جهاد ربانی و ملزومات بنیادی ترجمه “العمدة فی اعداد العدة للجهاد فی سبیل الله” (شماره سوم: حکم شرعی آماده سازی نظامی)
مؤلف: شیخ عبدالقادر عبدالعزیز (فک الله اسره)
مترجم: ا. رضایی
بسم الله الرحمن الرحیم
حکم شرعی آماده سازی نظامی
این فصل عبارت است از:
– اهمیت تمرین نظامى مسلمانان
– حكم شرعی تمرینات نظامى بر هر مسلمان
– كسانی كه تمرینات نظامى بر آنان واجب است
– كسانی كه عذر شرعى دارند
– انفاق در راه رضایت خداوند متعال
مسئلهى اول: اهمیت تمرین نظامى مسلمانان
پیامبر صلی الله علیه و سلم فرموده است: «يُوشِكُ أَنْ تَدَاعَى عَلَيْكُمُ الأُمَمُ مِنْ كُلِّ أُفُقٍ كَمَا تَدَاعَى الأَكَلَةُ عَلَى قَصْعَتِهَا قُلْنَا: يَا پیامبر أَمِنْ قِلَّةٍ بِنَا يَوْمَئِذٍ قَالَ: أَنْتُمْ يَوْمَئِذٍ كَثِيرٌ وَلَكِنَّكُمْ غُثَاءٌ كَغُثَاءِ السَّيْلِ تُنزعُ الْمَهَابَةَ مِنْ قُلُوبِ عَدُوِّكُمْ وَيُجْعَل فِی قُلُوبِكُمُ الْوَهْنَ» قَالُوا وَمَا الْوَهَنُ؟ قَالَ: حُبُّ الْحَيَاةِ وَكَرَاهِيَةُ الْمَوْتِ.»
«به زودى از هر گوشه از دنيا امتهاى ديگر به شما يورش مىآورند همانطور كه گرسنگان به كاسهى غذا حملهور مىشوند صحابه عرض كردند: اى رسول خدا آيا به خاطر كمى تعداد ما در آن روز است؟ فرمود: شما در آنروز تعدادتان زياد است ولى به مانند كف روى سيل هستيد طورى كه ترس و هيبتتان از قلوب دشمنان کنده شده است و در قلوب شما وهن به وجود آمده است، عرض كردند: وهن چيست اى رسول خدا؟ فرمود: دوستى دنيا و كراهت از مرگ»
همچنین فرموده است: «إِذَا تَبَايَعْتُمْ بِالْعِينَةِ وَأَخَذْتُمْ أَذْنَابَ الْبَقَرِ وَرَضِيتُمْ بِالزَّرْعِ وَتَرَكْتُمُ الْجِهَادَ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ ذُلاًّ لا يَنْزِعُهُ حَتَّى تَرْجِعُوا إِلَى دِينِكُمْ»
«هرگاه دست به معامله عینه بزنید و مشغول شخم زدن زمين شويد و به كشاورزی رضايت دهيد و جهاد را رها نماييد، خداوند متعال ذلتى بر شما مسلط خواهد نمود، و آن را برطرف نمىكند، تا اينكه به دينتان برگرديد.»
معنای هر دو حديث يكی است و در واقع حالت مسلمانان امروز را توصيف مىكند، كه دنيا دوست شدهاند و از مرگ هراسان هستند و جهاد در راه الله را رها نمودهاند و بدين سبب خداوند متعال ملتهاى كافر را بر آنان مسلط نموده كه به آنان ذلت و خوارى بچشانند و اين عقوبت براى آنانى در نظر گرفته شده است كه جهاد در راه خدا را ترك مىكنند.
چنانكه خداوند متعال میفرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انفِرُواْ فِی سَبِيلِ اللّه ِاثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأَرْضِ أَرَضِيتُم بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِی الآخِرَةِ إِلاَّ قَلِيلٌ * إِلاَّ تَنفِرُواْ يُعَذِّبْكُمْ عَذَاباً أَلِيماً وَيَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ وَلاَ تَضُرُّوهُ شَيْئاً وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» التوبه ۳۸ و ۳۹
«ای مؤمنان! چرا هنگامی كه به شما گفته می*شود: (برای جهاد) در راه خدا حركت كنيد، سستی مي*كنيد و دل به دنيا مي*دهيد؟ آيا به زندگی در دنیا به جای زندگی در آخرت خوشنوديد؟ تمتّع و كالای اين جهان در برابر تمتّع و كالای آن جهان، چيز كمی بيش نيست * اگر برای جهاد بيرون نرويد، خداوند شما را عذاب دردناكی مي*دهد و (شما را نابود می*كند و) قومی را جايگزينتان مي*سازد كه جدای از شمايند (و پاسخگوی فرمان خدایند. شما بدانيد كه با نافرمانی خود تنها به خويشتن زيان می*رسانيد) و هيچ زيانی به خدا نمي*رسانيد و خداوند بر هر چيزی توانا است.»
پس میتوان گفت: از جملهى عذاب دردناكى كه در اين آيه بدان اشاره شده است همان ذلت و يورش ملتهاى ديگر بر ماست كه دو حديث فوق الذكر نيز بدان اشاره دارد. راه رهايى از اين عذاب همانطور كه در حديث آمد، چيزی جز رجوع و برگشت به دين نيست. «لا يَنْزِعُهُ حَتَّى تَرْجِعُوا إِلَى دِينِكُمْ» و اين رجعت به دين منوط به برگشتن به سوی جهاد است كه در اول حديث ثوبان ذكر شد و اين با گفتهى خداوند متعال موافق است كه مىفرمايد:
«…وَقَاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَافَّةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ» التوبه ۳۶
«…با همه مشركان بجنگيد همان گونه كه آنان جملگی با شما مي*جنگند، و بدانيد كه (لطف و ياری) خدا با پرهيزگاران است.»
همچنين گفتهى باريتعالى كه میفرماید: «وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ» أنفال ۳۹
«و با آنان پيكار كنيد تا فتنه*ای باقی نماند و دين (خالصانه) از آن خدا گردد. (و مؤمنان جز از خدا نترسند و آزادانه به دستور آئين خويش زيست كنند.)»
شكى نيست كه اين امر ربانى در ذهن ايجاد پرسش مىكند كه چگونه ما اين امر را اجرا نماييم، در حاليكه ما مسلمانان امروز چنان در ناتوانى و تفرقه و فتنه غوطهوريم كه انسان بردبار نيز حيران و سرگردان مىماند.
پاسخ اين پرسش را میتوان با سخن ابنتيميه داد، او میگويد: وقتى كه به خاطر عجز و ناتوانى جهاد رها شده است، واجب است نيروى مادى و معنوى و اسبهاى ورزيده آماده ساخت و فراهم آورد، به دليل اينكه هر آنچه امر واجب جز بواسطهى آن به اتمام و كمال نرسد آن چيز نيز واجب مىگردد.
بنابراين آمادگی براى جهاد دو گونه است:
گونهی اول: آمادگی ايمانى است كه بواسطهى علم شرعى و تزكيهی نفس محقق مىشود
خداوند متعال میفرماید: «يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمْ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ» الجمعه ۲
«(پيغمبری كه) بر آنان آيات او را مي*خواند، و ايشان را (از عقائد نادرست و اخلاق زشت) پاكيزه می*داشت و بديشان كتاب (قرآن و به تبع آن خواندن و نوشتن) و فرزانگی (يعنی اسرار سنّت و احكام شريعت) می*آموخت.»
و گونهی دوم: آمادگی مادى است كه به وسيلهی تمرين، ورزش، بالابردن قدرت بدنی و انفاق در راه خداوند متعال متحقق مىشود.
سخن گفتن در مورد آمادگی ايمانى را به تاخير مىاندازيم و به ضوابط آمادگی مادى جهاد در راه خدا مىپردازيم چون در حقيقت سبب نوشتن اين كتاب پرداختن به آمادگی مادى است.
خداوند متعال مىفرمايد: «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمْ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فِی سَبِيلِ اللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ» انفال ۶۰
«برای (مبارزه با) آنان تا آنجا كه میتوانيد نيروی (مادی و معنوی) و (از جمله) اسبهای ورزيده آماده سازيد، تا بدان (آمادگی و ساز و برگ جنگی) دشمنِ خدا و دشمن خويش را بترسانيد، و كسان ديگری جز آنان را نيز به هراس اندازيد كه ايشان را نمي*شناسيد و خدا آنان را مي*شناسد. هر آنچه را در راه خدا (از جمله تجهيزات جنگی و تقويت بنيه دفاعی و نظامی اسلامی) صرف كنيد، پاداش آن به تمام و كمال به شما داده مي*شود و هيچ گونه ستمی نمي*بينيد.»
در تفسير اين آيه عقبة بن عامر از پیامبر صلی الله علیه و سلم شنيده است كه بر روى منبر بعد از قرائت اين آيه سه بار فرمود: آگاه باشيد كه براستى منظور از (قوه)، تیراندازی است. اين تفسير از جانب رسول اکرم صلی الله علیه و سلم در حقيقت نصى است در موضع نزاع بين كسانى كه معتقدند كه آمادگی براى جهاد با تمرين بر اسلحه تحقق پيدا مىكند و كسانى كه میگويند: آمادگی با تربيت و تزكيه مىباشد، چون از حديث به درستی روشن است كه قوتى كه خداوند متعال براى آماده ساختن آن امر مىكند همانا نيرو و قدرت مادى است كه شامل سلاحهاى مختلف تيراندازى و چگونگی به كارگيری و تمرين نمودن بر روى آن است و اين مسئله همانطور كه در حكم تمرين نظامى ذكر خواهيم نمود از جمله چيزهايى است كه نبايد انسان مسلمان آن را رها نمايد و از آن غافل بماند.
اما تربيت و تزكيه در دايرهى آمادگی ايمانى جهاد فى سبيل الله است و پرداختن به اين کار نيز واجب و ضروری است كه دليل آنرا بعداً ذكر خواهيم كرد، اضافه بر اينكه خود پادگانهاى آموزشى و ميادين جهاد اگر خوب مديريت شود و مورد توجه قرار گيرد، بدليل طولانى شدن معاشرت و تحمل سختيها و مشقتهاى سفر، بهترين مكان براى پرورش و تربيت مجاهدان و كشف نمودن استعدادها و رفتارهاى آنها به شمار مىرود. إن شاءالله در مواضع مختلف از اين كتاب در مورد آمادگی ايمانى بيشتر صحبت خواهيم نمود. پس بر ضرورت به كارگيری آمادگی ايمانى همراه با آمادگی مادى اختلافى نيست، اما اينكه معناى آمادگی كه در قرآن به آن اشاره شده را تنها در آمادگی روحى و ايمانى محصور کنيم و يا به كار بستن آمادگی ايمانى و روحى وسيلهاى براى دست كشيدن از آمادگی مادى و تمرينات نظامی شود اين چيزی است كه نص قرآنى و احادیث نبوى از قبول آن خوددارى مىكنند و بدين خاطر نمىتواند مورد رضايت ما هم قرارگيرد.
خلاصه مطلب اين است كه اهميت تمرينات نظامى از آنجا پيداست كه يكى از صورتهاى آمادگى براى جهاد است و جهاد، راه رهايى مسلمانان از خشم و غضب پروردگار متعال و راه خلاص شدن از زندگى ذلت بار و پستى است که امروز بسیاری در آن به سر میبرند.
مسئلهی دوم: حكم شرعى تمرينات نظامى
تمرين نظامى بر هر مسلمان مكلفى كه داراى عذر شرعى نباشد واجب است؛ چرا كه اين تمرين، مقدمهاى از مقدمات جهاد به شمار مىرود. دلايل وجوب تمرين نظامى به شرح زير است:
پيداست كه جهاد در مواضعى كه كتابهاى فقهى به آن اشاره نموده است، بر هر مسلمان فرض عين است چنانکه ابنقدامه مقدسى در كتاب مغنى خود میگويد: «جهاد در سه مورد واجب و الزامى است، يكى از اين موارد زمانى است كه دو ارتش با هم روبرو مىشوند و صفآرايى مىكنند، در اين زمان هر كسى كه در اين مواجهه حاضر است حرام است انصراف دهد و واجب است كه در مقام خود باقى بماند. دليل آن هم در سورهى مباركه انفال آمده است که خداوند متعال مىفرمايد:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا لَقِيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيرًا لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ» أنفال ۴۵ و ۴۶
«ای مؤمنان! هنگامی كه با گروهی (از دشمنان در ميدان مبارزه) روبرو شديد، پايداری نمائيد (و فرار نكنيد) و بسيار خدا را ياد كنيد (و قدرت و عظمت و وفای به عهد او را پيش چشم داريد و به تضرّع و زاريش بخوانيد) تا (در دنيا) پيروز و (در آخرت) رستگار شويد. و از خدا و پيغمبرش اطاعت نمائيد و (در ميان خود اختلاف و) كشمكش مكنيد، (كه اگر كشمكش كنيد) درمانده و ناتوان مي*شويد و شكوه و هيبت شما از ميان مي*رود. شكيبائی كنيد كه خدا با شكيبايان است.»
و نيز در دو آيهی پانزدهم و شانزدهم از سورهی فوق الذكر مىفرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا لَقِيتُمْ الَّذِينَ كَفَرُوا زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمْ الأَدْبَارَ وَمَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفًا لِقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيِّزًا إِلَى فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِنْ اللَّهِ» أنفال ۱۵ و ۱۶
«ای مؤمنان! هنگامی كه با انبوه كافران (در ميدان نبرد) روبرو شديد به آنان پشت نكنيد (و فرار ننمائيد) هركس در آن هنگام به آنان پشت كند و فرار نمايد، مگر برای تاكتيك جنگی يا پيوستن به دسته*ای دیگر، گرفتار خشم خدا خواهد شد و جايگاه او دوزخ خواهد بود، و دوزخ بدترين جايگاه است.»
هرگاه كافران و دشمنان اسلام بر كشورى از كشورهاى اسلامى حمله كنند بر ساكنين آن كشور واجب است كه با آنان جنگيده و آنان را دفع نمايند.
اگر حاكم و رئيس قانونى مردم، آنان را براى جهاد و جنگ با دشمن فراخواند واجب است بر مردم كه به نداى او پاسخ مثبت بدهند به دليل كلام خداوند متعال كه مىفرمايد:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمْ انفِرُوا فِی سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأَرْضِ أَرَضِيتُم بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِی الآخِرَةِ إِلاَّ قَلِيلٌ» التوبه ۳۸ و ۳۹
«ای مؤمنان! چرا هنگامی كه به شما گفته مي*شود: (برای جهاد) در راه خدا حركت كنيد، سستی مي*كنيد و دل به دنيا مي*دهيد؟ آيا به زندگی اين جهان به جای زندگی آن جهان خوشنوديد؟ تمتّع و كالای اين جهان در برابر تمتّع و كالای آن جهان، چيز كمی بيش نيست.»
پیامبر صلی الله علیه و سلم نیز فرموده است: «و إذا استنفرتم فانفروا»
«هرگاه براى حركت در راه خدا فراخوانده شديد حركت كنيد.»
از اينجا روشن مىشود كه چه بسا هم اكنون و در زمان ما جهاد بر همهى مسلمانان فرض عين باشد به خصوص هرگاه كه كفار بر كشورى يورش ببرند. هم اكنون نیز كفار بر بيشتر كشورهاى اسلامى حكمرانى مىكنند و تسلط دارند، و اين حكمرانان، يا استعمارگران خارجى كافر هستند و يا حكومتهای بومى كافر. و زمانی که جهاد فرض شود، ترك و رها نمودن آن از جملهى گناهان كبيره میشود آن هم بدليل وعيد و تهديد شديدى است كه در اين مورد وجود دارد. بلكه از جملهى هفت مهلكاتى است كه حديث نبوى به آن اشاره دارد.
از اين جا پيداست كه تمرينات نظامى به دليل اينكه لازمه آمادگی براى جهاد فى سبيل الله است، واجب و ضرورى است. آن جهادى كه هر آن ممكن است بر مسلمان واجب و فرض گردد و آنچه واجب جز بوسيلهی آن واجب نمىگردد نيز واجب است.
خداوند متعال میفرماید: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ» انفال ۶۰
«برای (مبارزه با) آنان تا آنجا كه مي*توانيد نيروی (مادی و معنوی) و (از جمله) اسبهای ورزيده آماده سازيد.»
این آیه همراه با حديث مرفوع عقبة بن عامر «الا ان القوة الرمى» نشاندهندهى اين است كه این امر در اينجا دلالت بر وجوب دارد به خصوص اينكه قرينهاى كه امر را به سنت دلالت دهد معدوم است، پس هرگاه آمادگی براى جهاد واجب گردد، تمرين نظامى براى اين آمادگی نيز فرض مىگردد. چرا كه اين خود جزء مهمى از آمادگی به شمار مىرود.
شيخ صنعانى در شرح حديث عقبة بن عامر میگويد: فايدهاى كه در حديث وجود دارد اين است كه قوه در آيه به تيراندازى تفسير شده است چرا كه در عصر نبوى تيراندازى متعارف، و شامل سلاحهاى مختلف تيراندازى بود كه عليه مشركين و یاغيان به كار مىرفت. همچنين از اين حديث تمرين نمودن تيراندازى استنباط مىشود چرا كه آمادگی همراه است با عادت نمودن، زيرا اگر كسى تيراندازى بلد نباشد مهيا كنندهى قدرت و نيرو براى جهاد ناميده نمىشود.
خداوند متعال میفرماید: «وَلَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَلَكِنْ كَرِهَ اللَّهُ انْبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَقِيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِينَ» التوبه ۴۶
«اگر مي*خواستند (برای جهاد) بيرون روند، توشه و ساز و برگ آن را آماده مي*كردند امّا خداوند بيرون*شدن و حركت*كردن آنان را (به سوی ميدان نبرد) نپسنديد و ايشان را از (اين كار) بازداشت. و بديشان گفته شد: با نشستگان (عاجز و ناتوان، از قبيل: بيماران و پيران و كودكان و زنان، در خانه) بنشينيد.»
خداوند متعال ترك آماده كردن ابزار و وسايل جهاد (و از جملهى آن تمرينات) را از صفات منافقين قرار داده است. و اين چيزی است كه نظر و رأى ما مبنى بر اينكه صيغهى امر در آيهی «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ» امر وجوبى است و آن هم به خاطر مذمتى است كه بر تركش وجود دارد، را تاييد و بر آن صحه مىگذارد. و اين مسئله نيز از گفتار پیامبر صلی الله علیه و سلم كه فرمود: «مَنْ مَاتَ وَلَمْ يَغْزُ وَلَمْ يُحَدِّثْ نَفْسَهُ بِالغَزْوِ مَاتَ عَلَى شُعْبَةٍ مِنَ النِفَاقٍ»
«کسی كه بميرد در حالى كه جهاد نكرده است و نيت جهاد نيز ننموده بر شعبهاى از نفاق مرده است.» واضح و روشن مىشود.
و گفتار ايشان كه فرموده است: «مَنْ عَلِمَ الرَّمْيَ ثُمَّ تَرَكَهُ فَلَيْسَ مِنَّا أَوْ قَدْ عَصَى»
«از روش و سنت ما دور است و يا گناهكار است آنكه تيراندازى بياموزد سپس آنرا ترك كند.»
در شرح اين حديث امام نووى گفتهاست: «اين توبيخ شديد در مورد فراموشى تيراندازى بعد از يادگيری آن، در مورد كسى است كه اين كار را ياد مىگيرد سپس بدون عذر آن را ترك مىكند، كه اين حالت به شدت مورد كراهت قرار گرفته است.»
اين وعيد در حــق كسى است كه تيراندازى را يـاد مىگيرد سپس بر تمرين نمودن آن مواظبت نمىكند تا اينكه آنرا فراموش مىكند پس حال كسى كه اصلا آن را نمىآموزد، باید چگونه باشد.
دلايل ديگرى در اين زمينه وجود دارد كه به خاطـر عدم اطالهى وقت به همين اندازه اكتفا مىكنيم. خلاصه اين است كه تمرينات نظامى بر هر مسلمان مكلف كه عذر شرعى ندارد واجب است.
استاد محمد شيت خطاب كه در مورد مسائل نظامى اسلامى مىنويسد در كتاب «التدريب على السلاح» میگويد: سلاح و اسلحه نظامى اگر استعمال نشود و به كار نرود هيچ ارزشی ندارد. در حالی كه تمرين مترقى و كوشا بر سلاح و ابزار جنگى در واقع آن چيزی است كه منجر به استفاده شايستهی آن مىشود. تنها مجاهد دوره ديده است كه مىتواند به درستى اسلحه را به كار گيرد، اما جنگجويى كه تمرينات نظامى را پشت سر نگذاشته نمىتواند آنگونه كه لازم و شايسته است از اسلحهى خود استفاده كند، مجاهد تمرين ديده مىتواند به راحتى هر چه تمامتر بر يك جنگجوى دوره نديده و ناشى فايق آيد. عرب قبل از اسلام در جهت به كارگيرى اسلحه تمرين میكـردند اما تمريناتشان الزامى قلمداد نمىشد، بعضى از آنان بنابر خواسته و گرايش نفسانى از تمرين نمودن و به كارگيرى اسلحه خوددارى مینمودند. اما زمانى كه اسلام ظهور نمود، به تمرين نمودن دستور داد و بر آن تشويق نمود؛ چرا كه جهاد بر هر مسلمانى كه قادر بر حمل سلاح میبود فرض و الزامی به شمار میرفت. پس تمامى مسلمانان در ارتش اسلام سرباز هستند و در راستاى جهانى ساختن سخن خداوند متعال كه همانا قرآن است جهاد مینمايند.
در مورد تشويق به تيراندازى، احاديث زيادى روايت شده است، از آن جمله سخنى است كه رسول اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: «مَنْ عَلِمَ الرَّمْيَ ثُمَّ تَرَكَهُ فَلَيْسَ مِنَّا»
«كسى كه تيراندازى را بياموزد سپس آنرا را بدون عذر ترك كند از ما نيست.»
به همين خاطر مشاهده شده بسيارى از ائمه و علماى بزرگ مانند احمدبنحنبل و غيره حتى بعد از اينكه به سن پيرى و كهولت رسيده بودند تمرين تيراندازى را ادامه میدادند، هنگامى كه در مورد اين تمرينات از آنان سؤال مىشد يا احساس میكردند مردم از كارشان تعجب مىكنند، جواب مردم را با حديث نبوى مذكور مىدادند.
از جمله كسانى كه تا سن پيری بر تمرين تيراندازى مداومت داشتهاند صحابى گرانقدر عقبة بن عامر بود و حديث مذكور را زمانى عرض نمود كه شخصى از استمرار ايشان بر تمرين تيراندازى در سن كهنسالى تعجب كرد وآن شخص کل اين حديث را کامل، از ايشان روايت نمود چنانکه كه ذكر آن در صحيح مسلم آمده است.
مسئلهی سوم: تمرينات نظامى بر چه كسانى واجب است؟
ابنقدامه مقدسی میگويد: «براى وجوب جهاد هفت شرط لازم است؛ اسلام، بلوغ، عقل، حريت، مذکر بودن، سلامتى و امكانات مادى» اضافه بر اين شروط دو شرط ديگر وجود دارد كه همانا اجازهى والدين و اجازهى طلبكار به بدهكار است كه جمعاً نه شرط مىگردد.
البته شرط تحقق اين نه مورد زمانى است كه جهاد فرض كفايى باشد اما اگر جهاد فرض عين شد چهار شرط از شروط بالا ساقط مىشود كه اين چهار شرط عبارتند از: حريت، مذكر بودن، اجازهى والدين و اجازهى طلبکار. پس جهاد عينى پنج شرط دارد كه عبارتند از: اسلام، بلوغ، عقل، سلامتى و امكانات مالى.
با در نظر گرفتن اين نکته كه اگر دشمن به كشورى اسلامى حمله كند و آن را اشغال نمايد، شرط امكانات مادى نيز ساقط مىشود كه در اين صورت، شروط مذکور به چهار مورد مىرسد و اين خود يكى از مواضعى است كه جهاد فرض عين مىگردد.
و اين امرى است كه فقهاى مذاهب اسلامى معروف، آنرا در كتابهاى فقهى نوشته و تاييد نمودهاند. علاءالدين كسايى يكى از فقهاى حنفى مذهب میگويد: «اگر براى جهاد در مقابل دشمنى كه به كشور اسلامی حمله كرده است اعلام عمومىشود در اين صورت جهاد فرض عين مىگردد و برآحاد مسلمانانى كه قادر به جهاد هستند فرض مىگردد در مقابل دشمن بايستند. دليل آن هم فرموده خداوند متعال است که مىفرمايد: «انفِرُوا خِفَافًا وَثِقَالاً» التوبه ۴۱
«(ای مؤمنان! هرگاه منادی جهاد، شما را به جهاد ندا درداد فوراً) به سوی جهاد حركت كنيد سبك*بار يا سنگين*بار»
كه در اين صورت برده بدون اجازهی آقاى خود و زن بدون اجازهى همسر خود و كما اينكه مباح است كه فرزند بدون اجازهی والدين خود بسوى جهاد و معركه در مقابل دشمن خارج شود.»
الرملى يكى از فقهاى مذهب شافعى میگويد: «اگر دشمن وارد يكى از مناطق ما شود و مسافت ما و آنان كـمتر از مسافت قصر نماز باشد بر اهل آن منطقه دفاع در مقابل دشمن و بيرون راندنشان الزامى مىشود و اين لزوم حتى بر كسانى مانند انسان فقير و فرزند كوچك و برده و بدهكار و زن كه در حالت عادى جهاد برآنان واجب نيست، نيز صدق مىكند.» مانند اين اقوال نزد علماء و فقهاى اسلام بسيار و معروف است.
ابنحزم اندلسی در مسئلهی اجازهى والدين در جهاد عينى با جمهور فقهاء مخالفت كرده و بیان داشته، در جهاد عينى اجازهى پدر و مادر معتبر نيست مگر در يك صورت و آن اينكه والدين به سبب رفتن فرزند به جهاد و نداشتن كسى غير از او، هلاك شوند و از بين بروند. نص كلام ايشان چنین است: «جهاد جايز نيست مگر با اجازهى والدين، اما اگر دشمن بر عدهای از مسلمانان حمله كند در اين صورت بر هر كسى كه توانايى كمك رسانى به آنان را دارد فرض مىگردد كه به فرياد رسى آنان پاسخ مثبت دهد و به سويشان حركت نمايد. فرق نمىكند پدر و مادر به او اجازه بدهند يا خير، مگر اينكه به سبب رفتن او به جهاد هر دو يا يكى از آن دو تلف شوند و از بين بروند كه در اين صورت حلال نيست آنها را ترك نمايد.» و الله اعلم.
واجب بودن جهاد بر زن كه بزرگان فقهاء آنرا مطرح كردهاند جای بحث دارد چرا كه چه بسا بعضى گمان كنند كه اين مسئلهای است كه علماء برآن اجماع كردهاند يا اينكه نظر جمهور فقهاء است، در حالى كه در واقع چنين نيست. كسانى كه قائل به وجوب جهاد بر زن در تمامى مواضع جهاد عينى هستند، آن را از اين قاعدهی فقهى گرفتهاند كه میگويد: فرضهاى عينى بر هر مسلمان مكلف كه بالغ و عاقل است واجب است بدون اينكه بين زن و مرد تمايزى باشد، همانطور كه امام كاسانى از فقهای احناف و رملى از فقهای شافعی نقل كردند. اما نصوص شرعى كه مخصوص جهاد زنان است با اين قاعده مخالفت دارد كه واجب است اين نصوص شرعى را بر اين قاعده مقدم داشته و بدان چنگ بزنيم و توضيح اين مسئله چنين است:
امام بخارى در كتاب الجامعالصحيح از عايشه ام المؤمنين رضی الله عنهاروايت كرده است كه ايشان گفتهاند: «بـراى عازم شدن به جهاد از پیامبر صلی الله علیه و سلم اجازه خواستم ایشان فرمودند: جهاد شما زنــان حج بيتاللهالحرام است.» ابنحجر از ابنبطال نقل مىكند كه گفتهاست: «حديث عايشه به عدم وجوب جهاد بر زنان دلالت دارد اما در گفتهى پیامبر صلی الله علیه و سلم كه فرمود: «جهادُكنَّ الحـج» هيچ دليلى مبنى بر نفى داوطلبانه رفتن آنان به جهـاد وجود ندارد.» در مسند احمدبنحنبل روايت است كه عايشه رضی الله عنهاگفت: «گفتم اى رسول خدا آيا جهاد بر زنان واجب است؟ ایشان فرمود: بله جهادى كه در آن پيكار و نبرد نيست: كه آن هم حج و عمره است.» اين حديث بيان مىكند زن براى رفتن به جهاد مورد خطاب قرار نگرفته است. آن هم بدون در نظر گرفتن اينكه آيا اين جهاد فرض عينى باشد يا كفايى و همينطور شارحان حديث بين دو فرض (عينی و کفايی) در حق زنان هيچ تمايزى قائل نشدهاند.
چه بسيار در زمان پیامبر صلی الله علیه و سلم جهاد فرض مىشد اما نصى اگرچه ضعيف كه حاكى از اين باشد، كه پیامبر زنان را به جهاد امر نمايد وجود ندارد. تا بدين سبب آن نص را تخصيص دهندهى عموم حديث عايشه رضی الله عنهابدانيم.
از جمله مواضعى كه جهاد فرض عينى مىشود زمانى است كه امام، مردم را به سوى جهاد فرا خواند، بر مردم الزامى است كه بسوى جهاد بشتابند. مثال آن غزوهى تبوك است كه پیامبر صلی الله علیه و سلم همهى مردم را بسوى جهاد فراخواند و اين فراخوان عمومى به دليل آيه ایست كه در مورد اين غزوه نازل شد.
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمْ انفِرُوا فِی سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأَرْضِ» التوبه ۳۸
«ای مؤمنان! چرا هنگامی كه به شما گفته مي*شود (برای جهاد) در راه خدا حركت كنيد، سستی مي*كنيد و دل به دنيا مي*دهيد؟»
مشخص است كه خطاب «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» شامل مردان و زنان است اما در اين غزوه زنان براى جهاد خارج نشدند و آن هم به دليل اينكه وقتى پیامبر صلی الله علیه و سلم على رضی الله عنه را در مدينه به عنوان جانشين خود قرار داد، ایشان گفت آيا مرا در ميان زنان و كودكان جا مىگذارى؟ اين قول دليل بر اين است كه اعلام عمومى جهاد شامل زنان نمىشود به همين خاطر حديث عايشه بر عموم خود، بدون اينكه توسط دليلى ديگرتخصيص داده شود باقى مىماند.
و همچنين از جمله مواضعى كه جهاد فرض عين مىشود زمانى است كه كفار به سرزمينى حمله كنند، بر ساكنين آن سرزمين واجب است كه با آنان جنگيده و آنها را بيرون برانند، اين اتفاق در عهد پیامبر صلی الله علیه و سلم در غزوه خندق رخ داد، خداوند متعال مىفرمايد:
«إِذْ جَاءُوكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ» احزاب ۱۰
«(به خاطر بياوريد) زمانی را كه دشمنان از طرف بالا و پائين (شهر) شما، به سوی شما آمدند.»
در ايـن غزوه زنان براى جنگ بيرون نشدند بلكـه آنها را در ارتفاعات و قلعهها قراردادند. سخن ابنقدامه اشاره به همين مطلب دارد. ابنقدامه در كتاب مغنى میگويد: «اگر دشمن به سرزمينی حمله كند بر تمامى مردم اعم از ثروتمندان يا مستمندان واجب است به سوى معركه جنگ بشتابند و اين خارج شدن بايد با اجازهى فرمانروا صورت گيرد مگر اينكه دشمن ناگهانى آنان را غافلگير كند كه امكان اجازه گرفتن از فرمانروا نباشد.»
منظور از عبارت «المقل منهم و المكثر» كه در عبارت ابنقدامه آمده است – و اللهأعلم- انسان غنى و فقير مىباشد يعنى دارنده مال و آنكه از مال بى بهره است، و معنایش اين است كه فراخواندن براى جهاد تمامى مردمى را شامل مىشود كه در هنگام اعلان جهاد اهليت مواجهه با دشمن را دارند و برای هيچ كس جايز نيست از رفتن به معركه سر باز زند مگر كسى كه در نرفتنش به جنگ مصالح نگهدارى و صيانت از مكان، مردم، اموال در نظر گرفته شود .. این عبارت (براى نگهدارى و صيانت از مكان و مردم) اشاره به اين دارد كه هرگاه دشمن حمله كند خروج زنان به معركهى جهاد واجب و فرض نيست.
چنانكه ابنتيميه میگويد: «و مانند آن اينكه دشمن به سرزمين اسلامى حمله كند و سربازان مسلمان از جنگجويان كفار كمتر باشند به طورى كه اگر از جنگيدن روى گردانى كنند دشمن بر ناموس و حريم مسلمانان استيلاء پيدا مىكند. اين مورد و موارد ديگر را جهاد دفاعى مىنامند نه جهاد طلب كه جهاد هجومى است، به هيچ وجه جايز نيست از جنگيدن منصرف شد. معركه احد از همين گونه جهاد بود.»
معناى عبارت ابنتيميه كه گفت: «أقل من النصف» اين است كه سربازان مسلمان از لحاظ تعداد از لشكر دشمن كمتر باشند، و معناى عبارت ديگر او كه گفته «فان انصرفوا استولوا على الحريم» دال بر اين است كه ايشان معتقد به خارج شدن زن براى جهاد در اين موضع از مواضع جهاد عينى نيست.
بنابراين بايد عرض شود كه فرض بودن جهاد بر زن در تمامى مواضع جهاد عينى نيست، بلكه چه بسا تنها در يك حالت فرض عين و آن هم زمانى كه دشمن سرزمين مسلمانان را اشغال نموده به طورى كه به خانهها و زنان بسيار نزديك شده كه در اين حالت زن حق دارد براى دفاع از خودش و كسانى كه با او هستند با دشمن بجنگد و پيكار نمايد. امام مسلم در كتاب صحيح خود از انس رضی الله عنه روايت نموده كه گفت: «امسليم در روز غزوهى حنين خنجرى را با خود گرفته بود، در آن لحظه ابوطلحه او را ديد و گفت اى پیامبر امسليم با خود خنجرى حمل مىكند پیامبر به امسليم فرمودند: اين خنجر چيست؟ امسليم گفت: اين خنجر را با خود گرفتهام كه اگر كسى از مشركين به من نزديك شود شكمش را بشكافم، پیامبر صلی الله علیه و سلم با شنيدن اين سخن خنديدند ..
از جملهى چنين مواردى كارى بود كه صفيه دختر عبدالمطلب در غزوهى خندق انجام داد چنانكه اين داستان ـ در صورت صحت ـ در کتب سيره وارد شده است. و قول به عدم وجوب جهاد بر زن مگر در حالت مشخص، منكر جواز داوطلبانه خارج شدن زن با اجازهى امير نيست. چرا كه امام مسلم از انس رضی الله عنه روايت كرده كه گفت: «پیامبر صلی الله علیه و سلم هر گاه براى غزوه از مدينه خارج مىشدند، امسليم و زنانى از انصار با او بودند که به تشنگان آب مىدادند و مجروحان را مداوا مینمودند.»
مانند اين حديث را امام مسلم از ابنعباس رضی الله عنه نيز روايت نموده است. فقهاء اين وظايف براى زن در جبهه نبرد را، مخصوص زنان سالخورده و مسن دانستهاند و زنان جوان و زيبا را از اين كار منع کردهاند. ابنقدامه مقدسى در كتاب مغنى میگويد: «خرقى گفت: تنها زنان سالخورده و مسن همراه مسلمانان براى آب دادن به تشنگان و معالجه مجروحان به سرزمين دشمن مىروند، همانگونه كه پیامبر صلی الله علیه و سلم انجام مىداد.»
خلاصه اينكه اگر جهاد در حالت معينى بر زن واجب گردد، آمادگی براى جهاد با تمرين نمودن در به كارگيرى اسلحه نيز بر او واجب مىگردد، و براى اين كار كافى است كه زير نظر شوهرش و يا يكى از محارمش و يا زنى تمرين ديده و با چگونگی استعمال اسلحههايى كه در دفاع از خود به كار میبندد آشنا شده و دوره ببيند. درست است كه در اين زمينه نصى به ما نرسيده اما اين امر از تأييد پیامبر صلی الله علیه و سلم مبنى بر دست گرفتن خنجر توسط امسليم قابل استنباط است. ماداميكه استعمال اسلحه توسط زن ثابت گردد تمرين نمودن بر اسلحه نيز واجب مىگردد چرا كه هر آنچه واجب جز با آن كامل نگردد، پس آن چيز هم واجب مىگردد. واللهاعلم.
اما سن واجب شدن تمرينات نظامى همان سن تكليف شرعى است كه سن بلوغ مىباشد به دليل گفتهی پیامبر صلی الله علیه و سلم که فرمود: «رُفِعَ الْقَلَمَ عَنْ ثَلَاثَةٍ: عَنِ الصَّبِيِّ حَتَّى يَبْلُغَ، وَعَنِ النَّائِمِ حَتَّى يَسْتَيْقِظَ وَعَنِ الْمَجْنُونِ حَتَّى يَفِيقَ»
«سه كس تكليف از آنان برداشته شده است؛ كودك تا اينكه به سن بلوغ رسد، خوابيده تا اينكه بيدار شود، و ديوانه تا اينكه عاقل گردد.»
مشخص كردن بلوغ به سه چيز است: احتلام يا ثابت شدن يا سن
اما احتلام اين است كه بچه خودش خبر دهد كه او محتلم شده است كه مطمئن شدن از اين خبر براى ديگران سخت به نظر مىرسد. اما ثابت شدن بلوغ زمانى است كه موى خشن اطراف فرج برويد و دليل آن حديثى است كه عطية القرظى میگويد: «در روز غزوهى بنىقريظه (كه به اسارت گرفته شده بوديم) بر پیامبر صلی الله علیه و سلم عرضه شديم ایشان دستور دادند كه بنگرند هر كه مويش (حول فرج) روييده شده كشته شود و هر آنكه روييده نشده آزاد گردد و من از جملهى آنانى بودم كه مويش روييده نشده بود و آزاد شدم.»
اما تشخيص بلوغ از لحاظ سن اين است كه طفل به سن پانزده سالگى برسد به دليل حديثى كه نافع از ابنعمر روايت مىكند كه ايشان گفتند: در روز غزوهى احد در حاليكه چهارده سال بيشتر نداشتم براى جنگيدن بر پیامبر صلی الله علیه و سلم عرضه شدم ایشان اجازه نداد اما در جنگ احد در حالى كه پانزده سال داشتم براى جنگيدن بر پیامبر صلی الله علیه و سلم عرضه شدم که ايشان به من اجازه جنگيدن داد. نافع گفتهاست: «نزد عمر بن عبدالعزيز: كه در آن زمان خليفه بود رفتم و اين حديث را برايش تعريف كردم ايشان گفتند: اين حديث حدى است بين بلوغ و عدم بلوغ سپس به واليان خود نامه فرستاد مبنى بر اينكه هر كه به سن پانزده سالگى رسيد، برايش حقوقی در ديوان ارتش مقدر كنند، و هر كه عمرش كمتر از اين بود او را جزء خانواده خود محسوب نماييد. امام نووى در شرح صحيح مسلم در باب بيان سن بلـوغ میگويد: و اين آن سنى است كه هر كس به آن سن برسد از زمرهی جنگجويان به شمار مىرود و در احكام جنگى و غيره حكم مردان بر آنان اجرا مىشود، نووى در دنباله سخن خود و بعد از ذكر حديث مذكور میگويد: «اين دليلى است كه سن بلوغ پانزده سالگى است. كه ايـن رأى مذهب شافعى و اوزاعى و ابنوهب و احمد است اما ديگران گفتهاند با كامل كردن پانزده سالگى مكلف مىشود اگرچه محتلم نشود، احكام عبادى دين مبنى بر وجوب عبادت و غيره بر او اجرا مىگردد و در جنگ مانند يك مرد استحقاق به دست آوردن غنيمت را دارد و اگر از دشمنان حربى باشد كشته مىشود اما سخن ابنعمر كه فرموده «لَمْ يُجِزْنِی وَأَجَازَنِي» منظور مرد قلمداد شدن اوست و حكم او در جنگ مانند مردان جنگى است.»
پـس پانزده سالگى قرينهاى است بر بلوغ و احــتلام، كـه در واقـع سن تكـليف شرعى محسوب مىشود كه در اين سن بر شخص بعضى از عبادات فرض عين مىگرددكه از جملهى آنها اگر شرايط آن به وجود بيايد جهاد عينى است و به تبع آن تمرينات نظامى نيز در اين ســن بر شخص واجب و فـرض مىشود. شيخ ابوبكر جزائرى در كتاب منهاج المسلم خود میگويد: سربازى اجبارى زمانى بر شخص واجب مىشود كه سن او به هيچده سالگى برسد، ايشان براى اين سخن خود هيچ دليل و مدركى ذكر ننموده است بلكه دليلى هم براى تشخيص اين سن جه بسا وجود نداشته باشد. واللهاعلم.
از جمله چيزهايى که تاييدکنندهى اين مطلب است ـ اين كه سن وجوب همان سن پانزده سالگى است ـ آن چيزی است كه ابنعبدالبر در مختصر السـيره گفتهاست. او در ايـن كتاب میگويد: «در غزوهى احد پیامبر صلی الله علیه و سلم به سمره بن جندب و رافع بن خديج رضی الله عنهما كه هر كدام پانزده سال داشتند اجازه شرکت در معركه جهاد داد و رافع در آن زمان تيرانداز خوبى بود. در آن روز پیامبر عذر كسانى مانند عبداللهبنعمر و زيـدبنثابت و أسامةبنزيد و البراءبنعــازب و أسيدبنظهير و عرابةبنأوسبـنأرقم و أباسعيدالخدری را خواست، سپس يك سال بعد در غزوهى خندق به همهى آنان اجازهى جهاد داد. پیامبر صلی الله علیه و سلم در حقيقت به كسانى كه به سن پانزده سالگى رسيده بودند، اجازه جهاد داد. اما آنانى كه سن پايينتر از آنرا داشتند رد نمود.
كسى كه در اين سخن ابنعبدالبر مبنى بر اينکه (رافعبنخديج هنگامى به او اجازهى جنگ داده شد كه در تيراندازى اتقان داشت) خوب دقت كند، درك خواهد نمود كه رافع قبل از پانزده سالگى تمرين تيراندازى كرده تا اينكه خوب ياد گرفته است كما اينكه درك خواهد كرد كه صحابه قبل از اينكه به اين سن برسند تمرين میكردند تا زمانى كه به سن بلوغ رسیدند، شايستگی و اهليت جنگيدن را داشته باشند.
خلاصه: بر چه كسى تمرينات نظامى واجب است؟
بر هر مسلمان عاقلى كه از نظر بدنى و جسمى سالم و تندرست و داراى حداقل قدرت مادى باشد كه بتواند با آن تمرين نمايد، زمانى كه اين شخص به سن پانزده سالگى رسيد، تمرينات نظامى بر وی واجب مىشود.
معناى اين گفتار اين است كه ما تمرينات نظامى را بر مسلمانان واجب كردهايم پس معيار آزادى و مردانگى و اجازهى والدين و اجازهى طلبكار ساقط مىگردد. اما آنچه را كه مخصوص زنان است، قبلا به تفصيل بيان نموديم.
امت اسلام امتى مجاهد و تنها ملتى است كه مكلف شده است تا دين خود را در ميان تمامى مردم منتشر نمايد.
پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «وَكَانَ النَّبِيُّ يُبْعَثُ إِلَى قَوْمِهِ خَاصَّةً وَبُعِثْتُ إِلَى النَّاسِ عَامَّةً»
«هر پيامبرى تنها به سوى قوم خود مبعوث مىشد اما من به سوى تمامى مردم برانگيخته شدهام.»
به همين خاطر پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمودهاند: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَشْهَدُوا أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رسول الله»
«مامورم با مردم بجنگم تا گواهی دهندكه هيچ معبودى به حق نيست مگر الله و محمد فرستاده خداست.»
و آن هم اجابتى به گفتار الله متعال است كه فرمود: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» التوبه ۳۳
«خدا است كه پيغمبر خود (محمّد) را همراه با هدايت و دين راستين (به ميان مردم) روانه كرده است تا اين آئين (كامل و شامل) را بر همه آئينها پيروز گرداند (و به منصّه ظهورش رساند) هرچند كه مشركان نپسندند.»
اين نصوص شرعى، بزرگى و عظمت مسئوليتى كه در هر نسل بر عهدهی مسلمانان نهاده شده است، را روشن مىكند. پس اين موردى کاملاً جدى است و شوخى و مزاحى در آن نيست.
تمرين كردن در زمان قديم براى همهى مسلمانان ميسر و آسان بود و آن هم به دليل ساده بودن سلاح جنگی از لحاظ كميت و كيفيت بود، اما همراه با پيشرفت اسلحه آن هم با كشف باروت و ظهور سلاحهاى كشنده و سنگين، حاكمان ظالم از ترس اينكه مردم آنان را مورد محاسبه قرار دهند، حمل كردن سلاح و تمرين بر آن را به گروه معينى از مردم كـه با آنان ولا و دوستى داشتند و ارتش ناميده مىشدند، محصور نمودند. و پيوسته باقى مردم ازآن محروم بودند. بلكه علاوه برآن در بيشتر اوقات مقهور اين اقليت مسلح بودند و براى اينكه مردم اين مقهور بودن حقيقى كه شامل حالشان شده است را احساس نكنند حاكمان ظالم آنها را غرق تمامى آنچيزی نمودند كه آنها را از اين امر غافل سازد؛ از كشمکش كردن بر لقمهی عيش گرفته تا مشغوليت بر لهو و لعب و موسيقى و سرگرمى، و از مسابقات و رفتن به باشگاههاى ورزشى تا نيرنگهاى رسانههاى جمعى و احزاب و انتخابات و رفتن به مجلس و ديگر روشهاى شيطانى كه براى نيرنگ و گولزدن مردم مد نظرشان بود.
براى شكست دادن اين سياستهاى شيطانى بر هر مسلمان ضرورى است كه هر فرصتى كه تمرين کردن برایش مهیا میشود را غنيمت شمارد و لازم است كه براى آن سعى و كوشش نمايد.
خداوند متعال مىفرمايد: «وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِكَ كَانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُورًا» اسراء ۱۹
«و هر كس كه (دنيای جاودانه) آخرت را بخواهد و برای (فراچنگ آوردن) آن، تلاش سزاوار آن را از خود نشان دهد، در حالی كه مؤمن باشد، اين چنين كسانی، تلاششان بی*سپاس (و بی*اجر) نمی*ماند.»
پس ترك تلاش و سعى در اين مورد، به این معنا خواهد بود كه آماده کردن ابزار براى جهاد ترك شده است. و اين از صفات منافقين است همانطور كه خداوند متعال مىفرمايد: «وَلَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَلَكِنْ كَرِهَ اللَّهُ انْبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَقِيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِينَ» التوبه ۴۶
«اگر مي*خواستند (برای جهاد) بيرون روند، توشه و ساز و برگ آن را آماده مي*كردند (و مسلّح و مجهّز در خدمت رسول راه مي*افتادند.) امّا خدا بيرون*شدن و حركت*كردن آنان را (به سوی ميدان نبرد) نپسنديد و ايشان را از (اين كار) بازداشت. و بديشان گفته شد: با نشستگان (عاجز و ناتوان، از قبيل بيماران و پيران و كودكان و زنان، در خانه) بنشينيد.»
بر هر مسلمان واجب است تا به اندازهی حداقل ممكن از تمرينات نظامى برخوردار باشد به دليل آيهی «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ» و به دليل حديث «وَما أَمَرْتُكُمْ بِهِ فأتوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ.»
براى محقق ساختن اين واجب شرعى بر مسلمانان واجب است تا با همديگر تعاون و همكارى داشته باشند به دليل آيهی «وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى» و اين امر با بازكردن راه براى رسيدن مسلمانان به ميادين تمريـن و جهاد و يارى كـردنشان به وسيلهی امـوال لازم و سرپرستى خانوادههایشان، صورت مىگيرد.
پیامبر صلی الله علیه و سلم در همين زمينه فرمود: «مَنْ جَهَّزَ غَازِيًا فَقَدْ غَزَا وَمَنْ خَلَفَ غَازِيًا فِی أَهْلِهِ بِخَيْرٍ فَقَدْ غَزَا»
«کسى كه مجاهدى را براى جهاد مجهز نمايد مانند اينست كه خود جهاد كرده باشد. و كسى كه خانواده مجاهدى را به خوبى سرپرستى كند، مثل اينست كه خود جهاد نموده باشد.»
در غير اين صورت پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «مَنْ لَمْ يَغْزُ أَوْ يُجَهِّزْ غَازِيًا أَوْ يَخْلُفْ غَازِيًا فِی أَهْلِهِ بِخَيْرٍ أَصَابَهُ اللَّهُ بِقَارِعَةٍ قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ»
«كسى كه جهاد نكند يا مجاهدى را براى پيكار در معركه جنگ آماده و مجهز ننمايد يا سرپرستى خانواده مجاهد را به خوبى بر عهده نگيرد خداوند متعال در همين دنيا قبل از آخرت او را به عذابى كه قارعه ناميده مىشود مبتلا مىگرداند.»
تاكيد بر اين معاونت و ياريگرى مخصوصاً زمانى است كه خودش براى جهاد خارج نشود.
خداوند متعال میفرماید: «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا» البقره ۲۸۶
«خداوند به هيچ كس جز به اندازه توانائيش تكليف نمي*كند.»
در صورت فقدان سلاح و نبود آن، حداقل تمرين، تمرينات سخت بدنى است كه إنشاءالله سود بخش است اگر با نيت صالح باشد كه البته ورزشهاى سخت بدنى اساس هر تمرين نظامى است كه اين براى تمامى مسلمانان ميسر است به طورى كه در يك اتاق تنگ و كوچك و با تعدادى ادوات و وسايل ورزشى ساده امكانپذير است لذا شايسته نيست در اين مورد غفلتى صورت پذيرد.
مسئلهی چهارم: كسانى كه عذر شرعى دارند
منظور و مقصود مكلفينى هستند كه عذر شرعی دارند. پس در اينجا در مورد غير مكلف (كافر يا كودك يا ديوانه) صحبت نمىكنيم.
قبلاً در مورد وجوب تمرينات نظامى مبنى بر اينكه اين تمرينات بر هر مسلمان بالغ و عاقل، اعم از مرد و زن كه از نظر جسمى سالم و داراى امكانات مادى لازم هستند واجب است ـ البته با احتياط نمودن در مورد زن ـ به تفصيل بحث كرديم، اما اعذار شرعى كه باعث ساقط شدن اين تمرينات نظامى مىشود چيست؟
اين غذرها، يا ناتوانى از لحاظ جسمى است (مانند امراض كورى يا لنگى يا عجز كلى بدن) يا ناتوانى و عجز از لحاظ مالى است (كه همان عدم وجود نفقه مىباشد) آياتى كه اين عذرها در آن ذكر شده از اين قراراست:
خداوند متعال مىفرمايد: «لا يَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنْ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُوْلِی الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ» نساء ۹۵
«مسلمانانی كه (به جهاد نمي*روند و در منازل خود) مي*نشينند، با مسلمانانی برابر نيستند كه با مال و جان، در راه خداوند جهاد مي*كنند.»
خداوند متعال مىفرمايد: «لَيْسَ عَلَى الضُّعَفَاءِ وَلا عَلَى الْمَرْضَى وَلا عَلَى الَّذِينَ لا يَجِدُونَ مَا يُنفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلَّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ وَلا عَلَى الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ مَا أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوا وَأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنْ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلاَّ يَجِدُوا مَا يُنفِقُونَ» التوبه ۹۲
«بر ناتوانان و بيماران و كسانی كه چيزی ندارند كه آن را صرف جهاد كنند (و با آن خويشتن را برای جهاد آماده سازند) گناهی نيست (و عذرشان مقبول و جهدشان مشكور است) هرگاه اينان با خدا و پيغمبرش خالص باشند (و در دينشان شكّ و شبهه*ای نبوده و آنچه در توان دارند از خدا و پيغمبرش دريغ ندارند. آنان در اين صورت نيكوكارند و) بر نيكوكاران هيچ راهی (برای سرزنش و گناهكار قلمداد كردنشان) وجود ندارد. و خداوند دارای مغفرت بيشمار و رحمت بسيار است. همچنين ايراد و گناهی نيست بر كسانی كه وقتی به پيش تو آمدند تا آنان را بر مركبی سوار كنی (و به جهاد روانه سازی. ولی) تو گفتی: مركبی ندارم كه شما را بر آن سوار كنم. ايشان برگشتند، در حالی كه چشمانشان از غم (فوت افتخار جهاد) پر از اشك بود (و افسوس مي*خوردند) چون چيزی نداشتند كه آن را صرف جهاد كنند.»
همچنین مىفرمايد: «لَيْسَ عَلَى الأَعْمَى حَرَجٌ وَلا عَلَى الأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ» الفتح ۱۷
«بر نابينا و لنگ و بيمار، گناهی نيست (اگر در ميدان جهاد شركت نكنند).»
همچنين میفرمايد: «لَيْسَ عَلَى الأَعْمَى حَرَجٌ وَلا عَلَى الأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَلا عَلَى أَنفُسِكُمْ أَنْ تَأْكُلُوا مِن بُيُوتِكُمْ» النور ۶۱
«بر (اشخاص صاحب عذر چون) كور و لنگ و بيمار، و برخود شما گناهی نيست که از خانه*های (فرزندان) خودتان بخورید.»
ابنقدامهى مقدسى در كتاب عمده در اثناى سخنش در مورد شروط وجوب جهاد اصحاب اعذار را نيز ذكـر نموده و میگويد: «و اما سـالم بودن از امراض معناى آن سلامتى از کـورى و لنگى و مرض مىباشد كه خود شرط واجب بودن جهاد است به دليل گفتهى خداوند متعال كه مىفرمايد: «لَيْسَ عَلَى الأَعْمَى حَرَجٌ وَلا عَلَى الأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ» چراكه اين اعذار شخص را از رفتن به جهاد منع مىكند، در مورد نابينايی حکم شرع معروف و مشخص است حکم لنگى فاحش، سبب منع آن از رفتن به جهاد، بد راه رفتن و بد سوار شدن است، مانند بيماری مزمن و شبيه آن، اما لنگيدنهاى خفيفى كه وجود آن مانع سوارشدن و راه رفتن نيست بلكه تنها باعث مىشود كه نتوان به شدت دويد، مانع وجوب جهاد نمىگردد؛ چرا كه جهاد همراه با چنين حالتهايى غير ممكن نمىشود و آن در واقع مانند بيمارى عور است، همين طور مرضى مانع است كه شديد باشد اما مريضی كم و خفيفى مانند درد دندان و سردرد خفيف، كه وجود آن مانع وجوب جهاد نمىگردد جهاد در راه خدا بر آنان الزامی است؛ زيرا جهاد با دردهايی مانند كم نوری يكی از دو چشمان و يا كور شدن یکی از آنها غيرممكن نمىشود. اما مسئلهی واجب بودن نفقه شرط است به دليل سخن خداوند متعال كه مىفرمايد:
«لَيْسَ عَلَى الضُّعَفَاءِ وَلا عَلَى الْمَرْضَى وَلا عَلَى الَّذِينَ لا يَجِدُونَ مَا يُنفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلَّهِ وَرَسُولِه» التوبه ۹۱
«بر ناتوانان و بيماران و كسانی كه چيزی ندارند كه آن را صرف جهاد كنند (و با آن خويشتن را برای جهاد آماده سازند) گناهی نيست (و عذرشان مقبول و جهدشان مشكور است) هرگاه اينان با خدا و پيغمبرش خالص باشند.»
براى اينكه جهاد جز با ابزار و وسيله ممكن نمىشود به همين خاطر قدرت داشتن بر استخدام و به كارگيرى وسيله معتبر شناخته شده است. علاوه بر آن اگر مسافت جهاد طورى باشد كه نماز درآن فاصله و مسافت قصر نشود، شرط است كه مجاهد در مدت نبود و غيابش داراى توشه و نفقه لازم براى خانوادهى خود باشد و همچنين لازم است كه داراى سلاحى براى جنگيدن نيز باشد، اما وسيلهی نقليه و سوارى شرط معتبر نيست؛ چرا كه سفر نزديك است، اما اگر مسافت طورى است كه نماز درآن به صورت قصر خوانده مىشود در اين صورت وجود وسيلهی سوارى در نظر گرفته مىشود آن هم به دليل گفتهى خداوند متعال كه مىفرمايد:
«وَلا عَلَى الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ مَا أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوا وَأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنْ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلاَّ يَجِدُوا مَا يُنفِقُونَ» التوبه ۹۲
«همچنين ايراد و گناهی نيست بر كسانی كه وقتی به پيش تو آمدند تا آنان را بر مركبی سوار كنی (و به جهاد روانه سازی. ولی) تو گفتی: مركبی ندارم كه شما را بر آن سوار كنم. ايشان برگشتند، در حالی كه چشمانشان از غم (فوت افتخار جهاد) پر از اشك بود (و افسوس میخوردند) چون چيزی نداشتند كه آن را صرف جهاد كنند.»
علاوه بر معذورينى كه ابنقدامه از آنان ياد نمود، پيرمرد فرتوتى را مىشود نام برد كه از هيچ نيرو و قـدرتى بهـره مند نيست، به دليل آيهى «لَيْسَ عَلَى الضُّعَفَاءِ…» و اين پيرمرد نيز از ضعفاء به حسـاب مىآيد.
عذرهای غير شرعى
كم اتفاق مىافتد كه آنانى كه از رفتن به ميادين جهاد سرباز مىزنند بنابر يكى از اعذار شرعى باشد بلكه بيشتر عذرهايى را مىآورند که غير شرعى و غير قابل قبول است. به دلايلى كه ذكر مىشود اين عذرها مردود و باطل هستند از جملهى اين دلايل خداوند متعال مىفرمايد:
«قُلْ إِنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنْ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لا يَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ» التوبه ۲۴
«بگو: اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و قوم و قبيله شما، و اموالی كه فراچنگ آورده*ايد، و بازرگانی و تجارتی كه از بي*بازاری و بي*رونقی آن می*ترسيد، و منازلی كه مورد علاقه شما است، اينها در نظرتان از خدا و پيغمبرش و جهاد در راه او محبوبتر باشد، در انتظار باشيد كه خداوند كار خود را می*كند (و عذاب خويش را فرو مي*فرستد.) خداوند كسان نافرمانبردار را (به راه سعادت) هدايت نمی*نمايد.»
بعضى از علما اين آيه را آيهی عذرهاى هشتگانه مىنامند و بنده آن را آيهی ابطال عذرهاى هشتگانه مىنامم، زيرا خداوند متعال اين عذرها را براى دست كشيدن از جهاد مقبول ندانسته و نپذيرفته است. و كسى را كه به اين عذرها دستاويز شود، فاسق ناميده و وعده به ضلالتش داده و او را تهديد نموده و میفرماید: «وَاللَّهُ لا يَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ» التوبه ۲۴
«و خداوند مردم ستمكار (مُصرّ بر تبهكاری، و دشمن حق) را هدايت نمي*كند.»
همانطور كه فرمود: «فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ» الصف ۵
«آنان چون از حق منحرف شدند، خداوند دلهايشان را بيشتر از حق دور داشت.»
و همچنين او را به عذاب و عقاب شديد وعده داده و میفرماید: «فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ»
«در انتظار باشيد كه خداوند كار خود را مي*كند.»
در همین زمینه پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «إِذَا تَبَايَعْتُمْ بِالْعِينَةِ وَأَخَذْتُمْ أَذْنَابَ الْبَقَرِ وَرَضِيتُمْ بِالزَّرْعِ وَتَرَكْتُمُ الْجِهَادَ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ ذُلًّا لَا يَنْزِعُهُ حَتَّى تَرْجِعُوا إِلَى دِينِكُمْ» (ذكرمعنای اين حديث گذشت).
اين عقوباتى كه مقدر شده، برای تمامى آنانى است كه دست از جهاد مىكشند. و هر كسى كه هر چيزی را بر طاعت و فرمانبردارى خداوند متعال برگزيند خداوند او را بوسيلهی اين عقوبات تعذيب خواهد داد، همانطور كه فرمود: «فَلا تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلا أَوْلادُهُمْ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِهَا فِی الْحَيَاةِ الدُّنْيَا» التوبه ۵۵
«فزونی اموال و اولاد (يعنی نيروی اقتصادی و انسانی) ايشان، تو را به شگفتی نيندازد. چرا كه خداوند مي*خواهد آنان را در زندگی دنيا بدين وسيله معذّب كند.»
پس حب بقاء در ميان خانواده و ترس بر اموال و تجارت و ترس از اينكه وظيفه و درس خواندن را از دست بدهيم همهى اينها عذر شرعى محسوب نمىشوند، بلكه خداوند متعال همهى اين عذرها را باطل نموده است. پس ضرورت دارد كه مسلمانان با همديگر همکاری و هميارى نمايند طورى كه اگر كسى از آنان در راه جهاد فى سبيل الله و تمرينات نظامى براى آمادگی آن فارغ شود ديگران كفالت و سرپرستى خانوادهى او را بر عهده بگيرند، و اين كار را بين همديگر نوبت بندى كنند چنانكه ابوسعيد خدرى میگويد پیامبر صلی الله علیه و سلم ما را به سوى قبيلهی بنى لحيان فرستاد و فرمود: «لِيَنْبَعِثْ مِنْ كُلِّ رَجُلَيْنِ أَحَدُهُمَا وَالْأَجْرُ بَيْنَهُمَا»
«از هر دو نفر يكى به سوى معركه جهاد حركت نمايد و مالى كه ديگرى كسب مىكند را بين خانواده خود و خانواده برادرش تقسيم نمايد.»
و در روايت ديگر فرمود: «لِيَخْرُج مِنْ كُلِّ رَجُلَيْنِ»
«از هر گروه دو نفرخارج شود.»
سپس به كسى كه به جهاد عازم نشود فرمود: «أيكم خلف الخارج فى أهله و ماله بخير كان له مثل نصف أجر الخارج.»
«هر كدام از شما كه به خوبى از خانواده و اموال كسى كه در راه الله خارج شده است سرپرستی و مراقبت نمايد، نصف اجر مجاهد را كسب مىكند.»
از جملهى اعذارى كه باطل است آن چيزی است كه خداوند متعال مىفرمايد:
«فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ پیامبر وَكَرِهُوا أَنْ يُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِی سَبِيلِ اللَّهِ وَقَالُوا لا تَنفِرُوا فِی الْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ كَانُوا يَفْقَهُونَ» التوبه ۸۱
«خانه*نشينان (منافق) از اين كه از رسول خدا واپس كشيده*اند شادمانند، و نخواستند با مال و جان در راه خداوند متعال جهاد و پيكار كنند (و دين خدا را ياری دهند. تا مي*توانند ديگران را از جنگ مي*ترسانند و با نشستنِ با خود تشويق مي*نمايند) و مي*گويند در گرما حركت نكنيد. (ای پيغمبر! بدانان) بگو: اگر دانا بودند میفهميدند كه آتش دوزخ بسيار گرمتر و سوزانتر (از گرمای تابستان و از همه آتشهای جهان) است.»
بس نه گرماى شـديد و نه سرماى شديد، هيچ كدام عذرى براى ترك جهاد محسوب نمىشود. از جمله اعذارى كه باطل محسوب مىشود این گفته است که، متصديان امور جهادى در سطح اخلاقى و تربيتى و شرعى مطلوب نيستند، به همين خاطر جايز نيست با آنها وارد كار و فعاليت اینچنينى شد، جواب اين شبهه اين است كه اگر امير جهاد مردى فاجر باشد و همين طور بسيارى از پيروانش نيز چنين وصفی داشته باشند، ليكن همهى آنها در جهت جنگيدن با كفار حركت مىكنند، شرعا واجب است كه با آنان كار شود و با آنها تعاون و همكارى شود، و اين امر نزد اهل سنت خود يك اصل ثابت شدهای است كه ما در باب سوم به تفصيل به آن خواهيم پرداخت.
در اين جا لازم است به آنچه كه ابنتيميه در مورد اين مسئله مطرح كرده است اشارهاى شود. او میگويد: «به همين خاطر در اصول اهل سنت جنگيدن با دشمن پشت سر هر اميری، چه نيكوكار و چه بدكار مشروع شناخته شده است. چرا كه خداوند متعال چنانكه پيامبر صلی الله علیه و سلم بدان خبر داده است، اين ديـن را با مرد فاجر و اقوام ناشايست مؤيد و موفق مىگرداند، براى اينكه اگر جنگيدن و جهاد جز با اميران فاجر يا پادگانى كه فجور در آن بسيار است اتفاق نيفتد، پس در اين صورت ناگزير به يكى از اين دو كار خواهيم پرداخت؛ يا ترك جنگ همراه آنان،كه لازمه و نتيجهى آن، پيروزى و سيطرهى دشمنان بر سرزمين اسلامى است كه اين خود بزرگترين ضرر در دين و دنيا است و يا جنگيدن با اين امير فاجر و بدكار كه نتيجهی آن دفع نمودن آن كسى است كه فجور آن بيشتر و خطرناكتر است، و برپا نمودن بيشتر شرائع اسلام است اگر چه اقامهی همهى شرائع امکانپذیر نباشد پس در اين صورت و صورتهاى مشابه اين، جنگيدن در مقابل دشمن واجب است، بلكه بسيارى ازجنگهايى كه بعد از خلفاى راشدين صورت پذيرفت جز بدين صورت واقع نشده است.
منافقين همراه پیامبر صلی الله علیه و سلم با کفار مىجنگيدند در حالیكه كسى از صحابه پيدا نشد كه بگويد: تا زمانيكه منافقين در اردوگاه مومنين هستند ما جنگ نمىكنيم، در حاليكه بعضى از اين منافقين در غزوهى بنى مصطلق گفتند: «لَئِنْ رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الأَعَزُّ مِنْهَا الأَذَلَّ» منافقون ۸
«اگر (از غزوه بني*مصطلق) به مدينه برگشتيم، بايد افراد باعزّت و قدرت، اشخاص خوار و ناتوان را از آنجا بيرون كنند.»
و بعضى از آنها در غزوهى خندق گفتند: «إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ» أحزاب ۱۳
«واقعاً خانه*های ما بدون حفاظ و نااستوار است.»
و بعضى ديگر در غزوهى تبوك علماى صحابه را مسخره كردند تا اينكه این آيه نازل شد: «وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ» التوبه ۶۵
«اگر از آنان (درباره سخنان ناروا و كردارهای ناهنجارشان) بازخواست كنی میگويند: (مراد ما طعن و مسخره نبوده و بلكه با همديگر) بازی و شوخی می*كرديم.»
و نيز با اينکه خلفاى بنىاميه نمازهاى پنچگانه را به تاخير مىانداختند كسى نگفت: جنگيدن همراه با آنان روا نيست. و مثال براى اين موضوع فراوان است. اين بعضى از عذرهای باطلى بود كه هرگز روا نيست در صورت وجود آن، دست از جهاد و تمرينات و آمادگی براى آن برداشته شود.
ثواب كسانى كه داراى عذر شرعى هستند
كسى كه در مورد جهاد و آمادگی براى اين كار، خواسته و گرايش صادقانهای داشته باشد اما به علت يكى از عذرهاى مشروعى كه سابقاً ذكر شد يا به سبب اکراه يا حبس از رسيدن به ميدان جنگ و نبرد عاجز گردد، اميدواريم كه خداوند متعال به مقتضاى وعدهای كه پیامبر صلی الله علیه و سلم در حديثى كه از ايشان نقل شده است ثواب كامل جهاد را برايشان بنويسد.
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و سلم در اين حديث فرمود: «إِنَّ بِالْمَدِينَةِ أَقْوَامًا مَا قَطَعْتُمْ وَادِيًا وَلا سِرْتُمْ سيْرًا إِلاَّ وَهُمْ مَعَكُمْ قَالُوا: وَهُمْ بِالْمَدِينَةِ قَالَ نَعَم حَبَسَهُمُ الْعُذْرُ»
«در مدينه گروهى هستند كه نه سرزمینی را پيمودهاند و نه حركتى كردهاند در حاليكه آنان در اجر و ثواب با شما يكى هستند اصحاب عرض كردند: در حاليكه آنها در مدينه هستند؟! فرمود: بله اما عذر مانع خروجشان شد.»
اين حديث را پیامبر صلی الله علیه و سلم در مسير برگشت از غزوهى احد بیان کردند. و در لفظ ديگرى كه امام احمد و مسلم از جابر روايت كردهاند پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «لَقَدْ خَلَّفْتُمْ بِالْمَدِينَةِ رِجَالا مَا قَطَعْتُمْ وَادِيًا وَلا سَلَكْتُمْ طَرِيقًا إِلاَّ شَرَكُوكُمْ فِی الأَجْرِ حَبَسَهُمُ الْمَرَضُ»
«در مدينه مردانى را پشت سر نهاديد كه در پيمودن هر درهای و طى نمودن هر راهى با شما در اجر و ثواب شريك بودند ولی بيمارى و مرض باعث عدم خروجشان شد.»
و ابوداود از انس روايت نموده كه در آن عبارت ديگرى وجود دارد كه پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «وَلا أَنْفَقْتُمْ نَفَقَةٍ…» یعنی «هيچ مالى را انفاق نكردند…»
ابنحجر گفتهاست: «منظور از عذر هر چيزی است كه از بيمارى و عدم قدرت بر سفر عامتر باشد و مسلم هم در حديث جابر به لفظ: «حَبَسَهُمُ الْمَرَضُ» روايت كرده است مثل اينكه مرض بنا به غالب بودن آن است ـ و همينطور ادامه داده تا اينكه میگويد ـ و از جملهى فوائد حديث اين است كه انسان نيت كارى كند سپس به علت مرض نتواند به آن كار برسد در اين صورت اجر و ثواب عامل آن كار نصيبش مىشود.» اين حديث شبيه حديث ديگر پیامبر صلی الله علیه و سلم است كه فرمود: «مَنْ سَأَلَ اللَّهَ الشَّهَادَةَ بِصِدْقٍ بَلَّغَهُ اللَّهُ مَنَازِلَ الشُّهَدَاءِ وَإِنْ مَاتَ عَلَى فِرَاشِهِ»
«هرکس صادقانه از خـداوند متعال شهادت را بخواهد خداوند متعال او را به منزلگاه شهدا مىرساند اگرچه بر فراش خويش بميرد.»
هر دوی آنها در خواستهی خود راستگو و صادق ولی از عملی نمودن خواستهی خود ناتوان و عاجزند، پس به ثواب و اجر دست پيدا مىكنند، اين فضل و كرمى است كه از جانب الله متعال شامل حال انسان مىشود.
امام قرطبى در شرح حديث «حَبَسَهُمُ الْعُذْرُ» گفته است: «اين عبارت در حديث، مقتضى آن است كه به صاحب عذر همان ثواب و اجر مجاهد داده مىشود، و البته گفته شده احتمال دارد ثوابش مساوى باشد و در فضل و كرم خداوند متعال وسعت و گشايش وجود دارد گرچه ثوابش بيشتر از استحقاق است؛ چراكه آن گونه كه خداوند متعال به نيت و قصد صادق پاداش مىدهد بر فعل و كردار پاداش نمىدهد. و گفته شده: بدو اجر جهاد داده مىشود اما مجاهدى كه خارج شده، به خاطر خارج شدن در راه خداوند متعال، اجر و ثوابش از او بيشتر است.»
برای مضاعف بودن اجر و ثواب مقاتل و جنگجو و عدم آن به نسبت معذور، دليلى وجود دارد و آن هم حديث ابنعباس است كه از پیامبر صلی الله علیه و سلم روايت مىكند كه ایشان فرمودند: «فَمَنْ هَمَّ بِحَسَنَةٍ فَلَمْ يَعْمَلْهَا كَتَبَهَا اللَّهُ لَهُ عِنْدَهُ حَسَنَةً كَامِلَةً، وَإِنْ هَمَّ بِهَا فَعَمِلَهَا كَتَبَهَا اللَّهُ لَهُ عِنْدَهُ عَشْرَ حَسَنَاتٍ إِلَى سَبْعِ مِائَةِ ضِعْفٍ إِلَى أَضْعَافٍ كَثِيرَةٍ»
«کسى كه قصد كـار نيكويى كند اما آن كـار را انجام ندهد خداوند براى او ثواب يك كار نيكو مىنويسد ولى اگر قصد آن را بكند سپس آن را انجام دهد خداوند متعال نزد خويش براى او ثواب ده کار نيك تا هفتصد برابر و بیشتر نیز مىنويسد.»
اما كسى كه نظرش بر اين است كه اجر و ثواب معذوركاملاً مانند ثواب جنگجو است به اين حديث استدلال مىكند كه انس از پیامبر صلی الله علیه و سلم روايت مىكند كه فرمودند: «إِلَّا شَرَكُوكُمْ فِی الْأَجْرِ»
«مگر اينكه آنان با شما در اجر شریك هستند.»
اگرچه مشاركت در اجر به معناى مساوات و برابری در آن نيست، اما آن چه كه بر مساوات در اجر دلالت مىكند حديث أبى كبشه است كه از پیامبر صلی الله علیه و سلم روايت نموده كه ایشان فرمودند: «إِنَّمَا الدُّنْيَا لِأَرْبَعَةِ نَفَرٍ عَبْدٍ رَزَقَهُ اللَّهُ مَالًا وَعِلْمًا فَهُوَ يَتَّقِی فِيهِ رَبَّهُ وَيَصِلُ فِيهِ رَحِمَهُ وَيَعْلَمُ لِلَّهِ فِيهِ حَقًّا فَهَذَا بِأَفْضَلِ الْمَنَازِلِ وَعَبْدٍ رَزَقَهُ اللَّهُ عِلْمًا وَلَمْ يَرْزُقْهُ مَالًا فَهُوَ صَادِقُ النِّيَّةِ يَقُولُ لَوْ أَنَّ لِی مَالًا لَعَمِلْتُ بِعَمَلِ فُلَانٍ فَهُوَ بِنِيَّتِهِ فَأَجْرُهُمَا سَوَاءٌ»
«براستى دنيا از آن چهار نفر است: بندهاى كه خداوند متعال بدو مال و علم عطا نموده كه در اين مورد تقواى خداوند متعال را رعـايت مـىكند و نيز پيوند خويشاوندى را برقرار میسازد و مىداند كه در مال اوحقى براى خداوند متعال نيز وجود دارد پس اين شخص در بهترين منزلگاهها به سر میبرد و نفر دوم بندهاى اسـت كـه خداوند متعال بـدو علم داده اما مالى نصيبش نشده است ليکـن بـا صدق نيت مـیگويد: اگر مـالى داشتم مانند فلانى عمـل مـىکردم، و ايـن شخص بر اسـاس نيت خود اجر داده مىشود و اجر هر دو مساوى است.» و امام قرطبى برابری در اجر را ترجيح داده است. و الله اعلم.
شروط رفع حرج و شامل شدن ثواب براى كسانی كه معذورند
خداوند متعال مىفرمايد: «لَيْسَ عَلَى الضُّعَفَاءِ وَلا عَلَى الْمَرْضَى وَلا عَلَى الَّذِينَ لا يَجِدُونَ مَا يُنفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلَّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ * وَلا عَلَى الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ مَا أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوا وَأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنْ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلاَّ يَجِدُوا مَا يُنفِقُونَ» توبه ۹۱-۹۲
«بر ناتوانان و بيماران و كسانی كه چيزی ندارند كه آن را صرف جهاد كنند (و با آن خويشتن را برای جهاد آماده سازند) گناهی نيست (و عذرشان مقبول و جهدشان مشكور است) هرگاه اينان با خدا و پيغمبرش خالص باشند. (آنان در اين صورت نيكوكارند و) بر نيكوكاران هيچ راهی (برای سرزنش و گناهكار قلمداد كردنشان) وجود ندارد. و خداوند دارای مغفرت بيشمار و رحمت بسياراست. همچنين ايراد و گناهی نيست بر كسانی كه وقتی به پيش تو آمدند تا آنان را بر مركبی سوار كنی (و به جهاد روانه سازي، ولی) تو گفتی مركبی ندارم كه شما را بر آن سوار كنم. ايشان برگشتند، در حالی كه چشمانشان از غم (فوت افتخار جهاد) پر از اشك بود (و افسوس مي*خوردند) چون چيزی نداشتند كه آن را صرف جهاد كنند.»
خداوند متعال در اين آيهی كريمه برداشتن سختى و حرج از صاحبان عذر را بر دو شرط معلق نموده است:
«إِذَا نَصَحُوا لِلَّهِ وَرَسُولِهِ» «إِذَا» از ادوات شرط است: پس نصح شـرط رفع حـرج به حسـاب مىآيد. «مَا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ» و اين امر نيز شرط احسانى است كه در واقع ضد بدى كردن و اسائت است.
ابنكثير میگوید: «آنانى كه به جهاد نمىروند و در حال نرفتنشان ناصح هستند …»
قرطبى گفتهاست: «إِذَا نَصَحُوا لِلَّهِ وَرَسُولِهِ» یعنی «اذا عرفوا الحق و أحبوا أولياءه وأبغضوا أعداءه..»
«هنگاميكه حق را بشناسند و دوستداران آن را دوست و دشمنان آن را دشمن بدارند.» سپس قرطبى در ادامهی مطلب میگوید: علماء گفتهاند: منظور از عبارت «النصيحة لله» خلوص اعتقاد در يگانگى و وحدانيت الله متعال و توصيف نمودنش به صفات الوهيت و منزه داشتن او از نقائص و گرايش و رغبت به موجبات محبت و دوستى الله متعال و دورى و اجتناب از اسباب خشم و غضبش است.»
همينطور علما در مورد عبارت: «النصيحة لرسوله» گفتهاند: تصديق نبوت پیامبر صلی الله علیه و سلم و ملتزم بودن به فرمانبردارى از او در امر و نهى و دوستى با آنانى كه او با او دوست و دشمنى با كسانيكه او با او دشمنى داشت و احترام و بزرگ داشتنش و محبت او و محبت داشتن آل بيتش و بزرگ داشتنش و تعظيم سنتش و زنده كردن آن و احياء سنتش بعد از وفات ايشان بواسطهى جستجو و تحقيق پيرامون آن و تفقُه و يادگيريش و دفاع از آن و منتشر كردن سنت او و دعوت دادن به آن و متخلق شدن به اخلاق بزرگوار ایشان است.»
ترجمهی عملى مسائل مذكور در امر جهاد، واجب شدن آن چیزهايى است كه به ترتيب در پايين ذكر مىشود و در حقیقت بر معذورين واجب مىشود:
اخلاص نيت و راستى در آن: بدين صورت كه نفس شوق و رغبت زيادى به جهاد داشته باشد مانند آنهايى كه خداوند آنان را چنين توصيف مىنمايد: «تَوَلَّوا وَأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنْ الدَّمْعِ» التوبه ۹۲
«ايشان برگشتند، در حالی كه چشمانشان از غم (فوت افتخار جهاد) پر از اشك بود.»
حقيقت هم همين است، انسان معذورى كه نمىجنگد اگر در درون نيت و قصد جنگ نداشته باشد بیم آن میرود كه در قلبش نفاق وجود داشته باشد. چنانچه پیامبر صلی الله علیه و سلم فرموده است: «مَنْ مَاتَ وَلَمْ يَغْزُ وَلَمْ يُحَدِّثْ نَفْسَهُ بِالغَزْوِ مَاتَ عَلَى شُعْبَةٍ مِنَ النِفَاقٍ»
«آن كس كه وفات کند در حاليكه در راه خدا نجنگيده و در درون خود نيز قصد و آهنگ جهاد نكرده بر شعبهاى از نفاق مرده است.»
چرا كه نيت عملى از اعمال قلب است و لازم است كه قبل از عمل درست، علم درست باشد، و منظور از علم در اينجا اين است كه معذور بداند ـ البته جنگجو نسبت به اين امر اولى تر است ـ چرا مجاهدين جهاد مىكنند؟ چرا قضيه و مسئلهی اينان حق و درست است و قضيهى دشمنانشان باطل و مردود قلمداد مىشود؟ طرح اين سؤال و آگاهى و شناخت قبل از هر عملى توسط معذور لازم و ضرورى است. امام بخارى در كتاب جامع صحيح در كتاب علم بابى ذكر نموده تحت عنوان «باب العلم قبل القول والعمل» و دلائلى در اين مورد ذكر نموده است.
الدعاء: يكى از بزرگترين چیزهايی كه معذورين میتوانند با چنگ زدن به آن، برادران مجاهد خود را يارى دهند، دعاى نصرت براى آنان و و دعاى شكست براى دشمنانشان است. پیـامبر صلی الله علیه و سلم فرمودهاست: «هَلْ تُنْصَرُونَ وَتُرْزَقُونَ إِلَّا بِضُعَفَائِكُمْ»
«آیا جز بواسطهى مستمندان و ضعيفانتان يارى و روزى داده مىشويد؟»
و امام نسائى با سند صحيح از مصعب بن ابى وقاص روايت مىكند كه پدرش نظرش بر اين بود كه او نسبت به ديگر اصحاب پیامبر صلی الله علیه و سلم داراى فضيلت بيشترى است در اين هنگام پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «إِنَّمَا يَنْصُرُ اللَّهُ هَذِهِ الأُمَّةَ بِضَعِيفِهَا بِدَعْوَتِهِمْ وَصَلَاتِهِمْ وَإِخْلاصِهِمْ»
«براستى خداوند متعال اين امت را توسط دعاء و نماز و اخلاص تهی دستان اين امت است كه نصرت و يارى مىنمايد.»
ابنقيم در قصيدهى نونيهى خود كه موسوم به الكافية الشافية است در يارى رساندن به گروه ناجيه میگوید:
«هذا و نصر الدين فرض لازم لا للكفاية بل على الأعيان»
«نصرت و يارى دادن دين فرض و ضرورى است و اين وجوب نه وجوب كفايى است بلكه وجوب عينى است و بر هر فردى از مسلمانان فرض است.»
«بيد و إما باللسان فإن عجزت فبالتوجه و الدعاء بچنان»
«و اين نصرت دادن كه فرض عين است يا به قدرت دست است و يا با زبان. اما اگر دست و زبان از اين يارى رسانى معذور بودند با روى آوردن به خداوند متعال و خاشعانه دعا نمودن مجاهدين تقويت مىشوند.»
ما بعد هذا والله للأيمان *** حبة خردل يا ناصر الإيمان
«اى كسى كه يارى رسان ايمانى غير از اين یک مثقال ذرهای ايمان وجود ندارد.»
بحياة وجهك خير مسؤول به *** و بنور وجهك يا عظيم الشأن
قسم به ذات تو و بهترين كسى كه از او خواسته مىشود و قسم به نور ذات تو كه شأن و منزلتت والا و بزرگ است.
انفاق در راه خدا: صاحبان عذرى كه فقير نيستند بر آنان جهاد با مال واجب مىشود و اين امر هم با مجهز نمودن جنگجويان و مددرسانى آنان به واسطه مال و سلاح و مؤونات و همچنین با مراقبت از خانوادههاى مجاهدين و شهداء و اسيران تحقق مىپذيرد. پیامبر صلی الله علیه و سلم در اين مورد فرمود: «مَنْ لَمْ يَغْزُ أَوْ يُجَهِّزْ غَازِيًا أَوْ يَخْلُفْ غَازِيًا فِی أَهْلِهِ بِخَيْرٍ أَصَابَهُ اللَّهُ بِقَارِعَةٍ قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ»
«كسى كه به جهاد نرود يا جنگجويى را مجهز نسازد يا به خوبى از خانوادهى جنگجويى مراقبت و سرپرستى ننمايد خدا او را به عذاب كوبندهاى قبل از روز قيامت مبتلا میسازد.»
در اين حديث وعيد شديد است برای كسى كه عذرى مانع او شود از اينكه با جان در راه خدا جهاد كند در حالى كه مال هم دارد. بر او واجب مىشود به جايگزين دوم منتقل شود و آن هم مجهز ساختن جنگجويان و سرپرستى خانوادههايشان مىباشد كه براى او در اين كار اجر نيكو وجود دارد به دليل حديث پیامبر صلی الله علیه و سلم كه فرمود: «مَنْ جَهَّزَ غَازِيًا فِی سَبِيلِ الله فَقَدْ غَزَا، وَمَنْ خَلَفَ غَازِيًا فِی أَهْلِهِ بِخَيْرٍ فَقَدْ غَزَا»
«کسى كه در راه خدا مجاهدى را براى جهاد مجهز نمايد مثل اينكه جهاد كرده است و كسى كه از خانوادهى مجاهدى به خوبی سرپرستى نمايد مانند اين است كه جهاد كرده است.»
ابنحجر در مورد فريضهى جهاد میگوید: «بنا بر تحقيق جنس جهاد نمودن عليه كفار خواه با دست و قدرت بدنى و خواه با زبان و مال ويا با قلب، بر هر مسلمانى واجب است. و الله اعلم.»
تبليغات براى قضيهى جهاد: عملى نمودن اين مورد با بيان نمودن حق است كه متحقق مىشود. توضیح اينكه نصرت مجاهدان بر مسلمانان واجب است و اينكه آنچه مشركين و كفار بر آن هستند و جنايتهايى را كـه ضد مسلمانان صورت مىپـذيرد باطل است و رســوا نمودن نقشـههاى شيطانى و بـرنامهريزیهايى را كـه در بيشتر كشورهاى اسلامى در جهت منصرف نمودن مسلمانان از دينشان صورت مىگیرد و چگونگی برخورد و مقابله با آن، خود نوعی نبرد علیه کفار است. اين تبليغات براى هر مسلمان امكانپذير است. مخصوصاً كسانى كه به سبب مريضی و يا فقر از رفتن به جهاد معذورند، اين مسئله در حقيقت همان جهاد با زبان است كه در حديث نبوى آمده است که پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «جاهدوا المشركين بأموالكم وأنفسكم وألسنتكم» یعنی «با مال و جان و زبانتان عليه مشركين جهاد كنيد.»
حسان بن ثـابت رضی الله عنه از جملهى شاعـران پيامبر است كه بـه امر و دستور پیامبر صلی الله علیه و سلم مشركين را هجو میكرد و عيب آنان را بازگو میكرد. پیامبر صلی الله علیه و سلم به حسان فرمود: «يا حسان أجب عن رسول الله، اللهم أيده بروح القدس»
«اى حسان به جاى پیامبر جواب بده، خدايا حسان را به واسطهى روح القدس مؤيد نما.»
و در روايتى ديگر ایشان به حسان فرمود: «اهجهم وجبريل معك»
«اى حسان مشركين را هجو كن كه جبريل در نصرت توست.»
تحريك نمودن مؤمنين به جهاد در راه خدا: کسى كه از رفتن به جهاد معذور است بر او لازم است كه ديگران را براى رفتن به جهاد تشويق و ترغيب دهد به دليل آيهی «فَقَاتِلْ فِی سَبِيلِ اللَّهِ لا تُكَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَكَ وَحَرِّضْ الْمُؤْمِنِينَ» النساء ۸۴
«در راه خدا بجنگ (حتی اگر هم تنها بودی، نترس. چرا كه وعده نصرت و پيروزی به تو داده شده است.) تو جز مسؤول (اعمال) خود نيستی. و مؤمنان را (هم به جنگ دعوت كن و به آن) ترغيب و تحريك نما»
و به دليل آيهی «يَاأَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضْ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ» أنفال ۶۵
«ای پيغمبر! مؤمنان را به جنگ (با دشمن برای اعلاء فرمان خدا) برانگيز.»
اين امر بر قادر و عاجز و بر هر مسلمان كه برادرانش را براى جنگيدن با مشركين تحريك كند واجب است و ما در زمان خود نيازمنديم به اين آيات بيشتر عمل نماييم كه در اين كار اجر و ثواب بزرگى است.
پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند: «مَنْ دَلَّ عَلَى خَيْرٍ فَلَهُ مِثْلُ أَجْرِ فَاعِلِهِ»
«كسی كه به كار خيرى راهنمايى كند مانند انجام دهندهى خير مأجور است.»
خالص و ناصح بودن نسبت به مسلمانان و مجاهدين: اين مورد داراى صورتها و وجوه متعددى است كه قابل شمارش نيست، از جملهى اين صورتها انتقال اخبار مشركين و برنامههاى آنان به مسلمانان در جهت تحذير و احتياط است.
همانگونه که خداوند میفرماید: «وَجَاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعَى قَالَ يَا مُوسَى إِنَّ الْمَلأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَكَ مِنْ النَّاصِحِينَ» القصص ۲۰
«(وقتی كه خبر كشته شدن قبطی پراكنده شد) مردی (كه از خانواده فرعون بود و ايمان آورده بود) از نقطه دوردست شهر شتابان آمد و گفت: ای موسی! درباريان و بزرگان قوم برای كشتن تو به رايزنی نشسته*اند، پس (هر چه زودتر از شهر) بيرون برو. مسلّماً من از خيرخواهان و دلسوزان تو هستم.»
در اين آيه بر حذر داشتن مؤمنين از مكر و كيدى است كه كفار براى مؤمنين سازماندهى مىكنند، از جملهى خالص بودن براى مجاهد اين است كه او را براى مخفى شدن از دشمنش يارى نمايى و اگر به آن نياز داشت تا جايیكه توانستى او را مساعدت نمايى، و از جمله آن دادن معلومات و تجربياتى است كه مىتواند مجاهدين را در جهت جنگيدن با دشمنشان مساعدت كند، با در نظر گرفتن اين نکته كه بايستى اسرار مسلمانان مكتوم و مخفى بماند.
شيخ الاسلام ابنتيميه در مورد جهاد عليه مرتدين میگوید: «بر هر مسلمان واجب است تا جايیكه مىتواند واجب خود را در اين مورد انجام دهد و براى هيچ احدى جايز نيست شناختى كه در مورد مرتدين دارد را كتمان نمايد، بلكه بايد آن را افشا نموده و آن را اظهار نمايد تا مسلمانان حقيقت حالشان را بدانند و براى هيچ كس حلال نيست كه با آنان در جهت بقاء و ماندنشان در لشكر و ارتش همكارى و تعاون نمايد، و براى كسى جايز نيست در مورد آنچه كه خدا به رسولش مبنى بر قيام بر ضد مرتدين دستور داده است سكوت اختيار كند، و براى هيچ كس حلال نيست در مورد آنچه خدا به رسولش مبنى بر قيام عليه مرتدين امر نموده است ممانعت كند، چراكه اين امر از بزرگترين اسباب امر به معروف و نهى از منكر و جـهاد در راه خداوند متعال محسوب مىشود. خدا در قرآن پيامبرش را چنين مخاطب قرار مىدهد: «يَاأَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدْ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ» التوبه ۷۳
«ای پيغمبر! با كافران و منافقان جهاد و پيكار كن (تا ايشان را از كفر و نفاق برگردانی) و بر آنان سخت بگير.»
و روشن است كه مرتدين در زمره كفار و منافقين هستند.»
عدم ياری و اعانت به مشركـين: مؤمنى كه با مشركين به دليل عذرشرعى كه دارد مخالطه و همزيستى مىكند بر او واجب است تا جايیكه برايش امكانپذير است از آزار رسانى مشركين به مسلمانان جلوگيرى به عمل آورد. همان كارى كه نعيم بن مسعود رضی الله عنه با احزاب و يهود بنىقريظه در غزوهى خندق انجام داد و همان كارى كه مؤمن آلفرعون انجام داد و خداوند در مورد او چنين در قرآن آوردهاست:
«وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلا أَنْ يَقُولَ رَبِّی اللَّهُ» غافر۲۸
«مرد مؤمنی از خاندان فرعون كه ايمان خود را پنهان می*داشت گفت: آيا مردی را خواهيد كشت بدان خاطر كه مي*گويد: پروردگار من الله است.»
ضرورت اقتضا مىكند كه به هيچ كيفيتى مشركين عليه مسلمانان يارى و مساعدت نشوند؛ چرا كه اين كار چه بسا او را به كفر سرازير كند به دليل آيهی «وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ» المائده ۵۱
«هركس از شما با ايشان دوستی ورزد (و آنان را به سرپرستی بپذيرد) بيگمان او از زمره ايشان بشمار است.»
بنابراين صورت مشاركت در جهاد براى معـذورين و ديگران بسيار زياد است كه در آن منفعت زيادى براى قضيهى جهاد است مانند دعا و انفاق و تبليغات و تحريك مؤمنان برای جنگيدن عليه دشمن و خالص بودن براى مسلمانان.
همه اينهايى كه ذكر شد بنابر توانايى هر فرد، براى صاحبان عذر واجب است، آن هم به سبب رفع حرج و سختی از آنان كه در حقيقت اين هم مشروط به اين آيه است كه خداوند متعال مىفرمايد: «إِذَا نَصَحُوا لِلَّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ» التوبه ۹۱
«هرگاه اينان با خدا و پيغمبرش خالص باشند (و در دينشان شكّ و شبهه*اى نبوده و آنچه در توان دارند از خدا و پيغمبرش دريغ ندارند. آنان در اين صورت نيكوكارند و) بر نيكوكاران هيچ راهی (برای سرزنش و گناهكار قلمداد كردنشان) وجود ندارد.»
مسئله پنجم: انفاق در راه خدا
برای درک اهمیت انفاق همین کافی است که انفاق، لازمه و نیاز اساسی برای جهاد است. همانگونه که دلایل اهمیت انفاق در مسئله عذرهای شرعی ترک جهاد بحث شد. خداوند متعال میفرماید:
«لَّيْسَ عَلَى الضُّعَفَاء وَلاَ عَلَى الْمَرْضَى وَلاَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يَجِدُونَ مَا يُنفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُواْ لِلّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ * وَلاَ عَلَى الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَ أَجِدُ مَا أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّواْ وَّأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ يَجِدُواْ مَا يُنفِقُونَ» توبه ۹۱-۹۲
«بر ناتوانان و بیماران و كسانی كه چيزی ندارند كه آن را صرف جهاد كنند گناهی نيست (و عذرشان مقبول و جهدشان مشكور است) هرگاه اينان با خدا و پيغمبرش خالص باشند، بر نيكوكاران هيچ راهی (برای سرزنش و گناهكار قلمداد كردنشان) وجود ندارد. و خداوند دارای مغفرت بيشمار و رحمت بسيار است. * همچنين ايراد و گناهی نيست بر كسانی كه وقتی به پيش تو آمدند تا آنان را بر مركبی سوار كنی (و به جهاد روانه سازی) تو به ایشان جواب دادی: مركبی ندارم كه شما را بر آن سوار كنم. ايشان برگشتند، در حالی كه چشمانشان از غم (از دست دادن افتخار جهاد) پر از اشك بود (و افسوس مي*خوردند) چون چيزی نداشتند كه آن را صرف جهاد كنند.»
و مفهوم آن به طور خلاصه و در یک جمله این است که بدون مال، جهادی نیز وجود نخواهد داشت، و نیز اینکه کسانی که خداوند متعال آنان را مال و ثروت بخشیده است، کوتاهیشان در کمک به مجاهدان، به معنای قرار دادن مانع در راه خداوند متعال و نیز قدرتمند کردن کافران است و حتی اینکه چنین کوتاهیایی در کمک مالی به مجاهدان و اهل ایمان، در حقیقت یکی از خصوصیات و ویژگیهای منافقین است، آنچنان که خداوند متعال در سوره منافقون میفرماید: «هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لَا تُنفِقُوا عَلَى مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى يَنفَضُّوا وَلِلَّهِ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَفْقَهُونَ» منافقون ۷
«آنان كسانی هستند كه می*گويند: به آنانی كه (از مكّه به مدينه مهاجرت كرده*اند و) نزد فرستاده خدا هستند، بذل و بخششی نكنيد و چيزی ندهيد تا پراكنده شوند و بروند. (غافل از اينكه) گنجينههای آسمانها و زمين از آن خداوند است (و به هر كس كه بخواهد از آنها بدو عطا میكند) وليكن منافقان نمی*فهمند.»
به همين دلیل یکی از سرهای نهفته و زیبایی که در آیات مربوط به جهاد، در قرآن کریم وجود دارد، مقدم آمدن جهاد با مال بر جهاد با جان در تمامی آیات مرتبط با جهاد است مگر در آیه مشهور به بَیعه (معامله) در سوره توبه که در این باره استثناء شده است.
در زیر، ۱۰ آیه به ترتیب سورهها آورده شده است که برتری مال بر جان و الزام وجود آن برای شروع جهاد، در آنها به صورت واضح وصریح پیدا است.
۱- سوره نساء، خداوند متعال میفرماید:
«لاَّ يَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُوْلِی الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ» نساء ۹۵
«مسلمانانی كه (به جهاد نمی*روند و در منازل خود) می*نشينند، با مسلمانانی كه با مال و جان خود، در راه يزدان جهاد مي*كنند برابر نيستند. خداوند مرتبه والایی را نصيب مجاهدان كرده است.»
۲- سوره انفال، خداوند متعال میفرماید:
«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ» أنفال ٧٢
«بيگمان كسانی كه ايمان آورده*اند و (از خانه و كاشانه خويش) مهاجرت كرده*اند و با مال و جان خود در راه خدا (به تلاش ايستاده*اند و) جهاد نموده*اند (و لقب مهاجرين را برآزنده خود گردانده*اند).»
۳- سوره توبه، خداوند متعال میفرماید:
«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ…» توبه ٢٠
«كسانی كه ايمان آورده*اند و به مهاجرت پرداخته*اند و در راه خدا با مال و جان (كوشيده*اند و) جهاد نموده*اند.»
۴- سوره حجرات، خداوند متعال میفرماید:
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ» حجرات ۱۵
«مؤمنان (واقعی) تنها كسانی هستند كه به خدا و پيغمبرش ايمان آورده*اند، سپس هرگز شك و ترديدی به خود راه نداده*اند، و با مال و جان خويش در راه خدا به تلاش ايستاده* و به جهاد برخاسته*اند. آنان همان راستگويانند.»
۵- سوره حدید، خداوند متعال میفرماید:
«لَا يَسْتَوِي مِنكُم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُوْلَئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِّنَ الَّذِينَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَقَاتَلُوا» حدید ۱۰
«كسانی از شما كه پيش از فتح (مكّه، به سپاه اسلام كمك كرده*اند و از اموال خود) بخشيده*اند و (در راه خدا ) جنگيده*اند، (با ديگران) برابر و يكسان نيستند. آنان درجه و مقامشان فراتر و برتر از درجه و مقام كسانی است كه بعد از فتح ( مكه، در راه اسلام ) بذل و بخشش نموده*اند و جنگيده*اند.»
۶- سوره صف، خداوند متعال میفرماید:
«تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ» صف ۱۱
«به خدا و پيغمبرش ايمان می*آوريد، و در راه خدا با مال و جان تلاش و جهاد می*كنيد.»
اما تنها آیه مبارکـی کـه در آن، جان بر مال مقدم گشته، آیهایی از سوره توبه است کـه خداوند متعال میفرماید:
«إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ» توبه ۱۱۱
«بيگمان خداوند جان و مال مؤمنان را به (بهاي) بهشت خريداری مي*كند.»
این تقدم و پیش آمدن مال بر جان در بیشتر آیات بدلیل برتری مال بر جان نیست بلکه جهاد با جان برتر و بالاتر است. اما این مفهوم را میرساند که جهاد با جان بدون مال میسر نیست و به همراه آن است که کامل میگردد. پس انفاق در راه خدا برای تجهیز و مهیا کردن سپاه ضروری است و جهاد با جان میسر نمیگردد مگر بعد از جهاد با مال و اما در آیه «إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى» ارزش این معامله را خداوند متعال روشن میکند که خداوند کالای ارزشمندی را عرضه میکند پس بر بندهاش هم لازم است که در مقابل آن ارزشمندترین چیزی که آدمی دارد یعنی جانش را ببخشد، به همین دلیل در این آیه جان بر مال مقدم گشته تا بخشش والای خداوند متعال را روشن سازد که با اینکه جان تمامی مخلوقات را مالک است با این وجود جان مؤمنین را در مقابل بهشت معامله میکند.
بدین دلیل میگوییم که مقدم آمدن مال بر جان در بیشتر آیات برتری ترتیب است، بدین معنی که جهاد با جان محقق نمیگردد مگر بعد از جهاد با مال، اما مقدم آمدن جان بر مال در آیه معامله برتری فضل است همانگونه که شاعر میگوید:
الجود بالمال جود فيه مكرمة *** والجود بالنفس أقصى غاية الجود
بزل و بخشش در مال، بخششی گرامیست و بذل و بخشش جان، بالاترین و نهایت بخشش است
و نیز برتری جان بر مال در ارکان پنج گانه اسلام واضح و روشن است همانگونه که علامه شنقیطی در تفسیرش به نام «اضواء البیان» به این تقدیم و تأخیر، در تفسیر آیه صف اشاره دارد که: در این آیه جهاد با مال، بر جهاد با نفس مقدم گشته است و خداوند متعال میفرماید:
«وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ» صف ۱۱
«و در راه خدا با مال و جان تلاش و جهاد می*كنيد.»
و در آیهی «إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى»، جان بر مال مقدم آمده و خداوند متعال میفرماید:
«إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم» توبه ۱۱۱
«بيگمان خداوند جان و مال مؤمنان را به (بهای) بهشت خريداری می*كند.»
كه در این آیه سِر زیبایی نهفته است. اما در تفسیر و بیان آیهی ۱۱ سوره صف، تجارت پرسود جهاد در راه خداوند بیان گردیده است.
حقیقت جهاد تلاش و کوشش و بخشش و صبر است، و مال جریان دهنده جهاد و یاری رسان لشکر بوده و از جهادِ با سلاح مهمتر است چرا که با مال است که سلاح تهیه میگردد و با دارا بودن سرمایه مالی است که میتوان مردانی با تجهیزات مدرن در اختیار داشت، آنگونه که دشمنان خداوند از آن بهره میبرند. با مال است که میتوان سپاه را تجهیز نمود و به همین خاطر است که، زمانی که فرمان و اذن برای جهاد داده شد خداوند متعال کسانی را که نمیتوانستند از لحاظ مالی خود را تجهیز و آماده کنند با کسانی که بیمار و ضعیف بودند معذور نام برده و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را نیز که مال و قدرت تجهیز آنان را نداشت با آنان معذور مینامد، آنگونه که خداوند متعال در قرآن میفرماید:
«لَّيْسَ عَلَى الضُّعَفَاء وَلاَ عَلَى الْمَرْضَى…» توبه ۹۱
«بر ناتوانان و بيماران و كسانی كه چيزی ندارند گناهی نیست.»
«وَلاَ عَلَى الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَ أَجِدُ مَا أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّواْ وَّأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ يَجِدُواْ مَا يُنفِقُونَ» توبه ۹۲
«همچنين ايراد و گناهی نيست بر كسانی كه وقتی به پيش تو آمدند تا آنان را بر مركبی سوار كنی (و به جهاد روانه سازی) تو به ایشان جواب دادی: مركبی ندارم كه شما را بر آن سوار كنم. ايشان برگشتند، در حالی كه چشمانشان از غم (از دست دادن افتخار جهاد) پر از اشك بود (و افسوس میخوردند) چون چيزی نداشتند كه آن را صرف جهاد كنند.»
از طرف دیگر، کسانی که توانایی جهاد با سلاح را ندارند مانند زنان و بیماران، با مال خود میتوانند جهاد کنند همانگونه که رسول الله صلی الله علیه و سلم میفرماید: «من جهز غازيا فقد غزا» یعنی «کسی که مجاهدی را تجهیز نماید مانند آن است که جهاد کرده باشد.»
اما در آیه دوم (آیهی ۱۱۱ سوره توبه)، در مورد عرضه کردن و عوض کردن و معامله کردن سخن به میان آمده است و جان اولویت داده شده است. چرا که گرامیترین و با ارزشترین چیزی که انسان دارد جان اوست و در عوض و بهای آن بهشت آمده است که با ارزشترین چیزی است که میتوان به او بخشید.
اینطور بگویم که، وقتی در آیه امر به آمادهسازی برای جهاد میاندیشیم که خداوند متعال میفرماید:
«وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ…» انفال ۶۰
«برای (مبارزه با) آنان تا آنجا كه می*توانيد نيروی (مادی و معنوی) و (از جمله) اسبهای ورزيده آماده سازيد.»
خواهید دید که با موضوع انفاق خاتمه مییابد و خداوند متعال میفرماید:
«…وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَيْءٍ فِي سَبِيلِ اللّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ» انفال ۶۰
«و هر چيز نيك و بايسته*ای كه ببخشيد به طور كامل به خود شما باز پس داده می*شود و (كوچكترين) ستمی به شما نخواهد شد.»
و اين خود بر اهميت مال برای مهيا ساختن نیازهای جهاد دلالت دارد. و این اهمیت و جایگاه است که سبب میشود اجر و ثواب انفاق در راه خدا هفتصد برابر و یا حتی بیشتر و بیشتر گردد، خداوند متعال میفرماید:
«مَّثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنبُلَةٍ مِّئَةُ حَبَّةٍ وَاللّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» بقره ۲۶۱
«مثل كسانی كه دارایی خود را در راه خدا صرف می*كنند، همانند دانهای است كه هفت خوشه برآرد و در هر خوشه صد دانه باشد، و خداوند برای هر كه بخواهد آن را چندين برابر می*گرداند، و خدا (قدرت و نعمتش) فراخ (و از همه چيز) آگاه است.»
امام حرمين، جوينی در این باره این چنین میگوید که: مهیا ساختن مال برای جهاد، ضرورت زیاد بودن افراد را از بین می برد، و بر ثروتمندان واجب میشود که با تعداد سرباز کافی به پا خیزند و اگرچه با این هزینه، چیزی در بیت المال باقی نماند، و بر امام نیز فرض است تا برای ثروتمندان و کسانی که تملک مالی دارند، حدی در وسع توانشان به منظور پرداخت به مجاهدین، تعیین گرداند.
بر هر مسلمانی واجب است که کسانی را که قصد آموزش نظامی و آماده سازی برای میدانهای جهاد را دارند، با مـال و سلاح، تجهیز و آماده نمایند و بر مسلمانان واجب است کـه سرپرستی و حمایت خانوادههای مجاهدان و به ویژه خانواده شهیدان، اسیرشدگان، زخمیها و بازنشستگان و نیز هرآنکس که در راه خداوند متعال، آسیب دیده است، و سرپرستی خانوادهاش در توان او نیست، را برعهده گیرند. چرا که وقتی مردی بداند که اهل و خانوادهاش پس از او در سختی و مشقت خواهند بود، این موضوع او را از جهاد در راه خداوند باز میدارد. و یاری ندادن مجاهدان، خود از صفات منافقین است همانگونه که خداوند متعال میفرماید:
«هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لَا تُنفِقُوا عَلَى مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى يَنفَضُّوا وَلِلَّهِ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَفْقَهُونَ» منافقون ۷
«آنان كسانی هستند كه می*گويند: به آنانی كه (از مكّه به مدينه مهاجرت كرده*اند و) نزد فرستاده خدا هستند، بذل و بخششی نكنيد و چيزی ندهيد تا پراكنده شوند و بروند. (غافل از اينكه) گنجينههای آسمانها و زمين از آن خداوند است (و به هر كس كه بخواهد از آنها بدو عطا میکند) وليكن منافقان نمی*فهمند.»
و نیز خداوند متعال میفرماید:
«هَاأَنتُمْ هَؤُلَاء تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَمِنكُم مَّن يَبْخَلُ وَمَن يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ وَاللَّهُ الْغَنِيُّ وَأَنتُمُ الْفُقَرَاء وَإِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ» محمد ۳۸
«آگاه باشيد كه شما دعوت به انفاق در راه خدا می*شويد. بعضی از شما بخل مي*ورزند. هر كس هم بخل بورزد، در حق خود بخل می*ورزد (و زيان آن متوجه خودش می*گردد). زيرا خدا بی*نياز است و شما نيازمنديد. اگر شما (از فرمان خدا سرپيچی كنيد و) روی برتابيد، مردمان ديگری را جايگزين شما می*گرداند (و اين مأموريت را به گروه ديگری می*سپارد) كه هرگز همسان شما نخواهند بود.»
مسئله: یکی از برادران سوالی از من پرسیدند با این مضمون که:کسی که مال حرامی در مالش قرار گرفته و یا اینکه کسب و کارش حرام است آیا از چنین کسی میتوان برای کمک در راه جهاد، چیزی دریافت نمود اگرچه این موضوع برایمان روشن باشد؟
جواب ایشان را با این گفته از شیخ الاسلام ابن تیمیه (رحمه الله) دادم که در این مورد این گونه فرموده است: «حتی اگر شخص مال حرامی را کسب کرده باشد و بدلیل مجهول بودن صاحب آن و یا به دلایل دیگری مانند آن، از باز پس دادن آن مال به صاحبش ناتوان بود و یا حتی اگر مالی نزد او به ودیعه یا رهن و یا قرض وجود داشته باشد، اگر صاحب آن را نشناخت،آن را در راه خدا انفاق کند چرا که این راه صرفش است.
و کسی که بسیار گناه کرده است همانا که بهترین و بزرگترین دارو برای او، جهاد است. آنگونه که خداوند سبحانه و تعالی در قرآنش بیان میدارد که: «يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ» و هرکس که میخواهد از حرام راهایی یابد و توبه کند و این امکان برایش دست نیافت که آن را به صاحبانش برگرداند، همانا که اینگونه خرج کردن آن (صرف کردن آن در راه جهاد)، بهترین راه برای خلاص گشتن از آن است و با این کار از ثمرات جهاد نیز بینصیب نخواهد ماند.
خداوند عزوجل در این آیه روشن میسازد که جهاد با مال و جان یکی از اسباب مغفرت گناهان است و انجام دهنده آن در بهشت و جنت الهی وارد میشود.»
و آیهی کامل آن این گونه بیان می دارد که:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنجِيكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ * يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَيُدْخِلْكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» صف ۱۰ – ۱۱- ۱۲
«ای مؤمنان! آيا شما را به بازرگانی و معاملهای رهنمود سازم كه شما را از عذاب بسيار دردناك دوزخ رها سازد؟ (و آن اين است كه) به خدا و پيغمبرش ايمان ميآوريد، و در راه خدا با مال و جان تلاش و جهاد ميكنيد. اگر بدانيد اين برای شما (از هر چيز ديگري) بهتر است. اگر اين تجارت را انجام دهيد، خدا) گناهانتان را مي*بخشايد، و شما را به باغهای بهشتی داخل مي*گرداند كه از زير (كاخها و درختان) آن جويبارها روان است، و شما را در منازل و قصرهای پاکی جای مي*دهد كه در باغهای بهشت، ماندگار واقع شده*اند. پيروزی و رستگاری بزرگ همين است.»
جواب این برادر سوال کننده، در سخن قبلی شیخ الاسلام آمده و برای استفاده دیگران در اینجا بیان گردید، که شیخ انفاق مال حرام در راه خداوند را جایز میداند.
اما کسی که این مال حرام را میبخشد آیا با این کار گناهش بخشوده میشود یا گناهکار میماند؟ این مسئله دو حالت دارد:
اول این که: این مال حرام از راه ظلم به مردم و حق الناس بدست آمده یا از راه تعدی به حق الله که بین بنده و پروردگارش است؟
دوم: آیا این بخشیدن مال از سوی شخص با نیت توبه و رهایی از حرام صورت گرفته یا خیر؟
که شرح کامل آن از جمله موضوعات این کتاب نیست.
شیخ الاسلام، اصولی را که قبلاً شرح دادیم در بسیاری از فتواهای خود بارها بیان نمودهاند: که مال حرام یا مالی که صاحبش قابل تشخیص نیست، صدقه دادن آن و مصرفش در جهت مصلحت مسلمانان جایز و صحیح است.
مانند این را ابن رجب حنبلی در کتاب “جامع العلوم و الحکم” در شرح حدیث دهُم که میفرماید: «إن الله طيب لا يقبل إلا طيبا» یعنی «خداوند پاک و طیب است و جز پاکی را نمیپذیرد.» این را بیان میدارد که: حالت دومی که فرد غصبکنندهی مال، میتواند در آن مالِ غصب شده، تصرف کند به این صورت است که اگر از بازگرداندن این حق (مال) به صاحبش یا ورثهاش ناتوان باشد، میتواند آن را از سوی صاحبش صدقه دهد، که این را بیشتر علما بیان داشته اند: از جمله مالک، ابوحنیفه و غیره.
ابن عبدالله میگوید: زهری و مالک و ثوری و اوزاعی و نیز لیث بر این نظر رفتهاند که: زمانی که عدهایی از سربازان از سپاه جدا میشدند و غنیمتی که بدست آورده بودند را نمیتوانستند به آنها برسانند یک پنجم آنرا به فرمانده میپرداختند و باقی را صدقه میداند، و این از عباده بن صامت و معاویه و حسن بصری نیز روایت شده است، و مشابه این نظر را ابن مسعود و ابن عباس در مورد مالی که صاحبش معلوم نیست دارند ـ تا انجا ادامه داد که ـ و از امام شافعی رحمه الله در مورد اموال حرام، اين قول را رايج است كه نبايد در آن تصرف شود و یا صدقه داده شود تا صاحب آن حق شناخته شود.
و فضيل بن عياض وقتی میدید کسی کـه مال حرامی نزدش است و صاحبش را نمیشناسد، و آن را به دریا میانداخت و تلف میکند و با آن صدقهای نمیداد، گفت: جز با پاکی به خداوند نزدیکی نجویید، و صدقه دادن از آن مال صحیح است چرا که از بین بردن و تلف نمودن مال، امری است که از آن نهی شده است و کنار گذاشتن آن هیچ وقت به معنی به هدر دادن و دور انداختن و ظلم کردن در حق صاحبش نیست و صدقه دادن مال، برای کسی نیست که مال را یافته بلکه برای صاحبش میباشد و اگر بخواهد که آنرا از طرف خود صدقه دهد، بیشتر به گناه نزدیک است تا به پاداش. و صدقه دادن آن، باید به نیت صاحب مال باشد و دادن آن به عنوان صدقه از طرف صاحبش، برای آنکس که مالِ یافته شده را صدقه میدهد نیز اجر و پاداش اخروی در پی خواهد داشت، از این لحاظ که در دنیا از بکار بردن آن برای منافع خود دوری جسته است. و الله اعلم
به طور کلی: همانگونه که مال میتواند خیر بزرگی برای جهاد باشد میتواند شری باشد که بر جهاد سیطره یابد، به این گونه که از مال برای جهت دادن به عقاید اسلامی و نیز خرید آن و خارج کردن افراد از مسیر و غایت جهاد و کوتاه آمدن از اهداف اصلی جهادیشان، استفاده میکنند.
پیامبر صلی الله علیه وسلم به مدت ۳ سال در شعب ابیطالب مورد محاصره اقتصادی قرار گرفت و مشرکین مکه با جمعآوری اموال و ثروتشان پیامبر را زیر فشار قرار دادند تا ایشان را مجبور سازندکه از دعوتش شانه خالی کند. و هیچ قضیه اسلامیای نبوده مگر اینکه زیر آماج انواع فشارها و رایزنیها برای کوتاه آمدن و بازگشت از اهداف و آرمانهای آن بوده است. و این یک سنت الهی است که تغییر نمییابد همانطور که خداوند متعال میفرماید:
« أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ» عنکبوت ۲
«آيا مردمان گمان برده*اند همين كه بگويند ايمان آورده*ايم به حال خود رها مي*شوند و ايشان (با تكاليف و وظایف و رنجها و سختيهایی كه بايد در راه آیين آسمانی تحمّل كرد) آزمايش نمي*گردند؟!»
و نیز خداوند متعال میفرماید:
«مَّا كَانَ اللّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ حَتَّىَ يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ» آل عمران ١٧٩
«(ای مؤمنان! سنّت) خدا بر اين نبوده است كه مؤمنان را به همان صورتی كه شما هستيد (و مؤمن با منافق آميزه يكديگر شده است و مسلمان از نامسلمان جدا نگشته است) به حال خود واگذارد. بلكه خداوند (با محكّ سختيها و دشواريها و فرازها و نشيبها، از جمله جهاد، منافق) ناپاك را از (مؤمن) پاك جدا می*سازد.»
و چه بسیارند افرادی که با سر دادن شعارهای اسلامی و با برافراشتن پرچم اسلامی، خواهان جذب مسلمانان شدهاند و از جان فشانی و کشته شدن مسلمانان برای رسیدن به مقاصد خود استفاده کردهاند. و بعدها پس از کشته شدن هزاران نفر، آن پرچم به پرچم و آرمانهای بیدینی مبدل گشته است.
و نیز از مال، برای ایجاد اختلاف در وحدت و یکپارچگی مسلمانان استفاده میشود، و به این وسیله مسلمانان از سلاح غافل میشوند و به مال و دنیا روی میآورند و مانند آن در ماجرای تیر اندازان غزوه احد اتفاق افتاد و آنگونه شد که همه میدانیم.
با رفتن به دنبال مال و دنیا، حب دنیا و ترس از مرگ بر آدمی راه مییابد و آن همان وهن و غمی است که در قلبها رسوخ کرده و کارها را با شکست مواجه میگرداند. و همین دنیاگرایی است که حسد، کینه و تفرقه و حتی کشتار را در بین مسلمانان پدید میآورد. و همه اینها که بیان شد مخالف قضیه جهاد بوده و آن را به شکست سوق میدهد.
سعد بن ابی وقاص رضی الله عنه با خمس غنیمت، از غنایم جنگ جلولاء نزد عمر بن خطاب رضی الله عنه آمدند، ابنکثیر میگوید: چون امام عمر رضی الله عنه چشمش به آن مقدار طلا و جواهر گوناگون و مسكوكات طلا و نقره افتاد، به جای آن كه از خوشحالی بخندد به گريه افتاد. عبدالرحمن بن عوف عرض كرد: يا اميرالمؤمنين! چرا گريه میكنی؟ به خدا قسم اكنون وقت خوشحالی و شكر خداوند است. عمر رضی الله عنه گفت: به خدا گريهام از اين است كه هر قومی به چنين ثروتی برسند، نسبت به هم كينه و حسد میورزند و نسبت به يكديگر بدبين میشوند به جان هم میافتند.
سپس آنها را مانند اموال قادسیه تقسیم نمود. این فرموده امیر المومنین عمر رضی الله عنه از این حدیث پیامبر صلی الله علیه وسلم گرفته شده است که میفرماید:
«أبشِروا وأَمِّلوا ما يسركم، فوالله ما الفقر أخشى عليكم ولكنی أخشى أن تبسط الدنيا عليكم كما بسطت على من كان قبلكم فتنافسوها كما تنافسوها فتهلككم كما أهلكتهم»
«مژده باد شما را و به چيزی اميدوار باشيد كه شما را خوشحال خواهد ساخت. بخدا سوگند، من از فقر شما نمی ترسم بلكه از آن بيم دارم كه دروازههای دنيا به روی شما باز شود همانطور كه بر پيشينيان باز شد و شما بر سر متاع دنيا با يكديگر، رقابت كنيد آنگونه كه آنها با يكديگر رقابت كردند و دنيا شما را هلاك كند همانطور كه آنان را هلاك كرد.» نسأل الله لنا ولكم العافية ..
و از جمله دسیسههای شیطانی برای تسلط بر حرکتهای جهادی و نیز پوچ و بیاساس نمودن آن از درون، مکر و نیرنگِ فریب و بی نیاز سازی آنان از لحاظ مالی است. به اینگونه که هرگاه دولت و یا گروهی قصد تسلط بر حرکت جهادی را داشته باشد، اموال کلانی را بدون شرط و حساب و کتابی در اختیار آن حرکت جهادی قرار میدهد و به این ترتیب با این سرمایهای که در دست حرکت جهادی است پس از مدت کوتاهی حرکت جهادی گسترش زیادی خواهد کرد و پیروانش زیاد میشود. و اینجاست که گروهی که نقش تامینکننده مالی را برعهده داشت چون میبیند حرکت جهادی دیگر توانایی بینیازی از این اموال را ندارد، تداوم کمک مالی به حرکت را مشروط به اجرای اوامر و شرایط خود میکنند، و وقتی حرکت جهادی این شرایط را میپذیرد به این معنا است که به غلام حلقه به گوشی تبدیل میشود و مجاهدانش به غلامانی تبدیل میشوند که بدون اجازه آن تامین کننده مالی، کاری انجام نمیدهند مگر آنچه که با سیاست تامین کننده مالی همراه و موافق باشد. و عملیات جهادیِ این حرکت جهادی کمرنگ و فلج میشود. با این وجود همچنان به شعارهای اسلامی به منظور پنهان کردن عیبهای خود ادامه میدهد. خداوند متعال میفرماید:
«وَقَدْ مَكَرُواْ مَكْرَهُمْ وَعِندَ اللّهِ مَكْرُهُمْ وَإِن كَانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ» ابراهیم ۴۶
«آنان نيرنگ خود را نمودند و خدا از نيرنگشان آگاه است، و شريعت ثابت و استوار (همچون كوه*های سر به فلك كشيده اسلام) با نيرنگ آنان از جای بركنده نمی*شود.»
پس بر مجاهدانی که با تمام وجود جان خود را با صداقت در راه نصرت دین خدا عرضه داشتهاند واجب است که در دام این مکر و نیرنگ نیفتند و جز بر انفاق در وسع و توان خود، بر غیر آن اعتماد نکنند. و لازم است مهمترین راه تأمین مجاهدان همان غنیمت گرفتن از دشمنانشان باشد. به این ترتیب هر طایفهای نیازهای مادی خود را از دشمنش تأمین مینماید. رسول الله صلی الله علیه وسلم میفرماید: «جُعِلَ رزقی تحت ظل رمحي» یعنی «رزق و روزی من زیر سایهی نیزه است.» و نیز میفرماید: «وأحلت لی المغانم ولم تحل لأحد قبلی» یعنی «غنیمت برای من (و امت من) حلال گشته و حال آنکه پیش از من بر کسی حلال نبوده است.» و نیز میفرماید: «الخيل معقود فی نواصيها الخير إلى يوم القيامة: الأجر والمغنم» یعنی «بر پیشانی اسبها تا روز قیامت پاداش و غنیمت قرار داده شده است.»
از امهات المومنین عائشه رضی الله عنها روایت است که فرمود: «لما فُتِحت خيبر قلنا: الآن نشبع من التمر» یعنی «وقتی که خیبر فتح گشت، گفتیم: امروز از خوردن خرما سیر خواهیم شد.» و از ابن عمر رضی الله عنهما روایت شده است که فرمودند: «ما شبعنا حتى فُتِحت خيبر» یعنی «هیچگاه سیر نشدیم مگر زمانی که خیبر فتح شد».
خداوند متعال میفرماید: «فَكُلُواْ مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلاَلاً طَيِّباً وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» انفال ۶۹
«اكنون از آن چيزی كه (از فديه اسيران) به چنگ آورده*ايد حلال و پاكيزه بخوريد.»
و غنیمت، مالی است که مسلمان با زور و جنگ از کافری که با مسلمانان در جنگ است میگیرد و فَی، مالی است که مسلمان بدون جنگ و کشتار از کافرانی که با مسلمین در جنگ است میگیرند مانند مالی که کافر پس از فرار بجای میگذارد و یا مالی که مسلمان با مکر و حیله از او میگیرد و یا به شکلهایی این چنین. و راههای مصرف هریک از این دو، غنیمت و فَی مفصلاً در فقه و احکام جهاد بیان گردیده است.
پیامبر صلی الله علیه وسلم همراه با اصحاب خود روز بدر خارج شدند، کاروانی از قریش را که در آن ابوسفیان هم بود و نیز هزار شتر و پنجاه هزار دینار همراه داشتند، به غنیمت گرفتند، ولی خواست خداوند متعال بر این بود که کاروان فرار کند و مسلمانان با گروهی از قریش که برای پس گرفتن اموالشان آمده بودند مواجه شوند، و جنگ در گرفت و آنگاه مسلمانان پیروز شدند و تمام اموال را به غنیمت بردند.
بخاری از کعب ابن مالک رضی الله عنه روایت میکند که فرمود: «لم أتخلف عن رسول الله فی غزوة غزاها إلا فی تبوك، غير أنی تخلفت عن غزوة بدر ولم يعاتب أحد تخلف عنها، إنما خرج رسول الله يريد عير قريش، حتى جمع الله بينهم وبين عدوهم على غير ميعاد»
«من از هيچ يك از غزوات رسول الله جز غزوهی تبوك، باز نماندم. البته از غزوهی بدر نيز باز ماندم اما بخاطر تخلف از آن، كسی مورد سرزنش قرار نگرفت. در اين غزوه (بدر) رسول خدا به قصد كاروان قريش، بيرون رفت تا اينكه خداوند، او و دشمنانش را بدون اينكه با يكديگر وعده ای كرده باشند، در برابر هم قرار داد.»
بدین ترتیب تکیه و اعتماد مجاهدان بر تواناییها و داشتههای خود، میتواند آنها را از خطر در دام افتادن در نیرنگ دشمنان و نیز پیروی از کسانیکه آنها را تحت فشارهای روحی و روانی قرار میدهند، حفظ کند و آزادی عمل و استقلالشان بدین گونه حفظ گردد.