علت اعتماد علما و مشایخ جهاد به ا.ا.افغانستان چه بود؟

علت اعتماد علما و مشایخ جهاد به ا.ا.افغانستان چه بود؟

الشیخ المجاهد: عطيه الله الليبی 

“ما تجربه طالبان را پیش از این گذرانده‌ایم. شما می‌دانید که وقتی طالبان ظاهر شدند، مردم همه به آن‌ها شک داشتند و نمی‌دانستند چه کسانی هستند. همچنین طالبان مسائلی داشتند که ما را نگران می‌کرد، مانند تلاش برای عضویت در سازمان ملل، به رسمیت شناخته شدن توسط برخی کشورها، و تلاش برای برقراری روابط رسمی با کشورهای مرتد به وضوح مانند لیبی تحت رهبری قذافی، و حضور در برخی کنفرانس‌ها و مسائل دیگر!

اما چیزی که همیشه باعث اطمینان برادران ما می‌شد این بود که طالبان دین و تقوا دارند. وقتی حکم خداوند و شریعتش را می‌دانستند، به آن چنگ می‌زدند و از هیچ‌کس نمی‌ترسیدند. حتی اگر تمام دنیا مقابلشان می‌ایستاد و در راه خدا کشته می‌شدند… الحمدلله، وقتی امتحان رسید و آن‌ها در آزمون قرار گرفتند، طالبان موفق شدند، ثابت قدم ماندند و گزینه درست را انتخاب کردند: انتخاب خداوند و رضایت او و آنچه که نزد اوست.

این در حالی است که برخی دیگر که آغاز اسلامی داشتند و ادعاهایی می‌کردند، در زمان امتحان شکست خوردند…!!

اصل و اساس در انسان، دین و تقوای اوست. ممکن است فرد در مسائل علمی، سیاسی یا دیگر حوزه‌ها کمبودهایی داشته باشد، اما اگر فرد صالح و تقوی‌دار باشد و عبودیت کامل به پروردگارش داشته باشد، از او نباید ترسید، ان‌شاءالله. آن‌ها بی‌شک در شرایط بسیار دشوار و سختی قرار دارند و از خطرات و مشکلاتی که در پیش دارند آگاه هستند…”[۱]


[۱]   مجموع أعماله (ط۱،۲/ ۲۲۹)

مناصرین جولانی در سوریه و شرمندگی در برابر نسل کشی اهل سنت غزه

مناصرین جولانی در سوریه و شرمندگی در برابر نسل کشی اهل سنت غزه

به قلم: ابوخالد کُردستانی

طرفداران و مناصرین جولانی برای سالها از دور شعار می دادند که اگر موانع ما در برابر صهیونیستهای جنایتکار برداشته شوند ما در دفاع از مردم مظلوم فلسطین چنین و چنان می کنیم!

هم اکنون که رژیم سکولار بشار اسد برداشته شده  و اسرائیل بخشهایی از خاک سوریه را نیز اشغال کرده است چه اتفاقی افتاد؟

نیروهای جولانی همچنانکه در ادلب از ارتش اشغالگر ترکیه و تانکهای آنها محافظت می کردند اینبار از تانکها و نیروهای اسرائیل محافظت می کنند و به این شکل، کارهای آنها سخنانشان را باطل کرد.

امروز و در ماه مبارک رمضان و بعد از قطع تمام کمهای غذایی و داروئی به غزه، بار دیگر صهیونیستها به غزه حمله کردند و تا کنون و در عرض تنها یک روز ۵۰۰ زن و کودک و پیرو و جوان را قتل عام کرده است و جهان به صورت مستقیم و از طریق شبکه هایی ماهواره ای چون الجزیره و شبکه های مجازی شاهد این جنایت وحشیانه ی صهیونیستهای کودک کش با سلاح و مهمات آمریکاست.

صهیونیستها که در برابر مجاهدین جبهه ی مقاومت ناتوان و عاجز هستند مردم بی دفاع غزه را با بمبهای اهدائی آمریکا به خاک و خون می کشند و کشورهایی چون آمریکا و انگلیس و اتحادیه اروپا و هند و امارات و آل سعود و اردن و مصر وغیره با کمکهای مختلف نظامی و اقتصادی و سیاسی خود و گروههایی مسلح چون گروه جولانی در سوریه که همسایه فلسطین و در خط مقدم و رودرروی صهیونیستها قرار گرفته اند با خیانت سکوت و تماشاچی و نظاره گر بودن خود، شاهد این نسل کشی بی سابقه مسلمین در تاریخ معاصر هستند.

اگر آمریکای سکولار و سایر سکولاریستهای حامی صهیونیستها این نسل کشی مسلمین را حق مشروع صهیونیستها می دانند و جهت کم کردن فشار افکار عمومی مردم خود تنها به یک محکوم کردن ساده بسنده می کنند گروه جولانی در سوریه با آنهمه تسلیحاتی که در اختیار دارد غیر از شرمندگی و اثبات مزدوری خود برای آمریکا و اسرائیل و شرکای آنها چه توجیه شرعی دارد؟

با وجود هزاران سرباز و آنهمه تسلحیات، نمی توانند بگویند که به اندازه ی کافی نفرات و اسلحه نداریم؛ همچنین نمی توانند بگویند ما فعلاً با متجاوزین به مرزهای سوریه کاری نداریم؛ چون با چراغ سبز آمریکا و اسرائیل همین دیروز به حزب الله لبنان به بهانه ی ورود چند سانتیمتری آنها به خاک سوریه با انواع اسلحه های سبک و سنگین حمله کردند و تلفاتی از طرفین گرفتند.

حزب الله لبنان به بهانه ی ورود عبوری و موقت آن مورد حمله قرار می گیرد اما صهیونیستها که بخشهای زیادی از جولان و استانهای قنیطره و درعا و حتی تا نزدیکی های حومه ی دمشق را اشغال کرده و ۴۰ هزار سوریه ای را به زیر سلطه ی خود در آورده اند مورد حمایت قرار گرفته و از خودشان و تانکها و نفربرهایشان در برابر مردم آزادیخواه سوریه محافظت می شود!

یعنی هنوز مشخص نیست که جولانی در کدام جبهه قرار گرفته و به نفع چه کسانی کار می کند؟ آیا غیر از شرمندگی برای کسانی که هنوز از این شخص حمایت می کنند چیزی باقی مانده است؟

جنگهای تحمیلی بر جماعت مسلمین در زمان حاکمیت علی بن ابی طالب (۴)

جنگهای تحمیلی بر جماعت مسلمین در زمان حاکمیت علی بن ابی طالب (۴)

به قلم: خالد هورامی

امیرالمومنین علی رضی الله عنه به درستی اهمیت وحدت و جایگاه حیاتی حکومت اسلامی را دریافته بود  چنانچه رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرمایند:

« لتنقضن عرى الإسلام عروة عروة ، فكلما انتقضت عروة تشبث الناس بالتي تليها ، فأولهن نقضاً الحكم وآخرهن الصلاة » شیعیان نیز همین حدیث را چنین روایت کرده اند :لتنقضن عری الاسلام عروة ، کلما انتقضت عروة تشبث الناس بالتی تلیها، فاولهن نقض الحکم ، و اخرهن الصلاة .

دستگیره های اسلام یک به یک شکسته می شود، هرگاه یک دستگیره نابود شود مردم به آنچه نزدیک آن است چنگ می زنند، اول آنها شکستن حکم است (حکم بر اساس قانون خدا را رها می کنند) و آخر آنها نمازاست (نماز را ترک می کنند.

 اولین بنیانی که  پس از شهادت علی ابن ابی طالب در اسلام نابود و فاسد گردید حاکمیت و شورا و در نتیجه حکومت اسلامی و حکم کردن بر اساس قانون شریعت الله بود، به دنبال این ام الفساد هزاران فساد و بیماری دامن گیر مسلمین گردید تا اینکه به ترک نماز رسیدند.

 یعنی از ترک حکومت شورائی اسلامی و حکم کردن بر اساس قانون شریعت الله تا ترک نماز هر مصیبت و فسادی که مسلمین به آن دچار گشته و می شوند ناشی از فساد حکومتی و عدم تحکیم به شریعت الله می باشد و تا این ام الفساد اصلاح نگردد دیگر امور نیز اصلاح نمی گردند .

بدون شک تجربه ی شورشیان آخرین سال خلافت عثمان بن عفان رضی الله عنه و تجربه ی همین شورشیان و سرکشی های اصحاب جمل و صفین از دستورات رهبر جماعت مسلمین که باعث سست شدن پایه های حکومت اسلامی و جماعت گردید و به دنبال آن تبدیل شدن حکومت اسلامی به حکومت سلطنتی و موروثی توسط معاویه اولین دستگیره ای بود که شکسته شد و مسلمین را طی این قرون متمادی به چنان ذلتی رسانده که غیر قابل کتمام است و تا مسلمین به باز سازی این دستگیره و تشکیل دوباره ی حکومت اسلامی اقدام نکنند هیچ چیزی قادر به برگرداندن عزت ، ابهت ، رفاه، امنیت و  فراهم نمودن زمینه های عبادت کامل الله برای آنها نخواهد بود.

الله متعال با شناسائی علت شکست در جنگ احد مسلمین را بیدار نمود که با آسیب شناسی خود از سهل انگاری عاملین این شکست در عدم اطاعت از فرمانهای رهبریت عبرت بگیرند . مسلمین با عبرت از این رویداد و اتحاد و تبعیت از فرمان رهبریت، در هشت سال بعد از شکست احد، موفق شدندعلاوه بر فتح پایتخت سکولاریستهای شبه جزیره ی عربستان موفق به فتح تمام شبه جزیره شوند .  

آسیب شناسی تاریخ صدر اسلام چون عوامل شکست جنگ احد، قتل عثمان، جنگهای جمل و صفین و نهروان و در نهایت قتل علی و تشکیل حکومت سلطنتی توسط معاویه و عوامل پیروزی مسلمین در  تشکیل حکومت اسلامی، جنگ بدر، احزاب ، فتح مکه ، نابودی مرتدین، فتح ایران و روم و درسهائی هستند که می توان امروزه جهت اهل جماعت شدن و پرهیز از تفرق و بازگرداندن وحدت ، حکومت اسلامی و عزت و اقتدار از آنها سود جست.

جنگهای تحمیلی بر جماعت مسلمین در زمان حاکمیت علی بن ابی طالب (۳)

جنگهای تحمیلی بر جماعت مسلمین در زمان حاکمیت علی بن ابی طالب (۳)

به قلم: خالد هورامی

امیر المومنین علی رضی الله عنه و فرمانده ی ارتش مسلمین جنگ صفین را بعد از پایان جنگ این گونه تحلیل می‌کند: «آغاز کار چنین بود که ما با مردم شام دیدار کردیم که در ظاهر پروردگار ما یکی و پیامبر ما یکی و دعوت ما در اسلام یکی بودو در ایمان به خدا و تصدیق کردن پیامبرش، هیچ کدام از ما بر دیگری برتری نداشت و ما با هم وحدت داشتیم جز در خون عثمان که ما از آن برکناریم. پس به آنان گفتیم: بیایید با خاموش ساختن آتش جنگ و آرام کردن مردم، به چاره جویی و درمان بپردازیم، تا کار مسلمانان استوار شود و به وحدت برسند و ما برای اجرای عدالت نیرومند شویم. اما شامیان پاسخ دادند: چاره‌ای جز جنگ نداریم.

…پس آنگاه که دندان جنگ در ما و آنان فرورفت…به دعوت ما (صلح و گفتگو)گردن نهادند و بر آنچه آنان را خواندیم، پاسخ دادند. ما همه به درخواست آنان پاسخ دادیم و آنچه را خواستند زود پذیرفتیم تا حجت را بر آنان تمام کنیم و راه عذرخواهی را ببندیم…»( نامه ۵۸)

 شورشیان و قاتلین عثمان که بسیاری از مورخین آنها را عامل تحمیل جنگهای جمل و صفین بر مسلمین می دانند پس از جنگ صفین به بهانه ی حکمیت از سپاه رهبر مسلمین جدا شده و برای خود رهبر و خلیفه ی جداگانه ای انتخاب کردند . همان کاری که قبل از بیعت انصار و مهاجرین با علی بن ابی طالب ترس آن می رفت که توسط این شورشیان انجام شود.

رهبر مسلمین جهت پرهیز از جنگ و حفظ وحدت مسلمین با آنها مدارای زیادی نمود و کسانی چون ابن عباس را جهت گفتگو و برگرداندن  این گروه به دامان حکومت اسلامی فرستاد .

با آنکه این گروه رهبر مسلمین را کافر می دانستند اما رهبر مسلمین هرگز حقوق آنها را از بیت المال قطع نکرد و تا زمانی که آنها تا دست به سلاح نبردند و مسلمین را نکشتند با آنها وارد جنگ نشد. این شورشیان با همراه نمودن هزاران مسلمان دیگر با خود سومین جنگ داخلی را بر مسلمین در نهروان تحمیل نمودند . حتی بعد از شکست این شورشیان رهبر مسلمین به آنها اجازه داده بود که در مسجد کوفه پایتخت آن زمان مسلمین نماز بخوانند و کسی مزاحم این‌ها نمی‌شد.

با آنکه چندی بعد رهبر مسلمین توسط این خوارج ترور شد، اما رهبر مسلمین با آنکه بر اثر زخم ناشی از ضربه ی آنها در بستر شهادت قرار داشت باز گفت:«بعد از من با خوارج نبرد نکنید، زیرا کسی که در جستجوی حق بوده و خطا کرده مانند کسی نیست که طالب باطل بوده و آن را یافته است»( خطبه ۶۱)

رهبر جماعت مسلمین به این شیوه در این مدت چهار سال و نه ماه خلافت از دست همه ضربه خورد و با معیار قرار دادن حکومت اسلامی و آنهائی که اهل جماعت بودند و به وحدت پایبند بودند می گوید: «مسلمانان پس از وحدت و برادری به جدایی و تفرقه رسیدند و از ریشه و اصل خویش پراکنده شدند، تنها گروهی شاخه‌ی درخت توحید را گرفتند و به هر طرف که روی آورد همسو شدند»( خطبه ۱۶۶، ش۲)

این تفرق نگرانی جدی برای رهبر مسلمین به وجود آورده بود به گونه ای که می گوید : «در حالی که خداوند بر این امت اسلامی بر وحدت و برادری منت گذارده بود،که در سایه‌ی آن زندگی کنند، نعمتی بود که هیچ ارزشی نمی‌توان همانند آن تصور کرد، زیرا از هر ارزشی گران‌قدرتر و از کرامتی والاتر بود، بدانید که پس از هجرت، دوباره چونان اعراب بادیه‌نشین شده اید و پس از وحدت و برادری به احزاب گوناگون تبدیل گشته اید، از اسلام تنها نام آن و از ایمان جز نشانی رانمی‌شناسید. شعار می‌دهید: آتش آری، ننگ هرگز. گویا می‌خواهید اسلام را واژگون و پرده‌ی حرمتش را پاره کنید و پیمانی را که خدا برای حفظ حرمت مسلمین در زمین و عامل امنیت و آرامش مردم قرار داد بشکنید؟» ( خطبه ۱۹۲ ش ۱۵)

رهبر مسلمین اهمیت وحدت میان مسلمین و ضررهای ناشی از تفرق را می دانست به همین دلیل می گفت :«همواره با بزرگترین جمعیت‌ها باشید که دست خدا با جماعت است، از پراکندگی بپرهیزید که انسان تنها بهره‌ی شیطان است… هرکس مردم را به این شعار «تفرقه و جدایی» دعوت کند او را بکشید، هر چند که زیر عمامه من باشد» ( خطبه ۱۲۷، ش ۲)

جنگهای تحمیلی بر جماعت مسلمین در زمان حاکمیت علی بن ابی طالب (۲)

جنگهای تحمیلی بر جماعت مسلمین در زمان حاکمیت علی بن ابی طالب (۲)

به قلم: خالد هورامی

امیر المومنین علی رضی الله عنه در مورد کیفیت سمع و طاعه و بیعت و نصیحت نسبت به خلفای قبل از خود می گوید: «فمشيت عند ذلك إلى أبى‏بكر، فبايعته ونهضت فى تلك الأحداث… فلما احتضر بعث إلى عمر فولاه فسمعنا وأطعنا وبايعنا وناصحنا…»[۱].«پس در آن هنگام به طرف أبوبکر رفتم و با او بیعت کردم و در آن حوادث، به همراه او قیام کردم… زمانى که أبوبکر به حالت احتضار رسید، ولایت را به عمر سپرد و ما شنیدیم و اطاعت کردیم و بیعت نمودیم و خیرخواهى نشان دادیم».

با این نگرش سیدنا علی ابن ابی طالب رضی الله عنه  است که شیخ طوسى نیز روایت کرده است: «زمانى که در جمع شکست‏خوردگان جمل امام علی علیه السلام گفت: «فبايعت أبابكر كما بايعتموه… فبايعت عمر كما بايعتموه فوفيت له بيعته… فبايعتم عثمان فبايعته وأنا جالس فى بيتى، ثم أتيتمونى غير داع لكم ولا مستكره لأحد منكم، فبايعتمونى كما بايعتم أبابكر وعمر وعثمان، فما جعلكم أحق أن تفوا لأبى‏بكر وعمر وعثمان ببيعتهم منكم ببيعتى؟»[۲].

«پس با أبوبکر بیعت کردم، همانگونه که شما بیعت کردید… با عمر نیز بیعت کردم، همانگونه که بیعت کردید و در بیعت با او، وفادار بودم… سپس با عثمان بیعت کردید، من هم با او بیعت کردم، و در حالى که در خانه‏ام نشسته بودم، به طرف من آمدید در حالى که من از شما نخواسته بودم و کسى را هم به آن مجبور نساخته بودم. پس با من هم بیعت کردید، همانطور که با أبوبکر و عمر و عثمان بیعت نمودید. بنابراین چه چیز شما را وادار کرد که در بیعت با أبوبکر و عمر و عثمان باوفاتر از بیعت با من باشید؟».

به دنبال این جنگ خونین امیرالمومنین تلاش زیادی به خرج داد تا جنگی دوباره جلوگیری کند، اما معاویه که شیوه ی حکمرانی او یکی از اسباب پیوستن مسلمین به شورشیان بود، پس از کشتار اینهمه مسلمان توسط همدیگر باز حاضر نشد تسلیم فرمان رهبر شرعی مسلمین شود و اهل جماعت شود . امیرالمومنین  در نامه ای که به معاویه نوشت متذکر شده بود: که تو حق ندارى با من بیعت نکنى؛ زیرا همه مردم با من بیعت کرده‏اند.. تحت همان شرایطى که قبلاً با أبوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند و هیچ کس هم مخالفت ننمود و اگر کسى به عنوان امام انتخاب شد، این خشنودى خدا را مى‏رساند! پس اگر کسى از روى طعن و بدعت، با امام منتخب‏شده بیعت نکرد و مخالفت نمود، بایستى مسلمانان او را برگردانند و اگر باز هم مخالفت نمود، بایستى با او – به خاطر سرپیچى‏اش – بجنگند و…»[۳].

و در جای دیگری باز به معاویه می نویسد : این که از من خواستی تا قاتلان عثمان را به تو بسپارم، پیرامون آن فکر کردم و دیدم که توان سپردن آنها را به تو یا غیر تو ندارم سوگند به جان خودم، اگر دست از گمراهی و تفرقه برنداری به زودی آنها را خواهی یافت که تو را می‌طلبند»[۴].

با این وجود سپاه امیرالمومنین و رهبر شرعی مسلمین در مکانی به نام صفین در برابر گروه نافرمان معاویه قرار گرفت. با آنکه این گروه سرکش در برابر امیر و رهبر مومنان شمشیر کشده بود اما رهبر مسلمین آرزوی پرهیز از جنگ و ایجاد وحدت را داشت .

به همین دلیل زمانی که دید بعضی از سربازانش به شامی ها فحش می دهند آنها را منع کرد و گفت:  : «من خوش ندارم که شما دشنام ‌دهنده باشید، اما اگر کردارشان را توصیف و حالات آنها بازگو می‌کردید، به سخن راست نزدیکتر و عذرپذیرتر بود. خوب بود به جای دشنام آنان می‌گفتید:خدایا، خون ما و آنها را حفظ کن، بین ما و آنان اصلاح فرما و آنان را از گمراهی به راه راست هدایت کن….»[۵] .

همچنین می‌فرماید:«اما امروز با پیدایش زنگارها در دین، کژی و نفوذ شبه در افکار، تفسیر و تأویل دروغین در دین، با برادران مسلمان خود به جنگ خونین کشانده شدیم. پس هرگاه احساس کنیم چیزی باعث وحدت ماست و به وسیله‌ی آن به یکدیگر نزدیک می‌شویم و شکاف‌ها را پر و باقیمانده‌ی پیوندها را محکم می‌کنیم، به آن تمایل نشان می‌دهیم، آن را گرفته و دیگر راه را ترک می‌گوییم»[۶].


[۱] الغارات ثقفى، ص‏۳۰۲- مستدرک نهج‏البلاغه، شیخ کاشف‏الغطاء، چاپ لبنان، ص‏۱۲۰-۱۱۹- همچنین با کمى تفاوت نامه ۶۲، نهج‏البلاغه شرح فیض‏الإسلام منار الهدى، على بحرانى، ص‏۳۷۳- ناسخ التواریخ، ج‏۳، ص‏۵۳۲٫

[۲] الأمالى، شیخ طوسى، ج‏۲، ص‏۱۲۱، چاپ نجف.

[۳] نهج‏البلاغه، نامه ۶٫

[۴]نامه ۹٫

[۵]خطبه ۲۰۶٫

[۶] خطبه ۱۲۲، شماره ۳٫

با آگاهی از سیره صالحان از آنها الگوبرداری کنیم

با آگاهی از سیره صالحان از آنها الگوبرداری کنیم

به قلم: ابراهیم هورامی

با وجود اینهمه رسانه و با وجود اینهمه بمباران فکری که صورت می گیرد نوعی خودروشنفکر بینی جاهلانه در میان مردم به وجود آمده است که در آن شترمرغهایی تولید شده اند که نه می پرند و نه بار می برند؛ نه مومنی با عمل اسلامی هستند و نه کافری با خصلتهای کفار. این وسط از دست خودشان هم گیر کرده اند.

تدبر در داستان انبیاء علیهم السلام و مطالعه ی سیرت آنان ، از بهترین راهها برای ثبات قلب و استواری بر دین است ؛ داستان فرستادگانی مانند : ابراهیم ، موسی ، عیسی ،یحیی و سایر انبیاء تا محمد خاتم الأنبیاء( علیهم افضل الصلاة والسلام )

 الله تعالی می فرماید:{وکلا نقص علیک من انباء الرسل ما نثبت به فوادك وجاءك فی هذه الحق و موعظة و ذکری للمومنین}  [سوره هود: ۱۲۰] و ما هریک از اخبار پیامبران را بر تو باز گو کردیم تا بوسیله ی آن،  دلت را استوار گردانیم، و در آن برای تو حق،  و برای مومنان موعظه و تذکری آمده است.»

جوانان عزیز؛ به خودتان بیایید از بهترین فرصت زندگیتان که جوانی است ، برای آباد کردن مزرعه تان استفاده کنید ، چه بسیار جوانانی که پیر نشدند و چه بسیار پیرانی که توان عبادت برایشان نماند. زندگینامه یوتیوبران ، بازیگران ، بازیکنان ، خوانندگان و سایر فاسقین و کفار را کنار بگذارید که ، چیزی غیر از صرف وقت و تشویق به فساد و معصیت و لرزش و میل قلب به شهوات و متاع بی ارزش دنیا در آن نیست ، و خود را با مطالعه سیرت کسانی که رستگار شدند و پیروی ازآنان به راه رستگاری نزدیک کنید ….

امروزه آگاهی از منابع شرعی بسیار ساده و آسان شده است، شما حتی اگر حوصله مطالعه کتاب نداشته باشید با جستجویی ساده در اینترنت می توانید انواع سخنرانی های علمای اهل علم و انواع محصولات فرهنگی مختلف صوتی و تصویری را پیدا کنید و کسب علم کنید.

همچنانکه فلان فیلم و ترانه و … را به سادگی می توانی پیدا کنی و اگر مشکلی هم وجود داشت مشکل را رفع می کنی تا آن را به دست بیاوری، به همین شکل و بسیار ساده تر می توانی به مطالب شرعی دسترسی داشته باشی.

پس مثل قرون گذشته نیستید و عذری ندارید.

ﮐﻔﺮ ﺩﻭﻥ ﮐﻔﺮ، ابزار دارودسته ی منافقین جهت عدم کفر به طاغوت (۲)

ﮐﻔﺮ ﺩﻭﻥ ﮐﻔﺮ، ابزار دارودسته ی منافقین جهت عدم کفر به طاغوت (۲)

به قلم: ابومحمود کندزی

ﺍﻭﻝ : ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻻ ﺍﻟﻪ ﺍﻻ ﺍﻟﻠﻪ ﺩﻭ ﺭﮐﻦ ﺍﺻﻠﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ ﺑﺪﻭﻥ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮐﺎﻓﯽ ﻭ ﺑﺴﻨﺪﻩ ﻧﯿﺴﺖ.ﺷﺮﻁ ﭘﺬﯾﺮﺵ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻭ ﺻﺤﺖ ﺁﻥ، ﮔﻮﺍﻫﯽ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺭﮐﻦ ﺍﺻﻠﯽ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﻧﻔﯽ (ﻻ ﺍﻟﻪ ) ﻭ ﺍﺛﺒﺎﺕ ( ﺍﻻ ﺍﻟﻠﻪ ) ﮐﻪ ﻫﻤﺎﻧﺎ ﮐﻔﺮ ﻭﺭﺯﯾﺪﻥ ﺑﻪ ﻃﺎﻏﻮﺕ ﻭ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﺰﻭﺟﻞ ﺍﺳﺖ، ﻓَﻤَﻦْ ﻳَﻜْﻔُﺮْ ﺑِﺎﻟﻄَّﺎﻏُﻮﺕِ ﻭَﻳْﺆْﻣِﻦ ﺑِﺎﻟﻠَّﻪِ ﻓَﻘَﺪِ ﺍﺳْﺘَﻤْﺴَﻚَ ﺑِﺎﻟْﻌُﺮْﻭَﺓِ ﺍﻟْﻮُﺛْﻘَﻰ [ ﺍﻟﺒﻘﺮﺓ ۲۵۶:] « ﭘﺲﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻃﺎﻏﻮﺕ ﮐﻔﺮ ﻭﺭﺯﯾﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﺰﻭﺟﻞ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩ ﺑﺪﻭﻥ ﺷﮏ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺎﻭﯾﺰ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﺤﮑﻤﯽ ﭼﻨﮓ ﯾﺎﺯﯾﺪ » ﭘﺲ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ «آگاهانه» ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﺭﮐﻦ ﯾﮑﺠﺎ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺎﻭﯾﺰ ﻣﺤﮑﻢ ﺩﺳﺖ ﻧﺰﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﻭﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺘﺎﻭﯾﺰ ﻣﺤﮑﻢ ﭼﻨﮓ ﻧﺰﻧﺪ ﻫﻼﮎ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ، ﺯﯾﺮﺍ ﺩﺭ ﺟﻤﻠﺔ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻣﺤﺴﻮﺏ ﻧﻤﯽ ﮔﺮﺩﺩ، ﺑﻠﮑﻪ ﺩﺭ ﺟﻤﻊ همان ﮐﺎﻓﺮﺍنی ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ که به آنها کفر نکرده است.

ﺍﯾﻦ احزاب  و ﺣﺎﮐﻤﺎﻥ سکولار در اصل جزو یکی از طاغوتها – وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا [مشرکین= احزاب = سکولاریستها] هستند که در همان قدم اول باید به آنها کفر شود. ﺍﮔﺮ ﺯﻋﻢ ﻭ ﮔﻤﺎﻥ ﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﺼﺪﯾﻖ ﮐﻨﯿﻢ ﮐﻪ ﮔﻮﯾﺎ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ ﺍﻧﺪ و جزو مسلمین هستند انگار گفته ایم که یهود و نصارا و مجوس و صابئین هم جزو مسلمین هستند، ﭘﺲ ﺍﯾﻦ ﺩﻋﻮﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺍﺧﻞ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﺩﺍﯾﺮﺓ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﮐﺎﻓﯽ ﻧﻤﯽ ﺑﺎﺷﺪ، ﭼﻮﻥ ﺭﮐﻦ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﺰﻭﺟﻞ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺭﮐﻦ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺑﻨﺎﺑﺮ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺁﻥ ﺑﯿﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ، ﺑﺎﻗﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺍﺯ ﮐﻔﺮ ﻭﺭﺯﯾﺪﻥ ﺑﻪ ﻃﺎﻏﻮﺕ ﻣﯿﺒﺎﺷﺪ.

ﭘﺲ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﮐﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﺰﻭﺟﻞ ﺑﺪﻭﻥ ﮐﻔﺮ ﻭﺭﺯﯾﺪﻥ ﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﻃﺎﻏﻮﺕ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﻣﺸﺮﮐﺎﻥ ﻗﺮﯾﺶ ﺑﻪ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﺰﻭﺟﻞ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻃﺎﻏﻮﺕ ﻫﺎ ﮐﻔﺮ ﻧﻮﺭﺯﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﻭ ﻭﺍﺿﺢ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺍﯾﻤﺎﻥ، ﺑﻪ ﮐﻔﺎﺭ ﻗﺮﯾﺶ ﻧﻔﻌﯽ ﻧﺮﺳﺎﻧﯿﺪ، ﻭ ﻧﻪ ﺧﻮﻥ ﻭ ﻣﺎﻝ ﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﺤﻔﻮﻅ ﻧﮕﻬﺪﺍﺷﺖ، ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﯾﻤﺎﻥ کفر به تمام طاغوتها و ﺑﺮﺍﺀﺕ ﻭ ﺑﯿﺰﺍﺭﯼ ﺷﺎﻥ ﺍﺯ کفار سکولار یا مشرک را ﯾﮑﺠﺎ ﻧﺴﺎﺧﺘﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﻣﺨﺘﻠﻂ ﺑﺎ ﺷﺮﮎ ﺁﺷﮑﺎﺭ، ﻧﻪ ﺩﺭ ﺍﺣﮑﺎﻡ ﺩﻧﯿﻮﯼ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﻔﻌﯽ ﺭﺳﺎﻧﯿﺪ ﻭ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺍﺣﮑﺎﻡ ﺍﺧﺮﻭﯼ، ﺍﻟﻠﻪ ﻋﺰﻭﺟﻞ در مورد این کفار سکولار (مشرک) ﻣﯽ ﻓﺮﻣﺎﯾﺪ : ﻭَﻣَﺎ ﻳُﺆْﻣِﻦُ ﺃَﻛْﺜَﺮُﻫُﻢْ ﺑِﺎﻟﻠَّﻪِ ﺇِﻻَّ ﻭَﻫُﻢْ ﻣُّﺸْﺮِﻛُﻮﻥَ [ ﻳﻮﺳﻒ ۱۰۶:] «ﻭ ﺍﮐﺜﺮ ﺍﯾﻦ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﺰﻭﺟﻞ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﺁﺭﻭﻧﺪ ﻣﮕﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺸﺮﮐﺎﻥ ﺍﻧﺪ ». ﻭﺷﺮﮎ ﺷﮑﻨﻨﺪﻩ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﻭ ﺑﺎﻃﻞ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺍﺳﺖ،ﻟَﺌِﻦْ ﺃَﺷْﺮَﻛْﺖَ ﻟَﻴَﺤْﺒَﻄَﻦَّ ﻋَﻤَﻠُﻚَ ﻭَﻟَﺘَﻜُﻮﻧَﻦَّ ﻣِﻦَ ﺍﻟْﺨَﺎﺳِﺮِﻳﻦَ [ﺍﻟﺰﻣﺮ ۶۵:] « ﺍﮔﺮ ﺷﺮﯾﮏ ﮔﺮﻓﺘﯽ ﻗﻄﻌﺎ ﮐﻪ ﻋﻤﻠﺖ ﺑﺎﻃﻞ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺯﯾﺎﻧﮑﺎﺭﻥ ﮔﺮﺩﯾﺪﯼ ».

ﻭﻣﻌﻠﻮﻡ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺣﺎﮐﻤﺎﻥ سکولار خودشان یکی از طاغوتها هستند که باید به آنها کفر شود و خودشان هم ﺑﻪ ﻃﺎﻏﻮﺕ ﻫﺎﯼ ﺷﺮﻕ ﻭﻏﺮﺏ ﮐﻔﺮ ﻧﻤﯽ ﻭﺭﺯﻧﺪ ﻭ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﯿﺰﺍﺭﯼ ﻣﯽ ﺟﻮﯾﻨﺪ، ﺑﻠﮑﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﻭ مزدور و ﻫﻤﮑﺎﺭﺷﺎﻥ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﺩﺭ ﺣﻞ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﻭ ﻓﺼﻞ ﺧﺼﻮﻣﺎﺕ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺣﺎﮐﻢ ﻭ ﺩﺍﻭﺭ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ، ﻭ ﺑﻪ ﺍﺣﮑﺎﻡ ﮐﻔﺮﯼ ﻭ ﻗﻮﺍﻧﯿﻦ سکولاریستی ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺁﻧﻬﺎ ﻭ ﻣﺤﮑﻤﺔ ﮐﻔﺮﯼ ﺁﻥ ﺭﺍﺿﯽ ﻭﺧﺸﻨﻮﺩ ﺍﻧﺪ.

ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﻃﺎﻏﻮﺕ ﻫﺎﯼ ﻋﺮﺏ (ﻭ ﻋﺠﻢ ) ﻭ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺷﺎﻥ ﮐﻪ ﺷﺒﯿﻪ ﻗﺎﻧﻮﻥ سکولاریستی ﮐﻔﺮ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﻭﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﻣﻠﻞ ﻣﻠﺤﺪ ﺍﺳﺖ، ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ، ﺍﻭﻟﯿﺎﺀ ﻭ ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ ﻃﺎﻏﻮﺕ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﻪ ﺍﺯ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﺁﻥ ﺍﺟﺘﻨﺎﺏ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﻧﻪ ﺍﺯ ﻧﺼﺮﺕ ﻭ ﭘﯿﺸﺘﯿﺒﺎﻧﯽ ﺁﻥ ﺩﺭ ﺷﺮﮎ. ﭘﺲ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻫﻤﻪ ﮐﺎﻓﺮ ﺍﻧﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺯ دسته ی کفار سکولار و سایر کفار ﺧﺎﺭﺝ ﺷﻮﻧﺪ و بعد به الله ایمان بیاورند ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﺍﺳﻼﻡ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺣﮑﻢ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ.

 ﭘﺲ ﺍﮔﺮ ﺣﺎﻝ ﺍﯾﻦ ﻃﺎﻏﻮﺕ ﻫﺎی سکولار ﺑﺮ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﭼﺸﻢ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﭘﻮﺷﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺣﺎﻟﺖ ﻃﺎﻏﻮﺕ ﻫﺎﯼ سکولار ﮐﻔﺮ ﻏﺮﺑﯽ ﻭ ﺷﺮﻗﯽ ﺑﻪ ﺟﺰ ﮐﻮﺭﺍﻥ ﺑﺮﮐﺴﯽ ﭘﻮﺷﯿﺪﻩ ﻧﯿﺴﺖ . ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻔﺮ ﺁﺷﮑﺎﺭ ﺍﯾﻨﻬﺎ، ﻃﺎﻏﻮﺕ ﻫﺎﯼ سکولار ﻋﺮﺏ ﻭﻋﺠﻢ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﻭﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﻧﺪ ﺯﯾﺮﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻫﺎ ﮐﻔﺮ ﻧﻮﺭﺯﯾﺪﻧﺪ ﺑﻠﮑﻪ ﺭﻭﺍﺑﻂ ﺗﻨﮕﺎﺗﻨﮓ ﺑﺮﺍﺩﺭﯼ، ﺩﻭﺳﺘﯽ، ﻣﻮﺩﺕ ﻭ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﻣﻠﻞ ﮐﻔﺮﯼ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﻢ ﯾﮑﺠﺎ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺤﮑﻤﻪ ﮐﻔﺮﯼ سکولاریستها (مشرکین) ﻓﯿﺼﻠﻪ ﻣﯽ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ. ﭘﺲ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺭﮐﻦ ﺍﻭﻝ ﻭﺣﺪﺍﻧﯿﺖ ﯾﻌﻨﯽ ﮐﻔﺮ ﺑﻪ ﻃﺎﻏﻮﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵ ﺍﺳﺖ ﻣﺘﺤﻘﻖ ﻧﺴﺎﺧﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﻮﻧﺪ.

ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﯾﻦ ﺣﮑﻢ ﺁﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ ﺷﻮﺩ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﮐﻦ ﺩﻭﻡ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﺰﻭﺟﻞ ﺍﺳﺖ ﻣﺘﺤﻘﻖ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﻧﺪ، ﭘﺲ ﺩﺭ ﮐﻔﺮ سکولاریستها ﺍﯾﻦ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﻃﺎﻏﻮﺕ ﻫﺎ ﺗﺮﺍﺷﯿﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﺰﻭﺟﻞ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﻧﺪ، ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﻗﺎﻧﻮﻧﯽ سکولاریستی ﺭﺍ ﻣﯽ ﺳﺎﺯﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﺰﻭﺟﻞ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺴﻮﯼ ﺁﻥ ﻓﺮﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺟﺒﺮ ﻭﺍﮐﺮﺍﻩ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﯿﺮﻭﯼ ﺍﺯ ﻗﻮﺍﻧﯿﻦ ﺑﺎﻃﻞ سکولاریستی ﺷﺎﻥ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﻭﻣﮑﻠﻒ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺍﻧﻨﺪ.

ﮐﻔﺮ ﺩﻭﻥ ﮐﻔﺮ، ابزار دارودسته ی منافقین جهت عدم کفر به طاغوت (۱)

ﮐﻔﺮ ﺩﻭﻥ ﮐﻔﺮ، ابزار دارودسته ی منافقین جهت عدم کفر به طاغوت (۱)

به قلم: ابومحمود کندزی

عده ای نماز خوان پیدا شده اند که بر این باورند حکمرانان سکولار و دست نشانده ای که بر سرزمینهای مسلمین توسط کفار سکولار خارجی مسلط شده اند و ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﻣﺎ ﺃﻧﺰﻝ ﺍﻟﻠﻪ (ﺍﺣﮑﺎﻡ ﻏﯿﺮ ﺷﺮﻋﯽ ) ﺣﮑﻢ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻔﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻔﺮ ﺩﻭﻥ ﮐﻔﺮ ﺍﺳﺖ:

بعد از انکه آمریکا یا ناتو و روسیه و چین و اتحادیه آفریقا و غیره سرزمینی را اشغال می کنند و مزدوران سکولار خود را بر این سرزمین حاکم می کنند و یا بدون اشغال مستقیم و توسط کودتاهایی مزدوران سکولار خود را حاکم می کنند ﻣﺪﺍﻓﻌﺎﻥ ﻋﺴﺎﮐﺮ ﻭﮐﺎﺭﻣﻨﺪﺍﻥ این ﺣﮑﻮﻣﺖ ﻫﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﺻﻞ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻇﺎﻫﺮ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﺁﻥ ﻫﻤﮑﺎﺭﺍﻥ ﺣﮑﻤﺮﻭﺍﯾﺎﻥ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﮐﺎﺭﻣﻨﺪﺍﻥ ﺍﺳﺘﺨﺒﺎﺭﺍﺕ، ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻥ ﻭﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺗﮑﻔﯿﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ . ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﮐﻔﺮ ﺍﯾﻦ ﺣﮑﻮﻣﺖﻫﺎی سکولار، ﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﺍﺑﻦ ﻋﺒﺎﺱ ﺭﺿﯽ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻨﻬﻤﺎ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ، ﮐﻔﺮ ﺩﻭﻥ ﮐﻔﺮ ﺍﺳﺖ ( ﯾﻌﻨﯽ ﺧﺎﺭﺝ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺍﺯ ﺩﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ). ﭘﺲ ﻫﺮ ﻓﺮﻋﯽ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺗﮑﻔﯿﺮ ﺣﺎﮐﻤﺎﻥ ( ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﮔﻤﺎﻥ ﮐﻪ ﮐﻔﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻔﺮ ﺍﮐﺒﺮ ﺍﺳﺖ ) ﺑﻨﺎﺀ ﮔﺮﺩﺩ ﻧﺰﺩ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﯿﺴﺖ.

ﻣﺎ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯿﻢ : ﻣﺴﺎﺋﻞ ﺍﻧﺪﮐﯽ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ، ﻣﮕﺮ ﺍﯾﻦ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻌﻨﺎ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﭼﻨﯿﻦ ﻣﺴﺎﯾﻞ ﭼﺸﻢ ﭘﻮﺷﯽ ﮔﺮﺩﺩ ﻭ ﺣﻖ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﻧﺸﻮﺩ، ﭼﻮﻥ ﻫﺮ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﻣﺪﺍﺭ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ ﻧﺒﻮﺩﻩ، ﻭ ﺣﻖ ﯾﮑﯽ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﯿﺸﻤﺎﺭ ﻧﻤﯽ ﺑﺎﺷﺪ، ﺍﻟﻠﻪ ﻋﺰﻭﺟﻞ ﻣﯽ ﻓﺮﻣﺎﯾﺪ : ﻓَﻤَﺎﺫَﺍ ﺑَﻌْﺪَ ﺍﻟْﺤَﻖِّ ﺇِﻻَّ ﺍﻟﻀَّﻼَﻝُ [ ﻳﻮﻧﺲ ۳۲- ]، ﺗﺮﺟﻤﻪ : «ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺣﻖّ ﺟﺰ ﮔﻤﺮﺍﻫﻰ [ ﺩﻳﮕﺮ ] ﭼﻴﺴﺖ؟ »

ﻭﻣﯽ ﻓﺮﻣﺎﯾﺪ : ﻭَﻟَﻮْ ﻛَﺎﻥَ ﻣِﻦْ ﻋِﻨﺪِ ﻏَﻴْﺮِ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻟَﻮَﺟَﺪُﻭﺍْ ﻓِﻴﻪِ ﺍﺧْﺘِﻼَﻓﺎً ﻛَﺜِﻴﺮﺍً [ ﺍﻟﻨﺴﺎﺀ ۸۲: ] ﺗﺮﺟﻤﻪ : « ﺍﮔﺮ (ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ ) ﺍﺯ ﻧﺰﺩ ﻏﯿﺮ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﺰﻭﺟﻞ ﻣﯽ ﺑﻮﺩ ﺣﺘﻤﺎ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺭﺍ ﻣﯽ ﯾﺎﺑﯿﺪﻧﺪ ».

ﺑﻨﺎﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﻋﻠﻤﺎﺀ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﺗﻨﻮﻉ ﻣﺤﺘﻤﻞ ﺍﺳﺖ ﭼﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﺩﺭ ﻓﺮﻭﻉ، ﻧﺎﺷﯽ ﺍﺯ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﺩﺭ ﺻﺤﺖ ﻭﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺩﻟﯿﻞ، ﻋﺪﻡ ﻓﻬﻢ ﺁﻥ ﻭﯾﺎ ﺍﺳﺒﺎﺏ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺍﺳﺖ. ﺍﻣﺎ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﺗﻀﺎﺩ ﺑﻪ ﻭﯾﮋﻩ ﺩﺭ ﺍﺻﻮﻝ ﺩﯾﻦ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺷﺮﮎ ﻭﺗﻮﺣﯿﺪ، ﺍﯾﻤﺎﻥ ﻭ ﮐﻔﺮ ﺟﻮﺍﺯ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺟﺎﯾﺰ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺭﺍﺿﯽ ﮔﺮﺩﺩ، ﯾﺎ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﭙﺬﯾﺮﺩ، ﯾﺎ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﻭﻋﺬﺭﯼ ﺩﺭ ﺯﻣﯿﻨﻪ ﻣﻮﺍﻻﺕ (سرپرستی) ﺑﺎ کفار اصلی و ﻣﺮﺗﺪﯾﻦ  ﯾﺎ ﻫﻤﮑﺎﺭﯼ ﺑﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﮕﺮﺩﺍﻧﺪ.

 ﺍﯾﻦ ﻫﺎ ﻣﺴﺎﯾﻠﯽ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺁﻥ ﻓﯿﺼﻠﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﮔﯿﺮﺩ ﻭ ﺣﻖ ﺛﺎﺑﺖ ﺷﻮﺩ، ﺯﯾﺮﺍ ﻣﺤﮑﻤﺘﺮﯾﻦ ﺩﺳﺘﺎﻭﯾﺰ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺑﺮﺁﻥ ﺑﺮﭘﺎ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ. ﺍﻟﻠﻪ ﻋﺰﻭﺟﻞ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﯿﻬﻮﺩﻩ ﻭ ﻋﺒﺚ ﻧﯿﺎﻓﺮﯾﺪﻩ ﺍﺳﺖ،ﺃَﻓَﺤَﺴِﺒْﺘُﻢْ ﺃَﻧَّﻤَﺎ ﺧَﻠَﻘْﻨَﺎﻛُﻢْ ﻋَﺒَﺜﺎً ﻭَﺃَﻧَّﻜُﻢْ ﺇِﻟَﻴْﻨَﺎ ﻻَ ﺗُﺮْﺟَﻌُﻮﻥَ [ ﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻮﻥ ۱۱۵:] «ﺁﯾﺎ ﮔﻤﺎﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻋﺒﺚ ﻭﺑﯿﻬﻮﺩﻩ ﺁﻓﺮﯾﺪﯾﻢ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺑﺴﻮﯼ ﻣﺎ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﯽ ﮔﺮﺩﯾﺪ» ﻭ ﺍﻭ ﺳﺒﺤﺎﻧﻪ ﺗﻌﺎﻟﯽ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﺧﻮﯾﺶ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺑﺪﻭﻥ ﺑﯿﺎﻥ ﻓﺮﻭ ﻧﮕﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﻣَّﺎ ﻓَﺮَّﻃْﻨَﺎ ﻓِﻲ ﺍﻟﻜِﺘَﺎﺏِ ﻣِﻦ ﺷَﻲْﺀٍ [ ﺍﻷﻧﻌﺎﻡ ۳۸:] ، « ﻣﺎ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﻓﺮﻭ ﻧﮕﺬﺍﺷﺘﯿﻢ» ﺧﻴﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﻣﮕﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﺰﻭﺟﻞ ﻣﺎﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺭﻫﻨﻤﺎﯾﯽ ﻭﺗﺮﻏﯿﺐ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﻭﺷﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﻣﮕﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺁﮔﺎﻩ ﻭﺑﺮﺣﺬﺭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﻟِّﻴَﻬْﻠِﻚَ ﻣَﻦْ ﻫَﻠَﻚَ ﻋَﻦ ﺑَﻴِّﻨَﺔٍ ﻭَﻳَﺤْﻴَﻰ ﻣَﻦْ ﺣَﻲَّ ﻋَﻦ ﺑَﻴِّﻨَﺔٍ [ﺍﻷﻧﻔﺎﻝ ۴۲:] « ﺗﺎ ﻫﻼﮎ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﺭﻭﺷﻨﺎﻳﯽ ﻭﺑﺮﻫﺎﻥ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻫﻼﮎ ﮔﺮﺩﯾﺪ ﻭﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﺭﻭﺷﻨﺎﯾﯽ ﻭ ﺑﺮﻫﺎﻥ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺯﻧﺪﻩ ﮔﺮﺩﯾﺪ ». ﻭ ﻗﻀﯿﺔ ﻛﻔﺮ ﺣﺎﮐﻤﺎﻥ ﻃﺎﻏﻮﺗﯽ ﻧﺰﺩ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﯾﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺍﺳﻼﻡ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﺭﻭﺷﻨﺘﺮ ﺍﺯ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺩﺭ ﻧﯿﻤﺔ ﺭﻭﺯ ﺍﺳﺖ. ﺍﻣﺎ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﭼﺸﻢ ﺩﭼﺎﺭ ﺍﺳﺖ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺍﯾﻦ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺗﺎﺑﻨﺎﮎ ﺭﺍ ﺑﻨﮕﺮﺩ، ﺯﯾﺮﺍ ﺁﻥ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺟﻠﻮ ﺑﯿﻨﺎﯾﯽ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ، ﭘﺲ ﺟﺎﯼ ﺷﮕﻔﺖ ﻭ ﺗﻌﺠﺐ ﻧﯿﺴﺖ. ﻭ ﻫﺪﻑ ﻣﺎ ﻋﻼﺝ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻭ ﺩﻭﺭ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺍﯾﻦ ﭘﺮﺩﻩ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﻫﺎ ﺑﺎ ﻣﺮﻫﻢ ﻫﺎﯼ ﺍﺳﻼﻡ ﻭ ﺳﺮﻣﻪ ﯾﯽ ﺍﺯ ﺩﻻﯾﻞ ﻗﺮﺁﻥ ﻭ ﺳﻨﺖ ﺍﺳﺖ.

باید گفته شود هر جائی در قرآن و احادیث صحیح از طاغوت نام برده شده است یعنی: کافر. پس طاغوت یعنی کافر. و بعد از شیطان که کافر اصلی است و از جنیان است، در میان انسانها، طاغوتها یا  کفاراصلی ۵ دسته هستند: : ۱- الَّذِينَ هَادُوا [یهودی ها]۲- وَالصَّابِئِينَ [مندائیان یا ستاره پرستان] ۳- وَالنَّصَارَىٰ [مسیحی ها] ۴- وَالْمَجُوسَ[زرتشتی ها] ۵- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا [مشرکین= احزاب = سکولاریستها]  (حج/۱۷).

ﺍﯾﻨﮑﻪ دارودسته ی منافقین و فریب خورده ها ﮔﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻃﺎﻏﻮﺕ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﺳﺨﻦ ﻣﻨﺴﻮﺏ ﺑﻪ ﺍﺑﻦ ﻋﺒﺎﺱ ﺭﺿﯽ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻨﻬﻤﺎ ﮐﺎﻓﺮ ﻧﻤﯽ ﮔﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﮐﻔﺮ ﺍﯾﺸﺎﻥ (ﮐﻔﺮ ﺩﻭﻥ ﮐﻔﺮ ) ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﭘﺎﺳﺦ ﻗﻄﻌﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﺁﻧﺎﻥ ﻋﻼﻭﻩ ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﺑﻠﮑﻪ ﺍﺯ ﺟﻬﺖ ﻫﺎﯼ ﺯﯾﺎﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﯿﺰ ﮐﺎﻓﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﻧﺪ .

اهل دعوت و جهاد و تزکیه نفس

اهل دعوت و جهاد و تزکیه نفس

به قلم: ع. میربلوچ

بعد از ایمان و نماز، بزرگترین واجب برای مومنین اهل جماعت شدن است که از کانال این جماعت، جهاد بر علیه کفار سکولار و اشغالگر خارجی و مرتدین محلی صورت می گیرد.

هم اکنون دارالاسلام ایران جماعتی است که باید اهل آن شد تا جهاد با آمریکا (سرافعی) و ناتو و مزدوران محلی آنها به پیش رود.

پس آنهایی که می توانند باید اهل این جماعت شوند و آنهایی که توانش را ندارند باید با این جماعت اصلی تشکیل جبهه ای بدهند که امروزه تحت عنوان جبهه مقاومت شناخته شده است . مثل جهاد اسلامی و حماس فلسطین و…

برداشتن همین یک قدم خودش نیاز به تزکیه و اصلاح نفس بر اساس منهج اهل سنت و جماعت دارد. در قدم دوم و وارد شد به میدانهای جهاد،ای مجاهد، میدان جهاد و هجرت یکی از بهترین راه های اصلاح نفس و تزکیه هستند.

هر مجاهد باید در اولین قدم به فکر اصلاح نفسش باشد و سعی کند خود را با اخلاق و آداب اسلامی مزین کند.

مجاهد باید با پا نهادن بر نفس اماره نمونه واقعی مجاهد راستین را به نمایش بگذارد.

دور ریختن اختلافات مذهبی و فکری با سایر مسلمین و تمرکز بر مشترکات و ایثار و فداکاری، برادری و محبت، اخلاق نیک، شجاعت و سخاوت، محبت الله و رسول الله علیه الصلاة و السلام، غیرت و مردانگی و … از صفات مهمی هستند که هر مجاهد راه خدا تلاش کند آنها را در زندگی اش پیاده کند.

پیش از اینکه مجاهد تلاش کند که احکام شرعی را بر جامعه اجرا کند، ضروری است که احکام را بر نفس خودش پیاده کند و با اعمال و رفتار خود داعی دین باشد.

این چنین نباشد خود به کوچکترین احکام پایبند نباشد و دم از تحکیم شرع بزند.

آیا در این مسیر قدمهایی بر داشته ای یا هنوز در دام جنگ روانی دشمنان به فرقه بازی و اهل تفرق بودن دل خوش کرده ای و هنوز قدم اول را برنداشته ای؟

حکم تعدد بیعت به بیشتر از یک امام و رهبر دارالاسلام و الجماعة در شریعت (۴)

حکم تعدد بیعت به بیشتر از یک امام و رهبر دارالاسلام و الجماعة در شریعت (۴)

به قلم: م. الکوردی

عده ای از علما یک استثناء قایل گشته اند که تحت ظروف مکانی و زمانی خاصی هم می شود وسایلی را بر این بیعت بر یک امام اضافه نمود. مثلا اگر مکانها و سرزمین ها و اقطار اسلامی خیلی وسیع باشد و یا به علت گستردگی خاک اسلام دوری زیادی برای دسترسی به خلیفه وجود داشته باشد. پس تعدد امام تحت این ظرف مکانی وزمانی و این وسایل و شروط و استتثناء صحیح می باشد.و این رای علمایی با این وسیله و استثناء قایل گشته اند.

مثلا امام قرطبی رحمه الله می فرماید: وَهَذَا أَدَلُّ دَلِيلٍ عَلَى مَنْعِ إِقَامَةِ إِمَامَيْنِ، وَلِأَنَّ ذَلِكَ يُؤَدِّي إِلَى النِّفَاقِ وَالْمُخَالَفَةِ وَالشِّقَاقِ وَحُدُوثِ الْفِتَنِ وَزَوَالِ النِّعَمِ، لَكِنْ إِنْ تَبَاعَدَتِ الْأَقْطَارُ وَتَبَايَنَتْ كَالْأَنْدَلُسِ وَخُرَاسَانَ جَازَ ذَلِكَ.[۱]این ادله دلیل بر منع اقامه دو امام می باشد زیرا این موید است به سوی نفاق و مخالفت و سختی ها و فتنه آفرینی و زوال و نابودی نعمتها اما اگر چنانچه اقطار دوری در آن باشد مانند اندلس و خراسان بر آن جواز وجود دارد.

 صاوي المالكي (متوفى: ۱۲۴۱هـ) می گوید: وَلَا يَجُوزُ تَعَدُّدُ الْخَلِيفَةِ إلَّا إذَا اتَّسَعَتْ وَبَعُدَتْ الْأَقْطَارُ(بلغة السالك لأقرب المسالك المعروف بحاشية الصاوي على الشرح الصغير ۴/۱۹۰- الناشر: دار المعارف)يعني: تعدد خلیفه جایز نیست مگر اینکه سرزمین وسیع گردد و اقطار از هم دور گردند  و دور شود. شيخ  دسوقی مالكي  هم این سخن صاوی را مشابها می آورد و با تعلیق بیشتر اینگونه تایید می نماید ومی گوید: مَا ذَكَرَهُ الْمُصَنِّفُ مِنْ جَوَازِ تَعَدُّدِ الْقَاضِي بِمَنْعِ تَعَدُّدِ الْإِمَامِ الْأَعْظَمِ وَهُوَ كَذَلِكَ وَلَوْ تَبَاعَدَتْ الْأَقْطَارُ جِدًّا لِإِمْكَانِ النِّيَابَةِ وَقِيلَ بِالْجَوَازِ إذَا كَانَ لَا يُمْكِنُ النِّيَابَةُ لِتَبَاعُدِ الْأَقْطَارِ جِدًّا وَاقْتَصَرَ عَلَيْهِ ابْنُ عَرَفَةَ.[۲]

نتیجه:

  1. اقامه دو امام یا سه امام در یک سرزمین واحد و یک عصر واحد جایز نمی باشد
  2.   عقد امامت به بیشتر از یک امام در یک سرزمین واحد و یکپارچه و سرزمین های متقارب و نزدیک به همدیگر، عقد صحیح امام برای آن به این صورت است که به امام اول بیعت داده شود و باطل است به مخالف این امر عقد امامت داده شود و بیعتی به بیش از دو خلیفه در یک سرزمین متقارت و واحد صورت بگیرد
  3.  اما اگر متباعد و با اقطار وسیع باشد در این صورت استثنایی قایل شده اند و کثرت بیعت را جواز دانسته اند(باز این قول هم محل اختلاف است).الله اعلم.

در وضع موجود مسلمین باید با اتحادی اسلامی یک «جبهه» ی واحد بر علیه دشمنان اشغالگر و مزدوران آنها تشکیل دهند. هم اکنون دارالاسلام ایران اولین دارالاسلام از لحاظ زمان تشکیل در مییان دارالاسلامهای موازی کنونی و قویترین ابزار جهت تشکیل این جبهه است و تنها حسادت و کینه ی نابجا و جهل مانع از پیوستن عده ای به این جماعت و اهل جماعت شدن شده است نه دلیلی شرعی از یکی از مذاهب اسلامی.


[۱] تفسیر قرطبی ۱/۲۷۳- الناشر: دار الكتب المصرية – القاهرة-الطبعة: الثانية، ۱۳۸۴هـ – ۱۹۶۴ م

[۲] حاشية الدسوقي على الشرح الكبير۴/۱۲۵- الناشر: دار الفكر