر قوانین را اسلامی را پذیرفته باشد؛ و یا چنین شخصی وارد دسته ی یکی از کفار اصلی ۱- الَّذِينَ هَادُوا 2- وَالصَّابِئِينَ ۳- وَالنَّصَارَىٰ ۴- وَالْمَجُوسَ ۵- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا (حج/۱۷) یهودی ها، مندائیان، مسیحی ها، زرتشتی ها و مشرکین(سکولاریستها) شود و خودش را یکی از این کفار بداند و رهبریت این کفار و قوانین هر یک از این کفار را به جای قوانین شریعت الله بپذیرد؛ چنین شخصی از دایره ی اسلام خارج شده و مرتد شده است.
معمولاً دارودسته ی منافقینی که در ظاهر ادای مسلمین را در عبادات درمی آورند در صورتی که احساس کنند قدرتی نظامی از مومنین چه در سطح خانواده یا محله یا اجتماع و یا حاکمیت ناظر اعمال آنهاست هرگز سخن یا کاری انجام نمی دهند که بر خلاف قوانین شریعت الله باشد، اینها از قدرت نظامی مومنین بیشتر از قدرت الله ترس و هراس دارند: لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِي صُدُورِهِمْ مِنَ اللَّهِ ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَفْقَهُونَ (حشر/۱۳) هراس شما در سینههای ایشان، بیش از هراس آنان از خدا است! این بدان خاطر است که ایشان مردمان نفهم و نادانی هستند./ نکته ی جالب دیگر اینکه رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: أكثرُ مُنافقي أُمَّتي قُرَّاؤها (صحیح الجامع ۱۲۰۳) بيشتر منافقان امّت من، قران خوانهای آن هستند.
حالا این روزها که عده ای دچار توهمات خاص فضای مجازی و شبکه های ماهواره ای و جنگ روانی کفار سکولار جهانی و احزاب سکولار داخلی شده و خیال می کنند قدرت دارالاسلام ایران کاهش یافته یا خلاء قدرتی به وجود آمده است و اهل دعوت و جهاد مستقل نیز تقریباً کناره گیری کرده و نظاره گر شده اند و منتظرند که حاکمیت این اغتشاشات را جمع کند، کفر خود را آشکار کرده و به صورت رسمی و علنی خود را بخشی از احزاب سکولار و مرتد محلی و رهبران این احزاب سکولار و مرتد را بزرگان و رهبران و راهنمایان خود معرفی می کنند!!
یکی از این نیمچه مُلاها شخصی است به اسم فاروق قادری که در یکی از مساجد جوانرود اعلام کرد: “مصطفی هجری رئیس حزب دمکرات که مرد سیاسی ما و مرد بزرگ ماست که برای ما سخن می گوید، ما نباید سخن را از کانالهای مختلف بشنویم ما باید سخن را از مردان با حکم خودمان بشنویم، ما نمی دانیم این کانالها در کجا اداره می شوند … راه ما را مردان سیاسی خودمان برایمان مشخص می کنند که یکی از آنها مصطفی هجری است…”
شما را به الله قسم می دهم آیا عبدالله بن ابی رهبر منافقین مدینه هم جرئت داشت که بگوید رهبر ما مثلاً ابوجهل یا امیه بن خلف یا فلان کافر اصلی است؟ چون هر کسی که الفبای ابتدائی اسلام را شنیده باشد می داند که الله تعالی بعد از توضیحاتی در مورد منافقین فرموده است : وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا (نساء/۱۴۱) خداوند هیچ راهی قرار نداده که از ان راه کفار بر مومنین مسلط شوند.
البته بعد از بیان این حکم الله تعالی می فرماید: إِنَّ الْمُنَافِقِینَ یُخَادِعُونَ اللّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ (نساء/۱۴۲)بیگمان منافقان (به خیال خام خود) خدا را گول میزنند ! در حالی که خداوندایشان را گول میزند. مُّذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذَلِکَ لاَ إِلَى هَؤُلاء وَلاَ إِلَى هَؤُلاء وَمَن یُضْلِلِ اللّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِیلاً (نساء/۱۴۳)در این میان سرگشته و متردّدند.(گاهی به سوی اسلام و صف مومنین میروند و گاهی به سوی کفر و در صف کفار میدوند.امّا در حقیقت) نه با اینان و نه با آنان هستند (و گمراه و حیرانند) و هر که را خداوند (بر اثر اعمال زشت و ناپسندش) سرگشته و گمراه کند، راهی برای او (به سوی سعادت و هدایت) نخواهی یافت.
حالا این نیمچه مُلا آشکارا اعلام می کند که رهبرش و مرد بزرگش و مرد سیاسی اش رهبر یکی از احزاب سکولار و مرتد محلی است که این شخص مرتد و سکولار نیز نه تنها با تمام قوانین شریعت الله مخالف است بلکه جنایتکاری است که با قدرت اسلحه و نظامی جهت اجرا کردن قوانین کفری سکولاریستی جنگیده و ارتدادش از نوع ارتداد مغلظه است که شرش نه تنها برای خودش بلکه برای تمام مسلمین است.
مصطفی هجری خائنی جنایتکار است که سالها برای صدام حسین سکولار مزدوری کرده و برای صدام حسین سکولار ملت خودش را قتل عام کرده و همین الان هم نوکر بارزانی سکولار است که بارزانی هم مزدور و نوکر حکومت سکولار ترکیه و رژیم صهیونیستی و آمریکاست.
این نیمچه مُلا و سایر هم کاسه هایش بدانند که این هیجانات و اغتشاشات فروکش می کند و حاکمیت ایران نیز در حال مدیریت آنها از کانالهای مختلف آن است اما هرگز فراموش نکنند که اهل دعوت و جهاد کوردستان نیز نظاره گر گفتار و اعمال آنهاست.