«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)
طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله(۴)
با این مقدمه به تعریف اهل سنت و اهل جماعت از اصطلاح شرعی ایمان می رسیم که گفته اند ایمان: ۱- تصديقٌ بالجَنانِ : تصدیق با قلب که در سینه پنهان است ۲- إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ: اقرار با زبان 3- عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ: عمل با اندامها و اعضای بدن است.[۱] امام ابوابراهیم اسماعیل بن یحیی مُزَنی (۱۷۵ -۲۶۴ ق) شاگرد امام شافعی (۱۵۰–۲۰۴ق) می گوید: الإيمانُ قَولٌ وعَمَلٌ مع اعتقادِه بالجَنانِ، وقَولٍ باللِّسانِ، وعَمَلٍ بالجوارِحِ والأركانِ، وهما سِيَّانِ، ونظامانِ وقَرينانِ، لا نُفَرِّقُ بينهما؛ لا إيمانَ إلَّا بعَمَلٍ، ولا عَمَلَ إلَّا بإيمانٍ.[۲] ایمان قول و عمل است همراه با اعتقاد قلبی، و قول به زبان و عمل به جوارح، و ایندو یکسانند، دو نظام داشته و نزدیک یکدیگرند، بین آندو فرق نمی گذاریم، نیست ایمان مگر به عمل و نیست عمل مگر به ایمان.
شیعیان جعفری هم آورده اند که: لا يُقبَلُ قَولُ إِلّا بِعَمَلٍ، وَلا يُقبَلُ قَولُ وَ لا عَمَلٌ إلّا بِنِيَّةٍ، وَلا یُقبَل قَولٌ وَ عَمَلٌ وَ نِيَّةٌ إلّا بِاصابَةِ السُّنَّةِ.[۳] هیچ گفتاری جز با عمل پذیرفته نمی شود و هیچ گفتار و عملی جز با نیت پذیرفته نمی شود و هیچ گفتار و عمل و نیتی جز با مطابقت با سنّت پذیرفته نمی شود.
به این شکل هرگاه اسم «ایمان» در قرآن و احادیث، یا به صورت مجرد به کار می رود، بالضَّرورة اعمال را نیز شامل می شود؛[۴] و در این زمینه علمای مختلف در دورانهای مختلف اتفاق و اجماع مسلمین را آورده اند.
امام عبدالرحمن اوزاعی (ت۸۸ق) که همزمان با امام ابوحنیفه زندگی کرده و مذهبش قبل از مذهب امام ابوحنیفه رواج پیدا کرده و تا اوایل قرن پنجم قمری مذهبش مذهب بخشهایی از شام[۵] و تا قرن سوم مذهب غالب مردم اندلس بود[۶] می گوید: لا يستقيمُ الإيمانُ إلَّا بالقَولِ، ایمان استوار نمی شود مگر با سخن و اقرار به زبان، ولا يستقيمُ الإيمانُ والقَولُ إلَّا بالعَمَلِ، و ایمان و قول استوار نمی شود مگر با عمل، ولا يستقيمُ الإيمانُ والقَولُ والعَمَلُ إلَّا بنِيَّةٍ مُوافِقةٍ للسُّنَّةِ، و ایمان و قول و عمل استوار نمی شوند مگر با نیت موافق سنت. وكان من مضى مِن سَلَفِنا لا يُفَرِّقون بين الإيمانِ والعَمَلِ، والعَمَلُ من الإيمانِ، والإيمانُ من العَمَلِ، و کسانی از گذشتگان ما که رفته اند بین ایمان و عمل فرق نگذاشته اند، و عمل از ایمان است، و ایمان از عمل است، وإنَّما الإيمانُ اسمٌ جامِعٌ، كما يجمَعُ هذه الأديانَ اسمُها، ويُصَدِّقُه العَمَلُ، بدرستی که ایمان اسم جامعی است، همچنانکه این ادیان اسمشان آنها را جمع می کند، و عمل آنرا تأئید و تصدیق می کند، فمن آمَنَ بلِسانِه وعَرَف بقَلْبِه، وصَدَّق بعَمَلِه؛ فتلك العُروةُ الوُثقى التي لا انفِصامَ لها، پس کسی که با زبانش ایمان بیاورد و با قلبش شناخت پیدا کند، پس اینها ریسمان محکمی است که گسستن ندارد، ومن قال بلِسانِه، ولم يعرِفْ بقَلْبِه، ولم يُصَدِّقْه بعَمَلِه، لم يُقبَلْ منه، وكان في الآخرةِ من الخاسِرينَ.[۷] و کسی که با زبانش اقرار به ایمان بکند، اما در قلبش به آن شناخت نداشته بداشد و در قلب آنرا تصدیق نکند، و با عملش آنرا تأئید و تصدیق نکند، چنین ایمانی از او پذیرفتنی نیست، و در آخرت هم جزو ضرر مندان خواهد بود.
امام بغوی شافعی (ت۴۳۳ق) هم می گوید: صحابه و تابعین وسایر علمای اهل سنت بعد از آنان متفق القولند که اعمال، جزئی از ایمان است و گفته اند: «إنَّ الإيمانَ قَولٌ وعَمَلٌ وعَقيدةٌ »[۸] که ایمان قول وعمل وعقیده است.
عبدالرحمن بن احمد معروف به ابن رجب حنبلی (۷۳۶- ۷۹۵ق) می گوید: مشهور نزد سلف و اهل حدیث این است که «أنَّ الإيمانَ: قَولٌ وعَمَلٌ ونِيَّةٌ» ایمان: قول و عمل و نیت است، و بدون شک تمام اعمال در مسمای ایمان وارد می شوند؛ و شافعی در این زمینه اجماع صحابه و تابعین و کسانی که بعد از صحابه و تابعین آنها را دیده است را آورده است …. که می گوید: همه صحابه و تابعین بعد از آنان و کسانی که ما درکشان کردیم، می گویند: الإيمانُ قَولٌ وعَمَلٌ ونِيَّةٌ، ایمان، قول و عمل و نیت است و هیچیک از آنسه مجزی نیست، مگر به دیگری. [۹] یعنی اگر یکی را جدا کردی بقیه هم از بین می روند. پس به عنوان مثال: ارکان نماز اقوال و افعالی است که حقیقت و ماهیت نماز بر آنها استوار است و مثلاً نماز تنها نیت و قرائت و قیام و رکوع و سجود و تشهد و غیره نیست بلکه همه ی این ارکان است که اگر یکی را آگاهانه و عمداً و به میل خودت کنار گذاشتی انگار کل نماز را کنار گذاشته ای. روزه و جهاد و سایر فرایض هم به همین گونه هستند.
اگر دقت کنید دسته ای از اهل علم گفته اند که: ایمان قول و عمل است یا اینکه گفته اند: قول و عمل و نیت است، یا قول و عمل و اعتقاد است: افرادی از گذشتگان صالح که گفته اند ایمان قول وعمل است منظورشان قول قلب و زبان، وعمل قلب و جوارح است؛ و هر کدام که اعتقاد را به تعریف اضافه نموده اند، دلیلشان این بوده که از لفظ قول شاید فقط، معنای قول ظاهر از آن برداشت شود، به همین دلیل اعتقاد قلبی را به آن اضافه کرده اند و هر کدام هم که گفته اند، ایمان قول و عمل و نیت است اینگونه توجیه کرده اند که قول شامل: قول قلب و قول زبان است.اما عمل چه بسا، نیت واخلاص (که منظور همان عمل قلب است) از آن فهمیده نشود به همین دلیل کلمه نیت را به تعریف اضافه کرده اند.[۱۰]
شیعیان جعفری هم از علی ابن ابی طالب[۱۱] وعلی ابن موسی رضا[۱۲] (ت۱۴۸ق) روایت کرده اند که از این بزرگواران پرسیده شد ایمان یعنی چه؟ پاسخ دادند: الْإِيمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ. ۱- ايمان معرفت و شناختن به دل (اعتقاد و باور کردن) و اعتراف به زبان و انجام دادن با اعضاء بدن است.[۱۳] علی بن محمد مشهور به امام هادی یا امام علی النقی (۲۱۲ -۲۵۴ق) [۱۴] و دیگران همین لفظ را از رسول الله صلی الله علیه وسلم نقل کرده اند. باز از امام علی بن ابی طالب و امام جعفر صادق[۱۵] (ت۸۳ق) نقل کرده اند که: اَلْإِيمَانُ: ۱- إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ : اقرار با زبان۲- وَ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ: شناخت با قلب۳- وَ عَمَلٌ بِالْجَوَارِحِ:[۱۶] و عمل با اندام ها و اعضای بدن است.
از امام علی ابن موسی الرضا (۱۴۸- ۲۰۳ ق)هم نقل کرده اند که می گوید: اَلْإِيمَانُ عَقْدٌ بِالْقَلْبِ وَ لَفْظٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْجَوَارِحِ لاَ يَكُونُ اَلْإِيمَانُ إِلاَّ هَكَذَا.[۱۷] ايمان، عبارت است از: ۱- باور قلبى، ۲- اظهار به زبان 3- و عمل با اندام ها؛ ايمان، جز اين گونه نيست. بنابر این دیدگاهِ شیعیان جعفری، وجود این سه رکن برای ایمان لازم است و اگر یکی از آنها فرو بریزد، شخص به کفر میلغزد. با آنکه دیدگاههای مختلفی از بزرگان اهل فقه شیعه جعفری نقل شده اما طوسی از مفید نقل می کند که: ایمان عبارت است از تصدیق قلبی، اقرار زبانی و عمل به جوارح.[۱۸]
در این زمینه شیعیان جعفری دو استدلال زیبا از امام محمد بن علی باقرالعلوم (ت۵۷ق) و امام جعفر صادق آورده اند. یکی اینکه امام باقر گفته که امام علی می گفت: اگر ايمان [فقط] گفتار [و اظهار شهادتين] مى بود، روزه و نماز و حلال و حرامى در آن نازل نمى شد؛ در همان جلسه یکی از امام باقر می پرسد نزد ما گروهى هستند كه مى گويند: هر گاه كسى [فقط] به يگانگى الله و پيامبرى محمّد صلى الله عليه و آله گواهى دهد، مؤمن است. امام جواب می دهد: فَما بالُ مَن جَحَدَ الفَرائِضَ كانَ كافِرا؟ پس چرا كسى كه فرايض را انكار مى كند، كافر است؟[۱۹]
یکی به امام جعفر صادق می گوید مرجئه در استدلال نظر خودشان به ما میگویند: همانگونه که هر کس نزد ما کافر است نزد الله نیز کافر است، کسی که نزد ما مؤمن است نزد الله نیز مؤمن خواهد بود. امام جعفر صادق می گوید: «سبحان الله» چگونه این دو یکسان است با آنکه کفر، اقرارعبد است علیه خودش و با وجود اقرار، بینه و شاهد لازم نیست؛ ولی ایمان، یک ادعاست و اثبات آن نیاز به شاهد دارد و آن عبارت است از عقیده و عمل. پس هرگاه این دو هماهنگ باشد مدعای او ثابت خواهد بود و احکام ظاهری بر آن مترتب میگردد. البته چه بسا افرادی که اظهار ایمان میکنند ولی نزد خداوند مؤمن نخواهند بود.[۲۰]
این استدلال چه متعلق به امام جعفر صادق باشد یا دیگری واقعاً استدلال قوی و محکمی است. شخصی که می گوید من یکی از کفار آشکار :۱- الَّذِينَ هَادُوا [یهودی ها]۲- وَالصَّابِئِينَ [مندائیان یا ستاره پرستان] ۳- وَالنَّصَارَىٰ [مسیحی ها] ۴- وَالْمَجُوسَ[زرتشتی ها] ۵- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا [مشرکین= احزاب = سکولاریستها] (حج/۱۷) هستم این دیگر نیازی نیست که برای ما دلیل و بینه بیاورد که یکی از این کفار است و احکام و قوانین ظاهری شریعت که مربوط به هر یک است بر او اجرا می شود اما کسی که ادعا می کند که من مومن و جزو مومنین هستم باید بر اساس قاعده ی «البینه علی المدعی و الیمین علی من انکر» در حالت عادی، با دلیل و بینه شرعی چنین ادعائی را ثابت کند که این دلایل ظاهری هم، قول و عمل هستند. زمانی که چنین ادعائی را ثابت کرد آنوقت مشمول احکام و قوانین ظاهری شریعت در مورد مسلمین و مومنین می شود؛ هر چند مثل دارودسته ی منافقین در این اقرار خود دروغ گفته باشند: وَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْیَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِینَ (بقره/۸) در میان مردم دستهای هستند که میگویند: ما به الله و روز رستاخیز باور داریم، در صورتی که باور ندارند و جزو مؤمنان بشمار نمیآیند.
این دارودسته ی منافقین هم که هم اقرار دارند و هم اعمال ظاهری اسلام را دست و پاشکسته و با بی حالی انجام می دهند در دنیا جزو مسلمین محسوب می شوند و مشمول حقوق مسلمین می شوند و با گروه مومنین میان مسلمین فرق دارند. پس اینکه تعیین شود چه کسی در دنیا کافر است یا مسلمان یا مسلمان مومن، و به زبانی دیگر اینکه تعیین شود چه کسی جزو: «أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» است یا «الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ» یا «الضَّالِّينَ» علاوه بر تعیین مسیر هریک در دنیا و قیامت، مشمول کردن هر یک به قوانین و احکامی است که الله تعالی برای دنیای آنها تعیین کرده است و مومنین و جماعت حاکم بر دارالاسلام چنین احکامی را بر آنها تطبیق می دهند و بر اساس این قوانین با آنها برخورد می کنند و این یکی از مهمترین خروجی های بحث ماست.
البته بعضی از اهل فقه مثل امام حسن بصری (ت۲۱ق) گفته اند که: «الإِيمانُ قَولٌ وعَمَلٌ»[۲۱] الإيمان قول وعمل است یا «الإِيمانُ إقرارٌ بِالقَولِ وعَمَلٌ بِالجَوارِحِ» ایمان اقرار با سخن و عمل با جوارح و اعضای بدن است؛ یا امام بخاری می گوید: با بیشتر از هزار شخص از علماء در شهرها و مناطق مختلف دیدار کردم، هیچ یک از آنها را ندیدم که در این امر اختلاف داشته باشند که: «أنَّ الدِّينَ قَولٌ وعَمَلٌ» دین قول و عمل است. [۲۲]و این علماء توضیح داده اند یعنی: قولِ قلب و زبان؛ و عملِ قلب و جوارح. قول قلب، اعتقاد است؛ و قول زبان هم، اقرار به شهادتین و ذکر و دعاء و تلاوت قرآن و غیره است. عمل قلب هم، مسائلی چون اخلاص و محبت و غیرت و شجاعت و توکل و رجاء و خوف و مسائلی از این دست مثل حب و بغض است چنانچه رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید :
- لَا يُؤْمِنُ أحَدُكُمْ، حتَّى يُحِبَّ لأخِيهِ (لِجارِهِ)[۲۳] ما يُحِبُّ لِنَفْسِهِ[۲۴] من الخيْرِ.[۲۵] هيچ كس از شما مؤمن نباشد تا هر چه از خیر براى خويش مىخواهد براى برادرش یا همسایه اش بخواهد. (چون ممکن است همسایه اش یک مسلمان از دارودسته ی منافقین یا یک کافر اهل ذمه باشد و مشمول برادر نمی شود که مختص مومنین است.)
- ثَلاثٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ وَجَدَ حَلاوَةَ الإِيمَانِ: أَنْ يَكُونَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِمَّا سِوَاهُمَا، وَأَنْ يُحِبَّ الْمَرْءَ لا يُحِبُّهُ إِلا لِلَّهِ، وَأَنْ يَكْرَهَ أَنْ يَعُودَ فِي الْكُفْرِ كَمَا يَكْرَهُ أَنْ يُقْذَفَ فِي النَّارِ.[۲۶] كسي كه اين سه خصلت را داشته باشد، شيريني ايمان را مي چشد. يكي اينكه: الله و رسولش را از همه بيشتر دوست داشته باشد. دوم اينكه: محبتش با هر كس، بخاطر خوشنودی الله باشد. سوم اينكه: برگشتن به سوی كفر، برايش مانند رفتن در آتش، ناگوار باشد.
- مَنْ أحبَّ للَّهِ، وأبغَضَ للَّهِ، وأَعْطى للَّهِ، ومنَعَ للَّهِ، فقَدِ اسْتكمَلَ الإيمانَ.[۲۷] هرکس به خاطر الله دوست بدارد و به خاطر الله دشمنی ورزد و به خاطر الله ببخشد و به خاطر الله منع کند، درواقع ايمان را کامل کرده است.
عمل جوارج یا اعضای بدن هم مثل نماز و روزه و حج و جهاد و یاری مظلوم و غیره؛[۲۸] محمد بن ابوبکر معروف به ابن قیم جوزی حنبلی (۶۹۱–۷۵۱ق) بعد از تعریف ایمان[۲۹] می گوید: إنَّ الإيمانَ قَولٌ وعَمَلٌ، والقَولُ قَولُ القَلبِ واللِّسانِ، والعَمَلُ عَمَلُ القَلبِ والجوارحِ. ایمان قول و عمل است، منظور از القول: قول قلب و زبان است، و منظور از العمل: عمل قلب و جوارح و اعضای بدن است.
ایمان، ترکیبی از قول وعمل است. قول هم دو بخش است: قول قلب که همان اعتقاد است وقول زبان که تلفظ به شهادتین است. عمل هم دوقسم است. عمل قلب که منظور همان نیت واخلاص آن است و عمل جوارح. اگر این چهار بخش از بین برود، ایمان به کاملی از بین می رود. اگر تصدیق قلبی در شخص وجود نداشته نباشد، بقیه بخشها سودی نمی رساند. اگر با وجود تصدیق درونی، عمل قلب از بین برود، اینجاست که بین مرجئه واهل سنت نزاع واختلاف وجود دارد. اهل سنت متفق القولند: که در نبود عملِ قلب، تصدیق مجرد فایده ای ندارد. ومنظور از عمل قلب محبت وانقیاد و مطیع شدن آن است. همانگونه که اعتقاد به صدق پیامبران سودی به شیطان و فرعون و قومش و یهود و مشرکین زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم نرساند. مشرکینی که حتی آشکار و پنهان به این باور درونی اقرار می کردند که او دروغگو نیست، ولی پیروش نمی شویم و به او ایمان نمی آوریم.[۳۰]
ابن قیم، بعد، در بیان و روشن کردن این مساله به نکات ظریف و دقیقی اشاره می کند و می گوید کسی که الله را با قلبش بشناسد اما با زبانش به آن اقرار نکند مومن نیست، همچنانکه الله تعالی در مورد قوم فرعون می گوید:
- وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ (نمل/۱۴) ستمگرانه و مستکبرانه آنها را انکار کردند، هر چند که در دل آنها را کاملاً باور داشتند و بدانها یقین داشتند.
- و در مورد قوم عاد و قوم صالح می فرماید: وَعَاداً وَثَمُودَ وَقَد تَّبَیَّنَ لَکُم مِّن مَّسَاکِنِهِمْ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَکَانُوا مُسْتَبْصِرِینَ (عنکبوت/۳۸) (ما قومهای) عاد و ثمود را (نیز به گناهانشان گرفتیم و نابودشان کردیم) و خانه و کاشانه (ویران شده) ایشان (سر راه مسافرت شما است و) برای شما نمایان است. شیطان اعمال (زشت و پلشت) ایشان را در نظرشان آراست و بدین وسیله ایشان را از راه (حق و حقیقت) بازداشت، در حالی که چشم بینا داشتند (و با چشم بینا و عقل و فهم کافی از وحدانیت الله و حق بودن پیام الله باخبر بودند و حق و باطل را در پرتو تبلیغ انبیاء از هم تشخیص میدادند) .
- قَالَ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هَؤُلاء إِلاَّ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ بَصَآئِرَ وَإِنِّی لَأَظُنُّکَ یَا فِرْعَونُ مَثْبُوراً (اسراء/۱۰۲) (موسی به فرعون) گفت: تو که (خوب) میدانی که این معجزههای روشنیبخش (و دلائل واضح) را جز صاحب آسمانها و زمین نفرستاده است (و تو کاملاً آگاهانه حقائق را انکار میکنی) و من معتقدم که تو ای فرعون! هلاک میگردی.
در هر سه مورد، اینها به قول قلب که شناخت و علم است دست پیدا کرده بودند اما با این وجود مومن نشدند؛ همچنین کسی که با زبانش چیزی بگوید که در قلبش نیست باز چنین شخصی با چنین اقراری مومن نمی شود بلکه از منافقین است. همچنین کسی که با قلبش شناخت پیدا کند و با زبان هم به آن اقرار کند نیز صرفاً به این دلیل مومن نمی شود تا زمانی که عمل قلب را انجام دهد و به صورت ظاهر و باطن مطیع شریعتی شود که رسول الله صلی الله علیه وسلم آورده است.[۳۱]
الله تعالی می فرماید: فَلاَ وَرَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّىَ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجاً مِّمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسْلِیماً (نساء/۶۵) امّا، نه! به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن بشمار نمیآیند تا تو را در اختلافات و درگیریهای خود به داوری نطلبند و سپس ملالی در دل خود از داوری تو نداشته و کاملاً تسلیم (حکم تو) باشند.
یعنی کسی که در صورت توانائی به صورت عملی تسلیم قوانین شریعت الله نشود که «المعلومٌ من الدِّين بالضرورة» هستند، می توانی سوگند بخوری که قسم به الله چنین شخصی مومن نیست؛ و الله تعالی در جای دیگری می فرماید: أَطِیعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ (انفال/۱۰) و اگر مومن هستید از الله و پیغمبرش فرمانبرداری و اطاعت کنید. یعنی اگر اطاعت خودتان را به قانون و برنامه ای غیر از قانون شریعت الله تعالی دادید مومن نیستید. الله تعالی شرط گذاشته است: إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ؛ اگر مومن هستید پس: أَطِیعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ. از الله و رسولش اطاعت کنید. سخن الله کاملاً واضح و ساده و آشکار و برای همه قابل درک و فهم است.
به این شکل این سخن که: إنَّ الإيمانَ «قَولٌ وعَمَلٌ» نزد اهل سنت از شعائر سنت است.[۳۲] ابن بطَّة العُكبَری (ت۳۰۴ق) می گوید: کسانی از اهل سنت که اهل دلیل و برهان هستند و بر اقرار به توحید و رسالت پیامبر صلی الله علیه وسلم جمع می شوند بر این باورند که: أنَّ الإيمانَ قَولٌ وعَمَلٌ ونِيَّةٌ.[۳۳] ایمان، قول و عمل و نیت است.
امام زُهری (ت۱۲۴ق) از تابعین که تعدادی از اصحاب را دیده است[۳۴] و به عنوان اولین تدوین کننده ی احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم[۳۵] و بزرگترین عالم عصر خودش نیز شناخته می شود[۳۶] می گوید: كنَّا نقولُ: الإسلامُ بالإقرارِ، والإيمانُ بالعَمَلِ، ما می گوئیم: اسلام به اقرار است، و ایمان به عمل است، والإيمانُ: قَولٌ وعَمَلٌ، و ایمان: قول و عمل است، قرينانِ لا ينفَعُ أحَدُهما إلَّا بالآخَرِ، قول و عمل به هم پیوسته و قرین هستند که یکی از آنها بدون دیگری نفع و سودی نمی رساند، وما من أحدٍ إلَّا يُوزَنُ قَولُه وعَمَلُه؛ هر شخصی سخن و عملش وزن می شوند، فإن كان عَمَلُه أوزَنَ مِن قَولِه، صَعِدَ إلى اللهِ، وإن كان كلامُه أوزَنَ من عَمَلِه، لم يصعَدْ إلى اللهِ. اگر عملش سنگین تر از سخنش بود به سوی الله صعود می کند اما اگر سخنش سنگین تر از عملش بود به سوی الله صعود نمی کند.[۳۷]
فضیل بن عیاض هم (ت ۱۰۱ یا ۱۰۵ق در سمرقند)[۳۸] می گوید: الإيمانُ عندنا داخِلُه وخارِجُه: الإقرارُ باللِّسانِ، والقَبولُ بالقَلبِ، والعَمَلُ به.[۳۹] داخل و خارج ایمان (ظاهر و باطن ایمان) نزد ما یعنی: اقرار به زبان، قبول و پذیرش با قلب، و عمل به آن.
سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
[۱] التمهيد لابن عبد البر ۹/۲۳۸ /تفسير ابن كثير ۱/۳۹ / شرح العقيدة الطحاوية ۲/ ۴۵۹ / الأمالي للطوسي : ص ۲۸۴ ح ۵۵۱ عن المنصوري عن عمّ أبيه عن الإمام الهادي عن آبائه عليهم السلام ، الكافي : ج ۲ ص ۲۷ ح ۱ ، التوحيد : ص ۲۲۸ ح ۷كلاهما عن عبدالرحيم القصير عن الإمام الصادق عليه السلام وفيهما «عقد» بدل «تصديق» ، بحار الأنوار : ج ۶۹ ص ۶۸ ح ۲۱ ؛ تهذيب الكمال : ج ۱۸ ص ۸۲ الرقم ۳۴۲۱ ، الشريعة : ص ۱۳۱ كلاهما عن أبي الصلت الهروي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، كنز العمّال : ج ۱ ص ۲۳ ح۳
[۲] مزنی، شرح السنة، ص ۷۷
[۳] طوسی،امالی، ص۸۳۹
[۴] ابن تیمیه،الإيمان، ص ۹۷
[۵] محمد مقدسی، احسن التقاسیم، ج۱، ص۱۵۳، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۷م./ عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ج۱،ص۳۶ ص۲۷۷، به کوشش ابراهیم رمضان، بیروت، ۱۴۱۵ق/ ۱۹۹۴م./ محمد ترمذی، سنن، به کوشش احمد محمد شاکر و دیگران، قاهره، ۱۳۵۷ق/ ۱۹۳۸م -.
[۶] عیاض قاضی، ترتیب المدارک، ج۱، ص۸۰، به کوشش احمد بکیر محمود، بیروت، ۱۳۸۷ق/ ۱۹۶۷م./ احمد مقری، نفح الطیب، ج۴، ص۲۱۷- ۲۱۸، به کوشش یوسف محمد بقاعی، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶م./ احمد ضبی، بغیة الملتمس، ج۱، ص۲۹۴، قاهره، ۱۹۶۷م./ احمد ونشریسی، المعیار المعرب، ج۶، ص۳۵۶، بیروت، ۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۱م./ محمد ذهبی، تاریخ (حوادث ۱۴۱-۱۶۰ق)، ص ۴۹۸، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دار الکتاب العربی/ محمد طبری، اختلاف الفقهاء، بیروت، دارالکتب العلمیه./ محمد ذهبی، میزان الاعتدال، ج۲، ص۳۱۱، به کوشش علی محمد بجاوی، قاهره، ۱۳۸۲ق/ ۱۹۶۳م.
[۷] ابن بطة ، الإبانة الكبرى ۱۰۹۷ / أبو نعيم ، حلية الأولياء ۶/ ۱۴۴
[۸] بغوی، شرح السنة ۱/۳۸/ اتفقت الصحابة والتابعون فمن بعدهم من علماء السنة علي أن الأعمال من الإيمان وقالوا: ” إنَّ الإيمانَ قَولٌ وعَمَلٌ وعَقيدةٌ.
[۹] ابن رجب، جامع العلوم والحكم 1/104 / المشهورُ عن السَّلَفِ وأهلِ الحَديثِ أنَّ الإيمانَ: قَولٌ وعَمَلٌ ونِيَّةٌ، وأنَّ الأعمالَ كُلَّها داخِلةٌ في مُسَمَّى الإيمانِ. وحكى الشَّافعيُّ على ذلك إجماعَ الصَّحابةِ والتابعين ومَن بَعْدَهم ممن أدركَهم… وكان الإجماع من الصحابة والتابعين ومن بعدهم ممن أدركناهم: الإيمانُ قَولٌ وعَمَلٌ ونِيَّةٌ، لا يُجزي واحد من الثلاثة إلَّا بالآخَرِ.
[۱۰] مجموع الفتاوی، ج۷ ص۵۰۵
[۱۱] سید رضی، نهج البلاغه، حکمت ۲۱۸/ نهج البلاغة ۳۸۲۲۶۴, ج۱, ص ۵۰۸
[۱۲] الفصول المهمة فی أصول الأئمة (تکملة الوسائل) ۲۳۶۳۳, ج۱, ص۴۳۸/ الأمالي (للطوسی) ۲۹۷۶۶۳, ج۱, ص۴۴۸/ صحيفة الإمام الرضا عليه السلام ۴۸۱۲۷۲, ج۱, ص۴۰
[۱۳] ترجمه وشرح نهج البلاغه(فيض الاسلام)، ج ۶ ص ۱۱۸۶ و ۱۱۸۷
[۱۴] الأمالي (للطوسی) ۲۹۷۲۱۱, ج۱, ص۲۸۴
[۱۵] تفسير نور الثقلين ۳۹۷۲۵۸, ج۴, ص۱۶۴
[۱۶] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ۲۵۹۹۳۲, ج۶۶ , ص۶۸
[۱۷] الخصال ۳۱۵۸۱۵, ج۱, ص۱۷۸ / معاني الأخبار : ص ۱۸۶ ح ۲ ، / عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج ۱ ص ۲۲۷ ح ۳ ،/ الخصال : ص ۱۷۸ ح ۲۴۰ / بحارالأنوار : ج ۶۹ ص ۶۵ ح ۱۳ .
[۱۸] طوسی، محمد بن حسن، تمهیدالاصول فی علم الکلام، تصحیح عبدالمحسن مشکوة الدینی، تهران، ۱۳۶۲ ش، ص۲۹۳.
[۱۹] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۲ ص ۳۳ ح ۲ / بحارالأنوار، ج ۶۹ ص ۱۹ ح ۲ .
[۲۰] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الاسلامیة، ۱۳۶۵ هجری شمسی، ۸ جلدی، ج۲، ص۳۹-۴۰
[۲۱] عبدالله بن أحمد، السنة ۶۳۷/ الخلال، السنة ۱۲۰۷ / الآجري، الشريعة ۲۶۰
[۲۲] لالكائي، شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة ۱/۱۹۵/ لَقِيتُ أكثَرَ مِن ألفِ رَجُلٍ من العُلَماءِ بالأمصارِ، فما رأيتُ أحدًا منهم يختَلِفُ في أنَّ الدِّينَ قَولٌ وعَمَلٌ
[۲۳] مسلم۴۵
[۲۴] البخاري ۱۳/ مسلم ۴۵ / نسائي ۵۰۱۷
[۲۵] الألباني، صحيح الجامع ۷۰۸۵
[۲۶] بخاری ۱۶
[۲۷] شعيب الأرناووط، تخريج شرح السنة ۳۴۶۹
[۲۸] شرح العقيدة الواسطية ۱۷۹
[۲۹]ابن قیم، الفوائد، ص۱۰۷ / هو حقيقةٌ مُرَكَّبةٌ من: معرفةِ ما جاء به الرَّسولُ صلَّى اللهُ عليه وسلَّم عِلمًا، والتصديقِ به عَقْدًا، والإقرارِ به نُطقًا،
والانقيادِ له محبَّةً وخُضوعًا، والعَمَلِ به باطنًا وظاهرًا، وتنفيذِه والدَّعوةِ إليه بحسَبِ الإمكانِ.
[۳۰] ابن قیم، الصلاة وحکم تاركها، ص۴۵
[۳۱] ابن قیم، عدة الصابرين، ص ۱۰۹
[۳۲] ابن أبي حاتم، آداب الشافعي ومناقبه ص ۱۴۷/ ابن تیمیه، مجموع الفتاوى ۷/۳۰۸
[۳۳] ابن بطه، الإبانة الكبرى۲/۵۵۷٫
[۳۴] ابن کثیر دمشقی، البدایة و النهایة، ج۹، ص۳۴۰، دار الفکر، بیروت، ۱۴۰۷ق
[۳۵] زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۷، ص۹۷/ ابن خلکان، شمس الدین احمد، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، ج۴، ص۱۷۷/ ابن کثیر دمشقی، عماد الدین اسماعیل، البدایه و النهایه، ج۴، ص۱۸۸.
[۳۶] تمیمی سمعانی، ابو سعید عبد الکریم بن محمد، الانساب، ج۶، ص۳۵۰
[۳۷] ابن تیمیه، مجموع الفتاوى۷/۲۹۵ / كنَّا نقولُ: الإسلامُ بالإقرارِ، والإيمانُ بالعَمَلِ، والإيمانُ: قَولٌ وعَمَلٌ، قرينانِ لا ينفَعُ أحَدُهما إلَّا بالآخَرِ، وما من أحدٍ إلَّا يُوزَنُ قَولُه وعَمَلُه؛ فإن كان عَمَلُه أوزَنَ مِن قَولِه، صَعِدَ إلى اللهِ، وإن كان كلامُه أوزَنَ من عَمَلِه، لم يصعَدْ إلى اللهِ.
[۳۸] أبو عبد الرحمن السلمی (۱۹۹۸)، طبقات الصوفیة، دارالکتب العلمیة، ص. ۱۱ و ۱۲
[۳۹] عبدالله بن أحمد، السنة (۶۲۷) واللفظ له، / الخلال، السنة (۴/۵۸) / ابن بطة ، الإبانة الكبرى (۱۱۰۴)