شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۸)

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)

طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۸)

 در بعضی از منابع آمده است که در واکنش به این انحراف و بدعت خوارج و بعدها معتزله، بدعت اهل ارجاء و مرجئه به وجود آمد.[۱] البته چه دستهایی ابتدا در قالب یک تئوری و شایعه این تفکر مسموم را میان مومنین و دارالاسلام در هنگام الفتنه اواخر حاکمیت زمان عثمان بن عفان و در دوران حاکمیت علی ابن ابی طالب نشر و فراگیر کردند تنها دارودسته ی منافقین به عنوان منبع ذینفع معرفی می شوند با آنکه  در جبهه ی خوارج زمان عثمان بن عفان طیفهای مختلفی از دارودسته ی منافقین و مومنین فریب خورده ی اهل سنت و اهل جماعت و مومنین اهل تفرق اهل تأویل و بغی حضور داشتند اما به روایتی اولین کسی که «اهل جماعت» را مرجئه نامید نافع بن ارزق از خوارج اهل تأویل (ت ۶۵ هـ) است،[۲] که ابتدا از شاگردان ابن عباس بود[۳]و چون می دید افکار عبدالله بن عباس با او یکسان است و خیال می کرد عبدالله بن زبیر هم با او همفکر است[۴]مدتی در قیام عبدالله بن زبیر بر علیه امویان جنگید[۵]اما بعد از مرگ یزید چون دید عبدالله بن زبیر عثمان بن عفان را تکفیر نمی کند از او جدا شد و به بصره رفت[۶]و میان خوارج تفرقه انداخت و فرقه ای جداگانه برای خودش ساخت،[۷]و بر اهواز و کرمان و فارس مسلط شد و در اهواز خودش را امیر المومنین نامید.[۸]

 یعنی خوارجی که پیام آور قتال الفتنه بودند «اهل جماعت» را مرجئه می نامیدند؛ با آنکه می توان دسته هائی از مسلمین اهل جماعت تحت حاکمیت امویان را اهل ارجاء دانست اما در حاکمیت «مُلْكاً عَاضّاً» امویان که انواع تفکرات و مذاهب مختلف آزادانه تولید می شدند و وجود داشتند اتهام مرجئه بودن در مورد اهل سنت و جماعت در حد یک فحش و توهین و برچسب زنی به کار می رفت همچنانکه همین الان هم برچسب خوارج و رافضی و غیره مثل یک فحش بر علیه اهل دعوت و جهاد میان اهل سنت و جماعت به کار می رود.

 برچسب زنی اهل بدعت در برابر اهل سنت و اهل جماعت تا کنون تبدیل به سنت سیئه ای در میان این فرقه های منحرف شده است؛ اما به هر حال تولید بدعت ارجاء و مرجئه به عنوان یک جریان عقیدتی فاسد با دهها فرقه ی مختلف و متنوع یکی از سنگرها و کمینگاههای خطرناک دارودسته ی منافقین و دشمنان دیرینه ی اسلام و مومنین جهت «ضِرَارًا وَكُفْرًا وَتَفْرِيقًا بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَادًا لِمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ» (توبه/۱۱۰) ضرر رساندن و عادی کردن کفر به قوانین شریعت الله و ایجاد تفرق میان مومنین و ضربه زدن به اصل اسلام و مومنین و جماعت مسلمین و دارالاسلام و حرکت رو به جلو مومنین شده است.

ارجاء در لغت به معنی «تأخير دادن» و«به تأخیر انداختن»[۹] و به معنی «اميد دادن» آمده است[۱۰]، مثلاً الله تعالی می فرماید:

  •  قَالُوا أَرْجِهْ وَأَخَاهُ وَأَرْسِلْ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ (أعراف/ ۱۱۱) (به فرعون) گفتند: (عجله مکن و جریان کار) او و برادرش (هارون) را به تأخیر بینداز (تا سپس درباره او تصمیم گرفته شود و کسانی از لشکریان خود را) به شهرها بفرست تا (جادوگران مجرّب را) جمع کنند (و به اینجا بیاورند).
  • تُرْجِي مَنْ تَشَاءُ مِنْهُنَّ وَتُؤْوِي إِلَيْكَ مَنْ تَشَاءُ ۖ (احزاب/۵۱) ‏(به خاطر شرائط خاصّ زندگی) می‌توانی موعد همخوابگی هر یک از زنان را به تأخیر اندازی (و به وقت دیگری موکول کنی) و هر کدام را بخواهی می‌توانی در کنار خود جای دهی.

از نگاه اهل ارجاء عمل از ایمان به تاخیر افتاده است[۱۱] و ايمان تنها تصديق قلب و به قول عده ای اقرار به زبان و به قول دسته ی دیگر تصدیق قلب و اقرار به زبان ا‌ست؛ و چون نمی توان از عقیده و درون افراد مطلع شد پس نباید در این دنیا در مورد کافر یا مؤمن بودن کسی که در قلبش یا در زبانش اقرار به اسلام دارد اظهار نظر کرد؛ بلکه باید تعيين وضعيت آن را تا قیامت به تأخير انداخت[۱۲]؛ در نتیجه شخص اگر به هیچ یک از دستورات الله و رسولش صلی الله علیه وسلم عمل نکند یا اگر هر گناه و جرمی هم که انجام می دهد ضرری به ایمان او وارد نمی کند و سروکارش به قیامت است، به همین دلیل شما هرگز نمی بینید که بر اساس ظوابط تکفیر هم کسی را که مکفره ای مرتکب شده است تکفیر کنند و کسی که بر اساس ظوابط تکفیر یک اهل قبله ای را تکفیر کند فوراً به او برچسب خوارج و تکفیری و غیره می زنند و در عوض خودشان با هر مذهب فقهی که دارند در زیر سایه ی حکام فاسد اهل بدعت و یا طاغوتهای دست نشانده ی حاکم بر مسلمین به سر می برند و مردم را نیز به اطاعت پذیری از چنین حکام اهل بدعت و حتی حکام کافر و مرتدی دعوت می کنند.

مامون عباسی معتزلی هم می گوید: الارجاء دین الملوک؛[۱۳] ارجاء دین شاهان است. چون این تفکر اﯾﺪﺋﻮﻟﻮژﯾﮏ زﻣﯿﻨﻪ ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﻓﺴﺎد عقیدتی، قانونی و اجرائی ﺣﮑﻮﻣﺘﯽ را ﺑﺮای حکام فاسد و ظالم و حتی کافر و مرتد فراهم می کند ﺑﺪون اﯾﻦ ﮐﻪ آنگونه که خواست شریعت است و از کانال فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر از کانال شرعی آن با او برخورد شود به همین دلیل شما در تاریخ نمی بینید یک حاکم فاسد ظالم که مومنین اهل دعوت و جهاد اهل سنت و اهل جماعت از دست و زبان آن در امان نبوده اند آمده باشد و یک مرجئه را صرفاً به خاطر عقاید مرجئه بودنش مورد اذیت و آزار یا محدویت قرار داده باشد آنگونه که مثلاً امام احمد بن حنبل و سایر اهل سنت و اهل جماعت را صرفاً به خاطر عقایدشان مورد اذیت و آزار قرار داده اند همان کاری که طاغوتهای کنونی و ظالمین کنونی حاکم بر مسلمین انجام می دهند. 

مرجئه برای مومن بودن شخص اصل را به قلب و نیت قرار می دهند و اقرار به زبان هم نزد عده ای از مرجئه لازم می شود اما اصل، قلب و نیت است و عمل فاقد تأثیر است؛ چون با قیاسی غیر شرعی بر این باور بودند همچنانکه اگر کسی کافر باشد انجام عبادات برایش سودی ندارد به همین دلیل شخص اگر مومن باشد انجام گناه ضرری برای ایمان او ندارد و ایمان ثابت است و این گناهان چیزی از ایمان کم نمی کنند یا ایمان را از بین نمی برند؛ به همین دلیل اگر کسی هم مرتکب گناهان کبیره شود در مورد او حکمی صادر نمی کنند و اینکه به خاطر این گناهانش عذاب می بیند یا مورد بخشش قرار می گیرد را برای روز قیامت به تأخیر می اندازند چون تنها الله از قلبها آگاه است و تنها الله می تواند به مومن یا کافر بودن یا بهشتی و جهنمی بودن شخص حکم صادر کند؛[۱۴] یعنی چون از دل شخص بی خبر هستیم حتی اگر شخص با زبان کفر الله بگوید و با زبان الله را انکار کند و یا انواع مفاسد رفتاری و اخلاقی و عملی را نیز مرتکب شود باز ایمانش ثابت است و دارای ایمان کاملی است؛ به زبانی دیگر: چون ما از دل شخص بی خبر هستیم پس اگر دزدی کرد یا زنا کرد و دچار قتل شد باز شهروندی مثل سایر شهروندان است و نمی توان به او گفت دزد یا زناکار یا قاتل و غیره و نمی توان در مورد او حکم اجرا کرد!

ادامه خواندن  شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۸)

 شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله(۷)

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)

طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۷)

خوارج: یعنی کسانی که به صورت فیزیکی از جماعت مسلمین جدا شده و بر علیه حاکمیت بر دارالاسلام خروج کنند و بر علیه «اهل جماعت» دست به قیام مسلحانه بزنند که به ۴ دسته تقسیم می شوند:

  1. مرتدین
  2.  منافقین آشکار شده که در دنیا باز مشمول حکم مرتدین می شوند چون شکل تکامل یافته ی دارودسته ی منافقین در لباسی شبهه اسلامی هستند
  3. مومنین اهل بغی که به خاطر مسائل دنیوی مثل حاکمیت و غیره دست به قیام زده اند
  4. مومنین اهل تأویل که به دلیل اختلافات عقیدتی و فکری دست به قیام زده اند.

 احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد خوارج نیز به تناسب هر ۴ دسته از خوارج یاد شده متفاوت است که متاسفانه عده ای با جهالت به تفاوت و اختلاف حکم هر یک از این ۴ دسته در احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم، و یا با تجاهل و خود را به خریت زدن نسبت به این احکام جداگانه جهت رسیدن به اهدافی کاملاً ضد اسلامی: كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا ۚ (جماعه/۵)، حکمی که متعلق به خوارج مرتد و خوارج منافقین آشکار شده است را بر خوارج اهل تأویل تطبیق می دهند که این ظلم بسیار بزرگی است.

به هر حال این اهل تأویل تا زمانی که دارای همین تأویلات باشند و به عقاید خود تصریح کنند و حتی تا زمانی که تنها به تبلیغ و کار فکری و تبلیغ به افکار و عقاید خود مشغول شوند و سایر مومنین مخالف خود و حتی رهبری چون علی ابن ابی طالب را نیز تکفیر کنند و کافر بدانند اما دست به قیام و جنگ مسلحانه بر علیه جماعت و حاکمیت بر جماعت نزنند اسم خوارج بر آنها اطلاق نمی گردد بلکه مثل سایر تفاسیر و مذاهب اسلامی با آنها برخورد می شود، همچنانکه اگر منافقین نیز تکامل پیدا نکنند و خود را آشکار نکنند همچون یکی از دارودسته ی منافقین از حقوق اسلامی سایر مسلمین برخوردار خواهند شد.

این خوارج اهل تأویل که عده ای تحت عنوان وعیدیان و بیم دهندگان از آنها یاد می کنند بدون در نظر گرفتن اصل «کم و زیاد شدن ایمان» و بدون فرق گذاشتن بین گناهان مکفره و غیرمکفره، و بدون رعایت ظوابط تکفیر، یکی از اعتقاداتشان این بود که شخص مومن یا مسلمان اگر صرفاً به یکی از احکام و قوانین شریعت الله عمل نکند و دچار گناه کبیره ای شود مرتد می شود و خون و مال و حتی ناموسش حلال می شود.

الله تعالی می فرماید: إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَن یَشَاءُ وَمَن یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْماً عَظِیماً (نساء/ ۴۸) بیگمان الله (هرگز) شرک به خود را نمی‌بخشد، ولی گناهان جز آن را از هرکس که خود بخواهد می‌بخشد. و هر که برای خدا شریکی قائل گردد، گناه بزرگی را مرتکب شده است.‏

در میان گناهان کبیره هم ترک نماز کفر بواح و آشکاری است که باعث خارج شدن شخص از دایره ی اسلام و مسلمین می شود و چنین شخصی با احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم و اجماع اصحاب رسول الله صلی الله صلی الله علیه وسلم تکفیر می شود؛ در مورد سایر گناهان مثل زنا  و دزدی[۱] و غیره مادام که آنها را حلال نداند نیز آمده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم در حضور گروهی از اصحابش فرمود: «بَايِعُونِي عَلَى أَنْ لا تُشْرِكُوا بِاللَّهِ شَيْئًا، وَلا تَسْرِقُوا، وَلا تَزْنُوا، وَلا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ، وَلا تَأْتُوا بِبُهْتَانٍ تَفْتَرُونَهُ بَيْنَ أَيْدِيكُمْ وَأَرْجُلِكُمْ، وَلا تَعْصُوا فِي مَعْرُوفٍ، فَمَنْ وَفَّى مِنْكُمْ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ، وَمَنْ أَصَابَ مِنْ ذَلِكَ شَيْئًا فَعُوقِبَ فِي الدُّنْيَا فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ، وَمَنْ أَصَابَ مِنْ ذَلِكَ شَيْئًا ثُمَّ سَتَرَهُ اللَّهُ فَهُوَ إِلَى اللَّهِ إِنْ شَاءَ عَفَا عَنْهُ وَإِنْ شَاءَ عَاقَبَهُ». فَبَايَعْنَاهُ عَلَى ذَلِك.[۲]

بر اینکه شریکی برای الله عزوجل قرار ندهید، زنا و دزدی نکنید وفرزندانتان را نکشید و بهتان نزنید و در امورات شرعی نافرمانی (رهبران و بزرگانتان را) نکنید با من بیعت دهید. هر کسی از شما به مفاد این بیعت نامه وفادار باشد، پاداشش با الله عزوجل خواهد بود واگر کسی در اجرای آن تخطی کند ودچار عقوبت (و یا حدی دنیوی) شود این حد، کفاره گناهش خواهد بود و اگر (دچار عقوبت نشده وحد بر او جاری نگردد به هر دلیلی) والله متعال او را بپوشاند ورسوا نکند(در دنیا)، در مشیئت واراده او قرار خواهد گرفت. اگر بخواهد از او می گذرد و اگر بخواهد عذابش می دهد) عُباده می گوید: بر این موارد با او بیعت دادیم.

علامه صدرالدين محمد بن علاء‌الدين مشهور به ابن ابى‌العز الحنفى (۷۳۱ -۷۹۲ ق) شارح متن کتاب عقیده طحاویه اثر ابوجعفر طحاوی (۲۲۹- ۳۲۱ ق) می گوید: اهل سنت متفق اند، فاعل گناه کبیره برخلاف آنچه که خوارج می گویند، مرتکب کفری نشده که او را از دایره اسلام خارج کند، زیرا اگر دچار چنان کفری شده باشد که از ملت اسلام خارجش کند، مرتد است و در هر حالتی کشته می شود و مثلاً  در گناه قتل (عمد وعدوان) بخشش وعفو خانواده مقتول که صاحب قصاص هستند، پذیرفته نیست ونباید حدود شرعی (کمتر از قتل) در زنا ودزدی وشراب خواری جاری شود (و بلکه باید حد ارتداد که کشتن است بر آنان پیاده شود). و بطلان این قول اظهر من الشمس است. همچنین (اهل سنت) متفق القولند، بر اینکه: مرتکب گناه کبیره از ایمان و اسلام خارج نشده و داخل دایره کفر نمی شود و آنگونه که معتزله می پندارند مستحق جاودانه بودن در آتش جهنم همراه با کافران نیست و رأی ونظر آنان نیز باطل است.[۳]

هم خوارج اهل تأویل و هم معتزله بر این باور بودند که ایمان قول و عمل است و یک چیز واحدی هستند که قابل تجزیه و انشعاب نیست، به همین دلیل کم و زیاد نمی شود و اگر کسی مرتکب گناه کبیره ای شود و بدون توبه بمیرد مانند کافران همیشه در آتش جهنم است،[۴] با آنکه خوارج اهل تأویل با معتزله در موارد مختلفی با هم اختلاف دارند اما همین وجه تشابه باعث شده بود که مخالفین، معتزله را به خوارج اهل تأویل نسبت بدهند. [۵]

  اختلاف معتزله و خوارج اهل تأویل تنها در این بود که معتزله می گفتند این شخص مسلمانی که دچار گناه کبیره شده است در دنیا نه مومن است نه کافر بلکه «مَنزِلةٌ بَینَ المَنزِلَتَین»[۶] است و در آخرت هم با آنکه جاودانه در آتش است اما عذابش با سایر کفار فرق دارد اما خوارج اهل تأویل چنین شخصی که مرتکب کبیره شده است را در همین دنیا کافر می دانستند و خون و مالش را حلال می دانستند.

انحراف دیگری که توسط خوارج به وجود آمد و تا کنون ادامه پیدا کرده است سوء فهم در مساله ی ولاء و براء است. ابوالعبّاس مُبَرَّد (ت۲۱۰ق) می گوید: تمام شاخه ها و اصناف خوارج از شخص دروغگو و کسی که مرتکب گناه ظاهری شود برائت می کنند،[۷]و هر کسی که همفکر خودشان نباشد را جزو کسانی می دانند که مرتکب گناهان ظاهری شده اند؛ یعنی از غیر خودشان اعلام برائت می کنند.

ادامه خواندن  شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله(۷)

 شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله(۶)

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)

طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۶)

نکته ی بعدی این است که به قول امام مالک (۹۳ – ۱۷۹ق): «الإيمانُ قَولٌ وعَمَلٌ، يزيدُ ويَنقُصُ» [۱]ایمان قول و عمل است که کم و زیاد می شود، یا به قول ابوالحسن اشعری (۲۶۰- ۳۲۴ق): ایمان عبارت است از: قول و اعتقاد و عمل؛ و به تمام آنچه اصحاب حدیث و اهل سنت در مورد ایمان معتقد هستند او هم اعتقاد دارد[۲] و می گوید: أنَّ الإيمانَ قولٌ وعَمَلٌ، يَزيدُ ويَنقُصُ؛[۳] ایمان، قول و عمل است که کم و زیاد می شود؛ ابوالقاسم هبةالله بن حسن بن منصور رازی طبری لالکایی (و ۴۱۸ق) ازامام شافعی و امام احمد بن حنبل و اسحاق و ابوعبید و ابوزُرعه و غیره همین عبارت «أنَّ الإيمانَ قولٌ وعَمَلٌ، يَزيدُ ويَنقُصُ» را می آورد.[۴]

 از امام اوزاعی در مورد ایمان سوال شد: آیا زیاد می شود؟ گفت: بله، تا جائی که مثل کوه می شود. به دنبال آن سوال شد: آیا نقصان هم پیدا می کند و کم می شود؟ گفت: بله، تا جائی که چیزی از آن باقی نمی ماند.[۵] از امام احمد بن حنبل(ت۱۶۴ق) هم در این زمینه سوال شد، گفت: ایمان زیاد می شود تا اینکه به بالاتر از آسمانهای هفتگانه می رسد، و نقصان پیدا می کند و کم می شود تا اینکه به أسفل السافلين هفتم، پست ترین درجه جهنم که درجه هفتم است می رسد.[۶]

ابن تیمیه هم می گوید: لفظ ازدیاد وکاهش ایمان از صحابه رسول الله صلی الله علیه وسلم ثابت است ومخالفی هم ندارد[۷] و اتفاق گذشتگان صالح در این زمینه را می آورد و می گوید: سلف صالح متفق القولند که ایمان – در تعریف شرعی آن – قول و عمل است که زیاد شده و کاهش پیدا می کند. به عبارت دیگر ایمان شامل قول قلب و عمل قلب و قول زبان و عمل جوارح و اعضای بدن است.[۸]

 یعنی شخص مومن با انجام وعمل به زیر مجموعه ها و مصداقهای متعدد این موارد سه گانه ی ۱- تصدیق قلب  2- اقرار به زبان و ۳- عمل جوارح بر ایمان خود اضافه می کند چنانچه الله تعالی می فرماید:

  • وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِکَةً وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِّلَّذِینَ کَفَرُوا لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ وَیَزْدَادَ الَّذِینَ آمَنُوا إِیمَاناً (مدثر/۳۱) ‏مأموران جهنم را جز از میان فرشتگان برنگزیده‌ایم، و شماره آنان را نیز جز آزمایش کافران نساخته‌ایم. هدف این است که اهل کتاب یقین و اطمینان حاصل کنند و بر ایمان مؤمنان نیز بیفزاید.
  • –         ‏ الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَاناً وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ ‏ (آل عمران/۱۷۳) ‏آن کسانی که مردمان بدیشان گفتند: مردمان (احزاب سکولار و سایر کفار) بر ضدّ شما گرد یکدیگر فراهم آمده‌اند، پس از ایشان بترسید؛ ولی (چنین تهدید و بیمی به هراسشان نیانداخت؛ بلکه برعکس) بر ایمان ایشان افزود و گفتند: الله ما را بس و او بهترین حامی و سرپرست است.‏
  • وَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِیمَاناً وَتَسْلِیماً ‏( احزاب/۲۲) ‏هنگامی که مؤمنان سکولاریستها (احزاب / مشرکین) را دیدند، گفتند: این همان چیزی است که الله و پیغمبرش به ما وعده فرموده بودند. و الله و پیغمبرش راست فرموده‌اند . این سختیها جز بر ایمان و تسلیم ایشان نمی‌افزاید.‏ ( پس هنگامی که شما اهل جماعت باشید و در مسیر صحیح در حرکت باشید قطعاً احزاب مختلف سکولار بر علیه شما متحد می شوند و اگر دیدید که دارالکفرهایی سکولار که در وضع موجود «سر افعی» و دشمن اصلی هستند به همراه مزدوران و متحدینش از شما حمایت مالی و نظامی و رسانه ای و دیپلماسی می کنند و از شما راضی هستند باید در ایمان و مسیری که در آن در حرکت هستید شک کنید)
  • –         ‏ وَإِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَّن یَقُولُ أَیُّکُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِیمَاناً فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُواْ فَزَادَتْهُمْ إِیمَاناً وَهُمْ یَسْتَبْشِرُونَ ‏(توبه/۱۲۴) ‏هنگامی که سوره‌ای (از سوره‌های قرآن) نازل می‌شود، کسانی از آنان ( که دارودسته ی منافقین هستند) می‌گویند: این سوره بر ایمان کدام یک از شما اضافه کرد؟ و امّا مؤمنان، بر ایمانشان اضافه می کند و شادمان می‌گردند.‏
  • –          إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (انفال/۲)‏مؤمنان، تنها کسانی هستند که هر وقت نام  الله برده شود، دلهایشان هراسان می‌گردد و هنگامی که آیات او بر آنان خوانده می‌شود، بر ایمانشان اضافه می کند، و بر پروردگار خود توکّل می‌کنند.
  • هُوَ الَّذِی أَنزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَاناً مَّعَ إِیمَانِهِمْ (فتح/۴)الله است که به دلهای مؤمنان آرامش و اطمینان خاطر داده است تا ایمانی بر ایمان خود بیفزایند.
ادامه خواندن  شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله(۶)

 شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله(۵)

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)

طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۵)

رسول الله صلی الله علیه وسلم در تعریف اسلام می فرماید: الإسْلامُ أنْ تَشْهَدَ أنْ لا إلَهَ إلَّا اللَّهُ وأنَّ مُحَمَّدًا رَسولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عليه وسلَّمَ، وتُقِيمَ الصَّلاةَ، وتُؤْتِيَ الزَّكاةَ، وتَصُومَ رَمَضانَ، وتَحُجَّ البَيْتَ إنِ اسْتَطَعْتَ إلَيْهِ سَبِيلًا، اسلام یعنی گواهی دادن به این که هیچ معبود برحقی جز الله وجود ندارد و محمد، فرستاده الله است و نیز این که نماز بپا بداری، زکات بدهی، ماه رمضان را روزه بگیری و در صورت توانائی به حج خانه الله بروی؛ شخص به این شکل  و با این گواهی و اقرار و انجام این اعمال ظاهری وارد دایره ی مسلمین می شود؛ یعنی در حالت عادی، بدون انجام نماز که عملی ظاهری است و در صورت توانائی بدون انجام رمضان و حج و دادن زکات که اینها نیز اعمالی ظاهری هستند شخص وارد دایره ی اسلام و مسلمین نمی شود؛ رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد قول قلب در توضیح ایمان هم می فرماید:أنْ تُؤْمِنَ باللَّهِ، ومَلائِكَتِهِ، وكُتُبِهِ، ورُسُلِهِ، والْيَومِ الآخِرِ، وتُؤْمِنَ بالقَدَرِ خَيْرِهِ وشَرِّهِ.[۱] ایمان آن است که به الله، فرشتگان، کتاب‌ها، پیامبران، روز آخرت و خیر و شر تقدیرات الهی معتقد باشید.

 همین ایمان به الله ی که خودش خودش را در آخرین شریعتش معرفی کرده به عنوان رب و پرودگار یعنی پذیرش تمام آنچه که الله فرموده و عمل به تمام آنچه الله از کانال پیامبر خاتم صلی الله علیه و سلم به عنوان شریعت قرار داده به اندازه ی توانائی و استطاعت:

  • یعنی:  قُلْ: آمَنْتُ باللَّهِ، ثم اسْتَقِمْ.[۲] بگو به الله ایمان آوردم و سپس [به مقتضای ایمانت] استقامت کن؛ یعنی مختصر همه.
  • یعنی: إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ (فصلحت/۳۰) کسانی که می‌گویند: پروردگار ما الله است، و سپس (بعد از این اقرار، و آن را با انجام قوانین شریعت عملاً نشان می‌دهند، و بر این اطاعت از الله تا زنده‌اند ) پابرجا و ماندگار می‌مانند (در هنگام آخرین لحظات زندگی) فرشتگان به پیش ایشان می‌آیند (و بدانان مژده می‌دهند) که نترسید و غمگین نباشید و شما را بشارت باد به بهشتی که به شما وعده داده می‌شد.‏
  • یعنی: إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (احقاف/۱۳) کسانی که گفتند: «پروردگار ما اللّه است، سپس استقامت کردند»، نه ترسی برای آنان است و نه اندوهگین می ‌شوند.

زمانی هم که اجازه ی جهاد و جنگ مسلحانه به مومنین جماعت و دارالاسلام مدینه که قبلاً مورد ظلم دارالکفر سکولار تحت حاکمیت سکولاریستهای قریش در مکه قرار گرفته بودند داده می شود:أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ (حج/۳۹) الله تعالی در مورد علت اخراج مهاجرین از خانه و کاشانه ی خودشان توسط این سکولاریستها می فرماید: الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ (حج/۴۰) کسانی که به ناحق از خانه و کاشانه خود اخراج شده‌اند (و از مکّه وادار به هجرت گشته‌اند) و تنها گناهشان این بوده است که می‌گفته‌اند پروردگار ما الله است!

مشخص است که آنهمه ظلم و تعدای کفار سکولار قریش نسبت به مومنین به دلیل صرف یک عقیده ی قلبی و اقرار به آن نبود چون قبل از پیامبر شدن رسول الله صلی الله علیه وسلم افرادی که خود را حنیف می دانستند و یا نصرانی و صابئی شده بودند و غیره نه تنها بت نمی پرستیدند بلکه حتی از بت پرستی هم عیب می گرفتند و برای همه کلمه ی الله هم شناخته شده بود اما مختص کردن عبادت یعنی امور ۱- عقیدتی ۲- قلبی ۳- زبانی ۴- بدنی ۵- مالی  به این الله که تمام امور درونی و زندگی ظاهری آنها را اداره می کند و هدف خلقت هم همین است «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»(ذاریات/۵۶) برایشان تازگی داشت و تعجب می کردند که تمام این ۵ مورد عبادی تنها به یک الله مختص شود: أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَٰهًا وَاحِدًا ۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ (ص/۵)  و اینگونه مختص کردن عبادت در هر ۵ مورد آن برای الله در راستای دین سکولاریستی آنها نبود و نمی توانستند چنین حقی را بپذیرند.

امام ابوطالب مکی (درگذشت ۳۸۶ ق) در تعلیقی بر این حدیث مشهور جبرئیل در تعریف اسلام و ایمان می گوید: «امت اجماع دارد براینکه اگربنده ای به تمام عبادات قلبی که در حدیث جبرئیل پیرامون توصیف ایمان آمده باور داشته باشد؛ اما به ارکان اسلام که (در قالب طاعات عملی) بیان شده عمل نکند، مؤمن نامیده نمی شود. درجهت عکس آن هم اگر به همه ی آنچه اسلام بدان وصف گردیده (از عبادات ظاهری) عمل نماید؛ اما به ارکان ایمان معتقد نباشد، مسلمان به حساب نمی آید.[۳]

ادامه خواندن  شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله(۵)

 شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله(۴)

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)

طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله(۴)

با این مقدمه به تعریف اهل سنت و اهل جماعت از اصطلاح شرعی ایمان می رسیم که گفته اند ایمان: ۱- تصديقٌ بالجَنانِ : تصدیق با قلب که در سینه پنهان است ۲- إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ: اقرار با زبان  3- عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ: عمل با اندامها و اعضای بدن است.[۱] امام ابوابراهیم اسماعیل بن یحیی مُزَنی (۱۷۵ -۲۶۴ ق) شاگرد امام شافعی (۱۵۰–۲۰۴ق) می گوید: الإيمانُ قَولٌ وعَمَلٌ مع اعتقادِه بالجَنانِ، وقَولٍ باللِّسانِ، وعَمَلٍ بالجوارِحِ والأركانِ، وهما سِيَّانِ، ونظامانِ وقَرينانِ، لا نُفَرِّقُ بينهما؛ لا إيمانَ إلَّا بعَمَلٍ، ولا عَمَلَ إلَّا بإيمانٍ.[۲] ایمان قول و عمل است همراه با اعتقاد قلبی، و قول به زبان و عمل به جوارح، و ایندو یکسانند، دو نظام داشته و نزدیک یکدیگرند، بین آندو فرق نمی گذاریم، نیست ایمان مگر به عمل و نیست عمل مگر به ایمان.

شیعیان جعفری هم آورده اند که: لا يُقبَلُ قَولُ إِلّا بِعَمَلٍ، وَلا يُقبَلُ قَولُ وَ لا عَمَلٌ إلّا بِنِيَّةٍ، وَلا یُقبَل قَولٌ وَ عَمَلٌ وَ نِيَّةٌ إلّا بِاصابَةِ السُّنَّةِ.[۳] هیچ گفتاری جز با عمل پذیرفته نمی شود و هیچ گفتار و عملی جز با نیت پذیرفته نمی شود و هیچ گفتار و عمل و نیتی جز با مطابقت با سنّت پذیرفته نمی شود.

به این شکل هرگاه اسم «ایمان» در قرآن و احادیث، یا به صورت مجرد به کار می رود، بالضَّرورة اعمال را نیز شامل می شود؛[۴] و در این زمینه علمای مختلف در دورانهای مختلف اتفاق و اجماع مسلمین را آورده اند.

امام عبدالرحمن اوزاعی (ت۸۸ق) که همزمان با امام ابوحنیفه زندگی کرده و مذهبش قبل از مذهب امام ابوحنیفه رواج پیدا کرده و تا اوایل قرن پنجم قمری مذهبش مذهب بخشهایی از شام[۵] و تا قرن سوم مذهب غالب مردم اندلس بود[۶] می گوید: لا يستقيمُ الإيمانُ إلَّا بالقَولِ، ایمان استوار نمی شود مگر با سخن و اقرار به زبان، ولا يستقيمُ الإيمانُ والقَولُ إلَّا بالعَمَلِ، و ایمان و قول استوار نمی شود مگر با عمل، ولا يستقيمُ الإيمانُ والقَولُ والعَمَلُ إلَّا بنِيَّةٍ مُوافِقةٍ للسُّنَّةِ، و ایمان و قول و عمل استوار نمی شوند مگر با نیت موافق سنت.  وكان من مضى مِن سَلَفِنا لا يُفَرِّقون بين الإيمانِ والعَمَلِ، والعَمَلُ من الإيمانِ، والإيمانُ من العَمَلِ، و کسانی از گذشتگان ما که رفته اند بین ایمان و عمل فرق نگذاشته اند، و عمل از ایمان است، و ایمان از عمل است، وإنَّما الإيمانُ اسمٌ جامِعٌ، كما يجمَعُ هذه الأديانَ اسمُها، ويُصَدِّقُه العَمَلُ، بدرستی که ایمان اسم جامعی است، همچنانکه این ادیان اسمشان آنها را جمع می کند، و عمل آنرا تأئید و تصدیق می کند، فمن آمَنَ بلِسانِه وعَرَف بقَلْبِه، وصَدَّق بعَمَلِه؛ فتلك العُروةُ الوُثقى التي لا انفِصامَ لها، پس کسی که با زبانش ایمان بیاورد و با قلبش شناخت پیدا کند، پس اینها ریسمان محکمی است که گسستن ندارد، ومن قال بلِسانِه، ولم يعرِفْ بقَلْبِه، ولم يُصَدِّقْه بعَمَلِه، لم يُقبَلْ منه، وكان في الآخرةِ من الخاسِرينَ.[۷] و کسی که با زبانش اقرار به ایمان بکند، اما در قلبش به آن شناخت نداشته بداشد و در قلب آنرا تصدیق نکند، و با عملش آنرا تأئید و تصدیق نکند، چنین ایمانی از او پذیرفتنی نیست، و در آخرت هم جزو ضرر مندان خواهد بود.

امام بغوی شافعی (ت۴۳۳ق) هم می گوید: صحابه و تابعین وسایر علمای اهل سنت بعد از آنان متفق القولند که اعمال، جزئی از ایمان است و گفته اند: «إنَّ الإيمانَ قَولٌ وعَمَلٌ وعَقيدةٌ »[۸] که ایمان قول وعمل وعقیده است.

عبدالرحمن بن احمد معروف به ابن رجب حنبلی (۷۳۶- ۷۹۵ق) می گوید: مشهور نزد سلف و اهل حدیث این است که «أنَّ الإيمانَ: قَولٌ وعَمَلٌ ونِيَّةٌ» ایمان: قول و عمل و نیت است، و بدون شک تمام اعمال در مسمای ایمان وارد می شوند؛ و شافعی در این زمینه اجماع صحابه و تابعین و کسانی که بعد از صحابه و تابعین آنها را دیده است را آورده است …. که می گوید: همه صحابه و تابعین بعد از آنان و کسانی که ما درکشان کردیم، می گویند: الإيمانُ قَولٌ وعَمَلٌ ونِيَّةٌ، ایمان، قول و عمل و نیت است و هیچیک از آنسه مجزی نیست، مگر به دیگری. [۹] یعنی اگر یکی را جدا کردی بقیه هم از بین می روند. پس به عنوان مثال: ارکان نماز اقوال و افعالی است که حقیقت و ماهیت نماز بر آنها استوار است و مثلاً نماز تنها نیت و قرائت و قیام و رکوع و سجود و تشهد و غیره نیست بلکه همه ی این ارکان است که اگر یکی را آگاهانه و عمداً و به میل خودت کنار گذاشتی انگار کل نماز را کنار گذاشته ای. روزه و جهاد و سایر فرایض هم به همین گونه هستند.

اگر دقت کنید دسته ای از اهل علم گفته اند که: ایمان قول و عمل است یا اینکه گفته اند: قول و عمل و نیت است، یا قول و عمل و اعتقاد است: افرادی از گذشتگان صالح که گفته اند ایمان قول وعمل است منظورشان قول قلب و زبان، وعمل قلب و جوارح است؛ و هر کدام که اعتقاد را به تعریف اضافه نموده اند، دلیلشان این بوده که از لفظ قول شاید فقط، معنای قول ظاهر از آن برداشت شود، به همین دلیل اعتقاد قلبی را به آن اضافه کرده اند و هر کدام هم که گفته اند، ایمان قول و عمل و نیت است اینگونه توجیه کرده اند که قول شامل: قول قلب و قول زبان است.اما عمل چه بسا، نیت واخلاص (که منظور همان عمل قلب است) از آن فهمیده نشود به همین دلیل کلمه نیت را به تعریف اضافه کرده اند.[۱۰]

شیعیان جعفری هم از علی ابن ابی طالب[۱۱] وعلی ابن موسی رضا[۱۲] (ت۱۴۸ق) روایت کرده اند که از این بزرگواران پرسیده شد ایمان یعنی چه؟ پاسخ دادند: الْإِيمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ. ۱- ايمان معرفت و شناختن به دل (اعتقاد و باور کردن) و اعتراف به زبان و انجام دادن با اعضاء بدن است.[۱۳] علی بن محمد مشهور به امام هادی یا امام علی النقی (۲۱۲ -۲۵۴ق) [۱۴] و دیگران همین لفظ را از رسول الله صلی الله علیه وسلم نقل کرده اند. باز از امام علی بن ابی طالب و امام جعفر صادق[۱۵] (ت۸۳ق) نقل کرده اند که: اَلْإِيمَانُ: ۱- إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ : اقرار با زبان۲- وَ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ: شناخت با قلب۳- وَ عَمَلٌ بِالْجَوَارِحِ:[۱۶] و عمل با اندام ها و اعضای بدن است.

ادامه خواندن  شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله(۴)

 شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله(۳)

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)

طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۳)

رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: مَن قالَ: لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَكَفَرَ بما يُعْبَدُ مَن دُونِ اللهِ، حَرُمَ مَالُهُ وَدَمُهُ، وَحِسَابُهُ علَى اللَّهِ.[۱] هر كسى گفت: “لَا إِلَهَ إِلَّا الله”، و به آنچه كه به غير الله عبادت مى شود كافر شد، مال و خونش حرام مى شود و حساب او با الله متعال خواهد بود؛ یعنی اگر کسی اقرار به شهادتین داشته باشد اما به طاغوت که در میان انسانها همان کفار ۵ گانه ی آشکار هستند کفر نکند و در صورت آگاهی و عمداً و به میل خودش و اختیاری به تمام تولیدات ۱- عقیدتی ۲- قلبی ۳- زبانی ۴- بدنی ۵- مالی ضد اسلامی آنها کفر نکند چنین اقرار به شهادتینی برایش سودی ندارد.

یعنی «لا إِلَهَ» از او می خواهد که در همان قدم اول به این کفار پنج گانه ی :۱- الَّذِينَ هَادُوا [یهودی ها]۲- وَالصَّابِئِينَ [مندائیان یا ستاره پرستان] ۳- وَالنَّصَارَىٰ [مسیحی ها] ۴- وَالْمَجُوسَ[زرتشتی ها] ۵- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا [مشرکین= احزاب = سکولاریستها]  (حج/۱۷) بگوید به شما و تمام عقاید و افکار و آداب و رسوم و سخنان جاهلی و کارهای ضد اسلامی شما کافر هستم و قبولش ندارم و بعد از نفی اینها، با « إِلَّا اللَّهُ » به اثبات الله و آنچه که نازل کرده با رعایت لوازمش اقرار می کند. پس تو نمی توانی هم یکی از  5- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا [مشرکین= احزاب = سکولاریستها]  باشی و هم یکی از اهل «لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» همچنانکه نمی توانی یکی از:۱- الَّذِينَ هَادُوا [یهودی ها]۲- وَالصَّابِئِينَ [مندائیان یا ستاره پرستان] ۳- وَالنَّصَارَىٰ [مسیحی ها] ۴- وَالْمَجُوسَ[زرتشتی ها] باشی و هم یکی از اهل «لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ».

سکولاریستهای باستان هم زمانی که بعد از آنهمه دعوت و تبلیغ انبیاء و مصلحین ایمان نمی آوردند و عذاب را می دیدند در کنار ایمان به الله به تمام آنچه که به سبب آن مشرک به شمار می رفتند کفر می کردند: فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَکَفَرْنَا بِمَا کُنَّا بِهِ مُشْرِکِینَ (غافر/۸۴)‏ هنگامی که عذاب شدید و ریشه کن کننده ما را می‌دیدند، می‌گفتند: به الله یگانه ایمان داریم و شریکهائی را که به سبب آنها مشرک (سکولار) بشمار می‌آمده‌ایم نمی‌پذیریم و مردود می‌شماریم و به آنها کفر می کنیم.‏

پس کسی که سکولار است و می خواهد وارد اسلام شود در کنار ایمان به الله باید به تمام اشخاص سکولار و تمام احزاب سکولار و قوانین و افکار سکولاریستی و تمام چیزهائی که باعث شده اند چنین شخصی تبدیل به یک کافر سکولار نجس و ناپاک شود کفر کند و آنها را مردود بشمارد و علاوه بر آن باید به سکولاریستها بگویند: إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ (ممتحنه/۴)  ما از شما بیزار و بری و گریزانیم، و از چیزهائی که بغیر از الله عبادت می کنید،(یعنی از تمام امور: عقیدتی، قلبی،زبانی، مالی، بدنی شما که برای غیر الله انجام می دهید بیزاریم و بری هستیم) و به شما کفر می کنیم و شما را قبول نداریم و در حق شما بی‌اعتناء هستیم، و دشمنانگی و کینه‌توزی همیشگی میان ما و شما پدیدار آمده است، تا زمانی که به الله یگانه ایمان می‌آورید.

 خود کفارِ سکولار، نجس و ناپاک هستند: إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ (توبه/۲۸) در حالی که کفار اهل کتاب و شبهه اهل کتاب نجس و ناپاک نیستند به همین دلیل ابتدا از خود سکولاریستهای نجس و ناپاک برائت می شود بعد از عقاید و عبادتهای شرک آلودشان، از اولین پیامبر قاعده همین بوده تا پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم؛ وَأَذَانٌ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الأَکْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ وَرَسُولُهُ (توبه/۳) به همین دلیل در حالی که کفار اهل کتاب و شبهه اهل کتاب که پاک هستند، هم طعام و هم زنان پاک دامن آنها برای مومنین حلال هستند و آنها بر اساس پیمانهائی می توانند اهل ذمه و شهروندان دارالاسلام شوند اما طعام و ذبیحه ی این سکولاریستهای نجس و ناپاک برای مومنین حرام است، ازدواج با دختران و زنان سکولار نجس و ناپاک برای مومنین حرام و ممنوع است و از این سکولاریستهای نجس و ناپاک جزیه هم قبول نمی شود و در صورت داشتن قدرت نظامی جماعت، این سکولاریستهای نجسی که پیمانی با جماعت حاکم بر دارالاسلام ندارند یا باید ایمان بیاورند یا بجنگند: فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُواْ لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّکَاةَ فَخَلُّواْ سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ (توبه/۳)‏ هنگامی که ماههای حرام (که مدّت چهار ماهه امان است) پایان گرفت، مشرکان (سکولاریستها) را هرکجا بیابید بکشید و بگیرید و محاصره کنید و در همه کمینگاهها برای (به دام انداختن) آنان بنشینید. اگر توبه کردند و (از کفر سکولاریسم برگشتند و به مسلمان شدند و برای نشان دادن آن) نماز خواندند و زکات دادند، (دیگر از زمره شمایند و ایشان را رها سازید و) راه را بر آنان باز گذارید. بیگمان الله دارای مغفرت فراوان و رحمت گسترده است.‏  

رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد این سکولاریستها فرموده: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى یَقُولُوا: لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، فَمَنْ قَالَهَا فَقَدْ عَصَمَ مِنِّی مَالَهُ وَنَفْسَهُ إِلاَّ بِحَقِّهِ، وَحِسَابُهُ عَلَى اللَّهِ»[۲] به من امر شده است با مردم (سکولار= مشرک) جنگ مسلحانه انجام دهم تا اینکه بگویند: لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ. و کسی که آنرا گفت، جان و مالش در امان خواهد بود، مگر به حق آن، و حسابش با الله خواهد بود.

 در اینجا علاوه بر آنکه اقرار به «لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ» شرط ایمان است اما تنها زمانی دست از این کفار سکولار برداشته می شود که علاوه بر اقرار به «لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ» باید ادعای خود را نیز «در حالت عادی» نه «در حالتهای اضطرار و ضرورت مثل میدان جنگ و بیماری مرگ و دوران قاعدگی زنان» با انجام نماز و دادن زکات «أَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّکَاةَ» که «اعمال ظاهری» هستند نشان دهند و گرنه خون و مالشان در امان نیست و جزو مومنین نیستند، حالا این اقرار و اعمال ظاهری را از روی ایمان انجام می دهند یا از روی نفاق مهم نیست، مهم این است که باید این اعمال از او سر بزند اگر می خواهد جزو مسلمین محسوب شود و خون و مالش در امان باشد.

ادامه خواندن  شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله(۳)

 شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۲)

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)

طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۲)

قبل از آنکه وارد بحث «ایمان» شویم باز لازم است مثل صلاة، جهاد، حج، زکات، بدعت، مشرک و مشرکین و غیره، هم معنی لفظی و لغوی اصطلاح ایمان را در نظر بگیریم و هم مفهوم شرعی و فقهی آن را؛ و گرنه تنها با تکیه بر معنی لفظی و لغوی آن، باز ممکن است به سادگی دچار اشتباهاتی شویم که بسیاری دیگر از مسلمین در این اصطلاح و سایر اصطلاحات مرتکب انحرافاتی آشکار و مرتکب فجایع خطرناکی برای خود و سایر مسلمین شده اند، و با همین اشتباه ساده، به سادگی با باز کردن درهای نفوذ دارودسته ی منافقین به میان فرقه و مذهب خود و سپس با قدرت دهی تبلیغی و فرهنگی و اجتماعی و حتی با قدرت دهی حکومتی به آنان، دارودسته ی منافقین را به بهانه های مختلف وارد مراکز مختلف قدرت کنند و دست دارودسته ی منافقین و حتی مرتدین را در تولید انواع مفاسد عقیدتی و رفتاری و اجتماعی و بازی با منهج و زندگی دنیوی خود باز بگذارند.  

ایمان از لحاظ لغوی و لفظی از ماده «أمن» گرفته شده است، یعنی پذیرش، تصدیق،[۱] اعتماد و آسودگی و «آرامش قلبی»[۲] نسبت به چیزی یا کسی، ابن مسعود می گوید: اليَقِينُ الإِيمَانُ كُلُّهُ. یقین کل ایمان است،[۳] مرحله ی بالاتر از ایمان همان اطمینانی است که سیدنا ابراهیم در مورد آن صحبت می کند: وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِی الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَى وَلَکِن لِّیَطْمَئِنَّ قَلْبِی (بقره/۲۶۰) ‏و هنگامی که ابراهیم گفت: پروردگارا ! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده می‌کنی. گفت: مگر ایمان نیاورده‌ای‌؟! گفت: چرا! ولی تا اطمینان قلب پیدا کنم.

 رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: انْتَدَبَ اللَّهُ لِمَنْ خَرَجَ فِي سَبِيلِهِ لا يُخْرِجُهُ إِلاَّ إِيمَانٌ بِي وَتَصْدِيقٌ بِرُسُلِي [وتَصْدِيقُ كَلِماتِهِ[۴]] أَنْ أُرْجِعَهُ بِمَا نَالَ مِنْ أَجْرٍ أَوْ غَنِيمَةٍ، أَوْ أُدْخِلَهُ الْجَنَّةَ؛ ولَوْلَا أنْ أشُقَّ علَى أُمَّتي ما قَعَدْتُ خَلْفَ سَرِيَّةٍ، ولَوَدِدْتُ أنِّي أُقْتَلُ في سَبيلِ اللَّهِ ثُمَّ أُحْيَا، ثُمَّ أُقْتَلُ ثُمَّ أُحْيَا، ثُمَّ أُقْتَلُ.[۵]

« الله تبارک و تعالی ضامن شد کسی را که در راه الله خارج شد در حالیکه او را به جهاد نمی کشد مگر ایمان به من و تصدیق به پیامبران من که او را بر گردانم به خانه اش با چیزیکه از اجر و ثواب و یا غنیمت به دست آورده است یا (اگر شهید شود) او را در بهشت در می آورم؛ واگر برای امتم مشكل نمي شد، هيچگاه  بعد از یک حمله نمی نشستم و استراحت نمی کردم (یعنی: حملات دیگر را شروع می کردم و از رفتن به جهاد متوقف نمی شدم) من دوست دارم كه در راه الله کشته شوم سپس زنده شوم، سپس زنده شوم بعد کشته شوم، سپس زنده شوم و بعد کشته شوم (یعنی بارها در راه الله کشته شوم).

پس مکان و جایگاه اصل ایمان که محرک شخص برای انجام جهاد و سایر اعمال صالح خواسته شده بر اساس ایمان است در قلب است چنانچه الله تعالی می فرماید:

  •  قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ ‏(حجرات/۱۴)

 اعراب می‌گویند: ایمان آورده‌ایم. بگو: شما ایمان نیاورده‌اید، بلکه بگوئید: تسلیم (ظاهری اسلام) شده‌ایم. چرا که ایمان هنوز به دلهایتان داخل نشده است.

  • لَا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءهُمْ أَوْ أَبْنَاءهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُوْلَئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ ‏(مجادله/۲۲)

‏مردمانی را نخواهی یافت که به الله و روز قیامت ایمان داشته باشند، ولی کسانی را به سرپرستی بگیرند که با الله و پیامبرش دشمنی کرده باشند، هرچند که آنان پدران، یا پسران، یا برادران، و یا قوم و قبیله ایشان باشند. چرا که مؤمنان، الله بر دلهایشان رقم ایمان زده است.‏

 یعنی کسی که این دشمنان الله را به سرپرستی بگیرد در قلبش ایمانی به الله و روز قیامتی که مورد نظر شریعت پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم است وجود ندارد و مومن به شریعت پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم نیست، هر چند در قلب هم به حقانیت اسلام یقین داشته باشد و تصدیق قلبی داشته باشد همچنانکه الله تعالی در مورد کفار سکولار اطراف فرعون می گوید: ‏وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْماً وَعُلُوّاً (نمل/۱۴) ‏ستمگرانه و مستکبرانه معجزات را انکار کردند، هر چند که در دل بدانها یقین داشتند. اینها با آنکه به رسالت پیامبر یقین قلبی داشتند و الله تعالی به آن گواهی می دهد، اما ستمگرانه و متکبرانه اطاعت خودشان را به قوانین شریعت الله و پیامبر الله ندادند بلکه سرپرستی کافری سکولار چون فرعون و قوانین سکولاریستی او را پذیرفتند. 

 پس تصدیق قلبی به تنهائی کافی نیست همچنانکه اقرار به زبان هم به تنهائی کافی نیست؛ «اقرار»، هم متضمن تصدیق یا قول قلب است و هم دربرگیرنده ی انقیاد و مطیع شدن و فرمانبرداری کردن که عمل قلب است[۶]: قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ ‏(حجرات/۱۴) پس تنها اقرار این اعراب آنها را صاحب ایمان نکرد همچنانچه الله تعالی در مورد اقرار منافقین هم می فرماید: وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ (بقره/۸) ‏در میان مردم دسته‌ای هستند که می‌گویند: ما به الله و روز قیامت ایمان داریم؛ در صورتی که ایمان ندارند و جزو مؤمنان بشمار نمی‌آیند.‏ اقرار اینها نیز باعث نشد که وارد دایره ی مومنین شوند هر چند خودشان می گویند جزو مومنین هستند.

ادامه خواندن  شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :طالبان کنونی و عدم تکفیر مرتدین و شبهه ی مرجئه بودن امام ابوحنیفه رحمه الله (۲)

 شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله : چرا طالبان جدید حاضر نیست حتی مرتدینی چون نجیب الله و دوستُم و غیره را که آنهمه سال در کنار شوروی ها و سپس آمریکائی ها بر علیه مسلمین جنگیدند کافری مرتد بنامد؟… (۱)

بسم الله و الحمد لله

اللهُ أكبَرُ، اللهُ أكبَرُ، لا إلهَ إلَّا اللهُ، واللهُ أكبَرُ، اللهُ أكبَرُ وللهِ الحَمدُ.[۱]

السلام علیکم و رحمه الله و برکاته؛عید فطر را به تمام مومنین جهان و بخصوص مومنین «اهل جماعت» و مجاهدین عرصه های مختلف مالی، مسلحانه و تبلیغی تبریک می گویم.

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (پاسخ به سوالات)

س۳۷: چرا طالبان جدید حاضر نیست حتی مرتدینی چون نجیب الله و دوستُم و غیره را که آنهمه سال در کنار شوروی ها و سپس آمریکائی ها بر علیه مسلمین جنگیدند کافری مرتد بنامد؟ یا برای کرزای و سایر مرتدین که ۲۰ سال در پهلو آمریکا و ناتو مسلمان کشی و ناموس فروشی کرده اند و باربار دچار خیانت شده اند و با مجاهدین ساده جنگیدند و خون مجاهدین و مردم بی گناه را ریختند امنیت کامل با حقوق کامل قرار داده اند، می گویند اینها کلمه می گویند و مسلمان هستند، آیا این سرگردانی عقیدتی و منهجی حنفی های معاصر ریشه در عقاید مرجئه ای ابوحنیفه ندارد؟ (۱)

ج:[۲] کافر اصلی در اصطلاح شرعی و مضموم آن در میان انسانها به زبان ساده یعنی پوشاننده ی بخشی یا کل حقی که از سوی پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم آمده است که معادل طاغوت است و هر جا در قرآن و احادیث صحیح اسمی از طاغوت آورده شده یعنی کافر.

پس، کافر یعنی طاغوت، و کفر به طاغوتی که الله قبل از ایمان به خودش از ما می خواهد: فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انْفِصَامَ لَهَا ۗ(بقره/۲۵۶) یعنی کفر کردن به کفار که ابتدا باید به همراه شیطان که کافر و طاغوت اصلی است به این طاغوتهای میان انسانها نیز کفر کرد که از زمان بعثت پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم تا روز قیامت به پنج دسته تقسیم می شوند:۱- الَّذِينَ هَادُوا [یهودی ها]۲- وَالصَّابِئِينَ [مندائیان یا ستاره پرستان] ۳- وَالنَّصَارَىٰ [مسیحی ها] ۴- وَالْمَجُوسَ[زرتشتی ها] ۵- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا [مشرکین= احزاب = سکولاریستها]  (حج/۱۷) البته «وَمَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ» (بقره/۲۱۷) یا «الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلَىٰ أَدْبَارِهِمْ» (محمد/۲۵) یا مرتدین نیز جزو همین طاغوتها و کفار آشکار هستند اما چون بعد از ارتداد به یکی از این کفار پنج گانه ملحق می شوند اسمی از آنها در مساله ی کفر به طاغوت برده نمی شود.

در برابر اصطلاح شرعی کافر، اصطلاح شرعی مومن و «الَّذِينَ آمَنُوا» (حج/۱۷) یعنی کسانی هستند که بعد از کفر به آن طاغوتها و بعد با ایمان به الله جزو مومنین می شوند؛ البته این کفر به طاغوت و بعد ایمان به الله رسالت تمام پیامبران در طول تاریخ بشریت بوده است: وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ (نحل/۳۶) که به صورت مختصر در: أيُّها النَّاسُ قولوا لا إلَهَ إلَّا اللَّهُ تُفلِحوا.[۳] بیان می شود.

یعنی: «لا اله» می شود کفر به طاغوت و در نتیجه کفر به تمام اله ها و جبتها و صنمها و وثنها و جاهلیتی که توسط این طاغوتها تولید شده است و «الا الله» هم می شود ایمان به الله و هر آنچه که توسط آخرین فرستاده اش نازل کرده است که در نهایت در قالب شهادتین بیان می شود: أشهَدُ أنْ لا إلهَ إلَّا اللهُ، أشهَدُ أنَّ مُحمَّدًا رسولُ اللهِ؛ و شخص تسلیم شده و مسلمان به این موارد با برپا داشتن نماز، و در صورت توانائی با انجام سایر فرایض مثل زکات و حج و غیره این اسلام و مسلمان شدن خودش را نشان می دهد.

پاسخ به سوال شما در تعریف از اصطلاح «ایمان» است؛ باید بدانید که مشکل از فلان خطیب مسجد یا فلان گروه و فرقه و جماعت یا فلان حکومت مثل امارت اسلامی افغانستان است که به دلایل نفسانی و تبعیت از شهوات این اشخاص را مرتد نمی نامد یا مشکل از تفکر و مذهب کلامی است که به آن پایبند هستند و این تفکر و  مذهب کلامی با شبهات و محدودیتهائی که به وجود آورده چنین اجازه ای را به آنها نمی دهد؟

شما اگر تعریفتان از «ایمان» به الله را مشخص کنید به سادگی تعریف شما از مومن و سپس کفر و کافر نیز مشخص می شود؛ به دنبال این مساله است که باید مشخص کنید که چه چیزی باعث می شود به «ایمان»  شخص مومن چنان صدمه ای وارد شود که ایمانش فاسد و باطل شده و او را از دایره ی مومنین به دایره ی بزرگ مسلمین تنزل درجه و مقام می دهد و یا حتی به دایره ی کفار سقوطش می دهد و به اصطلاح چنین شخصی مرتد می شود.

 تمام این مراحل بعد از مشخص شدن تعریف شما از کلمه ی شرعی «ایمان» است؛ ایمانی که خودش «عمل» است؛ یعنی همچنانکه رسول الله صلی الله علیه وسلم در تبیین آیاتی چون: أُبَلِّغُکُمْ رِسَالَاتِ رَبِّی وَأَنَا لَکُمْ نَاصِحٌ أَمِینٌ (اعراف/۶۸) برای نشان دادن میزان اهمیت و تأکید و جا افتادن مطلب سه بار تکرار می کند و می فرماید: إِنَّ الدِّينَ النَّصِيحَةُ، إِنَّ الدِّينَ النَّصِيحَةُ، إِنَّ الدِّينَ النَّصِيحَةُ.[۴] دين نصيحت كردن است؛ به همین شکل «ایمان»، عمل معرفی می شود آنهم عمل صالحی که بالاتر از آن، عمل صالحی وجود ندارد چنانچه از رسول الله صلی الله علیه وسلم سوال می شود: أَيُّ الْعَمَلِ أَفْضَلُ؟ كدام عمل، بهتر است؟ فرمود: «إِيمَانٌ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ» ايمان به الله و رسولش.  پرسيدند: ثُمَّ مَاذَا؟ سپس چه كاري؟ فرمود: «الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» جهاد در راه الله. سؤال شد: ثُمَّ مَاذَا؟ بعد از آن، چه كاري؟ فرمود:«حَجٌّ مَبْرُورٌ».[۵] «حج مقبول».

ادامه خواندن  شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله : چرا طالبان جدید حاضر نیست حتی مرتدینی چون نجیب الله و دوستُم و غیره را که آنهمه سال در کنار شوروی ها و سپس آمریکائی ها بر علیه مسلمین جنگیدند کافری مرتد بنامد؟… (۱)

به بهانه تحویل صدها زندانی زندان بزرگ و فراموش شده ی الهول شمال سوریه به حکومت فاسد عراق

به بهانه تحویل صدها زندانی زندان بزرگ و فراموش شده ی الهول شمال سوریه به حکومت فاسد عراق

به قلم: کیوان مریوانی

چند روز پیش سکولاریستهای کورد حزب کارگران اوجالان با رضایت آمریکا صدها زندانی زندان الهول سوریه را جهت اعدام تحویل حکومت فاسدعراق داد و…

در همین ابتدای امر به این نکته ی مهم دقت داشته باشیم که تمام مومنین با تمام تفاسیر مذهبی شیعی وسنی که دارند مادام که در دایره ی اسلام باشند خواهر و برادران ما هستند و مذهب مخالف آنها باعث خارج شدن اینها از دایره ی «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚ» (حجرات/۱۰) نمی شود.

مورد دیگر اینکه این زنان و اطفال و نوجوانانی که در اردوگاه الهول زنداین شده اند توسط کفار اسیر شده و در چنگ کفار سکولار به رهبری آمریکا و مزدوران سکولار و مرتد محلی به رهبری حزب کاران اوجالان هستند.

با در نظر گرفتن این دو نکته به معرفی زندان بزرگ الهول می پردازیم.

الهول که در جنوب شرقی حسکه از شهرهای کُردنشین کُردستان سوریه قرار گرفته است . در گزارش سال ۲۰۲۰ مرصد سوری برای حقوق بشر از وضعیت فاجعه بار این زندان خبر داد و با سند مرگ فجیع ۲۰۹ نفر از این مسلمین را در همین سال می آورد که ۹۵ نفر از اآنها زیر ۱۸ سال سن داشتند.

زنان و کودکان و نوجوانانی که در این اردوگاه هستند اهل عراق و سوریه و انگلیس و گرتقال و مراکش و روسیه و ترکیه و آذربایجان و اکراین و بلژیک و ترکستان شرقی تحت اشغال چین و چچن و چین و تونس و مالدیو و اندونزی و سایر کشورهای اروپائی و آمریکا و استرالیان و آفریقائی هستند.

هم اکنون که فرزندان این زندانی ها بزرگ شده اند آرزوی انتقام گیری از آمریکا و متحدینش و بخصوص مزدوران سکولار و مرتد کُرد به شدت در میان آنها جوانه زده و شکوفا شده است به گونه ای که تنها در عرض یک سال ۲۳ مخبر داخلی را ترور کرده که ۲۱ نفر از آنها عراقی بودند که در الهول برای سازمان اطلاعات داخلی آمریکا و کوردهای مرتد جاسوسی می کردند.

در سال ۲۰۲۰ آمریکا ۱۲۵ مسلمان زیر ۱۸ سال را به همراه ۴ زن که همگی غیر سوری بودند تحویل نماینده ی کشور سکولاری که از آن امده بودند داد و به دنبال آن چندین زن و کودک دیگر را نیز تحویل طاغوتهای حاکم بر  ازبکستان و تاجیکستان و غیره داد .

همچنین در همین سال با پرداخت رشوه از سوی قبایل منطقه ی جزیره سوریه  1300 خانواده آزاد شدند که در مجموع بیشتر از ۵۰۰۰ نفر می شدند که بیشتر اهل شهرهای الرقه و دیرالزور  و اطراف آن بودند.

به دنبال این در زندان بزرگ الهول نزدیک به ۶۲۴۹۸ مسلمان اسیر وجود دارد که ۳۰۶۹۴ نفر از آنها اهل عراق و ۲۲۶۲۶ نفر از آنها اهل سوریه و ۹۱۷۸ نفر هم از مهاجرین سایر کشورهای سکولار جهان هستند.

بگذار در تاریخ ثبت شود که با وجود نزدیک به دو میلیارد و اندی مسلمان اینهمه خواهر و فرزند مسلمان ما اسیر بودند و عده ای نیز به جنگ داخلی و تکفیر همدیگر از جمله امثال معتصم عباسی معتزلی و سایرین مشغول بودند و اکثریت آنها نیز حتی نمی دانستند «اهل جماعت» شدن یعنی چه که به قول عمر بن خطاب:لاَ إِسْلاَمَ إِلاَّ بِجَمَاعَةٍ، وَلاَ جَمَاعَةَ إِلاَّ بِإِمَارَةٍ، وَلاَ إِمَارَةَ إِلاَّ بِطَاعَةٍ. قطعاً اسلام وجود ندارد مگر با جماعت و جماعت وجود ندارد مگر با رهبریت و رهبریت وجود ندارد مگر با فرمانبرداری و اطاعت.[۱]


[۱] سنن الدارمي، مقدمة باب في ذهاب العلم، ۲۵۷- ۲۶۵/ ئەبوداوود (۳۶۶۴)، ئەحمەد (۲/۳۳۸)، داریمی (۲۵۷)، ابن عبدالبر، جامع بیان العلم وفضله ۳۲۶

مردم مسلمان کُرد ایران با مشارکت در جشنهای حکومتی به مناسبت هفته وحدت نشان دادند…

مردم مسلمان کُرد ایران با مشارکت در جشنهای حکومتی به مناسبت هفته وحدت نشان دادند…

به قلم: کیوان مریوانی

چند روز قبل از سوی نهادهای حکومتی جشنی عمومی به مناسبت هفته ی وحدت و مولود رسول الله صلی الله علیه وسلم اعلام شد که در آن از عموم مسلمین هم دعوت به مشارکت شده بود.

همگام با این چند مجازی معلوم الحال با تهدید و ارعاب هشدار دادند که : هر کسی یا هر شخصی، تحت هر نامی شرکت کند قطعا تحت پیگرد جوانان انقلابی خواهد بود و اینچنین و آنچنان می کنند و ….

اما مردم مسلمان مریوان بالای سی هزار نفر در این جشن «قه لای ره حمه ت» مشارکت کردند؛ متوجه شدید؟ بالای ۳۰ هزار نفر.

علاوه بر این در شهرستان سنندج هم باز نهادهای حکومتی مردم را به جشنی حکومتی به همین مناسبت تحت عنوان مهمانی بزرگ امت احمد دعوت کردند، باز دهها هزار نفر در این جشن مشارکت کردند.

این نشان داد اگر در زمان اغتشاشات هرزه های سکولار که هرگز تعداد آنها از پانصد و یا نهایتش هشتصد نفر تجاوز نمی کرد همین عده واکنش نشان می دادند ما شاهد آنهمه فجایع توسط این هرزه های سکولار نبودیم.

سکوت این جمعیت انبوه از مسلمین شریعت گرا و نظاره گر شدن اینهمه مسلمان یکی از اسباب میدان داری آن تعداد محدود و قلیل از هرزه های سکولار شده بود

باور کنید اگر بگویند که در روستا یک قاتل وجود دارد یا یک بی ناموس هرزه وجود دارد که ممکن است به نوامیس مردم دست درازی کند، اگر مردم تماشاچی و نظاره گر باشند و در برابر این شیاد فاسد نایستند همین شخص می تواند جوی امنیتی را بر مردم تحمیل کند؛ الان اگر چند فاسد دیگر دور این فاسد را بگیرند چه خواهد شد؟

پس به فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر خود از کانال جماعت بپردازیم قبل از آنکه دیر شود و اغتشاشات هرزه های سکولار سال قبل را درسی برای خود بدانیم که چراغ راه آینده ی ما باشد تا بار دیگر دچار چنان سهل انگار و نظاره گر شدن و در واقع دچار چنان خیانتی در حق خود و اهل جماعت و نسلهای آینده ی خود نشویم.

ما با همین ایمان به الله و امر به معروف و نهی از منکر تبدیل به بهترین امت می شویم و با رها کردن آن تبدیل به یکی از امتهای فاسد می شویم. الله می فرماید: ‏ کُنتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللّهِ ( آل عمران ۱۱۰ ) شما ( ای پیروان محمّد ) بهترین امّتی هستید که به سود انسانها آفریده شده‌اید ( مادام که ) امر به معروف و نهی از منکر می‌نمائید و به الله ایمان دارید .

با همین امر به معروف و نهی از منکر سلامت عقیدتی و رفتاری و اخلاقی جامعه تضمین می شود و با تماشاچی شدن و نظاره گرشدن و سهل انگاری در برابر مفسدین نه تنها به خود و قیامت خود ضربه یم زنیم بلکه در حق آینده ها و فرزندانمان نیز دچار خیانت خواهیم شد.

  ما بهترین ملت هستیم اجازه ندهیم چند هرزه ی سکولار به همراه دارودسته ی منافقین داخلی به ملت ما صدمه بزنند.