شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :ما در جنگ بین ایران و احزاب سکولار و سکولاریستها موضع بی طرفی مثل ابن عمر در جنگ بین علی و معاویه گرفته ایم، یعنی به قول شما ابن عمر جزو دارودسته ی منافقین بود؟

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)

س۳۲: ما در جنگ بین ایران و احزاب سکولار و سکولاریستها موضع بی طرفی مثل ابن عمر در جنگ بین علی و معاویه گرفته ایم، یعنی به قول شما ابن عمر جزو دارودسته ی منافقین بود؟ 

ج: بر اساس حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم که می فرماید: وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ. [۱] الله عمار را خیر بدهد! او را گروه باغی (و سرکش از امام مسلمین) خواهند كشت؛ معاویه با آنکه اهل بغی بود اما زمانی که دید کفار نصرانی روم (دشمنان شماره ۳ ما بعد از یهود و سکولاریستها دشمنان شماره ۱ و مجوس و سایر کفار شبه اهل کتاب دشمنان شماره ۲ مومنین) در زمان کنستانین دوم سعی دارند با سوء استفاده از حزب بازی و تفرق میان مسلمین و جنگ بین جماعت مسلمین با اهل بغی به دارالاسلام حمله کند، معاویه با آنکه باجها و هدیه هائی را به امپراطور روم جهت جلوگیری از جنگ می دهد،[۲] نامه ای تهدید آمیز به او می نویسد که اگر به دارالاسلام حمله کند با رهبر دارالاسلام علی ابن ابی طالب صلح می کند و در پیشاپیش سپاه علی و به عنوان سربازعلی[۳] به این کفار نصرانی حمله می کند و او را از تمام خاکش بیرون می کند.[۴]

قیصر روم به معاویه پیام فرستاد: از آنچه بین تو و علی ابن ابیطالب اتفاق افتاده باخبر شدیم… و ما فکر می کنیم شما مستحق تر به خلافتید اگر امرکنید لشکری می فرستم که سر علی را تقدیم ات کنند… معاویه جواب داد: ازمعاویه به هرقل، دو برادر با هم مشاجره کرده اند تو چکاره ای که دخالت می کنی؟ اگر لال نشوی لشکری را بسویت می فرستم که ابتدایش پیش تو و انتهایش پیش من باشد که سرت را بیاورند و به علی تقدیم کنم…[۵]

این موقف بزرگترین شخص اهل بغی بر علیه جماعت مسلمین و اهل جماعت و بنیانگذار بدعت «مُلْكًا عَاضًّا» در میان مسلمین است زمانی که دارالاسلام در معرض تهدیدات کفار خارجی و دشمنان مشترک تمام مسلمین قرار می گیرد.

بزرگتر از این، کار حسن بن علی خلیفه راشد رسول الله صلی الله علیه وسلم است، که یکی از بزرگترین دلایل تحویل حاکمیتش به معاویه ی اهل بغی در نظر گرفتن سیاستهای خارجی و تهدیدات خارجی بر دارالاسلام و اهل جماعت بود؛ چون ارتش کفار خارجی امپراطوری روم شرقی به عنوان دشمن مشترک همه ی اهل قبله در حال آماده باش حمله به دارالاسلام و ضربه زدن به جماعت مسلمین بود و ثمرات جنگ داخلی که معاویه آن را بر اهل جماعت تحمیل کرده بود نه به اهل جماعت می رسید و نه به اهل بغی بلکه تماماً به کفار خارجی می رسید.

 امیر المومنین حسن بن علی می دانست که با ضربه خوردن جماعت مسلمین خود اسلام ضربه می خورد و اساس اسلام در معرض خطر قرار می گیرد چون: وقد عُلِمَ بالضرورةِ من دينِ الإسلامِ، أن لا دينَ إِلاَّ بِجَمَاعَةٍ ؛ یا همان سخن عمر بن خطاب است که می گوید:لاَ إِسْلاَمَ إِلاَّ بِجَمَاعَةٍ، وَلاَ جَمَاعَةَ إِلاَّ بِإِمَارَةٍ، وَلاَ إِمَارَةَ إِلاَّ بِطَاعَةٍ.[۶] قطعاً اسلام وجود ندارد مگر با جماعت و جماعت وجود ندارد مگر با رهبریت و رهبریت وجود ندارد مگر با فرمانبرداری و اطاعت.

 حسن بن علی امیر المومنین و خلیفه ی راشد رسول الله صلی الله علیه وسلم مسند حاکمیت را که بالاترین مسند دنیایی است جهت دفع این خطر از دارالاسلام و جماعت مسلمین و جهان اسلام خالی می کند و آنرا به معاویه ی اهل بغی می دهد و خودش به معاویه بیعت می دهد و اطاعت خودش را در غیر معصیت الله به چنین حکومت بدیل اضطراری اسلامی می دهد، و علاوه بر این، آنهمه تحقیر و سرزنش و فشار روحی اطرافیان کوتاه بین را نیز تحمل می کند.

ابن عمر هم جنگاوری میدان دیده بود که از غزوه احزاب (سکولاریستها/ مشرکین) به بعد در ۲۱ غزوه[۷] و در جنگهای رده[۸] زمان خلافت ابوبکر صدیق و صدها نبرد خارج از جزیره العرب مثل فتح خراسان و جرجان[۹] و مصر[۱۰] و در فتح افریقیه، حد فاصل تونس و مراکش[۱۱] و سایر سرزمینهای آزاد شده ی اسلامی بر علیه کفار مشرک (سکولار) و کفار مجوس و نصرانی و مجوس و یهودی مشارکت کرده بود؛ علاوه بر این بر اساس سفارش پدرش هیچ شغل حکومتی و حتی حاکمیت را هم قبول نمی کند چنانچه عثمان بن عفان به او سفارش قضاوت و قاضی شدن را می دهد اما نمی پذیرد،[۱۲] و زمانی هم که عثمان توسط اهل الفتنه کشته می شود و کسی عهده‌دار خلافت نمی‌شد، عده‌ای نزد او آمدند و از او خواستند تا خلیفه شود اما او خلافت را نیز قبول نکرد،[۱۳] علی هم در زمان خلافتش بر جماعت، ولایت شام را به وی پیشنهاد کرد اما او باز قبول نکرد.[۱۴] ابن عمر سه بار با حسین ابن علی جلسه می گیرد تا او را قانع کند که با پشتوانه این اهل کوفه و امثالهم که چنان واکنشی در برابر پدرش علی و برادرش حسن داشتند بر علیه یزید قیام نکند،[۱۵] زمانی هم که دید حسین بن علی در کار خودش مصمم است او را در بغل کشید و بین ابروان او را بوسید و با چشمانی گریان با او خدا حافظی کرد و گفت: «أستَودِعُكَ اللَّهَ مِن قَتيلٍ» تو را به الله می‌سپارم ــ تو که کشته می‌شوی؛[۱۶]  و بعد از مرگ یزید هم باز به او منصب حاکمیت بر دارالاسلام را پیشنهاد می کنند اما باز نمی پذیرد.[۱۷]

چنین شخصیتی با چنان پشتوانه ی ای که از «العلم» داشت، بر اساس اجتهاد اشتباهش، اگر چه مخالفتی با رهبر شدن علی بر جماعت مسلمین ندارد[۱۸] و در ابتدا با اهل جماعت در سرکوب اهل بغی همراه نمی شود و موضع بی طرفی می گیرد برداشتش این بود: با خود گفتم اگر این راه هدایت باشد، حداکثر آن این است که ثوابی نبردم و اگر راه گمراهی باشد، با بی‌طرفی از شرّی خلاصی یافته‌ام؛[۱۹] چون اتفاقات بعد از مرگ عثمان بن عفان و جنگ بر سرخلافت را فتنه می‌دانست و مدعی بود که در فتنه از کسی حمایت نمی‌کند و پشت سر هر مسلمانی که پیروز شود نماز می خواند و به او بیعت می دهد،[۲۰] و معتقد بود «هرگاه همه مردم بیعت کردند، او هم بیعت می‌کند»؛[۲۱] معاویه هم بر این فکر ابن عمر آگاه بود و به یزید می گوید: اگر همه مردم با تو بیعت کردند بعد از همه، او نیز با تو بیعت خواهد کرد؛[۲۲] اما می بینیم که ابن عمر هم مثل سعد بن ابی وقاص و بسیاری از اصحابی که در جنگ بین اهل جماعت به رهبری علی ابن ابی طالب با اهل بغی نجنگیده بود پشیمان می شود و در مورد این اجتهاد اشتباهش می گوید: بر هیچ‌یک از کارهای خود پشیمان نیستم، مگر این‌که در کنار علی در مقابل فتنه‌گران نجنگیدم.[۲۳]

ابن عمر که اینگونه بر اثر اجتهاد اشتباهش ابتدا در کنار جماعت مسلمین بر علیه اهل بغی قرار نمی گیرد اما می بینیم زمانی که جماعت مسلمین یک دست می شود در زمان حاکمیت معاویه  و در سال ۴۹ق. در نبرد با کفار نصرانی و فتح قسطنطنیه شرکت می کند.[۲۴]

مگر این جنگ بین دارالاسلام ایران با احزاب سکولار جنگ بین دو گروه از مومنین بر سر حاکمیت است؟ جنگ بین حاکمیت بر جماعت و دارالاسلام با مومنین اهل بغی است؟ یا جنگ بین کفار سکولار جهانی و مرتدین سکولار محلی با جماعت مسلمین و دارالاسلام و جنگ بین اسلام و کفراست؟

پس اگر می بینی که اساس قیاسی که کردی اشتباه است و جنگ کنونی متشکل از جبهه ی متحد کفار سکولار جهانی و احزاب سکولار و مرتد بومی و دارودسته ی منافقین داخلی بر علیه دارالاسلام و جماعت مسلمین جنگ بر سر حاکم شدن قوانین سکولاریستی یا حاکم شدن قوانین شریعت الله و تبدیل دارالاسلام به دارالکفر و ضربه زدن به اهل جماعت است هر گونه بی طرفی و نظاره گر شدن کمک به جبهه ی دشمنان قانون شریعت الله و از نشانه های بارز دارودسته ی منافقین است و تو بدون شک یکی از دارودسته ی منافقین و سکولار زده های دغلباز و زبانباز عوام فریب هستی که الله تعالی در مورد این موضعگیری بی طرفی و نظاره گر و تماشاچی بودن آنها زمانی که دارالاسلام و اهل جماعت در معرض تهدید احزاب سکولار هستند می فرماید:

 ‏یَحْسَبُونَ الْأَحْزَابَ لَمْ یَذْهَبُوا وَإِن یَأْتِ الْأَحْزَابُ یَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُم بَادُونَ فِی الْأَعْرَابِ یَسْأَلُونَ عَنْ أَنبَائِکُمْ وَلَوْ کَانُوا فِیکُم مَّا قَاتَلُوا إِلَّا قَلِیلاً ‏(احزاب/۲۰) آنان (از شدّت خوف و هراس هنوز) گمان می‌کنند لشکریان احزاب (= مشرکین= سکولاریستها) نرفته‌اند، و اگر احزاب بار دیگر برگردند، ایشان دوست می‌دارند در میان اعراب بادیه‌نشین، صحرانشین شوند ( تا اذیّت و آزاری بدیشان نرسد، و بدین اکتفاء می‌کنند که از شما خبر بگیرند) و اخبار شما را جویا شوند. اگر آنان در میان شما می‌ماندند، جز مقدار کم و ناچیزی نمی‌جنگیدند.


[۱] مسلم (۲۹۱۵). (۲۹۱۶). الترمذي (۳۸۰۰) أحمد (۶۴۹۹)، والنسائي في الكبرى (۸۴۹۶) أبو يعلى في المعجم (۲۸۳)، والطبراني في الصغير (۵۱۶).البزار (۲۹۴۸).الطبراني في المعجم الكبير (۴۰۳۰).أبو يعلى في المعجم (۱۸۱)، والروياني (۶۹۳)، والطبراني في الكبير (۹۵۴).ابن أبي شيبة (۷/ ۵۵۲)، والطبراني في الكبير (۳۷۲۰).أبو يعلى (۷۳۶۴)، والطبراني في الكبير (۱۹/ ۳۳۱). معمر في جامعه (۱۱/ ۲۴۰- ملحق بمصنف عبد الرزاق) مطولًا، وابن أبي شيبة (۳۷۸۷۶)، وأبو يعلى (۷۳۴۲، ۷۳۴۶).الطبراني في الأوسط (۶۳۱۵).الطبراني في الكبير (۵/ ۲۶۶)، الحافظ ابن حجر في الإصابة (۲/ ۴۸۴)ابن أبي عاصم في الآحاد والمثاني (۲۷۰۷)، والطبراني في الكبير (۵۱۴۶).الشاشي (۱۵۳۲)، والطبراني في الكبير (۵/ ۲۶۶، ۱۹/ ۱۷۰).الحارث (۱۰۱۷، ۱۰۱۸- بغية الباحث)، والبزار (۱۴۲۸)، وأبو يعلى (۱۶۱۴)، والطبراني في الأوسط (۷۵۲۶)./ رواه البخاري (۴۴۷)./ وروى البخاري بإسناده إلى خالد الحذاء عن عكرمة قال لي ابن عباس ولابنه علي: انطلقا إلى أبي سعيد فاسمعا من حديثه، فانطلقنا فإذا هو في حائط يصلحه، فأخذ رداءه فاحتبى، ثم أنشأ يحدثنا حتى أتى على ذكر بناء المسجد فقال: (كنا نحمل لبنة لبنة وعمار لبنتين فرآه النبي صلى الله عليه وسلم فينفض التراب عنه ويقول: ويح عمار تقتله الفئة الباغية يدعوهم إلى الجنة ويدعونه إلى النار قال: يقول عمار: أعوذ بالله من الفتن)

[۲] بلاذری، أحمد بن يحيى، فتوح البلدان، ص ۱۵۹، دار ومكتبة الهلال، بيروت، ۱۹۸۸م. / أن الروم صالحت معاوية عَلَى أن يؤدي إليهم مالا وارتهن معاوية منهم رهناء فوضعهم ببعلبك، ثُمَّ أن الروم غدرت فلم يستحل معاوية والمسلمون قتل من في أيديهم من رهنهم وخلوا سبيلهم، وقالوا: وفاء بغدر خير من غدر بغدر»

[۳] واسطی زبیدی، محب الدین سید محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج ‏۱۰، ص ۳۸۱ ، دار الفکر، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.‌/ لئِنْ تَمَّمْتَ على ما بَلَغَنِي من عَزْمِك لأُصالِحَنَّ صاحِبِي، و لأَكُونَنَّ مُقَدِّمَتَهُ إِليك، فلأَجْعَلَنّ القُسْطَنْطِينِيَّةَ البَخْراءَ حُمَمَةً سَوْداءَ، و لأَنْزِعَنَّكَ من المُلْكِ انْتِزاعَ الإِصْطَفْلِينَةِ، و لأَرُدَّنَّك إِرِّيساً من الأَرارِسَة تَرْعَى الدَّوَابِلَ

[۴] ابن کثیر دمشقی‌، أبوالفداء اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج ‌۸، ص ۱۱۹، دار‌الفکر، بیروت، ۱۴۰۷ق./ حمیدالله‌، محمد، مجموعة الوثائق السیاسیة للعهد النبوی و الخلافة الراشدة، ص ۵۴۴، دار النفائس‌، بیروت، چاپ ششم، ۱۴۰۷ق./ فَکَتَبَ إِلَیْهِ مُعَاوِیَةُ:وَاللَّهِ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ وَتَرْجِعْ إِلَی بِلَادِکَ یَا لَعِینُ لَأَصْطَلِحَنَّ أَنَا وَابْنُ عَمِّی عَلَیْکَ وَلَأُخْرِجَنَّکَ مِنْ جَمِیعِ بِلَادِکَ، وَلَأُضَیِّقَنَّ عَلَیْکَ الْأَرْضَ بِمَا رَحُبَتْ. فَعِنْدَ ذَلِکَ خَافَ مَلِکُ الرُّومِ وَانْکَفَّ، وَبَعَثَ یَطْلُبُ الْهُدْنَةَ

[۵]ابن كثير ، البداية والنهاية؛ من قيصر الروم لمعاوية:علمنا بما وقع بينكم وبين على بن أبي طالب، وإنّا لنرى أنكم أحق منه بالخلافة، فلو أمرتني أرسلت لك جيشاً يأتون إليك برأس علي. وردّ معاوية على هرقل، قائلًا: أخّان وتشاجرا فما بالك تدخل فيما بينهما، إن لم تخرس أرسلت إليك بجيش أوله عندك وآخره عندي يأتونني برأسك أُقدِّمه لعلي.

[۶] سنن الدارمي، مقدمة باب في ذهاب العلم، ۲۵۷- ۲۶۵/ ئەبوداوود (۳۶۶۴)، ئەحمەد (۲/۳۳۸)، داریمی (۲۵۷)، ابن عبدالبر، جامع بیان العلم وفضله ۳۲۶/ عَنْ تَمِيمٍ الدَّارِيِّ ، رَضِيَ اللهُ عَنْهُ ، قَالَ : تَطَاوَلَ النَّاسُ فِي الْبِنَاءِ فِي زَمَنِ عُمَرَ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ ، فَقَالَ عُمَرُ : يَا مَعْشَرَ الْعُرَيْبِ ، الْأَرْضَ الْأَرْضَ ، إِنَّهُ لَا إِسْلَامَ إِلَّا بِجَمَاعَةٍ ، وَلَا جَمَاعَةَ إِلَّا بِإِمَارَةٍ ، وَلَا إِمَارَةَ إِلَّا بِطَاعَةٍ ، فَمَنْ سَوَّدَهُ قَوْمُهُ عَلَى الْفِقْهِ ، كَانَ حَيَاةً لَهُ وَلَهُمْ ، وَمَنْ سَوَّدَهُ قَوْمُهُ عَلَى غَيْرِ فِقْهٍ ، كَانَ هَلَاكًا لَهُ وَلَهُمْ)

[۷] محمد بن جریر، تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک)، ج۲، ص۴۰۵، بیروت، ‌دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق

[۸] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک)، ج۲، ص۵۱۱، بیروت، ‌دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق/ ابن‌اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۶۴-۳۶۵، بیروت، ‌دار صادر، ۱۳۸۵ق.

[۹] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک)، ج۳، ص۳۲۴، بیروت، ‌دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق

[۱۰] ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر، ج۵، ص۴۵۵، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، ‌دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق

[۱۱] بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ج۱، ص۲۶۷، به کوشش صلاح‌ الدین، قاهره، النهضة المصریه، ۱۹۵۶م

[۱۲] نویری، احمد بن عبدالوهاب، نهایة الارب، ج۶، ص۲۶۴، قاهره، وزارة الثقافة و الارشاد القومی، ۱۴۱۲ق/ طنطاوی، علی و طنطاوی، ناجی، اخبار عمر و عبدالله بن عمر، ‌ص۵۷۹، دارالمناره، ۱۴۲۸ق

[۱۳] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک)، ج۲، ص۶۹۹، بیروت، ‌دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق

[۱۴] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۴۴۶، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، ‌دار الفکر، ۱۴۱۷ق.

[۱۵] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۶۳، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، ‌دار الفکر، ۱۴۱۷ق/ کوفی، ابن‌اعثم، الفتوح، ج۵، ص۲۵، به کوشش علی شیری، بیروت، ‌دار الاضواء، ۱۴۱۱ق

[۱۶]أحمد بن يحيى بن جابر بن داود البَلَاذُري (المتوفى: ۲۷۹هـ)،  أنساب الأشراف، ج ۳ ص ۳۷۴ ، تحقيق: سهيل زكار ورياض الزركلي الناشر: دار الفكر – بيروت /  تاريخ الطبرى، ج ۵ ص ۳۴۳ / البداية و النهاية : ج ۸ ص ۱۶۰/ ابن عساكر، ترجمة الإمام الحسين (ع) ص ٢٨٠/ الجوهرة ص ۴۲

[۱۷] ابن‌عساکر دمشقی، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۳۱، ص۱۸۵-۱۸۶، به کوشش علی شیری، بیروت، ‌دارالفکر، ۱۴۱۵ق

[۱۸] کوفی، ابن‌اعثم، الفتوح، ج۲، ص۵۲۹، به کوشش علی شیری، بیروت، ‌دار الاضواء، ۱۴۱۱ق./ منقری، ابن‌مزاحم، وقعة صفین، ص۷۱-۷۳، به کوشش عبدالسلام، قم، مکتبة النجفی، ۱۴۰۴ق.

[۱۹] ابن اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۲، ص ۵۲۹

[۲۰] ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری (م.۲۳۰ق)، ج۴، ص۱۴۹-۱۵۱، بیروت، ‌دارصادر

[۲۱] الطبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج ۵، ص ۳۴۲./ ابن‌اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۹۱، بیروت، ‌دار صادر، ۱۳۸۵ق

[۲۲] ابن اثیر، الکامل، ۱۳۸۵ق، ج۴، ص۶.

[۲۳] ابن‌اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابه، ج۳، ص۲۲۸-۲۲۹- ۲۳۸، بیروت، ‌دار الکتاب العربی./ ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۳۱-۲۳۲، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق

[۲۴] ابن‌اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۵۸-۴۵۹، بیروت، ‌دارصادر، ۱۳۸۵ق

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *