«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (۱۱)
بسم الله و الحمد لله، اما بعد:
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: ثَلاَثَةٌ لاَ تَسْأَلُ [لا يُسأَلُ] عَنْهُمْ: رَجُلٌ فَارَقَ الْجَمَاعَةَ وَعَصَى إِمَامَهُ وَمَاتَ عَاصِيًا، [۱] سه شخص هستند كه مورد سؤال قرار نميگيرند ( یا از آنها نپرس که چقدر وضعشان در قیامت خراب است): شخصي كه از جماعت جدا شود و از امامش سر پيچي كند و در اين حال سرپیچی از دنيا برود.
امام مناوی رحمه الله می گوید: (ثَلاَثَةٌ لاَ تَسْأَلُ عَنْهُمْ)؛ یعنی آنها از جمله هلاک شدهها هستند. (رَجُلٌ فَارَقَ) یعنی شخصی که با دل و زبان، اعتقاد و با بدنش از (الْجَمَاعَةَ) جدا شود، دارای عهد و بخشی از جماعت مسلمین باشند، یعنی مراد از جماعت، جماعت مسلمانان است. (وَعَصَى إِمَامَهُ)؛و از امام و رهبرش سرپیچی کند حالا چه از طریق بدعت باشد مانند خوارج یا از طریق بغی و شورش و قیام باشد یا از طریق الحرابه یا تجاوز و حمله غیر مشروع باشد (وَمَاتَ عَاصِيًا)؛ و در همین حالت سرکشی و سرپیچی از امام بمیرد، مردن او همانند مردن جاهلی است.[۲]
مساله خیلی مهم است، رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً.[۳] یا با لفظ: مَنْ مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً .[۴] هرکس بمیرد و فاقد امام و رهبر باشد با مرگ جاهلیت مرده است. یعنی همچنانکه جدائی از الجماعة یکی از کارهای اهل جاهلیت است و کسی که از جماعت جدا شود در این صفت خودش را شبیه اهل جاهلیت کرده است، به همین شکل نداشتن رهبر واحد یکی دیگر از صفات اهل جاهلیت بود و آنها دارای الجماعة و رهبر واحد نبودند و چنانچه مسلمانی هم دارای امام و رهبرالجماعه ی مسلمان نباشد در این صفت خودش را شبیه اهل جاهلیت کرده است. در اساس، در جاهلیت مشرکین یا سکولاریستها، کسی نباید انتظار داشته باشد آنها یک حزب عقیدتی شوند، بلکه حزبگرائی و تفرق بخشی از ذات و هویت آنهاست، به همین دلیل یکی دیگر از اسامی سکولاریستها یا مشرکین در قرآن، احزاب است و سکولاریستها در مسائل عقیدتی و منهجی هرگز و تحت هیچ شرایطی تابع یک رهبر نبوده و نخواهند بود هر چند در مسائل مدیریتی و حکومتی که امری فنی و تجربی است ممکن است برای اداره ی امور دنیوی خود رهبرانی داشته باشند.
امام احمد بن حنبل در جواب اسحاق بن ابراهیم بن هانیء که از معنی حدیث«مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً» می پرسد می گوید: تَدْرِي مَا الْإِمَامُ؟ الْإِمَامُ الَّذِي يُجْمِعُ عَلَيْهِ الْمُسْلِمُونَ، كُلُّهُمْ يَقُولُ: هَذَا إِمَامٌ؛ فَهَذَا مَعْنَاهُ. می دانی امام کیست؟ کسی است که مسلمانان بر امامتش اجتماع کنند، همه می گویند: این امام است؛ معنایش همین است.[۵]
کثیری می گوید: بدان که حدیث دلالت می کند بر اینکه اعتبار به بیشترین جماعت مسلمانان است بنابراین اگر یک و یا دو و یا سه نفر با کسی بیعت کنند امام نخواهد بود تا زمانیکه بیشترین آنها یا اهل حل و عقد با او بیعت نمایند.[۶]
در حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی اکثراً رهبر با پشتوانه ی قدرت نظامی به حاکمیت می رسد نه با شورای اولی الامر یا خبرگان رهبری اهل حل و عقد، به همین دلیل هر کسی به حاکمیت برسد و الجماعة را در دست بگیرد رهبر است فرق ندارد نیکوکار باشد یا مسلمانی جائر و ستمکار. امام شافعی می گوید: هر کسی که با شمشیر بر حاکمیت دست پیدا کرد تا اینکه او رهبر نامیده می شود و مردم دور او جمع می شوند چنین شخصی رهبر است.[۷] و ابن حجر می گوید فقها بر واجب بودن اطاعت چنین حاکم چیره شده ای و جهاد به همراه او اجماع دارند.[۸] چرا اجماع دارند؟ ابن تیمیه پاسخ می دهد:
” چون الله گاهاً دین را به وسیلهی شخصی فاجر هم یاری میکند؛ و رسول الله صلی الله علیه وسلم از این جریان خبر داده است (إنَّ اللهَ لَيُؤَيِّدُ هذا الدِّينَ بالرجُلِ الفاجرِ[۹]).. باید دانست یکی از این دو مورد ضروری و ایجابی است: یا ترک جهاد در کنار آنان؛ که نتیجهاش سلطهی افراد بدتر از آنان را در دین و دنیا در پی دارد، یا باید در کنار رهبر و امیر و والیِ فاجر، جهاد نمود تا شخص فاجرتر رانده شود. تا اگر تمام قوانین اسلامی بر پا داشته نمیشود، بخش بزرگی از آن اجرا گردد. در چنین حالتی وظیفه و واجب هر مسلمان است که این گونه عمل کند. هر جهاد و نبردی که بعد از خلفای راشدین صورت گرفته، یا بیشترین جهادهای بعد از ایشان، از همین نوع بوده است.[۱۰]
قاعده و اساس بر این است که با تشکیل اولین الجماعة و دارالاسلام، مومنین تمام دنیا صرفنظر از مذهب و تفسیری که دارند باید به چنین رهبر و الجماعة ای بیعت دهند و حق نیست در تمام سرزمینهای اسلامی دو جماعت وجود داشته باشند؛ حالا اگر مومنین به چنین رشد منهجی نرسیده باشند و جماعتهای موازی با الجماعة ی اصلی را بر بخشهایی از سرزمینهای اسلامی تشکیل داده باشند مسلمین به حکم ضرورت و از روی ناچاری باید در غیر معصیت الله از الجماعة ای که بر سرزمین آنها تمکین دارد اطاعت کنند؛ اما هرگز فراموش نکنند که حق با الجماعة امام و اولی است و باید کل تلاش آنها ملحق شدن به الجماعة ای باشد که قبل از همه تشکیل شده است هر چند مخالف مذهب و فکر و تفسیر آنها از شریعت باشد.
مسلمین باید در معروف و در غیر معصیت الله اطاعت خود را به چنین رهبرانی بدهند و «ائمه ی تمام مذاهب اجماع دارند که هر کسی که بر سرزمین یا سرزمینهایی چیره شد حکم امام و رهبر را دارد»[۱۱] متاسفانه این وضعیت مسلمین از قرنها پیش تا کنون بوده است، و مومنین نباید فریب دارودسته ی منافقین را بخورند که شایع می کنند اطاعت تنها برای رهبر اعظم الجماعة واحد حاکم بر دارالاسلام واحد مسلمین است نه برای رهبر الجماعة حاکم بر سرزمین آنها.
مرگ جاهلی هم یعنی مثل دوران جاهلیت که مردم تابع یک امام و رهبر و جماعة واحدی نبودند،[۱۲] و امام و رهبر واحدی که همه از او اطاعت کنند نداشتند؛[۱۳]این، به اضافه ی احادیثی چون: مَن مَاتَ وَليسَ في عُنُقِهِ بَيْعَةٌ، مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً.[۱۴] به صورت واضح الدلالة بر واجب بودن بیعت با امام الجماعة و دارالاسلام دلالت دارند؛ چون زمانی که بیعت بر گردن هر مسلمانی واجب است، بیعت هم تنها برای امام و رهبر الجماعة است، در این صورت نصب امام و رهبر بر مسلمین واجب می شود.[۱۵] چون اموری مثل اقامه ی حدود و مجهز کردن ارتش مجاهد برای نشر اسلام وإعلاءِ كلِمةِ اللَّه، و گرفتن زکات و مصرف آن و موارد مشخص شده در شریعت، و محافظت از مرزها و دارالاسلام و دفع ظلم و نشر عدل و قسط بر اساس شریعت الله تعالی و تامین امنیت و رفاه برای شهروندان دارالاسلام و… اموری نیستند که افراد و فرقه های متفرق به صورت مستقل بتوانند آنها را انجام دهند و تنها از عهده ی حاکمیت الجماعة ای بر می آید که دارای یک رهبر واحد بر دارالاسلام است که این امام و رهبر الجماعة بر زیردستانی که بر آنها حاکیمت دارد دارای «حق اطاعت» است[۱۶] و این زیردستان باید این حق رهبر را بدهند.
ابن تیمیه حنبلی مذهب می گوید: اهل سنت و جماعت به همان شیوه ای که شریعت واجب کرده، امر به معروف و نهی از منکر میکنند. معتقد به برپاییِ حج و جهاد، گردهمایی در نمازها و عیدها در کنار امیر و فرمانروای خویشاند. خواه آن امیر نیکوکار باشد یا فاجر و ستمکار، به جماعت پایبند هستند و نصیحت و خیرخواهی به امت را تدّیُن میدانند. به این فرمودهی رسول الله صلی الله علیه وسلم معتقدند:المُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِ كَالْبُنْيَانِ يَشُدُّ بَعْضُهُ بَعْضًا وَشَبَّكَ بَيْنَ أَصَابِعِهِ، [17]مؤمن برای مؤمن، بمنزلۀ یک ساختمان است که هر قسمت آن، موجب تقویت قسمت دیگر آن میشود. سپس (برای توجیه) انگشتانش را در هم فرو برد.
و نیز اهل سنت و جماعت این فرمایش رسول الله صلی الله علیه وسلم را هم باور دارند که می فرماید: مَثَلُ الْمُؤْمِنِينَ فِي تَوَادِّهِمْ، وَتَرَاحُمِهِمْ، وَتَعَاطُفِهِمْ مَثَلُ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَكَى مِنْهُ عُضْوٌ تَدَاعَى لَهُ سَائِرُ الْجَسَدِ بِالسَّهَرِ وَالْحُمَّى.[۱۸] مَثَل مؤمنان در دوستی، ترّحم، و عطوفت به هم، مِثل بدن است که هرگاه عضوی از آن به درد آید، سایر اعضا در تب و شببیداری، با او همدردی میکنند. [۱۹]
البربهاری حنبلی می گوید: حرف شنوی و اطاعت کردن از رهبران در آنچه الله دوست دارد و به آن راضی است واجب است، و کسی که با اجماع مردم به رهبریت الجماعة رسید و مردم به چنین رهبریتی راضی شدند چنین شخصی امیر المومنین است، برای هیچ کسی حلال نیست که شبی را بدون امام و رهبر بگذراند،[۲۰] و علي ابن المدينی با تکرار همین موارد اضافه می کند: فرق ندارد این امام و رهبر پرهزگار باشد یا فاجر در هر حال امیر المومنین است و جهاد تهاجمی (بر علیه کفار) به همراه امراء و رهبران پرهیزگار و ستمگر تا روز قیامت باقی است و ترک نمی شود.[۲۱]
اِبْنِ اَبی زَمَنَین اندلسی، شیخ قرطبه در زمان خودش (۳۲۴- ۳۹۹ق) می گوید: مِنْ قَوْلِ أَهْلِ اَلسُّنَّةِ … مَنْ لَمْ يَرَ عَلَى نَفْسِهِ سُلْطَانًا بَرًّا كَانَ أَوْ فَاجِرًا فَهُوَ عَلَى خِلَافِ اَلسُّنَّةِ.[۲۲] کسی که برای خودش حاکمی پرهیزگار یا فاجر و ستمکار نبیند یا معتقد به داشتن چنین رهبری برای خودش نباشد، چنین شخصی بر خلاف السنة است. می توان گفت: این سنت داشتن امام، سنتی است که اهل بدعت همگی بر علیه آن اجتماع و اجماع دارند. اصلاً «شعار این فرقه ها و گروههای تکرو، جداییخواه و اهل بدعت، جدایی از قرآن، سنت و اجماع است، در حالی که هر کس معتقد به کتاب الله و سنت و اجماع باشد، در زمرهی اهل سنت و جماعت است».[۲۳]
علی ابن ابی طالب می گوید: إنَّ النّاسَ لا يُصلِحُهُم إلّا إمامٌ؛ بَرٌّ أو فاجِرٌ، فَإِن كانَ بَرّا فَلِلرّاعي وَالرَّعِيَّةِ، وإن كانَ فاجِرا عَبَدَ المُؤمِنُ رَبَّهُ فيها، وعَمِلَ فيهَا الفاجِرُ إلى أجَلِهِ.[۲۴] مردم را جز وجود رهبری نیکوکار یا بدکار، اصلاح نمی کند. اگر نیکوکار باشد، هم به سود حاکم است و هم رعیّت، و اگر بدکار باشد، در حکومت او، مؤمن به عبادت پروردگارش می پردازد و غیر مؤمن هم، کار خویش را می کند، تا آن گاه که اجلش فرا رسد.
رسول الله صلی الله علیه وسلم در حدیث دیگری می فرماید: مَنْ فَارَقَ الْجَمَاعَةَ قِيدَ شِبْرٍ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَةَ الْإِسْلَامِ مِنْ عُنُقِهِ إِلَّا أَنْ يُرَاجِعَ.[۲۵] کسی که از جماعت به اندازه یک وجب جدا شود، طناب، اسباب مدیریت و کنترل اسلام را از گردنش کنده است، مگر اینکه (دوباره به الجماعة) برگردد. یعنی با فاصله گرفتن از الجماعة دیگر اسلام کنترل و مدیریت او را ندارد بلکه دارالکفر یا فرقه و حزبی که به آن پیوسته او را کنترل و هدایت می کند و این وضع ادامه دارد تا زمانی که از آن دارالکفر یا از آن فرقه جدا شده و دوباره به الجماعة برگردد.
شیعیان جعفری نیز از امام صادق روایت کرده اند که: مَنْ فَارَقَ جَمَاعَةَ اَلْمُسْلِمِينَ قِيدَ شِبْرٍ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَةَ اَلْإِسْلاَمِ مِنْ عُنُقِهِ.[۲۶]كسي كه بفاصله يك وجب از جماعت مسلمين دوري گزيند رشته اسلام را از گردن خود جدا كرده است. البته همین روایت را از امام صادق با لفظ دیگری روایت کرده اند که : مَنْ فَارَقَ جَمَاعَةَ اَلْمُسْلِمِينَ وَ نَكَثَ صَفْقَةَ اَلْإِمَامِ [27].هر كه از جماعت مسلمين دوري گزيند و بيعت امام را بشكند.
همین الان هم کسی که از الجماعة و دارالاسلام جدا شود و حتی در داخل دارالاسلام به جنگ روانی یا مسلحانه بپردازد یا نپردازد و صرفاً از الجماعة جدا شود و خودش را در معرض انواع عقاید و افکار و رسانه های مختلف قرار دهد شما چه کاری می توانید برایش انجام دهید؟ یا مثلاً اگر از الجماعة جدا شود و به فلان گروه و فرقه و دسته و حزب بپیوندد شما چه کاری می توانید برایش انجام دهی؟ یا اگر به فلان دارالکفر اروپائی یا آمریکائی و غیره برود نه شما و نه حاکمیت اسلامی ونه قوانین اسلامی هیچ یک نمی توانند کاری برایش انجام دهند و او را مدیریت کنند بلکه چنین شخصی با دادن «اطاعت»ش به چنین حاکمیت و قوانینی، مدیریت خودش را به این فرقه ها و احزاب و دارالکفرها سپرده است و طناب آنها را به گردنش انداخته است که به هر سویی که بخواهند او را بر اساس قوانین و سنتهایشان می کشانند.
در اینجا شخص آگاهانه، عمداً به میل خودش و اختیاری دچار تحزب در دین و فرقه گرائی در دین و ترک سنت شده است و اعلام کرده که دیگر نمی خواهد اسلام زندگی دنیوی او را مدیریت کند بلکه می خواهد دیگران او را مدیریت کنند؛ چگونه؟ اجازه دهید توضیح دهم:
الله تعالی با ذکر سرگذشت پیامبران مختلف در طول تاریخ می فرماید: وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ (مومنون/۵۲) این امت شما یک امت بوده و من پروردگار همه شما هستم، پس تنها از من پرهیز کنید. یعنی دین همه یک دین واحد به نام اسلام بوده با عقیده ی واحدی و همگی به سوی یک هدف واحد در حرکت بودند، و بعد الله تعالی به ذکر سرچشمه ی پیدایش تحزب و حزبگرائی در میان این امت در طول تاریخ می پردازد و می فرماید: فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ زُبُراً کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ(مومنون/۵۳) امّا مردمان کار (دین) خود را به پراکندگی کشاندند و تکه تکه و قطعه قطعه شدند و هر یک برای خود کتاب و قوانینی به وجود آوردند(و عجب این که) هر حزبی بدانچه دارند و برآنند خوشحال و شادانند (چرا که گمان می کنند حق نزد اینهاست و دیگران گمراه و باطل هستند). فَذَرْهُمْ فِی غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِینٍ (مومنون/۵۴) بگذار تا مدّت زمانی در غرقاب (جهالت و سرگردانی و غفلت) خود بسر برند.
پس تحزب و حزب سازی در طول تاریخ بشریت از صفات سکولاریستها (مشرکین) است و الله تعالی در جاهایی مشرکین را با نام احزاب نام می برد و می فرماید:
- كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَالْأَحْزَابُ مِن بَعْدِهِمْ (غافر/۵) پیش از اینان (که سکولاریستها و مشرکان معاصرند) قوم نوح و احزاب بعد از آنها( مثل عاد و ثمود و لوط ) بودهاند ( که پیامبران الله را) تکذیب کردهاند.
- یا می فرماید: وَثَمُودُ وَقَوْمُ لُوطٍ وَأَصْحَابُ الْأَيْكَةِ ۚ أُولَـٰئِكَ الْأَحْزَابُ ﴿ص/۱۳﴾ و قوم ثمود و لوط و صاحبان باغهای فراوان سر در هم کشیده اینان همان احزاب هستند.
- یا همین مشرکین زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم را نیز پس مانده ی همان احزاب و سکولاریستهای قدیمی می داند و می فرماید: جُندٌ مَّا هُنَالِكَ مَهْزُومٌ مِّنَ الْأَحْزَابِ ﴿ص/۱۱﴾ اینان که اینجا (در شهر مکّه) هستند، سپاه ناچیز شکست خوردهای از احزاب هستند (که قبلاً در برابر پیغمبران عَلَم طغیان برافراشتهاند و سرانجام مغلوب گشتهاند و تار و مار شدهاند).
- و در سوره احزاب در مورد سکولار زده ها یا دارودسته ی منافقین که در جنگ احزاب خود را باخته بودند می فرماید: يَحْسَبُونَ الْأَحْزَابَ لَمْ يَذْهَبُوا وَإِنْ يَأْتِ الْأَحْزَابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بَادُونَ فِي الْأَعْرَابِ يَسْأَلُونَ عَنْ أَنْبَائِكُمْ (احزاب/۲۰) اينان [چنين] مى پندارند كه احزاب(مشرکین= سکولاریستها) نرفته اند و اگر احزاب (مشرکین= سکولاریستها) برگردند آرزو مى كنند كاش در ميان اعراب باديه نشين بودند و از اخبار [مربوط به] شما جويا مى شدند.
- در مورد موضع گیری مومنین زمانی که احزاب مختلف سکولار را در جنگ احزاب یا خندق می بینند می فرماید: وَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا هَـٰذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ ۚ وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِيمَانًا وَتَسْلِيمًا ﴿احزاب/۲۲﴾ هنگامی که مؤمنان احزاب(مشرکین= سکولاریستها) را دیدند، گفتند: این همان چیزی است که الله و پیغمبرش به ما وعده داده بودند. و الله و پیغمبرش راست گفته اند. این سختیها جز بر ایمان و تسلیم ایشان ( به الله و قوانینش) نمیافزاید.
چون مومنین از طریق الله تعالی به آنها خبر رسیده بود که: وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّىٰ يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا ۚ(بقره/۲۱۷) و (سکولاریستها= احزاب= مشرکین) پیوسته و همیشه با شما جنگ مسلحانه و قتال می کنند تا آنکه اگر بتوانند شما را از دینتان برگردانند. که عده ای از این سکولاریستها مخالف بعضی از دین هستند: وَمِنَ الْأَحْزَابِ مَن يُنكِرُ بَعْضَهُ (رعد/۳۶) و به گرفتن ۴ معنی و مفهوم دین یعنی ۱- قدرت حاکمیت ۲- قانون و برنامه ۳- اطاعت کردن ۴- مجازات و پاداش راضی می شوند که این روزها در قالب سکولارهای لیبرال جای می گیرند اما سکولارهای ماتریالیست و کمونیست و چپ مخالف کل اسلام هستند؛ اما به هر حال یقین داشتند که پیروز نهائی این جنگ الجماعة مومنین است چون الله تعالی فرموده است: جُندٌ مَّا هُنَالِكَ مَهْزُومٌ مِّنَ الْأَحْزَابِ ﴿ص/۱۱﴾ این (سکولاریستهای معاصری) که اینجا هستند، سپاه ناچیز شکست خوردهای از احزاب هستند.
به هر حال، پس چه شما بگوئید سکولاریستها یا مشرکین چه بگوئید احزاب یک معنی و مفهوم را در مورد این دسته از کفار اصلی در طول تاریخ بشریت می رساند که در هیچ جای قرآن و سنت کفار یهودی و نصرانی و مجوس و صابئین و سایر منحرفین شریعتهای آسمانی با این اسم نام برده نشده اند اما متاسفانه مثل بسیاری از صفات دیگر، پیروان بسیاری از شریعتهای آسمانی، به این صفت زشت تحزب و حزب سازی احزاب یا سکولاریستها آلوده شده اند به همین دلیل الله تعالی به مومنین شریعت خاتم امر می کند: وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ . مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ.(روم/۳۱-۳۲) از زمره سکولاریستها (مشرکان = احزاب) نباشید؛ آنهایی که دینشان را متفرق نموده و گروه گروه شدند و هر حزبی به آنچه دارد، خوش است.
و در آیه ای دیگر به صراحت به پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم می فرماید: إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا کَانُواْ یَفْعَلُونَ (انعام/۱۵۹) كسانى كه دين خود را پراكنده ساختند و فرقه فرقه شدند تو به هیچ وجه از آنان نیستی و (حساب تو از آنان جدا و) سروکارشان با الله است و الله آنها را از آنچه میکنند باخبر میسازد (و سزای آنان را خواهد داد) .
و به صورت عام به مومنین امر می کند: وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَأُوْلَـئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ (آل عمران/۱۰۵) و مانند آنهایی نباشید که پس از اینکه دلایل واضح و روشن برایشان آمد، تفرقه و اختلاف کردند. آنها را عذابی بزرگ است.
اگر پاره ای از مومنین از بسیاری از احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم بی خبر بودند اما به برکت وجود قرآن که دلایل واضح و روشن در پرهیز از فرقه بازی و تحزب و تفرق در آن وجود دارد و قُرّاء هم این امر مهم را به کرات و متواتر قرائت کرده و تذکر می دادند، جرم بودن تفرق و جدائی از الجماعة و حزب بازی مثل جرم بودن نوشیدن مسکرات و خوردن گوشت خوک و دزدی و قتل و زنا وغیره «معلومةٌ للنَّاسِ من الدِّينِ بالضَّرورةِ» برای مردم آشکار و امری بدهی بودد که امام شافعی رحمه الله تحت عنوان «عِلمُ العامَّةِ» علم عمومی از آن یاد می کند که واضح و آشکار بیان شده اند و جایی برای تاویل و اختلاف در آن وجود ندارد.[۲۸] به همین دلیل است که می بینیم ام المومنین ام سلمة رضی الله عنها در هنگام فتنه ی اغتشاشگران بر علیه حاکمیت عثمان و الجماعة می گوید: إِنَّ نَبِيَّكُمْ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَدْ بَرِئَ مِمَّنْ فَرَّقَ دِينَهُ وَاحْتَزَبَ.[۲۹] پیامبرتان صلی الله علیه وسلم بریء است از آنکه دینش را فرقه فرقه کرده و حزب گرایی کند. یا در لفظی دیگر آمده است زمانی که قاتلین عثمان در مسجد جمع شده بودند در یکی از منازل رسول الله صلی الله علیه وسلم ام سلمة رضی الله عنها قرآن را برداشت و فریاد زد: يُعْلَم أنَّ محمَّدًا بَرِيءٌ ممَّن فرق دينه، وكان شِيَعًا؛[۳۰]بدانید که محمد از کسی که دینش را پراکنده و فرقه فرقه کند و گروه گروه شود بیزار وبری است. یا با لفظ: ألمْ تَعْلموا أنَّ محمَّدًا بَرِيءٌ ممَّن فارَقَ دِينَه وكانوا شِيَعًا؟ مگر نمی دانید که محمد از کسی که دینش را پراکنده و فرقه فرقه کند و گروه گروه شود بری و بیزار است؟ و بعد آیه ی: إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ (انعام/۱۵۹) را قرائت کرد. [۳۱] كسانى كه دين خود را پراكنده کردند و فرقه فرقه شدند تو به هیچ وجه از آنان نیستی و (حساب تو از آنان جداست) .
در این سخنان ام المومنین رضی الله عنها دقت و تامل کنید. در زمان قتل عثمان، آشوبگران فتنه گر با ترکیب مختلفی که داشتند مذهبی جداگانه و مختص به خود و جدای از احکام فقهی حاکم بر حاکمیت و عموم مسلمین و مثل آنچه که عموماً در مورد مذاهب تصور می کنند نداشتند و یا حزبی بر اساس آنچه ما تصور می کنیم به وجود نیامد بلکه اطاعت خودشان را از رهبر جماعت گرفتند و از جماعت جدا شدند چون الجماعه و امت هرگز گمراه نمی شود و پشتبانی الله تعالی نیز مشمول جماعت است نه فرقه های مختلف چنانچه رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:
- عَلَيْكُمْ بِالجَمَاعَةِ وَإِيَّاكُمْ وَالفُرْقَةَ فَإِنَّ الشَّيْطَانَ مَعَ الوَاحِدِ وَهُوَ مِنَ الِاثْنَيْنِ أَبْعَدُ، مَنْ أَرَادَ بُحْبُوحَةَ الجَنَّةِ فَلْيَلْزَمُ الجَمَاعَةَ. [۳۲]بر شما واجب و لازم است که پایبند جماعت شوید، و برحذر باشيد از تفرق و جدائی، که شيطان به همراه يک نفر تنها است و از دو نفر دورتر است، هر کسی که خواستار وسط بهشت باشد حتماً پايبند جماعت باشد.
- إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَدْ أَجَارَ لِي عَلَى أُمَّتِي مِنْ ثَلاثٍ لا يَجُوعُوا وَلا يَجْتَمِعُوا عَلَى ضَلالَةٍ وَلا یَستَبَاحُ ﺑَﯿْﻀَﺔُ اﻟْﻤُﺴْﻠِﻤِﯿﻦَ،( وسألتُ ربِّي عزَّ وجلَّ أن لاَ يُظْهرَ علينا عدوًّا من غيرنا فأعطانيها[۳۳]) یا: سَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ أَنْ لَا يَجْمَعَ أُمَّتِي عَلَى ضَلَالَةٍ فَأَعْطَانِيهَا،[۳۴]الله تعالی ضمانت و وعده ی سه چیز را در مورد امتم به من داده یکی اینکه امتم گرسنه نمی مانند، دوم اینکه امتم بر گمراهی هم رأی نمی شوند و سوم اینکه دشمن بر امتم چیره نمی شود.
- إِنَّ اللهَ تعالى لا يجمَعُ أمتي على ضلالَةٍ ، و يدُ اللهِ على الجماعَةِ.[۳۵] بدون شک الله امت مرا بر سرگردانی و گمراهی جمع نمیکند و دست الله با جماعت است.
- فَعَلَيْكُمْ بِالْجَمَاعَةِ فَإِنَّ يَدَ اللهِ عَلَى الْجَمَاعَةِ.[۳۶] پس به جماعت تمسک بجوئید بدون شک دست و حمایت و پشتیبانی الله بر جماعت است.
این نشان می دهد که :
- اولاً منظور از تحزب در دین و فرقه فرقه کردن دین، تحزب از الجماعه و حاکمیت بر امت است و جدا شدن از دین در واقع جدا شدن از الجماعة و جدا شدن از حاکمیت بر امت است. الجماعه و امتی که تنها سبب دنیوی جلوگیری از سرگردانی و محافظت از اسلام است: لاَ إِسْلاَمَ إِلاَّ بِجَمَاعَةٍ، وَلاَ جَمَاعَةَ إِلاَّ بِإِمَارَةٍ، وَلاَ إِمَارَةَ إِلاَّ بِطَاعَةٍ.[۳۷] قطعاً اسلام وجود ندارد مگر با جماعت و جماعت وجود ندارد مگر با رهبریت و رهبریت وجود ندارد مگر با فرمانبرداری و اطاعت. این اطاعت که از رهبریت الجماعة گرفته شد و تحزب و تفرق از حاکمیت الجماعة به وجود آمد اصل اسلام صدمه می بیند و مومنین علاوه بر معانی ۴گانه ی دین در اصل اسلام نیز ضرر می کنند و صدمه می بینند چون با برداشتن الجماعة ی بر اساس سنت «خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ» این تنها مانع سرگردانی و گمراهی، و تولید بدعت شاهیگری بود که صدها مذهب و فرقه ی مذهبی به شکل امروزین آن به وجود آمدند و بعدها با اضافه شدن آلودگی «الوَهَن» در دل مسلمین به تدریج کفار آشکار به همراه کفار پنهان داخلی مثل گرسنه هایی که به سفره ی پر از غذا یورش می آورند به سرزمینهای مسلمین و دین و جان و ناموس و مال و آبروی مسلمین یورش آورده اند. يوشِكُ الأُمَمُ أنْ تَداعَى عليكم؛ كما تَداعَى الأَكَلةُ إلى قَصْعتِها.[۳۸]
- ثانیاً پرهیز از پدیده ی زشت تحزب و حزب سازی و گروه گروه شدن و تفرق نزد اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم و تابعین واضح و روشن بود و همگی به میزان ضرر و شر حزب سازی و تفرق از الجماعة آگاهی و علم داشتند به همین دلیل ام سلمة رضی الله عنها با تعجب می پرسد: مگر نمی دانید که رسول الله صلی الله علیه وسلم از هر کسی که دینش را فرقه فرقه کند و گروه گروه شوند بیزار و بری است؟
باز تکرار می کنم: اگر دقت کنید در اینجا اصلاً مساله ی مذهب سازی به سبک امروزین آن مطرح نیست و اصلاً مساله به خاطر اختلافات فقهی و تفاسیر مختلف اسلامی در فلان مساله ی فقهی در میان نیست و کسی به خاطر فلان مساله ی عقیدتی یا فقهی و غیره با دیگران درگیر نیست بلکه مساله کلاً حکومتی و به جدا شدن از الجماعة و حاکمیت اسلامی بر می گردد و اگر کسی بر معانی و مفاهیم ۴ گانه ی دین آگاهی نداشته باشد این دست از روایات را هرگز متوجه نمی شود. چون در اینجا جدا شدن و حزب سازی از الجماعة مسلمین یا حاکمیت بر دارالاسلام مطرح است و اینها زمانی که گفته می شود از دین دچار فرقه سازی شده اند یا مثل خوارج عصر علی بن ابی طالب از دین خارج شده اند « يَمْرُقُونَ مِنَ الدِّينِ كما يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ»[۳۹] درواقع از حاکمیت مومنین خارج شده اند و اطاعت خود را از رهبریت الجماعة گرفته اند و دین در معنی و مفهوم اول آن یعنی حاکمیت و در معنی سوم آن یعنی اطاعت کردن به کار رفته است که اینها به این شکل در دین دچار فرقه سازی و تحزب شده اند و به زبان روز در اینجا تفرق در دین و تحزب کلاً به مسائل حاکمیت و الجماعة و رهبریت و امور حکومتی و سیاسی برمی گردد.
سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
[۱]الهيتمي المكي، الزواجر عن اقتراف الكبائر۲/۸۳ / الألباني، صحيح الجامع ۳۰۵۸ / الألباني، صحيح الترغيب ۱۸۸۷ / الألباني، صحيح الأدب المفرد ۴۵۸
[۲] المناوی، محمد عبد الرؤوف بن علی بن زین العابدین (متوفای ۱۰۳۱ ه)، التیسیر بشرح الجامع الصغیر، ج۱، ص۴۷۷، ناشر:مکتبة الامام الشافعی – الریاض، الطبعة:الثالثة، ۱۴۰۸ ه ۱۹۸۸ م. / «(ثلاثة لا تسال عنهم) ای فانهم من الهالکین (رجل فارق) بقلبه ولسانه واعتقاده او ببدنه (الجماعة) المعهودین وهم جماعة المسلمین (وعصی امامه) اما بنحو بدعة کالخوارج او بنحو بغی او حرابة اوصیال (ومات عاصیا) فمیتته میتة جاهلیة… ورجاله ثقات.»
[۳] أحمد في (مسنده ۴: ۹۶) وابن حبان في (صحيحه ۷: ۴۹) والأصفهاني في (حلية الأولياء ۳: ۲۲۴) قول النبي (صلى الله عليه وآله): (من مات بغير إمام مات ميتة جاهلية) وكذلك يروي ابن أبي عاصم في كتاب (السنة ص۴۸۹)، والهيثمي في (مجمع الزوائد ۵: ۲۲۴)، وقال الألباني عنه: إسناده حسن ورجاله ثقات، قول النبي (صلى الله عليه وآله): (من مات وليس عليه إمام مات ميتة جاهلية).
[۴] مسند أحمد، مسند الشاميين ۱۶۸۷۶/ حديث صحيح لغيره، وهذا إسناد حسن من أجل عاصم- وهو ابن بهدلة- وبقية رجاله ثقات رجال الشيخين غير أن أبا بكر- وهو ابن عياش- إنما روى له مسلم في المقدمة، وهو صدوق حسن الحديث. أبو صالح: هو ذكوان السمان.وأخرجه ابن أبي عاصم في “السنة” (١٠٥٧) ، وأبو يعلى (٧٣٥٧) ، وابن حبان (٤٥٧٣) ، والطبراني في “الكبير” ١٩/ (٧٦٩) ، من طرق عن أبي بكر بن عياش، بهذا الإسناد.وأخرجه الطبراني في “الأوسط ” (٥٨١٦) من طريق العباس بن الحسن القنطري، عن أسود بن عامر، عن أبي بكر بن عياش، عن الأعمش، عن أبي صالح، به، وقال: لم يرو هذا الحديث عن الأعمش إلا أبو بكر بن عياش، تفرد به الأسود بن عامر شاذان، ورواه غير شاذان عن أبي بكر بن عياش، عن عاصم بن بهدلة. قلنا: بل رواه شاذان، عن أبي بكر بن عياش، عن عاصم، كما هي رواية أحمد، وقد ذكر الدارقطني في “العلل” ٧/٦٤ أنه وهم عباس بن الحسن في ذكر الأعمش، وإنما هو حديث عاصم. وعباس بن الحسن تصحف عند الطبراني في “الأوسط ” إلى عباس بن الحسين، وهو خطأ، وإنما هو عباس بن الحسن البلخي، ويقال له: القنطري، لأنه سكن بغداد بقنطرة البردان، وذكره المزي في “التهذيب” تمييزا، وقد التبس أمره على الشيخ ناصر الدين الألباني في تعليقه على هذا الحديث في كتاب “السنة”. وأورده الهيثمي في “المجمع” ٥/٢٢٥، وقال: رواه الطبراني في “الأوسط”، وفيه العباس بن الحسين القنطري، ولم أعرفه، وبقية رجاله رجال الصحيح.
[۵] ابن تيمية، منهاج السنة النبوية، مؤسسة قرطبة ، الطبعة لأولى، ج۱، ص۳۶۵٫/ امام احمد در«مسائل ابن هانیء» ۲۰۱۱ / تدری ما الامام؟ الذی یجتمع المسلمون علیه کلهم. یقول: هذا إمام، فهذا معناه
[۶] کثیری، فیض الباری۴/۵۹ / إعلم أن الحدیث یدل علی أن العبرة بمعظم جماعة المسلمین، فلو بایعه رجل أو اثنان أو ثلاثة فإنه لا یکون إماماً ما لم یبایعه معظمهم، أو أهل الحلّ و العقد.
[۷] مناقب الشافعي (١ / ٤٤٨) تحقيق أحمد صقر/ كل من غلب على الخلافة بالسيف حتى يسمى خليفة ويجمع الناس عليه فهو خليفة
[۸] فتح الباري (١٣ / ٧) / وقد أجمع الفقهاء على وجوب طاعة السلطان المتغلب والجهاد معه
[۹] بخاری۶۶۰۶- ۳۰۶۲/ مسلم۱۱۱/ الألباني، صحيح الجامع 2423 – 7893
[۱۰]– همان: ج ۲۸ ص ۵۰۶.
[۱۱] عبد الرحمن بن قاسم، الدرر السنية في الأجوبة النجدية، ج۹ص۵
[۱۲] إكمال المعلم (۶/۲۵۸)/ قال عياضٌ:مات مِيتةً جاهِليَّةً: بكَسرِ الميمِ، أى على هيئةِ ما مات عليه أهلُ الجاهِليَّةِ، من كَونِهم فوضَى لا يَدينونَ لإمامٍ
[۱۳] عمدة القاري (۲۴/۱۷۸)/ قال العَينيُّ: قَولُه: جاهِليَّة، أي: كموتِ أهلِ الجاهِليَّةِ حَيثُ لم يَعرِفوا إمامًا مُطاعًا.
[۱۴] مسلم ۱۸۵۱ / الألباني، صحيح الجامع ۶۲۲۹
[۱۵] دميجي،الإمامة العظمى عند أهل السنة والجماعة، ص۵۰/ إذا كانتِ البيعةُ واجِبةً في عُنُقِ المُسلِمِ، والبيعةُ لا تَكونُ إلَّا لإمامٍ، فنَصْبُ الإمامِ إذَنْ واجِبٌ
[۱۶] الأشباه والنظائر، للسبكي (۲/۸۸)، / شرح الكوكب المنير، لابن النجار (۱/۳۶۰)/ ومِنَ الأدِلَّةِ القُرآنيَّةِ أيضًا جَميعُ آياتِ الحُدودِ والقِصاصِ والأمرِ بالمَعروفِ والنَّهيِ عنِ المُنكَرِ وغَيرِها من الأحكامِ الَّتي يَلزَمُ القيامَ بها وُجودُ إمامٍ؛ لأنَّها من مَسؤوليَّاتِه، فتَشريعُ مِثلِ هذه الأحكامِ يَلزَمُه مُسبَقًا تَشريعُ حُكمِ لُزومِ الإمامةِ وقيامِ الدَّولةِ الإسلاميَّةِ في المُجتَمَعِ المُسلِمِ. فما لا يَتِمُّ الواجِبُ إلَّا به فهو واجِبٌ
[۱۷] بخاری ۲۴۴۶
[۱۸] مسلم ۲۵۸۶
[۱۹] ابن تیمیه، منهاج السنه، ج ۳ ص ۱۵۸.
[۲۰] عبد العزيز بن عبد الله الراجحي، شرح كتاب السنة للبربهاري، ج۶ص۱۲ / والسمع والطاعة للأئمة فيما يحب الله ويرضى، ومن ولي الخلافة بإجماع الناس عليه ورضاهم به فهو أمير المؤمنين، ولا يحل لأحد أن يبيت ليلة ولا يرى أن عليه إماماً براً كان أو فاجراً فهو أمير المؤمنين والغزو مع الأمراء ماض إلى يوم القيامة البر والفاجر لا يترك.
[۲۱] ثم السمع والطاعة للأئمة وأمراء المؤمنين البر والفاجر ومن ولى الخلافة بإجماع الناس ورضاهم لا يحل لأحد يؤمن بالله واليوم الأخر أن يبيت ليلة إلا وعليه إمام برا كان أو فاجرا فهو أمير المؤمنين والغزو مع الأمراء ماض إلى يوم القيامة البر والفاجر لا يترك
[۲۲] ابن أبي زمنين، أصول السنة، بَابٌ: فِي وُجُوبِ اَلسَّمْعِ وَالطَّاعَةِ ۱۹۸
[۲۳]– ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۳ ص ۲۴۵.
[۲۴] ابن أبي شيبة، المصنّف ج ۸ ص ۶۱۴ ح ۱۴۶ عن المخارق بن سليم / الغارات، ج ۲ ص ۶۳۷ عن الحارث بن سليمان / بحار الأنوار، ج ۳۴ ص ۱۹ ح ۹۰۱ / كنز العمّال : ج ۵ ص ۷۸۰ ح ۱۴۳۶۸ / عبد الرحمن بن قاسم، الدرر السنية في الأجوبة النجدية ج۹ص۱۱۸ / إن الناس لا يصلحهم إلا إمام بر أو فاجر، إن كان فاجرا عبد المؤمن فيها ربه، وحمل الفاجر فيها إلى أجله
[۲۵]الألباني، صحيح الترمذي ۲۸۶۳ / نیز: أخرجه أبو داود (۴۷۵۸)، وأحمد (۲۱۵۶۱) باختلاف يسير، وابن أبي عاصم في ((السنة)) (۸۹۲) / الألباني، تخريج كتاب السنة ، ۸۹۲ خلاصة حكم المحدث : صحيح (من فارق الجماعةَ قَيْدَ شِبرٍ فقد خلع رِبقةَ الإسلامِ من عُنُقِهِ)
[۲۶] الکافي (ط – الإسلامیة)، ج ۱، ص ۴۰۴
[۲۷] الکافي (ط – الإسلامیة)، ج ۱، ص ۴۰۵/ البحار: ۲۷ / ۷۲ ح۹/ مَنْ فَارَقَ جَمَاعَةَ اَلْمُسْلِمِينَ وَ نَكَثَ صَفْقَةَ اَلْإِمَامِ جَاءَ إِلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَجْذَمَ
[۲۸] الشافعی، الرسالة ۱/۳۵۸ / مِثلُ الصَّلَواتِ الخَمسِ، وأنَّ للهِ على النَّاسِ صَومَ شَهرِ رَمَضانَ، وحَجَّ البيتِ إذا استطاعوه، وزكاةً في أموالِهم، وأنَّه حرَّم عليهم الزِّنا والقَتلَ والسَّرِقةَ والخَمرَ، وما كان في معنى هذا ممَّا كُلِّف العبادُ أن يَعقِلوه ويَعمَلوه، ويُعطوه من أنفُسِهم وأموالِهم، وأن يكُفُّوا عنه ما حُرِّمَ عليهم منه، وهذا الصِّنفُ كُلُّه من العِلمِ موجودٌ نصًّا في كِتابِ اللهِ، موجودٌ عامًّا عند أهلِ الإسلامِ، ينقُلُه عوامُّهم عمَّن مضى من عوامِّهم، يحكونَه عن رَسولِ اللهِ صلَّى اللهُ عليه وسلَّم، ولا يتنازَعون في حكايتِه، ولا وجوبِه عليهم. وهذا العِلمُ العامُّ الذي لا يمكِنُ فيه الغَلَطُ من الخبرِ والتأويلِ، ولا يجوزُ فيه التنازُعُ
[۲۹] احمد بن حنبل، الجامع في العلل ومعرفة الرجال، ۳۳۴ / (۵۴۸/۲ رقم: ۳۵۹۷) قال: حدثنا مؤمل، قال: حدثنا حماد بن زيد قال: حدثنا أيوب، قال: سمعت الحسن يقول: شهدتهم يوم تراموا بالحصى، في أمر عثمان، حتى جعلت أنظر، فما أرى أديم السماء من الرَهَج، فسمعت كلام امرأة من بعض الحجر، فقيل لي: هذه أم المؤمنين، فسمعتها تقول: (ان نبيكم صلى لله عليه وسلم، قد برئ ممن فرق دينه واحتزب.
[۳۰] رواه ابن شبة في «تاريخ المدينة» قال: حدثنا الأصمعي، قال: حدثنا أبو الأشهب، عن الحسن قال: رأيت قتلة عثمان تحاصبوا حتى ما أرى جِلْد السماء، ورفع مصحف من احدى الحجر، فقيل: (يُعْلَم ان محمداً برئ ممن فرق دينه، وكان شيعا.(اسناد صحيح، وسماع الحسن البصري من أم سلمة- رضي الله عنها- هو الراجح)
[۳۱] ولقد رواه ابن عساكر في «تاريخ دمشق» (۳۹/۲۳۵) من طريق شيبان، حدثنا أبو الأشهب، عن الحسنِ، قال: لقد رأيْتُ الَّذين تَكلَّموا في عُثمانَ وتخاصَموا في المسجِدِ حتَّى ما أرى أديمَ السَّماءِ، وإنَّ إنسانًا مِن حُجَرِ النَّبيِّ صَلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ أشار بمُصحَفٍ، وقال: ألمْ تَعْلموا أنَّ محمَّدًا بَرِيءٌ ممَّن فارَقَ دِينَه وكانوا شِيَعًا؛ {إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ} [الأنعام: ۱۵۹].
[۳۲]– الترمذي، ابن ماجة (۲۳۶۳)، أحمد
[۳۳] الألباني، صحيح النسائي ۱۶۳۷ – صحیح الترمذی ۲۱۷۵
[۳۴]– في مسند الإمام أحمد (٢٧٢٢٤ ( عَنْ أَبِي بَصْرَةَ الْغِفَارِيِّ صَاحِبِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ
[۳۵] الألباني، صحيح الجامع ۱۸۴۸ / الألباني، الذب الأحمد ۱۱
[۳۶] في المعجم الكبير للطبراني، ٢١٧١، ٣٤٤٠، ١٣٦٢٣، صححه الشيخ الألباني بهذا اللفظ في ظلال الجنة، ٨٠
[۳۷] سنن الدارمي، مقدمة باب في ذهاب العلم، ۲۵۷- ۲۶۵/ ئەبوداوود (۳۶۶۴)، ئەحمەد (۲/۳۳۸)، داریمی (۲۵۷)، ابن عبدالبر، جامع بیان العلم وفضله ۳۲۶/ عَنْ تَمِيمٍ الدَّارِيِّ ، رَضِيَ اللهُ عَنْهُ ، قَالَ : تَطَاوَلَ النَّاسُ فِي الْبِنَاءِ فِي زَمَنِ عُمَرَ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ ، فَقَالَ عُمَرُ : يَا مَعْشَرَ الْعُرَيْبِ ، الْأَرْضَ الْأَرْضَ ، إِنَّهُ لَا إِسْلَامَ إِلَّا بِجَمَاعَةٍ ، وَلَا جَمَاعَةَ إِلَّا بِإِمَارَةٍ ، وَلَا إِمَارَةَ إِلَّا بِطَاعَةٍ ، فَمَنْ سَوَّدَهُ قَوْمُهُ عَلَى الْفِقْهِ ، كَانَ حَيَاةً لَهُ وَلَهُمْ ، وَمَنْ سَوَّدَهُ قَوْمُهُ عَلَى غَيْرِ فِقْهٍ ، كَانَ هَلَاكًا لَهُ وَلَهُمْ)
[۳۸] شعيب الأرناؤوط، تخريج سنن أبي داود۴۲۹۷
[۳۹] مسلم۱۰۶۶-۱۰۶۸/ بخاری۷۵۶۲