«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)
طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۶)
نکته ی بعدی این است که به قول امام مالک (۹۳ – ۱۷۹ق): «الإيمانُ قَولٌ وعَمَلٌ، يزيدُ ويَنقُصُ» [۱]ایمان قول و عمل است که کم و زیاد می شود، یا به قول ابوالحسن اشعری (۲۶۰- ۳۲۴ق): ایمان عبارت است از: قول و اعتقاد و عمل؛ و به تمام آنچه اصحاب حدیث و اهل سنت در مورد ایمان معتقد هستند او هم اعتقاد دارد[۲] و می گوید: أنَّ الإيمانَ قولٌ وعَمَلٌ، يَزيدُ ويَنقُصُ؛[۳] ایمان، قول و عمل است که کم و زیاد می شود؛ ابوالقاسم هبةالله بن حسن بن منصور رازی طبری لالکایی (و ۴۱۸ق) ازامام شافعی و امام احمد بن حنبل و اسحاق و ابوعبید و ابوزُرعه و غیره همین عبارت «أنَّ الإيمانَ قولٌ وعَمَلٌ، يَزيدُ ويَنقُصُ» را می آورد.[۴]
از امام اوزاعی در مورد ایمان سوال شد: آیا زیاد می شود؟ گفت: بله، تا جائی که مثل کوه می شود. به دنبال آن سوال شد: آیا نقصان هم پیدا می کند و کم می شود؟ گفت: بله، تا جائی که چیزی از آن باقی نمی ماند.[۵] از امام احمد بن حنبل(ت۱۶۴ق) هم در این زمینه سوال شد، گفت: ایمان زیاد می شود تا اینکه به بالاتر از آسمانهای هفتگانه می رسد، و نقصان پیدا می کند و کم می شود تا اینکه به أسفل السافلين هفتم، پست ترین درجه جهنم که درجه هفتم است می رسد.[۶]
ابن تیمیه هم می گوید: لفظ ازدیاد وکاهش ایمان از صحابه رسول الله صلی الله علیه وسلم ثابت است ومخالفی هم ندارد[۷] و اتفاق گذشتگان صالح در این زمینه را می آورد و می گوید: سلف صالح متفق القولند که ایمان – در تعریف شرعی آن – قول و عمل است که زیاد شده و کاهش پیدا می کند. به عبارت دیگر ایمان شامل قول قلب و عمل قلب و قول زبان و عمل جوارح و اعضای بدن است.[۸]
یعنی شخص مومن با انجام وعمل به زیر مجموعه ها و مصداقهای متعدد این موارد سه گانه ی ۱- تصدیق قلب 2- اقرار به زبان و ۳- عمل جوارح بر ایمان خود اضافه می کند چنانچه الله تعالی می فرماید:
- وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِکَةً وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِّلَّذِینَ کَفَرُوا لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ وَیَزْدَادَ الَّذِینَ آمَنُوا إِیمَاناً (مدثر/۳۱) مأموران جهنم را جز از میان فرشتگان برنگزیدهایم، و شماره آنان را نیز جز آزمایش کافران نساختهایم. هدف این است که اهل کتاب یقین و اطمینان حاصل کنند و بر ایمان مؤمنان نیز بیفزاید.
- – الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَاناً وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ (آل عمران/۱۷۳) آن کسانی که مردمان بدیشان گفتند: مردمان (احزاب سکولار و سایر کفار) بر ضدّ شما گرد یکدیگر فراهم آمدهاند، پس از ایشان بترسید؛ ولی (چنین تهدید و بیمی به هراسشان نیانداخت؛ بلکه برعکس) بر ایمان ایشان افزود و گفتند: الله ما را بس و او بهترین حامی و سرپرست است.
- وَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِیمَاناً وَتَسْلِیماً ( احزاب/۲۲) هنگامی که مؤمنان سکولاریستها (احزاب / مشرکین) را دیدند، گفتند: این همان چیزی است که الله و پیغمبرش به ما وعده فرموده بودند. و الله و پیغمبرش راست فرمودهاند . این سختیها جز بر ایمان و تسلیم ایشان نمیافزاید. ( پس هنگامی که شما اهل جماعت باشید و در مسیر صحیح در حرکت باشید قطعاً احزاب مختلف سکولار بر علیه شما متحد می شوند و اگر دیدید که دارالکفرهایی سکولار که در وضع موجود «سر افعی» و دشمن اصلی هستند به همراه مزدوران و متحدینش از شما حمایت مالی و نظامی و رسانه ای و دیپلماسی می کنند و از شما راضی هستند باید در ایمان و مسیری که در آن در حرکت هستید شک کنید)
- – وَإِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَّن یَقُولُ أَیُّکُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِیمَاناً فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُواْ فَزَادَتْهُمْ إِیمَاناً وَهُمْ یَسْتَبْشِرُونَ (توبه/۱۲۴) هنگامی که سورهای (از سورههای قرآن) نازل میشود، کسانی از آنان ( که دارودسته ی منافقین هستند) میگویند: این سوره بر ایمان کدام یک از شما اضافه کرد؟ و امّا مؤمنان، بر ایمانشان اضافه می کند و شادمان میگردند.
- – إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (انفال/۲)مؤمنان، تنها کسانی هستند که هر وقت نام الله برده شود، دلهایشان هراسان میگردد و هنگامی که آیات او بر آنان خوانده میشود، بر ایمانشان اضافه می کند، و بر پروردگار خود توکّل میکنند.
- هُوَ الَّذِی أَنزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَاناً مَّعَ إِیمَانِهِمْ (فتح/۴)الله است که به دلهای مؤمنان آرامش و اطمینان خاطر داده است تا ایمانی بر ایمان خود بیفزایند.
رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز می فرماید:
- مَن رَأَى مِنكُم مُنْكَرًا فَلْيُغَيِّرْهُ بيَدِهِ، فإنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِلِسانِهِ، فإنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِهِ، وذلكَ أضْعَفُ الإيمانِ. [۹] هرکس از شما منکری را مشاهده نمود، با دستش، تغییر دهد. اگر توانایی آنرا نداشت، با زبانش تغییر دهد. و اگر این را هم نتوانست، با قلبش، تغییر دهد (مبارزه منفی کند) و این، ضعیفترین ایمان است. (یعنی اولاً: ایمان: عمل و قول و قلب است ؛ ثانیاً: سه درجه ایمان وجود دارد ۱- ایمان قوی که شخص با دست منکر را از بین می برد۲- ایمان ضعیف که شخص با زبان سعی از نابودی منکر می کند ۳- ضعیفترین درجه ایمان که شخص با قلب و مبارزه ی منفی با منکر روبرو می شود؛ ثانیاً: ایمان زیاد و کم و ضعیف و قوی دارد.)
- رسول الله صلی الله علیه وسلم در بحث شفاعت می فرماید: فَأَقُولُ: یَا رَبِّ أُمَّتِی، أُمَّتِی؛ فَیُقَالُ انْطَلِقْ فَأَخْرِجْ مِنْهَا مَنْ کَانَ فِی قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ أَوْ خَرْدَلَةٍ مِنْ إِیمَانٍ؛ فَأَنْطَلِقُ فَأَفْعَلُ؛ ثُمَّ أَعُودُ فَأَحْمَدُهُ بِتَلْکَ الْمَحَامِدِ ثُمَّ أَخِرُّ لَهُ سَاجِدًا؛ فَیُقَالُ یَا مُحَمَّدُ ارْفَعْ رَأْسَکَ، وَقُلْ یُسْمَعْ لَکَ، وَسَلْ تُعْطَ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ؛ فَأَقُولُ یَا رَبِّ أُمَّتِی، أُمَّتِی؛ فَیُقَالُ انْطَلِقْ فَأخْرِجْ مَنْ کَانَ فِی قَلْبِهِ أَدْنَى أَدْنَى أَدْنَى مِثْقَالِ حَبَّةِ خَرْدَلٍ مِنْ إِیمَانٍ فَأَخْرِجْهُ مِنَ النَّارِ.[۱۰] می گویم: ای پروردگار من امت من (را نجات دهید) امت من را (نجات دهید، و به من اجازه شفاعت داده می شود و بعد به من)، گفته می شود بروهرکس که در قلبش به اندازه مثقال ذره یا یک دانه خردل ایمان بود آن را (از جهنم) بیرون نما (و به بهشت داخل گردان) من می روم و این کار را انجام می دهم ، سپس (برای بار دوم به نزد الله متعال) باز می گردم و با همان ستایش های (بار قبلی) ستایش الله متعال را بیان می نمایم و سپس (برای باردوم) برای الله به سجده می افتم ( ودر سجده می مانم تا اینکه به من) گفته می شود: ای محمد سرت را بلند کن و بگو(حرفت) شنیده می شود، و بخواه (هرچه بخواهی) به تو داده می شود، و شفاعت کن شفاعت تو پذیرفته می شود؛ (در آن وقت است که) می گویم : ای پروردگار من امت من (را نجات دهید) امت من را (نجات دهید، و به من اجازه شفاعت داده می شود و بعد به من)، گفته می شود بروهرکس که در قلبش به اندازه کمترینِ کمترینِ کمترِ از یک ذره مثقال و یا یک دانه خردل از ایمان بود آن را (از جهنم) بیرون بیار (و به بهشت داخل گردان) من می روم و این کار را انجام می دهم.
- – إنَّ الإيمانَ لَيَخْلَقُ في جَوْفِ أحدِكُمْ كَما يَخلَقُ الثّوبُ، فاسْألُوا اللهَ تعالَى: أنْ يُجَدِّدَ الإيمانَ في قُلوبِكمْ. [۱۱] همانا ایمان در درونِ هریک از شما کهنه میشود، همانگونه که لباس بر تنِ شما؛ پس از الله تعالی بخواهید تا ایمان را در قلبهایتان تازه کند.
عُمَيرِ بنِ حبيب الخَطْمي یکی از اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم می گوید: الإيمانُ يَزيدُ ويَنقُصُ؛ ایمان کم و زیاد می شود، به او گفته شد زیاد شدن و کم شدن ایمان در چیست؟ گفت: إذا ذكَرْنا اللهَ وحمِدْناهُ وسبَّحْناهُ فتلك زيادتُه، وإذا غفَلْنا ونَسينا فتلك نُقصانُهُ.[۱۲] اگر ذکر الله کردیم و حمد و ستایش الله کردیم و او را پاک و منزه کردیم(از هر گونه شرک و جاهلیتی) پس این زیاد شدن ایمان است، و زمانی که غفلت کردیم و فراموش کردیم این هم کم شدن ایمان است.
بر این اساس است که می بینیم مُعاذِ بنِ جبل به یارانش می گفت: «اجْلِسْ بِنَا نُؤْمِنْ سَاعَةً»[۱۳] ساعتي چند با ما بنشين تا ايماندار شويم، ايماندار شويم يعنی اينكه ايمانمان زياد و تقویت و تازه شود.علقمه هم به اطرافیانش می گفت: امْشُوا بِنَا نَزَدَادَ إِيْمَانَاً .[۱۴] با ما بیا تا ایمانمان را زیاد کنیم، ابن مسعود هم دعا می کرد: اللهمَّ زِدْني إيمانًا ويقينًا وفَهْمًا أو قال عِلْمًا.[۱۵] پروردگارا ایمان و یقین و فهم (علم) من را اضافه کن.
پس این اصحاب می نشستند و با قرائت قرآن یا بیان احادیثی از رسول الله صلی الله علیه وسلم که به زبان خودشان بود و آن را متوجه می شدند و بیشتر از هر چیزی ذکر و یاد و حمد و ستایش الله در آنها وجود دارد ایمان خود را تازه و تقویت می کردند؛ با دیدار از مریضان، با دستگیری و انفاق بر فقیران و مسکینان، با سرپرستی کردن بیوه زنان و یتیمان، با کشیدن دستی بر سر یتیمان، با خواندن داستان مومنین صالح و متقی و اهل جهاد، با دیدار ازقبور و یا برگزاری جلساتی که باعث می شوند ما به خاطر الله دیگران را دوست داشته باشیم و به خاطر الله از دیگران بغض و کینه و تنفر داشته باشیم و جلساتی برگزار کنیم که چگونه زبانمان همیشه در ذکر الله باشد تا به این شکل بهترین ایمان را داشته باشیم چنانچه رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: أَفْضَلُ الْإِيمَانِ أَنْ تُحِبَّ للِه، وَتُبْغِضَ فِي اللهِ، وَتُعْمِلَ لِسَانَكَ فِي ذِكْرِ اللهِ. بهترين نوع ايمان اينست كه براى الله دوست بدارى و براى الله بغض و کینه و نفرت داشته باشی و دشمن بدارى و زبانت را در ذکر و یاد الله به کار گیری. پرسیدند ای رسول الله صلی الله علیه وسلم چگونه؟ فرمود: وَأَنْ تُحِبَّ لِلنَّاسِ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ، وَتَكْرَهَ لَهُمْ مَا تَكْرَهُ لِنَفْسِكَ، وَأَنْ تَقُولَ خَيْرًا أَوْ تَصْمُتَ.[۱۶] آنچه براى خود مي خواهى براى مردم بخواهى و آنچه براى خود نمی خواهى براى ديگران نخواهى و سخن نيك بگوئى يا خاموش بمانی و سکوت کنی.( یعنی اگر بر اساس شریعت الله چیزی برای گفتن نداری سکوت کن، همین سکوت تو به کارگیری زبانت در ذکر الله است).
رسول الله صلی الله علیه وسلم در جای دیگری می فرماید: أَحَبُّ النَّاسِ إِلَى اللَّهِ أَنْفَعُهُمْ لِلنَّاسِ، وَأَحَبُّ الأَعْمَالِ إِلَى اللَّهِ سُرُورٌ تُدْخِلُهُ عَلَى مُسْلِمٍ، أَوْ تَکْشِفُ عَنْهُ کُرْبَهً، أَوْ تَطْرُدُ عَنْهُ جُوعًا، أَوْ تَقْضِی عَنْهُ دَیْنًا، وَلأَنْ أَمْشِیَ مَعَ أَخٍ لِی فِی حَاجَهٍ، أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَعْتَکِفَ فِی هَذَا الْمَسْجِدِ یَعْنِی مَسْجِدَ الْمَدِینَهِ شَهْرًا. وَمَنْ كَفَّ غَضَبَهُ سَتَرَ اللَّهُ عَوْرَتَهُ، وَمَنْ كَظَمَ غَيْظَهُ وَلَوْ شَاءَ أَنْ يُمْضِيَهُ أَمْضَاهُ، مَلأَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ قَلْبَهُ أَمْنًا يَوْمَ الْقِيَامَةِ، وَمَنْ مَشَى مَعَ أَخِيهِ فِي حَاجَةٍ حَتَّى أَثْبَتَهَا لَهُ، أَثْبَتَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ قَدَمَهُ عَلَى الصِّرَاطِ يَوْمَ تَزِلُّ فِيهِ الأَقْدَامُ، وإنَّ سُوءَ الخُلُقِ لَيُفْسِدُ العَمَلَ كَما يُفْسِدُ الخَلُّ العَسَلَ [۱۷] محبوبترین مردم نزد الله -عزوجل- نافعترین و سودمند ترین آنها برای مردم است و محبوبترین اعمال نزد الله عزوجل شادی است که در دل مسلمان ایجاد میکنی، یا ناراحتی و سختی است که از سر او رفع میکنی، یا گرسنگی او را برطرف میکنی، یا قرض او را ادا میکنی، و اگر بخاطر رفع نیاز و برطرف کردن مشکل برادردینی با او بروم، نزد من از اعتکاف یک ماه در این مسجد محبوبتر و دوست داشتنی تر است. یعنی مسجد النبی در شهر مدینه.
کسی كه خشم خود را باز دارد و فرونشاند – درحالیکه میتواند چنین نکند – الله عورت وعيوب او را پنهان می کند و می پوشاند و در روز قيامت قلب او را از رضاى خود پر مىسازد؛ و کسیکه به همراه برادرش برود تا حاجت و نیازش را برطرف کند، خداوند قدمش را در روزی که قدمها میلغزد ثابت و استوار نگه میدارد. و به درستی که بد خويى و بداخلاقی، عمل (صالح) را تباه و فاسد می کند همانگونه که سركه عسل را فاسد می کند.
مسائلی از این دست که می توان به تنهائی یا به همراه سایر مومنین انجام داد، و سپس با دعای پافشارانه و مصرانه از الله تعالی که ایمان را در قلبهایمان دوست داشتنی و تازه و تجدید و تقویت کند چنانچه رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: «فاسْألُوا اللهَ تعالَى أنْ يُجَدِّدَ الإيمانَ في قُلوبِكمْ» ایمان را در قلبهای خود تقویت و تازه می کنیم.
محمد بن علي شقيق می گوید: از ابا عبدالله، احمد بن حنبل، رحمه الله، در باره چگونگی زياد و كم شدن ايمان سؤال كردم؟ (او در جواب با ذکر اسناد سخنش) گفت: عُمَيْر بن خبيب گفت: إِنَّ الإِيمَانَ يَزِيدُ وَيَنْقُصُ، ايمان زياد مي شود و نقصان پیدا می کند. پرسیدند: چگونه زياد و كم مي شود؟ گفت: هنگامی كه ياد الله مي كنيم و حمد و تسبيحات او را مي گوييم آن (ايمان) زياد مي شود و هرگاه غفلت و كوتاهي کردیم و فراموش كرديم در آن هنگام آن (ايمان) نقصان می پذيرد.[۱۸]
پس با انجام عبادتهای پنج گانه بر ایمان شخص اضافه می شود و شخص با غفلت از این بخشهای عبادت و یا با گناه و معصیت باعث از بین رفتن حسنات و نیکی هایش می شود و در نتیجه از ایمان خود کم می کند به عنوان مثال آمده است: إِيَّاكُمْ وَالْحَسَدَ فَإِنَّ الْحَسَدَ يَأْكُلُ الْحَسَنَاتِ كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الْحَطَبَ [۱۹](العُشبَ).[۲۰] از حسادت بپرهیزید؛ زیرا حسد، نیکیها را فرو میخورد، همچنان که آتش هیزم (علفزار) را می خورد؛ و شخص با حسد از ایمان خودش کم می کند همچنانکه با سایر تخلفات و سهل انگاری ها و جرمها نیز می تواند به ایمان خودش ضربه بزند و از مقدار و میزان و قدرت آن کم کند.
ابوعمر یوسف بن عبدالله معروف به ابن عبد البَرّ اندلسی (۳۶۸- ۴۶۳ق) می گوید: أجمع أهُل الفِقهِ والحديثِ أنَّ الإيمانَ قَولٌ وعَمَلٌ، ولا عَمَل إلَّا بنيَّةٍ، والإيمانُ عِندَهم يزيدُ بالطَّاعةِ ويَنقُصُ بالمعصيةِ، والطَّاعاتُ كُلُّها عندهم إيمانٌ.[۲۱] اهل فقه و حدیث اجماع دارند که ایمان قول و عمل است، و عمل بدون نیت وجود ندارد، و ایمان نزد اهل فقه و حدیث با طاعت اضافه می شود و با گناه نقصان پیدا می کند و کم می شود، و تمام طاعات نزد اهل فقه و حدیث، ایمان است.
این اجماع را موسی بن هارون هم از علمای مختلف شام، عراق، حجاز و یمن آورده است که: أنَّ الإيمانَ قَولٌ وعَمَلٌ، يزيدُ ويَنقُصُ.[۲۲] ایمان قول و عمل است، کم و زیاد می شود و ابن تیمیه هم سخنان علمای حجاز و عراق و مصر و شام مثل مالک بن انس و لیث بن سعد و سُفیان الثوری و اوزاعی و شافعی و احمد بن حنبل و اسحاق بن راهَوَيه و ابوعُبید قاسم بن سلّام و داود بن علی و طبری و تمام کسانی که هم مسیر اینها بوده اند را می آورد که گفته اند: الإيمانُ قَولٌ وعَمَلٌ؛ قَولٌ باللِّسانِ، وهو الإقرارُ، واعتقادٌ بالقَلبِ، وعَمَلٌ بالجوارحِ، مع الإخلاصِ بالنيَّةِ الصَّادِقةِ. قالوا: وكُلُّ ما يطاعُ اللهُ عزَّ وجَلَّ به من فريضةٍ ونافلةٍ، فهو من الإيمانِ، والإيمانُ يَزيدُ بالطَّاعاتِ، ويَنقُصُ بالمعاصي.[۲۳] ایمان سخن و عمل است؛ سخن با زبان اقرار است و اعتقاد با قلب و عمل با جوارج و اعضای بدن با اخلاص و با نیت صادقانه. می گویند: تمام آنچه از فرایض و نافله ها که به وسیله ی آنها از الله اطاعت می شود و طاعت الله می شود از ایمان است، و ایمان با طاعات اضافه می شود و با گناه نقصان پیدا می کند و کم می شود.
ابن تیمیه هم می گوید: أجمع السَّلَفُ أنَّ الإيمانَ قَولٌ وعَمَلٌ، يزيدُ ويَنقُصُ، ومعنى ذلك أنَّه قَولُ القَلبِ وعَمَلُ القَلبِ، ثمَّ قَولُ اللِّسانِ وعَمَلُ الجوارحِ… فأمَّا قَولُ القَلبِ: فهو التصديقُ الجازمُ باللهِ وملائِكَتِه وكُتُبِه ورُسُلِه واليومِ الآخِرِ، ويَدخُلُ فيه الإيمانُ بكُلِّ ما جاء به الرَّسولُ صلَّى اللهُ عليه وسلَّم،… ويَتبَعُ الاعتقادَ قَولُ اللِّسانِ، ويَتبَعُ عَمَلَ القَلبِ عَمَلُ الجوارِحِ؛ مِن الصلَّاةِ والزَّكاةِ والصَّومِ والحَجِّ ونحوِ ذلك.[۲۴] گذشتگان صالح اجماع دارند که ایمان قول و عمل است، کم و زیاد می شود؛ و معنی آن این است: قول قلب و عمل قلب، سپس قول زبان و عمل جوارج و اعضای بدن. اما قول قلب: تأئید و تصدیق قطعی الله و ملائکه اش و کتابهایش و پیامبرانش و روز آخرت است، و در آن ایمان به تمام آنچه رسول الله صلی الله علیه وسلم آورده است وارد می شود، و اعتقاد از قول و سخن زبان پیروی می کند، و عمل قلب هم از عمل جوارح و اعضای بدن تبعیت و پیروی می کند؛ از نماز و زکات و روزه و حج و سایر موارد به همین گونه.
از ربیع بن سلیمان که نزدش اصل ایمان قول و عمل است شک بردار نبود پرسیده شد: آیا می گوئی: الإيمانُ قَولٌ وعَمَلٌ يَزيدُ ويَنقُصُ؟ ایمان قول و عمل است که کم و زیاد می شود؟ گفت: سبحانَ اللهِ! ومن يشُكُّ في هذا؟! بله؛ سبحان الله! و چه کسی در این شک می کند؟[۲۵]
این منهج صحیح تمام مسلمین بود اما به ناگاه بدعت خوارج اهل تأویل به وجود آمد که با نفی کم و زیاد شدن ایمان، در این زمینه، دچار اشتباه و انحرافی آشکار و پیدا شدن مسیری بدعی جدیدی مخالف با مسیر مومنین شدند و مرتکب گناه کبیره ی غیره مکفره را تکفیر کردند و مرجئه هم در واکنش به بدعت خوارج خودشان مرتکب بدعتی دیگر و حتی بدتر از بدعت خوارج اهل تأویل شدند و مسیر دیگری را به وجود آوردند.
تعریف از ایمان باعث انتخاب مسیر می شود، تعاریف مختلف از ایمان مسیرهای مختلفی را تولید می کند؛ و دیدیم که این دو جریان خوارج و مرجئه با انشعابات مختلفی که داشته اند تاکنون منبع بزرگترین ضربات به جماعت و اهل جماعت و حرکت روبه جلو اهل جماعت در تحقق وعده های الله و رسولش صلی الله علیه وسلم و آزاد سازی زمین شده اند.
سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
[۱] عبدالله بن أحمد، السنة ۶۳۶/ أبو داود، مسائل الإمام أحمد ۱۷۶۷/ واللفظ لهما / الخلال، السنة ۱/۱۴
[۲] اشعری، مقالات الْاسلامیین ۳۴۷/۱
[۳] ابوالحسن اشعری، مقالات الإسلاميين۱/ ۲۲۶٫/ هذه حكايةُ جملةِ قَولِ أصحابِ الحديثِ وأهلِ السُّنَّةِ… ويُقِرُّون بأنَّ الإيمانَ قولٌ وعَمَلٌ، يَزيدُ ويَنقُصُ… وبكُلِّ ما ذكَرْنا من قَولِهم نقولُ، وإليه نذهَبُ
[۴] لالكائي، كتاب السنة ص۱/۱۵۱
[۵] اللالكائي، شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة (۱۷۴۰). / سئل الأوزاعي رحمه الله, عن الإيمان: أيزيد؟ قال: (نعم، حتى يكون كالجبال، قيل: فينقص؟ قال: نعم، حتى لا يبقى منه شيء)
[۶] ابن أبي يعلى، طبقات الحنابلة (۱/۲۵۹)/ يزيد حتى يبلغ أعلى السماوات السبع، وينقص حتى يصير إلى أسفل السافلين السبع.
[۷] ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج ۷ص۲۲۴
[۸] ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج ۷ص۶۷۲
[۹] مسلم۴۹
[۱۰] مسلم۱۹۳/ بخاری۷۵۱۰
[۱۱] السيوطي، الجامع الصغير۱۹۵۱/ الطبراني (۱۴/۷۰) (۱۴۶۶۸)/ الحاكم ۵ / الديلمي، الفردوس۳۸۷
[۱۲] السفاريني الحنبلي، لوائح الأنوار السنية ۲/۳۰۷ / ابن تيمية، مجموع الفتاوى ۷/۲۲۴ / الإيمانُ يَزيدُ ويَنقُصُ؛ قيل له : وما زيادتُه وما نُقصانُه ؟ قال : إذا ذكَرْنا اللهَ وحمِدْناه وسبَّحْناه فتلك زيادتُه ، وإذا غفَلْنا ونَسينا فتلك نُقصانُه
[۱۳] ابن حجر العسقلاني، تغليق التعليق۲/۲۱/ رواه البخاري تعليقا: (۱/۱۰) ووصله ابن أبي شيبة أيضاً رقم (۱۰۵ و۱۰۷)، وأبو عبيد القاسم بن سلام في “الإيمان” أيضاً رقم (۲۰ بتحقيق الألباني). قال الألباني في مختصر صحيح لبخاري (۱/۱۹): سنده صحيح عنه.
[۱۴] البيهقي، شعب الإيمان (۵۶)
[۱۵] الهيثمي، مجمع الزوائد ۱۰/۱۸۸
[۱۶] أحمد ۲۲۱۳۲ – ۵/۲۴۷واللفظ له / البيهقي في شعب الإيمان۵۷۹
[۱۷] طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الأوسط ۶/۱۳۹/ آلبانی، السلسله الصحیحه ۹۰۶ – صحیح الجامع ۱۷۶/ الدمیاطی، المتجر الرابح ۲۶۳
[۱۸] السنن الكبرى 6/ 137 / ابن سعد، الطبقات الكبرى ص ۸۴۵/ أحمد بن حنبل، الجامع لعلوم إمام أحمد: الرجال ۸۵۵/ عُمَيْرُ بْنُ حَبِيبِ بن حباشة بن جويبر بْن عُبَيْد بْن غيان بْن عامر بْن خطمة. وأمه أم عمارة وهي جميلة بِنْت عَمْرو بْن عُبَيْد بْن غيان بْن عامر بْن خطمة. قَالَ: أَخْبَرَنَا عَفَّانُ بْنُ مُسْلِمٍ قَالَ: حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الْخَطْمِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عُمَيْرِ بْنِ حَبِيبِ بْنِ خُمَاشَةَ. هَكَذَا قَالَ عَفَّانُ فِي الْحَدِيثِ: خُمَاشَةُ. أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ الإِيمَانَ يَزِيدُ وَيَنْقُصُ. فَقِيلَ لَهُ: وَمَا زِيَادَتُهُ وَمَا نُقْصَانُهُ؟ قَالَ: إِذَا ذَكَرْنَا اللَّهَ وَخَشَيْنَاهُ فَذَلِكَ زِيَادَتُهُ. وَإِذَا غَفَلْنَا وَنَسَيْنَا وَضَيَّعْنَا فَذَلِكَ نُقْصَانُهُ. قَالَ عَفَّانُ: ثُمَّ سَمِعْتُ حَمَّادًا بَعْدُ يَشُكُّ. يَقُولُ عَنْ عُمَيْرِ بْنِ حَبِيبٍ. فَقُلْتُ: عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ. قَالَ: أَحْسَبُ أَنَّهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ.
[۱۹] ابن حجر العسقلاني، هداية الرواة 4/450 / سنن أبي داود ۴۹۰۳ / عبد الحق الإشبيلي، الأحكام الوسطى ۴/ ۲۶۷ / المنذري، الترغيب والترهيب ۴/۳۰
[۲۰] شعيب الأرناؤوط، تخريج سنن أبي داود ۴۹۰۳
[۲۱] ابن عبدالبر، التمهيد ۹/۲۳۸
[۲۲] ابن تیمیه، الإيمان، ص ۲۴۱/ أملى علينا إسحاقُ بنُ راهَوَيهِ أنَّ الإيمانَ قَولٌ وعَمَلٌ، يزيدُ ويَنقُصُ، لا شَكَّ أنَّ ذلك كما وصَفْنا، وإنَّما عقَلْنا هذا بالرِّواياتِ الصَّحيحةِ، والآثارِ العامَّةِ المحكَمةِ، وآحادِ أصحابِ رَسولِ الله صلَّى اللهُ عليه وسلَّم، والتابعين، وهَلُمَّ جَرًّا على ذلك، وكذلك بعد التابعين من أهلِ العِلمِ، على شيءٍ واحدٍ لا يختَلِفون فيه، وكذلك في عَهدِ الأوزاعيِّ بالشَّامِ، وسفيانَ الثَّوريِّ بالعِراقِ، ومالِكِ بنِ أنَسٍ بالحِجازِ، ومَعمَرٍ باليَمَنِ، على ما فَسَّرْنا وبَيَّنَّا؛ أنَّ الإيمانَ قَولٌ وعَمَلٌ، يزيدُ ويَنقُصُ
[۲۳] ابن تیمیه، الإيمان، ص ۲۵۹
[۲۴] ابن تیمیه، مجموع الفتاوى ۷/۶۷۲
[۲۵]البيهقي، مناقب الشافعي (۲/ ۳۶۱)