هنر برخورد با سیستم جاهلی / مذاکره با سکولاریستها جهت تضمین آزادی کامل بیان و عمل به آن
ارائه دهنده : عبدالله جوانرویی و کارزان شکاک ( از درسهای استاد هورامی (
رسول الله صلی الله علیه وسلم بعد از آشکار شدن دعوت در سال سوم بعثت، همیشه در ایام زیارت و موسم حج در بازار عرب به دعوت زائران و قبیله های مشرک عرب می پرداخت. در سال دهم بعثت، با سبک جدیدی برنامه ی خود را ادامه داد، در مجالس عمومی مشرکین سکولار شرکت می کرد، از هر فرصتی استفاده می نمود، به منزل حاجیان مشرک و بازار عکاظ و مجالس عمومی سرمی زد و چنانکه مقریزی می گوید :
رسول الله صلی الله علیه وسلم در سال دهم بعثت در ایام زیارت و موسم حج قبیله های بنو عامر، غسان، بنو فزاره، بنو مره، بنو حنیفه، بنو سلیم، بنو عبس، بنو نصر، ثعلبه بنی عکابه، بنو کنده، بنو کلب، بنو حارث، بنو عذره، قیس بن خطیم و انس بنی رافع (ابوالحیسر) را به دین اسلام دعوت کرد. گفته اند که رسول الله صلی الله علیه وسلم دعوت خود را به ترتیب با قبیله ی کنده، سپس قبیله ی بنی کلب، بنی حنیفه، و به دنبال آنها با بنی عامر در میان گذاشت و در درخواستهایش می فرمود : «چه کسی حاضر است همراه قبیله ی خود از من حمایت کند تا رسالت پروردگارم را آزادانه تبلیغ کنم؟ همانا قریش نگذاشتند که رسالت پروردگارم را تبلیغ نمایم! ابولهب که عموی رسول الله صلی الله علیه وسلم بود از او دست برنمی داشت؛ هرجا می رفت دنبال او بود و به مردم گفت به سخن وی گوش ندهند[۱]».
قبیله های مشرک و سکولاری که رسول الله صلی الله علیه وسلم در سال یازدهم بعثت و بعد از آن اسلام را بر آنها عرضه داشت و از آنها درخواست حمایت کرد، شامل قبیله ای بنو عامر، شیبان بن ثعلبه، بنو کلب، بنو حنیفه و بنو کنده بودند. بنو حنیفه با زشت ترین شیوه برخورد کردند، قبیله ی کنده و کلب هم پاسخ منفی دادند، قبیله ی بنو عامر طمع داشتند که اگر رسول الله صلی الله علیه وسلم را یاری کنند، پس از وی زمام امور را به دست گیرند. وقتی به آنها گفت زمان امور در دست خداست و به هر کس بخواهد می سپارد از وی روی برتافتند و مانند دیگران دعوتش را رد کردند و بحیره بن فراس سخنگوی بنو عامر گفت : «می خواهی گردن خود را به خاطر تو در معرض تیغ عرب ها قرار دهیم و چنانچه پیروز گشتی دیگران سود ببرند؟ نه، دعوت تو به درد ما نمی خورد!»
قاسم بن ثابت برخورد بنی شیبان را بطور مفصل نقل کرده که به آن اشاره می کنیم:
«… جهت مذاکره و بستن پیمان به مجلس دیگری رفتیم که وقار و آرامش بر آن سایه افکنده بود، ابوبکر جلو افتاد و سلام کرد و چنانچه علی می گوید او در مسائل مهم همیشه پیش قدم بود. بعد از سلام، سکوت را شکست و گفت : از چه خاندانی هستید؟ گفتند از قبیله ی بنی شیبان بن ثعلبه.
ابوبکر به چهره ی رسول الله صلی الله علیه وسلم نگاه کرد و گفت : پدر و مادرم به فدایت اینان در میان قوم خود عزیزترین افراد هستند. در میان آنان مغروق بن عامر، هانی بن قبیصه، مثنی بن حارثه و نعمان بن شریک حضور داشتند. ابوبکر شیرین سخن ترین و سخنورترین آنها یعنی مغروق را که نزدیک او بود مورد خطاب قرار داد و پرسید : جمعیت شما چقدر است؟ گفت : جمعیت قبیله ی ما بالغ بر هزار تن است و به سبب کاستی افراد خود شکست نمی خوریم.
ابوبکر پرسید: شیوه ی حمایت و دفاع شما چگونه است؟ گفت : وظیفه ما تلاش و کوشش است و هر قومی شیوه ی پاسداری خاص خود را دارد.
ابوبکر پرسید : جنگ میان شما و دشمنان چگونه است؟ مغروق گفت : ما در هنگامی که خشمگین می شویم، دلاورترین مردان هستیم و نیز هنگامی که خشمگین می شویم بیشتر حمله می کنیم. ماجنگ را بر فرزندان و شمشیر را برهمبستری با همسران ترجیحی می دهیم و پیروزی نزد خداست، گاه ما را و گاه طرف مقابل را پیروز می کند در این هنگام مغروق به رسول الله صلی الله علیه وسلم خدا نگاه کرد و گفت : مثل این که قریشی هستی؟!
ابوبکر پاسخ داد : مگر خبر رسالت او را نشنیده ای؛ این رسول الله صلی الله علیه وسلم ، فرستاده ی خداست. مغروق گفت : شنیده ایم که چنین می گوید. سپس به رسول الله صلی الله علیه وسلم روی کرد و گفت : ای برادر قریشی! پیام تو چیست؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم جلو رفت و فرمود : پیام من این است که معبودی جز الله نیست و من فرستاده ی خدایم و از شما می خواهم مرا پناه دهید و یاریم کنید. همانا قریش در مقابل امر خدا همدست شدند، فرستاده اش را تکذیب کردند و خود را با گرویدن به افکار باطل از حق بی نیاز دانستند، تنها خداوند بی نیاز و ستوده است.
مغروق گفت : ای برادر قریشی! دیگر چه پیامی داری؟
رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود :
«قُل تَعالَوا أَتلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُم عَلَیکم أَلّا تُشرِکُوا بِهِ شَیئاً وَ بِالوالِدَینِ إِحساناً وَ لاتَقتُلُوا أَولادَکُم مِن اِملاقٍ …»[۲]
: «بگو : بیایید تا آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده است برای شما بخوانم: چیزی را با او شریک قرار ندهید؛ به پدر و مادر احسان کنید؛ فرزندان خود را از بیم تنگدستی نکشید؛ ما خود شما و آنان را روزی می دهیم …».
مغروق گفت : دیگر به چه چیزی فرامی خوانی ای برادر قریشی!
رسول الله صلی الله علیه وسلم این آیه را تلاوت کرد :
«اِنَّ اللهَ یَأمُرُ بِالعَدلِ وَ الإِحسانِ وَ إِیتایِ ذِی القُربی وَ یَنهی عَنِ الفَحشاءِ وَ المُنکَرِ وَ البَغیِ …»[۳]
:«در حقیقت خداوند به دادگری و نیکواری و بخشش به خویشاوندان فرمان می دهد و از کارهای زشت و ناپسند و ستم باز می دارد …»
سپس مغروق گفت : ای برادر قریشی! به خدا قسم تو مردم را به مکارم اخلاقی و کارهای نیک فراخوانده ای آنان که بر ضد تو همدست شده و تورا تکذیب کرده اند، خطای بزرگی مرتکب شده اند. مغروق گویا می خواست هانی بن قبیصه را به سخن بیاورد و او را در گفتگو شرکت دهد، گفت : این هانی بن قبیصه مرشد و پیشوای ماست.
هانی گفت : ای برادر قریشی! من سخن تو را خوب شنیدم. اما این اولین جلسه ی ما با شماست و معتقدم در یک جلسه و به صورت اضطراری نمی توان تصمیم گرفت. ما نمی توانیم بدون تأمل و اندیشه دین خود را ترک کنیم و به دین تو بگرویم و اینگونه تصمیم گیری برای ما کم خردی و باعث لغزش در اندیشه و عدم آینده نگری است و همیشه همراه شتاب و عجله لغزش وجود دارد، ما نماینده ی خاندانی هستیم که اکنون حضور ندارند و ما نیز دوست نداریم در غیاب و بدون اطلاع آنها عهد و پیمان ببندیم، با این حال تو مشغول کار خود باش و ما هم بر می گردیم، تو در کار خود بنگر و ما نیز در کار خود می نگریم.
هانی گویا دوست داشت مثنی بن حارثه نیز در گفت و گو شرکت کند، گفت : این هم مثنی رهبر نظامی ماست. مثنی گفت : ای برادر قریشی سخنان تو را شنیدیم، اما پاسخ من نیز همان پاسخ هانی است و بهتر است بیشتر به این مسأله فکر کنیم؛ به ویژه ما در میان دو سرزمین مختلف یعنی یمامه و سماوه واقع شده ایم.
رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود : «منظور شما از این دو سرزمین کجاهاست؟»
او پاسخ داد : آب های کسری و آب های عرب. ما با کسری پیمان بسته ایم که هیچ نقشه ای پیاده نکنیم و به اقدام جدیدی دست نزنیم زیرا نقض پیمان با آنها جرم نابخشودنی محسوب می شود. به نظر من این برنامه ی تو پادشاهان را خشمگین می سازد و آنان عکس العمل نشان خواهند داد. اگر حاضر هستی در آنچه مربوط به اعراب است تورا یاری دهیم، از تو دفاع خواهیم کرد. چرا که اعراب عذر ما را می پذیرند.
رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود : پاسخ درست دادی، چرا که به حقیقت تصریح کردی اما تنها کسی قادر است دین خدا را یاری دهد که از تمام جوانب بر آن اذعان کند و تمام جوانب را در نظر بگیرد. سپس فرمود : اگر به شما بگویم که در آینده ای نه چندان دور خداوند سرزمین و اموال این استعمارگران را به شما ارزانی می دارد و شما را وارث آنان می سازد، آیا او را شکر و ستایش می کنید؟
نعمان بن شریک گفت : خداوند از زبانت بشنود!
رسول الله صلی الله علیه وسلم شروع به تلاوت آیه های زیر نمود : «یَا أَیُّهَا النَبِیُّ إِنّا أَرسَلناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذیراً* وَ داعِیاً إِلَی اللهِ بِإِذنِهِ وَ سِراجاً مُنیراً* وَ بَشِّرِ المُؤمِنینَ بِأَنَّ لَهُم مِنَ اللهِ فَضلاً کَبیراً[۴]»
: «ای پیامبر! ما تورا به عنوان گواه، مژده دهنده، هشدار دهنده و دعوتگر و چراغی تابناک به سوی خدا و به فرمان او فرستادیم. مؤمنان را مژده ده که برای آنان از جانب خدا بخشایشی فراوان خواهد بود».
رسول الله صلی الله علیه وسلم در حالی که دستان ابوبکر را گرفته بود برخاست و فرمود : ای ابوبکر! ای اباالحسن! در میان اخلاق های جاهلی چه چیزی بهتر از آن است که برخی ظلم و ستم را از برخی دیگر دفع کنند؟!
قاسم بن ثابت می گوید : پس از نشست با بنی شیبان وارد مجلس اوی و خزرج شدیم از آنجا برنخاستیم تا همگی با رسول الله صلی الله علیه وسلم بیعت کردند. همانان آنان شکیبایی و درستکاری و راستگویی خود را ثابت نمودند[۵].
خداوند را سپاس می می گوییم که سندهای مورد اعتمادی از پیمان و قراردادهای شرعی از سیره و روش حرکت رسول الله صلی الله علیه وسلم برای ما به جای مانده که به نتیجه نرسیده است، و چنانچه به این مذاکره و گفتگوها برخورد نمی کردیم، از حدود حرکت سیاسی رسول الله صلی الله علیه وسلم بی خبر می ماندیم. علت ناکام ماندن و به نتیجه نرسیدن گفت و گوی رسول الله صلی الله علیه وسلم با قبیله ی بنی عامر این بود که از رسول الله صلی الله علیه وسلم می خواستند به آنان تعهد بدهد که بعد از خود زمان امور را به دست ایشان بسپارد. با این رویداد تاریخی پیامبر نقشه ای را برای ما ترسیم کرده است که هرچند در مرحله ی ضعیف به سر بریم بر اساس آن نمی توانیم به اهداف و افکار باطل دیگران اقرار کنیم یا اعتراف نماییم که بعد از خود حاکمیت را با معامله ی سیاسی به دست دیگران بدهیم چرا که حکومت ملکی نیست که به ارث رود، این قانون الله است که حاکمیت می کند.
بنابراین سران بنی عامر سر خود را پایین انداختند و بحیره بن فراس گفت : می خواهی گردن خود را به خاطر تو در معرض تیغ عرب قرار دهیم و چنانچه پیروز گشتی دیگران سود ببرند؟ نه، دعوت تو به درد ما نمی خورد. آری آنان به شرطی حاضر بودند با رسول الله صلی الله علیه وسلم قرارداد امضا کنند که بعد از خود زمام امور را به دست آنان دهد! اما رسول الله صلی الله علیه وسلم و رهبران دینی تاجر سیاسی نیستند، هدف آنان هدایت بشریت است و چه بسا بعد از مرگ آنان تحقق یابد.
بسیار اتفاق می افتد که حرکت اسلامی در عرصه ی فعالیت و مسیر پیشرفت خود با گروه، حزب یا دولت هایی مواجه می شود که حاضرند با مسلمانان برای مدتی پیمان ببندند و آنان را یاری دهند اما به شرط اینکه بعد از به حاکمیت رسیدن، آنان را در مقام اجرایی شریک کنند و اسلام و جاهلیت سکولاریسم همزمان و با هم حکومت کنند یا مدتی پس از حاکمیت اسلامی، بر اساس قرارداد زمان امور را به دست دیگران سپرده شود. اما این گونه قرارداد و پیمان ها در معیار اسلامی مردود و بی ارزش هستند و مسلمانان هرگز بدان گردن نمی نهند.