اغتشاشگران ۱۴۰۱ همگی مزدور دشمنان بودند یا…

 اغتشاشگران ۱۴۰۱ همگی مزدور دشمنان بودند یا…

به قلم: مژگان ….

بعضی از رسانه ها در تحلیلات خود دچار اشتباهات بزرگی می شوند؛ هم رسانه های مدافع ملت و هم رسانه های احزاب سکولار و مرتد و دشمنان ملت.

رسانه های احزاب سکولار و مرتد خارج نشین می خواهند به مخاطب القاء کنند که اینهایی که به خیابانها ریخته اند از طرفدران ما هستند و…

بعضی از رسانه های مدافع ملت هم ناخودآگاه در این دام می افتند و چنین نشان می دهند که اینهائی که داخل خیابانها ریخته اند همگی مزدور اجانب و غیره هستند

اما واقعیت این است که  دسته هایی از مردم ما خواسته ها و اعتراضات برحقی داشته و دارند اما هرگز راضی به این اغتشاشات نبوده و نیستند و زمانی که اغتشاشات سکولاریستها و سکولار زده ها شروع شد این طیف از مردم ما هرگز وارد خیابانها نشدند.

اعتراضات زمانی که در مکانی مشخص برگذار نمی شد در همان قدم اول باعث اختلال در زندگی عادی بخشهایی از مردم شهر شد و چون هدف اصلی اعتراضات نیز گم شده بود و معترضین راه مطالبه گری خود را نیز نمی دانستند به سادگی افراد فرصت‌طلب و اغتشاش‌گر به درون اعتراضات نفوذ کرده و مسائل دیگری پیش آوردند و اعتراضات را به انحراف کشیدند و خود معترضین توسط همین اغتشاشگران متحمل آسیب مالی و حتی جانی شدند؛ بسیاری از کشته سازی ها از همین معترضین صورت گرفت.

با شروع اغتشاشات و نا آرامی های داخلی همیشه فشار بیرونی و تحریم‌های بین‌المللی نیز بر مردم ایران تحمیل شده است و مشکلات اقتصادی که به هر حال می‌توان به‌عنوان یکی از محورهای نارضایتی و اعتراض دسته هایی از مردم قلمداد کرد، نه‌تنها بهبود پیدا نمی‌کند و مشکل اقتصادی حل نمی شود بلکه عموم مردم مجبور خواهند بود به دلیل تحریمات و فشارهای اقتصادی دشمنان خارجی و محدودیتهای کسب و کار شهروندان به دلیل اغتشاشات و نا آرامی ها عموم قشر ضعیف جامعه وضعیت اقتصادی و فشار اقتصادی بدتری را نیز تجربه خواهند کرد.

اغتشاشات ۱۴۰۱ سکولاریستها و سکولار زده های ایران که به بهانه مرگ یک دختر سکولار سقزی انجام شد، تنها چیزی که مطالبه نشد و درخواست نشد این بود که از کانال قانونی مساله ی قتل این دختر روشن شود، حتی تنها چیزی که مطرح نشد مشکلات اقتصادی مردم بود بلکه تماماً اصل قوانین شریعت الله و مقدسات اسلامی و اصل نظام مورد حمله قرار گرفت.

در این مرحله نیز باز، هم لیدرها و اعضای احزاب سکولار و مرتد حضور داشتند و هم مشتی جوان احساسی و فریب خورده ی سکولار زده که مرجع تقلید آنها شده بود رسانه های ماهوراه ای و فضای مجازی.

اما نتیجه چه شد؟

اقتدار بیشتر ایران و عقب نشینی های آشکار آمریکا و آل سعود و سایر قدرتهای ریز و درشت منطقه و از هم پاشیدگی و حتی تزلزل اپوزیسیون احزاب سکولار خارج نشین چون دارودسته ی رجوی در آلبانی و جنگ داخلی کومله ها و ترور دمکراتها توسط همدیگر و …

و البته، قربانی شدن هرزه های داخلی و جوانان فریب خورده ی بومی

آیا مسلمان مشرک وجود دارد؟

آیا مسلمان مشرک وجود دارد؟

به قلم: فضل احمد هراتی

مشرک به زبان عامیانه یعنی ابوجهل و ابولهب و امثالهم و الله تعالی به صراحت این دسته از کفار را از سایر کفار جدا کرده است .

یعنی مشرکین دسته ای از کفار هستند که تابع قانون هیچ یک از شریعتهای آسمانی نیستند و خودشان برای خودشان قانون درست می کنند و اجازه نمی دهند قانون شریعت الله در امور حکومتی و اجرائی و قوانین جزائی و مدنی و خانوادگی و اقتصادی و آموزش و پرورش و غیره دخالت کند و فقط باید قوانین خودشان باشد.

معیار، پذیرش یا عدم پذیرش قانون شریعت الله در امور زندگی و اطاعت کردن از او بوده و هست. حتی باور به شریعت تحریف شده ی الله هم می توانست آن ها را از دایره ی مشرکین خارج کند

امروزه به این مشرکین می گویند سکولار همچنانکه به دهری ها می گویند آتئیست و به لوطی ها می گویند دگرباش و هم جنس باز و…. ماهیت یکیه فقط اسم عوض شده .

امروزه و با ادبیات امروزین مشرکین یعنی سکولاریستها و مشرک یعنی سکولار. تنها لغت عوض شده و ماهیت یکیه .

 در مورد جدا بودن کفار مشرک یا سکولار از سایر کفار هم آیه هست هم قول صحابی و هم رای اهل علم . می دانیم که کفار آشکار ۶ دسته هستند : ۱- یهود ۲- مشرکین ۳- مجوس ۴- صابئین ۵- نصارا ۶- مرتدین ???? این یعنی  این کفار از هم جدا هستند . الله تعالی این کفار اصلی را از هم جدا کرده . به عنوان مثال مگر نمی بینند که الله تعالی  می فرماید:-   إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا: مومنین – وَالَّذِينَ هَادُوا : یهودی ها –        وَالصَّابِئِينَ : صابئین –   وَالنَّصَارَى  : مسیحی ها –          وَالْمَجُوسَ : زرتشتی ها  –        وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا : مشرکین/ احزاب/ سکولاریستها –        إِنَّ اللَّـهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِۚ إِنَّ اللَّـهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ (حج/۱۷) 

مگر نمی بینید چه جوری الله تعالی این کفار را از هم جدا کرده؟

 همچنانکه نمی توانی به یک یهودی بگوئی تو نصرانی هستی به  او و سایر کفار نمی توانی بگوئی مشرک هستی. بلکه به نصرانی می گوئی نصرانی و به مشرک می گوئی مشرک و به یهودی می گوئی یهودی و…

چون هر کدام در شریعت الله دارای احکام خاص خودشان هستند . لطفاً آیاتی که آورده ام را به دقت مطالعه بفرمائید. نگاه کنید چگونه الله تعالی اینها را از هم جدا کرده؟

در  قول صحابی هم به امیر المومنین علی ابن ابی طالب رضی الله عنه اشاره می کنم که به صراحت اهل کتاب را از مشرکین جدا می کند و ابن کثیر رحمه الله می گوید : قال على رضي الله عنه: بُعث رسول الله صلى الله عليه وسلم بأربعة أسياف:۱ –  سيف المشركين: ۲-  سيف أهل الكتاب: ۳-  سيف البغاة:  4-   سيف المنافقين:

نگاه کن علی بن ابی طالب چگونه مشرکین را از اهل کتاب و دیگران جدا می کنه؟

ابن تیمیه هم که دعوت نجدیت در هر چه دلشان خواست به او استناد می کنند میگه :

  • اینکه مشرکین را از اهل کتاب جدا کنیم مذهب جمهور سلف و خلف از ائمه ی اربعه و غیر آنهاست « ???? وهَذَا مَذْهَبُ جَمَاهِيرِ السَّلَفِ وَالْخَلَفِ مِنْ الْأَئِمَّةِ الْأَرْبَعَةِ وَغَيْرِهِمْ????. »
  • و هر کسی اهل کتاب را جزو مشرکین بدونه در عصر ما جزو اهل بدعته . متوجه شدید ؟ میگه جزو اهل بدعته : ???? وهُوَ الْيَوْمُ مَذْهَبُ طَائِفَةٍ مِنْ أَهْلِ الْبِدَعِ

حالا زمانی که کفار اهل کتاب و شبه اهل کتاب جزو کفار مشرک یا سکولار نیستند آیا خیانت و دغل بازی نیست که مسلمین مخالف خودت را هر چند اهل بدعت هم باشند جزو کفار مشرک قرار دهی؟

مقدماتی بر شناخت صحیح جهاد و اهل جهاد در آیات و احادیث و سخنان اهل فقه (۶)

مقدماتی بر شناخت صحیح جهاد و اهل جهاد در آیات و احادیث و سخنان اهل فقه (۶)

به قلم: م. الکوردی

مجاهد کیست؟؟

اسامي كه بر مجاهد فی سبیل الله اطلاق می گردد:

۱-غازی: در کتاب المعجم الوسیط در تعریف آن آمده است که : غزا العدو غزوا وغزوانا: سار إلى قتالهم وانتهابهم في ديارهم فهو غاز. [۱]یعنی: رفتن به جنگشان (مراد جنگ با کفار) و به زور گرفتن چیزهای چپاول شده در دریارشان پس آن شخص غاز (جهادگران) می باشد. خداوند می فرماید: أَوْ كَانُواْ غُزًّى(آل عمران ۱۵۶) یعنی: یا به جنگ مي پرداختند.

قرطبی در تفسیر این آیه می فرماید: يعني غزاة وواحدهم غاز.[۲]یعنی غزات و یکی از آنان غاز (جهادگر) می باشد.و رسول الله در حدیثی متفق علیه می فرماید: عَنْ زَيْدِ بْنِ خَالِدٍ – رضي الله عنه – : أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ – صلى الله عليه وسلم – قَالَ: «مَنْ جَهَّزَ غَازِيًا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَقَدْ غَزَا، وَمَنْ خَلَفَ غَازِيًا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِخَيْرٍ فَقَدْ غَزَا». [۳]ترجمه: زيد بن خالد – رضي الله عنه – روايت مي كند كه رسول الله – صلى الله عليه وسلم – فرمود: «هركس كه مجاهدي را در راه خدا، مجهز كند (ساز و برگ نظامي اش را فراهم سازد) همانا جهاد كرده است. و هر كس كه خانوادة مجاهدي را بنحو شايسته، سرپرستي نمايد، او نيز جهاد كرده است».

۲-جندی: در کتاب لسان العرب آمده است که : الجند: الأعوان والأنصار، والجند العسكر ويجمع على أجناد. [۴]یعنی: سرباز:دوستان و یاوران ،سرباز نظامی و جمع می شود بر اجناد (سربازان) یعنی جمع جند،اجناد می شود.در قرآن آمده است که: {إِذْ جَاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا وَجُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا} [الأحزاب: ۹] .ترجمه: بدان گاه كه لشكرها به سراغ شما آمدند ولي ما تندباد را بر آنان گماشتيم و لشكرهائي  را به سويشان روانه كرديم كه شما آنان را نمي ديديد.

۳-مقاتل:در کتاب لسان العرب در تعریف آن آمده است که : من قتله يقتله قتلا، إذا أماته، والمقاتلة الذين يلون القتال.[۵]الله می فرماید: {يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ} [التوبة: ۱۱۱] .یعنی:  (آنان بايد) در راه خدا بجنگند و بكشند و كشته شوند.

ملاحظه دو چیز بر این اسماء لازم است تا بدانها لقب مجاهد فی سبیل الله را داد:نخست: در راستای فی سبیل الله باشد به عبارت واضح تر اینکه مجاهد باید با نیت پاک در راستای اعلا و بزرگی دین الله عمل کند و در راستای اقامت احکام و شریعت الهی کوشا باشد .دوم: مجاهد نباید محارب باشد برای مسایل مادی و دنیوی ، یا برای  کینه های قبلی که شخصی است بجنگد و  یا برای مسایل نژادی و طبقاتی بجنگد بلکه مجاهد باید اعلای کلمه الله و اعلای توحید و پیروزی پرچم توحید بر پرچم کفر و شرک و نفاق و ارتداد و.. بجنگد.

ابوالاعلی المودودی الهندی در مورد دوری اسلام از اطلاق لفظ حرب بر مجاهد توضیحاتی می دهد و می فرماید:  والذي أراه وأجزم به أنه ليس لذلك إلا سبب واحد وهو أن لفظة الحرب كانت ولا تزال تطلق على القتال الذي تشب لهيبه وتستعر ناره بين الرجال والأحزاب والشعوب لمآرب شخصية وأغراض ذاتية.[۶] خلاصه سخنش این است که کسی که قصد جنگیدن نماید برای اهداف ذاتیش و مسایل شخص اش و حزب و قومیت لفظ حرب بر او اطلاق می شود او در واقع قتال(جهاد و جنگ در راه الله) ننموده است.

تعریف مجاهد فی سبیل الله: مجاهد کسی است که با جان و نفسش با کفار برای بلندی و اعتلای کلمه الله و پایین آوردن و پست نمودن کسانی کافر شدند و کفر می ورزند بجنگد.پیامبر گرامی صلی الله علیه وسلم  در تعریف مجاهد فی سبیل الله می فرماید: من قاتل لتكون كلمة الله هي العليا فهو في سبيل الله.[۷]يعني:رسول الله – صلى الله عليه وسلم – فرمود: «كسي كه براي اعلاي كلمة الله بجنگد، او مجاهد راه خدا است»

امام طبری در تفسیرش در تعریف مجاهد فی سبیل الله می فرماید: المجاهدون هم: المستفرغون طاقاتهم في قتال أعداء الله وأعداء دينه.[۸]یعنی:مجاهدان آنهایی هستند که:نهایت تلاش و توانشان در جنگیدن با دشمنان خدا و دشمنان دین بکار می گیرند.

مجاهد با این تفاصیل كسي است كه در راه الله پیکار کند ولیکن باید شروطی در او جمع گردد و شروطی از او دور باشد تا بدو لقب مجاهد داد.

ابوالعباس قرافی  رحمه الله (متوفي ۶۸۱هجري) در این مورد می گوید: هُوَ مَنِ اجْتَمَعَتْ لَهُ الشُّرُوطُ وَالْأَسْبَابُ وانتفت عنه الموانع. [۹]او کسی است که برایش در او اسباب و شروطی جمع گردد و موانعی از او دورباشد و نفی گردد.اجتماع  شروط و اسبابی مانند: شروط وجوب جهاد برای در حال هجوم کفار و دشمن و آغاز قتال با آنان با این شروط:اسلام،بلوغ،آزادی(برده نباشد)، مرد بودن، استطاعت،عقل . وموانعی که باعث نفی جهاد از افراد می گردد: كفر، کوچک بودن ،دیوانگی،عجز بدنی و مالی و…


[۱] المعجم الوسيط (۲/۶۵۲) والمصباح المنير مادة (غزا) ص ۴۴۷

[۲] الجامع لأحكام القرآن للقرطبي (۴/۲۳۹)

[۳] البخاري مع الفتح كتاب الجهاد والسير، باب فضل من جهز غازيا في سبيل الله، ح رقم (۲۸۴۳) ومسلم بشرح النووي كتاب الإمارة، باب فضل إعانة الغازي، ح رقم ۱۳۵ (۱۸۹۵)

[۴] لسان العرب لابن منظور (۳/۱۳۲) مادة (جند)

[۵] لسان العرب لابن منظور (۱۱/۵۴۷-۵۴۹) مادة (قتل)

[۶] الجهاد في سبيل الله لأبي الأعلى المودودي ص ۱۴

[۷] متفق عليه ؛  بخاري(۲۸۱۰)، مسلم(۱۹۰۴)

[۸] جامع البيان للطبري (۴/۲۲۹)

[۹] الذخيرة للقرافي (۳/۳۹۷)

اهل جماعت شو و نا امید نباش

اهل جماعت شو و نا امید نباش

به قلم: محمد اسامه

خداوند می فرماید: وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ ۖ وَاصْبِرُوا ۚ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ (انفال/۴۶) و همه پیرو فرمان خدا و رسول باشید و هرگز راه اختلاف و تنازع را نروید که در اثر تفرقه ضعیف شده و قدرت و عظمت و ابهت شما نابود خواهد شد، بلکه همه باید یکدل، پایدار و صبور باشید، که خدا همیشه با صابران است.

یکدلی و قدرت مومنین در جماعت و اهل جماعت شدن خودش را نشان می دهد و تنها جماعت است که گمراه نمی شود و خداوند هم حمایت خودش را از جماعت بیان کرده نه از فرقه ها و گروههای متفرق چنانچه رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:إنَّ اللَّهَ لا يَجْمَعُ أمَّتي عَلَى الضَّلَالةٍ ويدُ اللَّهِ على الجماعةِ.[۱] «يَدُ اللهِ مَعَ الجَمَاعة.[۲] بدون شک الله امت مرا بر سرگردانی و گمراهی جمع نمی‌کند و دست الله با (بر) جماعت است.

پس شما اهل جماعت شو و امیدوار اگر به وعده های الله و رسولش صلی الله علیه وسلم اعتماد داری . به کسانی که می‌پندارند امت به چنان شکست و ضعفی رسیده که سابقه نداشته است پس به ناکامی و ناامیدی رسیده‌اند

بگو:

  • مسجد الأقصی پیش از صلاح الدین ایوبی رحمه الله، حدود ۱۰۰ سال اسطبل اسب‌های صلیبیان بود و هیچ نمازی در آن برپا نمی‌شد
  • ومغول‌ها قبل از قطز رحمه الله، مسلمین را مثل آب خوردن همچون گوسفندان سر می‌بریدند به آن دلیل که مقاومتی در حدّ مقاومت مرغ و گوسفند به هنگام سر بریدن هم وجود نداشت!
  • وغلاة قرمطی، درِ کعبه را کَندند و همراه پرده کعبه دزدیدند و ۲۲ سال هم حجر الأسود را به مقر خود در بحرین بردند و حج و نماز، سالها در آنجا به سبب آن مجرمان متوقف شد و حجر الأسود را پس از تهدید شیعیان فاطمی مصر برگرداندند زیرا اهل سنت همانند امروزه مشغول خوردن و دنیا اندوزی بودند!

هنگامی که پایتخت فرانسه “پاریس” در سال ۱۹۴۰ به دست نازی‌ها سقوط کرد هیتلر بر سر قبر ناپلئون بناپارت رفت و به او ادای احترام کرد و گفت:

“ناپلئون عزیزم، عذر می‌خواهم که کشورت را شکست دادم اما باید بدانی که ملت تو مشغول اندازه‌گیری مُدهای زنان بودند در حالی که ملت من مشغول اندازه‌گیری دهانه‌ی خمپاره‌اندازها و تفنگ‌ها بودند.

براستی که این واقعیت، امروزه کاملا بر ملتهایی مطابقت می‌کند که مشغول سریال‌ها، ترانه‌ها، رقص و خوشگذرانی‌ها و امور بی‌ارزش هستند و همین امر است که نسلی دور از دین را برایمان آشکار ساخته است؛ نسلی خودباخته و شکست‌خورده که از هر آنچه به اسلام و آموزه‌های بی‌نظیرش ربط دارد شرم می‌کند.

این در حالیست که امروزه خبری از آن فجایع نیست و دارالاسلام قدرتمند ایران در مناطق زیادی از جهان اسلام پیروز شده‌است و روند فتوحات و بیرون راندن آمریکا و متحدینش ادامه دارد آن هم به لطف کسانی که با خداوند متعال صادق هستند و در هر عصری از تاریخ امت سربرمی‌آورند و اهل جماعت شده اند.

پس:

به هیچ وجه اندوهگین و ناامید نباش و اهل جماعت شو و با دوری از ضرار سازها و فرقه بازها و قتال الفتنه در حد توانت برای دینت تلاش کن .


[۱] الألباني، الذب الأحمد ۱۱- صحيح الجامع ۱۸۴۸- صحيح الترمذي ۲۱۶۷ / ابن ابی عاصم (۸۰)، طبرانی و لالکائی.

[۲]– ترمذی (۲۱۶۶)، طبرانی و ابن ابی عاصم.

بیانیه توضیحی تحریک طالبان پاکستان در خصوص فتوای منسوب به مولوی هبة الله آخوندزاده رهبر امارت اسلامی افغانستان

بیانیه توضیحی تحریک طالبان پاکستان در خصوص فتوای منسوب به مولوی هبة الله آخوندزاده رهبر امارت اسلامی افغانستان

چند روز پیش مولوی محمد یعقوب مجاهد صاحب، وزیر دفاع امارت اسلامی، خطاب به مسئولین حکومتی و نیروهای امنیتی، در یک کندک نظامی فتوای دارالافتای رسمی افغانستان دربارهٔ جهاد در خارج از کشور، را بیان کرده بود، که رسانه‌های غلام پاکستان سریعا به طور غیر مسئولانه بطور گسترده مبالغه کردند، و از آن این طور تعبیر کردند که
امیرالمومنین طی حکمی جهاد مقدس جاری در پاکستان را حرام اعلام کرد.
اما امروز الحمدالله، سخنگوی امارت اسلامی، مولوی ذبیح الله مجاهد وضاحت داده و اضافه کرده که هیچ نوع فرمانی از طرف مقامات امارت اسلامی و امیرالمومنین حفظه الله در این زمینه صادر نشده است.

تحریک طالبان پاکستان بارها وضاحت داده است که جهاد ما جهاد مقدسی است برای آزادسازی سرزمین مقدس‌مان از ارتش اجیر و غلامی که انگلیس آن را درست کرده است تا در پرتو قرآن و سنت جامعه دینی در این سرزمین مقدس شکل بگیرد.

تحریک طالبان پاکستان استحکام و ثبات امارت اسلامی افغانستان را وظیفه دینی خود می‌دارند و همچنین قیام مجدد و ثبات امارت را در اولویت قرار می‌دهد و در این زمینه نیز قبلا دو اعلامیه نشر کرده و دراین باره وضاحت داده که برادران مجاهد افغان‌مان در این جهاد مقدس جاری در پاکستان برای همکاری مسلحانه کوشش نکنند.

محمد خراسانی
سخنگوی: تحریک طالبان پاکستان

۲۵/محرم الحرام/۱۴۴۵ه‍‌ ق
۱۲/ اوت/۲۰۲۳م

نماینده سابق آمریکا در امور افغانستان خطاب به مخالفان امارت اسلامی: آمریکا برای محافظت از شما دیگر به افغانستان حمله نخواهد کرد

نماینده سابق آمریکا در امور افغانستان خطاب به مخالفان امارت اسلامی: آمریکا برای محافظت از شما دیگر به افغانستان حمله نخواهد کرد!

زلمی خلیلزاد خطاب به سران فراری خارج‌نشین افغانستان:اگر آنها به این تصورند که آمریکا بار دیگر به طالبان حمله کند و نیروهایش را برای محافظت از آنها بگمارد، اشتباه می‌کنند و آن دوره پایان یافته است.

مخالفان طالبان با استفاده از عفو عمومی به کابل بروند و با طالبان درباره مسئله حکومت فراگیر و قانون اساسی گفتگو کنند.

سخنان خلیل زاد بسیار واضح است و برای طرفهای مختلف جامعه و حتی مسلمین سراسر دنیا پیامهای خاصی را ارسال کرد تا نگرش خودشان را در مورد حاکمیت طالبان واقع بینانه کنند.

خاطرات غربت(۷) (قسمتی از سختی های بخشی از غربای اهل جهاد امت، در کشور اشغال شده و دست نشانده پاکستان)

خاطرات غربت(۷) (قسمتی از سختی های بخشی از غربای اهل جهاد امت، در کشور اشغال شده و دست نشانده پاکستان)

به قلم: مجاهده غریب

درگیری جان‌فرسا ادامه داشت. عبیده ایستاد و موهای مشکی اش را پشت سرش جمع کرد و بست. اسلحه را وارسی کوتاهی کرد و به جلو رفت. جواب هر تیر را با تیر می‌داد. ترس در دل او معنایی نداشت. با چشم نافذش نگاهی به آسمان انداخت. موهایش را باز کرد. پارچه‌ای را از جیب خود بیرون آورد؛ سریع تا کرد و بر پیشانی بست.

نوعی شعف در چهره‌اش بود. چشم‌هایش چون لبش می‌خندید. آماده ملاقات بود؛ ملاقات الله و حورالعین.
گلوله‌ها از یکدیگر سبقت می‌گرفتند تا زودتر در تن او جا خوش کنند و او را زودتر به مقصودش برسانند. باد موهایش به رقص درآورده بود.

ناگهان روی زمین افتاد و موهایش چهره‌ خندانش را پوشاند. با آخرین توانی که در جانش بود، سرش را بلند کرد. برق نگاهش سمت ما بود و تبسم ملیح بر لب‌هایش. جان به لب به سمت دشمن پیشروی کردیم و از او دفاع نمودیم.

دوستی سمت او رفت و بلندش کرد تا از محاصره خارجش کند. سر و پا و سینه‌اش خون‌آلود بود. آن مجاهد هم زخمی شد ولی مؤفق به خروج از آن تنگنا شد و عبیده را با خود برد.

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ ۚ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۖ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ (۷۳/سورة التوبه)
ای پیغمبر! با کافران و منافقان جهاد و پیکار کن (تا ایشان را از کفر و نفاق برگردانی) و بر آنان سخت بگیر و (با ایشان خشن باش. این مجازات کنونی ایشان است و در آخرت) جایگاهشان دوزخ است و چه بد سرنوشت و چه زشت جایگاهی است!

لحظه‌به‌لحظه به خوش‌سعادتی یاران غبطه می‌خوردیم. زور جنگ کمتر شده بود. نزدیک عبیده رفتم. موهایش را از روی صورتش کنار زدم. رودی از خون از زخم‌هایش جاری بود. نفس‌های آخرش بود. عطر خون مجاهد زیر بینی‌ام پیچید؛ سبحان الله چه رایحهٔ خوشی داشت!

باز باران تیرها از سر گرفته شد. گلوله‌ای آتشین بر سینهٔ عبیده فرو رفت. خاک را از چهره‌اش پاک کردم و دست را بر زخمش فشردم. نفس ضعیفی کشید و آرام زمزمه کرد: «فُزْتُ ورب الکعبه».

لب‌های خشک و تَرَک‌برداشته‌اش به تکان آمد. گوشم را نزدیک بردم که با نوایی ضعیف وصیتش را شنیدم:
«به پدر و مادرم بگید عبیده وقت شهادت خیلی خوشحال بود… برای ملاقات ربﷻ خودش را قربان کرد… بگید… پسرتون برای دفاع از اسلام… راه هجرتو انتخاب کرد و… شهید شد.»

نفسش رفت. بی‌تاب صدایش زدم که چشم باز کرد. ادامه داد:
«به جوانان امت بگید… الان دیگه وقت عیش و… خوشی نیست… برای رسیدن به آرامش… برای دیدن… صحنه آزادی بی‌دفاعا… باید جون خودتان را… تو این راه مبارک… فدا کنید.»

برادرها درگیر بودند و من درد عبیده را نسبت به اسلام و مسلمان‌ها از تکه‌تکه واژه‌ها دریافتم و در لوح سینه حک کردم تا همانگونه که گفته بی‌کم‌وکاست به امّت محمدﷺ برسانم.

تنها خوشیِ لقا را در میدان می‌شود یافت. شادی را در چهرهٔ مجاهدی که در حال دست‌وپنجه‌ نرم‌کردن با مرگ و زندگی است و بهترین را برمی‌گزیند. می‌توان دید که آخرت را چه راحت به خوشی ظاهریِ دنیای فانی ترجیح می‌دهد. پیِ سختیِ این راه را به جانش می‌مالد.

گویا درهای جنت گشوده شده بودند که چهره‌ی عبیده به‌یکباره درخشید. چهره‌اش چون کودکی تازه متولد شده شکوفا شد. اَشهَدِ خود را با صدایی خفه زمزمه کرد و در آن بیابان با سینه‌ای سوراخ‌شده سوی الله پرواز کرد.

هر کدام از شهدا تکه‌ای از قلب ما بودند که در آن وادی جا می‌گذاشتیم و می‌رفتیم. یکی‌یکی از تعداد ما کم می‌شد و طوفانی شدید در قلب ما برمی‌خاست. چشم‌ ما چون چشم یتیمی غرق اشک بود. تنها جوشش غیرت و حمیت بود که ما را به تلاش بیشتر وادار می‌کرد.

از میان آن جمعیت تنها ما سه نفر باقی مانده بودیم که یکی زخمی بود. زخم عمیق خود را چیز طبیعی و خراش سطحی می‌دانست و توجه‌ای به آن نداشت.

با همان حالت تدافعی عقب‌عقب می‌رفتیم. تا اینکه مؤفق به خروج از محاصره شدیم و خود را به رودخانه بزرگ رساندیم. باز دوباره نیروهای دشمن ما را محاصره کردند.

امیر و زخمی‌ها در غار بودند و برادری پا تند کرد که خود را آنجا برساند و آن‌ها را مطلع کند که سریع آنجا را تخلیه کنند. بعد از خروج آن‌ها دشمن غار را مورد هدف قرار داد و با خاک یکسان کرد.

علاوه بر جسم خسته و زخمی، روحم نیز با شهادت یارانم مجروح شده بود. توان حرکت نداشتم. به خود نهیب زدم که نه من مجاهد هستم. درد امت را می‌فهمم و غم فراق عزیزانم را به جان می‌خرم. دنیا پل رسیدن به بهشت است. عمر کوتاه است و یکی زودتر و دیگری دیرتر به آرزوی شهادت می‌رسد.

و روزی خواهد رسید که من نیز پرواز خواهم کرد، به پهنای این آسمان آزادانه به هر سو که دلم بخواهد بال می‌زنم. کنار دوستان شهیدم سپری خواهم کرد بدون غم و اندوهی.

ادامه خواندن خاطرات غربت(۷) (قسمتی از سختی های بخشی از غربای اهل جهاد امت، در کشور اشغال شده و دست نشانده پاکستان)

امارت اسلامی افغانستان پیشنهاد سازمان امنیتی آمریکا( c.i.a) جهت تولید نا امنی در دارالاسلام ایران را رد کرد

امارت اسلامی افغانستان پیشنهاد سازمان امنیتی آمریکا( c.i.a) جهت تولید نا امنی در دارالاسلام ایران را رد کرد

حکومت سکولار و دارالحرب آمریکا در نشست دوحه به امارت اسلامی افغانستان پیشنهاد داده در مقابل ناامن کردن ایران، پولهای بلوکه شده افغانستان را آزاد می‌کند.

منابع نزدیک به هیئت مذاکره‌کننده امارت اسلامی در دوحه اعلام کردند نماینده آمریکا در چند دیدار اخیرش با طالبان صراحتاً اعلام کرده که کاخ سفید حاضر است در عوض ایفای نقش ناامن‌کننده ایران از سوی طالبان، بخشی از دارایی‌های افغانستان که پیش از این توسط واشنگتن بلوکه شده را آزاد کند، موضوعی که طالبان به آن پاسخ منفی داده است.

خاطرات غربت(۶) (قسمتی از سختی های بخشی از غربای اهل جهاد امت، در کشور اشغال شده و دست نشانده پاکستان)

خاطرات غربت(۶) (قسمتی از سختی های بخشی از غربای اهل جهاد امت، در کشور اشغال شده و دست نشانده پاکستان)

به قلم: مجاهده غریب

دلیر مردان یکی پس از دیگری به دیدار پروردگار رفتند. قلم ضعیف‌تر از آن است تا از غیرت و شجاعت شهیدان بنویسد. تمام تاریخ اسلام مملو از غیرت دین‌داران مجاهد است.
شهدا گلزار بهشت ​​اسلام هستند؛ غنچه‌هایی از بوستان بزرگان امت‌.

بعد از شهادت‌ این عزیزان، جنگنده‌های هوایی ناپدید شدند. گرد هم آمدیم و از حال هم پرسیدیم. حال همه خوب بود و فقط همان دو یار به دیار ابدی کوچ کرده بودند.

جنگنده‌های تازه‌نفس دیگری آمدند. قبلش فکر می‌کردیم دیگر باز نمی‌گردند اما با نیروی جدید ظاهر شدند. دوربین‌های کشفی محل ما را به سرنشین‌های جنگنده گزارش می‌کرد. بار دیگر جنگ آغاز شد و محل شهدا مورد هدف قرار گرفت.

آن‌روز از پا نیفتادیم و تکبیرگویان گلوله‌ها را شلیک می‌کردیم. تک‌تک آن گلوله‌ها برای ما ارزشمند بود. نباید به هدر می‌رفت و باید دشمن را سر به نیست می‌کرد.

بمباران شروع شد؛ برای عاشقان شهادت باران رحمت بود. یک برادر دیگر هم جام شهادت را نوشید. عمر، یکی دیگر از دوستانم زخمی شد. در کمین بی‌حال افتاده بود. خون زیادی از او رفته بود. یارای حرکتی نداشت. نفس‌های آخرش بود.

در آن اوضاع متشنج با دیدن او یاد خوابش افتادم و قلبم مچاله شد. برایم تعریف کرده بود «خواب دیدم جشن عروسیمه؛ اونم دومین…! دختر کوچولوم داشت گریه می‌کرد، اومدم کنارم و پرسید که بابا چرا ازدواج کردی…؟!»
سبحان‌الله! مراسم عروسی‌اش در چنین ماه مبارکی در جنت با حوران سیاه‌چشم برپا شده بود…

وقت ظهر شده بود. همچنان دو گروه با شجاعت و برای رسیدن به هدف خود نبرد می‌کردند.
وقتی لشکر تعداد کثیری از کشته‌شدگان خود را که چون مورچه‌های سیاه هر گوشه پخش و پلا و افتاده‌ بودند را می‌دیدند، همت‌شان از دست می‌رفت. فهمیدند که ما اهل تسلیم‌شدن نیستیم. برای راهی می‌گشتند تا خود را از این مخمصه نجات دهند.

جنگنده‌ها بالا سر ما پرواز می‌کردند. گرمای هوا اذیت می‌کرد. زبان ما به سقف دهان چسبیده بود؛ قوای ما تحلیل رفته بود. با زبان روزه و سوزش زخم‌ها، تشنگی و بی‌رمقی حال، نداشتن مهمات کافی، همه این‌ها سبب عقب‌نشینی ما شد. عقب‌نشینی برای جمع‌کردن قوای بدنی و حملهٔ سهمگین به قلب دشمن.

امیر گفت که باید محاصره دشمن را بشکنیم. مجاهدین زخمی به کمک چند مجاهد دیگر با امیر به عقب برگشتند. همراه با چند برادر برای دفاع یکجا جمع شدیم و حرکت کردیم.

راه ما وسط یک رودخانه کوچکی که به رودخانهٔ بزرگ گومل وصل می‌شد، می‌رسید. دشمن را به خود مشغول کردیم تا زخمی‌ها زودتر از آن‌جا عبور کنند و بعد ما خود را از محاصره نجات دهیم.

قدم‌به‌قدم پا به عقب می‌گذاشتیم. از رودخانه گذشتیم و به خشکی‌ای که پناهگاهی نداشت و بیابان وسیعی بود رسیدیم.

مورد هدف دشمن قرار گرفتیم. راه فراری نبود. پشت سر ما نیروهای زمینی دشمن بودند و بالا سر ما جنگنده‌ها. ضربه‌های مداوم دشمن با بی‌پناهی ما، دست‌دردست هم داده بودند تا دشمن به پیروزی برسد.

در ان وادی سرگردان بودیم. چند سپه‌سالار جلو رفته تا دشمن را به خود مشغول کنند و باقی راهی را برای عبور از دل آن بیابان برهوت باز کنند. دوست دیگرم حنظله سمت دشمن رفت. چند گامی جلوتر نرفته بود که تیر خورد و افتاد.

چه زیباست با دهانی روزه و لب‌های ترک‌خورده سمت خالق اوج بگیری. چه زیباست در وادی پر خار دنیا خدای مهربان را با عمق جان صدا بزنی و تنها او را بخواهی. چه زیباست بهشت ابدی را با چشم‌های فانی در میان شعله‌های جنگ، گلزار و گلستان ببینی و غرقش شوی. و زیباست در راه محبوب از خودبی‌خود شوی و جانت را دو دستی تقدیم جانان کنی…

حنظله شهید شد و برای کمک با برادر دیگر که پایش زخمی شده بود دشمن را زیر آتش جنگ گرفتیم.

ادامه دارد ان شاءالله

خاطرات غربت(۵) (قسمتی از سختی های بخشی از غربای اهل جهاد امت، در کشور اشغال شده و دست نشانده پاکستان)

خاطرات غربت(۵) (قسمتی از سختی های بخشی از غربای اهل جهاد امت، در کشور اشغال شده و دست نشانده پاکستان)

به قلم: مجاهده غریب

هوا گرم بود و مجاهدین تشنه. رگبار بود و رگبار. گلوله‌ها روی تن دشمن می‌نشست و آن‌ها را از پای درمی‌آورد. حین جنگ در دل دعا می‌کردیم. ساعت از نُه گذشته بود و تنور همچنان داغ بود.

چشمان خالد می‌درخشید. وقتی صدایش زدم، سربازهای تباه‌شده را با سر نشانش دادم، صورتش از خوشی گل انداخت؛ همهٔ آن‌ها را یک‌تنه از بین برده بود.

آن وقت همه دوستان با اخلاص بسیار از تمام تاکتیک‌هایی که بلد بودند استفاده کردند. کشته‌شدگان طرفِ مقابل از حد گذشته بود. الله اکبر ولله الحمد.

حافظ عبیده خود استاد فن جنگ بود. جبهه مقابل برای شکست ما از انواع سلاح‌ها استفاده می‌کرد؛ اما موفق نمی‌شد.
در مقابل چشمان شکاری عبیده اگر دشمن ظاهر می‌شد زنده بازنمی‌گشت. شجاعتش نیز مانند حضرت عمر و حضرت خالد ابن ولید بود. با شخصیت ابوعبید بن جراح پیش می‌رفت و طرح و نقشه سعد ابن ابی‌وقاص را می‌ریخت.

با گذشته چهارده قرن دین ما با غیرت سربازان بهادرش روشن مانده و می‌درخشد. اجداد ما چراغ راه ما بودند. هر قدم آن‌ها فصل جدیدی از تاریخ را آغاز می‌کند. باطل در آن روشنایی دود هوا می‌شود.

دشمن عاصی شد و دیگر تاب نیاورد. گلوله‌های تک‌تیرانداز به سمت عبیده جاری شد. خداوند به عبیده استعداد خاصی داده بود؛ برای اینکه دشمن را مشغول کند جست‌وگریز می‌زد و جای خود را دم‌به‌دم عوض می‌کرد، و تا حدودی توانسته بود حملات دشمن را خنثی کند.

ساعت ۱۰ دوربین کشفی دشمن بلند شد. چند دقیقه بعد صدای هلی‌کوپترهای دشمن نزدیک شد. با رسیدن آن‌ها مجاهدین برای محفوظ ماندن خود جای خود را تغییر دادند.

میدان بدون سرپناه بود. جایی برای استتار نبود. بازهم تعداد افراد ما در مقابل دشمن مانند نقطهٔ سیاه روی لباس سفید بود.

حملات هوایی شروع شد. اولین شلیک سمت ملنگ بلوچ رفت که به فضل الله هیچ ضرری به او وارد نشد و محفوظ ماند. مقابله با چنین دم‌ودستگاه‌های پیشرفته در میدانی وسیع با دستانی خالی دیوانگی بود. اما نصرت الهی همراه ما بود.

مردم به مجاهدین دیوانه می‌گویند؛ بخاطر اینکه کارهایشان مردم را به تعجب می‌اندازد. این مقابله را عاقلانه نمی‌دانند.

آن‌ها وقتی چون ما تشنه لقای الله شوند، آن وقت آتش جنگ را گلستان و شهد جهاد و شهادت را شیرین می‌یابند. آن صورت است که به وعده الهی وفا و مانع سرکشی ابرقدرت‌های جهان می‌شوند، بدون اینکه ترس و هراسی به خود راه دهند.

هلی‌کوپترها بمباران می‌کردند. الله چشمان آنها را کور کرده بود. خالد و عبیده کنار هم ایستاده بودند که همان لحظه مورد هدف قرار گرفتند. باز کوتاه نیامدند با حالتی بی‌نظیر و فرقی خونین سلاح به دست، سمت هلی‌کوپتر شلیک می‌کردند. با نعره‌های تکبیر خود میدان را به آتش کشیده بودند.

بار دیگر هلی‌کوپتر بالای سر ما قرار گرفت و با تیرهای مسلسل زمین را سوراخ سوراخ می‌کرد. چرخشی زد و بالا سر خالد قرار گرفت. جسم بی‌جان خالد نقش زمین شد.

صبح قبل از شروع جنگ خالد به دوستان گفته بود که امروز شهید می‌شوم. حلالیت طلبیده بود. گویا به او الهام شده بود تا بال‌هایش را برای پرواز آماده کند.

برادرم شهید شد. با همان لبخند همیشگی و چهره‌ای شاد. خالد مظلوم تکه‌ای از قلب ما بود و خود در دریای محبت اللهی غرق. آن‌لحظه پیش‌ روی ما خون‌آلود سر بر زمین گذاشته بود. همان زمینی که روز قیامت گواهی به دلاوری و شهادت او می‌دهد.

عمر کوتاهش یادآور هیبت و شهامت محمد ابن قاسم بود. خود را مزین به صفات سلطان محمد فاتح کرده بود؛ زیرک، دوراندیش، باتقوا و باصلابت.

خالد همیشه می‌گفت که من زودتر از شما به ملاقات الله می‌روم. دعایش این بود که یاالله شهادت را در ماه مبارک رمضان می‌خواهم. و آن روز بیست‌ودوم رمضان بود.

روزی کنار هم نشسته بودیم که صحبت از سرزمین‌های غصب‌شده اسلام شد. آهی سرد کشید. صحبت ما که به اسارت مسلمانان در بیت‌المقدس و خواهران زندانی رسید، با شور نوجوانی و حالتی کوبنده قسم یاد کرد که تا وقتی بیت‌المقدس را فتح نکنیم، خلافت اسلامی بر پا نشود و دمشق پایتختِ اسلام نگردد هیچ‌وقت آرام نگیرد.

با روی خون‌آلود به وعده خود با پروردگار وفا کرد و لقب اولین شهید این معرکه را برای خود ثبت کرد.

در آن لحظات میدان از غرش خالد تهی گشت. شور نبرد آتشین‌تر شد. برادران با خشمی بیشتر حمله می‌کردند و خود را با رفتن پسرِ دوست‌داشتنی نباختند.

  هر کس از خود هنری نشان می‌داد.

ان شاءالله ادامه دارد