شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله : در همین اغتشاشات گذشته در ایران بعضی از مُلاها و مولوی ها که با زبان مردم را تحریک می کردند و حتی باعث تولید فتنه و کشته شدن چندین نماز خوان در بلوچستان شدند یا در مناطق اهل سنت کوردستان هم مُلاهائی رسماً برای بنیانگذاران و رهبران یکی از احزاب سکولار کوردی تبلیغ می کرد اما حکومت مثلا یک جوان منحرف را که جوگیر شده بود و راه بندانی کرده بود و یک نظامی را زخمی کرده بود اعدام کرد اما این مُلاها و مولوی های گمراه را که شریک جرم در قتل چندین جوان و نیروهای نظامی بودند را

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)

بسم الله و الحمد لله، اما بعد:

 السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

س۳: در همین اغتشاشات گذشته در ایران بعضی از مُلاها و مولوی ها که با زبان مردم را تحریک می کردند و حتی باعث تولید فتنه و کشته شدن چندین نماز خوان در بلوچستان شدند یا در مناطق اهل سنت کوردستان هم مُلاهائی رسماً برای بنیانگذاران و رهبران یکی از احزاب سکولار کوردی تبلیغ می کرد اما حکومت مثلا یک جوان منحرف را که جوگیر شده بود و راه بندانی کرده بود و یک نظامی را زخمی کرده بود اعدام کرد اما این مُلاها و مولوی های گمراه را که شریک جرم در قتل چندین جوان و نیروهای نظامی بودند را با تذکر مختصری رها کرده اند، آیا این تبعیض نیست؟

ج: اینکه با توجه به مسائل بین المللی و منطقه ای و داخلی دیپلماسی کنونی الجماعة و اولی الامر و متخصصین امنیتی دارالاسلام ایران در چگونگی مدیریت این فتنه چیست ما نمی دانیم اما می دانیم که با موفقیت موفق به مدیریت این فتنه و هدایت آن به مسیری که می خواست شد و این امتیاز بزرگی برای جماعت و اهل جماعت است. دقت داشته باشیم که دیپلماسی هم نوعی بده بستان و زبان گفتمانی خاصی است که باید به آن دقت کرد و گرنه ممکن است مثل خوارج زمان جماعت علی ابن ابی طالب و یا شیعیان حسن بن علی دچار اشتباه و سطحی نگری و محدود بینی و عدم فهم مقاصد شریعت و ضربه زدن به حرفشنوی و اطاعت خود و دیگران و در نهایت جدائی از جماعت شد که خطر بزرگی برای دنیا و قیامت شخص محسوب می شود.

به صورت کلی، عدم اجرای حد بر بزرگان و صاحبان قدرت خودش عامل نابودی ملتهاست و خطر بزرگی برای جماعت مسلمین محسوب می شود. موضوع دزدى یک زن از قبیله مخزوم براى قریش بسیار مهم بود (از اینکه دستش قطع شود ناراحت بودند) گفتند: چه کسى باید در این مورد با رسول الله صحبت کند؟ گفتند: به جز اسامه پسر زید که محبوب پیغمبر است چه کسى جرأت خواهش براى این موضوع را دارد؟ اسامه با پیغمبر صحبت کرد، پیغمبر به اسامه گفت: آیا براى جلوگیرى از اجراى یکى از حدود الهى خواهش و شفاعت مى‌کنى؟! سپس بلند شد، به سپاس و ستایش خداوند پرداخت، آنگاه گفت: إِنَّمَا أَهْلَكَ الَّذِينَ قَبْلَكُمْ أَنَّهُمْ كَانُوا إِذَا سَرَقَ فِيهِمْ الشَّرِيفُ تَرَكُوهُ، وَإِذَا سَرَقَ فِيهِمْ الضَّعِيفُ أَقَامُوا عَلَيْهِ الْحَدَّ، وَأيْمُ اللَّهِ لَوْ أَنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ مُحَمَّدٍ سَرَقَتْ لَقَطَعْتُ يَدَهَا[۱] ملّت‌هاى گذشته تنها به خاطر این به هلاکت رسیدند که وقتى یکى از اشراف دزدى مى‌کرد او را آزاد مى‌کردند، اگر یک نفر فقیر و بیچاره دزدى مى‌کرد، حد و مجازت را بر او اجرا مى‌نمودند، قسم به خدا اگر فاطمه دختر محمّد دزدى کند دستش را قطع خواهم کرد.

از ابتدای انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ش تا کنون، دارالاسلام ایران مُلاها و مولوی ها و آیت الله ها و حتی مراجع تقلید و گروهها و احزاب به ظاهر اسلامگرای مفسد زیادی را به همراه سایر مفسدین سکولار مرتد مجازات کرده است، حالا در این فتنه ی ۱۴۰۱ش که به نظر شما مولوی ها و مُلاهایی در مناطق شافعی و حنفی نشین مردم را التحریش کرده اند و قطعاً آخوندهایی در میان شیعیان هم دچار چنین جرمی شده اند و اینکه چرا هنوز محاکمه یا مجازات نشده اند مسأله ای است متعلق به اولی الامر یا همان متخصصین امور قضائی و امنیتی که باید از کانال آنها مساله را فهمید و به تصمیمات الجماعة اعتماد کرد و اشتباه اصحاب جمل دوباره تکرار نکرد.

 البته بسیاری از این مولوی ها و مُلاها خودشان در دیپلماسی دیکته شده ای که به کار بردند با بده بستانهائی که با اغتشاشگران انجام دادند یکی از عوامل مدیریت این اغتشاشات در الجماعة مسلمین دارالاسلام ایران بودند و به این شکل به نظر خودشان در خدمت به الجماعه انجام وظیفه می کردند و عده ای هم واقعاً به شغل کثیف التحریش و تحریک مکارانه ی مردم به شر به عنوان یکی از سربازان جنگ روانی کفار سکولار جهانی و احزاب سکولار و مرتد محلی روی آورده بودند که خواست تمام مومنین اهل جماعت از جماعت این است که دارودسته ی منافقین میان اینها همچون دارودسته ی عبدالله بن ابی سلول کنترل، مدیریت و منقبض و از منابر رسول الله صلی الله علیه وسلم و مدارس دینی و مراکز قدرت دور ریخته شوند، و معاندین و مفسدین آشکار شده ی میان اینها نیز بر اساس مذهب خودشان توسط جماعت محاکمه و مجازات شوند.  

نکته ی دیگر موجود در سخنان شما مساله ی منحرف و گمراه است، ضالین یا گمراهان یا دارودسته ی منافقین را طیفهای مختلفی تشکیل می دهند و منحرفین طیفی از این گمراهان هستند. «گمراه آن‌است که حق را نمی‌داند و منحرف کسی است که از هوای خویش حرف شنوی دارد»[۲].

با آنکه در جبهه و دارودسته ی این گمراهان هم کسانی پیدا می شوند که واقعاً نمی داند حق چیست اما این منحرفها می دانند حق چیست اما آگاهانه خود را در دسته ی گمراهان قرار داده اند و حتی هدایت این گمراهان را نیز برعهده می گیرند مثل عبدالله بن ابی یا ذوالخویصره یا عبدالله بن سبأ و امثالهم.  منحرف می داند خمر یا شراب و زنا و دزدی وغیره حرام است اما انجامش می دهد و خودش را در ردیف گمراهان و ضالین یا مومنین مجرم قرار می دهد.

اما آیا ملای دین فروش و خائنی که برای سکولاریسم و حاکمیتی لائیک و یکی از احزاب سکولار تبلیغ می کند نمی داند که این اقرار و دعوت او کفر محض و بواحی است؟


[۱]  مسلم ۱۶۸۸/  بخاری ۳۴۳۵ / الألباني، صحيح الجامع  2348

[۲] ابن تیمیه، منهاج السنة: ج ۳ ص ۳۸۳.

شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله : س۲: در فضای مجازی قیچی کاری ها و مطالبی از سلف صالح نشر می شود که شیعه به ابوبکر و عمر توهین می کنند و شیعه را کافر می دانند یا می گویند ابن تیمیه گفته که شیعه بدتر از یهود و مسیحی ها هستند آیا در منهج اهل سنت و جماعت این واقعیت دارد؟

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)

س۲: در فضای مجازی قیچی کاری ها و مطالبی از سلف صالح نشر می شود که شیعه به ابوبکر و عمر توهین می کنند و شیعه را کافر می دانند یا می گویند ابن تیمیه گفته که شیعه بدتر از یهود و مسیحی ها هستند آیا در منهج اهل سنت و جماعت این واقعیت دارد؟

ج: بارها به این سوال و قیچی کاری های عمدی این دسته پاسخ داده شده است که این قیچی کاری ها، اگاهانه و از سوی دشمنان آگاه و مجریان جنگ روانی دشمنان تولید شده و متاسفانه از سوی دارودسته ی منافقین و حتی مسلمین جاهل به منهج اهل سنت و جماعت و مومنین اهل کینه و بی انصاف و به دور از عدالت بازنشر و بازگو می شوند.

 شیعیان چه جعفری و چه زیدی آن مثل شافعی ها و حنفی ها و غیره مذاهبی اسلامی هستند و اجماع تمام فقها و اهل علم را از زبان امام نووی و..را  آوردیم که اینها مثل سایر مسلمین دارای حقوق اسلامی یکسانی هستند. امام نووی می گوید: همواره همه ی سلف و خلف (= قدما و متأخّران) بر روا بودن نماز پشت سر معتزله و دیگران از اصحاب همه ی مذاهب اسلامی و روا بودن ازدواج و توارث با آنان و جریان همه ی احکام مسلمین بر آنان اتّفاق نظر داشته اند.[۱] جالب است بدانید که اگر کسی چون امام احمد بن حنبل به صورت مطلق و عام، معتقدین به خلق قرآن یا معتزله را تکفیر کرده اند اما هرگز کسی از میان ائمه ی مذاهب اسلامی تحت هیچ عنوانی شیعه را تکفیر نکرده است با این وجود نماز پشت سر معتزله را روا می دانستند و آنها را از تمام حقوق مسلمین بهره مند می کردند حالا چه رسد به سایر مسلمین از سایر مذاهب اسلامی. امام احمد می گفت: قومی شرورتر از خوارج نمی‌شناسم.. با این وجود صحیح‌ترین قول بر عدم تکفیر خوارج است.[۲]

با این وجود همچنانکه در میان سایر مذاهب بدعتهایی وجود دارد در میان شیعیان چون از ابتدا تا سال ۱۳۵۷ش حاکمیت و نیرویی بازدارنده ی نظامی در برابر نفوذی ها نداشتند بدعتهای بیشتری به وجود آمد و فرقه های بیشتری تولید شد که غلاة و منحرفین میان آنها به صدها فرقه مختلف و متضاد با افکار و عقاید مختلف و رنگارنگ هم رسیده است؛ همچنانکه در این چند دهه ی گذشته به دلیل نبود حکومتی در میان مذاهب حنفی و شافعی و مالکی و حنبلی ما شاهد رشد و گسترش بی سابقه ی فرقه ها و احزاب منحرف و متضاد رنگارنگ هستیم.

ابن تیمیه در مورد گروههای منحرفی چون قرامطه و روافض میان شیعه صحبت می کند که اگرچه هم چیزی از تشیع باطل را آشکار کنند که شیعه با آن موافق هستند «أن اظهروا شيئا من التشيع الباطل الذي يوافقهم عليه الشيعة» با این وجود این منحرفین گروه و دسته ای متمایز از شیعیان هستند، شیعیانی که «ليسوا زنادقة ولا منافقين » [۳] نه جزو زندیقان هستند و نه جزو منافقین.

این قیچی کاری ها و تکفیر کردنهای نابجا با شهادت عبدالقادر عبدالعزیز صاحب کتاب « العمدة في إعداد العدة للجهاد في سبيل الله تعالى» کلاً با هدایت اطلاعاتی و امنیتی وحمایت مالی دول دست نشانده ی خلیج فارس – بخصوص رژیم فاسد آل سعود و امارات و کویت – در برابر انقلاب اسلامی در ایران به وجود آمد و در تاریخ اسلام ریشه ای ندارد.

در میان غلاة شیعه فرقه هایی وجود داشته اند که معتقد به دشنام و بد دعایی علیه ابوبکر و عمر هستند و  به دلیل نبود قدرت حکومتی برای شیعیان جعفری و عدم تصفیه ی احادیث و عدم ارائه ی صحاحی از احادیث شیعه پس مانده های عقاید غلاة هنوز در میان عده ای از شیعیان وجود دارد مثل پس مانده های بسیاری از عقاید اهل بدعت که هنوز در میان حنفی ها وشافعی ها و سایر مذاهب باقی مانده است که باید با پالفتن روایات جعلی از احادیث صحیح و امر به معروف و نهی از منکر و اهل جماعت شدن ، این عقاید و افکار تصفیه شوند و مردم بار دیگر بر اساس منهج صحیح اسلامی تربیت شوند.

 آنچه برای ما مهم است اینکه هم اکنون در دارالاسلام و جماعت ایران توهین به ابوبکر و عمر و ام المومنین عایشه رضی الله عنها و سایر شخصیتهای اسلامی حرام شرعی و از لحاظ قانونی هم ممنوع شده است و کسی مرتکب این جرم شود مجازات می شود هر چند برای جا انداختن این دست از قوانین اصلاحگرایانه ی عقیدتی و فرهنگی ما نیاز به زمان داریم و باید تا زمان پاک شدن این منکر با مشغول شدن به اولویتهای اساسی و نیاز روز الجماعة و مومنین،  همچون رسول الله صلی الله علیه و سلم در برابر توهینهای عبدالله بن ابی در سگ و ذلیل نامیدن مهاجرین واکنش نشان داد، و باید این نظام و جماعت حاکم بر دارالاسلام ایران در این امر خیر مثل سایر امور خیر و شرعی اطاعت و یاری شود.

ادامه خواندن شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله : س۲: در فضای مجازی قیچی کاری ها و مطالبی از سلف صالح نشر می شود که شیعه به ابوبکر و عمر توهین می کنند و شیعه را کافر می دانند یا می گویند ابن تیمیه گفته که شیعه بدتر از یهود و مسیحی ها هستند آیا در منهج اهل سنت و جماعت این واقعیت دارد؟

 شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :مشرکین منتسب به اسلام و مسلمین، نه مومن هستند و نه آنها را تکفیر می کنیم. اینها منتسب به اسلام هستند. مشکل این تفکر علمای دعوت نجد چیست؟ مثلاً ما در دنیا می گوئیم این صوفی مشرک است و حکم به کافر بودن او در دنیا نمی دهیم و حکم آخرت او را هم نمی دهیم

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)

بسم الله و الحمد لله، اما بعد:

 السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

س۱:  مشرکین منتسب به اسلام و مسلمین، نه مومن هستند و نه آنها را تکفیر می کنیم. اینها منتسب به اسلام هستند. مشکل این تفکر علمای دعوت نجد چیست؟ مثلاً ما در دنیا می گوئیم این صوفی مشرک است و حکم به کافر بودن او در دنیا نمی دهیم و حکم آخرت او را هم نمی دهیم.

مشکل این است که بر خلاف قرآن و حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم و طبعاً بر خلاف منهج اهل سنت و جماعت و یکی از آفتها در میان اهل سنت و یکی از موانع در میان اهل جماعت است.

الله تعالی می فرماید: هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ فَمِنْكُمْ كَافِرٌ وَمِنْكُمْ مُؤْمِنٌ ۚ (تغابن/۲) ‏او کسی است که شما را آفریده است. گروهی از شما کافر و گروهی از شما مؤمن می‌گردید .

رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز می فرماید: الناسُ رجلانِ: رجلٌ بَرٌّ تَقِيٌّ كريمٌ على اللهِ وفاجرٌ شَقِيٌّ هَيِّنٌ على اللهِ .[۱] مردم دو دسته اند: یا نیکوکار، با تقوا و ارزشمند نزد الله، و یا بدکار و شقاوتمند و پست در پیشگاه الله.

الله و رسولش می گویند انسانها دو دسته بیشتر نیستند: یا مومن هستند یا کافر، و طبعاً کافر اگر با همین کافری بمیرد جاودانه در جهنم است، اما معتزله می گفتند: مَنزِلةٌ بَینَ المَنزِلَتَین…. یعنی دسته ی سومی هم وجود دارند که نه مومن هستند نه کافر اما این دسته ی سوم در قیامت جاودانه در آتش هستند؟  الله راست می گوید یا معتزله؟ قطعاً الله .

شما هم بدون آنکه بدانید همین عقیده ی معتزله را دارید با این تفاوت که معتزله حکم قیامت این شخص را نیز میدادند و شما ابتدا می گوئید حکم قیامت این دسته ی سوم را نمی دهیم اما با پیچ و تابهائی،هم در دنیا و هم در قیامت آنها را جزو کفار حساب می کنید و با جهشی عجیب، در این صفت خاص همان کار خوارج را انجام میدهید.

پس، این تفکر که مردم را به سه دسته تقسیم می کند ریشه ی تاریخی دارد و به قبل از شیخ محمد بن عبدالوهاب و دعوت نجدیت بر می گردد و متعلق به معتزله است.  ابن تیمیه می گوید: اصول پنج‌گانه‌ی معتزله عبارتست از: توحید، عدل، مَنزِلةٌ بَینَ المَنزِلَتَین: نه کافر نه مسلمان؛ میان این دو، اجرای وعید و امر به معروف و نهی از منکر (قیام بی ضابطه بر علیه حاکم جائر است). … و اما «مَنزِلةٌ بَینَ المَنزِلَتَین» یعنی انسان فاسق به هیچ وجه مؤمن نامیده نمی‌شود. چنان ‌که کافر هم نیست. در نتیجه به او حکمی بین کفر و ایمان داده‌اند. «اجرای وعید» هم یعنی این که معتقدند فاسقانِ ملت اسلام، جاودانه در آتش‌اند و با شفاعت یا به روشی دیگر از جهنم نجات نخواهند یافت؛ چنان که خوارج می‌گویند.[۲]

معتزله و خوارج می گویند اینها جاودانه آتش هستند، یعنی کافر هستند، خوارج با زبان می گفتند اینها در دنیا کافر هستند اما معتزله با زبان نمی گویند اینها کافر هستند و در دنیا حکم کفار را بر آن تطبیق نمی دهند اما برای قیامت آنها حکم کفار را بیان می کنند و می گویند این دسته ی سوم که فاسقین هستند در قیامت جاودانه در آتش هستند اما عذابشان زیاد سخت نیز مثل کفار اصلی بلکه عذابی معمولی دارند.[۳]

نجدیت چه می گوید؟

 ابتدا با اصطلاح تراشی های اشتباهی چون «مسلمان مشرک»  یا «مشرکین منتسب به اسلام» اینها را نه مومن می نامد نه کافر، یعنی همان مسیر معتزله را می روند، اما در قدم دوم، آنها را در دنیا مشرک می نامد، یعنی کاری بدتر از معتزله را انجام می دهند و در این تفکر و صفت خاص همان روش خوارج را در پیش می گیرند و در همین دنیا دسته ای خاص از مسلمین را که بر اساس تأویل خاص خودشان از توحید و عبادت و شرک، به نظرشان مرتکب کبیره ی شرک شده اند را کافر و جزو بدترین دسته از کفار ۵ گانه ی اصلی : الَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَىٰ وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا (حج/۱۷) یعنی دسته ی الَّذِينَ أَشْرَكُوا، مشرکین یا سکولاریستها قرار می دهند که سکولاریستها را الله تعالی نجس نامیده و بدترین احکام را به نسبت سایر کفار اصلی دارند. خوارج تنها به این بسنده می کردند که می گفتند فلانی که مرتکب کبیره شده است جزو کفار شده اما تعیین نمی کردند کدام دسته از کفار، اما نجدیت از میان کفار پنج گانه ی اصلی تعیین می کند که این مسلمان جزو بدترین دسته از این کفار شده که نجس هم هست. یعنی یک قدم جلوتر از خوارج، البته در این صفت خاص.

محمد بن عبدالوهاب با مشرک خواندن مسلمین مخالف خود به صراحت آنها را تکفیر می کند و مثال هم می آورد و می گوید : مثل کسانی که از عبدالقادر گیلانی  و امثال او درخواست می کنند. [۴] یا : هرکس علی بن ابی طالب را به فریاد بخواند کافر است و هرکس در کفر او شک کند و او را تکفیر نکند کافر است.[۵]

ادامه خواندن  شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :مشرکین منتسب به اسلام و مسلمین، نه مومن هستند و نه آنها را تکفیر می کنیم. اینها منتسب به اسلام هستند. مشکل این تفکر علمای دعوت نجد چیست؟ مثلاً ما در دنیا می گوئیم این صوفی مشرک است و حکم به کافر بودن او در دنیا نمی دهیم و حکم آخرت او را هم نمی دهیم

تأثیرات دروغ بستن بر مذهب جعفر صادق

تأثیرات دروغ بستن بر مذهب جعفر صادق

به قلم: خالد هورامی

با آنکه امام جعفر صادق و سایر امامان مورد پذیرش شیعه ی ۱۲ امامی به سبک رسول الله صلی الله علیه وسلم خود اقدام به نوشتن کتابی در فقه خود ننمودند اما بر خلاف رسول الله صلی الله علیه وسلم  در میان پیروان امام جعفر صادق و پدرش منافقینی (کفار پنهان داخلی) نفوذ یافته بودند که در آراء فقهی آنها اقدام به دروغپردازی می نمودند .

الله متعال ضمانت نموده است قرآنی که بر پیامبرش نازل نموده است را محافظت نماید به همین دلیل منافقین(کفار پنهان داخلی) و کفار آشکار خارجی و دوستان جاهل داخلی نخواهند توانست در آن دخل و تصرفی داشته باشند . اما الله متعال چنین ضمانتی برای محافظت از دیدگاههای فقهی بندگانش نداده است . به همین دلیل می بینیم که دروغسازی از زبان امام جعفر صادق و بزرگان قبل و پس از آن به چنان اپیدمی غیرقابل کنترلی تبدیل می گردد که علاوه بر آنکه موجب مه آلود شدن فضای حاکم بر این مذهب می گردد علمای معتمد و بزرگوار سایر مذاهب نیز از اکثریت روایات منسوب به آنها خودداری کرده‌اند.

کشی از جعفر صادق روایت کرده که او گفت: «ما، اهل بیت راستگو هستیم و دروغگویان همیشه بر ما دروغ می‏بندند، در نتیجه صدق و راستی ما به سبب دروغهایی که بر ما بسته‌اند، از نظر مردم اعتبار و ارزش خود را از دست می‏دهد»[۱]. در جای دیگری می‏گوید: «همانا مردم ولع و شیفتگی خاصی دارند که بر ما دروغ ببندند»[۲].

باز در جای دیگری می‏گوید: «مغیره بن سعید عمداً بر پدرم دروغ می‏بست و کتاب‌های اصحاب پدرم را می‏گرفت. اصحاب مغیره خودشان را به اصحاب پدرم نزدیک می‏کردند و آن کتابها را به مغیره می‏دادند و او به طور پنهانی کفر و زندقه و نفاق را در آن جعل می‏کرد و بعد آنها را به پدرم نسبت می‏داد. سپس آنها را به اصحابش می‏داد و به آنان دستور می‏داد که آن مطالب را در میان شیعیان پخش کنند. پس تمامی غلو و افراطهایی که در کتابهای پدرم است، از جمله مطالبی است که مغیره بن سعید در کتاب‌هایشان جعل کرده است»[۳].

غریفی می‏گوید: «همانا بسیاری از احادیث از ائمه صادر نشده بلکه افراد دروغگو آنها را وضع کرده و به ائمه نسبت داده‌اند: یا از طریق جعل آن روایات در کتابهای ائمه و یا از راههای دیگر. طبعاً باید برای این روایات یا اکثرشان، اسناد صحیحی را وضع نمایند تا این روایاتی که جعل شده‌اند، مورد قبول واقع شوند»[۴].

در میان آنهمه دروغسازی و یاوه گوئی غلاة، فضاء چنان آلوده و گل آلود گشته بود که عده ای علاوه بر عدم ذکر روایات منسوب به امام جعفر صادق در کتب خود بر این باور بودند که فقه امام جعفر صادق از بین رفته، و آنچه از اقوال و آرای فقهی او که امروزه در دست است و قابل اطمینان باشد، خیلی معدود و انگشت شمار است و یک مذهب را تشکیل نمی‏دهد.

 با وجود کتب امامان فقهی رایج غیر امامی و تلاشهای بی وقفه ی پیروان این مذاهب فقهی ما هنوز شاهد تصفیه ی روایات منسوب به پیامبر و آراء فقهی منسوب به این امامان فقهی هستیم و کسانی چون آلبانی را می بینیم که هزاران حدیث ضعیف را از منابع گذشتگان تشخیص و کنار می زنند اما متخصصین امر با وجود تمام تلاشهائی که صورت داده اند باز بر این باورند که هنوز نمی توان عدم وجود اسرائیلیات در آراء فقهی منسوبین به امامان خود را تأئید نمایند .

اگر کار تصفیه در میان این مذاهبی که دارای کتب مشخص و معلومی از طرف امامان خود هستند اینقدر مشکل است، باید کار تصفیه ی این آب آلوده ای که به نام مذهب جعفری در میان مردم جریان یافته چقدر مشکل و زمانبر باشد؟ کاری که قرنهاست شروع شده و هنوز هم ادامه دارد.

شیعیان جعفری بعد از قرنها و برای اولین بار در سال ۱۳۵۷ش صاحب قدرت حکومتی در ایران شده اند و انتظار می رود این حرکت تصفیه و تربیت با بهره گیری از تجربیات سایر مذاهب اسلامی سرعت بیشتری به خود گیرد.


[۱] رجال کشی: ص۱۰۸٫

[۲] همان، ص۳۴۷٫

[۳] حرکیة العقل الاجتهادی: جعفر شاخوری، ص۱۸۶٫

[۴] قواعد التحدیث: غریفی، ص۱۳۵٫

 شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (۲۳)

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (۲۳)

 بسم الله و الحمد لله، اما بعد:

 السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

حالا روش کفار آشکار وکفار پنهان داخلی و دارودسته ی منافقین در برابر مومنین و اهل سنت و جماعت و مسئولین حکومتی جماعت  در مساله ی امر به معروف و نهی از منکر چیست که حتی تعدادی از مومنین جاهل به منهج صحیح اهل سنت و جماعت را نیز آلوده کرده است؟

‏روش کفار آشکار اصلی و کفار پنهان داخلی در برخورد با عیبها و مشکلات میان مسلمین و مومنین روش آشکارا و برملا کردن و عمومی و نام بردن از مومنین و مسلمین است همان روشی که ما در برابر کفار سکولار به کار می گیریم. 

کفار سکولار زمانی که قدرت و بخصوص قدرت حکومتی داشته باشند نه تنها با التَّحْريش و تحریک مکارانه ی به شر، جنگ روانی خود را جهت زمینه سازی برای ضربه زدن و نابودی مومنین شروع می کنند بلکه با فراهم شدن زمینه های مناسب و بخصوص با انحراف افکار عمومی، خشونت خود را بر مومنین تحمیل می کنند. به عنوان مثال فرعون و بزرگان و مسئولین حکومتی او ابتدا این تبلیغات تحریک آمیز مکارانه ی منجر به شر را در مورد موسی و مسلمین همراه او شروع می کنند :

  • إِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أَن یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسَادَ ‏(غافر/۲۶) من از این می‌ترسم که دین شما را تغییر دهد، یا این که در زمین فساد را گسترش دهد و پراکنده سازد.‏
  • وَقَالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِ فِرْعَونَ أَتَذَرُ مُوسَى وَقَوْمَهُ لِیُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ وَیَذَرَکَ وَآلِهَتَکَ (اعراف/۱۲۷) اشراف قوم فرعون (به فرعون) گفتند: آیا موسی و پیروان او را آزاد و رها می‌سازی تا در سرزمین به فساد پردازند و تو و معبودان تو را ترک گویند.

نتیجه ی این تحریکات مکارانه ی منجر به شر چه شد؟

  • ‏ وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسَى وَلْیَدْعُ رَبَّهُ ‏(غافر/۲۶) فرعون گفت: بگذارید من موسی را بکشم و او پروردگارش را (برای نجات خود از دست من) به فریاد خواند.
  • قَالَ سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءهُمْ وَنَسْتَحْیِی نِسَاءهُمْ وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ (اعراف/۱۲۷)  گفت: پسران آنان را علی‌الدوام خواهیم کشت و دخترانشان را زنده نگاه می‌داریم و ما بر ایشان کاملاً مسلّط هستیم (و هرچه بخواهیم بر سر آنان می‌آوریم).

مگر چین و روسیه و آمریکا و انگلیس و فرانسه و ایتالیا و متحدین آنها با همین تحریکات مکارانه ی منجر به شر ابتدا افکار عمومی کفار سکولار جهانی و مزدوران محلی خود را به همراه میلیونها فریب خورده با خود جهت حمله و کشتار مردم ترکستان شرقی و غربی و الجزائر و لیبی و عراق و افغانستان و سومالی و لیبی و مالی و یمن و غیره همراه نکردند؟ و بعد بدترین جنایات را با انواع بمبمهای شیمیایی و فسفری و غیره مرتکب شدند و چنان کشتار وحشیانه ای از زنان و مردان و کودکان و پیران و حیوانات و حتی محیط زیست انجام داده اند و چنان شکنجه هایی را مرتکب شده اند که رویشان از فرعون هم سیاهتر شده است.

رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: إنَّ الشَّيْطانَ قدْ أيِسَ أنْ يَعْبُدَهُ المُصَلُّونَ في جَزِيرَةِ العَرَبِ، ولَكِنْ في التَّحْرِيشِ بيْنَهُمْ.[۱] شیطان در جزیزة العرب ازینکه عبادت شود ناامید شده اما ازینکه می تواند در میان مسلمین تغییر قلبها، ایجاد نفرت، کینه و جدائی را به وجود بیاورد ناامید نیست.

التَّحْرِيش نوعی تشویق به شر است که در آن مکر و فریب به کار رفته است. فرق التَّحْرِيش با التحريض این است که التحريض هم برای خیر به کار می رود هم برای شر اما التَّحْرِيشِ تنها برای شر به کار می رود.  التَّحْرِيشِ بین حیوانات یعنی: تشویق و تحریک آنها به جنگیدن.  

التَّحْرِيش که از زن و شوهر به عنوان اولین مجمتع شروع می شود تا میان برادران و خواهران و خانواده ها و فامیلها و همسایه ها و قبایل و قومیتها و دوستان و شرکاء و بین رئیس و کارمند و کارفرما و کارگر و غیره تا رهبریت الجماعة و نظام حکومتی با مومنین و سایر شهروندان دارالاسلام را نیز دربر می گیرد از تولیدات شیطان است و هر کسی (غیر از جهاد که: إنَّ الحَرْبَ خِدْعَةٌ[۲]) است در این کار جهت ضربه زدن و رساندن شر به مسلمین وارد می شود از کارمندان شیطان و مجری نقشه و طرح شیطان در میان مومنین و الجماعة مومنین و دارالاسلام است. رسول الله صلی الله علیه وسلم زمانی این حدیث را گفته است که مومنین صاحب الجماعة و دارالاسلام قدرتمند خود بودند که بساط کفار سکولار و موجودیت آنها در شبه جزیره ی عربستان را برچیده بودند.

 جرقه های التَّحْرِيش توسط  شیطان زده می شود که از این کار ناامید نشده شده است و با وحی کردن آن به پیروانش سعی می کند با تولید مجادله و جرو بحث داخلی میان مسلمین، مسلمین را در قوانینی از قانون شریعت الله منحرف کنند و آنها را به سمت و سوی فرقه فرقه شدن و حزب حزب شدن بکشانند، الله تعالی می فرماید: إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَىٰ أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ ۖ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ (انعام/ ۱۲۱) بیگمان شیاطین، به دوستان خود وحی و القاء می‌کنند تا این که با شما منازعه و مجادله کنند. اگر از آنان اطاعت کنید بیگمان شما (مثل ایشان) از مشرکین (سکولاریستها) خواهید بود.‏

بنیانگذار دین سکولاریسم شیطان است و مشرکین ( سکولاریستها / احزاب) پیروان مستقیم شیطان هستند و چنانچه شخصی ۱- اگاهانه ۲- عمدا ۳- به میل خودش و اختیاری «اطاعت» خودش را از قانونی از قوانین شریعت الله بگیرد و این اطاعت را به یکی از قوانین سکولاریستی بدهد، بدون شک یکی از سکولاریستها شده است حالا چه رسد به اینکه «اطاعت» خودش را از چندین قانون از قوانین شریعت الله گرفته و به قوانین کفری بدهد. البته این شیاطین، هم می توانند در میان جنها باشند و هم در میان انسانها چنانچه الله تعالی می فرماید: وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ (انعام/۱۱۲) ‏همان گونه (که اینان که در صدد هدایت ایشان هستی با تو دشمنی و ستیزه می‌ورزند) دشمنانی از شیاطین میان انسانها و جنّیان را در برابر هر پیغمبری عَلَم کرده‌ایم . گروهی از آنها سخنان فریبنده بی‌اساسی را نهانی به گروه دیگری وحی می کرده اند و پیام می‌داده‌اند تا ایشان را بفریبند. اگر پروردگار تو می‌خواست، چنین کاری را نمی‌کردند. پس بگذار دروغها به هم بافند.‏

یعنی با آنکه عمر دروغ کوتاه است اما کارخانه ی دروغ سازی توسط این شیاطین انس و جن از کار نمی افتد و زمانی هم که الله شیاطین انس را زودتر از شیاطن جن اورده است « شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ » نشان می دهد که خطر شیاطین میان انسانها از خطر شیاطین میان جنها برای مومنین بیشتر است؛ چون این شیاطن میان انسانها با مومنین و در جامعه ی مسلمین حضور ظاهری دارند و با آنها معاشرت می کنند و رفت و آمد دارند.

سخن چین و نمامی که رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد او فرموده است:لا يَدْخُلُ الجَنَّةَ نَمَّامٌ.[۳] یکی از بزرگترین رسانه ی مردمی و مهمترین کارگر شیطان است که در این التَّحْرِيشِ و جنگ روانی بر علیه مومنین و الجماعة ودارالاسلام مومنین انجام وظیفه می کند و امروزه رسانه های مختلف ماهوراه ای و مجازی به شکلی وسیع و بی سابقه ای در این کار فعالیت دارند و جنگی روانی و گسترده و همه جانبه ای را بر عقاید و افکار و مجمتع مسلمین و بخصوص بر الجماعه و دارالاسلام مومنین تحمیل کرده اند و در میان انسانها نیز کسانی هستند که سخنان این شیاطین انس و جن را می پذیرند و با همین سخنان به مجادله و جرو بحث با مومنین می پردازند چنانچه الله تعالی می فرماید: ‏وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَّرِیدٍ ‏(حج/۳) و از میان مردم کسانی هستند که بدون هیچ علم و دانشی درباره الله به مجادله برمی‌خیزند، و از هرگونه شیطان (انس و جنّ) سرکشی، پیروی می کنند.‏ کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَیَهْدِیهِ إِلَى عَذَابِ السَّعِیرِ ‏(حج/۴) شیاطینی که مشخّص و معلوم است، هرکس آنها را به سرپرستی بگیرد، حتماً گمراهش می‌گردانند و سوی به عذاب آتش (جهنم) سوزان راهنمائیش می کنند.

 سکولاریستهای قریش ابتدا خواستند بین رسول الله صلی الله علیه وسلم و ابوطالب را با التَّحْرِيش به هم بزنند اما موفق نشدند، [۴] باز سکولاریستهای قریش با فرستادن عمر و عاص به حبشه خواستند با تحریک توأم با مکر و حیله و التَّحْرِيش مهاجرین را برگردانند و حتی عمر وعاص موفق شده بود با رشوه بعضی از راهبها را نیز با خود همراه کند و اینها از نجاشی رضی الله عنه خواستند که مهاجرین را تسلیم کفار سکولار قریش کند، [۵] اما در نهایت کفار سکولار قریش شکست خوردند.

ادامه خواندن  شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (۲۳)

 شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (۲۲)

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (۲۲)

 بسم الله و الحمد لله، اما بعد:

 السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

مورد مهمی که غیر از قاعده ی اصلی نصیحت و نقد بر اساس «خصوصی – خصوصی» و سری در اصل «نظارت عمومی» و سبک امر به معروف و نهی از منکر رهبر الجماعة بر منهاج نبوت دیده می شود این است که مومنین توسط رسول الله صلی الله علیه وسلم چنان تربیت شده بودند که بر جایگاه خودشان به عنوان مومن و بر جایگاه الجماعة و رهبر دارالاسلام چنان آگاهی داشتند که جزو امور بدهی و علم عام شده بود به همین دلیل در حاکمیت بر اساس «خلافةٌ على مِنهاجِ النُّبُوَّةِ» آزاد بودند که در پارلمان خودشان یعنی مسجد «در صورت حضور رهبریت و مسئولین»، نقدهای شرعی خودشان را آشکارا بیان کنند و وارد مرحله ی امر به معروف و نهی از منکر «خصوصی – عمومی» شوند؛ یعنی سنتی حسنه و نوعی تریبون آزاد در حضور امام و مسئولین جهت «نقد قدرت در سطح حکومتی» داشتند و رهبران نیز مردم را به چنین کاری تشویق می کردند:

  • ابوبکر در همان خطبه ی اول حاکمیتش می گوید: من اکنون با اینکه بهتر از شما نیستم، بر شما حکومت یافتم؛ پس اگر راست بودم، مرا پیروی کنید و اگر کج شدم، مرا راست کنید.[۱] «وإِنْ رَأَيْتُمُونِي عَلَى بَاطِلٍ فَسَدِّدُونِي» و در لفظ دیگری: «وَإِنْ زِغْتُ فَقَوِّمُونِي»[۲]
  • عمر نیز در زمان حاکمیتش می گوید: ای مردم! حقوقی که بر من و شماست، با شما در میان می‏گذارم تا بر اساس آن از من بازخواست کنید.[۳]

این حاکمها و رهبران با مردم عادی همگی پیرو یک برنامه و قانون بودند به همین دلیل به راحتی می توانستند همدیگر را بر اساس همان مرجع و منبع ثابتی که دارند نقد کنند، بر این اساس است که عثمان در همان خطبه ی اول حاکمیتش می گوید: «بشنوید! من پیروی کننده‏ام نه تعیین کننده طریق جدید»[۴] حتی می بینیم که در زمان حاکمیت علی بر الجماعة، خوارج در کمال آزادی به ابراز عقیده می‏پرداختند و حتی در بین نماز علی سر و صدا بر پا می‏کردند؛ امّا امیرالمؤمنین با آنان در منتهای آزادی برخورد کرد، زندانشان نکرد و شلاقشان نزد و حتی سهمیه آنان را از بیت المال قطع نکرد،[۵] چرا؟ چون یکی ازدلایلش این بود که این خط فکری ادعا می کرد که حق پیش اوست اما حق پیش علی بود و کسی که حق نزد اوست در برابر اهل تأویل نیازی به خشونت ندارد بلکه نیاز به فضائی باز و سالم جهت گفتگو و تبادل آراء و دلیل دارد و تنها اهل باطلی که از لحاظ العلم و ادله در ضعف و فقر هستند در برابر سایر مومنین اهل تأویل غیر جنگجو دست به خشونت می زنند. اسلام به همین دلیل است که بر خلاف دیکتاتوری که بر کفار سکولار تحمیل می کند به کفار اهل کتاب و شبه اهل کتاب به عنوان مخالفین عقیدتی و فکری خودش طبق پیمانهائی حق شهروندی می دهد، چون خودش حق است و برای کشاندن این کفار به اسلام نیاز به فضائی سالم و آرام جهت گفتگو و تبادل دلیل و استدلال دارد.

به هر حال، بر اساس پیروی از اصل «نظارت همگانی» بود که مومنین به خود حق می دادند که مثلاً در امور اقتصادی و به خاطر چند سانتیمتر پارچه اضافی لباس، حاکم خود، عمر بن خطاب را در تریبون آزاد پارلمان و مسجد خود و به صورت خصوصی – عمومی مورد مواخذه قرار دهند.[۶]

صحابه کرام می گفتند: بَايَعْنَا رَسولَ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عليه وسلَّمَ علَى السَّمْعِ وَالطَّاعَةِ في العُسْرِ وَالْيُسْرِ، وَالْمَنْشَطِ وَالْمَكْرَهِ، وعلَى أَثَرَةٍ عَلَيْنَا، وعلَى أَنْ لا نُنَازِعَ الأمْرَ أَهْلَهُ،( إلَّا أنْ تَرَوْا كُفْرًا بَواحًا، عِنْدَكُمْ مِنَ اللَّهِ فيه بُرْهانٌ[۷]) وعلَى أَنْ نَقُولَ بالحَقِّ أَيْنَما كُنَّا، لا نَخَافُ في اللهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ .[۸] با رسول الله -صلى الله عليه وسلم- بیعت کردیم که در سختی و آسانی و در خوشی و ناخوشی، و آنگاه که ديگران بر ما ترجيح داده شوند، حرف شنوی و اطاعت نماييم. و این که با حاکمان و فرمانروايان و صاحبان امر خود بر سرِ قدرت منازعه و درگير نشويم، مگر اينكه كُفر آشكاری از آنان مشاهده كنيم كه نزد الله متعال برايمان دلیل و حُجّتى باشد، و (همچنان بیعت نمودیم بر) اينكه هر كجا كه باشيم حق را بگوييم، و از هیچ سرزنش سرزنش گری در راه الله متعال، نترسیم.

در این صورت برای یک مومن حق گو هم امنیت کامل جهت بیان حق وجود داشت و هم راه وروش دعوت و امر به معروف و نهی از منکر و نصیحت کردن بدور از التعییر و پرده دری و بی حیایی و ناسزا گویی و رسوا کردن و طعنه زدن و مسخره كردن[۹]  برایش روشن بود، تنها چیزی که ممکن بود در مرحله ی خصوصی – عمومی برایش دلتنگی به وجود بیاورد زخم زبان و سرزنش مردم بود چون در مرحله ی خصوی – خصوصی اصلاً کسی در جریان نبود غیر از خودش و حاکم و مسئولی که از او به صورت سری نقد کرده و یا نصیحتش کرده بود. 

البته در همان دوران صدر اسلام هم همه در سبک و روش گفتمانی نصیحت کردن امیر و مسئولین حکومتی در مساجد و در حضور خودشان یکدست نبودند به عنوان مثال: ابن عمر با تبیعت از آیه ی: لَا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ ۚ وَكَانَ اللَّهُ سَمِيعًا عَلِيمًا (نساء/۱۴۸) ‏خداوند دوست ندارد (که مردم) زبان به بدگوئی باز کنند، مگر آن کسی که مورد ظلم قرار گرفته باشد و الله شنوا و آگاه است؛ در برابر حجاج بن یوسف سقفی خونریز که در هنگام سخنرانی در حرم مکی بود قرار می گیرد و می گوید: يا عدو الله! استحلَّ حُرمَ الله، وخرَّبَ بيتِ الله، وقتلَ أولياءَ الله. [۱۰]  ای دشمن الله، حرامهای الله حلال شد، خانه ی الله خراب شد و اولیاء الله کشته شدند.

باز حجاج ثقفی کنار کعبه سخنرانی می کرد و گفت: عبدالله بن زبیر قرآن را تغییر داد، ابن عمر بلند شد و گفت دروغ گفتی، نه تو و نه پسر زبیر نمی توانید قرآن را تغییر دهید، حجاج به ابن عمر گفت تو پیری خرفت هستی بشین، ابن عمر گفت اگر تکرار کنی تکرار می کنم.[۱۱] (اگر باز از این سخنان بگوئی من باز بلند می شوم و در برابرت قرار می گیرم.)

کعب بن عُجْرَةَ از انصار رسول الله صلی الله علیه وسلم در زمان حاکمیت معاویه وارد مسجد کوفه می شود و می بیند که عبدالرحمن بن ام حکم خواهر زاده ی معاویه فرماندار حکومتی کوفه بر خلاف سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم در حال نشسته خطبه می خواند، به دلیل شدت عصبانیتش از مخالفت با سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم می گوید: “به این خبیث نگاه کنید که نشسته خطبه می خواند در حالی که الله تعالی می فرماید: وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَيْهَا وَتَرَكُوكَ قَائِمًا (جمعه/۱۱) هنگامی‌که تجارت یا سرگرمی‌ای را دیدند از اطراف تو (در هنگام خطبه نماز جمعه) پراکنده شدند و تو را ایستاده رها کردند.”[۱۲]

در کنار این دو سبک گفتمانی، طارق بن شهاب می‌گوید: مروان (بن حکم اموی) نخستین کسی بود که در روز عید قبل از نماز، خطبه خواند. پس مردی در برابر او بلند شد و گفت: نماز باید قبل از خطبه خوانده شود. مروان گفت: آنچه قبلاً بود، هم اکنون وجود ندارد. ابوسعید گفت: این شخص، به وظیفه‌اش عمل کرد. من شنیدم که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: مَن رَأَى مِنكُم مُنْكَرًا فَلْيُغَيِّرْهُ بيَدِهِ، فإنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِلِسانِهِ، فإنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِهِ، وذلكَ أضْعَفُ الإيمانِ. هرکس از شما منکری را مشاهده نمود، با دستش، تغییر دهد. اگر توانایی آنرا نداشت، با زبانش تغییر دهد. و اگر این را هم نتوانست، با قلبش، تغییر دهد (مبارزه منفی کند) و این، ضعیف‌ترین مرحله‌ی ایمان است.[۱۳]

این دو سبک گفتمانی مختلف امر به معروف و نهی از منکر به صورت خصوصی – عمومی در برابر سه مسئول حکومتی در داخل مسجد و در حضور خودشان بود و هر یک به اندازه ی توانائی که در خود می دیدند در برابر این ظالمین جائر ایستادند و کلمه ی حق را بر زبان راندند.  

ادامه خواندن  شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (۲۲)

 شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (۲۱)

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (۲۱)

 بسم الله و الحمد لله، اما بعد:

 السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

اگر در تاریخ صدر اسلام و سیره ی بزرگان صالح ما دقت کنید متوجه خواهید شد که تمام این گفتگوها و مناظره کردنها و نقد کردنها و امر به معروف ها و نهی از منکرها در سطح حکومتی، در حضور خود رهبر یا مسئول حکومتی بوده است و ثابت می کند که  روش و منهج مومنین دارای فقه و حکمت، از صدر اسلام تا کنون، این نبوده است که مثلاً در منابر مساجد یا جلسات عمومی عیبهای امام و رهبر الجماعة و حتی مفاسد اداری و اجرائی مسئولین دارالاسلام را بیان کنند؛ چون اولین ثمره ی چنین اشتباهی ضربه زدن به «اطاعت» شهروندان الجماعه و کل الجماعة و دارالاسلام است؛ چون باعث «خَرَجَ مِنَ الطَّاعَةِ، وفارَقَ الجَماعَةَ»[۱] دست کشیدن از اطاعت و جدائی از الجماعة می شود و زمانی که مردم حرف شنوی و اطاعت خودشان را از حاکمیت الجماعة می گیرند بلا استثناء زمانی که الجماعة جایگزین بالاتری برای این الجماعة مریض و آلوده وجود نداشته باشد این سمع و طاعة یا حرفشنوی و اطاعتی که از این حاکم الجماعة ی دارالاسلام گرفته شده است به سوی دارودسته ی منافقین داخلی و سپس فتنه گران اهل بغی و در نهایت به سوی کفار اصلی می رود و این یعنی اغتشاش و از بین رفتن وحدت دستور و وحدت فرماندهی در الجماعة و در نهایت هرج و مرج و اغتشاش و تفرق و سستی و بی ابهتی برای مومنین و الجماعة مومنین و ضربه زدن آشکار به الجماعة و دارالاسلام و حتی ضربه زدن به خود اسلام «لاَ إِسْلاَمَ إِلاَّ بِجَمَاعَةٍ، وَلاَ جَمَاعَةَ إِلاَّ بِإِمَارَةٍ، وَلاَ إِمَارَةَ إِلاَّ بِطَاعَةٍ[۲]» و ایجاد مانع در حرکت روبه جلو و تکاملی مومنین در رسیدن به الجماعة ی حکومت اسلامی بر منهاج رسول الله صلی الله علیه وسلم.

حتی در حیطه ی شخصی هم شخص نباید گناهی که خودش آنرا را انجام داده است نزد دیگران بیان و آشکار کند؛ رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: كُلُّ أُمَّتِي مُعَافًى، إِلاَّ الْمُجَاهِرينَ وَإِنَّ مِنَ الْمَجَانَةِ أَنْ يَعْمَلَ الرَّجُلُ بِاللَّيْلِ عَمَلاً، ثُمَّ يُصْبِحُ، وَقَدْ سَتَرَهُ اللهُ، فَيَقُولُ: يَا فُلاَنُ عَمِلْتُ الْبَارِحَةَ كَذَا وَكَذَا وَقَدْ بَاتَ يَسْتُرُهُ رَبُّهُ، وَيُصْبِحُ يَكْشِفُ سِتْرَ اللهِ عَنْهُ.[۳] تمام اُمت من مورد عفو قرار مى‌گیرند مگر کسانى که گناه خود را آشکار مى‌کنند . به راستى این یک نوع جنون است کسى که شب گناهى را انجام مى‌دهد و صبح بیدار مى‌شود مى‌بیند که خداوند گناهش را پوشانده و کسى از آن باخبر نیست، ولى خود پیش این و آن مى‌رود و مى‌گوید: شب فلان کار و فلان گناه کردم، گناهى را که شب خداوند بر او پنهان ساخته است خود صبح آن را آشکار مى‌سازد و پرده‌اى که خداوند بر گناهش کشیده، پاره مى‌کند.

شخص ناصح اگر قصد نصیحت دارد نه آبروریزی[۴] و ترور شخصیت، چنانچه به امام و رهبر الجماعة دسترسی مستقیم ندارد :

  • می تواند از کانالهای مختلفی مثل مراجعه مستقیم به دفتر رهبری یا هر یک از اعضای شورای خبرگان رهبری و اهل حل و عقد که مستقیماً با رهبریت در ارتباط هستند و یا نهادهای امنیتی و استخبارات و یا سایت اینترنتی و مجازی مخصوص ارتباط با رهبریت، نصیحت خودش را به ایشان برساند. در مورد سایر مسئولین رده های پائین جامعه نیز باز باید کانالی مستقیم جهت رساندن نصیحت به آنها را پیدا کرد که معمولاً در الجماعة کانال حراست و حفاظت اطلاعات و سایر نهادهای امنیتی در همان اداره و ارگان و یا به صورت موازی در نظر گرفته شده است.
  • یا منکر و امر ناپسندی که در حاکم و مسئولین الجماعة و در میان مردم جامعه وجود دارد و قدرت دسترسی به آنها را ندارد تا به صورت سری و پنهانی نصیحت و حق را به آنها برساند؛ یا امکان دسترسی هست اما از عواقب سخنش ترس و هراس دارد، بدون نام بردن از انجام دهنده و فاعل، به صورت آشکار و عمومی نقد و بررسی شرعی خود را ارائه دهد، لِئَلَّا يَضِيعَ أَصلُ الحَقِّ، تا اصل حق گم و ضایع نشود.[۵] مثلاً در مورد سهل انگاری در رها کردن زندانیان موجود در دارالکفرهای اصلی و طاری، سهل انگاری در آزاد سازی سرزمینهای اشغال شده ی مسلمین توسط کفار مثل ترکستان شرقی و اندلس و چچن وغیره، مثل قتل به ناحق مومنین به بهانه های پوچ خوارج و رافضی و مشرک بودن، مثل خمر، زنا، ربا و اختلاس و دزدی و بدعت شاهیگری و سایر جرمها بدون نام بردن از انجام دهنده و فاعل این جرمها چه حاکم باشد یا غیر حاکم به صورت آشکار و علنی صحبت کند که چنین نصیحتی واجبی است که وارد مرحله ی عمومی – عمومی شده است .

به عنوان مثالی دیگر در این زمینه می بینیم که منصور عباسی مردم را مجبور می کرد که به او بیعت دهند و به طلاقشان قسم بخورند که از زیر بیعت او خارج نشوند و بیعت شکنی نکنند؛ امام مالک بر اساس منابع شرعی و قواعدی چون «ليسَ لِسَّكرانٍ ولا لِمُضطَهدٍ طلاقٌ»[۶] به صورت عمومی و آشکارا و در جمع مردم بیان می کند که طلاق مُکره صحیح نیست، و طبعاً در چنین نظامی هزینه ی گفتن حق را نیز تحمل می کند و می پردازد، [۷]همچنانکه امروزه کسانی که صرفاً در برابر دین سکولاریسم و احزاب مختلف آن روشنگری می کنند هزینه ی آنرا با جان و مال و آبروی خودشان و فرزندان و اطرافیانشان می دهند حتی اگر اسم یک کافر سکولار و مرتد محلی را نیز نبرند، که نزدیکترین نمونه ترور ماموستا صلاح الدین تقبله الله فرزند شیخ عبدالهادی صالحی در سقز بود. 

در این مرحله ی عمومی – عمومی باید اولویت بندی کرد و نیاز روز را برطرف کرد و به نیاز روز پاسخ داد؛ عزبن عبدالسلام می گوید: من نزل بقريةٍ فشى فيها الربا، فخَطَب عن الزنا، فقد خان الله ورسوله.[۸] اگر کسی وارد مکانی شود که در آن مکان ربا منتشر شده است اما او در مورد زنا سخنرانی کند یا فتوا دهد، به الله و رسولش خیانت کرده است. پس در این مسائل هم نباید اجازه داد الرویبضه و علمای سوء با عقل و شعور و دین مردم بازی کنند، نگاه کن در حالی که فساد و پلیدی عقاید و فرهنگ و آداب و رسوم و حتی جنایات وحشیانه ی سکولاریسم و سکولاریستها در میان مسلمین فراگیر و عمومی شده است و دین و اخلاق عمومی و عقیدتی و حتی موجودیت و الجماعة مومنین در معرض خطر کفار سکولار جهانی و احزاب سکولار و مرتد محلی قرار گرفته است چند بار این مُلا و مولوی نامیزان نیمه دیوانه فلان داستان آمیخته با اسرائیلیات را برای شما تکرار کرده یا فلان داستان تاریخی از صدر اسلام را برای شما تکرار کرده که به نحوی به جنگ داخلی میان حنفی و نجدی و جعفری و شافعی و غیره با هم دامن می زند و یا برای ساعتها در مورد اموری غیر از اولویتهای اصلی صحبت می کنند؟  به قول امام محمد بن سيرين ومالك بن أنس : ‏إِنَّ هَذَا الْعِلْمَ دِينٌ فَانْظُرُوا عَمَّنْ تَأْخُذُونَ دِينَكُمْ [۹] این العلم (قران و حدیث) دین است، پس نگاه کنید از چه کسی دینتان را می گیرید.  

اسلام دینی است که انسان را از عبادت و بندگی بندگان آزاد می کند و به سوی عبادت و بندگی الله هدایت می کند؛ فرمانده کفار شبه اهل کتاب مجوس ساسانی که دشمنان شماره ۲ ما هستند از ربعی بن عامر نماینده ی مجاهدین الجماعة می پرسد شما برای چه برای حمله به ما آمده اید؟ نماینده ی مجاهدین پاسخ می دهد:

اللهُ اِبْتَعَثَنَا لِنُخرِجَ مَنْ شَاءَ من عباده مِنْ عِبَادَةِ العِبَادِ إلِى عبادة رب العباد، ومنْ ضِيقِ الدُّنْيَا إِلى سِعَتِهَا، وَمِنْ جَورِ الأديانِ إلى عدلِ الإسلامِ، فأرسلنا بدينه إلى خلقه لندعوهم إليه، فمن قبل ذلك قبلنا منه ورجعنا عنه، ومن أبى قاتلناه أبدًا حتى نفضي إلى موعود الله. الله ما را مبعوث و برانگیخته و فرستاده است (یعنی همان: كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ / آل عمران:۱۱۰) تا هر که را از بندگانش بخواهد ما از قید عبادت بنده بسوی عبادت خالق و آفریدگارشان، و از تنگی دنیا به وسعت و گشایش آن و از ظلم و جور ادیان به عدالت اسلام، آزاد کنیم، الله ما را با دینش به سوی خلقش فرستاده تا آنها را به سوی او دعوت کنیم، پس هر کس آن را قبول کند ما هم از او می پذیریم و کاری به کارش نداریم، و هر کس سرپیچی کند و نپذیرد ما با او تا مرز شهادت یا پیروزی خواهیم جنگید.

فرمانده ساسانی ها می گوید: ما سخنان شما را شنیدیم و از شما می‌خواهیم مدتی به ما مهلت دهید تا در این باره بیندیشیم. ربعی مقتدرانه در جواب می‌گوید: طبق سنت رسول الله ما نمی‌توانیم بیش از سه روز به دشمنان خود مهلت بدهیم. بنابراین من به شما سه روز مهلت می‌دهم و بعد از آن باید یکی از این سه مورد را انتخاب کنید: یا مسلمان شوید که در آن صورت ما سرزمین شما را به خود شما واگذار می‌کنیم و یا این که جزیه پرداخت نمایید و یا این که با ما وارد جنگ شوید. [۱۰]

ادامه خواندن  شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (۲۱)

 شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (۲۰)

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (۲۰)

 بسم الله و الحمد لله، اما بعد:

 السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

مرحله ی دوم: تغییر منکر با زبان

تا اینجا با تمرکز بیشتر بر الجماعة و نظام حکومتی دارالاسلام در مورد « مَن رَأَى مِنكُم مُنْكَرًا فَلْيُغَيِّرْهُ بيَدِهِ» امر به معروف و نهی از منکر با دست صحبت کردیم که در اولویت قرار دارد، مرحله ی بعدی امر به معروف و نهی از منکر، با زبان «فإنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِلِسانِهِ» و بخصوص چگونگی انجام امر به معروف و نهی از منکر در سطح حکومتی و الجماعة از سوی طرفها و طیفهای مختلف است که مرحله ای پائینتر از نهی از منکر با دست است، چون امر به معروف و نهی از منکر با توجه به توانائی هر شخص و «امت»ی در سه مرحله ی دست و زبان و قلب صورت می گیرد.

در مرحله ی دوم، یعنی تغییر منکر با زبان باید عرض شود که این مرحله به دو صورت انجام می شود:  

  1. شخص با زبان و هر وسیله ی رسانه ای و اجرائی شرعی که در اختیار دارد، با بهره گیری از کانالهای مشروع قدرت در سطح فردی و اجتماعی و حکومتی، سعی می کند توسط دیگران این منکر را از بین ببرد.

 یعنی اگر انسان مجرم و مفسدی وجود دارد و شما تنها توانائی برخورد زبانی دارید باید از طریق دیگرانی که قانون اساسی حاکم بر الجماعة و دارالاسلام مشروع دانسته با این منکر بجنگی و سعی در اصلاح و پاک کردن این منکر کنی چه این شخص مجرم و مفسد یکی از اعضای حکومت باشد یا شخصی عادی و غیر حکومتی.

 در اینجا سخن شما ابزاری است جهت به کارگیری دست و قدرت نظامی و بدنی دیگران و یا به کارگیری فشار اجتماعی دیگران جهت از بین بردن منکر؛ و نهی از منکر زبانی شما به اندازه ی توانائی شما تا رفع منکر توسط قدرت دیگران ادامه پیدا می کند و پیشروی می کند هر چند این مبارزه ی شما در بخش جنگ روانی و نرم مدتها طول بکشد. درروابط بین الملل، این روش، جهت برقراری موازنه ی قدرت و مدیریت دشمنان توسط قدرتهای خارج از کشور، به اسلوبی عادی و مورد پذیرش تمام کشورهای دنیا تبدیل شده است که توسط دارالاسلام و جماعت ایران هم به خوبی مورد استفاده قرار گرفته است. 

  • مورد دیگر مبارزه ی زبانی با منکر تنها نصیحت طرف مقابل است چه این نصیحت شما مورد پذیرش واقع شود یا نشود و شما از این جلوتر نمی روید.  

رسول الله صلی الله علیه وسلم در چگونگی و روش و اسلوب نصیحت صاحبان قدرت می فرماید: مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْصَحَ لِذِي سُلْطَانٍ فَلَا يُبْدِ لَهُ عَلَانِيَةً، وَلَكِنْ لِيَأْخُذْ بِيَدِهِ؛ فَيَخْلُوَ بِهِ ، فَإِنْ قَبِلَ مِنْهُ فَذَاكَ وَإِلَّا كَانَ قَدْ أَدَّى الَّذِي عَلَيْهِ.[۱]هركس خواست حاكمي را نصيحت كند بصورت آشكار اينكار را انجام ندهد و دست او را بگیرد و با او خلوت کند (به صورت پنهانی و سری او را نصیحت کند) اگر از او قبول نمود پس مقصود حاصل شده و گرنه آنچه بر او است ادا کرده است.

شخصی از ابن عباس در مورد امر به معروف و نهی حاکم سوال شد، پاسخ داد: إِنْ كُنْتَ فاعلًا ولا بُدَّ، ففيما بينك وبينه.[۲] اگر می خواهی چنین کاری انجام دهی و لازم است، پس فقط بین خودت و او باشد. این روش اصلی مومنین است که فضيل بن عياض رحمه الله می گوید: المؤمنُ يَسْتُرُ وَيَعِظُ وَيَنْصَحُ وَالْفَاجِرُ يَهْتِكُ وَيُعَيِّرُ وَيُفْشِي .[۳] مومن می پوشاند و سخنرانی و موعظه می کند و نصیحت می کند؛ و فاجر سرزنش وآبروریزی و رسوائی و برملا و آشکار می کند. 

واضح است نصیحت کننده به عنوان یک اصل و روش ثابت شرعی، باید امام و رهبر دارالاسلام را به صورت سری و پنهانی نصیحت کند[۴] یعنی اصل بر روش خصوصی – خصوصی است و این فرق دارد با جلسه ای «علمی عمومی» که امام و رهبر صرفاً رای و برداشت خودش از منابع را بیان می کند نه اجماع شورای اولی الامر را و سایرین نیز رای و دیدگاه خودشان را بیان می کنند که ممکن است با دیدگاه امام و رهبر الجماعة یا هر یک از مسئولین و امرای دارالاسلام و الجماعة مخالف باشد، یا اینکه زمینه ای برای نقد به صورت خصوصی – عمومی فراهم شده باشد و مومنین بتوانند در این جلسات «خود انتقادی» در حضور جمعی که شخص حاکم یا مسئول حکومتی هم وجود دارد نقد خودشان را ارائه دهند.  

برخلاف دارودسته ی منافقین و سکولار زده ها و کفار اصلی که همیشه آشکارا و نزد عموم و پشت سر رسول الله صلی الله علیه وسلم  بر علیه رهبریت الجماعة و سایر مومنین سخن پراکنی و جنگ روانی خود را انجام می دادند، مومنین اعضای شورای اولی الامر جنگی و سایر صحابه رسول الله صلی الله علیه وسلم اگر نقد یا سوالی داشتند نزد خود رسول الله صلی الله علیه وسلم که حاکم و رهبر دارالاسلام بود می آمدند و مطرح می کردند.

ابو وائل گوید: در جنگ صفین بودیم، (وقتى که سربازان امیر المومنین على نسبت به مطرح شدن صلح علی با معاویه اعتراض کردند) سهل بن حنیف بلند شد و گفت: اى مردم! شما به اشتباه خودتان فکر کنید، بیاد بیاورید که ما در روز حدیبیه با رسول الله صلی الله علیه وسلم بودیم، اگر مى‌خواستیم مى‌توانستیم جنگ کنیم، عمر آمد و گفت: مگر ما بر حق نیستیم و ایشان بر باطل؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: بلى، اینطور است، عمرگفت: مگر کشته‌هاى ما در بهشت و کشته‌هاى ایشان در آتش نمى‌باشند؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت: بلى، این طور است، عمر گفت: پس چرا ما در دین خود ذلّت و پستى را بپذیریم؟ چطور ما برگردیم در حالى که الله هیچ حکمى را بین ما و آنان انجام نداده باشد؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت: يا ابْنَ الخَطَّابِ، إنِّي رَسولُ اللَّهِ، ولَنْ يُضَيِّعَنِي اللَّهُ أَبَدًا. اى ابن خطاب! من فرستاده الله هستم، هرگز الله مرا ضایع نمی کند و شکست نخواهد داد، عمر به نزد ابوبکر رفت، آنچه به رسول الله صلی الله علیه وسلم گفته بود به ابوبکرهم گفت: ابوبکر گفت: محمّد فرستاده الله است، هرگز الله او را خوار نخواهد نمود، در این اثنا سوره فتح نازل شد، رسول الله صلی الله علیه وسلم تا آخر آن را براى عمر خواند، عمر گفت: اى رسول الله! مگر این صلح پیروزى است؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت: «بله».[۵]

به همین شکل و در زمان حاکمیت ابوبکر بر الجماعة و دارالاسلام مواردی مثل جنگ با مانعین زکات و منکرین زکات و پیروان پیامبران دروغین پیش می آمد که اعضای شورای اولی الامر و اهل حل و عقد و یا سایر مومنین دیدگاه دیگری داشتند اما این دیدگاه را نزد خود امیر و رهبر الجماعة بیان می کردند نه آشکار بدون حضور رهبر و امیر و در ملأ عام، و رهبر الجماعة در حکومت اسلامی بر منهاج النبوة نیز با تبعیت از اصل «نظارت همگانی» با صبر و حوصله پاسخگوی انتقادات و سوالات اعضای شورای اولی الامر و سایر مومنین اهل الجماعة و مسلمین دارالاسلام و حتی شهروندان غیر مسلمان بود. 

ادامه خواندن  شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (۲۰)

 شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (۱۹)

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (۱۹)

 بسم الله و الحمد لله، اما بعد:

 السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: إِنَّمَا الْإِمَامُ جُنَّةٌ يُقَاتَلُ مِنْ وَرَائِهِ وَيُتَّقَى بِهِ، فَإِنْ أَمَرَ بِتَقْوَى اللَّهِ وَعَدَلَ فَإِنَّ لَهُ بِذَلِكَ أَجْرًا، وَإِنْ أَمَرَ بِغَيْرِهِ فَإِنَّ عَلَيْهِ منه.[۱] بيشک که امام [حاکم و رهبر] سپری است که در پشت آن جنگ کرده مي شود و به وی پناه برده مي شود،اگر امر به تقوی الله بدهد و عدالت نماید، به خاطر این کارش اجر و پداش می گیرد، و اگر چیزی بر خلاف آن دستور دهد، گناه آن بر ذمۀ خودش است. یعنی امام الجماعه ای هم هست که اهل تقوا و عدل نیست، اما باز حکم سپر را برای دارالاسلام و اهل الجماعة دارد.

ذکر داستانی تاریخی در این زمینه مناسب است. المعتصم بالله فرزند سوم هارون الرشید بود که پس از برادرش مامون به شاهیگری الجماعة مسلمین رسید. معتصم مثل مامون و واثق حاکمی معتزلی مذهب بود، و می دانیم که معتزلی ها چه جنایاتی در حق اهل سنت و جماعتی چون امام احمد بن حنبل در دوران محنت مرتکب شدند.

در همین دوران در دارالاسلام فتنه ی جریان ارتدادی بابک خرمدین به عنوان یک آفت داخلی خون صدها هزار مسلمان را ریخته بود و کفار روم هم از این جنگ داخلی سوء استفاده کرده و به دارالاسلام حمله کردند، این کفار خارجی و اشغالگر یکی از زنان مسلمان را به اسارت می گیرند و به این خواهر مسلمان بی احترامی کنند. این خواهر مسلمان در زندان کفار فریاد زد و گفت: وامعتصماه، وامعتصماه، معتصم به دادم برس. زمانی که این فریاد خواهرمان به معتصم معتزلی مذهب رسید فوراً از تختش بلند شد و فریاد خواهر مسلمان را پاسخ داد كه «لبيكِ، لبيكِ». ونامه ای به این شکل برای پادشاه نصرانی روم فرستاد: از امیرالمومنین المعتصم بالله، به سگ روم سریعا آن زن را از اسارت آزاد خواهی کرد، اگر چنین نکنی لشکری را به سویت روانه خواهم کرد که ابتدایش نزد تو و انتهایش نزد من باشد و میدانی که سربازان اسلام مرگ و شهادت در راه الله را دوست دارند همانگونه که زندگی و عیش و نوش نزد تو وسربازانت محبوب است.

معتصم معتزلی مذهب در قصرش بلند شد و فریاد زد: حرکت کنید. با برداشتن توشه راه و در حضور  عبدالرحمن بن اسحاق قاضى بغداد و شعبه بن سهل و ۳۲۸ نفر مرد عادل وصیت خود را کرد و به همراه گروهى از فرماندهان جنگى حرکت کرد، نهایتا پس از مدتى جنگ و جهاد با رومیان، بر آنها پیروز شد و روم را شکست داد، و در ۱۷رمضان ۲۲۳ق  پس از کشتن بیشتر از ۳۰هزار کافر اشغالگر خارجی در جنگ عمُّوریّه با عزت این خواهر مسلمان ما را برگرداند. [۲]

این یکی از کارکردهای جماعت مسلمین است هر چند رهبر این جماعت یک مسلمان اهل بدعت باشد و در هر حال می تواند برای جماعت و اهل جماعت سپری باشد در برابر کفار اشغالگر خارجی و مرتدین داخلی و فرقه های اهل بغی . به قول امام نووی «الْإِمَامُ جُنَّةٌ» یعنی مثل محافظ و پوشش است؛ چون مانع این می شوند که دشمن مسلمین را اذیت کند، همچنین مانع از این می شوند که بعضی از مردم به بعضی دیگر ظلم کنند، و از کلیت اسلام محافظت می کند و مردم از او پرهیز می کنند و از شدت عملش می ترسند. و معنی « يُقَاتَلُ مِنْ وَرَائِهِ » یعنی می توان به صورت مطلق به همراه او با کفار و اهل بغی و خوارج و سایر اهل فساد و ظلم جنگید. [۳]   

با این کارکردهایی که امیرفاجر و ستمگر مسلمان نیز می تواند داشته باشد[۴] و این دسته از روایات، ابتدا لزوم نصب امیر برای دارالاسلام و داشتن الجماعة را می رساند که مومنین اهل این الجماعة شوند، این دسته ی دوم از بزرگان اهل فقه که وارد دستگاه حاکمیت بر الجماعة شده اند بر این باور بوده و هستند که اگر در مسیری موازی با بعضی از موارد حاکم حرکت کنند برای الجماعة و مومنین بهتر از این است که در مسیر مخالف و عکس حاکم در حرکت باشند، کسی چون صلاح الدین ایوبی، هم در بخش تعلیم و تربیت و کارهای فرهنگی و غیره بر اساس مذهب و فکر خودش کار می کند و هم در امور حکومت داری و اداری بهترین ناصح و حامی حاکم شیعه مذهب مصر است و مفهوم قاعده ی مورد پذیرش این دسته هم این است که: سُلْطَانٌ عَادِلٌ خَيْرٌ مِنْ مَطَرٍ وَابِلٍ، و أَسَدٌ حَطُومٌ خَيْرٌ مِنْ سُلْطَانٍ ظَلُومٍ، وَ سُلْطَانٌ ظَلُومٌ خَيْرٌ مِنْ فِتَنةٍ تَدُومُ.[۵] حاکم عادل، از باران پربار پیوسته [که همه چیز را بارور می کند] بهتراست، شير درنده بهتر از حاکم ستمگر است، و حاکم ستمگر و بیدادگر بهتر از آشوب و اغتشاش و فتنه‌ (هرج و مرجی) است كه مداوم باشد و ادامه داشته باشد.

‏الله تعالی می فرماید: إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِیتَاء ذِی الْقُرْبَى وَیَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ ‏(نحل/۹۰) خداوند به عدالت و دادگری، و نیکوکاری، و نیز بخشش به نزدیکان دستور می‌دهد، و از فحشاء و انجام کارهای ناشایست، و بغی و دست‌درازی نهی می‌کند. خداوند شما را اندرز می‌دهد تا این که پند گیرید. امر به سه مورد: عَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِیتَاء ذِی الْقُرْبَى  و نهی از سه مورد: الْفَحْشَاء وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْیِ. در این سخن نیز اصل بر حاکم عادل است «سُلْطَانٌ عَادِلٌ خَيْرٌ مِنْ مَطَرٍ وَابِلٍ»، نه آنچه که دارودسته ی منافقینی که در قالب و لباس خطیب و امام مسجد و غیره فرو رفته اند می خواهند با تمرکز بر بخش سوم این سخن « وَ سُلْطَانٌ ظَلُومٌ خَيْرٌ مِنْ فِتَنةٍ تَدُومُ.» استبداد و ظلم و بی عدالتی را به عنوان اصلِ مورد پذیرش زندگی دنیوی مسلمین و قَدَر به مردم بقبولانند و مسلمین را به پذیرش ظلم در لباس دین اسلام عادت دهند و به مردم بگویند که دو راه بیشتر وجود ندارد: یا اطاعت از حاکم مستبد و ظالم یا اغتشاش و شورش فرقه ها و احزاب مختلف و عدم امنیت و سایر مفاسد ناشی از این فرقه های مختلف و متضاد، و با این امنیت موقتی که برای نظام حاکم بر الجماعة و شهروندان الجماعة وجود دارد گزینه ی مبارزه و دعوت و امر به معروف و نهی از منکر پیگیر جهت ارتقای الجماعة ی آلوده و مریض کنونی به مراحل بالاتر و تامین امنیت اصلی و شرعی برای حاکم و زیر دستان را نادیده می گیرند.

ادامه خواندن  شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (۱۹)

 شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (۱۸)

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (۱۸)

 بسم الله و الحمد لله، اما بعد:

 السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

  امام قرطبی در توضیح حدیث: السَّمْعُ والطَّاعَةُ علَى المَرْءِ المُسْلِمِ فِيما أحَبَّ وكَرِهَ، ما لَمْ يُؤْمَرْ بمَعْصِيَةٍ، فإذا أُمِرَ بمَعْصِيَةٍ فلا سَمْعَ ولا طاعَةَ.[۱] بر شخص مسلمان حرف شنوی و اطاعت در اموری که دوست دارد یا از آن کراهت دارد و بدش می آید، وظیفه و حقی است بر گردنش، تا زمانی که به معصیت امر نشده است. زمانی که به معصیت امر شد، نه حرف شنوی کند و نه اطاعت کند. می گوید: در واجب بودن شنیدن و اطاعت کردن از ائمه و امراء و قاضیان است و چنانچه اینها به معصیت الله دستور ندهند اختلافی در واجب بودن این اطاعت برای آنها وجود ندارد؛ اما اگر به گناه دستور داد در آن گناه نباید از او اطاعت کرد؛ حالا اگر این گناهی که به آن دستور می دهد کفر باشد بر تمام مسلمین واجب است که چنین شخصی را خلع و برکنار کنند مثلاً برپای داشتن یکی از ارکان و ستونهای دین را ترک کند؛ مثل: برپا داشتن نماز، روزه رمضان، اقامه و برپا داشتن حدود، یا از اجرای این حدود جلوگیری کند، همچنین اگر نوشیدن خمر و مست کننده ها و زنا را مباح کند و از انجام اینها منع نکند هیچ اختلافی در خلع و برکناری او وجود ندارد.[۲]

از قرآن و سنت و اجماعِ امت، ثابت است که اگر کسی از شریعت اسلام خارج شد، هر چند شهادتین را هم بخواند، با وی جنگ می‌شود… به محض ابلاغ دعوت رسول الله صلی الله علیه وسلم به آنان، طبق شرایط اسلامی باید وارد جنگ مسلحانه با اینها شد.[۳]

ابن قیم هم می گوید: در حدیث: السَّمْعُ والطَّاعَةُ علَى المَرْءِ المُسْلِمِ فِيما أحَبَّ وكَرِهَ، ما لَمْ يُؤْمَرْ بمَعْصِيَةٍ، فإذا أُمِرَ بمَعْصِيَةٍ فلا سَمْعَ ولا طاعَةَ. دلیلی است بر این که هر کسی از صاحبان امر و قدرت در معصیت و گناه از الله اطاعت کند چنین شخصی عاصی و سرکش است، و چنین سرکشی نزد الله تعالی برای او عذر نمی شود، بلکه گناهِ سرپیچی مشمولش می شود.[۴] 

پس تمام این مدارا کردنها و صبر کردنها و تحمل اینهمه ذلت و خودسانسوری و غیره و در پیش گرفتن مسیر اصلاح و پرهیز از قیام و جنگ و منتظر زمان و شرایط مناسب قیام شدن، متعلق به حاکم مسلمان ظالم و فاجری است که کفر بواحی از او و قوانین تطبیقی او دیده نشود و بقای چنین حاکم ظالم مسلمانی بهتر از شوراندن غیر شرعی مردم بر علیه اوست؛ چنانچه حاکمیت از این خط قرمز ارتکاب کفر آشکار و بواح عبور کند به قول ابن حجر: إِذَا وَقَعَ مِنَ السُّلْطَانِ الْكُفْرُ الصَّرِيحُ، فَلَا تَجُوزُ طَاعَتُهُ فِي ذَلِكَ، بَلْ تَجِبُ مُجَاهَدَتُهُ لِمَنْ قَدَرَ عَلَيْهَا.[۵] اگر از حاکم (مسلمان) کفر صریحی رخ داد، پس در آن اطاعتش جایز نیست، بلکه جهاد با او واجب است برای کسی که توانائی این جهاد را داشته باشد.

ابن حجر از حاکم مسلمانی صحبت می کند که دچار کفر آشکاری شده باشد نه از کافر اصلی؛ و جهاد و جنگ مسلحانه بر علیه چنین حاکم مسلمانی که دچار کفر آشکار شده باشد را واجب می داند؛ این دقیقاً یکی از مواردی است که دارودسته ی منافقینی که منابر و مناصب حکومتی و رسانه های رسمی را اشغال کرده اند سعی در پنهان کردن آن دارند.

شخص می تواند در برابر حاکم ظالم مسلمان مدارا کند اما تحت هیچ شرایطی اجازه ی مداهنه در دین را ندارد؛ به قول امام قرطبی: مدارا با امیر مسلمان و حاکم کافر و یا مسلمان صاحب بدعت جهت دور کردن شرشان مجاز است اما تا زمانی که منجر به مداهنه در دین الله تعالی نگردد؛ بین مدارا و مداهنه فرق است، مدارا بخشش دنیا به نفع دنیا یا دین است و این مباح و در مواردی نیکوست، و مداهنه ی مذموم و حرام بخشش دین به نفع دنیاست.[۶]

اهل فقه و علمائی که با حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی حاکم بر الجماعة و دارالاسلام مدارا کرده اند به دو دسته ی عمده تقسیم می شوند:

  1. دسته ای ضمن دعوت و روشنگری، از نظام اجرائی حاکمیت کناره گیری کرده اند.
  2. دسته ای ضمن دعوت و روشنگری،وارد نهادها و موسسات مختلف حکومتی الجماعة شده اند.

دلیل کناره گیری ائمه و بزرگان از ظلم و دروغهای حکام و عدم پذیرش مسئولیت در چنین نظامهائی و تمرکز آنها بر روشنگری و تربیت آماده سازی ایمانی و قدرت اجتماعی مومنین و در پیش گرفتن مبارزه منفی، احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم است که می فرماید:

ادامه خواندن  شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (۱۸)