ظهور جریانات و افراد  حدیث ساز در میان فرق و مذاهب مختلف اسلامی (۱)

ظهور جریانات و افراد  حدیث ساز در میان فرق و مذاهب مختلف اسلامی (۱)

به قلم: خالد هورامی

براساس منابع موجود می توان پیدایش اولیه ی روند تولید احادیث ساختگی را به فرقه ی منحرف جریان شیعه یعنی روافض و واکنش شیعیان معاویه در برابر آنها گره زد، ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می گوید: «اصل دروغ ها در باب احادیث فضایل، از جانب رافضه می باشد. چرا که آنها از همان آغاز ظهور، احادیثی دروغین و ساختگی در فضل علی وضع کردند که در واقع عداوت و دشمنی دشمنان شان باعث شد تا این روایات را جعل کنند. زمانی که بکریه این رفتار شیعه را دید، در برابر این احادیث جعلی، احادیث و روایاتی در مورد معاویه وضع نمود»[۱]

عامر شعبی می گوید: «بر هیچیک از افراد امت چون علی دروغ بسته نشده است» [۲] زمانی که این فرقه ی منحرف از جریان شیعه به همراه غلات منتسب به شیعه چنین اقدام به تولید و جعل حدیث در فضایل علی بر معاویه و سپس بر ابوبکر و عمر و عثمان می نمودند، مخالفین آنها که از پشتوانه ی حکومتی معاویه و بعدها عباسیان برخوردار بودند نیز با مشاهده ی چنین روایاتی آنها را وسیله ای در جهت کاسته شدن مقام و رتبه ی معاویه و سپس ابوبکر و عمر و عثمان تلقی کردند. پس غفلت نکرده و آنها نیز به جعل احادیث و روایاتی در جهت فضیلت و شأن ابوبکر و عمر و معاویه پرداختند.

 از جمله این روایات موضوع می توان به این روایت اشاره کرد: «لَمَّا عُرِجَ بِی إِلَى السَّمَاءِ، قلت: اللهم اجعل الخلیفه من بعدی علی بن ابی طالب، فارتج السماوات و هتف بی الملائکه من کل جانب، یا محمد! اقرأ: «وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ  (انسان/ ۳۰، تکویر/ ۲۹)  و قد شاء الله ان یکون من بعدک ابوبکر الصدیق» :  [3]«زمانی که به آسمان برده شدم، گفتم: پروردگارا، علی بن ابی طالب را خلیفه ی پس از من قرار بده؛ پس آسمان ها به لرزه آمدند و فرشتگان از هر سو به من یورش آوردند که ای محمد: بخوان: «و آنان نمی خواهند مگر اینکه خداوند بخواهد» و اراده ی خداوند بر این رفته که خلیفه ی پس از تو ابوبکر صدیق باشد».

اما در میان این فرق کسانی بودند که نیت های نیکی داشتند و چون عیبجویی ها و خرده گیری ها و حتی توهینهای شیعیان معاویه و روافض و غلات  در مورد صحابه را می دیدند که درحقیقت فضایل آنها را نشانه می رفت، محبت نسبت به صحابه ایشان را برا آن داشت که احادیثی را در فضل و شأن و علو مقام و جایگاه آنها وضع و جعل کنند و اینگونه بیان کنند که تفاوتی میان خلفای چهارگانه نیست. از جمله این حدیث که می گوید: «إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِی أَنْ أَتَّخِذَ أَبَا بَکْرٍ وَالِدًا وَعُمَرَ مُشِیرًا وَعُثْمَانَ سَنَدًا وَأَنْتَ یَا عَلِیُّ ظَهِیرًا؛ أَنْتُمْ أَرْبَعَهٌ، قَدْ أَخَذَ اللَّهُ لَکُمُ الْمِیثَاقَ فِی أُمِّ الْکِتَابِ، لَا یُحِبُّکُمُ إِلَّا مُؤْمِنٌ تَقی وَلَا یُبْغِضُکُمْ إِلَّا  مُنَافِقُ مسیء، أَنْتُمْ خَلَفَاء نُبُوَّتِی وَعَقْدُ ذِمَّتِی»:[۴] «همانا خداوند مرا امر کرده است که ابوبکر را به عنوان پدر، عمر را به عنوان مشاور و عثمان را چون سندی و تو را ای علی به عنوان حامی و پشتیبان انتخاب کنم. شما چهار نفر هستید که خداوند از شما در قرآن عهد و پیمان گرفته است. جز مومن پرهیزگار شما را دوست ندارد و جز منافق بدکار با شما دشمنی نمی کند. شما خلفای نبوت من و عهده داران امور پس از من می باشید».


[۱] شرح نهج البلاغه: ۳/۲۶

[۲] تذکره الحفاظ: ۱/۷۷

[۳] تنزیه الشریعه المرفوعه: ۱/۳۴۵؛ اللائی المصنوعه: ۱/۲۷۵؛ سیوطی می گوید: این روایت موضوع است

[۴] الفوائد المجموعه فی الاحادیث الموضوعه: ۳۸۴؛ خطیب از انس به صورت مرفوع روایت کرده است. و در مورد این روایت می گوید: این روایت در درجه «منکر جدا» می باشد. و در اسناد آن دو راوی مجهول می باشد. و ابن عساکر از طریق دارقطنی از عبدالله بن جحش آن را تخریج کرده است. و ابونعیم در فضائل الصحابه آن را از حذیغه تخریج کرده است.

ابوبکر صدیق مجاهدی تمام عیار

ابوبکر صدیق مجاهدی تمام عیار

به قلم: خالد سیف الله المسلول

بسیاری از اهل سنت و جماعت ابوبکر صدیق رضی الله عنه را تنها به عنوان یک خلیفه با سخنانی حکمت آمیز می شناسند و مُلاها و مولوی هایی نیز وجود دارند که از ابوبکر صدیق به عنوان ابزاری جهت تولید تفرق بین شیعه و سنی استفاده می کنند همچنانکه از عمر فاروق رضی الله عنه و عثمان ذی نورین رضی الله عنه نیز چنین استفاده های ابزاری می کنند.

نام ابوبکر صدیق رضی الله عنه (ت ۱۳ هـ) عبدالله بن عثمان و لقبش عتیق است.

و تعداد بسیاری از امامان اهل سنت، اجماع بر نامگذاری اش به لقب “صدیق” را نقل نموده اند.

لازم است بدانیم که ابوبکر صدیق رضی الله عنه دارای بالاترین میزان همت و پشتکار در جهاد است با اینکه حکمرانی وی از دو سال فراتر نرفت.

ضرار بن اوز درباره وی گفته است: “هیچ کسی را ندیده ام که به اندازه ابوبکر، وارد جنگ های تمام عیار شده باشد”.

ابوبکر صدیق ۱۱ ارتش را برای جنگ با مرتدان سکولار گسیل داشت و آنها را از بین برد. و در آنِ واحد، دو حمله را بر ضد ابرقدرت های زمانش یعنی روم نصرانی  و ایران زرتشتی انجام داد.

و ۳ ارتش برای تصرف روم روانه نمود و شام را فتح کرد.

و ایران را در ۱۶ نبرد شکست داد.

این است ابوبکر صدیق رضی الله عنه که در روزهای سخت رده تمام دنیا غرش او را شنید که :

«أينقص الدين وأنا حي»

آیا دین ناقص شود در حالی که من زنده ام؟

امروز تو مثل شیر و ابوبکر صدیق رضی الله عنه بر کفار سکولار جهانی و مرتدین سکولار محلی که دین را برای تو بدون قوانین شریعت الله و ناقص می خواهند غرش می کنی یا مثل گربه ها و ذلیل شده ها سازشکار شده ای؟

در این تهاجم کم نظییر کفار سکولار جهانی و مرتدین سکولار محلی مسیر تو کدام است؟ مسیر شیران یا روباهان دغل باز.

تو مجاهد اهل جماعت باش و نتیجه را به الله بسپار

تو مجاهد اهل جماعت باش و نتیجه را به الله بسپار

به قلم: خالد سیف الله المسلول

هرگز نباید فراموش کرد که زمانی جهاد بر رسول الله صلی الله علیه وسلم فرض شد که مومنین صاحب دارالاسلام و حاکمیت و جماعت خود شدند.

یعنی: جهاد بر «اهل جماعت» واجب و فرض شد؛ بر کسانی که در غیر معصیت الله تابع حاکمیت بر دارالاسلام هستند.

حالا در زمانهایی خاص که دارالاسلام در حد یک روستا و شهر یا منطقه ای کوچک باقی می ماند باز وظیفه ی تمام مومنین آن دیار است که اهل این حاکمیت و جماعت شوند و جهاد خود را تحت یک پرچم واحد و جماعت و رهبر واحد ادامه دهند و نتیجه را به الله بسپارند.

در تاریخ اسلام، جماعتهای زیادی علیه اشغال‌گران سکولار خارجی و مرتدین سکولار محلی قیام کرده و جهاد را آغاز کردند، سال‌ها جهاد کردند اما در آخر بزرگان آن حرکت به شهادت رسیدند که باعث افول ستارهٔ جهاد در میان آن حرکت و حتی از بین رفتن دارالاسلام در آن سرزمین شده است.

 در حقیقت فرد مسلمان و مجاهد اهل جماعت دستور داده شده تا هنگام اشغال کشور دست به سلاح ببرد و بدون درنظر داشت میزان پیروزی، به وظیفهٔ خود عمل کند. نصرت از جانب الله متعال است، همین بزرگ‌ترین نصرت الهی است که مأموریت خود را در قالب یک دارالاسلام و جماعت واحد در برابر اشغال‌گران سکولار خارجی و مرتدین سکولار محلی به پایان برسانیم و شهادت نصیب‌مان شود.

 از این رو، بسیاری از بزرگان جهادی امثال أسد الصحراء؛ عمر مختار، شیخ عزالدین قسام، سید أحمد بن عرفان الشهید و بسیاری دیگر جهاد را آغاز کردند و بعد از چندین سال، شهید شدند.

آن‌ها شهید شدند و دارالاسلام کوچک یا بزرگ تحت حاکمیت آنها از حرکت ماند، اما چندین سال دشمنان اسلام ضربه خوردند، آن‌ها وظیفهٔ خودرا انجام دادند، به مقام رفیع شهادت نایل شدند، در روز قیامت در برابر الله متعال جوابی دارند و اخیرا تبدیل به مناره‌هایی از نور شدند، تا آیندگان در زمانه‌های مختلف از آنان تبعیت کند و دست به قیام علیه ظلم‌ و اشغال بزند و وظیفهٔ الهی خود را انجام دهد.

هم اکنون ای کسی که خواهان جهاد با کفار جهانی به رهبری آمریکا و ناتو هستی:

  1. ابتدا اهل جماعت شو و جهاد خودت را تحت پرچم دارالاسلام ایران یا جبهه ی مقاومت تحت پرچم دارالاسلام ایرانم به پیش ببر
  2. همینکه اهل جماعت و جهاد شده ای به عنوان یک نعمت به آن نگاه کن و نتیجه جهادت را به الله بسپار

معمای ساده ی کشتار مجاهدین اهل سنت فلسطینی در دمشق و محافظت از ادلب نشینان

معمای ساده ی کشتار مجاهدین اهل سنت فلسطینی در دمشق و محافظت از ادلب نشینان

به قلم: ابوخالد کُردستانی

امروز ۲۸ آبان ۱۴۰۳ش اعلام شد که در حملات سه روز پیش رژیم صهیونیستی به دمشق به صورت هدفمند هشت عضو سازمان جهاد اسلامی فلسطین از جمله دو رهبر این جماعت جهادی فلسطینی اهل سنت به شهادت رسیدند.

در این خبر دو نکته ی بسیار ظریف وجود دارد:

  1. نیروهای جهادی اهل سنت فلسطین در دمشق و ایران هستند و این مجاهدین راستین اهل سنت چون اسماهیل هنیه و السنوار افسانه ای و غیره دمشق و ایران را حامیان خود می دانند نه ادلب نشینان و مناطق به اصطلاح محرر و آزاد شده ی اطراف آن را.
  2. رژیم صهیونیستی با آنکه دهها فرمانده ی جهادی فلسطینی و غیره را در سوریه ترور و قتل عام کرده است و بارها به کمک متحدینش به یمن نیز حملاتی انجام داده است، با این وجود در عرض این ۱۳ سال گذشته حتی یک حمله هم به دارودسته ی جولانی و گروههای همسو با آن انجام نداده است.

به نظر شما جریان از چه قرار است؟

خیلی ساده است، در سوریه دو جبهه ی حال جنگ هستند:

  1. جبهه ی آمریکا و ناتو و رژیم صهیونیستی که بدون شک همگی کافر حربی هستند، اما با سوء استفاده از اختلافات مذهبی شیعی – سنی از رهبران مزدور سنی نما جهت بسیج سنی ها در رسیدن به اهدافشان استفاده ی ابزاری می کنند.
  2. جبهه ی مقاومت اسلامی به رهبری دارالاسلام ایران که از سایر کفار هم بر علیه این کفار اشغالگر خارجی و مزدورانشان استفاده می کند .

دارودسته ی جولانی به عنوان واگنرها و پیاده نظام، در جبهه ی رژیم صهیونیستی و متحدین رژیم صهیونیستی چون آمریکا و ناتو قرار گرفته اند و با آنکه در زبان شعارهایی می دهند اما خنجری غدر کننده هستند بر جهاد اهل سنت فلسطین و جبهه ی مقاومت فلسطین و حتی بر سایر آزادیخواهان اهل سنت سوریه.

به همین دلیل ناتو و آمریکا از کانال حکومت سکولار ترکیه حتی تانکها و نفربرها و نظامیان خود را وارد ادلب و مناطق اطراف آن کرده است و عملاً این منطقه به اشغال آنها در آمده است تا از دارودسته ی جولانی و سایر مزدوانشان که حکم اهرم فشار بر جبهه ی مقاومت اسلامی فلسطین و حکم پیاده نظام آنها را دارند محافظت کنند.

پس بدانید چرا رهبران جهادی اهل سنت فلسطین چون اسماعیل هنیه و السنوار و ابوعبیده و … از ایران و جبهه ی مقاومت تمجید و تعریف می کنند و آنها را حامیان اصلی خود می دانند و بارها برای ا.ا.افغانستان پیام تبریک فرستاده اند و با مسئولین آنها نیز دیدارهایی داشته اند، اما حتی با نصف کلمه در مورد ادلب نشینان تعریفی نکرده اند.

آیا هنوز انسان آگاه و صاحب عقلی وجود دارد که بگوید جنگ در سوریه جنگ بین شیعه و سنی است؟

چگونگی انتخاب امام و رهبر دارالاسلام  در منهج اهل سنت و جماعت

چگونگی انتخاب امام و رهبر دارالاسلام  در منهج اهل سنت و جماعت

به قلم: خالد هورامی

رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: علَيكُم بالجماعةِ وإيَّاكم والفُرقةَ فإنَّ الشَّيطانَ معَ الواحدِ وَهوَ منَ الاثنَينِ أبعدُ، مَن أرادَ بَحبوحةَ الجنَّةِ فلْيلزَمُ الجماعةَ.[۱]بر شما پیوستن به جماعت لازم و ضروریست، و برحذر باشيد از تکروی و جدايي و تفرق، که شيطان به همراه يک نفر تنها و تکرو است و از دو نفر دور تر است، هرکه خواستار وسط بهشت است حتماً  همراه و پايبند جماعت باشد.

این جماعت واحدی که بر دارالاسلام حاکم می شود هم بر اساس فرمایش رسول الله صلی الله علیه وسلم تنها در سه شکل و قالب ظاهر می شود:

  • حکومت اسلامیعَلَى مِنْهَاجِالنُّبُوَّةِ که بهترین و سالم ترین کانال و مطلوب نهائی مومنین است و ما به بازگشت دوباره خلافت مطابق منهج و روش رسول الله، ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ[۲] وعده داده شده ایم و باید بار دیگر به آن برسیم.
  • اگر نبود، در حالت ضرورت و اضطرار، حکومت بدیل اضطراری اسلامی به عنوان دومین ابزار، بهترین جایگزین است هر چند جائر و مستبدانه باشد: ثُمَّ تَكُونُ مُلْكًا عَاضًّا، ثُمَّ تَكُونُ مُلْكًا جَبْرِيّاً 
  • و اگر این هم وجود نداشت در بدترین حالت تنها وحدت آگاهانه و هدفمند در یک مجلس شورای واحد تمام فرقه ها و جماعتهای مجاهد است که می تواند در ردیف سوم قرار بگیرد.

این «سه کانال» در واقع «سه ابزار» و سه قالبی هستند که «جماعت» مومنین به وسیله ی آنها و در شکل آنها نمود ظاهری پیدا می کند اما در هر یک شیوه ی انتخاب رهبریت فرق می کند.

در «خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ» که اصل شورا و نظارت همگانی حاکم است امام و رهبر جامعه به دو شیوه انتخاب می شود:

  • انتخاب آزاد با شرکت تمام افراد مکلفي که در امت وجود دارند، اعم از مردان و زنان مسلمانان برای انتخاب مردی که صفات و شروط امامت در حق او کامل شود و انتخابش بکنند.مانند:تعیین ستادهای انتخاباتی عمومی مسلمانان برگزار گردد.  نص بر این امر این آیه قرآن است: { وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ } . (الشورى/۳۸) و کارهایتان را با شورا بین خودتان انجام دهید.
  • به وسيلة انتخاب غير مستقيم توسط مردم و این امر به وسیله بیعت نمایندگان ملت(اهل حل و عقد و خبرگان رهبری) انجام می شود مانند: مجلس خبرگان و شورای رهبری.مانند نحوه خلیفه شدن عثمان رضی الله عنه توسط مجلس نمایندگان صحابه از طریق شورا.

در حاکمیتهای «مُلْكًا عَاضًّا» و «مُلْكًا جَبْرِيّاً»  نیز امام و رهبر دارالاسلام کلاً از طریق غلبه و قهر با شمشیر صورت گرفته است.

قاضي أبو يعلى از امام أحمد در  نامه عبدوس بن مالك می گوید: ومن غلب عليهم بالسيف حتى صار خليفة وسمي أمير المؤمنين لا يحل لأحد يؤمن بالله أن يبيت ولا يراه عليه إماماً عادلاً كان أو فاجراً فهو أمير المؤمنين.[۳] کسیکه بر آنها با شمشیر(اسلحه)غلبه پیدا کرد و امیرالمومنین نامیده شد بر احدی که ایمان به الله دارد حلال نیست و صحیح نمی باشد که بماند و امام عادل یا ستم کاری را نبیندش .پس او امیر المومنین است(ولو اینکه با شمشیر هم امیر شده باشد).

پس امام و رهبر از این دو طریق می تواند  حاکم بر دارالاسلام شود و قرار نیست اگر به روشی غیر از روش انتخاب توسط شورای حل و عقد یا انتخاب مستقیم مومنین حاکم شدن از امامت و رهبریت بر دارالاسلام بیافتد و اسبابی جهت توجیه تفرق و حزب بازی و ضرار سازی شود.


[۱]   صحيح الترمذي: ۲۱۶۵ / ابن ماجه، أحمد

[۲] مسند أحمد ابن حنبل ۱۸۱۲۳ /  تَكُونُ النُّبُوَّةُ فِيكُمْ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا، ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ ، فَتَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا، ثُمَّ تَكُونُ مُلْكًا عَاضًّا، فَيَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَكُونَ ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ الله ُأَنْ يَرْفَعَهَا ، ثُمَّ تَكُونُ مُلْكًا جَبْرِيّاً ، فَتَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا ، ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ ، ُثمَّ سَكَتَ.

[۳]  المعتمدا في أصول الدين ص ۲۳۸- الأحكام السلطانية لأبي يعلى /۲۰-طبقات الحنابلة لأبي يعلى (۱ / ۲۴۱، ۲۴۶)- في اعتقاد أهل السنة- اللالكائي (۱ / ۱۶۰)

جنگهای تحمیلی بر جماعت مسلمین در زمان حاکمیت علی بن ابی طالب (۱)

جنگهای تحمیلی بر جماعت مسلمین در زمان حاکمیت علی بن ابی طالب (۱)

به قلم: خالد هورامی

در جریان قتل خلیفه ی سوم مسلمین عثمان ذی النورین رضی الله عنه می خوانیم : زمانى که شورشگران آب را از او منع کردند،  علی حیدر رضی الله عنه گفت : «اى مردم! همانا چنین کارى که با او انجام مى‏دهید، نه به کار مسلمانان مى‏ماند و نه به کافران! فارسیان و رومیان، اسیر مى‏گیرند و طعام و آب هم مى‏دهند. شما را به خدا قسم مى‏دهم که آب را از این مرد، قطع نکنید! و سپس سه ظرف پر از آب همراه فرزندانش و چند نفر از بنى‏هاشم برایش فرستاد!»[۱].

 و زمانى که شورشیان به خانه‏اش ریختند و او را به شهادت رساندند على و طلحه و زبیر و سعد و چند نفر دیگر از مهاجرین و أنصار، خود را رساندند، دیدند که حسن و حسین و چند نفر از بنى‏امیه بر بالاى سرش ایستاده‏اند و گریه مى‏کنند و همسر عثمان نیز فریاد مى‏زند: عثمان کشته شد! در این موقع، على به فرزندانش فرمود: «چطور گذاشتید که امیرالمؤمنین کشته شود، در حالیکه شما جلوى در بودید! آنگاه حسن و حسین و محمّد پسر طلحه و عبداللّه پسر زبیر را مورد عتاب قرار داد!»[۲]. گذشته از این در منابع شیعه آمده است که علی همراه با فرزندانش و گروهى از مردم بر عثمان  نماز خواندند[۳].

پس از این رخدادهای ناگوار امام علی علیه السلام به همان شیوه ای که خلفای قبل از وی به خلافت رسیده بودند با بیعت شورای انصار و مهاجرین به صورت شرعی آن انتخاب شد .

اما عده ای با سرپیچی از امیرالمومنین شرایطی را فراهم نمودند که رهبر جماعت مسلمین جهت حفظ وحدت و اقتدار مسلمین و جلوگیری از  تفرق مجبور به جنگ با برادران مسلمان خود شد .

امیرالمومنین تشخیص داده بود که پس ار تثبیت قدرت اقدام به محاکمه شورشیان و قصاص قاتلین عثمان نماید، اما معاویه با سرپیچی آشکار از فرمان امیرالمومنین و رهبر شرعی جماعت اعلام کرد تا زمانی که امیرالمومنین شورشیان را محاکمه نکند، حاضر به بیعت با او و رها کردن حکومت شام نیست.

 امیرالمومنین وقتی که با این وضعیت روبرو شد از یک سو توانایی محاکمه‌ی قاتلان عثمان و شورشیان را نداشت و از سوی دیگر محاکمه آنها در این زمان موجب شکاف در بین جامعه می‌گشت و امنیت داخلی جامعه به خطر افتاده اوضاع متشنج‌تر می‌شد.

امیرالمومنین در این باره می‌ گوید :«قدرت اجرای آن [محاکمه شورشیان] را چگونه به دست آورم؟ آنان با ساز و برگ و نیرو به راه افتادند، برما تسلط دارند و ما بر آنها قدرتی نداریم. هم اکنون بردگان شما با آنها می‌جوشند و بادیه‌نشینان اطراف شما به آنها پیوسته‌اند. آنها در میان شما زندگی می‌کنند و هر مشکلی را که بخواهند بر شما تحمیل می‌کنند… کاری که پیش آمده [کشتن عثمان] از جاهلیت است شورشیان یار و یاور دارند. اگر برای کیفر دادنشان حرکتی آغاز شود مردم به چند دسته تقسیم می‌شوند: گروهی خواسته‌های شما را دارند و عده‌ای بر خلاف شما فکر می‌کنند و گروهی نه این را می‌پسندند و نه آن را، پس صبر کنید تا مردم آرام شوند و دل‌های مضطرب در جای خود قرار گیرد و حقوق از دست رفته با مدارا گرفته شود، اکنون مرا آسوده گذارید و در انتظار فرمان من باشید کاری نکنید که قدرت ما را تضعیف کند و اقتدار امت ما را متزلزل سازد… این جریان سیاسی را تا می‌توانم مهار می‌کنم، اما اگر راه چاره‌ای نیابم با آنان [شورشیان] می‌جنگیم»([۴]).

جنگ جمل به دلیل اشتباه فاحش دو سردار بزرگ اسلام طلحه و زبیر رضی الله عنهما و همراهی ام المومنین عایشه رضی الله عنها به عنوان اولین جنگ داخلی مسلمانان لکه‌ی سیاهی در تاریخ اسلام به شمار آمد، جنگی که در ضمن آن هزاران نفر از اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم به دست همدیگر قتل عام شدند.


[۱] ناسخ‏التواریخ، میرزامحمّدتقى سپهر، ج‏۲، ص‏۵۳۱- و مثل آن در «أنساب الأشراف»، بلاذرى، ج‏۵، ص‏۶۹ آمده است.

[۲]مروّج‏الذهب، مسعودى شیعى، ج‏۲، ص‏۳۴۴، چاپ لبنان.

[۳]  شرح نهج‏البلاغة، إبن‏أبى‏الحدید شیعى معتزلى، ج‏۱، ص‏۱۹۸، چاپ بیروت.

[۴] خطبه ۱۶۸٫

پندی مفید برای مومنین اهل جماعت

پندی مفید برای مومنین اهل جماعت

ارائه دهنده: آغسار تورکمن

فقط مومنان باهم برابرند:

از آنجا که ایمان یک حقیقت جامد و بی ثمر نیست یکی از بزرگترین ثمره ها و میوه هایش، تحقیق برادری و قیام اخوت است و این اخوتی که بر مبنای ایمان برپا می گردد ، خصوصیت انحصاری دارد در آنهایی که دارای ایمان هستند . چرا که الله متعال می فرماید:إنما المؤمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ[الحجرات آیه ۱۰] فقط مؤمنان برادران همدیگرند پس میان برادران خود صلح و صفا برقرار کنید و ازالله تعالی ترس و پروا داشته باشید تا به شما رحم شود.

“إنما” از ادات حصر است و حصر برادری را در اهل ایمان افاده میکند و بیان می کند که فقط اهل ایمان با هم برادرند و هر کسی که فاقد ایمان باشد، برادر تو نیست هر چند که با تو از یک رحم به دنیا آمده باشد، الله متعال می فرماید:لا تجد قَوْمًا يُؤْمِنُونَ باللهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادُ اللهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولَيكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وأيدهم بروج مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تجرى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِي اللهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَيكَ حِزب الله أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[المجادلة آیه ۲۲]

مردمانی را نخواهی یافت که به الله تعالی و روز قیامت ایمان داشته باشند، ولی کسانی را به دوستی بگیرند که با الله و پیغمبرش دشمنی ورزیده باشند، هر چند که آنان پدران، یا پسران یا برادران و یا قوم و قبیله ی ایشان باشند چرا که مؤمنان الله تعالی بر دلهایشان رقم ایمان زده است و با نفخه ی ربانی خود یاریشان داده است و تقویتشان کرده است و ایشان را به باغهای بهشتی داخل میگرداند که از زیر کاخها و درختان آنها رودبارها روان است و جاودانه در آنجا میمانند الله متعال از آنان خوشنود و ایشان هم از الله متعال خوشنودند. اینان حزب یزدانند هان حزب ،یزدان قطعاً پیروز و رستگار است.»

حقیقت برادری را زمانی خواهی فهمید که از ته قلب درک کنی که مصعب بن عمیر رضی الله عنه، یک صحابی انصاری را برای اسارت برادر تنی اش تشویق کرد .

والحمد لله أولا و آخرا

تو با دارالاسلام اهل جماعت بمان و منتظر آزار مگسها هم باشد

تو با دارالاسلام اهل جماعت بمان و منتظر آزار مگسها هم باشد

به قلم: مسعود سنه ای

به دلیل جهل به مفاهیم اهل سنت و جماعت توسط کسانی که خودشان را اهل سنت و جماعت می دانند و همچنین به دلیل نجدی زدگی فراگیری همین افراد و تبلیغات بی سابقه ی ماهواره ای و مجازی گروههای مختلف مخالف دارالاسلام ایران، کسانی که در این دارالاسلام بر اساس دستور رسول الله صلی الله علیه وسلم «تَلْزَمُ جَمَاعَةَ المُسْلِمِينَ وَإِمَامَهُمْ» اهل جماعت شده اند و باز بر اساس دستور رسول الله صلی الله علیه وسلم «فَاعْتَزِلْ تِلْكَ الفِرَقَ كُلَّهَا»(بخاری و مسلم)، از فرقه ها و گروههای مختلف دوری و کناره گیری کرده اند، گاه حتی برای بیان همین واقعیت باید با برچسبهای مختلف اذیت و آزارهای مختلفی حتی از سوی نزدیکان خود ببینند، اما لازم است بدانیم که هرکس حق بگوید، آزار خواهد دید.

 وَرَقَة بن نَوفَل رضی الله عنه در ابتدای بعثت به پیامبر صلی الله علیه وسلم گفت: «لم يأت رجل قط بمثل ما جئت به إلا عودي» (بخاری و مسلم)، یعنی: هرگز مردی نبوده که مانند آنچه آورده‌ای را بیاورد، مگر اینکه مورد دشمنی قرار گرفته باشد! در قرآن کریم هم می‌خوانیم: {وكذلك جعلنا لكل نبي عدوا شياطين الإنس والجن…} [الأنعام: ۱۱۲]، یعنی: همینطور برای هر پیامبری دشمنانی از شیاطین انس و جن قرار دادیم.

و این دشمنی خاص انبیاء نیست؛ الله متعال فرموده است: {قل هذه سبيلي أدعو إلى الله على بصيرة أنا ومن اتبعني…} [یوسف: ۱۰۸]، یعنی: بگو این راه من است که با آگاهی و بینش به سوی الله دعوت می‌کنم و پیروانم هم [چنین می‌باشند]! همچنین در حدیث آمده است: «إن العلماء ورثة الأنبياء» (ترمذی، ابوداود و ابن ماجه)، یعنی: به درستی که عالمان وارثان پیامبران‌اند! پس همانگونه که علم را به ارث می‌برند، ابتلاها و مصائب پیامبران را هم به ارث خواهند برد و سنگینی بارش را به دوش خواهند کشید تا در قیامت ایمن باشند.

پس مادامی که چنین باشد، داعی باید خود را برای هر دشمنی و آزاری آماده سازد و اگر ابتلایی بر سر راه نیافت جای شگفتی دارد؛ هرکس پرچم توحید و اهل جماعت شدن را بلند کند، به ازای هر حرف خاری به پایش می‌خلد و گاهی خود را تنها و صفوف دشمنان را پیاپی و فراوان می‌بیند. اهل باطل با پرچم‌های رنگارنگ ضد او متحد می‌گردند. گاهی آتش درد درونش شعله‌ور می‌گردد و زمین بر او تنگ می‌شود.

 در قصه‌ی غزوه‌ی احد آمده است: «جرح وجه النبي صلى الله عليه وسلم وكسرت رباعيته وهشمت البيضة على رأسه» (بخاری ومسلم)، یعنی: صورت پیامبر صلی الله علیه وسلم زخمی شد، دندان رباعی ایشان شکست و کلاه‌خود بر سرشان شکسته شد! سرور پیامبران است و درخت توحید و محافظت از دارالسالام و اهل جماعت را با خونش آبیاری می‌کند! و در جای دیگری که انگشتشان خون‌آلود شده بود، فرمودند: «هل أنت إلا إصبع دميت وفي سبيل الله ما لقيت» (بخاری و مسلم)، یعنی: مگر تو جز انگشتی هستی که خون‌آلود شده و آنچه به او رسیده، در راه الله بوده است؟! ایشان سرور پیامبران است… تو دعوت بدون ابتلا را می‌خواهی؟!

پس هرچقدر دشمنان و مخالفان حقیقت زیاد باشند، سرت را بلند کن و «حسبنا الله ونعم الوکیل» بگو؛ خداوند حق را با یک نفر هم یاری می‌کند و باطل با هزاران لشکر هم باطل باقی خواهد ماند! نسل‌ها خواهند مرد، اما حق زنده می‌ماند و می‌درخشد! زندگی‌ات را به آن می‌بخشی تا از خداوند زندگی دیگری بگیری!

از صحنه‌های عجیب و پرمغزی که از شیخ الاسلام ابن تیمیه گزارش شده، آن است که حافظ ابن عبدالهادی رحمه الله در العقود الدریة (ص/۲۸۴) آورده که شیخ الاسلام در دارالعدل سنگی که برای سنگین‌کردن حصیر گذاشته شده بود را زیر سرش گذاشت و اندکی خوابید. سپس نشست و مردی آمد و گفت: سرورم، مردم علیه شما جمع شده‌اند و سخن‌ها می‌گویند! ابن تیمیه گفت: آنها مانند مگس هستند! سپس دستش را به سمت دهانش بالا برد و در آن فوت کرد!

آری، باطل بی‌مقدار و بی‌ارزش است اگرچه فراوان باشد!

حق باقی خواهد ماند با اجرِ صبر و استقامتی که داعی به دست آورده است!

«فبهداهم اقتده»

اهمیت و جایگاه جهاد اما به چه شرطی؟

اهمیت و جایگاه جهاد اما به چه شرطی؟

به قلم: خالد سیف الله المسلول

در مورد جهاد فی سبیل الله روایات مختلفی وجود که مومنین را تشویق و دعوت به جهاد می کند، به عنوان مثال: در صحیح مسلم از رسول الله ﷺ روایت است که فرمودند: « رِبَ يَوْمٍ م وَلَيْلَةِ خَيْرٌ مِنْ صِيَامِ شَهْرٍ وَقِيَامِهِ، وَمَنْ مَاتَ مُرَابطًا أَجْرِيَ عَلَيْهِ عَمَلُهُ وَأُجْرِيَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ مِنَ الْجَنَّةِ، وَأَمِنَ الْفَتَانَ (صحيح الجامع ۳۴۸۳) یک شبانه روز به خاطر خدا در جبهه ی جنگ بودن از روزه و قیام نماز یک ماه بهتر است و کسی که در حال رباط بمیرد عمل او. پیوسته برایش جریان دارد و رزق او از بهشت به او داده میشود و از فتنه ی قبر در امان خواهد بود. »

این فضیلت رباط پاسداری در جبهه ی جنگ در راه خداست چه برسد به خود جهاد در راه خدا که دارای منزلتها و فضیلتهای بی شماری است.ابن قدامه ی حنبلی میگوید احمد بن حنبل گفت: « در اسلام بعد از فرائض عملی بهتر از جهاد و پیکار در راه خدا نمی شناسم. »

اثرم می گوید: احمد بن حنبل گفته است: «از نیکیها چیزی بهتر از جهاد فی سبیل الله نمی دانیم. » و فضل بن زیاد می گوید جنگیدن در راه خدا نزد احمد بن حنبل یاد آوری شد ایشان گریه کردند و شنیدم که گفت هیچ عمل نیکی وجود ندارد که بهتر از جنگیدن در راه خدا باشد».

و نیز از او روایت است که گفته است: «چیزی معادل رودرویی با دشمن نیست و اقدام به جنگیدن علیه دشمن از بهترین کارهاست و آنانیکه که علیه دشمن می جنگند کسانی هستند که از اسلام و مرزهایشان دفاع می کنند پس کدام کار بهتر از آن میباشد؟ مردم در خانه ها و شهرهایشان در امنیت هستند در حالیکه آنان ترسان در مقابل دشمن روح و جانشان را بخشیده اند . اینکه جهاد بذل جان و مال است و نفع آن همه ی مسلمانان را در بر می گیرد بزرگ و کوچک ، قوی و ضعیف ، مرد و زن اما اعمال دیگر غیر از جهاد در و برای منفعت و خطر و نیز در فضیلت و اجر با جهاد برابری نمی کند. »[۱]

اینها تماماً فضایل جهاد هستند اما تحت چه شرایطی؟ ما حق نداریم بخشی از بحثی از دین را بگیریم و بخشی دیگر آنرا رها کنیم؛ رسول الله صلی الله علیه وسلم امر می کند : تَلْزَمُ جَمَاعَةَ الْمُسْلِمِينَ وَإِمَامَهُمْ، با جماعت مسلمانان و امام شان باش. حذیفه می گوید گفتم: فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ جَمَاعَةٌ وَلَا إِمَامٌ، اگر مسلمانان جماعت و امام نداشتند؟ فرمود: فَاعْتَزِلْ تِلْكَ الْفِرَقَ كُلَّهَا وَلَوْ أَنْ تَعَضَّ بِأَصْلِ شَجَرَةٍ حَتَّى يُدْرِكَكَ الْمَوْتُ وَأَنْتَ عَلَى ذَلِكَ[۲] در آن صورت از همه ی آن گروه ها و فرقه ها دوري کن اگر شده تنه ی درختي را محکم بگير تا مرگت فرا رسد، و تو بر همان حال باشی .

پس هر جنگی جهاد نیست و می تواند قتال الفتنه فرقه های مختلف و عذاب باشد چون: الجَماعَةُ رَحمَةٌ و الفُرقَةُ عَذابٌ.[۳] جماعت رحمت است و جدائی و تفرق عذاب، چون: إِنَّمَا أَهْلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمُ الْفُرْقَةُ.[۴] در حقیقت آنچه که امت‌های پیش از شما را هلاک ونابود گردانید جدائی و تفرق (از جماعت مومنین) بود.

پس: از تمام فرقه های شبه جهادی چون جیش العدل و الفرقان وووو دوری کن.


[۱]   المغني والشرح الكبير ج ۱۰ ص ۳۶۸ – ۳۶۹

[۲] أخرجه البخاري ۳۶۰۶ / ومسلم ۱۸۴۷

[۳]  الألباني، السلسلة الصحيحة ۶۶۷ 

[۴] مسند أحمد ۱۵۳۹

خطر نفوذی ها و دشمنان پنهان داخلی در صفوف اهل دعوت و جهاد

‍ خطر نفوذی ها و دشمنان پنهان داخلی در صفوف اهل دعوت و جهاد

به قلم: عبدالرحمن . ح

دارودسته ی منافقین زمانی تولید شدند که مومنین صاحب دارالاسلام و جماعت شدندو قبل از آن و در مکه که مومنین جماعت و دارالاسلامی نداشتند چیزی به نام دارودسته ی منافقین وجود نداشت؛ الله تعالی در مورد دشمنان پنهان داخلی یا دارودسته ی منافقین می گوید: هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ ۚ (منافقون/۴) اینها دشمن هستند از آنها حذر داشته باش.

خطرناک ترین دشمنان کسانی هستند که در مقابل چشمانت رفت آمد دارند  ولی  آنها را نمی بینی.  کسانی هستند که جرأت رویارویی شدن با مردان خدا را ندارند، پس خنجر هایشان را از پشت در قلبشان فرو می کنند.اینان ظاهر و نامی شبیه مومنین اهل دعوت و جهاد را بر خود حمل می کنند و زبانی متملق فریبنده ای را دارند که با آن مردم را فریب می دهند.

شیطان در دشمنی خود با دارالاسلام و اهل جماعت از هر راه و ترفندی استفاده کرده؛ از درگیری مسلحانه [تولید فرقه های مختلف اهل بغی و…] تا ترفند های فریبنده و وسوسه های گوناگون دیگر ، و از هیچ راهی برای ضربه زدن به اهل جماعت چشم پوشی نکرده است.

اما شیطان، در جنگ بین کفر و ایمان، به دنبال یافتن نقطه ی ضعفی در جبهه ی اهل جماعت بود، نقطه ای که با نفوذ در آن، بتواند تزلزلی در ایمان و انسجام موحدین ایجاد کند. و سرانجام، شیطان به این نقشه ی شوم و دسیسه ی پلید دست یافت که در اهل جماعت، بذر نفاق و تفرقه را بپاشد و نهال زقوم کینه و دشمنی را بکارد.

آگاه باش ای مومن و مجاهد دارالاسلام که اهل جماعت شده ای؛ مبادا که در دام تزویر و نفاق گرفتار شوی، و هرکس لباس جهاد و دعوت و تبلیغ را بر تن کرد و شروع به سخنرانی و انجام اعمالی کرد اما بر علیه اهل جماعت و مروج تفرق و فرقه بازی و تفرق بود  دلالت بر اهل جماعت بودن او نمی کند چنانچه در زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز منافقانی بودند که در غزوات با ایشان همراه می شدند ولکن هدفشان جز سست کردن ایمان، دلسرد کردن مجاهدان و تزلزل در صفوف مسلمین چیز دیگری به ارمغان نداشتند تا جایی که الله متعال می فرماید : {مَّا كَانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَىٰ مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ حَتَّىٰ يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ  وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ} [ آل عمران : ١٧٩]

ابن کثیر رحمه الله  در تفسییر این آیه می گوید : بی گمان، خداوند برای هر مؤمنی امتحانی قرار می‌دهد تا در آن، دوستِ خود را آشکار و دشمنش را رسوا کند. در این امتحان، مؤمن صابر و منافق فاجر شناخته می‌شود ، و منظور از این سخن جنگ احد است که خداوند مؤمنان را به وسیله آن امتحان کرد و ایمان ،صبر ،شجاعت ، ثبات قدم و اطاعتشان از خداوند و رسولش آشکار گردید و همچنین پرده از سیمای منافقان برداشته شد و سستی در جهاد و خیانتشان به خدا و رسولش به آشکاری رسید و به همین دلیل خداوند فرموده : (ما كان الله ليذر المؤمنين على ما أنتم عليه حتى يميز الخبيث من الطيب)

… اگر خداوند اسباب و عللی را که مبرهن این تمایز است را ایجاد نمی کرد هرگز نمی توانستید مؤمن را از منافق تشخیص دهید}. «پایان قول ابن کثیر»

بر مومنین دارالاسلام که اهل جماعت هم هستند واجب است که هیچگاه از ایین دشمنان پنهان داخلی غافل نشوند؛ اما باید مسئله ای را تذکر داد که در احتیاط زیاده روی نشود و هرکس که از او نشانه ای مشکوک مشاهده شد، او را متهم به نفاق و خیانت نکند.!

تا زمانی که یقین حاصل نشده یا ظن غالب به نفاق فرد وجود نداشته باشد، اصل بر برائت ذمه می باشد و نباید به صرف وجود شبهه ظنین یا ظن عارضی، از این اصل عدول کرد.