استفاده ابزاری غلاة شیعه از ابزار تقیه جهت تخریب تشیع

استفاده ابزاری غلاة شیعه از ابزار تقیه جهت تخریب تشیع

به قلم: خالد هورامی

معنی لغوی تقیه:  عده ای گفته اند که : لفظ تقه به معنای نجات دادن است، بر وزن قضاه که قاعده آن در صرف مثل قضات است. در کل تقیه به معنای ترسیدن، نجات دادن و پرهیز کردن است.

الله متعال  می‌فرماید: لَّا يَتَّخِذِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلۡكَٰفِرِينَ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۖ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ فَلَيۡسَ مِنَ ٱللَّهِ فِي شَيۡءٍ إِلَّآ أَن تَتَّقُواْ مِنۡهُمۡ تُقَىٰةٗۗ وَيُحَذِّرُكُمُ ٱللَّهُ نَفۡسَهُۥۗ وَإِلَى ٱللَّهِ ٱلۡمَصِيرُ (آل‌عمران/ ۲۸) «مؤمنان نباید کافران را به جای اهل ایمان، سرپرست و دوست بگیرند، و هر کس چنین کند در هیچ پیوند و رابطه ای با خدا نیست مگر آنکه از ایشان پرهیز کند، پرهیز کردنی و خدا شما را از [عذاب] خود بر حذر می دارد، و بازگشت [همه] به سوی خداست».

    درست است گاهی انسان بخاطر هدف‌های عالیتر، حفظ شرافت و کوبیدن باطل و بیان حق حاضر است از جان عزیز خود بگذرد، اما هیچ انسانی حاضر نیست بخاطر هد‌ف‌های اندک جان خود را بخطر بیاندازد. نکته‌ای که کاملا باید به آن توجه داشت این است که تقیه در همه‌جا یک حکم ندارد، بلکه گاهی واجب و گاهی حرام می باشد. وجوب تقیه در صورتی است که بدون فایده‌ای جان انسان بخطر بیفتد، اما در صورتی که تقیه موجب ترویج باطل و گمراه ساختن مردم و تقویت ظلم وستم گردد، حرام و ممنوع می‌باشد.[۱]

با توجه به داستان عمار بن یاسر رضی الله عنهما روشن است که تقیه در مواردی برای غیر معصوم جایز است. عمار هنگامي كه مشركان آزارش دادند و او مطابق با ميل آنان سخن گفت تا كه رهايش كنند، پس از رهائی نزد پيامبر  رفت ايشان به وي فرمود: اگر دوباره آزارت دادند، باز هم چنين كن. 

اما چرا برای معصوم تحت هيچ شرايطي تقيه جايز نيست؟ چون معصوم از طرف خودش سخن نمی گوید.همان گونه كه خداوند مي‌فرمايد: وَمَايَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ * إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ  [النجم: ۳-۴]. «و از روي خواهش «نفساني» سخن نمي‌گويد، نيست آن مگر وحي كه بر او فرستاده شود».

پس كسي كه از طرف خود سخن نمي‌گويد سخنانش وحي و حكم الهي محسوب مي‌شوند در این صورت اصلا امكان ندارد كه دروغ بگويد حتي در حال ضرورت. تجويز دروغ براي معصوم، حتي در حال ضرورت، به معناي تجويز دروغ براي خداوند متعال است . اين كه معصوم هيچ گاه دروغ نمي‌گويد امري مسلّم و قطعي است و در آن هيچ ترديدي وجود ندارد.

بنابراين، كه هر كس كه امام علي و دیگران را معصوم مي‌داند و سپس بگويد كه: ايشان گاهي در حال تقيه دروغ مي‌گويد، تناقص گفته است، زيرا امكان ندارد كه معصوم دروغ بگويد حتي در حال تقيه و هر كسي كه در حال ضرورت از روي تقيه دروغ بگويد، امكان ندارد كه معصوم باشد.

عده ای با آنکه ائمه را معصوم می دانند اما زمانی که دیدند که سخنان آنها با رفتار اینها و تبلیغ اینها متفاوت است ، جهت کنار نهادن سخنان ائمه ی شیعه ی جعفری تقیه را در جای غیر مناسب آن و برای رهبرانی قرار دادند که از آن دور بودند . مجتهدین از آن دوری می کردند چه رسد به رهبرانی آنهم در چنان جایگاهی که برایشان متصور شده اند .

يكي از دلايل اين كه أئمه از كسي جز خداي يگانه نمي‌ترسيدند، بي‌باك، صريح و حق گو بوده‌اند، روایت خواتيم است كه كليني و ديگران روايتش كرده‌اند، در آن روایت آمده كه: هر امامي در ابتداي امامت خود، انگشتر مخصوص خود را گشوده و هنگامي باقر انگشترش را گشود در آن چنين يافت كه كتاب الله را تفسير كن و پدرت را تصديق نما و پسرت را وارث خود بگردان و امت را تربيت كن، حق خدا را به جا بياور و در حال خوف و امن حق را بگو و از كسي جز خدا نترس» و او نيز چنين كرد[۲].

اين روايت صرحتاً اشاره مي‌كند به اين كه ائمه در بیان حق و قانون شریعت الله تقيه نمي‌كردند بلكه در حال خوف و امن حق را مي‌گفتند و از كسي جز خدا نمي‌ترسيدند.

ابن ميثم بحراني  هم قائل به تقیه برای امام علی و سایر ائمه نیست به همین دلیل در مورد توصیف امام علی می گوید:«اين ستايشي كه امام علي در باره يكي از آن دو نفر- ابوبكر يا عمرگفته است، مخالف با اجماع ما بر تخطئه‌ي ابوبكر و عمر و غصب خلافت توسط آنان، مي‌باشد، يا اين كه اين سخن از حضرت علي  نيست و يا اين كه اجماع ما اشتباه است».

یعنی در اینجا تقیه ای وجود ندارد، و این سخن را از دو احتمال خالي نمي‌داند، يا اين كه اين سخنان از  امام علي  نيست و يا اين اجماع  همفکران او اشتباه است. علماي شيعه تصريح كرده‌اند كه در نسبت نهج البلاغه به امام علي هيچ شك و ترديدي وجود ندارد، بنابراين تنها احتمال دوم باقي مي‌ماند و آن اين كه اجماع همفکران وی اشتباه است نه سخنان ائمه ی شیعه که با قرآن هماهنگ است .

البته عده ای چون خوارج منکر هر نوع تقیه بوده و آن را رد می کنند. گروهی دیگر، در مراحلی جهت حفظ جان و باورهای خود، همچون یک نیاز ضروری به آن می نگرند و اکرام و احترام به یک کافر با وجود حفظ ولاء و براء را در دایره ی تقیه تعریف می کنند؛ اما در هر صورت به کار بردن تقیه جهت ترویج باطل و به دست آوردن عزت و منافع دنیوی نزد کفار را به کلی رد نموده اند .  

در این صورت روشن است تقیه یکی از همان مواردی است که ریشه در ادبیات اسلامی دارد اما توسط غلات مورد سوء استفاده قرار گرفته است .  زمانی که محققين و علماي برجسته ی شيعه ی جعفری یکی از دسایس و دروغهای غلات را فاش نموده و پیروان غلات به تناقض يا مشكلي برخورد می‌كنند می‌گويند: امام تقيه كردند يا بنابر مصلحت آن سخن را گفتند. يا توريه و مماشات كردند و…

ادامه دهندگان غلاتی چون ابوالخطاب و مغیره  ابن سعید و… می خواهند جهت برجسته نمودن جایگاه و آراء خود و غیر قابل استناد و الگو ننمودن آراء و شخصیت امامان چنین نشان دهند که  سخنان و رفتار امام در هاله‌ای از تقيه و توريه و مصلحت و مماشات و… پيچيده و مسخ شده است و اين الگو را نمی‌توان در چنين جوي تشخيص دادچه برسد به پيروي و تبعيت.

زمانی که الگوپذیری از ائمه را منتفی نمودند، جهت پنهان نمودن این شعبده بازی خود، سعی می کنند با دادن جنبه ما فوق بشري به ائمه،شخص مسلمان را در تبعیت از خود و الگو بر داری از هر چیزی غیر از ائمه سوق دهند .

يكي از عللي كه جوانان، رو به سوي دین سکولاریسم و مذاهب متعدد آن ویا الگو برداری از هنرپيشه‌ها، هنرمندان و ورزشكاران کافر خارجي آورده‌اند نيز دقيقا همين نكته است: آنها، مثل خود ما قابل درک و داراي گوشت و پوست و استخوانند. مثل ما هستند. انسانند… پس می‌شود آنها را الگو قرار داد براي همين در قرآن در رابطه با پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم آمده:قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞمِّثۡلُكُمۡ (کهف/۱۱۰). «بگو من نيز بشري مانند شما هستم»

هدف دیگر غلات از کاربرد غلط تقیه، توجیه سازگار شدن خود با اهداف کفار آشکار و حکومتهای ظالم و کشاندن  مردم به این مسیر خطرناک و در نهایت به انحطاط کشاندن یکی ازاهداف شیعیان علی در کفر به طاغوت، ولاء و براء و تلاش جهت بازگرداندن حکومت به سبک اسلامی آن است. این همان سناریوی است که ما هم اکنون در غلاتی که به تشیع صفوی یا انگلیسی شناخته شده اند مشاهده نموده ایم.  تقيه در کاربدی که غلات از آن دارند یعنی دوگانگي و تضاد ميان قول و عمل كه در حد خود براي در هم كوبيدن مبادی نيك و خير در انسان كافيست.

سیره ی رسول الله صلی الله علیه وسلم به ما می گوید که این اسوه ی حسنه بدون داشتن قدرت حکومتی و با تحمل آنهمه اذیت و آزار به مدت ۱۳ سال بدون اتکاء به تقیه ی مورد نظر غلات، در میان مشرکین و بدترین مخلوقات لجباز الله، به دعوت توحید و انکار خدایان ، قوانین و سنتهای مورد پذیرش آنها پرداخت.

نکته ی بسیار عجیب و آشکاری که عقایدغلات (کفار پنهان داخلی) را نمایان تر می کند انتظاراتی است که آنها در قالب تقیه از امامان  ارائه می دهند. دقيقا همان انتظاراتي که كفار از  رسول الله صلی الله علیه وسلم داشتند چون: داشتن علم غيب، ارتباط با فرشتگان و ديدن آنها، ارائة معجزات عجيب و غريب، داشتن كتاب يا صحيفه‌ای يكجا از جانب خداوند و…

اینجا هم آشکارا روشن است که غلات هیچ ربطی به اسلام و فرقه ی شیعه ی جعفری ندارند بلکه همان کفاری هستند که لباس عوض کرده اند و نبود یا ضعف قدرت اجرائی و حکومتی مسلمین به اینها میدان داده است تا همان چيزهايي که در خودشان است را به ديگران، نسبت دهند.


[۱] تفسیر نمونه، ج۲/۳۷۲

[۲] الكافي: ۱/۲۸۰، ابن بابويه در التبصره ص ۳۹ و صدوق در علل الشرائع ۱/۱۷۲٫

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *