شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :مشرکین منتسب به اسلام و مسلمین، نه مومن هستند و نه آنها را تکفیر می کنیم. اینها منتسب به اسلام هستند. مشکل این تفکر علمای دعوت نجد چیست؟ مثلاً ما در دنیا می گوئیم این صوفی مشرک است و حکم به کافر بودن او در دنیا نمی دهیم و حکم آخرت او را هم نمی دهیم

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)

بسم الله و الحمد لله، اما بعد:

 السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

س۱:  مشرکین منتسب به اسلام و مسلمین، نه مومن هستند و نه آنها را تکفیر می کنیم. اینها منتسب به اسلام هستند. مشکل این تفکر علمای دعوت نجد چیست؟ مثلاً ما در دنیا می گوئیم این صوفی مشرک است و حکم به کافر بودن او در دنیا نمی دهیم و حکم آخرت او را هم نمی دهیم.

مشکل این است که بر خلاف قرآن و حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم و طبعاً بر خلاف منهج اهل سنت و جماعت و یکی از آفتها در میان اهل سنت و یکی از موانع در میان اهل جماعت است.

الله تعالی می فرماید: هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ فَمِنْكُمْ كَافِرٌ وَمِنْكُمْ مُؤْمِنٌ ۚ (تغابن/۲) ‏او کسی است که شما را آفریده است. گروهی از شما کافر و گروهی از شما مؤمن می‌گردید .

رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز می فرماید: الناسُ رجلانِ: رجلٌ بَرٌّ تَقِيٌّ كريمٌ على اللهِ وفاجرٌ شَقِيٌّ هَيِّنٌ على اللهِ .[۱] مردم دو دسته اند: یا نیکوکار، با تقوا و ارزشمند نزد الله، و یا بدکار و شقاوتمند و پست در پیشگاه الله.

الله و رسولش می گویند انسانها دو دسته بیشتر نیستند: یا مومن هستند یا کافر، و طبعاً کافر اگر با همین کافری بمیرد جاودانه در جهنم است، اما معتزله می گفتند: مَنزِلةٌ بَینَ المَنزِلَتَین…. یعنی دسته ی سومی هم وجود دارند که نه مومن هستند نه کافر اما این دسته ی سوم در قیامت جاودانه در آتش هستند؟  الله راست می گوید یا معتزله؟ قطعاً الله .

شما هم بدون آنکه بدانید همین عقیده ی معتزله را دارید با این تفاوت که معتزله حکم قیامت این شخص را نیز میدادند و شما ابتدا می گوئید حکم قیامت این دسته ی سوم را نمی دهیم اما با پیچ و تابهائی،هم در دنیا و هم در قیامت آنها را جزو کفار حساب می کنید و با جهشی عجیب، در این صفت خاص همان کار خوارج را انجام میدهید.

پس، این تفکر که مردم را به سه دسته تقسیم می کند ریشه ی تاریخی دارد و به قبل از شیخ محمد بن عبدالوهاب و دعوت نجدیت بر می گردد و متعلق به معتزله است.  ابن تیمیه می گوید: اصول پنج‌گانه‌ی معتزله عبارتست از: توحید، عدل، مَنزِلةٌ بَینَ المَنزِلَتَین: نه کافر نه مسلمان؛ میان این دو، اجرای وعید و امر به معروف و نهی از منکر (قیام بی ضابطه بر علیه حاکم جائر است). … و اما «مَنزِلةٌ بَینَ المَنزِلَتَین» یعنی انسان فاسق به هیچ وجه مؤمن نامیده نمی‌شود. چنان ‌که کافر هم نیست. در نتیجه به او حکمی بین کفر و ایمان داده‌اند. «اجرای وعید» هم یعنی این که معتقدند فاسقانِ ملت اسلام، جاودانه در آتش‌اند و با شفاعت یا به روشی دیگر از جهنم نجات نخواهند یافت؛ چنان که خوارج می‌گویند.[۲]

معتزله و خوارج می گویند اینها جاودانه آتش هستند، یعنی کافر هستند، خوارج با زبان می گفتند اینها در دنیا کافر هستند اما معتزله با زبان نمی گویند اینها کافر هستند و در دنیا حکم کفار را بر آن تطبیق نمی دهند اما برای قیامت آنها حکم کفار را بیان می کنند و می گویند این دسته ی سوم که فاسقین هستند در قیامت جاودانه در آتش هستند اما عذابشان زیاد سخت نیز مثل کفار اصلی بلکه عذابی معمولی دارند.[۳]

نجدیت چه می گوید؟

 ابتدا با اصطلاح تراشی های اشتباهی چون «مسلمان مشرک»  یا «مشرکین منتسب به اسلام» اینها را نه مومن می نامد نه کافر، یعنی همان مسیر معتزله را می روند، اما در قدم دوم، آنها را در دنیا مشرک می نامد، یعنی کاری بدتر از معتزله را انجام می دهند و در این تفکر و صفت خاص همان روش خوارج را در پیش می گیرند و در همین دنیا دسته ای خاص از مسلمین را که بر اساس تأویل خاص خودشان از توحید و عبادت و شرک، به نظرشان مرتکب کبیره ی شرک شده اند را کافر و جزو بدترین دسته از کفار ۵ گانه ی اصلی : الَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَىٰ وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا (حج/۱۷) یعنی دسته ی الَّذِينَ أَشْرَكُوا، مشرکین یا سکولاریستها قرار می دهند که سکولاریستها را الله تعالی نجس نامیده و بدترین احکام را به نسبت سایر کفار اصلی دارند. خوارج تنها به این بسنده می کردند که می گفتند فلانی که مرتکب کبیره شده است جزو کفار شده اما تعیین نمی کردند کدام دسته از کفار، اما نجدیت از میان کفار پنج گانه ی اصلی تعیین می کند که این مسلمان جزو بدترین دسته از این کفار شده که نجس هم هست. یعنی یک قدم جلوتر از خوارج، البته در این صفت خاص.

محمد بن عبدالوهاب با مشرک خواندن مسلمین مخالف خود به صراحت آنها را تکفیر می کند و مثال هم می آورد و می گوید : مثل کسانی که از عبدالقادر گیلانی  و امثال او درخواست می کنند. [۴] یا : هرکس علی بن ابی طالب را به فریاد بخواند کافر است و هرکس در کفر او شک کند و او را تکفیر نکند کافر است.[۵]

بن باز مفتی بزرگ نجدیت در دربار آل سعود بعد از تعریف شرک با آوردن مثالهائی چون طلب کمک و فریاد‌رس خواهى از اموات  یا کسانی که غائب هستند، یا ذبح و نذر کردن برای آنها می گوید: بر کافر اطلاق می شود که مشرک است و بر مشرک هم که کافر است. و به این شکل به این نتیجه می رسد که : الكافِرَ يُسَمَّى مُشرِكًا، والمشرِكَ يُسَمَّى کافراً، کافر مشرک نامیده می شود و مشرک هم کافر نامیده می شود.! [۶] به این شکل روشن می کنند که منظورشان از همان ابتدا تکفیر به ناحق مسلمین بوده و این اصطلاح تراشی ها مثل «مسلمان مشرک»  یا «مشرکین منتسب به اسلام» تماما زمینه چینی برای تکفیر این دسته از مسلمین بوده چنانچه در نهایت در الدُّررُ السَّنيَّة می گویند: ” کسی که مشرکین را از ملت اسلام خارج نداند در واقع تصدیق کننده ی قرآن نمی باشد چونکه قرآن مشرکین یعنی پرستش کنندگان غیراللە را از ملت اسلام خارج دانسته است وبه تکفیر واخراج آنها از ملت اسلام  وهمچنین به جنگیدن ودشمنی کردن با آنها امرکرده است محمد بن عبدالوهاب رحمه الله در ناقض سوم اسلام گفته است: ” هر کس مشرکین را تکفیر ننماید ویا اینکه در خارج بودن آنها از ملت اسلام شک داشته باشد ویا اینکه مذهب وراه آنها را درست وصحیح بداند کافراست “.[۷]

دیدی؟ این دیدگاه در مورد مسلمین، مخلوطی از دیدگاه معتزلی و خوارج است و چیز جدیدی نیست؛ کاری بدتر از معتزله؛ و طبعاً کسی هم که به قول آنها مشرک بمیرد جاودانه در آتش است و هرگز بیرون آورده نمی شود چون کفار بیرون آورده نمی شوند و این همان عقاید خوارج و معتزله است. انحراف از منهج صحیح یعنی همین بزرگوار .

ابن تیمیه می گوید: «مَذْهَبُ جَمَاهِيرِ السَّلَفِ وَالْخَلَفِ مِنْ الْأَئِمَّةِ الْأَرْبَعَةِ وَغَيْرِهِمْ» بر این است که یهود و نصارا جزو دسته ی کفار مشرک نیستند و کسانی که کفار اهل کتاب را جزو مشرکین می دانند« وهُوَ الْيَوْمُ مَذْهَبُ طَائِفَةٍ مِنْ أَهْلِ الْبِدَعِ»[۸]؛ آیا کسانی که مسلمین را مشرک می نامند اهل بدعت و منحرفتر از کسانی نیستند که کفار اهل کتاب را از لحاظ شرعی و حکمی مشرک می نامند؟

پس این تفکر بدعی و منحرف ربطی به قرآن و احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم و منهج اهل سنت و جماعت ندارد. شخص در دنیا یا جزو مسلمین است یا جزو کفار . حتی در دنیا منافقینی که با خروج از الجماعه آشکار نشده باشند باز جزو مسلمین هستند. پس امر طبیعی است که ما عقیده ی اهل سنت و جماعت خودمان را بیان کنیم و در برابر این تفکر بدعی و منحرف بایستیم که به عنوان یک آفت در میدانهای مختلف دعوت و جهاد عمل کرده است و پیروان این تفکر هم به عنوان یک سد و مانع تاریخی، بزرگترین ضربات را به دعوت و جهاد و منهج اهل سنت و بخصوص بزرگترین ضربات را به الجماعة مسلمین و جهاد وارد کرده اند و خواسته و اکثرا ناخواسته به عنوان یک ابزار و بازیگر در سناریوها و نقشه های دشمنان آشکار و پنهان داخلی  بازی کرده اند.


[۱]

ابن العربي، عارضة الأحوذي ۶/۳۳۷ / المنذري، الترغيب والترهيب  4/62 / الرباعي، فتح الغفار۱۴۲۲/۳ / الألباني، صحيح الترمذي ۳۲۷۰ -۳۹۵۶ – صحيح الترغيب۲۹۶۵ – ۲۹۲۲- صحيح الجامع ۱۷۸۷ – ۷۸۶۷ -غاية المرام ۳۱۲ – صحيح أبي داود۵۱۱۶ / شعيب الأرناؤوط، تخريج المسند لشعيب۱۰۷۸۱-  8736 – تخريج سنن أبي داود ۵۱۱۶ 

[۲] ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج ۱۳ ص ۳۸۶.

[۳] قاضی عبدالجبار، شرح الأصول الخمسة، ۱۴۲۲ق، ص۴۷۱.

[۴] وفي رسالة الشيخ محمد رسالة في الرد على ابن صباح ، ذُكرت في تاريخ نجد تحقيق ناصر الدين الأسد ص۴۶۸ في الرد على من اتهمه بتهم ، ورد على ذلك ، إلا أنه قال في أثنائها : “الحمد لله ، أمَّا بعد : فما ذكره المشركون ( لاحظ هنا سماهم مشركين ) عنّي أنني أنهى عن الصلاة على النَّبِيّ -صلى اللَّه عليه وسلم- ، أو أني أقول لو أن لي أمراً هدمت قبة النَّبِيّ -صلى اللَّه عليه وسلم- ، أو أني أتكلم في الصالحين ، أو أنهى عن محبتهم ، كل هذا كذب وبهتان افتراه عليّ الشياطين الذين يريدون أن يأكلوا أموال الناس بالباطل ، مثل أولاد شمسان وأولاد إدريس الذين يأمرون الناس أن ينذروا لهم وينخونهم ويندبونهم ، كذلك فقراء الشياطين الذين ينتسبون إلى الشيخ عبد القادر وهو منهم بريء كبراءة علي بن أبي طالب من الرافضة ، فلما رأوني آمر الناس بما أمرهم به نبيهم -صلى اللَّه عليه وسلم- ألاّ يعبدوا إلا اللَّه وأن من دعى عبد القادر فهو كافر، وعبد القادر منه بريء ، وكذلك من نخى الصالحين أو الأولياء أو ندبهم أو سجد لهم … ” انتهى . والشاهد قوله : ” وأن من دعى عبد القادر فهو كافر ” فهذا نص بأنه يُكفّر من دعى عبد القادر وأمثاله (ومن فعل الشرك أعطى اسمه ، فيُسمى مشركا كافرا )، رسالة أرسلها إلى أحد علماء الأحساء واسمه أحمد بن عبد الكريم ، وهي الرسالة الحادية والعشرون في تاريخ نجد ص۳۴۶٫

[۵] الدرر السنیه   ۱۰/۳۶

[۶] مجموع فتاوى الشيخ ابن باز” (۹/۱۷۴، ۱۷۵) /  الشرك فهو صرف بعض العبادة لغير الله، كمن يستغيث بالأموات أو الغائبين أو الجن أو الأصنام أو النجوم ونحو ذلك، أو يذبح لهم أو ينذر لهم، ويطلق على الكافر أنه مشرك وعلى المشرك أنه كافر … فسمى الكفار به كفاراً وسماهم مشركين، فدل ذلك على أن الكافر يسمى مشركاً، والمشرك يسمى كافراً.

[۷] الدرر السنية : ۲۹۱/۹

[۸] وَسُئِلَ رَحِمَهُ اللَّهُ تَعَالَى عَنْ قَوْله تَعَالَى { وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ } وَقَدْ أَبَاحَ الْعُلَمَاءُ التَّزْوِيجَ بالنصرانية وَالْيَهُودِيَّةِ : فَهَلْ هُمَا مِنْ الْمُشْرِكِينَ ؟ أَمْ لَا ؟

فَأَجَابَ : الْحَمْدُ لِلَّهِ . نِكَاحُ الْكِتَابِيَّةِ جَائِزٌ بِالْآيَةِ الَّتِي فِي الْمَائِدَةِ قَالَ تَعَالَى : { وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ } وَهَذَا مَذْهَبُ جَمَاهِيرِ السَّلَفِ وَالْخَلَفِ مِنْ الْأَئِمَّةِ الْأَرْبَعَةِ وَغَيْرِهِمْ . وَقَدْ رُوِيَ عَنْ ابْنِ عُمَرَ : أَنَّهُ كَرِهَ نِكَاحَ النَّصْرَانِيَّةِ . وَقَالَ : لَا أَعْلَمُ شُرَكَاءَ أَعْظَمَ مِمَّنْ تَقُولُ إنَّ رَبَّهَا عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ . وَهُوَ الْيَوْمُ مَذْهَبُ طَائِفَةٍ مِنْ أَهْلِ الْبِدَعِ وَقَدْ احْتَجُّوا بِالْآيَةِ الَّتِي فِي سُورَةِ الْبَقَرَةِ وَبِقَوْلِهِ : { وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ } . وَالْجَوَابُ عَنْ آيَةِ الْبَقَرَةِ مِنْ ثَلَاثَةِ أَوْجُهٍ : ” أَحَدُهَا ” أَنَّ أَهْلَ الْكِتَابِ لَمْ يَدْخُلُوا فِي الْمُشْرِكِينَ فَجُعِلَ أَهْلُ الْكِتَابِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِدَلِيلِ قَوْلِهِ : { إنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا } . فَإِنْ قِيلَ فَقَدْ وَصَفَهُمْ بِالشِّرْكِ بِقَوْلِهِ : { اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إلَّا لِيَعْبُدُوا إلَهًا وَاحِدًا لَا إلَهَ إلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ } . قِيلَ : إنَّ أَهْلَ الْكِتَابِ لَيْسَ فِي أَصْلِ دِينِهِمْ شِرْكٌ ; فَإِنَّ اللَّهَ إنَّمَا بَعَثَ الرُّسُلَ بِالتَّوْحِيدِ فَكُلُّ مَنْ آمَنَ بِالرُّسُلِ وَالْكُتُبِ لَمْ يَكُنْ فِي أَصْلِ دِينِهِمْ شِرْكٌ وَلَكِنَّ النَّصَارَى ابْتَدَعُوا الشِّرْكَ كَمَا قَالَ : { سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ } فَحَيْثُ وَصَفَهُمْ بِأَنَّهُمْ أَشْرَكُوا فَلِأَجْلِ مَا ابْتَدَعُوهُ مِنْ الشِّرْكِ الَّذِي لَمْ يَأْمُرْ اللَّهُ بِهِ وَجَبَ تَمَيُّزُهُمْ عَنْ الْمُشْرِكِينَ لِأَنَّ أَصْلَ دِينِهِمْ اتِّبَاعُ الْكُتُبِ الْمُنَزَّلَةِ الَّتِي جَاءَتْ بِالتَّوْحِيدِ ; لَا بِالشِّرْكِ : فَإِذَا قِيلَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَمْ يَكُونُوا مِنْ هَذِهِ الْجِهَةِ مُشْرِكِينَ ; فَإِنَّ الْكِتَابَ الَّذِي أُضِيفُوا إلَيْهِ لَا شِرْكَ فِيهِ كَمَا إذَا قِيلَ : الْمُسْلِمُونَ وَأُمَّةُ مُحَمَّدٍ . لَمْ يَكُنْ فِيهِمْ مِنْ هَذِهِ الْجِهَةِ ; لَا اتِّحَادٌ وَلَا رَفْضٌ وَلَا تَكْذِيبٌ بِالْقَدَرِ وَلَا غَيْرُ ذَلِكَ مِنْ الْبِدَعِ . وَإِنْ كَانَ بَعْضُ الدَّاخِلِينَ فِي الْأُمَّةِ قَدْ ابْتَدَعَ هَذِهِ الْبِدَعَ ; لَكِنَّ أُمَّةَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لَا تَجْتَمِعُ عَلَى ضَلَالَةٍ فَلَا يَزَالُ فِيهَا مَنْ هُوَ مُتَّبِعٌ لِشَرِيعَةِ التَّوْحِيدِ ; بِخِلَافِ أَهْلِ الْكِتَابِ . وَلَمْ يُخْبِرْ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أَنَّهُمْ مُشْرِكُونَ بِالِاسْمِ بَلْ قَالَ : { عَمَّا يُشْرِكُونَ } بِالْفِعْلِ وَآيَةُ الْبَقَرَةِ قَالَ فِيهَا : وَالْمُشْرِكِينَ و وَالْمُشْرِكَاتِ بِالِاسْمِ . وَالِاسْمُ أَوْكَدُ مِنْ الْفِعْلِ الْوَجْهُ الثَّانِي أَنْ يُقَالَ : إنْ شَمِلَهُمْ لَفْظُ الْمُشْرِكِينَ مِنْ سُورَةِ الْبَقَرَةِ كَمَا وَصَفَهُمْ بِالشِّرْكِ : فَهَذَا مُتَوَجِّهٌ بِأَنْ يُفَرَّقَ بَيْنَ دَلَالَةِ اللَّفْظِ مُفْرَدًا وَمَقْرُونًا ; فَإِذَا أُفْرِدُوا دَخَلَ فِيهِمْ أَهْلُ الْكِتَابِ وَإِذَا قُرِنُوا مَعَ أَهْلِ الْكِتَابِ لَمْ يَدْخُلُوا فِيهِمْ كَمَا قِيلَ مِثْلُ هَذَا فِي اسْمِ ” الْفَقِيرِ ” و ” الْمِسْكِينِ ” وَنَحْوِ ذَلِكَ . فَعَلَى هَذَا يُقَالُ : آيَةُ الْبَقَرَةِ عَامَّةٌ وَتِلْكَ خَاصَّةٌ . وَالْخَاصُّ يُقَدَّمُ عَلَى الْعَامِّ . الْوَجْهُ الثَّالِثُ أَنْ يُقَالَ : آيَةُ الْمَائِدَةِ نَاسِخَةٌ لِآيَةِ الْبَقَرَةِ ; لِأَنَّ الْمَائِدَةَ نَزَلَتْ بَعْدَ الْبَقَرَةِ بِاتِّفَاقِ الْعُلَمَاءِ وَقَدْ جَاءَ فِي الْحَدِيثِ { الْمَائِدَةُ مِنْ آخِرِ الْقُرْآنِ نُزُولًا فَأَحِلُّوا حَلَالَهَا وَحَرِّمُوا حَرَامَهَا } وَالْآيَةُ الْمُتَأَخِّرَةُ تَنْسَخُ الْآيَةَ الْمُتَقَدِّمَةَ إذَا تَعَارَضَتَا . وَأَمَّا قَوْلُهُ : { وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ } فَإِنَّهَا نَزَلَتْ بَعْدَ صُلْحِ الْحُدَيْبِيَةِ لَمَّا هَاجَرَ مِنْ مَكَّةَ إلَى الْمَدِينَةِ وَأَنْزَلَ اللَّهُ ” سُورَةَ الْمُمْتَحَنَةِ ” وَأَمَرَ بِامْتِحَانِ الْمُهَاجِرِينَ . وَهُوَ خِطَابٌ لِمَنْ كَانَ فِي عِصْمَتِهِ كَافِرَةٌ . و ” اللَّامُ ” لِتَعْرِيفِ الْعَهْدِ وَالْكَوَافِرُ الْمَعْهُودَاتُ هُنَّ الْمُشْرِكَاتُ مَعَ أَنَّ الْكُفَّارَ قَدْ يُمَيِّزُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أَيْضًا فِي بَعْضِ الْمَوَاضِعِ كَقَوْلِهِ : { أَلَمْ تَرَ إلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيبًا مِنَ الْكِتَابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا هَؤُلَاءِ أَهْدَى مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا سَبِيلًا } فَإِنَّ أَصْلَ دِينِهِمْ هُوَ الْإِيمَانُ ; وَلَكِنْ هُمْ كَفَّرُوا مُبْتَدِعِينَ الْكُفْرَ كَمَا قَالَ تَعَالَى : { إنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلًا } { أُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقًّا وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُهِينًا } .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *