مقدماتی بر شناخت صحیح جهاد و اهل جهاد در آیات و احادیث و سخنان اهل فقه (۷)
به قلم: م. الکوردی
شروط مجاهد: شروط مجاهد در حالت هجوم دشمن و آغاز جنگ از جانب کفار، یا شروطی که سرباز در ارتش اسلام شدن ۶شرط است:
۱-مسلمان باشد و از کفر بیرون باشد و مقید به دین اسلام باشد: دلایل آن. نخست: {يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ (۱۰) تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ} [الصف: ۱۰، ۱۱]ترجمه: اي مؤمنان! آيا شما را به بازرگاني و معامله اي رهنمود سازم كه شما را از عذاب بسيار دردناك دوزخ رها سازد؟ (و آن اين است كه) به خدا و پيغمبرش ايمان مي آوريد، و در راه خدا با مال و جان تلاش و جهاد مي كنيد. اگر بدانيد اين براي شما (از هر چيز ديگري) بهتر است. دوم: {لا يَسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً وَكُلا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا (۹۵) دَرَجَاتٍ مِنْهُ وَمَغْفِرَةً وَرَحْمَةً وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا} [النساء: ۹۵، ۹۶] ترجمه: ترجمه: الله مي فرمايد: برابر نيستند نشستگان غير معذور از مسلمانان و جهاد کنندگان در راه خدا با مال و جان خويش و خداوند فضيلت داده مجاهدان با مال و جان را بر نشستگان در مرتبه، و خداوند هر يکي را وعدهء نيک داده و مزد افزون داده خداوند مجاهدان بر نشستگان مزدي بزرگ مرتبه هايي از جانبش و آمرزش و بخشايش و خداوند آمرزندهء مهربان است. نساء: ۹۵ – ۹۶
وجه دلالت از این آیات: أن الخطاب بالجهاد متوجه إلى المؤمنين دون الكافرين، لأن الكافرين غير مأمونين في الجهاد(المغني ۸/۱۳).یعنی:اینکه خطاب به جهاد متوجه به مومنین(به اسلام) غیر از کافرین است،بخاطر اینکه کافران نمی توانند مامون و پیشوا در جهاد باشند.
سوم: وعنِ البراءِ ، رضي اللَّه عَنْه، قال: أتى النبي صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم، رجلٌ مقنَّعٌ بِالحدِيد، فَقال: يا رَسُول اللَّهِ أُقَاتِلُ أوْ أُسْلِم؟ فقَال: « أسْلِم، ثُمَّ قاتِلْ » فَأسْلَم، ثُمَّ قَاتَلَ فَقُتِلَ، فقَال رسول اللَّه صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم: « عمِل قَلِيلاً وَأُجِر كَثيراً » . [۱]ترجمه: از براء ـ – رضي الله عنه – ـ روايت شده است که گفت: مردي زره پوشيده، به حضور پيامبرص آمد و عرض کرد: اي رسول خدا! جهاد کنم يا مسلمان شوم؟ پيامبر فرمود: “مسلمان شو و بعد جنگ کن” و مرد مسلمان شد و به جهاد پرداخت تا شهيد شد، پيامبرص فرمودند: “کار کمي کرد و اجر زيادي برد.
۲-بالغ باشد و به بلوغ رسیده باشد و طفل نباشد: نخست: لَّيْسَ عَلَى الضُّعَفَاء وَلاَ عَلَى الْمَرْضَى وَلاَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يَجِدُونَ مَا يُنفِقُونَ حَرَجٌ(توبه۹۱).یعنی: بر ناتوانان و بيماران و كساني كه چيزي ندارند كه آن را صرف جهاد كنند (و با آن خويشتن را براي جهاد آماده سازند) گناهي نيست (و عذرشان مقبول و جهدشان مشكور است). علما در وجه دلالت این آیه فرموده اند: أن الصبي ضعيف البنية، ضعيف في معرفة القتال فلا حرج عليه ولأنه مظنة الرحمة، فلا يؤتي به إلى المهلكة.[۲] یعنی:زیرا بچه ضعف جسمی دارد و در شناخت قتال گناهی بر او نیست زیرا او را نباید به مهلکه جنگ برد.دوم: رُفِعَ الْقَلَمُ عَنْ ثَلَاثَةٍ: النَّائِمِ حَتَّى يَسْتَيْقِظَ، وَالصَّبِيِّ حَتَّى يَبْلُغَ، وَالْمَجْنُونِ حَتَّى يُفِيقَ .[۳] ترجمه: قلم تکليف از سه طائفه برداشته شده: از خوابيده تا بيدار گردد. و طفل تا بالغ شود و ديوانه تا به عقل آيد.
(شاید شبهه افکنان بگویند خب دارالاسلام کنونی که بچه ها را به جهاد می برد و این صفتی که ارایه دادید دلیل بر بطلان آنان در آوردن بچه ها به قتال است: در پاسخ می گوییم:
اولا پیامبر در مورد این شرط از وجوب سخن فرموده است در صورتی که کفار به دارالاسلام حمله ور گردند و آغاز کننده قتال باشند و در این صورت قلم عفو شدن از جهاد بر بچه های ضعیف البنیه کشیده شده است ولی این به معنی آن نیست که نمی توانند ابدا شرکت داده شوند. قبل از آوردن دلیل بر شرکت بچه ها در جهادهای رسول الله با کفار و مرتدین و منافقین و مشرکین ذکر یک نکته بسیار لازم وضروری است و آن اینکه باید از کودکی به بچه های خود تربیت جهادی را بیاموزیم و در درون آنان امر جهاد راتعمیق کنیم.
از جمله مسايل خطير و امور مهمي که لازم است مربيان بدان اهتمام ورزند و بخش عمده توجه و حساسيت خود را بدان معطوف سازند تعميق روحيه جهادي در درون فرزند و استوار کردن مفاهيم همت و پايداري در انديشه قلب و عواطف وي است به ويژه در شرايط کنوني و عصر حاضر که حاکميت اسلام بر کشورهاي اسلامي ساقط شده و خورشيد عزت اسلام غروب کرده طاغوتها حاکم گشته و زمام امور در بيشتر کشورهاي اسلامي در دست کساني است که دغدغه و هدفي ندارند جز اجراي طرحها و توطئه هاي مخالفان خدا و اسلام، خواه اين نقشه ها سکولاریستی لیبرال یا سکولاریستی کمونیستی باشند، خواه سکولار صهيونيستي و خواه صليبي از پيامدهايي چنين سياستي بود که خلافت اسلامي برچيده شد موجهاي ماديگري سکولاریستی طوفانهاي بنيان کن لاقيدي و اباحيگري و جريانهاي برخواسته از مکاتب منحرف و دين ستيز، جوامع اسلامي را به سيه روزي و رنجوري دچار ساختند و در نتيجه کشورهاي مسلمان به طعمه هر طمعکار و هدف هر سودجويي تبديل شدند!![۴]
پس امر تربیت نمودن بچه ها سن و سال معین نمی شناسد و باید از همان دوره ی قبل از بلوغ اسلام را در آنان بنیادی نمود و مراتب جهاد را از مالی گرفته تا جانی و قتالی و زبانی و دعوتی وسیاسی و…را به فرزندان خود بیاموزیم.
اما پس از ذکر این نکته دلایلی از سنت و سیره رسول الله ارایه می دهیم که ایشان از کودکان نابالغی هم که توانایی جسمی داشتند و از ضعفا و ضعیف البنیه گان و بی شناخت از معرکه جهاد نبودند ارایه می دهیم تا این شبهه هم از ذهن بیرون رود.پس دلایل در مورد وجوب بلوغ یک حکم عام است و به صورت عموم اطلاق می گردد ولی اگر کودکان و فرزندان با جهاد آموزش دیده اند و ضعف جسمی نداشته باشند و به جهاد معرفت داشته باشند به طور خاص می توان از کودکان در میادین جهاد مورد استفاده قرار داد: عده ای در رد قتال صغیران و به بلوغ نرسیدگان به این روایت استناد می کنند و ادامه آن داستان را در کتب تاریخی و اقوال علما جستجو نمی کنند:
ما جاء عن ابن عمر رضي الله عنهما قال: (عرضت على رسول الله – صلى الله عليه وسلم – يوم أحد وأنا ابن أربع عشرة فلم يجزني في المقاتلة) يعني: عبد الله بن عمر رضى الله عنهما مي فرمايد : روز جنگ احد بر پيامبر صلى الله عليه و سلم عرضه شدم و من آن روز چهارده سال داشتم و پيامبر صلى الله عليه و سلم به من اجازه ي شرکت در جنگ را ندادند , و روز جنگ خندق پانزده ساله بودم و بر پيامبر صلى الله عليه و سلم عرضه شدم و ايشان به من اجازه ي شرکت در جنگ را دادند. یا به روایت متفق علیه استناد می کنند که آمده است که: عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِي اللَّهُ عَنْهُمَا: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ – صلى الله عليه وسلم – عَرَضَهُ يَوْمَ أُحُدٍ وَهُوَ ابْنُ أَرْبَعَ عَشْرَةَ سَنَةً فَلَمْ يُجِزْنِي، ثُمَّ عَرَضَنِي يَوْمَ الْخَنْدَقِ وَأَنَا ابْنُ خَمْسَ عَشْرَةَ سَنَةً فَأَجَازَنِي.[۵] ترجمه: ابن عمر رضي الله عنهما مي گويد: مرا در چهارده سالگي، نزد رسول خدا – صلى الله عليه وسلم – بردند تا در غزوة احد، شركت نمايم. اما رسول خدا – صلى الله عليه وسلم – به من اجازة شركت نداد. بعد از آن، در پانزده سالگي مرا نزد پيامبر اكرم – صلى الله عليه وسلم – بردند تا در غزوة خندق، شركت كنم. اين بار، رسول اكرم – صلى الله عليه وسلم – به من اجازه داد. (تا در غزوه شركت نمايم).
ما در پاسخ می گوییم بله اين موارد به طور عموم صادق است.برای اینکه همه در سختی و گناه نیفتند پس بر عده ای وجوب جهاد ساقط شد از جمله مریضان و بچه های نابالغ و معلولان و… ولیکن اگر بچه ای توانایی جسمی و یا مهارتی از مهارتهای جنگیدن را دانست و به امر جهاد معرفت داشت در مورادی داشته ایم رسول الله صلی الله علیه و سلم از صغیران هم کمک گرفته است. و واجب نبودن یک امر برای عده ای به معنای عدم جواز آن امر برای آنان نیست. إثباتُ الشَّيءِ لا يَنفِي ما عَداهُ (اثبات چيزي، غير آن را نفي نمي کند).
پس اثبات چیزی به معنی نفی همه چیز نیست و این یک قاعده ی اصولی در بین علما می باشد.مثلا اگر بگوییم و ما محمد الا رسول.رسولی جز محمد نیست.در اینجا درست است به طور کلی اثبات می گردد که محمد رسول است و در معنای مجازی وصف گردیده است ولیکن این اثبات به معنی نفی همه رسولان و انبیای اولوالعزم و سایر فرستادگان نمی باشد.
پس اینکه پیامبر فرموده باشد که سن فلان مناسب بلوغ برای جهاد است به معنی نفی همه موارد دیگر نیست . [۶]داستانی از سمره بن جندب و رافع بن خدیج رضی الله عنها ذکر گردیده است از جمله: وَرَدَّ أَبَا سَعِيدٍ الْخُدْرِيَّ، وَأَجَازَ سَمُرَةَ بْنَ جُنْدُبٍ وَرَافِعَ بْنَ خَدِيجٍ، وَكَانَ رسول الله ، قَدِ اسْتَصْغَرَ رَافِعًا، فَقَامَ عَلَى خُفَّيْنِ لَهُ فِيهِمَا رِقَاعٌ، وَتَطَاوَلَ عَلَى أَطْرَافِ أَصَابِعِهِ، فَلَمَّا رآه رسول الله ص أَجَازَهُ .[۷]یعنی: ابو سعيد خدرى از آن جمله بودند. رافع بن خديج را نيز كوچك ديد و مى خواست او را رد كند اما رافع بر روى پنجه پا ايستاد و پيمبر به او اجازه داد. سمرة بن جندب نيز اجازه يافت.»
و درادامه امام طبری ذکر می کند که: حَدَّثَنَا ابْنُ سَعْدٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ قَالَ: كَانَتْ أُمُّ سَمُرَةَ بْنُ جُنْدَبٍ تَحْتَ مُرِّيِّ بْنِ سِنَانِ بْنِ ثَعْلَبَةَ، عَمِّ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ، فكان ربيبه، فلما خرج رسول الله ص إِلَى أُحُدٍ، وَعَرَضَ أَصْحَابَهُ، فَرَدَّ مَنِ اسْتَصْغَرَ رَدَّ سَمُرَةَ بْنَ جُنْدَبٍ، وَأَجَازَ رَافِعَ بْنَ خَدِيجٍ، فَقَالَ سَمُرَةُ بْنُ جُنْدَبٍ لِرَبِيبِهِ مُرِّيِّ بْنِ سِنَانٍ: يَا أَبَتِ،اجاز رسول الله ص رَافِعَ بْنَ خَدِيجٍ، وَرَدَّنِي وَأَنَا أَصْرَعُ رَافِعَ بْنَ خَدِيجٍ، فَقَالَ: مُرِّيُّ بْنُ سِنَانٍ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، رَدَدْتَ ابْنِي، وَأَجَزْتَ رَافِعَ بْنَ خديج وابنى يصرعه! فقال النبي ص لِرَافِعٍ وَسَمُرَةَ: تَصَارَعَا، فَصَرَعَ سَمُرَةُ رَافِعًا، فَأَجَازَهُ رسول الله ص فَشَهِدَهَا مَعَ الْمُسْلِمِينَ.[۸]
یعنی: چون پيغمبر سوى احد مى رفت و ياران خود را سان ديد، سمرة بن جندب را جزو خردسالان رد كرد و به رافع بن خديج اجازه داد و سمره به ناپدرى خويش گفت: «پدر جان پيغمبر به رافع بن خديج اجازه داد و مرا رد كرد ولى من در كشتى رافع را به زمين مى زنم.» مرى بن سنان به پيمبر گفت: «پسر مرا رد كردى و رافع بن خديج را اجازه دادى اما پسر من او را زمين مى زند» پيمبر بگفت تا كشتى گرفتند و سمره، رافع را به زمين زد و به او نيز اجازه داد كه در جنگ احد شركت كند.
این مطلب در الرحیق المختوم اثر شيخ صفي الرحمن مباركفوري (متوفي ۱۴۲۷هجري) اینگونه ذکر گردیده است: وأجاز رافع بن خديج، وسمرة بن جندب على صغر سنهما، وذلك أن رافع بن خديج كان ماهرا في رماية النبل فأجازه، فقال سمرة: أنا أقوى من رافع. أنا أصرعه، فلما أخبر رسول الله صلى الله عليه وسلم بذلك أمرهما أن يتصارعا أمامه، فتصارعا، فصرع سمرة رافعا، فأجازه أيضا.[۹]
يعني: درعين حال، پيامبر اکرم -صلى الله عليه وسلم- رافع بن خَديج و سمره بن جندب را با وجود کمي سن و سالشان اجازة شرکت در جنگ دادند؛ زيرا، رافع بن خديج در تيراندازي مهارت داشت، و پيامبر اکرم -صلى الله عليه وسلم- به او اجازة جنگ دادند. سَمُره نيز گفت: من از رافع نيرومندترم؛ من او را بر زمين مي زنم! خبر به رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- رسيد؛ امر فرمودند آندو با يکديگر کشتي بگيرند؛ و سمره رافع را بر زمين زد؛ و آنحضرت سَمُره را نيز اجازة کارزار فرمودند.
اين مطلب هم چنین جمال الدين ابن هشام(المتوفى: ۲۱۳هـ) که از بزرگترین سیره نویسان تاریخ اسلام می باشد می آورد با این سیاق که بیان می داریم: وَأَجَازَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَوْمئِذٍ سَمُرَةَ بْنَ جُنْدُبٍ الْفَزَارِيَّ، وَرَافِعَ بْنَ خَدِيجٍ، أَخَا بَنِي حَارِثَةَ، وَهُمَا ابْنَا خَمْسَ عَشْرَةَ سَنَةً، وَكَانَ قَدْ رَدَّهُمَا، فَقِيلَ لَهُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إنَّ رَافِعًا رَامٍ، فَأَجَازَهُ، فَلَمَّا أَجَازَ رَافِعًا، قِيلَ لَهُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، فَإِنَّ سَمُرَةَ يَصْرَعُ رَافِعًا، فَأَجَازَهُ.[۱۰]
یعنی: هنگامى كه مردم مدينه بدنبال رسول خدا صلى الله عليه و آله بطرف احد ميرفتند چند كودك پانزده ساله يا كمتر هم همراه سپاه اسلام براه افتاده بودند، ولى همين كه رسول خدا صلى الله عليه و آله متوجه شد آنها را برگرداند و فقط بدو نفر آنها بنامهاى سمرة بن جندب و رافع بن خديج اجازه داد تا در جنگ شركت كنند.رافع را از اين باب اجازه داد كه اصحاب بآنحضرت عرض كردند: او تير انداز قابلى است، و سمرة را براى آنكه گفتند: او رافع را بزمين ميزند.
این مطلب هم چنین در تاريخ الخميس في أحوال أنفس النفيس شیخ حسین دیاربکری مورخ کورد (متوفی ۹۶۱هجری)ذکر شده و هم چنین محمد عرجون در کتابش می آورد که :رسول خدا – صلى الله عليه وسلم – بعد از اينکه به بازديد لشكر پرداخت، متوجه حضور نوجواناني شد و آنها را از محلي به نام شيخين برگردانيد. اين افراد چهارده نفر بودند كه عبارت اند از: عبدالله بن عمر، زيد بن ثابت، اسامه بن زيد، زيد بن ارقم، براء بن عازب و ابوسعيد خدري، اما به رافع بن خديج با وجود کمي سن او و به خاطر مهارت وي در تيراندازي اجازه شركت داد. از اين خبر وقتي سمره بن جندب اطلاع يافت، گريهكنان گفت : من در كشتيگرفتن رافع را به زمين ميزنم. چگونه است که او اجازه شركت دارد و من ندارم؟رسول خدا – صلى الله عليه وسلم – به آنها فرمود: با يكديگر كشتي بگيريد! سمره همانطور كه گفته بود رافع را به زمين زد و پيامبر به وي نيز اجازه شركت در جنگ داد.[۱۱] اما در مورد داستان سمره بن جندب و رافع بن خدیج سخن بسیار است و به همین حد اکتفا می کنیم.
هم چنین در روایات دیگری در مورد شرکت بچه ها و نوجوانان در جهاد با کفار در صحیحن آمده است: عن عَبْدِالرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ – رضي الله عنه – قَالَ: بَيْنَا أَنَا وَاقِفٌ فِي الصَّفِّ يَوْمَ بَدْرٍ، فَنَظَرْتُ عَنْ يَمِينِي وَعَنْ شِمَالِي، فَإِذَا أَنَا بِغُلامَيْنِ مِنَ الأَنْصَارِ حَدِيثَةٍ أَسْنَانُهُمَا، تَمَنَّيْتُ أَنْ أَكُونَ بَيْنَ أَضْلَعَ مِنْهُمَا، فَغَمَزَنِي أَحَدُهُمَا، فَقَالَ: يَا عَمِّ، هَلْ تَعْرِفُ أَبَا جَهْلٍ؟ قُلْتُ: نَعَمْ مَا حَاجَتُكَ إِلَيْهِ يَا ابْنَ أَخِي؟ قَالَ: أُخْبِرْتُ أَنَّهُ يَسُبُّ رَسُولَ اللَّهِ – صلى الله عليه وسلم – وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَئِنْ رَأَيْتُهُ لا يُفَارِقُ سَوَادِي سَوَادَهُ حَتَّى يَمُوتَ الأَعْجَلُ مِنَّا، فَتَعَجَّبْتُ لِذَلِكَ، فَغَمَزَنِي الآخَرُ فَقَالَ لِي مِثْلَهَا، فَلَمْ أَنْشَبْ أَنْ نَظَرْتُ إِلَى أَبِي جَهْلٍ يَجُولُ فِي النَّاسِ، قُلْتُ: أَلا إِنَّ هَذَا صَاحِبُكُمَا الَّذِي سَأَلْتُمَانِي، فَابْتَدَرَاهُ بِسَيْفَيْهِمَا فَضَرَبَاهُ حَتَّى قَتَلاهُ، ثُمَّ انْصَرَفَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ – صلى الله عليه وسلم – فَأَخْبَرَاهُ، فَقَالَ: «أَيُّكُمَا قَتَلَهُ»؟ قَالَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا: أَنَا قَتَلْتُهُ، فَقَالَ: «هَلْ مَسَحْتُمَا سَيْفَيْكُمَا»؟ قَالا: لا. فَنَظَرَ فِي السَّيْفَيْنِ، فَقَالَ: «كِلاكُمَا قَتَلَهُ، سَلَبُهُ لِمُعَاذِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْجَمُوحِ». وَكَانَا مُعَاذَ بْنَ عَفْرَاءَ وَمُعَاذَ بْنَ عَمْرِو بْنِ الجَمُوحِ.[۱۲]
ترجمه: ترجمه: عبد الرحمن بن عوف – رضي الله عنه – مي گويد: روز بدر كه در صف جنگ ايستاده بودم به سمت راست و چپ خود، نگاه كردم. ناگهان ديدم كه دو نوجوان انصاري در اطرافم قرار دارند. آرزو كردم كه اي كاش در ميان افراد قوي تري قرار مي گرفتم. يكي از آنها به پهلويم زد و گفت: عموجان ! ابوجهل را مي شناسي؟ گفتم: بلي. اي برادرزاده ! با او چه كار داري؟ گفت: به من گفته اند كه رسول خدا – صلى الله عليه وسلم – را دشنام مي دهد. سوگند به ذاتي كه جانم در دست اوست، اگر او را ببينم، از او جدا نخواهم شد تا اجل هر يك از ما كه نزديك تر است، فرا رسد. از شنيدن اين سخن، تعجب كردم. سپس، نوجوان ديگر، به پهلويم زد و همان سخنان نوجوان اول را به زبان آورد. بي درنگ، نگاهم به ابوجهل افتاد كه در ميان مردم، گشت مي زد. گفتم: او همان كسي است كه سراغش را از من گرفتيد. آندو بلافاصله با شمشيرهايشان به وي حمله كردند و با ضربات شمشير، او را از پاي در آوردند. سپس، نزد رسول خدا – صلى الله عليه وسلم – برگشتند و آنحضرت – صلى الله عليه وسلم – را از ماجرا آگاه ساختند. رسول خدا – صلى الله عليه وسلم – پرسيد: «كدام يك از شما، او را به قتل رساند»؟ هر يك از آنها گفت: من او را كشتم. رسول اكرم – صلى الله عليه وسلم – فرمود: «آيا شمشيرهايتان را پاك كرده ايد»؟ گفتند: خير. آنحضرت – صلى الله عليه وسلم – به شمشيرهايشان نگاه كرد و فرمود: «هر دوي شما او را كشته ايد. ولي ساز و برگ جنگي او به معاذ بن عمرو بن جموح، تعلق مي گيرد». قابل ذكر است كه يكي از آن دو نوجوان، معاذ بن عفراء و ديگري، معاذ بن عمرو بن جموح بود.
در روایت دیگری از الشعبی مرسلا نقل شده است که : قَالَ: أَخْبَرَنَا عَطَاءُ بْنُ السَّائِبِ , عَنِ الشَّعْبِيِّ , أَنَّ امْرَأَةً , دَفَعَتْ إِلَى ابْنِهَا يَوْمَ أُحُدٍ السَّيْفَ , فَلَمْ يُطِقْ حَمْلَهُ فَشَدَّتْهُ عَلَى سَاعِدِهِ بِنِسْعَةٍ , ثُمَّ أَتَتْ بِهِ النَّبِيَّ عَلَيْهِ الصَّلَاةُ وَالسَّلَامُ [ص:۳۷۱] فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ , هَذَا ابْنِي يُقَاتِلُ عَنْكَ , فَقَالَ النَّبِيُّ عَلَيْهِ الصَّلَاةُ وَالسَّلَامُ: «أَيْ بُنَيَّ , احْمِلْ هَاهُنَا، أَيْ بُنَيَّ احْمِلْ هَاهُنَا» فَأَصَابَتْهُ جِرَاحَةٌ , فَصُرِعَ فَأَتَى النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: أَيْ بُنَيَّ , لَعَلَّكَ جَزِعْتَ؟ قَالَ: لَا يَا رَسُولَ اللَّهِ “.[۱۳]
يعني: در روايت “ابن ابي شيبه” از “الشعبي” آمده است که در روز جنگ “احد” زني شمشيري بدست پسرش داد اما به علت سن کم و سنگيني شمشير قادر به حمل آن نبود، ناچار با کمرنبدي چرمي آنرا به ساعد دستش بست، سپس او را به خدمت رسول اکرم – صلى الله عليه وسلم – آورده گفت: اي رسول خدا! اين پسر من است و همراه شما ميجنگد.رسول اکرم – صلى الله عليه وسلم – فرمودند: فرزندم به آن سوي حمله کن.نوجوان مجروح شد و افتاد. او را مجدداً به خدمت رسول اکرم – صلى الله عليه وسلم – آوردند، فرمود: فرزندم آيا نترسيدي!گفت: نه اي پيامبر خدا! بهرحال حتي اگر عده ای در صدد تضعیف این روایت بر آیند نمونه ی قبلی گواهی بر صحت سخن ماست هرچند این روایت مرسل است اما مرسلات شعبی علمای بزرگی در صحت آن حرفی نگفته اند. بهرحال در هیچ جای شریعت و اقوال علما و فقها نیامده است که واجب نبودن یک چیز برای اشخاصی به معنای عدم جواز آن چیز و کار برای اشخاص است.
۳-عاقل باشد: اين حدیث در شرط قبلی هم بیان گردید.به دلیل این حدیث: رُفِعَ الْقَلَمُ عَنْ ثَلَاثَةٍ: النَّائِمِ حَتَّى يَسْتَيْقِظَ، وَالصَّبِيِّ حَتَّى يَبْلُغَ، وَالْمَجْنُونِ حَتَّى يُفِيقَ.[۱۴] ترجمه: قلم تکليف از سه طائفه برداشته شده: از خوابيده تا بيدار گردد. و طفل تا بالغ شود و ديوانه تا به عقل آيد.با توجه به این حدیث بایستی مجاهد در سلامت عقلی باشد و بر دیوانگان بی عقل جهاد واجب نیست.
۴-آزاد باشد وبرده نباشد: به دلیل این حدیث: از جابر بن عبدالله انصاری رضی الله عنه روایتی آمده است که پیامبر فرمود: أن عبدا قدم على النبي – صلى الله عليه وسلم – فبايعه على الجهاد والإسلام، فقدم صاحبه فأخبره أنه مملوك، فاشتراه – صلى الله عليه وسلم – منه بعبدين، فكان بعد ذلك إذا أتاه من لا يعرفه ليبايعه سأله أحر هو أم عبد؟ فإن قال: حر بايعه على الإسلام والجهاد، وإن قال: مملوك بايعه على الإسلام دون الجهاد.[۱۵] خلاصه سخن همین مفهوم است که شخصی که به جهاد می رود با جهاد بر او واجب می شود باید آزاد و حر باشد نه برده و عبد.
۵-مرد ( مذکر) باشد: علمای اسلام فرموده اند: فلا يجب على المرأة ولا الخنثى المشكل.[۱۶] یعنی:(جهاد) واجب نیست نه بر زن و نه بر خنثی.مراد از خنثی نزد علما این است که: الخنثى المشكل: من له إحليل ذكر وفرج أنثى ولم يعرف حاله ذكرا أم أنثى.[۱۷] یعنی: حالت او را نمی توان تشخیص داد مذکر باشد یا مونث. عورت مرد داشته باشد یا فرج زن.
زن به جهاد نمی رود به این دلایل:
- الله زنان و دختران را به حجاب و ماندن در خانه ها امر نموده است:{يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لأزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ} [الأحزاب: ۵۹] ترجمه: اي پيغمبر! به همسران و دختران خود و به زنان مؤمنان بگو كه رداهاي خود را جمع وجور بر خويش فرو افكنند. تا اين كه (از زنان بي بندوبار و آلوده) دست كم باز شناخته شوند و در نتيجه مورد اذيّت و آزار (اوباش) قرار نگيرند. خداوند (پيوسته) آمرزنده و مهربان بوده و هست. همچنین الله می فرماید: {وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الأولَى} [الأحزاب: ۳۳]ترجمه: و در خانه هاي خود بمانيد (و جز براي كارهائي كه خدا بيرون رفتن براي انجام آنها را اجازه داده است، از خانه ها بيرون نرويد) و همچون جاهليّت پيشين در ميان مردم ظاهر نشويد و خودنمائي نكنيد (و اندام و وسائل زينت خود را در معرض تماشاي ديگران قرار ندهيد)
- از ام المومنین عائشه صدیقه رضی الله عنها( او فرزند خلیفه راشد سیدنا ابوبکر صدیق رضی الله عنه و همسر پاک سیدنا محمد المصطفی صلی الله علیه وسلم است.او محبوبه ی رسول الله و از فقیهترین زنان اسلام و الگوی پاکی است به گونه ای که تنها همسر رسول الله است که آیاتی از قرآن در شان ایشان نازل گردیده است و از بهترین زنان دو عالم می باشد.سرانجام در سال ۵۷هجری قمری وفات نمودند.رجوع کنید به این آدرس ها: الإصابة (۸/۲۳۱) ت رقم (۱۱۴۶۱) وأسد الغابة (۶/۱۸۸) ت رقم (۷۰۸۵) ) روایت است که: عن عائشة رضي الله عنها قالت: استأذنت النبي – صلى الله عليه وسلم – في الجهاد، فقال:جهادكن الحج.[۱۸] يعني: از عائشه رضای خدا بر او باد نقل است که گفت:طلب اجازه از پیامبر نمودم برای شرکت در جهاد.ایشان فرمودند: جهاد شما حج است.
- ابن قدامه مقدسی رحمه الله در کتابش می فرماید: ولأنها ليست من أهل الجهاد لضعفها وخورها[۱۹].یعنی علت اینکه زنان از اهل جهاد نیستند بخاطر ضعفشان است.اما در مورد افراد خنثی که بین مرد و زنند همانطور که سابقا آوردیم جهاد بر آنان واجب نیست و علما در مورد آنان فرموده اند: أما الخنثى المشكل: فلا يجب عليها لأنه يجوز أن تكون امرأة ومع الشك لا يجب عليها الجهاد[۲۰].یعنی: اما افراد خنثی(اصطلاح امروزی آن عقیم و دو جنسه و نر-ماده است): (جهاد) بر آنان واجب نیست زیرا احتمال زن بودن بر آنان هست و با شک جهاد بر آنان واجب نمی شود.
۶-مجاهد بایستی مستطیع و فرمانبردار و یاری رسان باشد: در کتب اسلامی آمده است که:أن يكون المجاهد مستطيعا.[۲۱] یعنی: مجاهد بایستی مستطیع و فرمانبردار و یاری رسان باشد. این استطاعت از دو جهت است:نخست:استطاعت و مطیع بودن بدنی از جهت اینکه سالم باشد و ضعیف و مریض و معلول نباشد.دلیل آن این است که: {لَيْسَ عَلَى الأعْمَى حَرَجٌ وَلا عَلَى الأعْرَجِ حَرَجٌ وَلا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ} [النور: ۶۱] .ترجمه: بر (اشخاص صاحب عذر چون) كور و لنگ و بيمار، و بر خود شما (تندرستان) گناهي نيست.امام ابن کثیر دمشقی در تفسیر این آیه می فرماید: والمراد: لا إثم عليهم في ترك الجهاد لضعفهم وعجزهم.[۲۲] يعني:مراد از این آیه این است که گناهی بر کسی که جهاد را بخاطر ضعف و ناتوانی اش ترک کند نیست.دلیل دیگر این است که کبار علمای اسلام فرموده اند: ولأن هؤلاء لا قدرة لهم على القتال فلا يكلفون ما لا طاقة لهم به.[۲۳] يعني: و اينكه آنهایی که قدرتی برای قتال و جنگیدن برایشان نیست تکلیفی برایشان نیست زیرا برایشان توانی بر آن (جهاد)نیست.
دوم: استطاعت مالی است. بر کسانی که نه توان یاری مالی و نه یاری جسمی هست جهاد واجب نیست.زیرا الله می فرماید: {لَيْسَ عَلَى الضُّعَفَاءِ وَلا عَلَى الْمَرْضَى وَلا عَلَى الَّذِينَ لا يَجِدُونَ مَا يُنْفِقُونَ حَرَجٌ} [التوبة: ۹۱] .ترجمه: بر ناتوانان و بيماران و كساني كه چيزي ندارند كه آن را صرف جهاد كنند (و با آن خويشتن را براي جهاد آماده سازند) گناهي نيست.امام ابن كثير هم در تفسیر این آیه مبارکه می فرماید: الأعذار التي لا حرج على من قعد معها عن الجهاد في سبيل الله فذكر منها ما هو ملازم للشخص، وهو الضعف الذي لا يستطيع معه الجلاد في الجهاد ومنها ما هو عارض بسبب المرض، أو بسبب الفقر الذي لا يقدر معه على التجهيز للحرب، فليس على هؤلاء إثم إذا قعدوا عن الجهاد في سبيل الله.[۲۴] در واقع امام ابن کثیر هم مواردی که جهاد را از شخص ساقط می کند در ذیل همین آیه ذکر می نماید مثلا می فرماید جهاد بر کسی که توانایی تجهیز برای جنگ را ندارد یا مریض است و ضعیف است و یا فقر دارد واجب نیست و گناهی بر او نیست.
[۱] متفق عليه است؛ [بخاري (۲۸۰۸)]، مسلم (۱۹۰۰)] آنچه در متن آمده، لفظ روايت بخاري است.
[۲] تبيين الحقائق (۳/۲۴۱) والمغني (۱۳/۸)
[۳] أبو داود (۴/۱۴۱ ، حديث ۴۴۰۳) ، ترمذى (۴/۳۲ ، حديث ۱۴۲۳) و فرموده: “حسن غريب”، نسائى (۶/۴۶۸ ، حديث ۳۴۳۲) ، ابن ماجه (۱/۶۵۹ ، حديث ۲۰۴۲). شيخ آلباني گفته است: اين حديث صحيح است.
[۴] چگونه فرزندان خود را تربيت كنيم۱/۱۴۰-عبدالله احمدی
[۵] بخارى:۲۶۶۴
[۶] در این مورد به کتاب الاتقان فی القرآن الکریم سیوطی۳/۱۶۰باب حصر والاختصاص رجوع نمایید. پیامبر در جنگها از بچه های صاحب توان و شوکت و دانا به قضیه جهاد بهره جسته اند ازجمله : در تاریخ امام طبری رحمه الله(متوفی۳۱۰هجری)
[۷] تاريخ الطبري = تاريخ الرسل والملوك، وصلة تاريخ الطبري۲/۵۰۶-الناشر: دار التراث – بيروت-الطبعة: الثانية – ۱۳۸۷ هـ
[۸] تاريخ الطبري = تاريخ الرسل والملوك، وصلة تاريخ الطبري۲/۵۰۸-الناشر: دار التراث – بيروت-الطبعة: الثانية – ۱۳۸۷ هـ
[۹] الرحيق المختوم۱/۲۲۹- الناشر: دار الهلال – بيروت (نفس طبعة وترقيم دار الوفاء للطباعة والنشر والتوزيع)الطبعة: الأولى
[۱۰] السيرة النبوية لابن هشام ۲/۶۶- الناشر: شركة مكتبة ومطبعة مصطفى البابي الحلبي وأولاده بمصر-الطبعة: الثانية، ۱۳۷۵هـ – ۱۹۵۵ م
[۱۱] محمد رسول الله، محمد عرجون، ج ۳، ص ۵۷۱
[۱۲] بخارى:۳۱۴۱ -مسلم(۲۸۵۴)
[۱۳] الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار۷/۳۷۰-الناشر: مكتبة الرشد – الرياض-الطبعة: الأولى، ۱۴۰۹
[۱۴] أبو داود (۴/۱۴۱ ، حديث ۴۴۰۳) ، ترمذى (۴/۳۲ ، حديث ۱۴۲۳) و فرموده: “حسن غريب”، نسائى (۶/۴۶۸ ، حديث ۳۴۳۲) ، ابن ماجه (۱/۶۵۹ ، حديث ۲۰۴۲). شيخ آلباني گفته است: اين حديث صحيح است.
[۱۵] قال ابن حجر في التلخيص الحبير: أخرجه النسائي وأصله في صحيح مسلم (۴/۹۱) والذي وجدت في النسائي لفظه: (جاء عبد فبايع النبي – صلى الله عليه وسلم – على الهجرة، ولا يشعر النبي – صلى الله عليه وسلم – أنه عبد، فجاء سيده يريده، فقال النبي – صلى الله عليه وسلم -: (بعنيه فاشتراه بعبدين أسودين، ثم لم يبايع أحدا حتى يسأله أعبد هو؟)) كتاب البيعة باب بيعة المماليك ح رقم (۴۱۹۵) ، وأخرجه مسلم مع شرح النووي، كتاب المساقاة، باب جواز بيع الحيوان من جنسه متفاضلا ح رقم (۱۶۰۲)
[۱۶] فتح القدير لابن الهمام (۵۱۹۳) والبحر الرائق (۵/۱۲۱) وبداية المجتهد (۱/۳۸۴) والحاوي (۱۴/۱۱۵) وتكملة المجموع (۲۱/۱۲۱) والمقدمات الممهدات (۱/۳۵۲)
[۱۷] انظر لباب الفرائض ص ۵۹ والتحقيقات المرضية ص ۲۰۵٫
[۱۸] البخاري مع الفتح، كتاب الجهاد والسير، باب جهاد النساء ح رقم (۲۸۷۵)
[۱۹] المغني لابن قدامة (۱۳/۹)
[۲۰] المجموع (۲۱/۱۲۱) والمغني (۱۳/۹) والحاوي (۱۴/۱۱۴)
[۲۱] المقدمات الممهدات (۱/۳۵۳) والذخير للقرافي (۳/۳۹۳) وحاشية ابن عابدين (۶/۲۰۵) وفتح القدير (۵/۱۹۴) وتكملة المجموع (۲۱/۱۲۶) والحاوي الكبير (۱۴/۱۲۰، ۱۱۷) والمغني لابن قدامة (۱۳/۹) وكشاف القناع (۲/۳۶۴)
[۲۲] تفسير ابن كثير (۳/۲۹۴)
[۲۳] تكملة المجموع (۲۱/۱۲۷)
[۲۴] تفسير ابن كثير (۲/۳۶۴)