انتقام اهل غزه؛ یقینی است!
به قلم: أدهم الشرقاوي
ترجمه: احمدالله مهاجر
پاسخ مفصل به کسیکه میگوید: خدا کجاست؟! و چرا انتقام اهل غره را نمیگیرد؟! امام مسلم، امام احمد، امام نسائي و امام ابوداود (رحمهمالله) هر یک از ایشان این حدیث را از حضرت ابوهریرة رضیاللهعنه روایت میکنند: «أنَّ النبيَّ ﷺجاءَه ناسٌ من أصحابه فقالوا: يا رسولَ اللهِ، نجدُ في أنفسِنا الشيءَ نُعَظِّمُ أن نتكلَّمَ به، ما نحبُّ أنَّ لنا الدُّنيا وأنَّا تكلمْنا به، فقال لهم النَّبيُّ ﷺ: أوَ قَدْ وجدتموه؟ قالوا: نعم، فقال لهم النّبيُّ ﷺ: ذاك صريحُ الإيمان»
روزی برخی از صحابهی کرام به محضر رسولالله صلیاللهعلیهوسلم آمدند و گفتند: ای نبی خدا، بعضی اوقات، چیزهایی در دلهایمان راه مییابد و خطور میکند که دوست نداریم آن را بهزبان آوریم (چون حاوی اموری میباشد که از طرف شیطان إلقا میشود) ایشان فرمودند: آیا واقعاً چنین چیزهایی در دلتان خطور میکند و آیا واقعاً ایمانتان باعث میشود تا آن را بر زبان نیاورید؟! گفتند: بله، چنین است. رسولالله صلیاللهعلیهوسلم فرمود: همین است ایمان خالص و ترس از خدا که شما را از انجام و عاقبت آنچه که شیطان در درونتان وسوسه میاندازد، باز میدارد. بدون تردید، مشکلات، آزمایشها، بحرانها و وسوسهها زمین بازی شیطان بوده و فرصت خوبی را در اختیار شیطان قرار میدهد، تا ایمان یک مؤمن را از بین ببرد و جایگاه خداوند متعال را از دل و درون وی برباید.
بله، ما نیز مخلوقات بینهایت ضعیف هستیم که در بیشتر موارد حکمتهای الهی را نمیدانیم و چیزی جز امور ظاهری را نمیتوانیم مشاهده نماییم؛ بنابراین، برخی پرسشها در ذهنمان خطور میکند که از سخنگفتن در مورد آن، هراسان میشویم؛ چون در ظاهر خلاف تقدیرات الهی میباشد و نیز با طلب مغفرت از پروردگار متعال آن وسوسه و پرسش را دفع میکنیم. این نقصی در ایمان شمرده نمیشود؛ بلکه یکی از کمالات و پلههای ترقی نردبان ایمان است. پس خلاصه؛ زمانیکه حکمت یکی از تقدیرات الهی را ندانستیم، بایستی کار را به صاحبکار (خداوند متعال) بسپاریم؛ چون او عادلتر و مهربانتر و داناتر است، از اینکه فیصلهٔ خود را بازنگری کند و یا در مورد آنچه که مقدّر فرموده، مورد سؤال قرار گیرد؛ در حالیکه تمامیمان بندگان باریتعالی هستیم.
به هرحال، ممکن است برخی اوقات، شیطان پرسشها و اعتراضاتی را پیرامون غزه، بر ذهن شما وارد کند که کجاست خداوند که بر حالات غزه آگاهی یابد و به آن رسیدگی کند؟! آیا خداوند، بهخاطر اطفال بیسرپناهشده که گروهگروه زیر تانگهای درندگان قرار میگیرند، چرا بهخشم نمیآید؟! آیا خداوند، انتقام زنان مظلومیکه بدنهای آنان را فشفشه و موشکهای دشمن، تکهتکه با خون رنگین میسازد را نمیگیرد؟! گناه زنان پیر، ریشسفیدان چیست که کشته شده و تازیانه زده میشوند؟! آیا خداوند، این قدرت را ندارد که هواپیماهای دشمن را از کار بیندازد و تجهیزات تدافعی آنها را از بین ببرد؟! پس از این همه تفکرات و وسواسی که شیطان در درونتان ایجاد میکند، باید به چند نکتهٔ ذیل توجه کنید:
۱- الله تعالی آنان را در عذاب خود گرفتار نمیکند؛ چون این دنیا خانهٔ آزمایشهاست است، نه خانهٔ عقاب و عذاب، و نیز این پروردگار است که از بندهٔ خود میپرسد که در امتحاناش چهکاری انجام داده است نه اینکه بنده گستاخانه رو بهطرف خداوند متعال کرده و بگوید: چرا مرا در این آزمایش قرار دادی؟! پس ادب و نزاکت گفتگو را بایستی یاد بگیریم.
۲- باید اذعان داشته باشیم؛ تا زمانیکه حادثه و رویدادی، به مرحلهٔ نهایی نرسیده باشد، قضاوت در مورد آن نادرست است؛ زیرا اگر همین متزلزلان و تردیدکنندگان در زمان فرعون میزیستند و ستمهای او را در برابر بنیإسرائیل میدیدند که فرعون، چگونه فرزندان را از مادرانشان گرفته و در دیگیکه روغن در آن جوش میزد، میانداخت، تا اینکه که بدنشان بدون گوشت و تنها استخوانها باقی میماند و سپس مادرانشان نیز با چنین عملکردی روبرو میشدند؛ حتماً این سؤال را مطرح میساختند که خداوند کجاست؟! گناه این اطفال چیست که با چنین قباحتی کشته میشوند؟! چرا بهخاطر رهایی آنان کاری نمیکند؟! اما آنچه که مورد توجه است اینکه؛ سرانجام فرعون پس از تمامی این ظلم و استبداد، چه شد؟! خداوند متعال او را در بحر غرق گردانیده و برای همیشه بهجهنم فرستاده و مادران و فرزندانی را که بهشهادت رسانیده بود، رسولالله صلیاللهعلیهوسلم بوی آنان را در شب معراج، در بهشت برین احساس میکرد.
۳- بدون تردید روشکار خدا این است که ستمکار را تا زمانی مهلت میدهد و سپس او را در عذاب سخت و دردناکی گرفتار میکند. اما این ایده و باور از کجا ظهور کرده که «ستمکار در این دنیا بهجزای اعمال شوم و قبیح خود میرسد.» هرگز چنین نیست؛ چون در اینصورت برای برپایی محشر معنایی باقی نخواهد ماند و خلقت پلصراط، حساب و کتاب و میزان بیهوده خواهند بود و نیز بهشت و جهنم نباید آفریده میشدند. بیایید اندکی بهعقب بنگریم؛ قرآنکریم قصهی «اصحاب اخدود» را زیبا حکایت میکند؛ آنان بهخاطر ایمان و ثباتشان، در آتش دنیا سوختند، حتی که پروردگار متعال طفلی را گویا ساخت تا بهمادرش بگوید: مادرجان، ثابت قدم باش و نترس!؛ چون تو برحق هستی! اما الله تعالی در هیچجایی خبر نداده که در این دنیا انتقام آنان گرفته شده است؛ بلکه نتیجهٔ امر را به روز قیامت واگذار کرده است. خلاصه اینکه، نتایج و ثمرات جنگ و معرکه جنگی در اوایل ظهور هرگز معلوم نمیشود؛ چون نتایج تعلق به آخر برنامه دارد. اگر در تمامی جنگها پیروز شدی، بالأخره به آتش جهنم فرو افتادی، بدون شک که متضرر هستی، و اگر سختیها را متحمل شدی و در این راه سوزان قدم گذاشتی و در همین حال بر حقی که از سوی خداوند متعال آمده است، پایبند و استوار بودی؛ باوجود تمامی دردها و جراحات پیروز میدان هستی!
۴- اگر پروردگار متعال، از هر ستمکاری انتقام ستمدیدگان را در همین دنیا بگیرد، بدون شک که مبدأ آزمایشها، از اساس و بنیاد برکنده میشود و اگر حقگرایان در هر معرکه، در برابر باطلپرستان پیروز گردند، نیت پاک مجاهدین در صف جهاد و مقاومت، تبدیل بهنتیجهپرستی میشود. اما خداوند متعال میخواهد برخی دلها را بهلرزه درآورده و بر برخیها صاعقهای فرود آورد تا اصیلان و مدعیان آشکار شود. اگر غلبههای دشمن و ستم ستمکاران نمیبود، چگونه او تعالی با فرضگردانیدن جهاد و قتال، بندگان خود را مورد آزمایش قرار میداد؟! همین فریضهٔ جهاد است که منافقان را از مسلمانان اصیل و آهن را از طلا جدا میسازد و سرانجام مردم را بهدستههای گوناگون تقسیم میکند؛ یکی از آنها، مجاهدان و دیگری لباس منافقان را برتن دارند؛ برخی آنها از همکاران مجاهدان و بعضیها از جملهٔ بازدارندگان مسلمانان از فریضهی جهاداند؛ کسانی پیدا میشوند که دارایی خود را در راه خدا بهخرج داده و گروهی را مییابیم که راه شیطان را محل مصرف اموال خود قرار دادهاند.
۵- اگر دقت کنیم؛ درد زایمان یک خانم در هنگام ولادت، چه اندازه سخت است و چه اندازه خون ضایع میسازد، حتی که منجر بهمرگ مادر میشود، این درد بزرگی است که بهخاطر ولادت یک طفل بهجود میآید؛ پس آیا در این فکر کردیم که درد و رنج بیدار کردن یک امت بزرگیکه در خواب عمیق فرو رفتهاند، چگونه خواهد بود و بهچه اندازه خوندادن و قربانیدادن نیاز خواهد داشت، در حالیکه این ولادت و بیداری، بیداری قوت و قدرت و ساختار نظام دولتی باشد. اگر همین متزلزلان در زمان ابوجهل میبودند و ستم و ظلم ابوجهل بر حضرت سمیّه (رضیاللهعنها) را میدیدند که چگونه او را در زمین خوابانده، و میبستند و مورد شکنجه قرار میدادند؛ حتماً همانند امروز، ندا میزدند که: خدا کجاست؟! و من از شما میپرسم: «الآن، حضرت سمیّه (رضیاللهعنها) کجاست و ابوجهل در کجا بهسر میبرد؟!» اگر همین متزلزلان، حضرت بلال حبشی رضیاللهعنه را در حالی مشاهده میکردند که در ریگهای گرم مکه خوابانده شده و سنگ بزرگی را بر سینهاش گذاشتهاند و در همین حالت هم، أُمیه بنخلف برایش تلقین میداد که لات و عزات را عبادت کرده و از پرستش خدای یگانه باز آی، اما بلال رضیاللهعنه در حالیکه بهسختی نفَس میکشید، پاسخ رد داده، ندای «أحدٌ، أحد» را سر میداد؛ حتماً اعتراض میکردند که: «کجاست خدای یگانه؟!» اما سوال اینجاستکه، الان بلال رضیاللهعنه کجاست و امیه بنخلف در کجا زیست دارد؟! به هرحال، اگر آنان نصرت و پیروزی را منوط بر محل دنیا میپندارند، گمان نمیبریم که حتی تصور نصرت و همکاری هم بهسراغ آنان بیاید. اما همگی میدانند، تاریخ آن را در خود درج نموده است و دوست و دشمن اعتراف دارند که مکه فتح گردید و همان مؤمنانی که در آنجا مورد ستم قرار میگرفتند، در روز روشن، از چهار طرف مکه داخل آن شدند و مجد و عزتی را بهدست آوردند که پس از آن، کسی جرئت حرفی را نداشت. فرجام سخن اینکه، پروردگار حکیم و توانا برای هر چیز وقت معیّنی گذاشته است و هر چیز در زمان خود بهوقوع میپیوندد؛ اگر به حقیقت پی بردی، به همان تمسک بزن ورنه از گرویدگان باش!