شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :عده ای از مولوی ها و آخوندها و مُلاها خواهان رفراندوم در ایران برای تعیین اجرای شریعت یا اجرای قوانین کفری سکولاریسم هستند، یا…

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)

س: عده ای از مولوی ها و آخوندها و مُلاها خواهان رفراندوم در ایران برای تعیین اجرای شریعت یا اجرای قوانین کفری سکولاریسم هستند، یا می خواهند اجرای حدود به رای مردم باشد و… آیا این خواسته می تواند شرعی باشد؟

ج : شخص با کفر به طاغوت یعنی اقرار به «لا اله» و سپس با ایمان به الله یعنی اقرار به «الا الله» وارد دین اسلام می شود و هر چهار معنی و مفهوم دین یعنی ۱- قدرت حکومتی ۲- قانون و برنامه ۳- اطاعت کردن ۴- مجازات و پاداش را به دین اسلام می دهد.

طاغوت در قرآن و احادیث یعنی کافر و کفر به طاغوت یعنی کفر به کفار و تمام قوانین و برنامه های ضد اسلامی آنها که ابتدا کفر به شیطان می شود و سپس کفر به کفار ۵گانه ی آشکار میان انسانها یعنی: ۱- الَّذِينَ هَادُوا [یهودی ها]۲- وَالصَّابِئِينَ [مندائیان یا ستاره پرستان] ۳- وَالنَّصَارَىٰ [مسیحی ها] ۴- وَالْمَجُوسَ[زرتشتی ها] ۵- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا [مشرکین= احزاب = سکولاریستها]  (حج/۱۷) .

این اولویتی است که یک مسلمان باید قبل از مساله ی دیگری بداند، شخص مسلمان هنوز نمی داند طاغوت یعنی چه و کدامها هستند تا به آنها  و قوانین و حاکمیت آنها کفر کند! هنوز نمی داند دین یعنی چه تا هر ۴ معنی و مفهوم دین را به اسلام بدهد! هنوز نمی داند برائت از سکولاریستها یعنی چه تا بر اساس برائت از سکولاریستها « إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ » (ممتحنه/۴) در مساله ی طعام و ازدواج و جزیه و قوانین و نظام حکومتی و نهادهای حکومتی و غیره از سکولاریستها برائت کند! هنوز نمی داند که بر اساس آیات قرآن دشمنان شماره ۱و۲و۳و۴ او چه کسانی هستند و هنوز از دشمن شناسی شرعی و درجه بندی شرعی دشمنان که مسلمین در همان دوران مکی و قبل از نازل شدن دهها حکم و هزاران حدیث در دوران مدنی یاد گرفته بودند و آیاتی مثل آیات اولیه ی سوره ی روم به آن گواهی می دهند شناخت و آگاهی ندارند. 

الله تعالی یهود و سکولاریستها را دشمنان شماره یک مومنین معرفی می کند و می فرماید: لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى (مائده/۸۲)  اگر مومنی بداند که یهود و سکولاریستها دشمنان شماره یک آن هستند هرگز برایش قابل تصور است که برای یک لحظه هم به این فکر کند که امکانش هست بین حاکمیت قوانین شریعت الله با قوانین این کفار انتخابات شود که مثلاً اگر اکثریت سکولاریستهای مکه به قوانین سکولاریستی رای دادند مومنین هم تابع این قوانین سکولاریستی شوند؟

پیامبران و مومنین بر علیه این قوانین کفری و حاکمیت کفری آنها بر قلب و زندگی و جامعه و حاکمیت بر مردم قیام و انقلاب کرده اند و مهم نیست مثل ابراهیم علیه السلام یا موسی و هود و لوط و غیره تعداد این پیروان شریعت الله چند نفر است؛ حالا چگونه برای عده ای تخدیر شده قابل تصور شده است که این پیامبران و پیروان صادق آنها روزی از روزها بگویند ای کفار سکولار بیائید انتخابات کنیم هر کسی که برنده شد قوانین آن یکی حاکم شوند و دیگران تسلیم قوانین و حاکمیت اکثریتی شوند که در این انتخابات برنده شده اند؟

رسول الله صلی الله علیه و سلم معیار رستگاری را همین کفر به طاغوت «لا اله» و سپس ایمان به الله «الا الله» می داند و می فرماید: أيُّها النَّاسُ قولوا لا إلَهَ إلَّا اللَّهُ تُفلِحوا.[۱] و بر همین اساس است که ما به کفار سکولار و سکولاریستها می گوئیم: قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ (کافرون/۱) ای کافرها: لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ (کافرون/۱) دین شما برای خودتان، و دین من برای خودم. آن ۴ معنی و مفهوم دین شما برای خودتان و این ۴ معنی و مفهوم دین یعنی ۱- قدرت حکومتی ۲- قانون و برنامه ۳- اطاعت کردن ۴- مجازات و پاداش هم متعلق به دین اسلام. در اینجا از تمام نظام حکومتی و اداری کفار سکولار اعلام برائت و بیزاری و دوری شده است به همین دلیل است که می بینیم رسول الله صلی الله علیه وسلم تحت هیچ شرایطی حاکم و پادشاه جامعه شدن بر اساس قوانین سکولاریستی را نمی پذیرد یا زمانی که عمر بن خطاب و سایرین ایمان می آورند به کلی از پارلمان «دارالندوه» و نظام حکومتی این کفار سکولار دوری می کنند و خارج می شوند در حالی که قبلاً یکی از اعضای آن بودند.

همین کفر به طاغوت و برائت از سکولاریستها و دشمن شناسی و درجه بندی شرعی دشمنان اولویتهائی هستند که هم اکنون توسط مومنین اهل دعوت و بخصوص توسط این مولوی ها و مُلاهای خائن به دین و مردم آموزش داده نمی شود و نهادینه و فرهنگی و عقیدتی نمی شود که زمینه ساز و مسبب تمام لغزشها و انحرافات بعدی مردم شده است.

به دنبال تکمیل قوانین شریعت الله در دارالاسلام مدینه و به عنوان مهمترین ابزار جهت حفظ اسلام کامل، مهمترین چیزی که باید به مسلمین آموزش داده شود «جماعت» و «اهل جماعت» شدن است چون به قول عمر بن خطاب :لاَ إِسْلاَمَ إِلاَّ بِجَمَاعَةٍ، وَلاَ جَمَاعَةَ إِلاَّ بِإِمَارَةٍ، وَلاَ إِمَارَةَ إِلاَّ بِطَاعَةٍ.[۲] قطعاً اسلام وجود ندارد مگر با جماعت و جماعت وجود ندارد مگر با رهبریت و رهبریت وجود ندارد مگر با فرمانبرداری و اطاعت. اگر دقت کنید هر ۴ معنی و مفهوم دین در همین «اهل جماعت» شدن خودش را نشان می دهد و کسی که قصد دارد دارالاسلام را به دارالکفر تغییر دهد و مسلمین اهل جماعت حاکم بر دارالاسلام نشوند در واقع قصد ضربه زدن به خود اسلام را دارد چون:لاَ إِسْلاَمَ إِلاَّ بِجَمَاعَةٍ.

همین مورد مهم و اساسی «اهل جماعت» شدن هم که نقش کلیدی در حفظ اسلام کامل دارد توسط همین مولوی ها و مُلاهای خائن به عمد نادیده گرفته شده و آموزش داده نمی شود. چرا به عمد؟ چون در منابع تمام مذاهب اسلامی چنین امر مهمی آموزش داده شده و شیوه ی برخورد با آن هم به صورت ریز در دهها حدیث و سخن صحابه و فقه مذاهب مختلف اسلامی آمده است و این خائنین با آنکه به مردم می گویند ما اهل سنت و اهل جماعت هستیم اما هرگز به صورت دقیق و شرعی همین عبارت اهل سنت و اهل جماعت بودن را به آنها یاد نمی دهند و مردم خیال می کنند اهل سنت شدن یعنی ریش بگذارند و با پای چپ دستشوئی بروند و امثالهم و اهل جماعت شدن هم یعنی نمازهای پنج وقت را به جماعت بخوانند و این مولوی ها و ملاهای خائن هم به ریش اینهمه مسلمان و مومن می خندند.

جالب است بدانید که در منابع فقهی ما برای احراز مسئولیت در تمام نهادهای حکومتی جماعت و دارالاسلام نیز شرایط عمومی فقهی و ویژگی های شخصی در نظر گرفته است از رهبریت بگیر تا یک محتسب ساده و کسی که خودش را تابع فقه اسلامی می داند باید این منصبها را بر اساس این شرایط و ویژگیها انتخاب کند نه صرفاً با انتخابات و بر اساس تعداد طرفدار از عوام الناس و غیره .

امام محمد غزالی طوسی و دیگران یکی از شروط فقهی محتسب بعد از بلوغ و تکلیف را اسلام و ايمان (مسلمانى) بیان می کنند،[۳] و روشن می کنند که: دليل شرط بودن اسلام و ايمان به الله روشن است، زيرا حِسبت يارى دين است و از كسى كه منكر اصل دين است چگونه صورت تواند بست؟[۴] و به دنبال این ویژگی سوم فقهی: علم و آگاهى به احكام شرعى و آداب احتساب بیان می شود؛[۵] در ویژگی ها و شرایط فقهی بعد از ۱- بلوغ و تکلیف ۲- اسلام و مسلمان بودن ۳- علم و آگاهی به احکام شرعی و آدب احتساب و این حرفه ای که در آن می خواهد انجام وظیفه کند ۴ – آزاد بودن[۶] ۵- عدالت[۷]  6- توانمندی و توانائی در انجام و اجرای امور از لحاظ فقهی مورد بررسی قرار می گیرد. زمانی که شخص این شرایط فقهی را داشت آنوقت است که دنبال شرایط و ویژگی های شخصی و فردی او می گردیم مثل: ۱- امين و رازدار[۸] ۲-  شهامت و شجاعت[۹] ۳- هوشمندی و زیرکی[۱۰]۴-  نرمخويى و دلسوزى[۱۱] ۵- پاك‏دامنى و مناعت طبع و اینکه اهل رشوه گیری و غیره نباشد[۱۲] ۶- و…

یعنی برای یک مامور ساده شهرداری یا نیروی انتظامی یا اصناف و سندیکاهها و غیره که جهت حفظ مصالح عمومی و مدیریت یکی از شهرهای دارالاسلام فعالیت دارند باید مواظب بود که شخص ابتدا دارای چنین ویژگی های فقهی اسلامی باشد و بعد به بررسی ویژگی های شخصی و فردی او پرداخت حالا چه رسد به انتخاب انواع شوراهای مختلف شهر و روستا و استان و مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری که با امور مهمتری سروکار دارند و بدون شک علاوه بر اسلام و مسلمانی باید بر امور فقهی در این زمینه نیز آگاهی و تخصص داشته باشند و نمی توان به سادگی انتخاب آنها را به رفراندوم و انتخابات آزاد عوام الناس واگذار کرد و گرنه باید منتظر مصیبتهائی باشیم که هم اکنون دارالاسلام ایران در این زمینه با آن دست به گریبان است.

به هر حال، زمانی که یک نظام حکومتی بر اساس عقاید هر یک از این دسته های ۶گانه ی : إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئِینَ وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوسَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا (حج/۱۷) ۱- مؤمنان و ۲- یهودیان و ۳- صابئین و مندائیان ستاره‌پرست و ۴- نصرانی ها/ مسیحیان و ۵- زردشتیان و ۶- سکولاریستها/ احزاب/ مشرکان شکل می گیرد هیچ شهروندی به خودش اجازه نمی دهد که بگوید بیائید با رفراندوم از یکی از این دسته ها به دسته ای دیگر برویم و حاکمیت هیچ یک از این دسته ها هم در طول تاریخ هرگز به میل خودش و بر اساس خواست عده ای مردم قدرت حکومتی را به دسته ای دیگر تحویل نداده است بلکه تماماً بر اساس انقلاب و قدرت نظامی و زور از مسند قدرت کنار رفته اند.

مخالفین هر یک از این ۶ نظام حکومتی عقیدتی ۳ گزینه پیش رو دارند:

  1. فرار و هجرت کنند. همان کاری که نوح و هود و لوط و ابراهیم و موسی و پیامبر خاتم و غیره از دارالکفرهای سکولار انجام دادند و یا کسانی چون عامر پدر حنظله غسیل الملائکه و  عبدالله بن سعد بن ابی سَرح از دارالاسلام مدینه فرار کرده و به دارالکفر سکولار مکه رفتند و یکی از مفاد صلح حدیبیه هم این بود که این آشغالهای دارالاسلام که به میل خودشان بیرون رفته اند دیگر به دارالاسلام برگردانده و ریخته نشوند؛ یا مثل همین مرتدین سکولاری که از دارالاسلام ایران و افغانستان و بخشهائی از سومالی و مالی و یمن و غیره به دارالکفرهای سکولار اروپائی و آمریکا و استرالیا و غیره فرار کرده اند.
  2. بجنگند و با قدرت نظامی و زور، حاکمیت را از بین ببرند. همان کاری که الله تعالی با قدرت و زور بر سر قوم سکولار نوح و ثمود و عاد و لوط و غیره در آورد یا کسانی چون سلیمان علیه اسلام بر سر قوم سکولار ملکه سبأ در یمن در آورد یا همان کاری که رسول الله صلی الله علیه وسلم و جانشنیان صالحش بر سر دارالکفرهای مکه و ساسانی و روم و غیر درآوردند و یا برعکس: همان کاری که ایشِک تورک سکولار بر سر دارالاسلام تحت حاکمیت عثمانی ها در آورد و یا همان کاری که چین سکولار با همکاری روسیه ی سکولار بر سر جمهوری اسلامی ترکستان شرقی در آورد یا آمریکا و ناتو سکولار بر سر دارالاسلام امارت اسلامی افغانستان عمر سوم و امارت اسلامی هورامان غربی و امارت اسلامی سومالی و غیره در آورد.
  3. در لباس تقیه و خودسانسوری و منافقی گری فرورفته و به عنوان یک دشمن پنهان داخلی به زندگی خفت بار خود ادامه دهد. مثل همان عده از مومنینی که در دارالکفرها سکونت دارند و دارای عذرهای معتبر شرعی هستند که نه توان هجرت به دارالاسلام را دارند و نه توان جنگیدن با حاکمیت کفار برخورد را دارند : إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلَا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا (نساء/۹۸) و یا آنعده از مومنین که توان هجرت دارند و دارای عذر نیستند و با ماندن در دارالکفرها و بخصوص دارالکفرهای سکولار چنین خفت و ذلیلی و خودسانسوری و عمل نکرده به قوانین شریعت الله در دنیا و آتش جهنم در آخرت را برای خود می خرند : إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ ۖ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ ۚ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا ۚ فَأُولَٰئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۖ وَسَاءَتْ مَصِيرًا(نساء/۹۷)

در کنار اینها و دارالاسلام نیز کفار سکولاری مثل عبدالله بن ابی وجود دارند که نه فرار می کنند و نه غیرت جنگیدن دارند و دارودسته ی منافقین یا «الضّالّينَ» را در دارالاسلام شکل می دهند، به همین دلیل در ظاهر و در بعضی از عبادات ادای مسلمین را در می آورند اما در باطن همان کفار سکولار با عقاید سکولاریستی هستند؛ چرا کفار سکولار؟ چون سایر کفار : ۱- الَّذِينَ هَادُوا [یهودی ها]۲- وَالصَّابِئِينَ [مندائیان یا ستاره پرستان] ۳- وَالنَّصَارَىٰ [مسیحی ها] ۴- وَالْمَجُوسَ[زرتشتی ها] در دارالاسلام اهل جزیه هستند و می توانند مسلمان نشوند و بر اساس عقاید خودشان عمل کنند و نیازی به نقش بازی کردن و خوسانسوری ندارند اما کفار ۵- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا [مشرکین= احزاب = سکولاریستها]  تنها بین اسلام و جنگ باید یکی را انتخاب کنند و اهل جزیه نمی شوند به همین دلیل بی عرضه ها و بی غیرتان میان سکولاریستها در ظاهر ادای مسلمین را در می آورند و حتی با چیرگی در نقش بازی کردن در مراکز قدرت نظام نیز نفوذ می کنند و بخصوص با اشغال مراکز عقیدتی و فرهنگی از هر فرصتی برای ضربه زدن به نظام استفاده می کنند.  

پس در هر حالتی و در تمام نظامهائی که در طوال تاریخ گذشته و معاصر بر اساس عقاید سکولاریستی یا اسلامی یا یهودی و غیره شکل گرفته است درخواست برای تغییر این نظام عقیدتی به نظام عقیدتی دیگری نه یک خواست طبیعی که «خیانت» محسوب می شود و مخالفین چاره ای جز برگزیدن یکی از ۳ راه ۱- فرار ۲- جنگیدن ۳- خودسانسوری و سازگار شدن با نظام حاکم نداشته و ندارند.

و اما دارالاسلام ایران:

می دانیم که حکومت اسلامی بر منهاج و روش نبوی دارای دو مشخصه ی عمده است: ۱- حاکمیت شورا ۲- نظارت عمومی که در فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر با دست یا زبان یا قلب خودش را نشان می دهد.

در دارالاسلام ایران مردم به صورت مستقیم می توانند بر اساس مذاهب جعفری و حنفی و زیدی و مالکی و شافعی و حنبلی اعضای شوراهای مختلف روستا و شهر و استان و خبرگان رهبری یا اهل حل و عقد و رئیس جمهور را انتخاب کنند و به صورت غیر مستقیم و به وسیله ای این افراد متخصصی که در مذهب خودشان انتخاب کرده اند هم رهبر را انتخاب کنند و بر رهبریت نظارت دارند هم  در انتخاب وزیران و استاندارها و سایر مسئولین عالی رتبه ای که توسط رئیس جمهور انتخاب می شوند نقش دارند.

پس مردم در ایران از روستا و محل زندگی خودشان تا رهبریت نقش دارند؛ اما نکته ای تأسف بار و غم انگیز و در عین حال فاجعه بار که در میان حنفی ها و شافعی ها و سایر مذاهب به رسمیت شناخته ی اسلامی در ایران وجود دارد این است که این مذاهب غیر از اعضای خبرگان رهبری که آنهم با جبر و زور قانونی است خودشان به میل خودشان اعضای شوراهای مختلف روستا و شهر و استان و سایر مسئولین حکومتی را بر اساس میزان تخصصشان در فقه مذهبشان انتخاب نمی کنند بلکه بر اساس نژاد و قومیت و زبانشان انتخاب می کنند. یعنی کاری بر خلاف قانون اساسی ایران .

چون اصل ۱۲ قانونی اساسی ایران فعالیت بر اساس مذهب آنها را به رسمیت شناخته نه بر اساس نژادشان را، اما اینها به همین سادگی نژاد را که از طریق آلت تناسلی پدرانشان به آنها رسیده است جایگزین قرآن و احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم و آنهمه فقه غنی مذهب خودشان می کنند؛ چه معامله و جایگزین ضد اسلامی و زشت و خیانت بار و تنفر انگیز و پستی را انجام می دهند! که تنها یکی از ثمرات آن این است که نمایندگان مجلس شورای اسلامی که باید در امور اجتهاد پذیر قوانینی بر اساس ۱- قرآن ۲- احادیث صحیح ۳- اجماع  4- قیاس و غیره تصویب کنند قوانینی بر اساس هوا و هوس و سلیقه ی خودشان تصویب می کنند و اعضای شوراهای مختلف شهر و روستا هم مسائل اجتماعی و فرهنگی و آموزشی و غیره را بر اساس هوا و هوس سکولاریستی خودشان و در راستای مسائل قومیتی و نژادی و جاهلیت به پیش می برند نه بر اساس قوانین شریعت الله که در فقه مذهبشان وجود دارد و جالب است بدانید اکثر این اعضای شوراها نیز یا سکولار هستند یا جزو دارودسته ی منافقین و سکولار زده ها و اکثراً دچار مفاسد اقتصادی و اداری و حتی اخلاقی هم می شوند! و کار را به جائی رسانده اند که عده ای از آنها نفاق خود را آشکار کرده و حتی اهل نماز و روزه و سایر عبادات اسلامی نیز نیستند به همین دلیل است که فلان مولوی در رد صلاحیت عده ای از کاندیداهای مجلس و ریاست جمهوری که اهل نماز هم نبودند اعتراض می کند شما چکار دارید به نماز خواندن طرف، شما که برای امامت مسجد نفر انتخاب نمی کنید؟ به همین صراحت و به همین بی حیایی و بی شرمی این مولوی لجن پراکنی می کند.

این معامله ی سراسر خیانت بار و ضرر مندی که این دسته از مردم با عوض کردن قرآن و احادیث صحیح و فقه مذهب خودشان با آلت تناسلی پدارنشان به آن دست زده اند و این دستاوردی که این اعضای مختلف شوراها و مسئولین حکومتی برایشان به ارمغان آورده اند ثمره ی فعالیت همین مولوی ها و مُلاها و ماموستاها و شیوخ و آخوندهای خائن در میان مردم است که در نهایت منجر به انتخاب افرادی جاهل به فقه مذهب خودشان شده است که ناگزیر بر اساس شیوه های مدیریتی سکولاریستی عمل می کنند و به این شکل وجود و تحمل مسئولینی جاهل به مذهب که معیارها و اصول مدیریتی مذهبی را کنار زده و بر اساس اصول و معیارهای سکولاریستی عمل می کنند برایشان عادی می شود.

تا اینجا مشخص است که همین مولوی ها و مُلاها با اینهمه مدارس به اصطلاح دینی که در اختیار داشته اند تولیداتی به مردم عرضه کرده اند که تنها در آداب حیض و نفاس و دستشوئی و سایر امور شخصی و فردی تخصص دارند و البته در داستان سرائی و تخدیر و مشغول کردن مسلمین به مسلمین هم حرفه ای شده اند اما در مسائل اجرائی متعلق به جماعت و اهل جماعت شدن و کسب قدرت حکومتی و مدیریت نهادهای مختلف قدرت در جماعت و دارالاسلام نه به صورت تخصصی افرادی تربیت کرده اند و نه در برنامه ی درسی آنها تربیت چنین افرادی وجود دارد با آنکه فقه مذهبی مردم اطراف آنها نیز غنی و سرشار از مواد درسی جهت تربیت چنین مدیرانی است که مسلط بر مذهب خودشان باشند.

زمانی که این دسته از مولوی ها و مُلاهای خائنی که بر جهالت و احساسات مریدانشان سوار شده اند توانستند تا این مرحله پیش بروند به سادگی با زمینه سازی هائی که کرده اند می توانند یک مرحله جلوتر رفته و ادعا کنند مسائل حکومتی و اجرائی در جامعه جدای از مسائل مذهبی است که ما ارائه داده ایم و این مردمی هم که تربیت کرده اند به سادگی چنین توطئه ای را می پذیرند چون سالهاست در این توطئه آموزش دیده و پرورش یافته اند و به این توطئه خود گرفته و عادت کرده اند و علاوه بر آن صدها شبکه ی مختلف ماهواره ای و فضای مجازی کفار سکولار جهانی و احزاب سکولار و مرتد محلی و دارودسته ی منافقین بومی هم این مُلاها و مولوی های خائن را در این جنگ نرم و روانی و در کشاندن مردم به سمت و سوی سکولاریسم یاری می رسانند.   

این مولوی ها و آخوندها و مُلاهای حنفی یا شافعی در ایران می دانند و یقین دارند که اگر در ایران رفراندومی برقرار شود هرگز قوانین مذهبی حنفی یا شافعی آنها بر ایران حاکم نمی شود یعنی احمقترین انسان هم این را می داند، با این وجود جهت برقراری رفراندوم در ایران برای تعیین اجرای شریعت یا اجرای قوانین کفری سکولاریسم دعوت می دهند که دقیقاً خواسته ی کفار سکولار جهانی و احزاب سکولار و مرتد محلی است که از زبان کثیف اینها بیان می شود.

 پس اینها مثلاً تنها مخالف فلان قانون مشخص اسلامی نیستند بلکه اینها در اساس خواستار کنار زدن قوانین شریعت الله از امور حکومتی و اجرائی دارالاسلام و جماعت هستند و می خواهند مسلمین، اهل جماعت کفار سکولار شوند نه اهل جماعت مومنین و مسلمین و دارالاسلام .

واضح و آشکار است که این مولوی ها و مُلاها دشمنان پنهان داخلی هستند که باید در برابر آنها هشیار بود و مواظب سخنان و افعال مخرب آنها بود. هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ ۚ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ ۖ أَنَّىٰ يُؤْفَكُونَ (منافقون/۴) آنها دشمن هستند و از ایشان برحذر باش . خدابکشدشان! چگونه (از حق) برگردانده می‌شوند ( و منحرف می‌گردند؟!).

این موجودات تنها با قدرت حکومتی و قدرت اجتماعی مومنین مدیریت و مهار می شوند نه با هزاران آیه و حدیث و سخن حکیمانه چون: لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِي صُدُورِهِمْ مِنَ اللَّهِ ۚ (حشر/۱۳) ‏ترس و هراس شما در سینه‌های ایشان ، بیش از ترس و هراس آنان از الله است !

پس بیائید با چنگ زدن به اولویتهای شریعت و اهل جماعت شدن و دادن آگاهی های شرعی به مومنین و کسب قدرت، ابتدا پایگاه مردمی این دشمنان داخلی را که بر جهالت مسلمین بنا شده است ویران کنیم و به تدریج این موجودات را از مراکز قدرت از جمله منابر رسول الله صلی الله علیه و سلم و مدارس دینی و سایر نهادهای قدرت جارو کرده و یا مجبور به خودسانسوری و خنثی شدن کنیم.


[۱]  ابن الملقن،البدر المنير۱/۶۸۰ / ابن حزم، المحلى ۹/۱۱۲

[۲] سنن الدارمي، مقدمة باب في ذهاب العلم، ۲۵۷- ۲۶۵/ ئەبوداوود (۳۶۶۴)، ئەحمەد (۲/۳۳۸)، داریمی (۲۵۷)، ابن عبدالبر، جامع بیان العلم وفضله ۳۲۶/ عَنْ تَمِيمٍ الدَّارِيِّ ، رَضِيَ اللهُ عَنْهُ ، قَالَ : تَطَاوَلَ النَّاسُ فِي الْبِنَاءِ فِي زَمَنِ عُمَرَ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ ، فَقَالَ عُمَرُ : يَا مَعْشَرَ الْعُرَيْبِ ، الْأَرْضَ الْأَرْضَ ، إِنَّهُ لَا إِسْلَامَ إِلَّا بِجَمَاعَةٍ ، وَلَا جَمَاعَةَ إِلَّا بِإِمَارَةٍ ، وَلَا إِمَارَةَ إِلَّا بِطَاعَةٍ ، فَمَنْ سَوَّدَهُ قَوْمُهُ عَلَى الْفِقْهِ ، كَانَ حَيَاةً لَهُ وَلَهُمْ ، وَمَنْ سَوَّدَهُ قَوْمُهُ عَلَى غَيْرِ فِقْهٍ ، كَانَ هَلَاكًا لَهُ وَلَهُمْ)

[۳] غزالى، ابوحامد، احياء علوم الدين، ترجمه مؤيدالدين محمد خوارزمى، به كوشش حسين خديو، تهران، چاپ سعه، انتشارات علمى فرهنگى، ۱۳۷۷٫ ج ۲، ص ۶۷۶/ ابن اخوه، محمد بن احمد بن قرشى، آيين شهردارى در قرن هفتم هجرى (مَعالِمُ الْقُربَه فى اَحكامِ الحِسبه)، ترجمه جعفر شعار، چاپ سوم: تهران، چاپخانه شركت انتشارات علمى و فرهنگى، ۱۳۷۶٫ص ۴۸ / خنجى اصفهانى، فضل بن روزبهان، سلوك الملوك، تهران، چاپ محمدعلى موحد، خوارزمى، ۱۳۶۲٫ص ۱۷۸

[۴] غزالى، احياء علوم‏الدين، ج ۲، ص ۷۱۹/ خنجى، سلوك الملوك، ص ۱۸۰

[۵] ماوردى، ابوالحسن على بن محمد، الاحكام السلطانيه، قم، مكتب الاعلام الاسلامى، ۱۴۰۶ ق.ص ۲۹۲/ شيزرى، عبدالرحمن، نهاية الرتبه فى طلب الحسبه، بيروت، دارالثقافه.ص ۶/ ابن اخوه، آيين شهردارى در قرن هفتم، ص ۴۹٫

[۶] ماوردى، همان، ص ۲۴۱/ ابويعلى، محمد بن حسين فرّاء، الاحكام السلطانيه، تصحيح محمد حامد، چاپ دوم: مصر، مركز النشر، مكتبة الاعلام الاسلامى، ۱۴۰۶ ق / ۱۳۵۷ ش. ص ۲۸۵ / ابن اخوه، آيين شهردارى در قرن هفتم، ص ۴۹٫  

[۷] همان

[۸] ماوردى ، الأحكام السلطانيه، ص ۶۶/ ابن اخوه، آيين شهردارى در قرن هفتم، ص ۲۳۹

[۹] خواجه نظام‏الملك طوسى، ابوعلى حسن، سياست‏نامه، به اهتمام هيوبرت دارك، چاپ چهارم: تهران، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، ۱۳۷۸ص ۶۰/ خنجى اصفهانى، سلوك الملوك، ص ۱۷۸

[۱۰] ابن اخوه، آيين شهردارى در قرن هفتم، ص ۴۹ و ۲۳۹

[۱۱] غزالى، احياء علوم‏الدين، ص ۷۱۹/ شيزرى، نهاية الرتبه فى طلب الحسبه، ص ۷ /  خنجى اصفهانی، سلوك الملوك، ص ۱۸۰

[۱۲] شيزرى، نهاية الرتبه فى طلب الحسبه، ص ۶ ـ ۱۰/ ابن اخوه، آيين شهردارى در قرن هفتم، ص ۵۴ و ۲۳۹ / خنجى اصفهانی، سلوك الملوك، ص ۱۸۰/ لمبتون، ا.ك، سيرى در تاريخ ايران بعد از اسلام، ترجمه يعقوب آژند، تهران، انتشارات اميركبير، ۱۳۸۱٫ ص ۱۴۸٫

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *