شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۸)

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)

طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۸)

 در بعضی از منابع آمده است که در واکنش به این انحراف و بدعت خوارج و بعدها معتزله، بدعت اهل ارجاء و مرجئه به وجود آمد.[۱] البته چه دستهایی ابتدا در قالب یک تئوری و شایعه این تفکر مسموم را میان مومنین و دارالاسلام در هنگام الفتنه اواخر حاکمیت زمان عثمان بن عفان و در دوران حاکمیت علی ابن ابی طالب نشر و فراگیر کردند تنها دارودسته ی منافقین به عنوان منبع ذینفع معرفی می شوند با آنکه  در جبهه ی خوارج زمان عثمان بن عفان طیفهای مختلفی از دارودسته ی منافقین و مومنین فریب خورده ی اهل سنت و اهل جماعت و مومنین اهل تفرق اهل تأویل و بغی حضور داشتند اما به روایتی اولین کسی که «اهل جماعت» را مرجئه نامید نافع بن ارزق از خوارج اهل تأویل (ت ۶۵ هـ) است،[۲] که ابتدا از شاگردان ابن عباس بود[۳]و چون می دید افکار عبدالله بن عباس با او یکسان است و خیال می کرد عبدالله بن زبیر هم با او همفکر است[۴]مدتی در قیام عبدالله بن زبیر بر علیه امویان جنگید[۵]اما بعد از مرگ یزید چون دید عبدالله بن زبیر عثمان بن عفان را تکفیر نمی کند از او جدا شد و به بصره رفت[۶]و میان خوارج تفرقه انداخت و فرقه ای جداگانه برای خودش ساخت،[۷]و بر اهواز و کرمان و فارس مسلط شد و در اهواز خودش را امیر المومنین نامید.[۸]

 یعنی خوارجی که پیام آور قتال الفتنه بودند «اهل جماعت» را مرجئه می نامیدند؛ با آنکه می توان دسته هائی از مسلمین اهل جماعت تحت حاکمیت امویان را اهل ارجاء دانست اما در حاکمیت «مُلْكاً عَاضّاً» امویان که انواع تفکرات و مذاهب مختلف آزادانه تولید می شدند و وجود داشتند اتهام مرجئه بودن در مورد اهل سنت و جماعت در حد یک فحش و توهین و برچسب زنی به کار می رفت همچنانکه همین الان هم برچسب خوارج و رافضی و غیره مثل یک فحش بر علیه اهل دعوت و جهاد میان اهل سنت و جماعت به کار می رود.

 برچسب زنی اهل بدعت در برابر اهل سنت و اهل جماعت تا کنون تبدیل به سنت سیئه ای در میان این فرقه های منحرف شده است؛ اما به هر حال تولید بدعت ارجاء و مرجئه به عنوان یک جریان عقیدتی فاسد با دهها فرقه ی مختلف و متنوع یکی از سنگرها و کمینگاههای خطرناک دارودسته ی منافقین و دشمنان دیرینه ی اسلام و مومنین جهت «ضِرَارًا وَكُفْرًا وَتَفْرِيقًا بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَادًا لِمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ» (توبه/۱۱۰) ضرر رساندن و عادی کردن کفر به قوانین شریعت الله و ایجاد تفرق میان مومنین و ضربه زدن به اصل اسلام و مومنین و جماعت مسلمین و دارالاسلام و حرکت رو به جلو مومنین شده است.

ارجاء در لغت به معنی «تأخير دادن» و«به تأخیر انداختن»[۹] و به معنی «اميد دادن» آمده است[۱۰]، مثلاً الله تعالی می فرماید:

  •  قَالُوا أَرْجِهْ وَأَخَاهُ وَأَرْسِلْ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ (أعراف/ ۱۱۱) (به فرعون) گفتند: (عجله مکن و جریان کار) او و برادرش (هارون) را به تأخیر بینداز (تا سپس درباره او تصمیم گرفته شود و کسانی از لشکریان خود را) به شهرها بفرست تا (جادوگران مجرّب را) جمع کنند (و به اینجا بیاورند).
  • تُرْجِي مَنْ تَشَاءُ مِنْهُنَّ وَتُؤْوِي إِلَيْكَ مَنْ تَشَاءُ ۖ (احزاب/۵۱) ‏(به خاطر شرائط خاصّ زندگی) می‌توانی موعد همخوابگی هر یک از زنان را به تأخیر اندازی (و به وقت دیگری موکول کنی) و هر کدام را بخواهی می‌توانی در کنار خود جای دهی.

از نگاه اهل ارجاء عمل از ایمان به تاخیر افتاده است[۱۱] و ايمان تنها تصديق قلب و به قول عده ای اقرار به زبان و به قول دسته ی دیگر تصدیق قلب و اقرار به زبان ا‌ست؛ و چون نمی توان از عقیده و درون افراد مطلع شد پس نباید در این دنیا در مورد کافر یا مؤمن بودن کسی که در قلبش یا در زبانش اقرار به اسلام دارد اظهار نظر کرد؛ بلکه باید تعيين وضعيت آن را تا قیامت به تأخير انداخت[۱۲]؛ در نتیجه شخص اگر به هیچ یک از دستورات الله و رسولش صلی الله علیه وسلم عمل نکند یا اگر هر گناه و جرمی هم که انجام می دهد ضرری به ایمان او وارد نمی کند و سروکارش به قیامت است، به همین دلیل شما هرگز نمی بینید که بر اساس ظوابط تکفیر هم کسی را که مکفره ای مرتکب شده است تکفیر کنند و کسی که بر اساس ظوابط تکفیر یک اهل قبله ای را تکفیر کند فوراً به او برچسب خوارج و تکفیری و غیره می زنند و در عوض خودشان با هر مذهب فقهی که دارند در زیر سایه ی حکام فاسد اهل بدعت و یا طاغوتهای دست نشانده ی حاکم بر مسلمین به سر می برند و مردم را نیز به اطاعت پذیری از چنین حکام اهل بدعت و حتی حکام کافر و مرتدی دعوت می کنند.

مامون عباسی معتزلی هم می گوید: الارجاء دین الملوک؛[۱۳] ارجاء دین شاهان است. چون این تفکر اﯾﺪﺋﻮﻟﻮژﯾﮏ زﻣﯿﻨﻪ ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﻓﺴﺎد عقیدتی، قانونی و اجرائی ﺣﮑﻮﻣﺘﯽ را ﺑﺮای حکام فاسد و ظالم و حتی کافر و مرتد فراهم می کند ﺑﺪون اﯾﻦ ﮐﻪ آنگونه که خواست شریعت است و از کانال فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر از کانال شرعی آن با او برخورد شود به همین دلیل شما در تاریخ نمی بینید یک حاکم فاسد ظالم که مومنین اهل دعوت و جهاد اهل سنت و اهل جماعت از دست و زبان آن در امان نبوده اند آمده باشد و یک مرجئه را صرفاً به خاطر عقاید مرجئه بودنش مورد اذیت و آزار یا محدویت قرار داده باشد آنگونه که مثلاً امام احمد بن حنبل و سایر اهل سنت و اهل جماعت را صرفاً به خاطر عقایدشان مورد اذیت و آزار قرار داده اند همان کاری که طاغوتهای کنونی و ظالمین کنونی حاکم بر مسلمین انجام می دهند. 

مرجئه برای مومن بودن شخص اصل را به قلب و نیت قرار می دهند و اقرار به زبان هم نزد عده ای از مرجئه لازم می شود اما اصل، قلب و نیت است و عمل فاقد تأثیر است؛ چون با قیاسی غیر شرعی بر این باور بودند همچنانکه اگر کسی کافر باشد انجام عبادات برایش سودی ندارد به همین دلیل شخص اگر مومن باشد انجام گناه ضرری برای ایمان او ندارد و ایمان ثابت است و این گناهان چیزی از ایمان کم نمی کنند یا ایمان را از بین نمی برند؛ به همین دلیل اگر کسی هم مرتکب گناهان کبیره شود در مورد او حکمی صادر نمی کنند و اینکه به خاطر این گناهانش عذاب می بیند یا مورد بخشش قرار می گیرد را برای روز قیامت به تأخیر می اندازند چون تنها الله از قلبها آگاه است و تنها الله می تواند به مومن یا کافر بودن یا بهشتی و جهنمی بودن شخص حکم صادر کند؛[۱۴] یعنی چون از دل شخص بی خبر هستیم حتی اگر شخص با زبان کفر الله بگوید و با زبان الله را انکار کند و یا انواع مفاسد رفتاری و اخلاقی و عملی را نیز مرتکب شود باز ایمانش ثابت است و دارای ایمان کاملی است؛ به زبانی دیگر: چون ما از دل شخص بی خبر هستیم پس اگر دزدی کرد یا زنا کرد و دچار قتل شد باز شهروندی مثل سایر شهروندان است و نمی توان به او گفت دزد یا زناکار یا قاتل و غیره و نمی توان در مورد او حکم اجرا کرد!

 جهم بن صفوان بلخی مي گفت: هرگاه انسان به معرفت خداوندي نايل آيد و سپس بـه زبـان بـه انكار خداوند بپردازد كافر نشود، زيرا ايمان او كم يا زياد نـشود. [۱۵] مُلا احمد مفتی زاده هورامی هم که یکی از مبارزین باغیرت و دلسوز اما مثل ابومصعب عبدالودود دروکدال و ایاد آگ غالی و… به دلیل کناره گیری آگاهان به منهج اهل سنت و جماعت وارد میدان دعوت و جهاد شده بود چند قدم رو به جلو دیگر در این مسیر جهم بن صفوان بر می دارد و در کتاب درباره کُردستان در تعریف ایمان می گوید: ایمان پذيرش قلبي وشناخت واقعيتها است.[۱۶] البته جهم بن صفوان بلخی می گوید شخص به معرفت الله نائل آید اما احمد مفتی زاده شناخت الله را نیز لازم نمی داند و می گوید: «حق نسبي مثل مثلاً قيام بزرگواراني مانند لومومبا، با فكر ماركسيستي، واقعاً بزرگواران، محبوبان خدا اين ملحدهاي مؤمن،  شايد اين تعبير عجيبي باشد در نظر شما، براستي مؤمن در حساب خدا، در قلب مؤمن در ذهن ملحد انكار خدا ميكند، اما قلبش از ايمان مي درخشد »[۱۷] و در جای دیگری می گوید: “آن بت پرستي كه مخلصانه، و با دل گريانتر از چشمان، سر سجود در برابر بت خوابانده، خيلي نزديكتر است به خدا و محبوبتر است در نزد خدا، چه در دنيا و چه در آخرت، از آنكه با دلي ناپاك و فريبكار، در مسجد الحرام و در مقام ابراهيم، و رو به قبله، سر سجده براي خدا بر خاك نهاده است.”[۱۸]

مُلا احمد مفتی زاده ایمان مورد پذیرش الله را به پذیرش قلبی الله و واقعیتهای اسلام بر اساس قرآن و احادیث و شریعت اسلام منحصر نمی کند بلکه  شناخت هر واقعیتی را شامل می شود که فرد شخصاً مخلصانه بدان معتقد باشد حالا این شخص هر عقیده و فکری داشته باشد فرق ندارد و به این شکل بین پذیرش قلبی الله و پذیرش قلبی طاغوت هم فرق نمی گذارد و کارش به جایی می رسد که می گوید قرنهاست کافری وجود ندارد و امروزه هم کافری وجود ندارد[۱۹] و نه تنها یهود و نصارا و مجوس و صابئین را بلکه مشرکین و سکولاریستهایی آئتیست و کمونیست چون پاتریس لومومبا یا سکولارهائی گاوه پرست چون گاندی و غیره را مومن و محبوب خدا معرفی می کند. در حالی که الله تعالی در مورد کسانی که به ایمان به الله کفر می کنند و به یکی از طاغوتها ایمان دارند و حتی اعمال نیک و صالحی هم داشته باشند می فرماید: وَمَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الْآَخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ (مائده/۵) هر كس به ايمان كافر باشد عملش باطل و در آخرت جزء زيانمندان است؛ البته این به معنی مرجئه بودن امثال مُلا احمد مفتی زاده نیست چون این افراد ترکیبی شده اند از بعضی از عقاید و افکار مرجئه و بعضی از عقاید و افکار معتزله و خوارج (مثل عدم اعتقاد به رجم زناکار محصن)[۲۰] و حتی بعضی از مکاتب فکری فلسفی و سکولاریستی موجود.

 به این شکل جریان مرجئه با تعاریف مختلفی که از ایمان ارائه داد مسیرهایی جدید تولید کرد و در ابعاد مختلف عقیدتی و رفتاری و بخصوص در بعد اخلاق عمومی مسلمین و حاکمیت بر مسلمین بزرگترین ضربات و مفاسد را وارد کرده اند؛ اینها در کنار اینهمه تخریبات فردی و اجتماعی و فراهم نمودن زمینه ی فساد و بی بندوباری و جسارت بر انجام گناه جهت فریب دیگران و راضی کردن نفس کسانی که متوجه هستند دارند جرم می کنند و از عاقبت حرکت در مسیر «الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ» و «الضَّالِّينَ» می ترسند تلقین می کنند «دل حساب است» و امید و رجاء دارند که الله همه چیز را می بخشد حتی آنهمه کفریات و انحرافات عقیدتی و رفتاری را.

امید بیجا و بی اساس و مخرب ابتدا توسط این جریان مخرب مرجئه در میان مسلمین تئوریزه و سپس نهادینه و فرهنگی و عادی شد و راه را برای انجام انواع مفاسد عقیدتی و رفتاری عوام الناس و بخصوص دارودسته ی منافقین سهل و آسان کرد و این تفکر ابزار مناسبی در اختیار حاکمیتهای بر جماعت مسلمین از زمان امویان تا کنون شده است و حتی ابزاری مناسب در اختیار طاغوتهای حاکم بر مسلمین بوده اند و به این شکل به فاسد کردن مهمترین ابزار قدرت مومنین در دنیا یعنی حاکمیت بر جماعت کمک رسانده اند و یکی از موانع نابودی این فساد و مفسدین حاکم بر دارالاسلام و جماعت مسلمین و از ابزارهای نابودی عمل به قوانین شریعت الله و از ابزارهای فساد و حتی نابودی تمام دستگیره های اسلام در میان مسلمین از حاکمیت تا ترک نماز بوده اند چنانچه رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: لَتُنقَضُنَّ عُرَى الإسلامِ عُروَةً عُروَةً، كُلَّما نُقِضَتْ عُروَةٌ تَشَبَّثَ الناسُ بالَّتي تَلِيها، فَأوَّلُهُنَّ نَقضًا الحُكمُ، و آخِرُهُنَّ الصَّلاةُ.[۲۱] هر آينه دستگيره هاى اسلام يكى يكى از هم باز و شكسته خواهد شد و هرگاه دستگيره اى شكسته شود، مردم دستگيره بعدى را خواهند گرفت، اولين دستگيره اى كه شكسته مى شود دستگيره حکومت و حکم کردن(بر اساس قوانین شریعت الله و خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ) است و آخرين آنها نماز است.

یعنی مردم به یکباره اسلام را رها نمی کنند بلکه مرحله به مرحله و مورد به مورد دست از اسلام می کشند ابتدا در عمل به بعضی از ارکان اسلام سهل انگاری می کنند سپس بعضی دیگر از ارکان اسلام را تا اینکه به ترک آنها می رسند که اولین آن حکم کردن بر اساس غیر شریعت الله و انحراف از حاکمیت بر اساس منهاج نبوت است که به دنبال خودش هزاران مفاسد و ترک عمل به هزاران حکم شریعت در قرآن و احادیث و منابع فقهی مسلمین را به دنبال دارد و آخرین آن ترک نماز است که بعد از ترک نماز دیگر چیزی از اسلام در شخص باقی نمی ماند چون نماز ستون اسلام است و ستون اسلام در شخص نابود شده و خانه ی بدون ستون فرو می ریزد و نابود می شود. رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: رَأْسُ الأَمْرِ الإِسْلاَمُ، وَعَمُودُهُ الصَّلاَةُ، وَذِرْوَةُ سَنَاِمِه الْجِهَادُ.[۲۲] سرآمد و اصل و اساس و بنیاد كارها و سر امر، اسلام است، و ستون اسلام نماز است، و بلندی کوهان و بالاترين قله مرتفع اسلام و اوج اسلام جهاد در راه الله است.

پس اگر فلان مولوی متعفنی را دیدید که به صراحت اعلام می کند برایش مشکلی نیست مسئول و حاکمی لائیک داشته باشد و مدیرانی نمازنخوان داشته باشد باید بدانید که این سخنان ریشه اش به چه عقیده و فکر کهنه و فاسد و متعفنی برمی گردد و چه چیزی را هدف گرفته اند؟

مرجئه خالص زمانی به حکامی که قوانین شریعت الله را کنار زده و قوانینی غیر اسلامی را بر مومنین تحمیل می کردند و زمینه ساز نابودی ستون اسلام و نابودگر قله ی مرتفع اسلام شدند لقب مومن داده و می دهند که الله تعالی به صراحت می فرماید: فَلا وَرَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا (نساء/۶۵)امّا، نه! به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن بشمار نمی‌آیند تا تو را در اختلافات و درگیریهای خود به حاکمیت نطلبند و سپس ملالی در دل خود از حکم تو نداشته و کاملاً تسلیم (حکم تو) باشند.‏

الله تعالی به صراحت ایمان و مومن بودن را از هر کسی که تابع قوانین عملی اسلام نشود و قوانین دیگری را جایگزین کند سلب می کند و در جاهای مختلفی امر می کند به حکم کردن بر اساس قوانین شریعت الله آنهم به صورت کامل نه اینکه از بعضی از قوانین شریعت الله به خاطر مفسدین و ظالمین دست بکشد چون هر حکمی غیر از حکم الله تعالی حکم و قانون جاهلیت است، چنانچه می فرماید: وَأَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُصِيبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ * أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ (مائده/۴۹-۵۰)

‏و (به تو ای پیغمبر فرمان می‌دهیم به این که) در میان آنان طبق چیزی حکم کن که الله بر تو نازل کرده است، و از امیال و آرزوهای ایشان حکم مکن  و از آنان برحذر باش که تو را از برخی چیزهائی که الله بر تو نازل کرده است به دور و منحرف نکنند. پس اگر (از حکم الله رویگردان شدند و به قانون الله) پشت کردند، بدان که الله می‌خواهد به سبب پاره‌ای از گناهانشان ایشان را دچار بلا و مصیبت سازد. بیگمان بسیاری از مردم (از احکام شریعت) سرپیچی و تمرّد می‌کنند.‏آیا جویای حکم جاهلیّت هستند؟ آیا چه کسی برای کسانی که یقین داشته باشند بهتر از الله حکم می‌کند؟‏

اینهائی که به حکم الله حکم نمی کنند باید منتظر این احکام باشند که الله تعالی در موردشان می فرماید: وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ (مائده/۴۴) هرکس بر اساس آن چیزی حکم نکند که الله نازل کرده است او و امثال او بیگمان کافرند.‏ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (مائده/۴۵) او و امثال او بیگمان ظالم هستند. فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (مائده/۴۷) او و امثال او بیگمان فاسق هستند.

در میان این اهل ارجاء غیر از مرجئه خالص که خودشان به حول و حوش ۱۲ فرقه تقسیم شده اند[۲۳] و تمام مقولات و جوانب این مذهب را در خودشان جای داده اند سایر کسانی که در این فکر خاص پیرو آنها شده اند ممکن است دارای مذاهب مختلف فقهی حنفی، جعفری، مالکی، شافعی، حنبلی و«خوارج و قدریه (معتزله)»[۲۴]و جبریه وغیره باشند یا دارای تفکرات نجدیت و مکتب مفتی زاده و الهضیبی وغیره باشند، پس در همین ابتدا مذهب فقهی پیروان این تفکر ارجاء را از خود تفکر ارجاء جدا کنید.

حتی ممکن است شخصی در مذهبی خاص بدون آنکه بداند یا بخواهد، ارجاء زده شده باشد همچنانکه امروزه افراد زیادی که خودشان را حتی مخالف تفکرات نجدیت و شیخ محمد بن عبدالوهاب می دانند در مواردی نجدی زده شده اند، یا افرادی که خودشان را «اهل جماعت» می دانند بدون آنکه بخواهند «اهل الفرقه» شده اند و یا در مساله ی امر به معروف و نهی از منکر طبق وصیت و سفارش عبدالله بن سبأ یهودی عمل می کنند، یا در چند دهه گذشته افرادی سوسیالیست زده شده بودند یا لیبرال زده شده اند و یا عده ای در کل سکولار زده شده اند.

پس دراین حالت ضرورت و اضطراری که پیش آمده، با «ادله الفقه» مذهب کنونی اشخاص، تفکرات آلوده را از ذهن و قلب و منهج افراد حق طلب پاکسازی کنیم؛ هر چند در حالت عادی و با در پیش گرفتن راههای شرعی مناسبتر دیگری هم که برای این پاکسازی وجود دارد و با حاکمیت رهبری چون رسول الله صلی الله علیه وسلم و وزیران و مسئولین حکومتی چون «السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ» (توبه/۱۰۰)  هم نمی توان دارودسته ی منافقین را قانع کرد و مانع ضرار سازی ها آنها شد و تنها با زور و قدرت حکومتی مدیریت و رام می شوند چون: لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِي صُدُورِهِمْ مِنَ اللَّهِ ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَفْقَهُونَ (حشر/۱۳) ‏هراس شما در سینه‌های ایشان، بیش از هراس آنان ازالله است! این بدان خاطر است که ایشان مردمان نفهم و نادانی هستند.‏

جریان مرجئه ابتدا بعد از قتل عثمان و دوران حاکمیت علی بر جماعت و بخصوص در زمان امویان شکل گرفت و بعدها در زمان عباسیان، مثل سایر تفکرات، آلوده به فلسفه و تفکرات نصرانی ها و غیره شد و امروزه با انواع تفکرات احزاب مختلف سکولار و فرهنگهای جاهلی مختلف خودش را سازماندهی کرده است.

عده ای ارجاء و مرجئه را از لحاظ لغوی و لفظی و نه از لحاظ تفکرات و عقاید فاسدی که دارند به عصر صحابه و دوران فتنه ی حاکمیت عثمان و علی بر جماعت و دارالاسلام بر می گردانند[۲۵] که عده ای از این اصحابِ اکثراً مجاهد در مرزهای دارالاسلام، به همراه قدیم سابقه داران در میدانهای جهاد و سایر قاعدین، به اصطلاح روز، موضع «بی طرفی سیاسی» گرفتند و تماشاچی و نظاره گر جنگ طلبی ها و تخریبات خوارج اهل بغی و خوارج اهل تأویل در بدنه ی جماعت بر منهاج نبوت و دارالاسلام بودند؛ اینها بدون آن‌که مسلمین را در بعد فردی بر عصیان و لاقیدی و گناه جری سازند، در بعد اجتماعی می خواستند مسلمین را حول محور «برادری ایمانی» جمع و متحد کنند در حالی که به قول عمر بن خطاب:لاَ إِسْلاَمَ إِلاَّ بِجَمَاعَةٍ، وَلاَ جَمَاعَةَ إِلاَّ بِإِمَارَةٍ، وَلاَ إِمَارَةَ إِلاَّ بِطَاعَةٍ.[۲۶] قطعاً اسلام وجود ندارد مگر با جماعت و جماعت وجود ندارد مگر با رهبریت و رهبریت وجود ندارد مگر با فرمانبرداری و اطاعت؛ و زمانی که این جماعت و رهبریت و اطاعت ضربه خورد به صورت عام و کلی تمام اصول و ارزشهای اسلامی و مبانی برادری هم ضربه خواهند خورد.

سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته


[۱]ابن تیمیه،  مجموع الفتاوى ۱۷/۴۴۶

[۲] اسفراینی، شاهپور بن طاهر، التبصیر فی الدین، ۱۹۵۵، ص۹۱.

[۳] ابن حزم، علی بن احمد؛ جمهرة انساب العرب، بیروت، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳م، ص ۳۱۱٫/ مبرد، محمد بن زید؛ الکامل، قاهره، ۱۳۴۷ه/ ۱۹۲۸م، ج ۱، ص ۱۶۳ ـ ۱۷۲

[۴] ابن اثیر، عزالدین علی؛ الکامل، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، نشر مؤسسه مطبوعاتی، ۱۳۷۱ش، ج ۱۲، ص ۳٫/ در میان یارانش گفت: خداوند کتاب را بر شما نازل و جهاد را بر شما واجب کرده و شما را به جنگ گمراهان با حجت و برهان ملزم کرده و حال این‌که ستمگران شمشیرها را آخته و بکشتن شما بکار برده‌اند. هان! برخیزید سوى آن مرد که در مکه قیام کرده برویم اگر او با ما هم عقیده باشد ما هم در صف او قرار گرفته نبرد و جهاد خواهیم کرد و اگر با ما هم عقیده نباشد ما او را از خانه خدا دور و بیرون خواهیم کرد

[۵] طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، نشر اساطیر، ۱۳۷۵ش، ج ۷، ص ۳۱۹۵٫

[۶] بلاذری، انساب الاشراف، بیت المقدس، ۱۹۳۸م، ص ۱۱۵٫/ طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج ۷، ص ۳۲۵۶٫

[۷] اشعری، ابوحسن علی بن اسماعیل؛ مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، تهران، امیر کبیر، ۱۳۶۲ش، ص ۸۶٫

[۸] مستوفی، حمدالله بن ابی بکر بن احمد؛ تاریخ گزیده، تحقیق عبدالحسین نوایی، تهران، نشر امیر کبیر، ۱۳۶۴ش، ص ۲۶۹٫/ بغدادی، عبدالقاهر؛ الفرق بین الفرق، به کوشش محمد زاهد کوثری، قاهره، ۱۳۶۷ه، ص ۵۱٫

[۹] شهرستانی، عبدالکریم، الملل والنحل، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۴، ۲مجلد، ج۱، ص۱۶۱

[۱۰] عبدالكريم شهرستاني، ملل و نحل، ترجمه محمد خالق داد هاشمي، مقدمه سيد محمد رضـا جلالي ناييني، تهران، انتشارات اقبال، ۱۳۶۲ص .۱۷۹

[۱۱] بغدادی، عبدالقاهر بن طاهر، الفرق بین الفرق و بیان الفرقة الناجیة، بیروت، دارالآفاق الجدیده، ۱۹۷۷، الطبعةالثانیة، ۱مجلد، ص۱۹۰

[۱۲] شهرستانی، عبدالکریم، الملل والنحل، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۴، ۲مجلد، ج۱، ص۱۶۲

[۱۳] ابن طیفور، احمد بن ابی طاهر، بغداد، ص۵۱

[۱۴] عبدالكريم شهرستاني، ملل و نحل، ترجمه محمد خالق داد هاشمي، مقدمه سيد محمد رضـا جلالي ناييني (تهران، انتشارات اقبال، ۱۳۶۲) ص .۱۷۹

[۱۵] اشـعري،ابوالحسن،  مقـالات الاسـلاميين و اختلاف المصلين، ترجمه حسن مويدي، (تهران، اميركبير، ۱۳۶۲)ج ۱، ص ۱۹۷

[۱۶] مفتی زاده، احمد، درباره کُردستان/ ایمان و کفر: کاک احمد مفتی زاده/ می گوید: ايمان از دو جزءتشكيل گرديده است: اول، پيدا كردن معرفت و شناخت در باره حقايق اساسي و بنيادي عالم وجود عموماً و انسان خصوصاً می باشد(نياز هستي به آفريدگار). دوم: آنچه آفريننده  ما و هستي بخاطر بهره گيري درست ما از نيروهايمان و امكاناتي كه هميشه پيمودن آن مقدور است برايمان تعيين كند صميمانه و از اعماق قلب و با تمام وجود بپذيريم بدين معني كه تمام آمال و آرزوها و عواطف  و احساساتمان را با آنچه شناخت و فهممان اقتضا مي كند هماهنگ سازيم و همه را در اين جهت توجيه كنيم  (ديگر در مورد مفهوم ايمان جنبه تطبيق ظاهري(عمل) بالذات مطرح و مورد نظر نيست.

[۱۷]  مفتی زاده، احمد، نوار تصويری در مورد كفر كافر

[۱۸]  مجموعه نامه هاي كاك احمد مفتي زاده (۱ الي ۱۲ ) نامه شماره  8  ص  111 و ۱۱۲

[۱۹] مفتی زاده، احمد، نامه شماره۶ صفحات۴و۵ / می گوید: “سابقاً تصور مي كردم در دنياي امروز، يك يكي «كافر» پيدا مي شود. اما با كمي آشناتر شدن به قرآن، و به احوال بعضي كه قبلاً سران عالم و عامد كفرشان مي پنداشتم، به اين واقعيت رسيدم كه: اكنون- مانند اكثر ادوار تاريخ- ممكن است يك فرد كافر وجود نداشته باشد، زيرا بقول مرحوم شيخ محمد عبده- درجاتش در دار رحمت والاتر باد- بايد «دين» در صورت درست و كامل آن عرضه گردد، آنگاه مقابله گر با علم و عمد كافر خواهد بود. و بنظر من همراه چنان عرضه اي وجود «شاهد»،« نمونه اي عيني» دين هم لازم است تا عقل بواسطه كامل بودن حجت بي ترديد گردد.”

[۲۰]  الشهرستاني، الملل والنحل ص۵۸ / أن من أقوال الخوارج : إسقاطهم الرجم عن الزاني إذ ليس في القرآن ذكره، وإسقاطهم حد القذف عمن قذف المحصنين من الرجال مع وجوب الحد على قاذف المحصنات من النساء./ الحافظ ابن حجر، الفتح الجزء ۱۲ ص ۲۹۷ : وعَظُمَ البلاء بهم، وتوسّعوا في معتقدهم الفاسد، فأبطلوا رَجْمَ المحصن وقطعوا يد السارق من الإِبط. / مجموعه اي از نامه هاي كاك احمد مفتي زاده شماره ۲ ص   98 : روايات رجم را مطلقاً معتبر نميدانم ، و حكم آن را ، مخالف قرآن يعني : غير اسلامي ميدانم

[۲۱] السيوطي، الجامع الصغير۷۲۱۴ / الألباني، صحيح الموارد ۲۱۶ / مسند أحمد بن حنبل ٥/٢٥١  / ابن حبان، كتاب التاريخ ٦٧١٥ / في مسند أحمد ٥\ ٢٥١/ المعجم الكبير للطبراني ٧٤٨٦

[۲۲]  عبد الحق الإشبيلي، الأحكام الشرعية الكبرى ۳/۱۵۶ /  الألباني، صحيح الترمذي ۲۶۱۶

[۲۳] اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیّین، ص۲۲۳-۲۱۳.

[۲۴] بغدادی، عبدالقاهر بن طاهر بن محمد، الفرق بین الفرق وبیان الفرقة الناجیة، بیروت، دارالآفاق الجدیده، ۱۹۷۷، الطبعةالثانیة، ۱مجلد، ص۱۹۰.

[۲۵] ابن حجر، تهذيب التهذيب ۲/۳۲۱ / الصَّوابَ أنَّ إرجاءَه كان في تأخيرِ أمرِ الصَّحابةِ الذين حصَل بَينَهم قِتالٌ إلى اللهِ عزَّ وجلَّ، وليس مَذهَبَ الإرجاءِ العَقَديِّ الفاسِدِ

[۲۶] سنن الدارمي، مقدمة باب في ذهاب العلم، ۲۵۷- ۲۶۵/ ئەبوداوود (۳۶۶۴)، ئەحمەد (۲/۳۳۸)، داریمی (۲۵۷)، ابن عبدالبر، جامع بیان العلم وفضله ۳۲۶/ عَنْ تَمِيمٍ الدَّارِيِّ ، رَضِيَ اللهُ عَنْهُ ، قَالَ : تَطَاوَلَ النَّاسُ فِي الْبِنَاءِ فِي زَمَنِ عُمَرَ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ ، فَقَالَ عُمَرُ : يَا مَعْشَرَ الْعُرَيْبِ ، الْأَرْضَ الْأَرْضَ ، إِنَّهُ لَا إِسْلَامَ إِلَّا بِجَمَاعَةٍ ، وَلَا جَمَاعَةَ إِلَّا بِإِمَارَةٍ ، وَلَا إِمَارَةَ إِلَّا بِطَاعَةٍ ، فَمَنْ سَوَّدَهُ قَوْمُهُ عَلَى الْفِقْهِ ، كَانَ حَيَاةً لَهُ وَلَهُمْ ، وَمَنْ سَوَّدَهُ قَوْمُهُ عَلَى غَيْرِ فِقْهٍ ، كَانَ هَلَاكًا لَهُ وَلَهُمْ)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *