قیاس عبدالحمید زاهدان در برخورد با مخالفین حکومت، یزید معیار برای مقایسه شدن است یا…؟
به قلم: براهندک بلوچ
«يَربوع» که شبيه موش صحرايی يا راسو است یک درِ معمولی و آشکار برای رفت و آمد خودش دارد. اما در کنار این درِ محل رفت و آمد خود، از طریق تونل هایی که در خانه اش زده در یک نقطه یا نقاط دوردست تری، در یا درهای دیگری هم برای احتیاط می کند. این درهای احتیاطی را طوری به سمت سطح زمین می کند که سوراخ نشود، بلکه یک قشر نازک باقی می گذارد، نه آن قدر نازک که خود قشر خراب شود و پایین بیاید، بلکه در این حد که اگر روزی خطری از در آشکار (که همه می دانند) پیدا شد، او بتواند با سرش محکم به این قشر بزند و آن را خراب کند و فرار نماید. این که از این درِ آشکار و شناخته شده وارد می شود، اما از آن درِ پنهانی خارج شود، عرب به این می گوید: نافقاً؛ یعنی یک راه مخفی درونی پوشیده … . عده ای هم گفته اند که: نام سوراخ مخفی يربوع «نافقاء» است که کلمه ی «منافق» هم از همین واژه گرفته شده است.
دارودسته ی منافقین یا سکولار زده ها نیز، دو در و دو راهرو برای خودشان قرار داده اند؛ یک درِ ورودی که ظاهری است و به راهرو و تونل اصلی باز می شود که اسلام است؛ و یک راهرو و تونل انحرافی و پنهان دیگری که دارای یک درِ خروجی است که باید فرض کنیم درِ پنهانی، احتیاطی و اصلی است که برای روز مبادا و برای خودش نگه داشته است.
مولوی عبدالحمید اسماعیل زهی امام جمعه مسجد مکی زاهدان مدتهاست با روش «یکی به نعل میزنه یکی به میخ» سخنان راست و دروغ و ضد و نقیضی را بیان کرده که همیشه یک راه دررو برای خودش گذاشته است؛ ابتدا سم خودش را در دفاع از سکولاریسم و سکولاریستها و ضربه زدن به حاکمیت بر دارالاسلام می ریزد و بعد با غوغاسالاری و شعار دادن و داستان سرائی و زبان بازی یک راه در رو برای خودش می گذارد، غیر از سرگردانی برای مریدانش و آماده سازی آنها برای خدمت به احزاب و گروههای سکولار و غیر سکولار و غیر از خوراک تبلیغاتی برای رسانه های کفار سکولار جهانی و احزاب سکولار و مرتد محلی و دارودسته ی منافقین بومی خیری برای مردم ستمدیده و سرگردان بلوچ حنفی مذهب در بر نداشته است.
این مولوی در سخنان خود اصلاً توجهی به منهج اهل سنت و جماعت در مسائل مختلف عقیدتی و اصلاحی و بخصوص در مساله ی امر به معروف و نهی از منکر ندارد و مثلاً به صراحت اعلام می کند که اشکالی ندارد ما دارای حاکمیتی لائیک باشیم و یک لائیک مسئول حکومتی ما باشد و در (۱۹ خرداد ۱۴۰۲ش) هم اعلام می کند: ایران کشور یک قشر و قوم و مذهب و حتی کشور فقط اسلام نیست… فکر مذهبی جواب نمیدهد. اگر اهلسنت گمان کند که این کشور متعلق به اهلسنت است یا شیعه گمان کند که این کشور متعلق به شیعه است این تفکر جواب نخواهد داد، بلکه باید فکر انسانی و فکری بالاتر از مذهب داشته باشیم…. اگر بنده به جای شما بودم از صندلی خودم پایین میآمدم و در کنار مردم میایستادم و خود را در اختیار عقلای قوم و مردم میگذاشتم.”
اسلام از شیعه و سنی تشکیل شده است، فکر انسانی بالاتر از اسلام چیست که این مولوی برای آن دعوت می دهد؟ سکولاریسم است که شب روز برای پیروی از حقوق بشر سکولاریستی نعره می زند. آیا حکم کسی که این سخن را بگوید در منهج اهل سنت و جماعت چیست؟
در نماز جمعه ۶ مرداد ۱۴۰۲ ش هم گفت: «یزید تمام این جنایات را برای بقای حکومت خود مرتکب شد.. برای بقای حکومت نباید مردم کشته شوند» از این جنایت یزید فاسق فاجر به این نتیجه ی کلی می رسد که : حکومت، دنیاست و دنیا ارزش ندارد که انسان بهخاطر آن مخالفان خود را بکشد… اگر مردم بخواهند یک مسئولی نباشد حق با مردم است. ببینید مردم چه میخواهند. رضایت پروردگار در رضایت مردم است.”
یعنی به نظر شما در زمان ابوبکر صدیق که آنهمه مردم مرتد شدند به گونه ای که امام نسائی در فرمودهای میآورد که: «ارتدَّتِ العربُ» [۱]عرب مرتد شدند یا کسی چون ام المومنین عایشه رضی الله عنها می گوید:«ارتدَّتِ العربُ قاطبةً»[۲] عرب همگی مرتد شدند و عمر بن خطاب می گوید: إِنَّ الْعَرَبَ قَدِ ارْتَدَّتْ عَلَى أَعْقَابِهَا کُفَّارًا.[۳] قطعاً عرب مرتد گشته اند بر راه پیشنیان کافرشان، یا امام ابن خُزَیمه ی نیشابوری (۲۲۳ -۳۱۱ق) می گوید: «ارتدَّ عامَّة العرب» یعنی عرب به شیوه ای عمومی مرتد شدند؛ آیا دستور رسول الله صلی الله علیه وسلم به جنگ با این مرتدین و کار ابوبکر و اجماع صحابه در جنگ با جبهه ی مرتدین اشتباه بود؟ یا به نظر شما در خروج و قیام اغتشاشگران بر علیه عثمان بن عفان حق با آن مردم بود؟ یا در اهل بغی شدن معاویه و آنهمه کشت و کشتار با دو خلیفه ی راشد یعنی علی بن ابی طالب و حسن بن علی باز حق با معاویه بود؟ مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ (قلم/۳۶) شما را چه شده؟ چگونه شما (این چنین) حکم (ظالمانه) میکنید؟
اینکه به صورت کلی می گوئی: «رضایت پروردگار در رضایت مردم است» دقیقاً سخن ماکیاولی است که می گفت:”هدف وسيله را توجيه مي كند”، و شعارش این بود”صدای خلق صدای خداست” و خشنودی خداوند را در خشنودی مردم است.
اما الله تعالی تنها قانون شریعت خودش را حق می داند نه اکثریت و اقلیت را و می فرماید: وَإِن تُطِعْ أَكْثَرَ مَن فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ ۚ(انعام/۱۱۶) اگر از اکثر مردم پیروی کنی، تو را از راه خدا دور میسازند . و می فرماید: وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ ۚ (مومنون/۷۱) اگر حق و حقیقت از خواستها و هوسهای ایشان پیروی میکرد (و جهان هستی بر طبق تمایلاتشان به گردش میافتاد) آسمانها و زمین و همه کسانی که در آنها بسر میبرند تباه میگردیدند (و نظم و نظام کائنات از هم میپاشید) .
[۱] النسائی ۳۰۹۴ صححه الالبانی
[۲] ابن عساکر، تاریخ دمشق ۳۰/۳۱۱
[۳] واقدی، کتاب الرده ۱/۵۱