اهل کتاب و اقرار به لا اله الا الله (۱۹)
بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم
مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی
برای کفار صرف تلفظ به لااله الا الله اگر همراه علم به معنای آن و عمل به خواسته های آن نباشد توحید به شمار نمی آید و اسلام هم به وسیله ی آن ثابت نمی شود؛ همان طور که اهل کتاب در زمان پیامبر صلی الله علیه و سلم به این کلمه تلفظ می کردند، اما چون به معنای آن عالم نبودند و به خواسته های آن عمل نمی کردند موحد و اهل لا اله الا الله به شمار نیامدند؛ گرچه غالبشان جاهل و مقلد و مؤول بودند. به همین دلیل وقتی که پیامبر صلی الله علیه و سلم معاذ رضی الله عنه را برای دعوت آن ها به سوی یمن فرستاد به وی گفت که قبل از هر چیز آن ها را به سوی شهادة ان لا اله الا لله و یا توحید دعوت نماید؛ اگر صرف تلفظ به لا اله الا الله توحید به شمار می آمد و جهل آن ها نسبت به لا اله الا الله برایشان عذر می بود حتماً پیامبر صلی الله علیه و سلم همچنانکه برای مسلمین عذر قائل بود برای آنها نیز عذر قائل می شد و آن ها را در دایره ی توحید به شمار می آورد همان طور که در آیات و احادیث چنین صریح آمده است:
قال الله تعالى: قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَايَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (آل عمران/۶۴).
عن ابن عباس رضي الله عنهما يقول: لما بعث النبي صلى الله عليه و سلم معاذ بن جبل إلى نحو أهل اليمن، قال له: إنك تقدم على قوم من أهل الكتاب، فليكن أول ما تدعوهم إلى أن يوحّدوا الله تعالى، فإذا عرفوا ذلك، فأخبرهم أن الله فرض عليهم خمس صلوات في يومهم و ليلتهم، فإذا صلوا، فأخبرهم أن الله افترض عليهم زكاة في أموالهم … (متفق علیه).[۱]
از عبدالله بن عباس رضي الله عنهما چنین روایت است: “وقتی که رسول خدا صلی الله علیه و سلم معاذ رضی الله عنه را به سوی یمن فرستاد به وی گفت: که در ابتدا و قبل از هر چیز آن ها را به سوی توحید و یکتاپرستی خداوند دعوت نماید؛ پس اگر در مورد توحید (لا اله – الا الله) شناخت و معرفت پیداکردند، آنگاه به آنان خبر بده که خداوند در طول روز و شب پنج نماز را بر آن ها واجب کرده است و اگر در این مورد از تو اطاعت کردند سپس به آنان خبر بده که خداوند زکات … و روزه ی ماه رمضان و … واجب نموده است.
شیخ عبدالرحمن بن حسن رحمه الله در شرح کتاب التوحید بعد از ذکر حدیث معاذ چنین می گوید: آن اهل کتابی که رسول خدا معاذ رضی الله عنه را برای دعوت آن ها بسوی یمن فرستاد، یهود و نصاری بودند، رسول خدا به معاذ گفت که در ابتدا و قبل از هر چیز آن ها را به سوی توحید و یگانگی خداوند دعوت نماید، اهل کتاب در یمن به لا اله الا الله اقرار می کردند ولی نسبت به معنا و مضمون این کلمه که عبارت است از یکتا پرستی و ترک پرستش غیر خدا، جاهل بودند و به خاطرهمین جهلی که نسبت به معنای لا اله – الا الله داشتند، اقرار کردنشان به این کلمه سودی برای آن ها در بر نداشت.[۲]
شناخت و معرفت صفات و خصوصیات و حقوق رب العالمین اصل دین اسلام به شمار می آید یعنی اگر یهودی در مورد خداوند و صفات و خصوصیات بی همتای وی جاهل باشد، مسلمان به شمار نمی آید گر چه به لا اله الا الله اقرار و تلفظ نماید. و کسی که ادعای اسلام می کند ولی خداوند را آن گونه که حق جایگاه خداوندی است نمی شناسد مثال وی همانند آن یهودی است که به لا اله الا الله اقرار می کند، در حالی که نسبت به معنای این کلمه جاهل بوده و گر چه به وجود خدا و خالقیت خدا اقرار می کند ولی صفات و خصوصیات بی همتای وی را نمی شناسد و بدون کفر به طاغوت و برائت از مشرکین و شرک، در انواع مختلف شرک و کفر گرفتار خواهد شد بدون آن که احساس کند.
وقال ابن تيمية نقلاً عن محمد بن نصر المروزي:” قالوا: ولما كان العلم بالله إيماناً والجهل به كفراً، وكان العمل بالفرائض إيماناً والجهل بها قبل نزولها ليس بكفر، لأن أصحاب رسول الله rقد أقروا بالله أول ما بعث الله رسوله إليهم ولم يعلموا الفرائض التي افترضت عليهم بعد ذلك، فلم يكن جهلهم بذلك كفراً، ثم أنزل الله عليهم الفرائض فكان إقرارهم والقيام بها إيماناً، وإنما يكفر من جحدها لتكذيبه خبر الله، ولو لم يأت خبر من الله ما كان بجهلها كافراً، وبعد مجيء الخبر من لم يسمع بالخبر من المسلمين لايكون بجهله كافراً، والجهل بالله في كل حال كفر قبل الخبر و بعده.”[۳]
ابن تیمیه به نقل از محمد بن نصر مروزی چنین می گوید: اهل سنت گفته اند: وقتی که علم و شناخت در مورد خداوند ايمان باشد و جهل در مورد خداوند كفر باشد، عمل به فرائض هم ایمان به شمار می آید ولی جهل نسبت به فرایض (احکام و شرایع) قبل از نزول آن کفر نمي باشد برای این که اصحاب رسول الله در همان ابتدا که خداوند پیامبرش را به سوی آن ها مبعوث نمود به وحدانیت الله (در ربوبیت و الوهیت) اقرار نمودند ولی آن فرائض و احکامی که بعداً بر آن ها واجب شد را نمی دانستند، و جهلشان نسب به این فرائض کفر نبود و سپس خداوند فرائض (احکام و شرایع) را بر آن ها نازل نمود؛ پس اقرارشان به وجوب این فرائض و عمل کردن به آن ایمان بود، و در خصوص فرائض فقط کسی تکفیر می شود که این فرائض را انکار نماید چون انکار فرائض به منزله ی تکذیب حکم خداوند است و اگر فرد مسلمانی هیچ خبری از خداوند در خصوص فرایض به وی نرسیده باشد وی به خاطر جهل نسبت به این فرائض کافر نمی باشد و بعد از آمدن خبر الهی اگر فردی از مسلمانان در مورد یکی از فرائض چیزی نشنیده باشد وی به خاطر جهل و (عدم رسیدن خبر) کافر نمی باشد و اما جهل به خداوند همانند فرائض (احکام و شرایع) نمی باشد بلکه در همه حال (برای غیر مسلمین) کفر می باشد چه قبل از خبر و چه بعد از آن.
قال الشيخ محمد نجدی رحمه الله تعالى: «إن المرتدين [فی زمن ابی ابکر الصدیق] افترقوا في ردَّتهم، فمنهم من كذب النبي صلی الله علیه و سلم و رجعوا إلى عبادة الأوثان و قالوا: لو كان نبيًا ما مات؛ و منهم من ثبت على الشهادتين، ولكن أقرَّ بنبوة مسيلمة، ظنًا أن النبي صلی الله علیه و سلم أشركه في النبوة، لأن مسيلمة أقام شهود زور شهدوا له بذلك، فصدقهم كثير من الناس. ومع هذا: أجمع العلماء أنهم مرتدُّون ولو جهلوا ذلك، ومن شك في ردتهم فهو كافر».[۴]
محمد نجدی گفته است: همانا مرتدین (در زمان ابوبکر صدیق) در نوع کفر و ارتدادشان متنوع و متفرق بودند کسانی بودند در میانشان که پیامبر خدا را تکذیب نمودند و دوباره به سوی بت پرستی سابق خود برگشتند و گفتند اگر وی واقعاً پیامبر بود نمی مرد و در بین شان کسان دیگری هم بودند بر شهادتین ثابت ماندند اما همراه آن مسلیمه را نیز به عنوان پیامبر خدا قبول نمودند چون گمان می کردند که رسول خدا صلی الله علیه و سلم وی را در امر نبوت با خود سهیم و شریک نموده است، زیرا مسلیمه ی کذاب برای این که ادعای سهیم بودن وی در امر نبوت از طرف مردم تصدیق شود شاهد و گواهان کذابی را در این زمینه قرار داده بود که بر صحت ادعای وی شهادت و گواهی مي دادند و برای همین مردمان بسیاری وی را تصدیق نمودند ولی با وجود این علمای صحابه رضی الله عنهم در مورد کافر و مرتد بودن پیروان مسلیمه گر چه از روی جهل هم وی را تصدیق نموده باشند اتفاق نظر داشتند و همچنین متفق بودند که هر کس در مرتد بودن پیروان مسلیمه شک داشته باشد او نیز کافر است. بر این اساس مرتدین نیز همچون اهل کتاب و شبهه اهل کتاب از امتیاز عذر به جهل برخوردار نیستند.
وقال الشيخ محمد نجدی: ويقال أيضاً هؤلاء أصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم قاتلوا بني حنيفة، وقد أسلموا مع النبي صلی الله علیه وسلم وهم يشهدون أن لا إله إلا الله وأن محمداً عبده ورسوله، ويؤذنون ويصلون. فإن قال: إنهم يقولون: إن مسيلمة نبي. قلنا: هذا هو المطلوب. إذا كان من رفع رجلاً إلى رتبة النبي صلی الله علیه وسلم كفر وحل ماله ودمه ولم تنفعه الشهادتان ولا الصلاة، فكيف بمن رفع شمسان أو يوسف أو صحابياً أو نبياً في رتبة جبار السموات والأرض، سبحان الله ما أعظم شأنه: كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ (روم/۵۹)
محمد نجدی در رد این شبهه که گویندگان لا اله الا الله از دین خدا خارج نمی شوند گر چه مرتکب شرک و کفر بواح هم بشوند؛ چنین گفته است: و همچنین در رد این شبهه گفته می شود که اصحاب رسول الله صلی الله علیه و سلم با قبیله ی بنی حنیفه جنگیدند و خون و مالشان را حلال دانستند در حالی که طایفه ی بنوحنیفه در زمان حیات پیامبر مسلمان شده بودند و به شهادت «أن لا إله إلا الله وأن محمداً عبده و رسوله» اقرار می کردند و اذان می دادند و نماز می خواندند و اگر کسی گفت آخر طایفه ی بنوحنیفه می گفتند که مسلیمه پیامبر خدا است، ما هم می گوییم نکته و هدف مورد نظر نیز همین است وقتی کسی، شخصی را به رتبه و مقا م پیامبر صلی الله علیه و سلم برساند کافر شده و خون و مالش حلال است و شهادتین و نماز به وی نفعی نمی رساند پس حال کسی که اشخاصی همانند شمسان و یا یوسف و یا صحابه ای و یا پیامبری را به رتبه و منزلت جبار آسمان ها و زمین برساند چگونه خواهد بود؟! [يعنی وقتی شریک قائل شدن برای پیامبر حكمش چنین باشد پس شریک قائل شدن برای خداوندی که شأن و منزلتش از همه کس بزرگ تر است چگونه خواهد بود]؛ سبحان الله برای خداوند بلند مرتبه ای که در حق کسانی که شأن و عظمت وی را درک ننموده اند چنین فرموده است: اين چنين خداوند بر دل هاي كساني كه درک و شعور ندارند مهر مينهد.[۵]
بسياری از کسانی که مسلیمه را تصدیق نمودند مردمان جاهلی بودند که گمان می کردند شاهدان مسلیمه راست می گویند و لذا تحت تأثیر شبهات و فریب کاریهای مسلیمه قرار گرفتند و هم زمان که به وحدانیّت خداوند و رسالت پیامبر اسلام اقرار می نمودند به مسیلمه نیز ایمان آوردند؛ چون بسیاری از آن ها گمان می کردند که واقعاً پیامبر وی را در امر نبوت با خود شریک و سهيم نموده است. اما صحابه ی رسول الله در بین عالم و جاهلشان فرق نگذاشتند و به صورت معین حکم کفر تمامی آن ها را صادر نمودند و حتی حکم کفر کسانی را هم صادر نمودند که در مرتد و کافر بودنشان شک داشتند.
قال الشيخ سليمان بن عبد الله بن محمد نجدی:” أن المراد من شهادة أن لا إله إلا الله هو الإقرار بها علماً و نطقاً وعملاً، خلافاً لما يظنه بعض الجهال أن المراد من هذه الكلمة هو مجرد النطق بها، أو الإقرار بوجود الله أو ملكه لكل شيء من غير شريك، فإن هذا القدر قد عرفه عباد الأوثان وأقروا به، فضلاً عن أهل الكتاب، ولو كان كذلك لم يحتاجوا إلى الدعوة إليه”. [۶]
شیخ سلیمان بن عبدالله می گوید: همانا منظور از شهادة أن لا اله الا الله اقرار نمودن به کلمه ی لا اله الا الله همراه با علم و عمل می باشد، بر خلاف آنچه که بعضی از جهال گمان می نمایند، گمانشان بر این است که منظور و مراد از لا اله الا الله فقط یک تلفظ نمودن است و بس! یا این که می گویند که هدف از این کلمه اقرار به وجود خدا و یا اقراربه مالکیت بلا منازع و بلا شریک خداوند است معمولاً مشرکین و بت پرستان به این مقدار از توحید آشنایی داشتند و به آن اقرار می نمودند تا چه رسد به اهل کتاب، اگر مسأله این طور می بود که آن ها گمان می کنند دیگر احتیاجی به دعوت مشرکین و اهل کتاب به سوی توحید نبود!.
ويقول الإمام الشوكاني رحمه الله: وليس قول؛ لا إله إلا الله من دون عمل بمعناها مثبتاً للإسلام، فإنه لو قالها أحد من أهل الجاهلية وعكف على صنمه يعبده لم يكن ذلك إسلاما .[۷] امام شوکانی رحمه الله می گوید: اقرار نمودن به لا اله الا الله بدون عمل کردن به معنای آن ثابت کننده ی اسلام نیست، لذا اگر کسی از اهل جاهلیت این کلمه را بر زبان جاری کند و همزمان بر بت خود ملازمت داشته و آن را پرستش نماید یعنی بت پرستی خود را ترک نکند این اقرارنمودن وی به لا اله الا الله همراه با پرستش غیر خدا ، اسلام به شمار نمی آید … .
قال الشيخ سليمان بن عبد الله: ولا ريب أنه لو قالها (اي لا اله الا الله) أحد من المشركين ونطق أيضًا بشهادة أن محمدا رسول اللّه ولم يعرف معنى الإله ولا معنى الرسول، وصلى وصام وحج، ولا يدري ما ذلك إلا أنه رأى الناس يفعلونه فتابعهم ولم يفعل شيئًا من الشرك، فإنه لايشك أحد في عدم إسلامه وقد أفتى بذلك فقهاء المغرب كلهم في أول القرن الحادي عشر أو قبله، في شخص كان كذلك، كما ذكره صاحب « الدُر الثمين في شرح المرشد المُعين» من المالكية، ثم قال شارحه: وهذا الذي أفتوا به جليّ في غاية الجلاء، لا يمكن أن يختلف فيه اثنان.[۸]
شيخ سليمان بن عبد الله رحمه الله چنین مي گويد: شكي در این نیست که اگر فرد مشرکی کلمه ی لا اله الا الله را بر زبان جاری کند و همچنین به شهادة محمد رسول الله هم تلفظ نماید ولی نه معنای اله (توحید الوهیت) را بداند و نه معنای رسول (رسالت) را، و نماز بخواند و روزه بگیرد و حج کند ولی معنا و مفهوم این عبادات را نداند فقط می بیند که مردم این کارها را انجام می دهند وی نیز در انجام این کارها ازمردم تبعیت و تقلید می نماید و هیچ شرکی را هم انجام نمی دهد، هیچ احدی از علمای اسلام در عدم اسلام همچون کسی شک ننموده است، تمامی علمای مغرب در اول قرن یازدهم و قبل از آن در مورد عدم صحت اسلام همچون کسی فتوا داده اند همانطور که صاحب «الدُر الثمين في شرح المرشد المُعين» از علمای مالکی آن را ذکر نموده است و سپس شارح الدر الثمین در مورد این فتوا می گوید: این فتوایی را که علمای مغرب صادر نموده اند چنان واضح و آشکار است که ممکن نیست دو نفر در مورد آن اختلاف نظر پیدا کنند.
در این صورت عنصر آگاهی در ورود به اسلام برجستگی خود را نشان داده و اینکه کفار بر خلاف اهل قبله دارای امتیاز عذر به جهل نیستند.
……………………………
[۱]– مسلم ؛ نیز البخاري/ حديث رقم: ۶۹۳۷
[۲]-عبدالرحمن حسن، قرة عيون الموحدين، ص/۳۶ و۳۷
[۳]– ابن تیمیه، مجموعة الفتاوي، ج۷ ص۳۲۵
[۴]– اعلام، الدرر السنية، ج۸ ص ۱۱۸
[۵]– محمد نجدی، كشف الشبهات، ص۲۰
[۶]– سلیمان عبدالله، تيسير العزيز الحميد، ص ۱۲۶
[۷]– الشوکانی، الدر النضيد في إخلاص كلمة التوحيد، ص/۲۱
[۸]– سلیمان عبدالله، پیشین، ص ۸۰, ۸۱