شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :در کنار ما صدها حزب سکولار وجود دارند که می گوئیم اینها هیچ چون کافر هستند اما در میان اینهمه گروه و جماعت و حزب و افکار مختلف که همگی به نام دین حرف می زنند

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)

س۲۲: در کنار ما صدها حزب سکولار وجود دارند که می گوئیم اینها هیچ چون کافر هستند اما در میان اینهمه گروه و جماعت و حزب و افکار مختلف که همگی به نام دین حرف می زنند یکی غیر مسلح است و می گوید مکتبی هستم با چند شاخه یکی می گوید سلفی هستم با چند شاخه یکی می گوید دیوبندی و اخوانی و… هستم و یکی هم مسلح است و می گوید من هیئت التحریر یا انصارالاسلام و داعش و غیره هستم و هیچ کسی هم به دوغ خودش نمی گوید ترش است و خودش را بر حق می داند ….  راستش ما حق را گم کرده ایم و نمی دانیم حق با کی هست و سردرگم شده ایم؛ راه چاره چه هست؟

ج: راه چاره این است که در همان قدم اول بدانی که رسول الله صلی الله علیه وسلم برای چنین موقعیتهائی چه فرموده است و سخنان رنگارنگ تمام فرقه ها و تفاسیر مختلف را رها کن.

رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: دُعَاةٌ علَى أبْوَابِ جَهَنَّمَ، مَن أجَابَهُمْ إلَيْهَا قَذَفُوهُ فِيهَا، دعوتگراني هستند كه بر دروازه هاي جهنم قرار دارندهركس دعوت آن ها را بپذيرد او را در آن مي اندازند؛ حذیفه می گوید عرض كردم: اي رسول الله، آن ها را براي مان توصيف نماييد؟ فرمود: هُمْ مِن جِلْدَتِنَا، ويَتَكَلَّمُونَ بأَلْسِنَتِنَا، آن ها از جنس ما هستند و با زبان ما سخن مي گويند (یعنی با نام اسلام و با ادبیات اسلامی و در قالب مبلغ و دعوتگر خود را نشان می دهند)؛ گفتم اگر آن ها را درک نمودم چه دستوري به من مي دهيد؟ فرمود: تَلْزَمُ جَمَاعَةَ الْمُسْلِمِينَ وَإِمَامَهُمْ، با جماعت مسلمانان و امام و رهبرشان باش. اگر مسلمانان جماعت و امام نداشتند؟ فرمود: فَاعْتَزِلْ تِلْكَ الْفِرَقَ كُلَّهَا وَلَوْ أَنْ تَعَضَّ بِأَصْلِ شَجَرَةٍ حَتَّى يُدْرِكَكَ الْمَوْتُ وَأَنْتَ عَلَى ذَلِكَ .[۱]در آن صورت از همه ی آن گروه ها و فرقه ها دوري کن اگر شده تنه ی درختي را محکم بگير تا مرگت فرا رسد، و تو بر همان حال باشی .

الله تعالی رسول ما صلی الله علیه وسلم را به اهل جماعت بودن امر کرده است: إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي بِالْجَمَاعَةِ.[۲] و رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز می فرماید: وَأَنَا آمُرُكُمْ بِخَمْسٍ اللَّهُ أَمَرَنِي بِهِنَّ: (و من شما را به ۵ چیز که  الله من راه به آنها امر کرده، امر می کنم:) السَّمْعُ وَالطَّاعَةُ وَالْجِهَادُ وَالْهِجْرَةُ وَالْجَمَاعَةُ (شنیدن، اطاعت کردن، جهاد، هجرت، و جماعت) فَإِنَّهُ مَنْ فَارَقَ الْجَمَاعَةَ قِيدَ شِبْرٍ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَةَ الْإِسْلَامِ مِنْ عُنُقِهِ (هرکس به اندازه  یک وجب از جماعت دور شود، یقینا طناب اسلام را از گردنش باز کرده است) إِلَّا أَنْ يَرْجِعَ،(مگر اینکه (به جماعت) برگردد).[۳]

پس قدم اول «اهل جماعت شدن» و به دست آوردن حمایت و پشتیبانی الله تعالی «يَدُ اللَّهِ عَلَى الْجَمَاعَةِ»[۴] یا « يَدُ اللَّهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ »[۵] و دوری از تمام این فرقه ها و گروهها و احزاب مختلف به ظاهر اسلامی است که اکثرا صاحبان ضرارهای مختلف آنها را مدیریت می کنند؛ قدم دوم این است که به سوی شورای اولی الامر حرکت کنی و تا زمانی که به چنین شورائی نرسیده ایم تا همچون یک قاضی با اجماع واحدش رای واحدی را صادر کند و به تمام این اختلافات خاتمه دهد باید تابع مذهب مردم همان منطقه ای باشی که در آن به سر می بری( تابع رای رهبران مذهب نه مُلاها و مولوی هائی که جزو دارودسته ی منافقینی هستند که در حال کاسبی و تجارت با مذهب و تخریبات خاص خود هستند).

الله تعالی می فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً ‏(نساء/۵۹) ای کسانی که ایمان آورده‌اید ! از الله(با پیروی از قرآن) و از رسول(الله محمّد مصطفی با تمسّک به سنّت و احادیث او) اطاعت کنید، و از متخصصین اولی الامر خود اطاعت کنید و اگر در چیزی اختلاف داشتید آن را به الله(با عرضه به قرآن) و پیغمبر او (با رجوع به سنّت و احادیث نبوی) برگردانید، اگر به الله و روز قیامت ایمان دارید. این کار (یعنی رجوع به قرآن و پیامبر) برای شما بهتر و خوش سرانجام تر است.‏

تمام این رهبران مذاهب هم تابع قرآن و سنت صحیح بوده اند و پیروان خود را به این امر دعوت کرده اند که اگر سخنان آنها مخالف با قرآن و احادیث صحیح بود سخنان آنها را رها کنند، پس به سادگی می توان به دور از فرقه بازی و تولید شاخه و مذهبی جدید در داخل همان مذهب فعالیت و اصلاحگری کرد تا زمانی به شورای اولی الامر فقهای مذاهب اسلامی و اجماع واحد برسیم باذن الله.

مورد مهم دیگری که این روزها عده ای از برداران ما در آن دچار فهم اشتباه شده اند این است که الله تعالی می فرماید: وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ (عنکبوت/۶۹) ‏کسانی که برای (رضایت) ما و در راه  پیروزی دین) ما جهاد کنند، آنان را در راههای منتهی به خود رهنمود (و مشمول حمایت و هدایت خویش) می‌گردانیم، و قطعاً الله با نیکوکاران است.

پس در میان فرقه های مختلف موجود در جماعت، مسیر صحیح متعلق به اهل جهاد و جنگ مسلحانه ی با کفار است چنانچه قرطبی در تفسیرش ذیل این آیه می آورد که امام سُفْيَانُ بْنُ عُيَيْنَةَ به امام عبدالله بن مبارک ترکستانی می گوید: إِذَا رَأَيْتَ النَّاسَ قَدِ اخْتَلَفُوا فَعَلَيْكَ بِالْمُجَاهِدِينَ وَأَهْلِ الثُّغُورِ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ: “لَنَهْدِيَنَّهُمْ” [۶]اگر دیدی که مردم اختلاف دارند پس با مجاهدین و کسانی باش که رد مرزهای دارالاسلام در حال جهاد هستند چون الله می فرماید: آنها را هدایت می دهم.

امام عبدالله بن مبارک ترکستانی و احمد بن حنبل و دیگران هم گفته اند: إذَا اخْتَلَفَ النَّاسُ فِي شَيْءٍ فَانْظُرُوا مَاذَا عَلَيْهِ أَهْلُ الثَّغْرُ فَإِنَّ الْحَقَّ مَعَهُمْ؛[۷] اما نکته ی مهم در فهم این آیه و سخنان اهل علم، در فهم صحیح حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم در معرفی انواع جماعت و حاکمیتهای بر دارالاسلام نهفته است.

رسول الله صلی الله علیه وسلم برای بعد از خودش از لحاظ حکومتی و جماعت حاکم بر دارالاسلام که قطعاً مسلمانی مجری قوانین شریعت الله بر آن حاکم است سه نوع جماعت و حاکمیت را معرفی می کند:

  1. خلافت مطابق منهج و روش نبوت. خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ.
  2. دوران شاهیگری که به دو دسته ی کلان تقسیم می شود، که بعضی تنها با خشونت و ظلم و استبداد همراه هستند، ثُمَّ تَكُونُ مُلْكًا عَاضًّا،
  3. و بعضی ها با علاوه بر ظالم و مستبد بودن چیزهایی را در عقاید و اعمال بر مردم تحمیل می کنند و مردم را مجبور به چیزهایی می کنند که این مردم چنین چیزهایی را دوست ندارند و نمی خواهند، ثُمَّ تَكُونُ مُلْكًا جَبْرِيّاً 

و در نهایت هم به بازگشت دوباره خلافت مطابق منهج و روش رسول الله وعده داده شده ایم و باید بار دیگر به آن برسیم، ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ[۸]

در « خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ » که شورای اولی الامر حاکم است و اجماع واحد و «نظارت عمومی» وجود دارد و مومنین از وحدت فرماندهی و وحدت دستور برخوردارند و بهترینهای میان مومنین غیر معذور در میدانهای جهاد با کفار اصلی در مرزها جهت آزاد سازی زمین حضور دارند و این دسته از جروبحثهای علمای کتابخانه ای به دور هستند اهل علم گفته اند در هنگام پیدا شدن جرو بحث و اختلاف میان مسلمین دور از میدانهای جهاد که معمولاً دارودسته ی منافقین هم در میان آنها نفوذ کرده اند حق نزد اهل جهادی است که در مرزهای دارالاسلام در حال جهاد با کفار اصلی هستند.

بعد از نابودی «خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ» که اتوماتیک وار شورای اولی الامر و نظارت عمومی هم با آن از بین رفت، جماعت و دارالاسلام مسلمین شاهد شاهیگیری مستبدانه ی «مُلْكًا عَاضًّا» شد که در این نوع از شاهیگری و حاکمیت کاری به عقاید مسلمین نداشت و تنها حاکمیت و قدرت حکومتی را می خواست و مسلمین می توانستند دارای دیدگاهها و مذاهب مختلف خاص خود باشند.

در این دوران «مُلْكًا عَاضًّا» نیز بهترینهای میان مومنین چون امام مجتهد عبدالله بن مبارک ترکستانی و امثالهم با حفظ دیدگاه و اجتهادات خاص خود در میدانهای جهاد و بر علیه کفار اصلی در مرزهای دارالاسلام به جهاد می پرداختند و طبعاً می توان گفت در این دورانی که انواع فرقه های مختلف از مذاهب مختلف اسلامی و فرقه های مختلف و رنگارنگ غلاة و دارودسته ی منافقین و ضرار سازها تولید و رشد کرده بودند حق با همین اهل جهاد موجود در میدانهای جهاد بود که تقریباً در تمام دوران بنی امیه و بعضی حاکمیتهای بنی عباس و عثمانی ها نیز وجود داشتند.

سخنان اهل علم و تفاسیر آن نیز متعلق به همین  حاکمیت «مُلْكًا عَاضًّا» بر جماعت است. اما بعد از این حاکمیت «مُلْكًا عَاضًّا» بر دارالاسلام و جماعت ما شاهد حاکمیت «مُلْكًا جَبْرِيّاً» بوده ایم؛ یعنیشاهیگری هائی که علاوه بر فردگرائی و استبداد در حاکمیت مردم را به چیزهائی مجبور می کنند که مورد پذیرش آنها نیست. یعنی عقاید و افکار و مذهب خود را بر مردم تحمیل می کنند و قطعاً ارتش و نظامی های تحت حاکمیت آنها هستند که چنین عقاید و افکار و رفتارهائی را بر مردم تحمیل می کنند؛ مثل معتزلی ها که در زمان مامون و معتصم و واثق مذهب خود را بر سایر مسلمین تحمیل کردند و بنیانگذار سنت سیئه ای شده اند که پس از آنها نیز هر فرقه و مذهبی که بر سرزمینی تسلط پیدا کرده  خواسته مذهب خودش را بر سایر مسلمین تحمیل کند همان کاری که خوارج اهل تأویل سالها قبل شروعش کرده بودند و موفق به انجام آن نشده بودند.

در این نوع از حاکمیتهای «مُلْكًا جَبْرِيّاً»  که مثل زمان احمد بن حنبل حتی افکار خودشان را بر کودکان مدرسه ای هم تحمیل می کردند تنها همفکران خودشان می توانند مقامات بالای حکومتی را به دست بیاورند و یا تنها هم مذهبی های خودشان می توانند عضو ارتش شوند و در مرزها و در میدانهای جهاد حضور داشته باشند و این اهل جهاد کلاً مقلد و تابع افکار و اندیشه ها و مذهب حاکم هستند یا از یکی از اهل فقه همین حاکمیت هستند و قطعاً نمی توان گفت حق با آنهاست بلکه می توان گفت اینها اگر جهادشان فی سبیل الله باشد راستگوترین و صادقترین مومنین میان مذهب و تفسیر خاص خودشان هستند چنانچه الله تعالی می فرماید: ‏إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُوْلَئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ ‏(حجرات/۱۵) ‏مؤمنان تنها کسانی هستند که ۱- به الله و پیغمبرش ایمان آورده‌اند، ۲- سپس هرگز شکّ و تردیدی به خود راه نداده‌اند، ۳- و با مال و جان خویش در راه الله به جهاد برخاسته‌اند. آنان (در ایمان خود) صادق و راستگو هستند.

احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز که مثلاً می فرماید: لَا تَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي يُقَاتِلُونَ عَلَى الْحَقِّ ظَاهِرِينَ عَلَى مَنْ نَاوَأَهُمْ حَتَّى يُقَاتِلَ آخِرُهُمُ الْمَسِيحَ الدَّجَّالَ.[۹]مرتّباً و همیشه قسمتی از امّتم بر اساس حق می‌جنگند و بر مخالفانشان چیره‌اند؛ تا که آخرین نفرشان با دجّال جنگ می‌کند؛ این اهل جهادی که در هر حال اهل حق هستند چون در مرزها بر علیه کفار می جنگند و کفار را وارد اسلام می کنند با این حال باید در «حقی» که همراه این اهل جهاد هست به جماعت حاکم بر آنها نگاه کرد که آیا «خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ» است یا «مُلْكًا عَاضًّا» یا «مُلْكًا جَبْرِيّاً»؟

اگر دقت کرده باشید بحث ما کلاً در مورد جماعت و اهل جماعت است: تَلْزَمُ جَمَاعَةَ الْمُسْلِمِينَ وَإِمَامَهُمْ، و بر اساس «فَاعْتَزِلْ تِلْكَ الْفِرَقَ كُلَّهَا»[۱۰] اصلاً ارزشی برای فرقه بازهای خارج از جماعت قائل نشده ایم و اینها در استراتژی جهادی ما جایگاهی ندارد.

در کنار این، اگر تاریخ اسلام از ابتدای پیدایش این فرقه ها تا کنون را مطالعه کنید متوجه خواهید شد اگر این فرقه های اهل بدعت توانسته باشند مثل دعوتگران اهل جماعت در قالب گروههای تبلیغی و غیر مسلح  افرادی از کفار را به افکار و مذهب خودشان بکشانند و وارد اسلام کنند و سرزمین آنها به این شکل بخشی از سرزمینهای اسلامی شده باشد اما این فرقه بازهای مسلح هرگز وجبی از خاک کفار را آزاد نکرده اند و تمام جنگهای آنها داخلی و منتهی به قتال الفتنه شده و همیشه  برای اهل دعوت و جهاد و عامه مسلمین همچون آفت و مصیبت عمل کرده اند؛ پس این فرقه بازها و حزب سازها هر چند اهل جنگ مسلحانه باشند حق ندارند خود را در جایگاه مجاهدین جماعت قرار دهند که در مرزهای دارالاسلام در حال جهاد با کفار اصلی هستند و بخصوص کسانی که به خاطر جهالت جوانان سعی دارند سخنان کسانی چون امام سُفْيَانُ بْنُ عُيَيْنَةَ و امام عبدالله بن مبارک و امام احمد بن حنبل  و سایر ائمه در حاکمیتهای «مُلْكًا عَاضًّا» و «مُلْكًا جَبْرِيّاً» بر جماعت مسلمین را بر خود و فرقه ی خودشان تطبیق دهند.

نکته ی مهم دیگر این است که عده ای پیدا شده اند که به قول علی ابن ابی طالب «شبیه مردان هستند اما مرد نیستند، مانند کودکان فکر می کند و عقلشان مانند زنان حجله نشین است!»[۱۱] هیکل مثل مردهاست اما مثل بچه ها کوتاه بین و کودک صفت هستند و مثل زنان حجله نشین دل نازک و در فکر عیش و نوش و مسائل جنسی و زر و زیور و سازگاری با دنیای کنونی حاکم بر آنها هستند؛ مومنین نباید کودک صفتانی دل نازک و گرسنگان جنسی و سازشکاران با وضع موجود باشند که از تکالیف و جایگاه و مسئولیتهای واقعی خود غافل شوند و نباید خودشان را تا این اندازه کوچک و ناچیز نشان داده و دست کم بگیرند.

الله تعالی با آنکه مسیر صحیح را نشان داده است اما بدون شک مومنین را نیز با این فرقه های مختلف و سایر امور مورد آزمایش قرار می دهد، چنانچه می فرماید: أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ (عنکبوت/۲) آیا مردمان گمان برده‌اند همین که بگویند ایمان آورده‌ایم به حال خود رها می‌شوند و ایشان آزمایش نمی‌گردند؟!‏ وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ (عنکبوت/۲) ‏ما کسانی را که قبل از ایشان بوده‌اند آزمایش کرده‌ایم، آخر باید الله بداند چه کسانی راست می‌گویند، و چه کسانی دروغ می‌گویند.‏

حالا «جماعت» و دارالاسلام و حکومت بدیل اضطراری اسلامی در اختیار شماست با تمام نارسائی ها و محدویتها و محرومیتها و حتی ظلمهائی که می بینی و ممکن است مثل زمان امام ابوحنیفه و جعفر صادق و احمد بن حنبل و ابن تیمیه و شافعی و غیره بر اساس مذهب شما اداره نشود و اسباب شرعی تغییر این منکر و ارتقای این جماعت با دست یا زبان به جماعتی بهتر و بالاتر که به «خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ» نزدیکتر باشد یا به آن برسد نیز وجود ندارد، آیا در حین دعوت و اصلاحگری و جهاد، اهل جماعت و اهل صبر و تحمل سختی های این مسیر هستی اهل اطاعت از جماعت در غیر معصیت الله به جماعت هستی که الله بر تو واجب کرده است یا اهل فرقه بازی و حزب سازی و ضرار سازی و تفرق و مصیبتها و قتال الفتنه و عذابهای این مسیر؟

این یک انتخاب ساده است، یک آزمایش و امتحان است، کارنامه ی خودت است که باید آنرا بنویسی و در روز قیامت در برابر انتخابی که کرده ای و چیزی که در کارنامه ات نوشته ای پاسخگو باشی. 


[۱] بخاري ۳۶۰۶ / ومسلم ۱۸۴۷/ وابن ماجه/ صحيح الجامع ۲۹۹۴

[۲]   الألباني، صحيح الترمذي  2863 / إن الله أمرني بالجماعة وأنه من خرج من الجماعة شبراً فقد خلع ربقة الإسلام من عنقه

[۳]   صحيح الترمذي۲۸۶۳

[۴] الألباني، تخريج كتاب السنة ۸۱- صحيح الجامع ۸۰۶۵-۱۸۴۸

[۵] السيوطي، الجامع الصغير ۴۶۵۶ / الألباني، صحيح الترمذي ۲۱۶۶

[۶]    القرطبي، شمس الدين، تفسير القرطبي، ج ۱۳ ص ۳۶۵ /ابن أبي حاتم في”تفسيره”۹/۳۰۸۴

[۷] ابن تیمیه، مجموع الفتاوی (۲۸/ ۴۴۲)

[۸] مسند أحمد ابن حنبل ۱۸۱۲۳ /  تَكُونُ النُّبُوَّةُ فِيكُمْ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا، ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ ، فَتَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا، ثُمَّ تَكُونُ مُلْكًا عَاضًّا، فَيَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَكُونَ ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ الله ُأَنْ يَرْفَعَهَا ، ثُمَّ تَكُونُ مُلْكًا جَبْرِيّاً ، فَتَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا ، ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ ، ُثمَّ سَكَتَ.

[۹]– احمد ۱۹۹۳۴٫ تعليق شعيب الأرنؤوط: إسناده صحيح على شرط مسلم.

[۱۰] بخاري ۳۶۰۶ / ومسلم ۱۸۴۷/ وابن ماجه/ صحيح الجامع ۲۹۹۴

[۱۱]نایف معروف، الأدب الإسلامی، ص۵۸

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *