«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)
س۸: امثال ابوحنیفه مدافع مذهب خبیث ارجاء یا صلاح الدین ایوبی اشعری یا شماها بر چه اساسی شیعیان را جزو ولی امر می دانید در حالی که اینها اولاً فقط ۱۲ امام را اولی الامر می دانند علاوه بر آن از مجلسی در بحار الانوار، ج ۱ ، ص ۱۸۳ از جعفر صادق حدیث دارند که دین از حکومت جداست. نگاه کنید: الملوک حکام ناس، وعلماء حکام على الملوک. این یعنی حاکم می تواند اهل علم فقهی نباشد و سکولار باشد و چند اخوند در اختیار داشته باشد مثل صفویه و قاجاریه و عربستان کنونی و غیره و دقیقا مخالف طرح ولایت فقیه خمینی و مورد دیگر اینکه خمینی به اهل سنت کردستان می گوید اگر از حکومت ما اطاعت نکنید مسلمان نیستید.
ج: زمانی که در مورد شیعه زیدی یا جعفری یا حنفی یا مالکی و شافعی و در کل، هر یک از مذاهب و تفاسیر اسلامی و یا هر یک از ائمه و بزرگان مذاهب مختلف اسلامی صحبت می کنیم به عنوان مقدمه ی ورود به بحث، به چهار نکته ی مهم دقت داشته باشیم و گرنه به سادگی ممکن است از منهج صحیح اهل سنت و جماعت منحرف شده و در مورد آنها دچار اشتباه شویم :
- مودبانه و بدور از توهین و التعییر و سرزنش و رسواگری و ترور شخصیت، دیدگاه مستدل خود به «العلم» (قرآن و احادیث صحیح) را تنها به عنوان یک دیدگاه و تأویل و اجتهاد در برابر دیدگاه و تأویل و اجتهاد سایر مسلمین مخالف خود بیان کنیم و هرگز دیدگاه شخصی یا مذهبی خود را معادل اجماع شورا و معادل اسلام ندانیم و خود را معیار و محک قرار ندهیم و دچار این حماقت و تکبر شویم که هر کسی با ما مخالف بود با اجماع و اسلام مخالف بوده باشد.
- سخنی را که مورد نقد قرار می دهیم یا به آن استناد می کنیم با بررسی پس و پیش این جمله و سایر آثار گوینده، منظور واقعی او را بیاوریم و دچار سهل انگاری و یا تحریف و قیچی کاری نشویم که در واقع نوعی خیانت است که نشان از ضعف در استدالال یا کینه ی نابجا و لجبازی و در کل، دور ریختن انصاف و عدالت در مورد مخالفین است.
- می دانیم که هر مذهب اسلامی دارای فرقه ها و انشعابات مختلفی است، پس فرقه های مختلف و دیدگاههای مختلف میان مذاهب و تفاسیر اسلامی را از هم جدا کنیم و با بررسی یک فرقه یا تفکر، در مورد کل مذهب یا سایر فرق و دیدگاهها نظر ندهیم. چون این روزها التحریش و کار توطئه آمیز «مثلث دروغساز» به جائی رسیده که با ذکر عقاید و رفتارهای غلاة میان شیعه به قضاوت در مورد کل شیعیان می نشینند، یا با ذکر افکار و تفاسیر منحرفین و یا غلاة میان فرقه های معروف به اهل سنت به قضاوت در مورد کل اهل سنت می نشینند.
- به احادیث و روایاتی که نزد هر یک از مذاهب و تفاسیر اسلامی ضعیف و متروک تشخیص داده شده است استناد نکنیم هر چند در کتب معتبر گذشتگان هر یک از مذاهب اسلامی نیز آمده باشند، بلکه دیدگاه امروز محدثین و اهل فقه معاصر آنها را بیاوریم. فقط کافی است که در نظر بگیرید کسی چون آلبانی چند هزار روایت دروغین و ضعیف را از میان کتب معتبر فرقه های معروف به اهل سنت بیرون کشیده است و این روایات ضعیف چند جلد شده اند؟
به هر حال، شیعیان بر اساس تأویل از آیاتی چون «لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ »(بقره/۱۲۴) پیمان من (که امامت و پیشوائی است) به ستمکاران نمیرسد؛ عده ای از آنها بر این باورند که این مقام رهبریت تنها مختص امامان ۱۲گانه است،[۱] و هرگز رهبران جائر و ستمگر و مستبد «مُلْكًا عَاضًّا، مُلْكًا جَبْرِيّاً»[۲] مثل معاویه و سایر شاهان اموی و عباسی و عثمانی و غیره را به عنوان رهبر و حاکم بر دارالاسلام نمی پذیرند،[۳]و پذیرفتن حاکمیت چنین ظالمینی را به منزله ی نسبت دادن ستمگری به الله می دانند که الله از چنین ستمگری منزه است،[۴]به همین دلیل در زیر پرچم آنها نیز جهاد نمی کنند و در نمازهای جماعت و عیدین و سایر مناسک پشت سر آنها را هم شرعی نمی دانند و حتی از رجوع و دادخواهی به سلطان جائر نیز پرهیز می کنند.[۵]
البته این واکنش هر مومنی در برابر حکام ظالم و جائر و مستبد است اما در حالت ضرورت و اضطرار چه؟ هر مومنی در حالت عادی غذای سالم حلال می خواهد و واکنش هر مومنی در برابر گوشت مردار و خوارک حرام واضح و روشن است اما اگر شخص در حالت ضروت و اضطرار جهت حفظ جانش قرار گرفت چه؟ اگر مثل حسن بن علی و عبدالله بن عمر و حسین بن علی و آنهمه صحابی در حالت ضرورت و اضطرار در برابر بدعت شاهیگری مُلْكًا عَاضًّا معاویه قرار گرفت چه؟
در این صورت شیعیان با آنکه چنین واکنشی نسبت به حاکم مسلمان ظالم و جائر دارند اما وجود رهبر برای جماعت و دارالاسلام و انتخاب رهبر برای دارالاسلام و جماعت را یک ضرورت می دانند چنانچه از علی ابن ابی طالب روایت کرده اند که گفت:
إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ يَعْمَلُ فِي إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ ، وَ يَسْتَمْتِعُ فِيهَا الْكَافِرُ وَ يُبَلِّغُ اللَّهُ فِيهَا الْأَجَلَ وَ يُجْمَعُ بِهِ الْفَيْءُ وَ يُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ يُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِيفِ مِنَ الْقَوِيِّ حَتَّى يَسْتَرِيحَ بَرٌّ وَ يُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ.[۶] ردم را امير و فرمانروايى بايد، خواه نيكوكار و خواه بدكار، كه مؤمن در سايه حكومت او به كار خود پردازد و كافر از زندگى خود تمتّع گيرد تا زمان هر يك به سر آيد، حق بيت المال مسلمانان گرد آورده شود و با دشمن جهاد و جنگ مسلحانه كنند، و راهها امن گردد، و حق ضعيف را از قوى بگیرند، و نيكوكار آرامش بگیرد، و از شر بدكار آسوده ماند.
این دقیقاً دیدگاه سایر مذاهب اسلامی در مورد حاکم جائر و ستمکار و امیر و رهبر پرهیزکار جماعت است و اینکه تلاش شود رهبری مجتهد و فقیه انتخاب شود که اولویت نخست تمام مذاهب اسلامی است و در حالت ضرورت و اضطرار به افراد دیگری در حد قاضی مراجعه می شود و در بدترین حالت ضرورت و اضطرار همچون اقسام مردارها جهت استفاده و بهره مند شدن از کارکردهای مختلف جماعت در محافظت از دین و جماعت و جان و ناموس و عقل و مال و آبرو، دیگران در غیر معصیت الله تا رفع حالت ضرورت و اضطرار تحمل می شوند.
در روایت دیگری از علی ابن ابی طالب آورده اند که گفت: الْوَاجِبُ فِي حُكْمِ اللَّهِ وَ حُكْمِ الْإِسْلَامِ عَلَى الْمُسْلِمِينَ، واجب است در حکم الله و حکم اسلام نسبت به مسلمین، بَعْدَ مَا يَمُوتُ إِمَامُهُمْ أَوْ يُقْتَلُ ضَالًّا كَانَ أَوْ مُهْتَدِياً، مَظْلُوماً كَانَ أَوْ ظَالِماً، حَلَالَ الدَّمِ أَوْ حَرَامَ الدَّمِ، بعد از آنکه امام و رهبرشان بمیرد یا کشته شود، این امام و رهبر چه ضال و گمراه باشد چه هدایت یافته باشد، چه مظلوم و ستمدیده باشد یا ظالم و ستمگر باشد، چه خونش حلال و هدر رفته باشد یا خونش حرام، اینکه هیچ عملی را انجام ندهند و دست به سوی چیزی و یا کاری دراز نکنند و قدم در هیچ جائی ننهند و كارى را آغاز نکنند، قَبْلَ أَنْ يَخْتَارُوا لِأَنْفُسِهِمْ إِمَاماً عَفِيفاً عَالِماً وَرِعاً عَارِفاً بِالْقَضَاءِ وَ السُّنَّةِ، مگر آنکه قبلاً برای خود رهبری پاکدامن و پرهیزکار و آگاه و عالم به احکام قضا و سنت انتخاب نمایند، يَجْمَعُ أَمْرَهُمْ وَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ، تا امور آنان را سامان دهد و ميانشان حكومت كند. [۷]
بر اساس این دست از روایات و در غیاب امام مهدی، کسانی چون نواب صفوی «شهید اخوان المسلمین» و آیت الله خمینی و آیت الله خامنه ای و طباطبائی صاحب تفسیر المیزان و این جریان میان شیعیان جعفری بر این باورند که «اطاعت از فقیهی جامع الشرایط که متهم به فسق و خطا نباشد واجب است اگر چه معصوم نباشد»[۸] و چنین رهبر فقیهی که امکان خطا و ثواب در آن ها وجود دارد اما مرتکب فسق قطعی نشده است می تواند در جایگاه رهبریت دارالاسلام و جماعت بنشیند که در قالب «ولایت فقیه» آنرا مطرح کرده اند که در واقع همان «ولایت مجتهد» میان سایر مذاهب اسلامی معروف به اهل سنت است که همگی بر آن اتفاق نظر دارند و این مجتهد توسط شورای اهل حل و عقد یا اولی الامر انتخاب می شود و امروزه در دارالاسلام ایران به این شورائی که بر اساس اصل ۱۰۷ قانون اساسی، رهبریت را انتخاب می کنند و بر تشخیص فقدان صلاحیتهای رهبر و بر ماندن یا عزل رهبری نظارت دارند شورای خبرگان رهبری می گویند؛ و رهبر نیز تابع قانون و اصول مشخص حاکم بر نظام و الجماعة است و به صورت موردی وظایف و حدود اختیارات آن نیز در قانون حاکم بر الجماعة مشخص شده است؛ پس نه ولایت فقیه امر نوینی است و نه ضرورت وجود رهبریتی مجتهد جهت حاکمیت بر الجماعة در میان تمام مذاهب اسلامی منجمله شیعیان ۱۲ امامی، امری تازه و تعجب آوری است.
این خط فکری میان شیعیان که امثال نواب صفوی[۹] (که به قول آیت الله خامنه ی «آن پیشاهنگ جهاد و شهادت در زمان ما»[۱۰]) و آیت الله خمینی و آیت الله خامنه ای مجدد و پرچمدار آن هستند با استناد به روایات[۱۱]و ضرورت وجود حاکمیتی که بتواند قوانین شریعت الله را بر مردم تطبیق دهد[۱۲]می گوید: اطاعت از پیامبر و اولو الامر در امور مربوط به حکومت به طریق اولی پیروی از خدای متعال نیز هست[۱۳]…. امروز و همیشه وجود ولی امر یعنی حاکمی که قیّم و بر پا نگه دارنده نظم و قانون اسلامی باشد، ضرورت دارد.[۱۴]
آیت الله خمینی در مورد این حاکمیت فقیه یا مجتهد بر الجماعة یا ولایت فقیه می گوید: این ولایت استمرار حرکت انبیا و ادامۀ راه ائمه و اولیا است به همان سیره و بر پایۀ همان آرمان وعقیده. بر اساس قرآن، سنت، عقل و اجماع نیز فقهای جامع شرایط وراث پیامبران اند … این امانتی که فقیه نگهبان و رسانندۀ آن به دیگران است، همان محتوای پیام و تعالیم نبوت است که با وجود علم و تقوا و عمل به عالم می رسد.[۱۵]
این امامت، رهبری و ریاست عامه در امر دین و دنیاست به جانشینی از رسول الله صلی الله علیه و سلم همان سخن ابن خلدون و سعد الدین تفنتازانی و اجماع سایر اهل فقه در میان مذاهب معروف به اهل سنت است که امام ابن حزم اتفاق جَميعُ أهلِ السُّنَّة، وجَميعُ المُرجِئةِ، وجَميعُ الشِّيعةِ، وجَميعُ الخَوارِج را در این زمینه می آورد[۱۶] و امام ماوردی می گوید: الْإِمَامَةُ: مَوْضُوعَةٌ لِخِلَافَةِ النُّبُوَّةِ فِي حِرَاسَةِ الدِّينِ وَسِيَاسَةِ الدُّنْيَا، وَعَقْدُهَا لِمَنْ يَقُومُ بِهَا فِي الْأُمَّةِ وَاجِبٌ بِالْإِجْمَاعِ وَإِنْ شَذَّ عَنْهُمْ الْأَصَمُّ. [۱۷] امامت موضوعی است برای جانشینی نبوت در امر حراست و نگهبانی از دین و سیاست و اداره ی دنیا، و عقد امامت براي کسي که مسئوليت آن را به دوش ميگيرد، به اجماع امت واجب است، هرچند أبي بكر الاصم به تنهايي با آن مخالفت کرده است. چون ابوبکر بن الاصم معتزلی می گفت: واجب است نصب امام هنگام فتنه نه هنگام امنيت.[۱۸] و مخالفت کسی مثل الاصم معتزلی یا هشام فواطى[۱۹] با اجماع باعث صدمه دیدن جایگاه این اجماع نمی شود.
در مورد روایت: اَلْمُلُوكُ حُكَّامُ النَّاسِ وَ الْعُلَمَاءُ حُكَّامٌ عَلَى الْمُلُوكِ .[۲۰] پادشاهان حاکم بر مردم اند و علما حاکم بر پادشاهان، شیعیان جعفری سند چنین روایتی را ضعیف می دانند همچنانکه روایتی مثل: العلماءُ حکامٌ علی النّاسِ،[۲۱] علما حاکمان بر مردماند را نیز ضعیف و مرسله می دانند، در برابر ما شاهد روایتی دیگر از شیعیان هستیم که علی ابن ابی طالب گفته: اَلْمُلُوكُ حُكَّامٌ عَلَى اَلنَّاسِ، وَ الْعِلْمُ حَاكِمٌ عَلَيْهِمْ.[۲۲] پادشاهان فرمانروايان بر مردم هستند و العلم (قرآن و سنت و احادیث صحیح) بر آنان (پادشاهان و مردم) حكمفرما است.
علمای قاعد شیعه[۲۳] در گذشته، و هم اکنون شیعیان انگلیسی و اخباری های به حاشیه رانده شده ای که در جبهه ی اینها قرار گرفته اند و هنوز موفق به پالفتن روایتهای صحیح و ضعیف و باطل و منکر و بی پایه و اساس از همدیگر نشده اند و به صورت فله ای با این روایتها برخورد می کنند، و اکثریت مردم عوامی که هنوز فهم درستی از اهمیت و جایگاه الجماعة و رهبریت و نیاز روز هر فکری در داشتن حاکمیت و تطبیق قوانین بر جامعه را ندارند و فرهنگ انتظار ظهور مهدی در آنها به صورت غیر انقلابی و راکد و دلسرد کننده و جعلی و گاه توهمی جا افتاده است بر این باورند که باید این حکام و کفار و سایر مردم را رها کرد تا جهان را پر از ظلم و ستم و فساد و هرج و مرج و فتنه های مختلف کنند تا مهدی ظهور کند و این دنیا را پر از عدل کند، این نگرش بر اثر تأویل اشتباه از روایاتی[۲۴] متعلق به جریانی خاص از میان شیعیان جعفری است که از نظر عقیدتی و تئوریک متروک شده است و جایگاهی در فقه معاصر انقلابی شیعیان ندارد هر چند پیروانی در میان دسته ای از مردم جاهل داشته باشد. همچنانکه بسیاری از نگرشهای انحرافی مرجئه و معتزله و منتسبین به اهل تصوف میان مذاهب معروف به اهل سنت متروک شده و جایگاهی در فقه معاصر بیدارگران میان این مذاهب ندارد.
آیت الله خمینی به عنوان بنیانگذار اولین دارالاسلام تاریخ بر اساس فقه شیعه ی جعفری که نگرش انقلابی شیعیان را بر اساس فقه معاصرمسلمین بازسازی و احیا نموده می گوید:
- «به ضرورت شرع و عقل، آن چه در دورۀ حیات رسول اکرم (ص) و در زمان امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) لازم بوده، یعنی حکومت و دستگاه اجرا و اداره، پس از ایشان و در زمان ما نیز، لازم است. ازغیبت کبرا تا کنون که هزار و چند سال می گذرد، ممکن است صد هزار سال دیگر هم بگذرد و مصلحت اقتضا نکند که حضرت تشریف بیاورد، در طول این مدتّ مدید احکام اسلام باید زمین بماند و اجرانشود، و هرکه کاری خواست بکند؟ نه.»[۲۵]
- – «رسول اکرم (ص) در رأس تشکیلات اجرایی اداری جامعۀ مسلمانان قرار داشت. علاوه بر ابلاغ وحی و بیان و تفسیر عقاید و احکام و نظارت به اجرای احکام و بر قراری نظامات اسلام، همت گماشته بود تا دولت اسلام را به وجود آورد.»[۲۶]
- – «اصولاً قانون و نظارت اجتماعی، مجری لازم دارد، در همۀ کشورهای عالم و همیشه این طور است که قانون گذاری به تنهایی فایده ای ندارد، به همین جهت، اسلام همان طور که قانون گذاری کرده، قوّۀ مجریه هم قرار داده است «ولی امر» متصدی قوه مجریۀ هم هست.»[۲۷]
- – «چون اجرای احکام پس از رسول اکرم (ص) ضرورت دارد تشکیل حکومت و برقراری دستگاه اجرا واداره ضرورت می یابد، بدون تشکیل حکومت و بدون دستگاه اجرا و اداره که همۀ جریانات و فعالیت های افراد را از طریق اجرای احکام تحت نظام عادلانه در آورد هرج و مرج به وجود می آید و فساد اجتماعی و اعتقادی پدید می آید. پس برای این که هرج و مرج و افسار گسستگی پیش نیاید و جامعه دچار فساد نشود چاره ای نیست جز تشکیل حکومت و انتظام بخشیدن به همۀ اعمالی که در کشور جریان می یابد.»[۲۸]
این نگرش کلی بنیانگذار دارالاسلام ایران در مورد الجماعة و حاکمیت است؛ حالا خطاب به شافعی زاده های کورد اما سکولار و مرتد مثل شیخ عزالدین حسینی و امثالهم که قبلاً امام جمعه ی مردم و خطیب مساجد بودند و یا به اصطلاح مُلا و شیخ نامیده می شدند اما به احزاب سکولار و مرتد ملحق شده بودند و مردم شافعی مذهب را برای این احزاب سکولار و مرتد بسیج می کردند و باز ادعای اهل سنت بودن می کردند می گوید: “به حسب فتوای علمای بزرگ اهل سنت، واجب است اطاعت کنید از اولی الامر. اولی الامر امروز دولتِ ما و ما هستیم. بر شما واجب است به حکم اسلام، که تبعیت کنید؛ و به حکم قرآن، به حسب رأی علمای خودتان، به حسب رأی مشایخ خودتان. شما اگر چنانچه مسْلم هستید، چرا تبعیت از قرآن نمیکنید؟ چرا به حسب آنطوری که علمای شما استفاده [کردهاند] از آیه شریفه «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»(نساء/۵۹) اطاعت نمیکنید؟”[۲۹]
پس مخاطب آیت الله خمینی، این خائنین عمامه به سر و احزاب مرتد و سکولار بود، نه مردم مسلمان و شافعی مذهب کورد؛ چون ملت مسلمان کورد هم در کنار جماعت، در برابر این احزاب سکولار و مرتد قرار گرفته اند.
به این نکته ی مهم دقت داشته باشیم که هر یک از احزاب سکولار و مرتد کورد که تاریخ بنیانگذاری آنها با مزدوری برای کمونیستهای شوروی شروع شده تا به مزدوری برای صدام حسین و ترکیه و اخیراً مزدوری برای صهیونیستها و آمریکا و ناتو کشیده شده است خودشان را معادل کورد می دانند و هر یک از احزاب سکولار و مرتد خائن و مزدور حمله به خودشان را حمله به کورد معرفی می کنند، این بازی و حقه ی تکراری این موجودات دغل باز و مرتد در طول این چند دهه ی گذشته بوده است به همین دلیل باید با دقت مباحث را بررسی کرد و در دام دغل بازی و تبلیغات دروغین این کذابان خائن نیافتاد.
البته باید بدانیم با منافقین آشکار شده باید بر اساس قاعده و اصل: مَلْعُونِينَ ۖ أَيْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِيلًا (احزاب/۶۱) با آنها برخورد کرد؛ البته جماعت تحت حاکمیت آیت الله خمینی در نهایت به همراه تمام اهل جماعت ایران اعم از حنفی و جعفری و شافعی مذهب با این منافقین آشکار شده و احزاب سکولار و مرتد که اصلاح نمی شدند و توبه نمی کردند و به جماعت بر نمی گشتند و فتنه های آنها عمومیت پیدا کرده بود با زبان خواسته شده در شریعت صحبت کرد، یعنی: قدرت نظامی و حکومتی؛ هر چند با تأخیر انجام شد. آیت الله خمینی رهبر سابق جماعت دارالاسلام ایران در توضیح این تأخیر می گوید:
“ما تاکنون برای اینکه به مردم عالَم بفهمانیم و بفهمند مردم، که ما با چه اشخاصی مقابله داریم، ما آزادی دادیم به آنها، آزادی مطلق که در ظرف این چند ماه قریب دویست حزب و گروه و مطبوعات زیاد و مجلات و روزنامهها منتشر شد! و هیچکس جلوگیری نکرد. در عین حالی که به همه مقدسات ما توهین کردید، در عین حالی که با حکومت آنطور رفتار کردید و با اسلام آنطور رفتار کردید در مطبوعاتتان، مع ذلک به شما تعرض نشد. تا آنکه فتنه را دیدیم و فهمیدیم شما فتنهگر هستید.[۳۰]
ما قرآن و احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم و سنت خلفای راشدین و سنت حسنه ی مجاهدین فی سبیل الله در چگونگی برخورد با این سکولاریستها(مشرکین/احزاب) مرتد را داریم و این احزاب سکولار و مرتد اطراف ما علاوه بر جرم ارتداد به جرم کشتار مومنین شریعت گرا و به جرم خیانت به مردم و خاک برای اشغالگران خارجی چون شوروی ها و صدام حسین و آمریکا و ناتو نیز آلوده شده اند؛ فرصت حیات دادن به این آفتها و موجودات موزی در واقع تکرار تجربیات تلخ این موجودات در طول تاریخ در سرزمین ما جهت محاربه با قوانین شریعت الله و جماعت مسلمین و تولید فساد در زمین است.
[۱] به گفته برخی از محققین «مراد از اولوا الامر ائمۀ اثنی عشر می باشند که اطاعتشان به طور مطلق بر همه کس واجب است و تفسیر اولوا الامر در آیه اطیعوا الله واطیعوا الرسول و اولوا الامر منکم به غیر ایشان هرکس باشد و حتّی فقها، تفسیر به رأی است.»[۴]
[۲] مسند أحمد ابن حنبل ۱۸۱۲۳ / تَكُونُ النُّبُوَّةُ فِيكُمْ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا، ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ ، فَتَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا، ثُمَّ تَكُونُ مُلْكًا عَاضًّا، فَيَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَكُونَ ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ الله ُأَنْ يَرْفَعَهَا ، ثُمَّ تَكُونُ مُلْكًا جَبْرِيّاً ، فَتَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا ، ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ ، ُثمَّ سَكَتَ.
[۳] آیت الله خمینی: کشف اسرار (تهران، ۱۳۲۷)، ص ۱۰۹ ـ ۱۱۰٫
[۴] آیت الله خمینی: کشف اسرار (تهران، ۱۳۲۷)، ص ۱۱۰٫
[۵] آیت الله خمینی، شئون و اختیارات ولی فقیه (وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۶۹)، ص ۵۳٫/ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج ۱۸، ص ۱۰۰ ح۲
[۶] خطبه ۴۰ نهج البلاغه/ صبحی صالح ـ ج ۱ ـ صص ۸۲ و ۸۳
[۷] محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۶، ص۱۴/ سليم بن قيس الهلالی، ج ۲، ص ۷۵۲؛ بحار الأنوار،مجلسی، ج ۳۳، ص ۱۴۴/ قال علی (علیهالسلام) الواجب فی حکم الله و حکم الاسلام علی المسلمین – بعد ما یموت امامهم او یقتل، ضالاً کان او مهدیا ً – ان لا یعلموا عملاً و لا یقّدموا یداً و لا رجلاً قبل ان یختاروا لانفسهم اماماً عفیفاً ورعاً عارفاً بالقضاء و السنّه یجیء فیئهم و یقیم حجّهم جمعنهم، و یجبی صدقاتهم.
[۸] سید محمد حسین طباطبائی، تفسیر المیزان، ص ۵۶۷
[۹] حسینیان، روحالله؛ نقش فدائیان اسلام در تاریخ معاصر ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۴، صص ۱۱-۱۳/ میزبانی، مهناز، خاطرات شهید محمد واحدی، ص۴۳–۴۴، تدوین مهناز میزبانی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۱ش.
[۱۰] «عکس/دستخط رهبر انقلاب بر عکس نواب». جوان فردا. بایگانیشده از اصلی در ۱۳ ژانویه ۲۰۱۰. دریافتشده در ۱۶ دی ۱۳۸۸.
[۱۱]ابن بابویه، علل الشرایع، (نجف، ۱۳۸۵ق.)، ج۱، ص۲۵۱٫/ اگر کسی بپرسد چرا خدای حکیم “اولی الامر” نهاده است و به طاعت آن مردم را امر کرده است، جواب این است که: به علل و دلایل بسیار چنین کرده است؛ یکی این است که: مردم به شیوه ای مشخّص و معیّن نگه داشته شده و دستور یافته اند که از این حدّ تجاوز ننمایند و از حدود و قوانین مقرّر در نگذرند، که اگر تخطّی کنند دچار فساد خواهند شد. و این محقق نمی شود و عموم بر طریقه معیّن نمی روند و قوانین الهی را بر پای نمی دارند مگر در صورتی که فرد با قدرت امین و پاسداری بر ایشان گمارده که عهده دار این امرمهم باشد و از تجاوز به حدود ایشان جلوگیری نماید. و اگر چنین نبود و شخصی یا قدرتی بر این نظام نبود (هیچ کس لذّت و سفاهت خود را که با فساد و تباهی دیگران ملازمه دارد فرو نمی گذاشت) در راه از امیال خود به ستم و تباهی می رفت.
علّت دیگر این است که ما در هیچ یک از فرق و ملل و مذاهب نمی بینیم که جز به وجود یک بر پا دارندۀ نظم و قانون و رهبر توانسته باشند به حیات اجتماعی خود ادامه دهند، زیرا برای تمشیت امور دین و دنیا ناگزیر از نظام و رهبرند… لذا حکمت خدای متعال و حکیم است که مردم یعنی مخلوق خویش را بی راهبر و بی رهبری نگذارد، زیرا که جامعه به وجود چنین فردی نیازمند است.امّت جز به وجود او قوام و استحکام نمی یابد. با رهبری اوست که با دشمنان می جنگند و در آمد عمومی را خرج ملّت می کنند و نماز بر پای می دارند و دست ستم گران را از جامعه و حریم مظلومان دور می دارند.
از دلایل و علل دیگر این که: اگر خداوند برای جماعت امام بر پا دارندۀ نظم و قانون خدمت گزار امین و نگاه بان و پاسدار و اما نت دار تعیین ننماید، دین به انحطاط و فرسایش می افتد و آیین خدا نابود خواهد شد، بدعتگران و بی دینان به دین خواهند افزود و پیرایه بر آن خواهند بست و ملحدان و بی دینان چیزها از آن خواهند کاست و دین را نزد مسلمانان خوار و… وانمود خواهند نمود. تودۀ مردم کامل نیستند و در کمال نمی باشند، با هم اختلاف دارند و تمایلات گوناگون و حالات تشتت دارند. بنابر این، آن که بر پا دارنده نظم و قانون است و حافظ رسالت انبیا اگر بر مردم گماشته نگردد، فساد در جامعه رشد خواهد نمود.نظامات و قوانین و احکام اسلام از جای خود خواهد گشت و دیگر گونه خواهد شد و ایمان و معتقدات رفته و این تغییر و دگرگونی موجب فساد همگی از ارکان بشریت خواهد شد.»
[۱۲] آیت الله خمینی، ولایت فقیه، ص ۴۶ ـ ۴۸
[۱۳] امام خمینی، شئون و اختیارات ولی فقیه (وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۶۹)، ص ۵۳
[۱۴] آیت الله خمینی، ولایت فقیه، ص۱۸
[۱۵] محمد رضا حکیمی، هویّت صنفی روحانی (تهران، ۱۳۵۹)، ص ۶۰
[۱۶] الفصل (۴/۷۲)
[۱۷] الأحكام السلطانية للماوردي ص۳/ الإمامة موضوعة لخلافة النبوة في حراسة الدين وسياسة الدنيا / ابن خلدون في تاريخه (١/٢٣٩)/ وهبة الزحيلي. الفقه الإسلامي وأدلته ج۸٫ ص. ۶۳۶۱ / الإمامة: هي رياسة عامة في أمر الدين والدنيا خلافة عن النبي
[۱۸] قرعوش محمود – طرق انتهاء ولايه الحكام – ص ۱۷/ بغدادى، عبد القاهر – اصول الدين – ص ۲۷۲
[۱۹] بغدادى، عبدالقاهر – اصول الدين – ص ۲۷۱/ اكثريت قريب به اتفاق اهل سنت اعم از متكلمين و فقها و نيز خوارج، شيعيان و معتزله به استثناى ابو بكر اصم و هشام فواطى، قائل به وجوب امامت و خلافت اند و اين امر براى اثبات ضرورت خلافت، خود، بزرگترين حجت است.
[۲۰] مجلسی، بحار الانوار، ج ۱ ، ص ۱۸۳
[۲۱] محدث نوری، مستدرک الوسایل، ج۱۷، ص۳۲۱/ غرر الحکم و درر الکلم، ص۳۶، شماره۵۵۹/ مستدرک الوسائل ج ۱ ص ۳۲۱
[۲۲] طوسی، الأمالي،ج۱ ص۵۶ ح۲۹۶۷۳۸/ وسائل الشیعة ج۱ ص۱۰۵ / بحار الأنوار ج۲ ص۴۸/ اَلْمُلُوكُ حُكَّامٌ عَلَي النَّاسِ وَ الْعِلْمُ حَاكِمٌ عَلَيْهِمْ، وَ حَسْبُكَ مِنَ الْعِلْمِ أَنْ تَخْشَي اللهَ، وَ حَسْبُكَ مِنَ الْجَهْلِ أَنْ تُعْجَبَ بِعِلْمِكَ. / پادشاهان حاكم بر مردمند و دانش حاكم برايشان و از دانش تو را همين بس كه از خدا بترسي و از ناداني تو را همين بس كه به دانشت مغرور گردي.
[۲۳] محمد باقر کمره ای، مقدمۀ ترجمۀ کمال الدین و تمام النعمة (تهران، ۱۳۹۶ ق.)، ص ۱۹
[۲۴] محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۲۸۰/ یملأ الارض عدلاً و قسطاً کما ملئت جوراً و ظلماً
[۲۵] آیت الله خمینی، ولایت فقیه، ص۳۰
[۲۶] آیت الله خمینی، ولایت فقیه، ص۲۶
[۲۷] آیت الله خمینی، ولایت فقیه، ص۲۷
[۲۸] آیت الله خمینی، ولایت فقیه، ص۲۹
[۲۹] صحیفه امام خمینی، ج ۹ ص ۳۳۶
[۳۰] صحیفه امام خمینی، ج ۹ ص ۳۳۷