«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)
طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۱۳)
مورد دیگری که عده ای با استناد به آن به امام ابوحنیفه طعن می زنند و این سخن را دستاویزی برای متهم کردن او به مرجئه بودن می کنند این است که در فقه الاکبر آمده است که امام ابوحنیفه گفته: «ما امر عثمان و علی را به الله واگذار می کنیم».[۱] آیا این نگرش باعث مرجئه شدن امام ابوحنیفه می شود یا اینکه باید بگوئیم امام ابوحنیفه بر اساس این سخن الله تعالی عمل کرده است که به شکلی ثابت در دو آیه ی ۱۳۴ و ۱۴۱ سوره بقره تکرار شده است که می فرماید: تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَلَکُم مَّا کَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ (بقره/۱۳۴و۱۴۱) (به هر حال، جنگ و جدل درباره آنان چرا؟!) ایشان قومی بودند که مردند و سر خود گرفتند؛ آنچه به دست آوردند متعلّق به خودشان است، و آنچه شما به دست آوردهاید، از آن شما است، و درباره آنچه میکردهاند از شما پرسیده نمیشود (و هیچ کس مسؤول اعمال دیگری نیست). ما مسئول اعمال خودمان هستیم نه پدر و پدر بزرگمان حالا چه رسد به جرو بحث در مورد صدها روایت ضد و نقیض در مورد ابوبکر و عمر و عثمان و علی و غیره.
امام ابوحنیفه می گویند این تکفیر کردنهای خوارج در مورد علی و عثمان و اهل جماعت آنها، متوقف شود و کار اینها که سالها قبل وفات کرده اند به الله واگذار شود و قیامت؛ چون محاکمه مردگان با این دلایل آشفته و انسانهای جاهل و مغرض و دور از عدالت و انصاف تنها هدر دادن انرژی مومنین و تولید تفرق بیشتر و ضربه زدن به جماعت و حرکت روبه جلو مومنین است؛ و با آنکه بر مومن و اهل بهشت بودن علی و عثمان اقرار دارد اما در مورد اختلافات پیش آمده در مورد آنها می گوید دخالت نکنیم و امر آنها را به الله واگذار کنیم.
اگر امام ابوحنیفه را می بینیم که در زمینه ی محاکمه مردگان و بزرگان اصحاب توقف می کند اما بر اساس «وَلَکُم مَّا کَسَبْتُمْ» و فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر در سطح حکومتی و با در نظر گرفتن شرایط و لوازم قیام و تغییر منکر حکومتی با دست، مومنین را به قیام و تغییر وضع موجود تشویق و تحریک می کند و می گوید: هر مردی از قریش که مردم را به کتاب و سنت و عمل به عدل فرا خواند، امامت او ثابت میگردد و بر دیگران همراهی با وی در «خروج» و قیام واجب میشود،[۲] و خودش هم در قیام زید بن علی رهبر شیعیان زیدی وقیام دیگر شیعیان به رهبری ابراهیم ابن عبدالله حسنی با فتوا و یا مال مشارکت می کند؛ و به دلیل همین حمایت از این انقلابات شیعیان هم زندانی می شود و در زندان توسط عباسیان با سم کشته می شود، بر این اساس است که هم خود شیعیان زیدی و هم عده ای دیگر او را شیعه زیدی می نامیدند؛[۳] همچنانکه امروزه اگر کسی بر اساس منهج اهل سنت و جماعت، در ایران، اهل جماعت شود و از دارالاسلام ایران در برابر کفاراصلی و مرتدین حمایت کند مخالفین او را شیعه جعفری می نامند و عده ای از شیعیان هم او را «تسنن دوازده امامی» می نامند و … یا اگر از زیدی های یمن در برابر آمریکا و ناتو حمایت کند او را زیدی می نامند و حتی عده ای همچنانکه صلاح الدین ایوبی را به دلیل حضور در حاکمیت شیعیان فاطمی تکفیر کرده اند اینجا هم دست به تکفیر می شوند.
به هر حال بدون در نظر گرفتن سرزنش سرزنش گران، همین دیدگاههای عدالت گرایانه و پویا و زنده و انقلابی و عملگرائی امام ابوحنیفه باعث شده بود کسانی چون وکیع و اوزاعی دیدگاههای او را مورد حمله قرار دهند و او را به «شمشیر گرایی» متهم کنند.[۴]
مساله ی دیگر تعریف امام ابوحنیفه از «ارجاء» و منظور او از«ارجاء» است. ابوحنيفه در العالم والمتعلم اصل ارجاء را از ملائکه می داند و می گوید: هنگامی که الله اسماء خودش را بر آنان عرضه کرد و به آنهـا دسـتور داد تا او را با این اسماء بخواننـد، ملائکـه از اینکـه دچار اشـتباه شـوند، درهراس بودند؛ پس در مقابل این فرموده الله توقف کردند و گفتند: منزّهی تو، ما چیزی جز آنچه به ما آموختهای نمیدانیم تو دانا و حکیمی، «قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ» (بقره/۳۲) بنابراین، نمی توان امر آنـان را بـدعت بـه حساب آورد.[۵]
ابومنصور ماتریدی هم در کتاب التوحید خودش این مساله را اینگونه تشریح می کند و می گوید: «از ابوحنیفه پرسیدند «ارجاء» را از چه گرفتی؟ پاسخ داد از فعل ملائکه، وقتی که به آنها گفته شد: «أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ (بقره/۳۱) اگر راست می گوئید اسامی اینها را برشمارید. چون نمیدانستند امر را به الله واگذار کردند و گفتند: قَالُواْ سُبْحَانَکَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ (بقره/۳۲) فرشتگان گفتند: منزّهی تو، ما چیزی جز آنچه به ما آموختهای نمیدانیم تو دانا و حکیمی. درباره اهل کبائر یعنی مرتکبان گناهان بزرگ هم حق همین است که بگوییم ما نمیدانیم، زیرا آنها حسنات و خیراتی دارند که اگر یکی از آنها با جمیع سیئات و شرور، «جز شرک به الله» مقابله شود همه آنها را زایل و باطل خواهد کرد. بنابراین احتمال نمیرود که مرتکب کبیره از رحمت حق محروم گردد و مخلّد در آتش باشد، بلکه کارش به الله واگذار میشود، اگر بخواهد از گناهش میگذرد و اگر بخواهد آن گناه را با برخی از حسناتش میسنجد و حسنات را کفاره آن قرار میدهد که خود فرموده است: إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ (هود/۱۱۴) بیگمان نیکیها (و از جمله نمازهای پنجگانه) بدیها را از میان میبرد. و: إِن تَجْتَنِبُواْ کَبَآئِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَنُدْخِلْکُم مُّدْخَلاً کَرِیماً (نساء/۳۱) اگر از گناهان کبیرهای بپرهیزید که از آن نهی شدهاید، گناهان صغیره شما را (با فضل و رحمت خود) از شما می پوشانیم و شما را به جایگاه ارزشمندی ( که بهشت برین است) وارد میگردانیم. و اگر هم بخواهد او را بهاندازه عملش کیفر و یا پاداش میدهد که: فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ * وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ (زلزله/۷-۸) پس هرکس به اندازه ذرّه غباری کار نیکو کرده باشد، آن را خواهد دید (و پاداشش را خواهد گرفت). و هرکس به اندازه ذرّه غباری کار بد کرده باشد، آن را خواهد دید (و سزایش را خواهد چشید). و این است معنای عدل الله در مؤاخذه. ماتریدی پس از نقل قول ابوحنیفه مینویسد: «و هَذَا النَّوْعٌ من الإرجاءِ حقٌّ لُزِمَ القَوْلُ بِهِ»[۶] و این نوعی از ارجاء است که درست و صحیح و حق است و باید به آن اقرار کرد و آنرا پذیرفت و به آن استناد کرد.
در یک جمع بندی می توان این سخن الله تعالی را آورد که می فرماید: إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَن یَشَاءُ وَمَن یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْماً عَظِیماً (نساء/۴۸) بیگمان الله (هرگز) شرک به خود را نمیبخشد، ولی گناهان جز آن را از هرکس که خود بخواهد میبخشد، و هر که برای الله شریکی قائل شود، گناه بسیار بزرگی را مرتکب شده است.
نکته ای که خیلی از عزیزان به آن دقت نمی کنند گناه کبیره ی شرک به الله در تمام بخشهای عبادت یعنی در امور عقیدتی و قلبی و زبانی و مالی و بدنی است که هم امام ابوحنیفه و هم تمام پیروان صادق او به همراه تمام مذاهب اسلامی به آن ایمان دارند و گناه شرک را از سایر گناهان کبیره جدا می کنند و گناه شرک اکبر و کفر اکبر اگر ۱- آگاهانه ۲- عمداً ۳- به میل خودش و اختیاری صورت گیرد به کلی ایمان به اسلام شخص را نقض کرده و شخص را از دایره ی اسلام و مسلمین خارج می کند.
حالا اگر مومنی دچار کفر اکبر که همان شرک اکبر است نشود کارش وابسته به مشیّت الله تعالی است، الله تعالی بخواهد او را به واسطه ی حسناتش یا با رحم و کرم و بخشش خودش می بخشد و نخواهد او را به اندازه ی گناهانش در جهنم عذاب می دهد و «باذن الله پس از پاک شدن، وارد بهشت می شود و برای همیشه در جهنم نمی ماند»؛[۷] آیا توقف و حکم ندادن و قضاوت نکردن در مورد چیزی که نمی دانیم الله او را می بخشد یا نمی بخشد ناپسند است؟ قطعاً خیر. این نوع ارجاء و به تأخیر انداختن و توقف، در معنی لغوی و لفظی و پسندیده ی آن به کار رفته و مثل به کارگیری کلمه کافر از لحاظ لغوی و لفظی برای کشاورز و شب در زبان عربی است هر چند کافر در اصطلاح فقهی برای غیر مسلمین به کار می رود.
بر خلاف خوارج و معتزله و جهمیه و کرامیه و سایر فرقه های اهل بدعت که علاوه بر حکم غیر شرعی دادن بر دنیا و قیامت مرتکبین انواع گناهان کبیره؛ امام ابوحنیفه توقف در چیزی که نمی دانیم را امری شرعی می داند، مثل توقف ملائکه، تا اینکه دچار اشتباه نشوند. این دستور الله تعالی است که: وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً (اسراء/۳۶) از چیزی دنبالهروی مکن که از آن علم و آگاهی نداری. بیگمان چشم و گوش و دل همه (در مورد چیزی که قبول کردی) مورد پرس و جوی از آن قرار میگیرد.
امام ابوحنیفه یک عالم و فقیه عامل بود و ضمن تکیه بر جایگاه و اهمیت و ارزش عمل، می گوید: ما نمی گویيم که گناه برای مؤمن زیانبار نيست و نمي گویيم کـه مـؤمن بـه جهنم نخواهد رفت و نمي گویيم که او تا ابد در جهنم می ماند، اگرچه فاسق باشد؛ و همانند مرجئه نمي گویيم که نيکی های ما حتماً قبـول و بدیهای ما حتماً بخشيده خواهد شد. ما بر این باوریم که کسی کـه عمل خوبی را با تمام شرایط آن، انجام دهد و خالی از عيوبی باشـد کـه آن را فاسد و یا با کفر و ارتداد و رفتار بد، آن را باطـل نکند، مـؤمن مي ميرد و الله عمل او را ضایع نمی کند و از او می پذیرد و به او پاداش مي دهد و گناهکاران بدون توبه، به خواست الله، عذاب می بینند یا بخشیده می شوند.[۸] در اینجا واضح است که امام ابوحنیفه معتقد به کفر و ارتداد عده ای از اهل قبله به خاطر اعمال فاسد و بد است پس زمانی که می گوید: لانُکَفِّر احداً بذنبٍ و لا ننفی احداً من الایمان.[۹] کسی را به خاطر گناه کافر نمی دانیم و ایمان را از کسی نفی نمی کنیم، یا می گوید: ألا تكفِّرَ أحدًا من أهل القبلة بذنب .[۱۰] هیچ یک از اهل قبله را به دلیل ارتکاب گناه کافر نمی دانیم باید بدانیم که منظور امام ابوحنیفه چه گناهی است و بعد: چه کسانی ایمان آنها کلاً نفی نمی شود و به آنها گفته نمی شود کافر یا مرتد؟ چون خودش در جاهای مختلفی افراد مختلفی از اهل قبله را به صورت مطلق و عام (مثل معتقدین به خلق قرآن)و یا به صورت معین و علی التعیین (مثل جهم بن صفوان) تکفیر کرده و کافر دانسته.
یا زمانی که امام اوزاعی می گوید: والله لو نشرت لااقول بتکفیر احد من اهل الشهادتین،[۱۱] به الله قسم، اگر قطعه قطعه شوم احدی از اهل شهادتین را تکفیر نمی کنم باید بدانیم منظور دقیق ایشان از این جملات چیست و چه کسانی را تکفیر نمی کنند؟
امام احمد بن حنبل می گوید: ونحنُ إذا قُلنا أهل السُّنَّة متّفقون على أنه لا يكفر بالذنب؛ فإنَّما نُريد به المعاصي كالزنا، والشرب.[۱۲] و ما زمانی که می گوئیم اهل سنت و متفق هستند بر اینکه به خاطر گناه تکفیر نمی کنند، منظور ما گناهانی مثل زنا و نوشیدن مسکرات است. ابوالحسن اشعری هم می گوید: ولا يُكفِّرون أحدًا من أهل القبلة بذنبٍ، كنحو الزِّنا والسَّرقة، وما أشْبَهَ ذلك من الكبائرِ.[۱۳] و احدی از اهل قبله را به خاطر گناه تکفیر نمی کنند، مثل زنا و دزدی و گناه هان کبیره ای مثل آن.
یا امام ابوحنیفه می گوید: ولا نكفِّر مسلمًا بذنبٍ منَ الذنوب، وإن كانت كبيرة، إذا لم يستحلَّها.[۱۴] مسلمان را به خاطر گناهان هر چند کبیره باشد کافر نمی دانیم هنگامی که این گناه را حلال نداند و امام طحاوی حنفی مذهب هم به عنوان یک قاعده و اجماع تمام مذاهب معروف به اهل سنت و جماعت می گوید: « وَلَا نُكَفِّرُ أَحَدًا مِنْ أَهْلِ الْقِبْلَةِ بِذَنْبٍ، مَا لَمْ يَسْتَحِلَّهُ »[۱۵] هیچ یک از اهل قبله را تا وقتی گناهی را حلال نداند، کافر نمی دانیم؛ یعنی اگر گناهی را حلال دانست چه این گناه را انجام دهد یا انجام ندهد او را کافر می دانیم.
یا امام ابن أبي العز الحنفي می گوید: خلافی بین مسلمین وجود ندارد و همه متفق هستند که اگر شخصی واجبات ظاهری متواره (مثل نماز و روزه و حج و …) و حرام شده های ظاهری متواتره (مثل مصرف مسکرات و زنا و دزدی و قتل و …) و مسائلی از این دست را انکار کند، چنین شخصی استتابه می شود و از او درخواست توبه می شود، اگر توبه کرد (که هیچ) و گرنه به عنوان کافری مرتد کشته می شود.[۱۶]
یا امام إسحاق بن رَاهَوَيْه المروزي (۱۶۱- ۲۳۸ق) که صاحب مذهب خاص خودش بود که مذهبش مثل بسیاری از مذاهب دیگر از بین رفته است[۱۷] می گوید: مسلمین اجماع دارند که کسی که به الله و رسولش -عليه الصلاة والسلام- دشنام دهد یا چیزی از آنچه که الله نازل کرده است را دور بریزد چنین شخصی با چنین کارهائی کافر می شود، هر چند به تمام آنچه که الله نازل کرده است اقرار داشته باشد.[۱۸] یعنی چه این توهین به الله و رسولش صلی الله علیه وسلم را حلال بداند یا نداند چنین شخصی با چنین جرمی کافر می شود.[۱۹]
علاوه بر این اگر شخصی از اهل قبله گناهی را انجام دهد که منجر به ترک ایمان او شود هر چند آنرا حلال نداند باز با این گناه و جرم کافر می شود؛ مثلاً کسی که جرم عدم ایمان به الله و ملائکه الله و کتابهای الله و پیامبران الله و زنده شدن بعد از مرگ و امثالهم را انجام دهد یا به عدم واجب بودن واجبات ظاهری متواتره یا به عدم حرام بودن حرام شده های ظاهری متواتره معتقد باشد چنین شخصی به دلیل این جرمها کافر می شود.[۲۰] اللهم یامقلب القلوب ثبت قلوبنا علی دینك…
پس اینکه امام ابوحنیفه می گوید: ولا نكفِّر مسلمًا بذنبٍ منَ الذنوب، وإن كانت كبيرة، إذا لم يستحلَّها.[۲۱] مسلمان را به خاطر گناهان هر چند کبیره باشد کافر نمی دانیم هنگامی که این گناه را حلال نداند؛ منوط به ارتکاب عملی است که از آن نهی شده و انجام این عمل هم باعث نابودی و ترک ایمان شخص نمی شود؛ مثل مصرف مست کننده ها یا دزدی و ربا و مسائلی از این دست و ارتکاب گناهان؛ و جرمهایی که انجام این جرمها و گناهان باعث نابودی و ترک ایمان شخص می شوند مشمول این قاعده ی «لَا نُكَفِّرُ أَحَدًا مِنْ أَهْلِ الْقِبْلَةِ بِذَنْبٍ، مَا لَمْ يَسْتَحِلَّهُ »[۲۲] نمی شوند، مثل شرک به الله و دشنام به الله و رسولش یا اهانت به قرآن و مسائلی از این دست و یا عدم اعتقاد به واجب بودن واجبات ظاهری متواتره مثل عدم اعتقاد به واجب بودن نماز و زکات و حج و مسائلی از این دست؛ یا ترک ۱- آگاهانه ۲- عمدی ۳- اختیاری نماز؛ کسی که این گناهان را انجام دهد اگر مانعی معتبر از موانع تکفیر وجود نداشته باشد صرفاً به خاطر انجام این گناهان تکفیر و کافر می شود و این ربطی به استحلال یا حجود ندارد؛ و چون این سخنان و اعمال کفری ظاهر و پیدا هستند در دنیا مشمول مجازات می شوند؛[۲۳] ابن ابی العز حنفی در شرحش بر عقیده الطحاویه می گوید: این به این دلیل است چون به ما دستور داده شده است که بر روی چیزهائی حکم صادر کنیم که پیدا و آشکار هستند و از گمان بردن و چیزهائی که در باره ی آنها علم نداریم نهی شده ایم.[۲۴]
در زمینه ی تکفیر اهل قبله ای هم که دچار گناهان کبیره و مکفره شده اند باید ظوابط شرعی و «۴فیلتر» اصلی ۱- اثبات جرم ۲- تأئید جرم توسط الله و رسولش صلی الله علیه وسلم ۳- شروط تکفیر ۴- موانع تکفیر را رعایت کرد و چنانچه شخص آگاهانه ۲- عمداً ۳- به میل خودش و اختیاری دچار مکفره ای شد و بدون شک و شبهه ای در این زمینه یقین حاصل شد آنوقت است که شخص مجرم تکفیر می شود. به عنوان مثال امام احمد بن حنبل به جهمیه می گوید: آنچه که شما به آن عقیده دارید، اگر من بپذیرم، کافر می شوم، ولی من شما را تکفیر نمی کنم، زیرا شما از نظر من جاهل هستید.[۲۵] یا زمانی که امام شافعی می گوید: و لا اکفّر اهل التأویل المخالف للظاهر بذنب؛[۲۶]من اهل تأویل مخالف را به دلیل ظاهر گناه تکفیر نمی کنم؛ تأویل را یکی از موانع تکفیر معرفی می کند.
در این صورت به قول ابن ابی العز حنفی در شرحش بر عقیده صحاویه: لا نکفرهم بکل ذنب کما تفعل الخوارج.[۲۷] ما به دلیل انجام هر گناهی آنها تکفیر نمی کنیم همچنانکه خوارج انجام می دهند. و گرنه دسته هائی از اهل قبله شایستگی تکفیر شدن از کانال شرعی آنرا دارند و با انجام سخنان و کارهائی ظاهری از کانال شرعی آن تکفیر می شوند و از اسلام خارج می شوند.
امام ابوحنیفه در مورد منافقین که ما در دنیا آنها را جزو مسلمین حساب می کنیم می گوید: کسی که به زبان تصدیق بورزد اما قلب و عقلش منکر باشد، در نزد الله کافر است اما در پیشگاه مردم، مسلمان شناخته میشود چه اینکه مردم نمیدانند در دل این شخص چه میگذرد و بر آنهاست که بر ظاهر چنین شخصی حکم بکنند و نکوشند به اسرار درونی وی پی ببرند.[۲۸]
این حکم دنیوی شریعت الله تعالی در مورد دارودسته ی منافقین یا «الضّالّينَ» و « وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ» (بقره/۸) است. ما در دنیا بر ظاهر دارودسته ی منافقین حکم می کنیم و آنها را مشمول احکام ظاهری مسلمین می کنیم هر چند به عنوان یک دشمن داخلی به آنها نگاه می کنیم و هوشیاری خود را نسبت به این دشمنان داخلی حفظ می کنیم: هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ ۚ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ ۖ أَنَّىٰ يُؤْفَكُونَ (منافقون/۴)
با آنکه دارودسته ی منافقین جزو مومنین نیستند اما زمانی که الله تعالی کل انسانها را به ۶ دسته تقسیم می کند و می فرماید: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَىٰ وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ (حج/۱۷) قطعاً الله روز قیامت داوری خواهد کرد در میان ۱- مؤمنان ۲- و یهودیان ۳- و صابئین(ستارهپرستان) ۴- و نصرانی ها(مسیحیان) ۵- و مجوس (زردشتیان) ۶- و مشرکان(سکولاریستها = احزاب). مسلّماً الله حاضر و ناظر بر هر چیزی است؛ حالا شما بفرمائید در این توضیحی که الله تعالی بر سه دسته ی :۱- أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ 2- الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ 3- الضَّالِّينَ داده است، دارودسته ی منافقین یا «الضَّالِّينَ» در کدام دسته جای می گیرند؟ در «الَّذِينَ آمَنُوا»، همچنانکه در دنیا هم تا زمانی که خودشان را جدا نکرده باشند جزو جماعت مومنین و دارالاسلام محسوب می شوند. یا الله تعالی به صورت کلی می فرماید: هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ فَمِنْكُمْ كَافِرٌ وَمِنْكُمْ مُؤْمِنٌ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (تغابن/۲) اوست كه شما را آفريد بعضی از شما مؤمن و بعضي ديگر كافر هستند. دارودسته ی منافقین یا «الضَّالِّينَ» در کدام دسته جای می گیرند؟ در دسته ی «وَمِنْكُمْ مُؤْمِنٌ».
[۱] ابوحنیفه، الفقه الاکبر، ضمن «شرح الفقه الاکبر» الفقه الاکبر، ج۱، ص۶، منسوب به همو، قاهره، مکتبه محمد علی صبیح واولاده.
[۲] اشعری، سعد بن عبدالله، ج۱، ص۸، المقالات و الفرق، به کوشش محمد جواد مشکور، تهران، ۱۳۶۱ ش/ نوبختی، حسن بن موسی، ج۱، ص۱۰، فرق الشیعه، نجف، ۱۳۵۵ ق/ ۱۹۳۶م./ مسعودی، علی بن حسین، ج۳، ص۲۲۴، مروج الذهب، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، ۱۳۸۵ ق/۱۹۶۶م.
[۳] جاحظ، عمرو بن بحر، ج۱، ص۱۰۶، «فضل هاشم علی عبدشمس» ضمن رسائل الجاحظ، به کوشش حسن سندوبی، قاهره، ۱۳۵۲ق/۱۹۳۳م./ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، ج۱، ص۱۷۰، الملل والنحل، به کوشش محمد بن فتح الله بدران، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۶م.
[۴] خطیب بغدادی، احمد بن علی، ج۱۳، ص۳۸۴۳۸۶، تاریخ بغداد، قاهره، ۱۳۴۹ق./ بسوی، یعقوب بن سفیان، ج۲، ص۷۸۸، المعرف هوالتاریخ، به کوشش اکرم ضیاءعمری، بعداد، ۱۹۷۵-۱۹۷۶م./ عقیلی، محمد بن عمرو، ج۴، ص۲۸۳، کتاب الضعفاءالکبیر، به کوشش عبدالمعطی امین قلمجی، بیروت، ۱۴۰۴ق ۱۹۸۴م.
[۵] ابوحنيفه، نعمان بن ثابت۱۳۹۲، العالم و المتعلم، تحقيـق محمد رواس قلعه جي و عبدالوهاب الهندی الندوی، حلب، مطبعه البلاغه،ص۹۵-۹۳
[۶] ماتریدی، ابومنصور محمد بن محمد، التوحید، تهران، ۱۹۷۰ م، ص۳۸۳
[۷] ابن عساکر، علی بن حسن، تبیین کذب المفتری، دمشق، ۱۴۲۱، ص۱۵۱
[۸] ابوحنيفه، نعمان بن ثابت د۱۳۹۲ ،العالم و المتعلم، تحقيـق محمد رواس قلعه جي و عبدالوهاب الهندی الندوی، حلب، مطبعه البلاغه، ص ۹۷ ص ۷۵-۷۶/ ابوحنيفه، نعمان بن ثابـت۱۴۰۴،الفقه االکبر، شـرح مـلا علـي قاری، بيروت، دارالکتب. ص۹۳/ حلبي، علي اصغر۱۳۸۰ ، تاریخ اندیشه های سیاست در ایران و اسلام، تهران، اساطير.ص۱۹۷/ ترکي، عبدالله بن عبدالمحسن، بيتـا، مجمل اعتقتاد السلف، بيجا، بينا. ص۲۳-۲۴
[۹] ابوحنیفه، نعمان بن ثابت، الفقه الاکبر، شرح ابومنصور ماتریدی، چاپ دوم، حیدرآباد، ۱۳۶۵ ه، ص۷۶.
[۱۰] ابوحنیفه، الفقه الأكبر، ص ۷۶
[۱۱] شرف الدین، الفصول المهمة فی تألیف الأمة، ص۷۰، رابطة الثقافة و العلاقات الاسلامیة، ایران، سال ۱۴۱۷ ه-.
[۱۲] الخلاّل، ۷/۳۰۲
[۱۳] أبو الحسن الأشعري، المقالات ۱/۳۴۷
[۱۴] ابوحنیفه، الفقه الأكبر، ص ۴۳
[۱۵] طحاوی، عقیدة الطحاویة، ص ۲۰/ متن الطحاوية بتعليق الألباني، ص: ۶۰
[۱۶] شرح العقيدة الطحاوية، ص: ۳۱۶-۳۱۷/ لا خلاف بين المسلمين أن الرجل لو أظهر إنكار الواجبات الظاهرة المتواترة، والمحرمات الظاهرة المتواترة، ونحو ذلك، فإنه يستتاب، فإن تاب، وإلا قتل كافرًا مرتدًا
[۱۷] الخطيب البغدادي. تاريخ بغداد. دار الكتب العلمية. ج ۶ ص. ۳۴۵
[۱۸] تقي الدين السبكي، السيف المسلول على من سب الرسول، ص ۱۲۱/ ابن تیمیه، الصارم المسلول على شاتم الرسول، ص: ۵۱۲/ قد أجمع المسلمون أن من سبَّ الله أو سب رسوله -عليه الصلاة والسلام- أو دفع شيئًا مما أنزل الله أو قتل نبيًّا من أنبياء الله أنه كافر بذلك، وإن كان مقرًّا بما أنزل الله
[۱۹] تقي الدين السبكي، السيف المسلول على من سب الرسول، ص ۱۳۱/ ابن تیمیه، الصارم المسلول على شاتم الرسول، ص: ۵۱۲/ و قال القاضي أبو يعلى في “المعتمد”: “من سبَّ الله أو سب رسوله فإنه يكفر، سواء استحلَّ سبه أو لم يستحله، فإن قال: لم أستحل ذلك، لم يقبل منه في ظاهر الحكم، رواية واحدة، وكان مرتدًّا؛ لأن الظاهر خلاف ما أخبر؛ لأنه لا غرض له في سب الله وسب رسوله إلا لأنه غير معتقد لعبادته، غير مصدِّق بما جاء به النبي صلى الله عليه وسلم، ويفارق الشارب والقاتل والسارق إذا قال: أنا غير مستحل لذلك أنه يصدَّق في الحكم
[۲۰]ابن تیمیه، مجموع الفتاوى (۲۰/ ۹۰ / قد تقرَّر من مذهب أهل السنة والجماعة -ما دل عليه الكتاب والسنة- أنهم لا يكفِّرون أحدًا من أهل القبلة بذنب، ولا يخرجونه من الإسلام بعمل؛ إذا كان فعلًا منهيًّا عنه؛ مثل الزنا والسرقة وشرب الخمر؛ ما لم يتضمن ترك الإيمان. وأما إن تضمَّن ترك ما أمر الله بالإيمان به مثل: الإيمان بالله وملائكته وكتبه ورسله والبعث بعد الموت؛ فإنه يكفر به. وكذلك يكفر بعدَم اعتقاد وجوب الواجبات الظاهرة المتواترة، وعدم تحريم الحرمات الظاهرة المتواترة
[۲۱] ابوحنیفه، الفقه الأكبر، ص ۴۳
[۲۲] طحاوی، عقیدة الطحاویة، ص ۲۰/ متن الطحاوية بتعليق الألباني، ص: ۶۰
[۲۳] ابن ابی العز، شرح العقیدة الطحاویة، طبعة المکتبة الاسلامی، ص ٣٧٨/ ولا نشهد علیهم بکفر ولا بشرك ولا بنفاق ، مالم یظهر منهم شیء من ذالك ، ونذر سرائرهم الی الله تعالی.
[۲۴] ابن ابی العز، شرح العقیدة الطحاویة، ص ٣٨٧/ لانا قد امرنا بالحکم الظاهر، ونهینا عن الظن واتباع ما لیس لنا به علم ، قال تعالی : يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ” الحجرات١٢” وقال: وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ۚ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَـٰئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا ” الاسراء ٣٦
[۲۵] مغنی المحتاج، ج۴، ص۳۶
[۲۶] شعرانی، الیواقیت و الجواهر، ج۲، مبحث ۵۸، ص۱۲۶
[۲۷]ابن ابی العز، شرح العقیدة الطحاویة، ص۳۱۴/ یشیر الشیخ الی الرد علی الخوارج القائیلین بلاتکفیر بکل ذنب ،واعلی ان باب التکفیر وعدم التکفیر باب عضمة الفیتنه والمحنه فیه وکثر فیه الافتیراق وتشتتت فیه الاهواء ولاراء وتعارضت فیه ،فالناس سیه . . علی طرفین وسط، فطائفة تقول : لانکفر من اهل القبلة احدا،فتنفی التکفیر نفیاعاما مع العلم بان فی اهل القبلة المنافقین ،الذین فیهم من اکفر من الیهود والنصاری ، وفیهم من قد یظهربعض ذالك حیث یمکنهم وهم یتاظهرون بالشهادتین . . ولهذا امتنع کثیرا من الائمة من اطلاق القول : بانا لانکفر احمدبذنب ، بل یقال : لانکفرهم بکل ذنب کما تفعل الخوارج
[۲۸] تقی الدین الغزی، الطبقات السّنیة فی تراجم الحنفیة، ص ۳۷