«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)
طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۱۸)
تفکرات معتزلی مدارس دیوبندی:
در کنار ترکیب عقاید کلامی مرجئه با مسائل فقهی حنفی ها، آفت دیگر نفوذ و ترکیب عقاید کلامی معتزله با مسائل فقهی حنفی ها بود، همچنانکه بسیاری از پیروان سایر مذاهب نیز به نحوی خوارج زده و معتزلی زده و مرجئه زده و این روزها نجدی زده و سکولار زده و غیره شده اند.
با آنهمه مخالفت امام ابوحنیفه با جهمیه و معتزلی ها و با آنکه امام ابوحنیفه مثل امام احمد بن حنبل و دیگران به صورت مطلق معتقدین به خلق قرآن و معتزله را تکفیر کرده بودند و با آنهمه ردیه ای که معتزلی ها بر امام ابوحنیفه زده اند اما عده ای از کسانی که در فقه تابع فقه ابوحنیفه بودند در عقاید به علم کلام روی می آورند و معتزلی می شوند و به قول ابوسلیمان جوزجانی کسی چون احمد بن ابی دؤاد حنفی مذهب با معتقد شدن به خلق قرآن و معتزلی شدن، اصحاب ابوحنیفه را بدنام کرد.[۱]
احمد ابن ابی دؤاد بعدها به نظام حکومتی مامون عباسی معتزلی پیوست و در زمان مامون معتزلی منصب قاضی القضاتی را عهدهدار شد و از بزرگان حکومت معتزلی مامون بود. او در تمام امور دولتی مورد مشاوره مامون و معتصم قرار میگرفت. زمانی که معتصم معتزلی درگذشت، واثق معتزلی هم در کارهای خویش به وی مراجعه میکرد. یعنی در تمام دوران محنتی که معتزلی ها بر مومنین اهل سنت تحمیل کردند این احمد بن ابی دؤاد که در مسائل فقهی حنفی مذهب و در عقیده معتزلی بود مشارکت داشت.
احمد بن ابی داودِ در فقه حنفی اما در عقیده معتزلی، قاضی القضات و به اصطلاح رئیس دادگستری و سرپرست آنهمه جنایت حاکمیت معتزلی ها در زمان مامون و معتصم و واثق بود. ابن ابی دؤاد کسی بود که مسئله ی خلق قرآن را طرح کرد و مامون، معتصم و واثق را بر آن داشت تا مردم را در مورد مسئله خلق قرآن مورد امتحان و آزمایش قرار بدهند. او بود که اعتزال و مذهب معتزله را مذهب رسمی دولتی در تمام دوران حکومت مامون، معتصم و واثق قرار داد[۲] و شروع کننده ی «ملکاً جبریاً» شد، و در دوران متوکل هم که عصر معتزلی ها تمام شد، فلج شد و با ذلیلی مرد. همچنانکه معاویه بنیناگذار بدعت «ملکاً عاضاً» شد احمد بن ابی داود هم بنیانگذار بدعت «ملکاً جبریاً» در میان مسلمین شد.
ابوالقاسم بلخی بنیانگذار فرقه ی معتزلی کعبیه یا بلخیه[۳] هم در فقه تابع مذهب امام ابوحنیفه بود اما در عقیده و کلام یکی از بزرگان معتزلی زمان خودش به شمار می رفت [۴] و با آنکه در بغداد دارای منزلت بود اما در خراسانِ بزرگ جایگاهی نداشت و او را مورد احترام قرار نمیدادند و حتی با او صحبت نمیکردند،[۵] و حتی عده ای از حنفی ها و بزرگان اهل علم ماوراء النهر و خراسان ابوالقاسم بلخی را تکفیر کرده بودند.[۶]
به هر حال و در آن دوران، علاوه بر حنفی هائی که معتزلی شده بودند؛ مذهب فقهی حنفی، مذهب بسیاری از معتزلی های ایران آن زمان و عراق شد و معتزلی ها در فقه تابع مذهب امام ابوحنیفه شدند،[۷] البته معتزله خودشان هم بر چندین فرقه بودند مثلاً فرقه نجاریان از معتزله در ری بودند که اینها نیز در فقه تابع فقه حنفی بودند.[۸]
با آنکه کتابهائی چون أصول الشاشي[۹] در فقه بر همان اساس منابع فقهی ۱- قرآن ۲- سنت ۳- اجماع ۴- قول صحابی ۵- قیاس پایه ریزی شده اند اما بايد دانست كه اصل كتابهای اصول فقهی (مثل: نورالانوار: شرح رسالهالمنار[۱۰]؛ الحسامي في الاصول، [۱۱] و… ) كه مدتهاست در مدارس دیوبندی تدریس می شود برگرفته از کتاب الأصول ابو الحسن عبیدالله بن حسن کرخی[۱۲] (۲۶۰ – ۳۴۰ ق) رئیس معتزله «وَكَانَ رَاساً فِي الاعتزَال» است که در فروع مثل سایر معتزله حنفی مذهب بود و مفتی حنفی ها در بغداد که در عبادت بسیار کوشا و بر فقر و تنگدستی بسیار صبور بود. [۱۳] از جمله شاگردان مشهور ابو الحسن عبیدالله کرخی معتزلی میتوان از ابو بکر رازی مشهور به الجصاص (نویسندۀ کتاب مشهور «الفصول فی الأصول») و ابو علی شاشی (نویسندۀ کتاب مشهور «اصول شاشی») را نام بُرد.
ابوالحسن کرخی معتزلی در همین کتاب الاصول که مرجعی برای مدارس حنفی دیوبندی کنونی عصر ما هم شده است در مورد قرآن می گوید: هر آیه ای از قرآن اگر بر خلاف قول علمای ما باشد بايد آنرا نسخ کنيم يا مرجوح قرار دهيم و اقوال علماء (معتزلی – حنفی) را ترجيح دهيم بهتر از اين است که آنرا تأويل کنيم.[۱۴]
ابوالحسن کرخی معتزلی در مورد احادیث صحیح رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز می گوید: هر حديثی که به خلاف اصحاب ما [عقیده معتزلی در اصول و فقه در فروع]بيايد همانا آن حدیث حمل بر نسخ می شود يعنی حديث را منسوخ مي کنيم يا مي گوييم اين حديث معارض بمثل شده است بعد مي رويم به طرف دليل ديگر يا به طرف ترجيح، همان گونه که اصحاب ما ترجيح داده اند، يا حمل بر توفيق مي کنيم، موافق قيام دليل نسخ آمد پس او را منسوخ مي کنيم يا دليل ديگر آمد به طرف آن مي رويم.[۱۵]
چند قرن بعد از ابوالحسن کرخی معتزلی همین عقاید توسط کسانی چون أبو البركات عبد الله بن أحمد بن محمود حافظ الدين النسفي (۷۱۰هـ – ۱۳۱۰م) دوستدار اهل تصوف و متولد ایذه خوزستان ایران اما اصالتاً اهل نسف خراسان بزرگ که هم اکنون بخشی از ازبکستان است ادامه پیدا می کند که در کتاب اصول فقه خود «المنار» در مورد حدیث صحیح رسول الله صلی الله علیه وسلم زمانی که مخالف تفکر مورد پذیرش مذهب او باشد می گوید: راوی حديث اگر معروف به فقه و اجتهاد باشد مثل خلفاء الاربعه و چهار عبدالله (عبدالله بن عمر، عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمرو بن عاص، و عبدالله بن زبیر) در اين صورت حديث مرفوع است و در مقابل او قياس متروک است، و اگر راوی معروف به عدالت و ضبط باشد ولی فقيه نباشد مثل انس و ابي هريره در اين صورت حديث مرفوع و صحيح او اگر با قياس موافق باشد به آن عمل مي شود و اگر حديث صحيح و مرفوع او مخالف قياس باشد به خاطر ضرورت، حديث متروک می شود.[۱۶]
بر اساس این قواعد و اصول معتزلی ها که توسط دسته هائی از حنفی ها ادامه داده می شود در همان قرون گذشته کسانی چون ابوبکر ابی شيبه در المصنف خود می آورد که این جریان معتزلی- حنفی ۱۲۴ حدیث صحیح را به نفع افکار خود کنار زده اند،[۱۷] و علامه خطیب بغدادی هم چهار صد حديث را ذكر كرده وگفته که مقلدين (این جریان از) احناف آنها را رد و انکار نموده اند.[۱۸]
ادامه خواندن شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله : طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۱۸)