شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (۱۶)

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (۱۶)

 بسم الله و الحمد لله، اما بعد:

 السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

زمانی که الله تعالی امر می کند: وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ (حجرات/ ۹) ‏هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به جنگ پرداختند، در میان آنان صلح برقرار سازید. اگر یکی از آنان در حق دیگری سرکشی و بغی و ستم کند، با آن دسته‌ای که سرکشی و بغی و ستم می‌کند بجنگید تا زمانی که به سوی اطاعت از فرمان الله برمی‌گردد و حکم او را پذیرا می‌شود.

و زمانی که رسول الله صلی الله و سلم می فرماید:اُنْصُرْ أَخَاكَ ظَالِمًا أَوْ مَظْلُومًا فَقَالَ رَجُلٌ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَنْصُرُهُ إِذَا كَانَ مَظْلُومًا أَفَرَأَيْتَ إِذَا كَانَ ظَالِمًا كَيْفَ أَنْصُرُهُ قَالَ تَحْجُزُهُ أَوْ تَمْنَعُهُ مِنْ الظُّلْمِ فَإِنَّ ذَلِكَ نَصْرُه .[۱] برادرات را ظالم باشد یا مظلوم، یاری کن و او را تنها نگذار. مردی گفت: زمانی که مظلوم باشد با دفع ظلم از وی، او را یاری می کنم؛ اما وقتی ظالم باشد و در حق دیگری تعدی و تجاوز کرده باشد، چگونه او را یاری کنم؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: او را از ظلم کردن به دیگران منع کن؛ یاری وی همین است.

و زمانی که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: مَنْ رَأَى مِنْكُمْ مُنْكَرًا فَلْيُغَيِّرْهُ بِيَدِهِ فَإِنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِلِسَانِهِ فَإِنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِهِ وَذَلِكَ أَضْعَفُ الْإِيمَانِ.[۲] هرکس از شما منکری را مشاهده نمود، با دستش، تغییر دهد. اگر توانایی آنرا نداشت، با زبانش تغییر دهد. و اگر این را هم نتوانست، با قلبش، تغییر دهد (مبارزه منفی کند) و این، ضعیف‌ترین مرحله‌ی ایمان است. جنگ با متجاوزین سرکش اهل بغی و یاری رساندن به برادر مسلمان صاحب حق انکار منکر با دست است.

اگر مسلمان اینگونه و به این شکل در حالت عادی و در حالت ضرروت مجبور به کشتن مسلمان دیگری شود کار حرامی انجام نداده است بلکه به حکم و دستور الله عمل کرده است و سایر مسلمین هم باید چنین مسلمانی را در تطبیق قانون و شریعت الله یاری دهند؛ در اینجا مشخص است که شخص مسلمان به چه جرمی با او جنگ می شود و به چه جرمی هم کشته می شود. هم جرم مشخص و معلوم است و هم راه دفع این جرم هم مشروع.

حالا زمانی پیش می آید که چند گروه اهل تأویل با هم درگیر می شوند که با بینه و دلیلی شرعی صریح و آشکار نمی توانیم تشخیص بدهیم که حق کدام است و باطل کدام است؟ این جنگ، قتال فتنه است. رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَيَأْتِيَنَّ عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لَا يَدْرِي الْقَاتِلُ فِي أَيِّ شَيْءٍ قَتَلَ، وَلَا يَدْرِي الْمَقْتُولُ عَلَى أَيِّ شَيْءٍ قُتِلَ.[۳] سوگند به کسی كه جانم در دست او است، زمانی بر مردم می آید كه قاتل نمی داند چرا می کشد و مقتول نمی داند چرا كشته می شود؛ امام نووی می گوید: اینکه قاتل و مقتول از اهل جهنم باشند بر کسی صدق می کند که دارای تأویل نباشد.[۴]

بعضی اوقات اتفاق می افتد که نزد هر دو گروه، حق و باطل نزدیک به هم است وهم در حق بودن و هم در باطل بودن نزدیک به هم هستند، و مصلحت واضح و روشن و برجسته ای در یاری رساندن حقِ یکی از طرفین بر باطلِ گروه دومی وجود ندارد، و ممکن است شخص بر اثر شک و گمان، باطل گروه اول را بر حق گروه دومی یاری برساند؛ این حالت معمولاً یکی از شکلها و انواع جنگ مسلحانه ی منتهی به الفتنه است؛ بسیار اتفاق می افتد که در دوران گذار انقلابی و خلاء قدرت وعصر انقلابات در سرزمینی مسئول حکومتی ظالم است و کسی یا گروهی هم که بر علیه او قیام کرده و می جنگد نیز ظالم و متجاوزی است مثل خودش و امور بین این حاکم و این قیام کننده در حق و باطل نزدیک به هم است، در چنین موردی از امام مالک سوال شد: اگر کسی بر علیه حاکم و والی قیام کرد و قصد داشت او را با دستش برکنار کند آیا بر ما واجب است که از چنین حاکم و والی در برابر این قیام کننده دفاع کنیم؟ امام مالک گفت: اگر این حاکم و والی مثل عمر بن عبدالعزیز بود، بله؛ اما چیز دیگری بود، نه؛ و این حاکم را رها کنید و آنچه از او می خواهند، الله از یک ظالمی به وسیله ی یک ظالم دیگری انتقام می گیرد و به دنبال آن از هر دوی این ظالمین انتقام می گیرد. [۵] این همان شرطی است که امثال اسماعیلی در جنگ با گروه اهل بغی در کنار امام عادل بیان می کنند.

جهاد شرعی جنگی است بر اساس مبانی و منابع و اصول شرعی اسلامی و به اصطلاح فی سبیل الله تعالی است « فَأَمَّا مَنْ ابْتَغَى وَجْهَ اللَّهِ، وَأَطَاعَ الْإِمَامَ، وَأَنْفَقَ الْكَرِيمَةَ، وَيَاسَرَ الشَّرِيكَ، وَاجْتَنَبَ الْفَسَادَ، فَإِنَّ نَوْمَهُ وَ نَبَهَهُ أَجْرٌ كُلُّهُ »[۶] کسی که به خاطر رضایت خدا بجنگد و از امام و رهبر اطاعت کند و بهترین چیز را انفاق کند (أنفق الکریمة: جان گرانبها را انفاق کن) و با شریک به نیکی معامله کند و از فساد  بپرهیزد همانا خواب و بیداری اش همه اجر و پاداش است؛ و غایت و هدف آن هم «مَنْ قَاتَلَ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللهِ هِيَ الْعُلْيَا، فَهُوَ فِي سَبِيلِ اللهِ»[۷]یعنی در نهایت دین الله و قانون شریعت الله و حقی که الله در شریعتش گفته حق است یاری و پشتیبانی می شود و برتری می یابد؛ از رسول الله صلى الله عليه وسلم درباره ی مردی پرسيده شد که از روی شجاعت، از روی تعصب يا از روی ريا و خودنمايی می جنگد. اینکه کداميک در راه الله است؟ فرمود: «مَنْ قَاتَلَ لِتَكُونَ كَلِمَةُ الله هِيَ الْعُلْيَا، فَهُوَ فِي سَبِيلِ الله»کسی که برای اعلای کلمه ی الله (و سرافرازی دينش) بجنگد، در راه الله است، اما اگر جنگی به خاطر مسائل نژادی و ریاء و تکبر و سایر امور غیر شرعی باشد « وَأَمَّا مَنْ غَزَا فَخْرًا وَرِيَاءً وَسُمْعَةً، وَعَصَى الْإِمَامَ، وَأَفْسَدَ فِي الْأَرْضِ، فَإِنَّهُ لَمْ يَرْجِعْ بِالْكَفَافِ»[۸] و اما کسی که به خاطر فخر و ریا و شهرت بجنگد و از رهبر نافرمانی کند و در زمین فساد کند ثواب جهاد را به دست نخواهد آورد؛ چنین جنگی که « وَعَصَى الْإِمَامَ، وَأَفْسَدَ فِي الْأَرْضِ» است یکی از انواع جنگ مسلحانه ی منجر به الفتنه است که مومنین باید از چنین جنگیدنی دوری کنند. 

رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:

  • مَن خَرَجَ مِنَ الطَّاعَةِ، وفارَقَ الجَماعَةَ فَماتَ، ماتَ مِيتَةً جاهِلِيَّةً، مَنْ قَاتَلَ تَحْتَ رَايَةٍ عِمِّيَّةٍ يَغْضَبُ لِعَصَبَةٍ، أَوْ يَدْعُو إِلَى عَصَبَةٍ، أَوْ يَنْصُرُ عَصَبَةً، فَقُتِلَ، فَقِتْلَةٌ جَاهِلِيَّةٌ، وَمَنْ خَرَجَ عَلَى أُمَّتِي، يَضْرِبُ بَرَّهَا وَفَاجِرَهَا، وَلَا يَتَحَاشَى مِنْ مُؤْمِنِهَا، وَلَا يَفِي لِذِي عَهْدٍ عَهْدَهُ، فَلَيْسَ مِنِّي وَلَسْتُ مِنْهُ.[۹] هر كسى از اطاعت (حاكم) خارج شد، و خود را از جماعت (مسلمانان) جدا ساخت و (در اين حالت) وفات كرد، مرگ او يک مرگ جاهليت است، و هر كسى تحت پرچم گمراهی کورکورانه ای  براى تعصب گرايى ايل و تبار و قومیت يا دعوت به سوى ايل و تبار و قومیت يا نصرت تير و تبار و قومیت جنگيد، و كشته شد، كشته شدن جاهليت است، (در مسیر جاهليت مرده است)، و هر كسى بر امتم قيام كند و نيكوكار و بدكار را بزند، و بين مؤمنان استثناء قائل نشد، و به صاحب عهد و پيمان وفا نكرد، او از من نيست، و من از او نيستم.
  • يَجِيءُ الرَّجُلُ آخِذًا بِيَدِ الرَّجُلِ، فَيَقُولُ: إِنَّ هَذَا قَتَلَنِي، فَيَقُولُ اللَّهُ لَهُ: لِمَ قَتَلْتَهُ؟ فَيَقُولُ: لِتَكُونَ الْعِزَّةُ لِفُلَانٍ، فَيَقُولُ: إِنَّهَا لَيْسَتْ لِفُلَانٍ، فَيَبُوءُ بِإِثْمِهِ.[۱۰] مردی می‌آید درحالی که دست مردی را گرفته است و می‌گوید :این شخص مرا کشته است؟ خداوند به او می‌گوید: چرا او را کشته‌ای؟ می‌گوید: تا عزت برای فلانی باشد، خداوند می‌فرماید: عزت برای فلانی نیست. و این گناهش (قتل) بر گناهان دیگر او افزوده می‌شود.

جنگ بنی امیه با دو خلیفه ی راشد رسول الله صلی الله و سلم و همچنین با حسین بن علی و عبدالله بن زبیر و اهل حرّه و تمام مومنین به خاطر حاکمیت و به دست آوردن کرسی حکومتی بود؛ یکی از همین افراد از ابن عمر می پرسد: ای ابا عبدالرحمن، در مورد جنگیدن در الفتنه برای ما صحبت کن، و الله می فرماید: وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ (بقره/۱۹۳) با آنها جنگ مسلحانه کنید تا فتنه ای نماند، ابن عمر گفت: مادرت تو را از بار می برد می دانی منظور از الفتنه چیست؟  إِنَّمَا كَانَ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يُقَاتِلُ المُشْرِكِينَ، وَكَانَ الدُّخُولُ فِي دِينِهِمْ فِتْنَةً، وَلَيْسَ كَقِتَالِكُمْ عَلَى المُلْكِ،[۱۱] بدون شک محمد صلی الله علیه وسلم با سکولاریستها (مشرکین= احزاب) می جنگید، چون داخل شدن در دین آنها الفتنه بود، و مثل جنگ شما بر سرحاکمیت نیست. 

نوعی دیگر از جنگ مسلحانه ی منتهی به الفتنه جنگی است که تنها به خاطر منافع دنیوی انجام می شود و خون مسلمان صرفاً به خاطر کسب منافع دنیوی و مال ریخته می شود؛ ابوبرزه اسلمی صحابه رسول الله صلی الله علیه وسلم معتقد بود جنگ زمان مروان بن حکم و بنی امیه که بر شام حاکمیت داشتند و کسانی که بر مکه و اطراف خودش بودند همگی به خاطر دنیا است« وَاللهِ إِنْ يُقَاتِلُ إِلَّا عَلَى الدُّنْيَا » و دنیا بین آنها را فاسد کرده است «وَهَذِهِ الدُّنْيَا الَّتِي أَفْسَدَتْ بَيْنَكُمْ» [۱۲] به همین دلیل در چنین جنگی مشارکت نکرد.  

این یکی از همان جنگهای منتهی به الفتنه است «إِذَا التَقَى المُسْلِمَانِ بِسَيْفَيْهِمَا فَالقَاتِلُ وَالمَقْتُولُ فِي النَّارِ» که هم مسلمان قاتل و هم مسلمان مقتول به مدتی که الله خودش می داند چقدر است در آتش جهنم هستند. چون این موارد باعث حلال شدن خون مسلمان نمی شوند. خون مسلمان بعد از دین در درجه ی دوم ضررویات است و مال و دنیا نمی توانند سبب حلال شدن خون مسلمان شوند و شخص مسلمان حق ندارد به خاطر مال و سایر امور دنیوی مسلمان بر مسلمان اسلحه بکشد و او را بکشد یا به همین دلیل توسط مسلمانی کشته شود. این ربطی به دفاع مشروع ندارد بلکه تهاجم نامشروعی است که با مفاهیم شرعی در تضاد و مخالفت است. 

برداشتن منکر حاکمیت با دست و عمل به «مَن رَأَى مِنكُم مُنْكَرًا فَلْيُغَيِّرْهُ بيَدِهِ» زمانی شروع می شود:

  1. حاکم دچار کفری بواح و صریح و آشکاری شود که حتی بدون فراهم کردن این زمینه سازی ها نیز قیام و برداشتن چنین کافری مشروعیت پیدا می کند.
  2. حاکم کفر خودش را با مخالفت با شریعت آشکار کند و از شعائر اسلامی مثل نماز و روزه و حج و غیره جلوگیری کند. همان کاری که عده ای از طاغوتهای حاکم بر مسلمین در ممنوعیت انجام نماز در مساجد و انجام فریضه ی حج برای سنینی خاص و غیره انجام می دهند.
  3. قیام کننده ی مسلمان بر علیه حاکم مسلمان ظالم در قالب یک الجماعة واحد و یکی از «۳ابزار» باشد نه فرقه های مختلف اسلامی که قطعاً و بلا استثناء قیام را به سوی جنگ مسلحانه ی منتهی به الفتنه هدایت می کنند.
  4. الجماعة قیام کننده ی مسلمان بر علیه حاکم مسلمان ظالم دارای قدرت نظامی و شوکت ظاهری باشد و در میان مردم مقبولیت داشته باشد و مردمی باشد و مردم از رای چنین الجماعة اسلامی اطاعت کنند.
  5. بر اساس برآوردهای متخصصین اسلامی انقلاب، آنچه این الجماعة اسلامی جایگزین الجماعة ی قبلی مسلمین می کند بهتر و به حکومت اسلامی بر منهاج نبوت نزدیکتر باشد، نه اینکه چیزی مثل الجماعة ی موجود و یا بدتر از آن بیاورند. چون در هر دو حالت چه جماعتی مثل همین بیاورند و چه بدتر از این الجماعة باشد مسلمین باید هزینه های تقریباً ثابتی را از جان و ناموس و مال و خانه و سرزمین خود پرداخت کنند، و این یعنی برداشتن منکری با منکری بدتر از آن و برداشتن شر و مفسده ای با شر و مفسده ای بدتر از آن که در هر دو حالت غیر شرعی است.

اگر این شروط قیام بر علیه حاکم مسلمان ظالم جهت جایگزینی الجماعة ی اسلامی بهتر از الجماعة اسلامی موجود فراهم نبود مسیر مشخص آماده سازیهای ایمانی و امر به معروف و نهی از منکر و ادامه ی جنگ نرم با بهره گیری از اسلحه ی صبر ادامه داده می شود و از الجماعة ی بیمار و آلوده ی کنونی جدائی پیش نمی آید و ترک سنت نمی شود و از انجام هر گونه حرکات ایزائی انحرافی پرهیز می شود که ثمره ی همیشگی این حرکات، به تأخیر انداختن انقلاب و «جایگزینی ظلم و فساد و شری بزرگتر »[۱۳] بوده است. امام حسن بصری می گوید: اینهائی که صبر پیشه نمی کنند و دست به اسلحه می برند و بر اسلحه اعتماد می کنند، فَوَاللَّهِ مَا جَاؤُوا بِيَوْمِ خَيْرٍ قَطُّ، به الله قسم هرگز روز خوشی را نیاورده اند.[۱۴]

جنگ مسلحانه ی منجر به الفتنه که در واقع نوعی جهاد ناقص و زودرس است و در برابر جهاد اصلی قرار گرفته است علاوه بر آنکه باعث ریخته شدن به ناحق خون مسلمین و صدمه دیدن نوامیس و اموال و سرزمین مسلمین می شود و شخص را در مسیر کمک به اجرائی شدن اهداف و آرزوهای کفار آشکار اصلی و کفار پنهان داخلی قرار می دهد، باعث ایجاد شبهه در فریضه ی جهاد و از بین رفتن عزت مومنین و حتی باعث می شود جنگجویان موجود در الفتنه در سازشی حقارت آمیز از دشمنانشان درخواست احسان و بخشش کنند و دشمنان را در تجاوز به حقوق مومنین جریتر و درنده تر می کنند. 

علاوه بر این هرگز فراموش نکنیم که گاه ثمره ی ظلم چند سال یک امام و رهبر فاجر و ظالم الجماعة و دارالاسلام بیشتر از فساد و ظلم چند روزه ی دوران فتنه و آشوب است که در آن دستها و زبانهای افراد و فرقه های مختلف آزادانه بر جان و ناموس و مال و آبروی خودشان و سایر مسلمین یورش می برند.[۱۵] و گاه هزینه و حجم جنایت چند ساله ی یک رهبر فاسد فاسق بر دارالاسلام بسیار کمتر از هزینه ی یک قیام نارس و زودهنگام چون قیام حرّه مدینه و سایر سرزمینهای اسلامی برای مومنین است.

در اینجا لازم است به عنوان مثال در بررسی روش عمل مذاهب زنده معروف به اهل سنت و پیروان آنها در چگونگی تعامل با رهبر الجماعة ناقص و آلوده یا همان حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی به بررسی سیره ی اولین و چهارمین امام از جریان معروف به اهل سنت بپردازیم که پیروان آنها تحت عنوان «چهار مذهب» شناخته شده اند:

ابوحنیفه:

امام ابوحنیفه معتقد بود انعقاد خلافت شرعی فقط از طریق اجماع و شورای اهل رأی ممکن است.[۱۶]به همین دلیل شاهیگری های اموی و عباسی را قبول نداشت و در انتهای حکومت اموی ها که تقریباً خلاء قدرتی به وجود آمده بود و جامعه منتظر یک حاکمیت جدید و انتقال قدرت بود ابوحنیفه در سن ۴۲ سالگی در قیام شیعیان به رهبری امام زید بن علی برادر امام باقرالعلوم در سال‌های ۱۲۱-۱۲۲ق، پنهانی زید را بر علیه هشام بن عبدالملک اموی یاری کرد و ۱۰ هزار درهم برای او ارسال کرد،[۱۷] و پس از نابودی شاهیگری اموی ها و روی کار آمدن منصور عباسی که هنوز حاکمیت به شکل کامل آن مستقر نشده بود نیز از قیام شیعیان به رهبری محمد بن عبدالله (نفس ذکیه) و برادرش ابراهیم از فرزندان امام حسن مجتبی حمایت کرد[۱۸] به همین دلیل منصور عباسی او را به زندان انداخت و در زندان او را مسموم کرد[۱۹] و ابوحنیفه در زندان شهید شد.[۲۰] نحسبه کذالک و الله حسیبه.

بدون شک بر اساس اجتهاد امام ابوحنیفه، هم امام زید بن علی و هم نفس زکیه دو رهبر انقلابی از رهبران شیعه در این مرحله ی گذار بهترین گزینه برای بازگشت به حکومت اسلامی بر منهاج نبوت بودند[۲۱] و این بزرگواران نیز با برآوردی که کرده بودند اگر به آنها خیانت نمی شد به سادگی می توانستند بر اساس «مَن رَأَى مِنكُم مُنْكَرًا فَلْيُغَيِّرْهُ بيَدِهِ» الجماعة ناقص و آلوده ی کنونی را به الجماعة بر اساس منهج نبوت برگردانند، به همین دلیل ابوحنیفه  با مال و فتوا در این نهضتهای انقلابی شیعیان مشارکت کرد و جانش را در این مسیر گذاشت هر چند خیانت روافض میان شیعیان کوفه هر دو نهضت را به شکست کشاند همچنانکه حاکمیت حسن بن علی و قیام حسین بن علی را به چنان فاجعه ای کشاند.

 رافضی یعنی کسی که رهبر خودش را در موقع نیاز رفض و رد می کند و فرق ندارد در میان جعفری ها باشد یا زیدی ها یا حنفی ها و مالکی ها و شافعی ها و حنبلی ها و غیره، و فرق ندارد در گذشته باشد یا هر زمانی و حتی فرق ندارد این رافضی از میان مسلمین باشد یا کفار اما در منابع اسلامی بیشتر بر روافض میان مذاهب مختلف اسلامی تاکید شده است. 

امام ابوحنیفه حتی در مساله ی اجتهاد سعی می کرد روش «اجتهاد دسته جمعی و روش شورایی» را در توضیح و حل مسایل مستحدثه در پیش گیرد. [۲۲] در رأس این شورا که در حقیقت شورایی شبیه شورای اولی الامر بود، امام اعظم قرار داشت، بقیه شاگردان امام بودند که هر یک استادی بود در رشته‌یی از علم که امکان خطا به کمترین حد ممکن بر اساس مذهب حاکم بر شورا می رسید و با چنین شبه شورائی اگر خطائی بر اساس مذهب خودشان وجود داشت به سادگی رفع می شد.[۲۳] امام ابوحنیفه خودش در مورد اعضای این شبه شورای اولی الامر گفته است: آنها ۳۶نفر هستند که منجمله ۲۸ نفرشان استعداد و لیاقت قضا را دارند، ۶ نفر برای اصدار فتوی اهلیت دارند و دو نفر آنها فعلاً برای قضا و فتوی گماشته شده اند.[۲۴]

الله تعالی ابزاری به نام شورا را واجب کرده چون می داند که علم تنها در شخصی خاص، یا امام و مجتهدی خاص انحصار نمی‌شود، « وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ»(یوسف/۷۶) و می‌داند که دانشی که یکی از آنان دارد، دیگری ندارد، علمی که یک شخص از آن محروم است، دیگری به آن مسلح است، و درصدِ خطای این تصمیم‌گیری جمعی در صورت زیاد بودن علما و متخصصین کاهش پیدا می کند. این مسیر صحیحی است که تمام اهل فقه در تمام تفاسیر اسلامی باید طی کنن: تشکیل شورای اولی الامر فقهای شریعت از تمام مذاهب وتفاسیر اسلامی و ارائه ی اجتهاد جمعی که در نهایت به اجماعی واحد برای جماعتی واحد و امتی واحد ختم می شود.  

 احمد بن حنبل:

 امام احمد بن حنبل با وجود آنهمه اذیت و آزاری که از حاکمین اهل بدعت و معتزلی عباسی می بیند باز چون اسباب و لوازم و شرایط انقلاب و قیام مسلحانه و برداشتن منکر با دست «مَن رَأَى مِنكُم مُنْكَرًا فَلْيُغَيِّرْهُ بيَدِهِ» و ارتقای این حاکمیت اهل بدعت به حاکمیت اسلامی بر منهاج نبوت را نمی بیند و علاوه بر آن «جنگ با رومیان»[۲۵] و سایر کفار در مرزهای دارالاسلام در جریان بود و اصل اسلام و الجماعة در معرض خطر قرار داشت، ضمن سفارش به صبر[۲۶] و دعوت، مومنین را از هر گونه قیامی بر علیه چنین حاکمین ظالم، فاجر و اهل بدعتی که حتی «تدریس عقاید و متون غیر شرعی معتزله را بر مدارس و مکتبخانه های مسلمین تحمیل کرده بودند»[۲۷] نهی می کند و حتی با تذکر و نشان دادن عاقبت چنین اقدامات غیر شرعی، حکم حرام بودن این اقدامات شبه انقلابی را می دهد و امر می کند که حکام و مسئولین را تنها موعظه کنند و آنها را از عواقب دنیوی و اخروی اعمالشان برحذر دارند.[۲۸] البته کسی چون احمد بن نصر خزاعى که بر خلاف اجتهاد امام احمد برعلیه چنین حاکمیتی در سال ۲۳۱ ق قیام کرد و کشته شد را شهید معرفی کرد و به اجتهاد چنین مجاهدی احترام گذاشت هر چند قیام این مجاهد انقلابی اهل تأویل  از نگاه اکثریت مطلق اهل فقه حرام است،[۲۹] و قیام کننده در گروه اهل بدعت قرار گرفته است.[۳۰]

امام احمد ابن حنبل زمانی این سخنان مبنی بر عدم قیام و صبر و دعوت را بر زبان می راند که حاکمیت معتزلی ها  دادگاههای تفتیش عقاید را به راه انداخته بودند و بسیاری از فقهای مخالف خود را اعدام و زندانی و شکنجه می کردند و امام احمد نیز یکی از همین اهل العلم بود که در این دوران محنت و تفتیش عقاید بدترین شکنجه ها را از سوی حاکمیت تحمل کرد[۳۱] و فتوا هم داده بود که هر کسی به خلق قرآن معتقد باشد کافر است،[۳۲] اما چون حاکمیت و منظومه ی اطراف آن دارای تاویل بودند و تاویل یکی از موانع تکفیر است چنین حاکمیت و اقماری را اهل بدعت می دانست، به همین دلیل نماز پشت سر معتزلی ها را صحیح می دانست؛ نماز پشت سر کافر صحیح نیست همچنانکه روایت حدیث از کافر نیز صحیح نیست اما می بینیم که در کتب احادیث سته و سایر کتب حدیث، از مرجئه ها، شیعه ها، قدری ها، خوارج و سایر اهل بدعت میان مسلمین حدیث روایت شده است، پس زمانی که امام احمد بن حنبل پشت سر امامان معتزلی نماز خوانده یعنی این معتزلی های اهل بدعت را دارای تاویل و مسلمان نامیده؛ چون به صورت کلی فتوا داده بود هر کسی به خلق قرآن معتقد باشد کافر است، اما تطبیق این حکم بر افراد مشخص و معین نیاز به رعایت ظوابط تکفیر و عبور دادن شخص از «۴فیلتر اصلی» ۱- اثبات جرم ۲- تأئید جرم توسط الله و رسولش ۳- شروط تکفیر ۴- موانع تکفیر دارد و تأویل یکی از موانع تکفیر اهل قبله است.  

امام احمد ضمن آنکه در غیر معصیت الله از چنین حاکمیتی «اطاعت» می کرد[۳۳] اما از پیوستن به نظام اداری و اجرائی آن نیز دوری می کرد.[۳۴] این روش عمل اکثر ائمه ی مذاهب معروف به اهل سنت و پیروان اهل فقه آنها[۳۵] در برخورد با الجماعة ی تولید شده توسط حکومتهای بدیل + اضطراری + اسلامی عصر خودشان بوده است زمانی که می دیدند اسباب و شرایط قیام و انقلاب جهت ارتقای چنین الجماعة و حاکمیتی به مرحله ای بالاتر یا حتی نزدیکتر کردن آن به حکومت اسلامی بر منهاج نبوتی که از سوی رسول الله صلی الله علیه وسلم به آن وعده داده شده ایم وجود ندارد[۳۶] و فرق هم ندارد این مذهب و فرقه ی حاکم اهل بدعتی که بر الجماعة و دارالاسلام حاکم است کدام یک از مذاهب و فرقه های اهل بدعت باشد،[۳۷] و بدعت و فساد آن نیز در مسائل مادی و دنیوی باشد یا مسائل متعلق به دین اسلام،[۳۸] و رهبر آن نیز کدام فاجر مثل معتصم عباسی معتزلی باشد که الله تعالی دینش را به وسیله چنین فاجری تقویت می کند: «إنَّ اللهَ لَيُؤَيِّدُ هذا الدِّينَ بالرجُلِ الفاجرِ»[۳۹] که حتی دعا کردن برای پیروزی چنین رهبر فاجری بر کفار اصلی و دشمنان بدتر از خودش جایز شده است.[۴۰]

زمانی که رهبران انقلابیون که همگی از علمای بغداد بودند از امام احمد بن حنبل می خواهند که به آنها بپیوندد و از این مقبولیت عمومی امام احمد در راستای انقلاب خود بر علیه حاکمی ستمگر مسلمان چون واثق معتزلی سود ببرند، امام احمد بن حنبل اتفاقات و دستور عمل قیام و جنگ مسلحانه را با ترازوی شریعت اندازه گیری می کند و متوجه می شود چنین اقداماتی زودرس و نامناسب هستند و با چنین مقدمات و اسبابی نمی توان به موفقیت دست یافت و مفسده ی چنین انقلابی بیشتر از مفاسد تولید شده توسط مامون ومعتصم و واثق عباسی معتزلی برای مومنین و الجماعة و دارالاسلام است؛ به همین دلیل به انقلابیون می گوید: با قلبتان این منکر را انکار کنید (یعنی مبارزه منفی انجام دهید) و دست از اطاعت نکشید، وصف و جمع مسلمین را تقسیم نکنید، و خون خودتان و خون مسلمینی که با شما هستند را نریزید، به عاقبت کارتان نگاه کنید و عجله نکنید، و صبر کنید تا نیکوکاران در آرامش باشند و از دست بدکاران در امان و آسوده باشند. [۴۱]

انقلابیون زمانی که به این شکل نتوانستند امام احمد بن حنبل را با خود همراه کنند این مساله را پیش کشیدند که حاکم معتزلی و معتزلی ها به جای عقاید آنها عقاید اعتزالی خودشان را در کتابها گنجانده اند و به فرزندانشان آموزش می دهند و ممکن است باعث کنار زدن اسلام و… شود.[۴۲] دقیقاً همان چیزی که امروزه برادران نامتعادل و نامیزان و نا آگاه به فقه انقلاب و جهاد در مورد الجماعة و دارالاسلام ایران و غیره جهت تحریک به شورش و توجیه انحرافات خود می گویند؛ اما امام احمد بن حنبل در این زمینه هم احساسی برخورد نکرد بلکه آنها را به اطاعت در غیر معصیت الله از الجماعة و پرهیز از تفرق و پرهیز از عجله و پرهیز از ترک سنت و پناه بردن و استفاده  از اسلحه ی صبر در حین روشنگری و مبارزه و امر به معروف و نهی از منکر دعوت کرد؛ عده ای پذیرفتند اما آن دسته که به مسیر اشتباه خود ادامه دادند نه تنها به هدف خود نرسیدند بلکه علاوه بر آن احمد بن نصر رهبر آنها به همراه عده ای زیادی اعدام و کشته شدند[۴۳] و بقیه هم همگی یا فرار کردند و زندگی مخفیانه ای را شروع کردند یا دستگیر شده و در زندانها در زیر شکنجه یا به صورت طبیعی وفات کردند. در اینجا امام احمد و سایر اهل فقه به این انقلابیون خیانت نکردند بلکه شرایط و لوازم و زمان مناسب قیام فراهم نبود و برای اهل فقه و تخصص ثابت شده و روشن بود که چنین جنگی به جنگ مسلحانه ی منتهی به فتنه ختم می شود که باید از آن پرهیز کرد و فرق ندارد این قتال فتنه توسط چه کسی شعله ور می شود.

در چنین موقعیتهائی حرفشنوی و اطاعت کردن از حاکم و امیر فاجر ستمکار در غیر معصیت الله وجود دارد و از هر گونه قیام و جنگ مسلحانه ای که منجر به قتال الفتنه شود پرهیز می شود و به امر به معروف و نهی از منکر به اندازه ی توانائی و آماده سازی های ایمانی و روشنگری در میان مردم جهت برداشتن این منکر بزرگ با دست «مَن رَأَى مِنكُم مُنْكَرًا فَلْيُغَيِّرْهُ بيَدِهِ»، به توسل به اسلحه ی «صبر» سفارش می شود یعنی جنگ نرم و روانی سالها قبل از قیام شروع می شود و قیام هم که معمولا با ریخته شدن خون مسلمین توسط مسلمین همدم شده است دارای قواعد و اصول خاص خودش است.

سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته


[۱]  بخاری ۶۲۵۲- ۲۴۴۴ / مسلم ۲۵۸۵

[۲]  مسلم ۴۹

[۳]  مسلم ۲۹۰۸  

[۴] النووی، صحيح مسلم بشرح النووي، باب ۴ حدیث ۱۴ ص۹/ وأما كون القاتل والمقتول من أهل النار فمحمول على من لا تاويل له

[۵]  ابن يونس الصقلي، الجامع لمسائل المدونة، ج۶ص۲۳۸/  سئل مالك: عن الوالي إذا قام عليه قائم يطلب إزالة ما بيده، هل يجب علينا أن ندفع عنه غيره؟ قال: أما مثل عمر بن عبد العزيز فنعم. وأما غيره: فلا، ودعه وما يريد منه، ينتقم الله من ظالم بظالم ثم ينتقم من كليهما

[۶] شعيب الأرناؤوط، تخريج سنن أبي داود  2515

[۷] بخاری ۳۱۲۶-۷۴۵۸- ۲۸۱۰-۱۲۳-  / مسلم ۱۹۰۴

[۸] شعيب الأرناؤوط، تخريج سنن أبي داود  2515

[۹]  مسلم ۱۸۴۸

[۱۰]  السنن الصغرى للنسائي، كتاب تحريم الدم، تعظيم الدم، حديث رقم ۳۹۷۳ / النسائي (۳۹۹۷)، والطبراني (۱۰/۱۱۹) (۱۰۰۷۵)، وأبو نعيم في ((حلية الأولياء)) (۴/۱۴۷)  /الألباني، صحيح النسائي ۴۰۰۸ – صحيح الجامع  8029

[۱۱]  بخاری ۷۰۹۵- ۴۶۵۱

[۱۲]  رواه البخاري  / «إِنِّي احْتَسَبْتُ عِنْدَ اللهِ أَنِّي أَصْبَحْتُ سَاخِطًا عَلَى أَحْيَاءِ قُرَيْشٍ، إِنَّكُمْ يَا مَعْشَرَ العَرَبِ، كُنْتُمْ عَلَى الحَالِ الَّذِي عَلِمْتُمْ مِنَ الذِّلَّةِ وَالقِلَّةِ وَالضَّلاَلَةِ، وَإِنَّ اللهَ أَنْقَذَكُمْ بِالإِسْلاَمِ وَبِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، حَتَّى بَلَغَ بِكُمْ مَا تَرَوْنَ، وَهَذِهِ الدُّنْيَا الَّتِي أَفْسَدَتْ بَيْنَكُمْ، إِنَّ ذَاكَ الَّذِي بِالشَّأْمِ، وَاللَّهِ إِنْ يُقَاتِلُ إِلَّا عَلَى الدُّنْيَا، وَإِنَّ هَؤُلاَءِ الَّذِينَ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ، وَاللَّهِ إِنْ يُقَاتِلُونَ إِلَّا عَلَى الدُّنْيَا، وَإِنْ ذَاكَ الَّذِي بِمَكَّةَ وَاللهِ إِنْ يُقَاتِلُ إِلَّا عَلَى الدُّنْيَا»

[۱۳] ابن تيمية، مجموع الفتاوى (۲۸ / ۱۷۹) وأما ما يقع من ظلمهم وجورهم بتأويل سائغ أو غير سائغ فلا يجوز أن يزال لما فيه من ظلم وجور كما هو عادة أكثر النفوس تزيل الشر بما هو شر منه وتزيل العدوان بما هو أعدى منه فالخروج عليهم يوجب من الظلم والفساد أكثر من ظلمهم فيصبر عليه كما يصبر عند الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر على ظلم المأمور والمنهي.

[۱۴]  ابن سعد، الطبقات الكبرى، ج ۷ ص ۱۶۴- ۱۶۵/ لو أن الناس إذا ابتُلُوا من قِبَل سلطانهم صبروا، ما لَبِثوا أن يُفَرَّج عنهم، ولكنهم يجزعون إلى السيف فيوكَلون إليه، فوالله ما جاؤوا بيوم خير قط

[۱۵]  الباجی، ابی الولید سلیمان بن خلف، (متوفای ۴۷۴ ه)، النصیحة الولدیة، ج۱، ص۳۱، دار النشر:دار الوطن – الریاض – ۱۴۱۷ ه، الطبعة:الاولی، تحقیق: ابراهیم باجس عبد المجید، طبق مکتبة الشاملة./ فالتزاما الطاعة و ملازمة الجماعة فان السلطان الجائر الظالم ارفق بالناس من الفتنة وانطلاق الایدی والالسنة.

[۱۶]  نوری، ویس الدین، «خدمات فقهی امام ابوحنیفه و نقش ماندگارآن در جامعۀ اسلامی»، شخصیت علمی- جهانی امام اعظم ابوحنیفه (رح)، مجموعه مقالات، اکادمی علوم افغانستان، کابل، ۱۳۸۶،۲۰۰۸، ص۱۵۲، ص۱۵۷

[۱۷]  بلاذری، ج۳، ص۲۳۹؛ ابوالفرج، مقاتل، ص۹۹-۱۰۰

[۱۸]  ابوالاعلی مودودی، خلافت و ملوکیت، ترجمه: خلیل احمد حامدی ص۳۲۶٫ /  محمد ابوزهرة، ابوحنیفة…ص۳۲٫

[۱۹]   / تشیع در مسیر تاریخ، ص۳۲۶

[۲۰]  خطیب، ج۱۳، ص۳۲۷-۳۳۰؛ العیون، ص۲۶۱؛ ابن سعد، ج۶، ص۲۵۶

[۲۱]  ابوالاعلی مودودی، خلافت و ملوکیت به نقل از مناقب مکی. ص۳۰۱تا ۳۳۷٫

[۲۲]  نوری، ویس الدین، «خدمات فقهی امام ابوحنیفه و نقش ماندگارآن در جامعۀ اسلامی»، شخصیت علمی- جهانی امام اعظم ابوحنیفه (رح)، مجموعه مقالات، اکادمی علوم افغانستان، کابل، ۱۳۸۶،۲۰۰۸، ص۱۵۲ / «ایشان مسایل اجتهادی را با یارانش در حلقۀ درس به مناقشه می‌گذاشت. یارانش هر کدام آرا و دلایل خود را بیان می‌کردند. سپس امام به تصحیح آرا می‌پرداخت. بسا اوقات مناقشه روی یک مسأله حتا یک‌ماه یا بیشتر از آن به طول می‌انجامید. امام وقتی رأی خود را بیان می‌کرد، یاران را به تبعیت از رأی خود ملتزم نمی‌گردانید.»

[۲۳]  توکلی، محمد روف، چهار امام اهل سنت و جماعت، نشر خیری کتاب‌خانه، کابل، ۱۳۷۷، ص۱۸۴

[۲۴]  مکی موفق، مناقب الإمام أعظم إبی‌حنیفة، ص۱۸۸

[۲۵]  احمدرضا خضرى، تاریخ خلافت عباسى، (تهران، سمت، ۱۳۷۸ش)، ص ۷۲٫

[۲۶]  القرطبی، ابو عبدالله محمد بن احمد الانصاری (متوفای ۶۷۱ ه)، الجامع لاحکام القرآن، ج۲، ص۱۰۹، دار النشر:دار الشعب – القاهرة. / والذی علیه الاکثر من العلماء ان الصبر علی طاعة الامام الجائر اولی من الخروج علیه لان فی منازعته والخروج علیه استبدال الامن بالخوف واراقة الدماء وانطلاق ایدی السفهاء وشن الغارات علی المسلمین والفساد فی الارض.

[۲۷]  ابن‏ابى‏یعلى، طبقات الحنابله، ج ۱، ص ۱۴۴ و ۲۲؛ خلّال، السنه، ص ۱۳۳٫ آنچه سبب خشم فقها بود، طرح القاى عقیده جزمى مخلوق بودن قرآن به شاگردان مکتبخانه ها بود، امّا ابن‏حنبل به آنان توصیه کرد بهتر است این بدعت را در دل محکوم کنند( علیکم بالنُکْره بِقلوبِکُم). روایت دیگرى شبیه به این واقعه را خلّال نقل کرده است.( خلال، السنه، ص ۱۳۳).

[۲۸]  المقدسی، الامام ابی عبدالله محمد بن مفلح (متوفای ۷۶۳ ه)، الآداب الشرعیة والمنح المرعیة، ج۱، ص۱۷۵ / فصل فی الانکار علی السلطان والفرق بین البغاة والامام الجائر: ولا ینکر احد علی سلطان الا وعظا له وتخویفا او تحذیرا من العاقبة فی الدنیا والآخرة فانه یجب ویحرم بغیر ذلک ذکره القاضی وغیره والمراد ولم یخف منه بالتخویف والتحذیر والا سقط وکان حکم ذلک کغیره قال حنبل اجتمع فقهاء بغداد فی ولایة الواثق الی ابی عبدالله وقالوا له ان الامر قد تفاقم وفشا یعنون اظهار القول بخلق القرآن وغیر ذلک ولا نرضی بامرته ولا سلطانه فناظرهم فی ذلک. وقال علیکم بالانکار بقلوبکم ولا تخلعوا یدا من طاعة ولا تشقوا عصا المسلمین ولا تسفکوا دماءکم ودماء المسلمین معکم وانظروا فی عاقبة امرکم واصبروا حتی یستریح بر او یستراح من فاجر وقال لیس هذا بصواب هذا خلاف الآثار. وقال المروذی سمعت ابا عبدالله یامر بکف الدماء وینکر الخروج انکارا شدیداً»

[۲۹]  النووی الشافعی، محیی الدین ابو زکریا یحیی بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام (متوفای ۶۷۶ ه)، شرح النووی علی صحیح مسلم، ج۱۲، ص۲۲۹، ناشر:دار احیاء التراث العربی – بیروت، الطبعة الثانیة، ۱۳۹۲ ه./ لا تنازعوا ولاة الامور فی ولایتهم ولا تعترضوا علیهم الا ان تروا منهم منکرا محققا تعلمونه من قواعد الاسلام فاذا رایتم ذلک فانکروه علیهم وقولوا بالحق حیث ما کنتم واما الخروج علیهم وقتالهم فحرام باجماع المسلمین وان کانوا فسقة ظالمین.

[۳۰]  اللالکائی، ابوالقاسم هبة الله بن الحسن بن منصور (متوفای ۴۱۸ ه)، شرح اصول اعتقاد اهل السنة و الجماعة من الکتاب و السنة و اجماع الصحابة، ج۱، ص۱۷۵.(و لایحل قتال السلطان ولا الخروج علیه لاحد من الناس فمن فعل ذلک فهو مبتدع علی غیر السنة و الطریق) / البغدادی الحنبلی، ابوالحسین محمد بن ابی‌یعلی بن الفراء (متوفای ۵۲۱ ه)، طبقات الحنابلة، ج۱، ص۲۴۴، تحقیق:محمد حامد الفقی، ناشر:دار المعرفة – بیروت./الدمشقی، عبدالقادر بن بدران (متوفای ۱۳۴۶ ه)، المدخل الی مذهب الامام احمد بن حنبل، ج۱، ص۷۹، تحقیق:د. عبدالله بن عبد المحسن الترکی، ناشر:مؤسسة الرسالة – بیروت، الطبعة:الثانیة، ۱۴۰۱ ه./  الشیبانی، ابوعبدالله احمد بن محمد بن حنبل (متوفای ۹۹۹۹)، اصول السنة، ج۱، ص۴۶، دارالنشر:دارالمنار – الخرج – السعودیة – ۱۴۱۱ ه، الطبعة الاولی.

[۳۱]  محمد بن جریر طبرى، تاریخ طبرى، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم همراه با تکمله عریب بن سعد و عبدالملک همدانى، (بى‏جا، بى‏تا)، ج ۸، ص ۶۴۵٫/ الامام شمس الدین محمد بن احمد عثمان ذهبى، سیر اعلام النبلاء، (بیروت، موسسه الرساله، ۱۴۱۳) ج ۱۱، ص۲۳۹- ۲۳۸ ص ۲۵۳ / . احمد بن عبداللَّه، العجلى، معرفة الثقات، (مکتبة الدار بالمدینة المنوره، ۱۴۰۵ق)، ج ۱، ص ۲۲٫/ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، تحقیق على شیرى، (بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق)، ج ۵، ص ۲۱۳ – ۳۱۲٫/ ابن واضح یعقوبى، تاریخ یعقوبى، (بیروت، انتشارات دار صادر، بى‏تا)، ج ۲، ص ۴۷۲٫

[۳۲]  ابن ابى‏یعلى، ابوالحسین محمد بن محمد، طبقات الحنابله، تحقیق محمد حامد فقى، قاهره ۱۴۱۳ ق، ج ۱، ص ۲۵۷٫ ص ۲۷۸٫/ ابن تيمية، مجموع فتاوى ( ۳/ ۱۷۲ ) واعتقاد أهل السنة للالكائي( ۲/ ۲۲۸ ) والسنة للخلال( ۳/ ۵۴۳ ) والسنة لعبد الله بن أحمد بن حنبل( ۱/۱۰۲ ) .

[۳۳]  مقدسى، تقى الدین عبدالغنى بن عبد الواحد، ذکر محنه الامام احمد بن حنبل، تحقیق عبدالله بن عبدالمحسن ترکى، هجر للطباعه و النشر، مصر ۱۴۰۷ ق. ص۱۰۷

[۳۴]  ابونعیم اصفهانى، حلیه الاولیاء، ج ۲، ص ۲۲۰/ هنگامى که محمد بن عبداللّه بن طاهر( م ۲۵۳ ق.) تأکید بر دیدار او داشت، او گفت: انا رجل لم اخالط السلطان.

[۳۵]  ابن بطال البکری القرطبی، ابوالحسن علی بن خلف بن عبد الملک (متوفای ۴۴۹ ه)، شرح صحیح البخاری، ج۱۰، ص۸، تحقیق:ابوتمیم یاسر بن ابراهیم، ناشر:مکتبة الرشد – السعودیة/ الریاض، الطبعة:الثانیة، ۱۴۲۳ ه – ۲۰۰۳ م./  بعد از ذکر احادیثی در این زمینه می گوید: قال المؤلف: فی هذه الاحادیث حجة فی ترک الخروج علی ائمة الجور، ولزوم السمع والطاعة لهم والفقهاء مجمعون علی ان الامام المتغلّب طاعته لازمة، ما اقام الجمعات والجهاد، وان طاعته خیر من الخروج علیه؛ لما فی ذلک من حقن الدماء وتسکین الدهماء، الا تری قوله (صلی‌الله‌علیه‌وسلّم) لاصحابه: (سترون بعدی اثرةً وامورًا تنکروها) فوصف انهم سیکون علیهم امراء یاخذون منهم الحقوق ویستاثرون بها، ویؤثرون بها من لا تجب له الاثرة، ولا یعدلون فیها، وامرهم بالصبر علیهم والتزام طاعتهم علی ما فیهم من الجور.

[۳۶]  النمری القرطبی المالکی، ابوعمر یوسف بن عبدالله بن عبد البر (متوفای ۴۶۳ ه)، الاستذکار الجامع لمذاهب فقهاء الامصار فی شرح الموطا، ج۵، ص۱۶، تحقیق:سالم محمد عطا – محمد علی معوض، ناشر:دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة:الاولی، ۲۰۰۰ م. / «واما جماعة اهل السنة وائمتهم فقالوا هذا هو الاختیار ان یکون الامام فاضلا عالما عدلا محسنا قویاً علی القیام کما یلزمه فی الامامة فان لم یکن فالصبر علی طاعة الامام الجائر اولی من الخروج علیه لان فی منازعته والخروج علیه استبدال الامن بالخوف واراقة الدماء وانطلاق ایدی الدهماء وتبییت الغارات علی المسلمین والفساد فی الارض وهذا اعظم من الصبر علی جور الجائر.»

[۳۷]  النووی الشافعی، محیی الدین ابو زکریا یحیی بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام (متوفای ۶۷۶ ه)، شرح النووی علی صحیح مسلم، ج۱۲، ص۲۳۷، ناشر:دار احیاء التراث العربی – بیروت، الطبعة الثانیة، ۱۳۹۲ ه / امام نووی در شرح روایت ۱۸۴۷ صحیح مسلم (روایت حذیفه) بعد از عبارت «دعاة علی ابواب جهنم من اجابهم الیها قذفوه فیها» می‌گوید: قال العلماء هؤلاء من کان من الامراء یدعو الی بدعة او ضلال آخر کالخوارج والقرامطة واصحاب المحنة وفی حدیث حذیفة هذا لزوم جماعة المسلمین وامامهم ووجوب طاعته وان فسق وعمل المعاصی من اخذ الاموال وغیر ذلک فتجب طاعته فی غیر معصیة. / در اینجا ممکن است دسته ای از اهل فقه فرقه هایی را تکفیر کنند و دسته ای تکفیر نکنند، و یا این فرقه ها در طول زمان دچار تغییراتی شده باشند مثل قرامطه که تا زمان صلاح الدین ایوبی دچار تغییر و تحولاتی شده بودند و… به هر حال دیدگاه هر مذهبی برای خودش حجت است نه برای سایر مذاهب و تفاسیر اسلامی و نمی تواند دیدگاه افراد جایگزین اجماع شورا گردد. 

[۳۸]  البربهاری، الحسن بن علی بن خلف ابو محمد (متوفای ۳۲۹ ه)، کتاب شرح السنة، ج۱، ص۵۸./ ولیس من السنة قتال السلطان فان فیه فساد الدنیا والدین.

[۳۹]  الألباني، صحيح الجامع ۷۸۹۳-۲۴۲۳ 

[۴۰]  المناوی، محمد عبد الرؤوف بن علی بن زین العابدین (متوفای ۱۰۳۱ ه)، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج۲، ص۲۵۹، ناشر:المکتبة التجاریة – مصر، الطبعة:الاولی، ۱۳۵۶ ه./ فیجب الصبر علیه وطاعته فی غیر اثم ومنه جوزوا الدعاء للسلطان بالنصر والتایید مع جوره

[۴۱]  أحمد بن حنبل، العلل، ج ١ ص ٧٧/ ذكر محنة الإمام أحمد لحنبل بن إسحاق بن حنبل ص۷۲٫/ السنة لأبي بكر الخلال، ج ۱ ص ۱۳۲ رقم ۹۰/ أرأيتم إن لم يبقَ لكم هذا الأمر، أليسَ قد صِرتُم مِن ذلكَ إلى المَكْروه؟عليكم بالنُّكرة في قلوبكم، ولا تخلعوا يداً من طاعة، ولا تشقوا عصا المسلمين، ولا تسفكوا دماءكم ولا دماء المسلمين معكم، انظروا في عاقبة أمركم، ولا تعجلوا، واصبروا حتى يستريح برٌّ، ويُستراح مِن فاجر.

[۴۲]  ابن واضح یعقوبی، تاریخ یعقوبی، (بیروت، انتشارات دار صادر، بی تا)، ج ۲، ص ۲۶۴

[۴۳]  الامام شمس الدین محمد بن احمد عثمان ذهبی، سیر اعلام النبلاء، (بیروت، موسسه الرساله، ۱۴۱۳) ج ۱۱، ص ۲۶۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *