برائت و بیزاری از اهل شرک = کفر به طاغوت = لا اله (۲۶)
بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم
مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی
برائت و بیزاری از مشرکین غیر اهل کتاب اصلی است، که مسلمین با استناد به آیه ی: وَأَذَانٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَبَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُوا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ (توبه/۳) «و این اعلامى است از ناحیه ی خدا و پیامبرش به (عموم) مردم در روز حج اکبر (روز عید قربان) که خداوند و پیامبر او از مشرکان بیزارند … » انجام می دهند.
خدا و رسول در روز حج اکبر به عموم مردم این طور اعلام کردهاند که، براى همیشه از مشرکین غیر اهل کتاب برى و بیزارند و مؤمنین که پیرو خدا و رسول مىباشند بدون تردید باید براى همیشه از مشرکین غیر اهل کتاب بیزار باشند. آیات برائت و اعلان بیزاری خدا و رسول صلی الله علیه و سلم در مورد مشرکان غیر اهل کتاب [که در حقیقت سکولاریست های آن زمان بودند] و پیمان شکنی کرده بودند، نازل شد[۱]و این آیه ی شریفه یک اصل کلی را به همه ی مردم جهان تا روز قیامت می دهد، یعنی مسلمین با مشرکین غیر اهل کتاب سر ناسازگاری داشته و اعلام بیزاری می جویند.
برائت از اهل شرک و شرک کاملاً به هم مربوط بوده و از هم جداناپذیرند و به عبارتی دیگر همان کفر به طاغوت و یا همان قسمت نفی لا اله- الا الله است که شرط صحت اسلام و رکن توحید به شمار می آید. یعنی اگر برائت از اهل شرک و شرک همزمان حاصل نشود اسلام و ایمانی هم حاصل نخواهد شد؛ و اما برائت از شرک اکبر یعنی شناختن همه ی انواع شرک و ترک کلی آن و از آن متنفر بودن و از آن دوری نمودن؛ و برائت از اهل شرک یعنی برائت از تمامی کسانی که مرتکب شرک اکبر هستند یعنی آن ها را دوست نداشتن و عذرتراشی نکردن برای آن ها و حکم نمودن به خروج آن ها از دایره ی دین خداوند.
شیخ حمد بن عتيق رحمه الله می گوید: در این جا یعنی در کلام خداوند نکته ی بدیع و لطیفی وجود دارد که می فرماید: إِنّا بُرَءآؤاْ مّنْكُمْ وَمِمّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ: ما از شما و از چیز هایی که به غیر از خداوند می پرستید بری و بیزاریم (ممتحنه/۴) و آن هم این است که خداوند برائت از مشرکین یعنی عبادت کنندگان غیر خدا را بر برائت از بت ها یعنی معبودانی که به غیر از خداوند مورد پرستش قرار می گیرند مقدّم نموده است برای این که اولی یعنی برائت از عبادت کنندگان غیر خدا از دومی یعنی برائت از شرک و معبودان مشرکین مهم تر است، چون بعضی وقت ها مشاهده می شود که فرد از بت ها و معبودان مشرکین برائت می کند ولی از کسانی که این بت ها را پرستش می کنند برائت نمی کند، همچون شخصی به خاطر عدم برائت از مشرکین واجب الهی را به جای نیاورده است؛ و اما وقتی که از مشرکین برائت نماید این برائت از آن ها مستلزم برائت از معبودان مشرکین هم می باشد همانند این فرموده ی خداوند که در این مورد فرموده است: وَأَعْتَزِلُكُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ وَأَدْعُو رَبّي عَسَىَ أَلاّ أَكُونَ بِدُعَآءِ رَبّي شَقِيّاً (مريم/۴۸) و از شما (اي پدر! و اي قوم مشرک!) و از آنچه به جز خدا ميپرستيد كنارهگيري و دوري مي كنم، و تنها پروردگارم را ميپرستم. اميد است در پرستش پروردگارم (طاعت و عبادت من پذيرفته شود و) بدبخت و نوميد نگردم. در این آیه ی مبارکه اعتزال و کناره گیری از مشرکین بر اعتزال و کناره گیری از معبودان مشرکین مقدّم شده است.[۲]
برائت از شرک و مشرکین دو شئ لاینفک و جداناپذیرند و جزو اصل دین تمام پیامبران الهی به شمار می رود و در اصل دین هم اجتهاد و اختلاف و تفرّق برای هیچ احدی جایز نیست. نمی توان بخشی از آن را پذیرفت و بخشی دیگر از قوانین شریعت را کنار گذاشت یا انکار نمود: وَيقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَن يَتَّخِذُواْ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلاً* أُوْلَـئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقًّا وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُّهِينًا (النساء/۱۵۰،۱۵۱(كساني كه به خدا و پيغمبرانش ايمان ندارند و ميخواهند ميان خدا و پيغمبرانش جدائي بيندازند (و بگويند كه به خدا ايمان داريم، ولي به پيغمبران ايمان نداريم) و ميگويند كه به برخي از پيغمبران ايمان داريم و به برخي ديگر ايمان نداريم، و ميخواهند ميان آن (كفر و ايمان) راهي برگزينند (ولي ميان كفر و ايمان فاصلهاي نيست و دو راه بيش وجود ندارد: راه كفر و راه دين). آنان جملگي بي گمان كافرند، و ما براي كافران عذاب خواركنندهاي فراهم آوردهايم.
برائت از شرک و مشرکین جزو اصل دین (توحید) می باشد و در اصل دین هم اجتهاد نمودن جایز نمی باشد چون اگر در اصل دین اجتهاد و اختلاف جایز می بود؛ خداوند در قرآن اختلاف و تفرقه در اصل دین را را به عنوان شرک معرفی نمی کرد:
قال أبن منده رحمه الله في كتابه التوحيد: باب ذكر الدليل على أن المجتهد المخطئ في معرفة الله عز وجل و وحدانيته كالمعاند، ثم قال :قال الله تعالى مخبرا عن ضلالتهم ومعاندتهم: قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا* الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا (کهف/۱۰۳،۱۰۴).
امام إبن منده رحمه الله از علماي سلف در کتابش[۳]بابی را گشوده است تحت عنوان «باب ذکر دلیل» در مورد این که در شناخت پروردگار و شناخت وحدانیت وی«حکم فرد مجتهد مخطئ همانند حکم فرد معاند است» سپس إبن منده رحمه الله فرموده ی خداوند را ذکر کرده و می گوید که خداوند در سوره ی مبارکه ی کهف آیات ۱۰۳ و ۱۰۴ در مورد ضلالت و عناد اهل كتاب و باقي اهل كفر چنین خبر داده است: بگو آيا شما را از زيان كارترين مردم آگاه گردانم [آنان] كسانىاند كه كوشششان در زندگى دنيا به هدر رفته و خود مىپندارند كه كار نیک انجام مىدهند. اي پيغمبر! بگو: آيا شما را از زيان كارترين مردم آگاه سازم؟ آنان كساني اند كه تلاش و تكاپوي شان (به سبب تباهي عقيده و باورشان) در زندگي دنيا هدر ميرود (و بي سود ميشود) و خود گمان ميبرند كه به بهترين وجه كار نيك ميكنند (و طاعت و عبادت شركآلودشان موجب رستگاري شان ميشود).
یعنی فرد مجتهد گرچه نیت وی خیر است و با این اجتهاد خود قصد رسیدن به حق را دارد ولی چون که وی قدم در میدانی نهاده كه اجتهاد و تأویل و … در آن برای هیچ کس جایز نمی باشد برای همین حکم وی همانند حکم فرد معاند می باشد.
قال الإمام الشوكاني رحمه الله في إرشاد الفحول في باب الاجتهاد: ما يكون الغلط فيه مانعا من معرفة الله ورسوله كما في إثبات العلم بالصانع والتوحيد والعدل قالوا فهذه الحق فيها واحد فمن أصابه أصاب الحق ومن أخطأه فهو كافر. امام شوکانی رحمه الله در ارشاد الفحول در باب الاجتهاد سخنی مشابه سخن إبن منده رحمه الله گفته است: چیزهایی هست که اشتباه و غلط در آن مانع شناخت خدا و رسولش می شود همانند اثبات علم در مورد آفریدگار و توحید (ربوبیت و ألوهیت) و عدل، «علمای اسلام در همچون مواردی كه مربوط به اصل دين است گفته اند که حق در آن یکی است یعنی هر کس در اجتهاد خود اصابت نماید به حق اصابت نموده و هر کس در آن به خطا رود کافر است».
قال الله تعالی: كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ (بقره/۲۱۳).
مردم، امتى يگانه بودند پس خداوند پيامبران را نويدآور و بيمدهنده برانگيخت و با آنان كتاب [خود] را به حق فرو فرستاد تا ميان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داورى كند و جز كسانى كه [كتاب] به آنان داده شد، پس از آن كه دلايل روشن براى آنان آمد به خاطر ظلم وکینه توزی [و و حسدى] كه ميانشان بود در آن اختلاف نكرد پس خداوند آنان را كه ايمان آورده بودند به توفيق خويش به حقيقت آنچه كه در آن اختلاف داشتند هدايت كرد و خدا هر كه را بخواهد به صراط مستقیم (توحید) هدايت مىكند. و قال تعالی: شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحاً وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَاتَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَن يُنِيبُ.[۴]
قال الله تعالي فی شأن هؤلاء الذین فرّقوا دينهم وكانوا شيعاً:
إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمْ وَكَانُواْ شِيَعًا لَّسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ (انعام/۱۵۹) بي گمان كساني كه آئين خود را پراكنده ميدارند و دسته دسته و گروه گروه ميشوند (و هر دسته و گروهي از مكتبي و مذهبي پيروي ميكنند) تو به هيچ وجه از آنان نيستي و (حساب تو از آنان جدا و) سر و كارشان با خدا است و خدا ايشان را از آنچه ميكنند باخبر ميسازد (و سزاي آنان را خواهد داد) … قُلْ إِنَّنِي هَدَانِي رَبِّي إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ دِينًا قِيَمًا مِّلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ* قُلْ إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ* لاَ شَرِيكَ لَهُ وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ (انعام/۱۶۱/۱۶۲/۱۶۳) بگو: بي گمان پروردگارم (با وحي آسماني و نشان دادن آيات قرآني و گستردهي جهاني) مرا به راه راست رهنمود كرده است و آن دين راست و استوار و پابرجا، يعني دين ابراهيم است. همان كسي كه حقّ گرا (و از آئين هاي انحرافي محيط خود رويگردان) بود و از زمرهي مشركان نبود. بگو: نماز و عبادت و زيستن و مردن من از آن خدا است كه پروردگار جهانيان است خدا را هيچ شريكي نيست، و به همين دستور داده شدهام، و من اوّلين مسلمان هستم.
آیات مبارکه ی مذکور شأن نزولشان در مورد اهل کتاب می باشد آن اهل کتابی که گویندگان لا اله الا الله بودند و خود را مسلمان و پیرو پیامبران خدا می دانستند؛ خداوند در این آیات و آیات دیگر به خاطر جهلشان نسبت به توحید و در نتیجه ارتکابشان به شرک و کفر صریح و اختلاف و تفرقه ای که در اصل دین شان به وجود آورده بودند آ نها را به عنوان مشرکین و کفار نام می برد در حالی که جاهل و مقلد و مؤول بودند و گرچه شأن نزول این آیات در خصوص اهل کتاب است اما عبرت به عموم خطاب و لفظ است نه به خصوص سبب و هر کس تا قیامت مانند اهل کتاب جاهل توحید باشند و مرتکب شرک و کفر صریح اکبر شوند و در اصل دین اختلاف و تفرقه به وجود آورند جزو کفار و مشرکین خواهند بود گرچه همانند آن ها ادعای مسلمانی کنند و گویندگان لا اله الا الله باشند.
قال الله تعالی: قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَسْتُمْ عَلَى شَيْءٍ حَتَّىَ تُقِيمُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ (المائده/۶۸) بگو: اي اهل كتاب! شما بر هيچ (دين صحيحي از اديان آسماني پايبند) نخواهيد بود، مگر آن كه (ادّعا را كنار بگذاريد و عملاً احكام) تورات و انجيل و آنچه از سوي پروردگارتان (به نام قرآن) برايتان نازل شده است برپا داريد (و در زندگي پياده و اجرا نمائيد).
سید قطب رحمه الله در تفسیر این آیه چنین می گوید: کسانی که می گویند مسلمان هستند و در حالی که آنچه را که از طرف پروردگارشان بر آن ها نازل شده در زندگی خود بر پا نمی دارند در این صورت آن ها نیز همانند اهل کتاب بر هیچ نصیبی از دین خداوند نیستند. و لذا کسی که می خواهد به عنوان یک مسلمان به شمار آید می باید بعد از این که کتاب خدا را در مورد خود و در زندگی روزمره ی خود به کار بست، آن وقت در مقابل کسانی که به کتاب خدا عمل نمی کنند قرار گرفته و صراحتاً به آن ها بگوید که شما بر هیچ نصیبی از دین خداوند نیستید و به آن ها بگوید که پروردگار و صاحب این دین، ادعای آن ها را از این که می گویند بر دین خدا هستند، رد می کند … لذا در این مورد، مفاصله (یعنی جدا شدن صف اهل اسلام از صف اهل کفر) ضروری بوده و همچنین دعوت نمودن اهل شرک و کفر از نو به سوی اسلام واجب هر مسلمانی است که کتاب خداوند را در مورد خود و در زندگی روزمره ی خود به کار بسته است. بنابراین ادعای اسلام به وسیله ی اقرار (خود را به ملت اسلام نسبت دادن) و وراثت (اسلام را از آباء و اجداد به ارث بردن)، ادعایی است که اسلام و ایمانی به وسیله ی آن ثابت و حاصل نمی شود و در هیچ ملت و هیچ زمانی نبوده است که اقرار و وراثت، صفت تدین به دین خدا را به صاحب خود ببخشد.[۵]
قال الله تعالی: لَّيْسَ بِأَمَانِيِّكُمْ وَلا أَمَانِيِّ أَهْلِ الْكِتَابِ مَن يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِهِ وَلاَيَجِدْ لَهُ مِن دُونِ اللّهِ وَلِيّاً وَلاَ نَصِيراً (نساء/۱۲۳) نه به آرزوهاي شما و نه به آرزوهاي اهل كتاب است. هركس كه كار بدي بكند در برابر آن كيفر داده ميشود، و كسي را جز خدا يار و ياور خود نخواهد يافت.
در این آیه به طور عام گفته شده که هرکس کار بد کند به سزای الهی خود خواهد رسید دیگر فرق نمی کند اهل کتاب باشد و یا فردی منتسب به شریعت پیامبر خاتم باشد و به این نکته ی مهم هم توجه کنیم که بزرگ ترین کار بد که خدا از آن نهی نموده شرک و کفر است و احکام مربوط به شرک و کفر هم ثابت است. یعنی همان طور که اهل کتاب به خاطر ارتکاب شرک و کفر صریح و تفرقه و اختلاف در اصل دین از دین خداوند خارج شدند به همین شکل مردمان منتسب به امت محمد صلی الله علیه و سلم نیز به خاطر ارتکاب شرک و کفر صریح و تفرقه و اختلاف در اصل دین از دین خداوند خارج به شمار می آیند و همان طور که ادعا و آرزوهای توخالی به اهل کتاب و طایفه ی قریش نفعی نرساند به مدعیان مشرک وکافر منتسب به این امت هم نفعی نخواهد رساند لذا این قانون و سنت خداوند است در مورد اصل دین و احکام مربوط به آن؛ و در همه ی زمان ها و برای همه ی ملت ها ثابت می باشد. کما قال تعالی: وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً (الاحزاب/۶۲) و در سنّت خدا دگرگوني نخواهي ديد.
قال تعالی: “فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَايَعْلَمُونَ* مُنِيبِينَ إِلَيْهِ وَاتَّقُوهُ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ* مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ” (الروم/۳۰-۳۱-۳۲). روي خود را خالصانه متوجّه آئين (حقيقي خدا، اسلام) كن. اين سرشتي است كه خداوند مردمان را بر آن سرشته است. نبايد سرشت خدا را تغيير داد (و آن را از خداگرائي به كفرگرائي، و از دينداري به بيديني، و از راستروي به كجروي كشاند). اين است دين و آئين محكم و استوار، و ليكن اكثر مردم (چنين چيزي را) نميدانند. اي مردم! رو به خدا كنيد و با توبه و اخلاص در عمل) به سوي خدا برگشته، و از (خشم و عذاب) او بپرهيزيد، و نماز را چنان كه بايد بگزاريد، و از زمرهي مشركان نگرديد از آن كساني كه آئين خود را پراكنده و بخش بخش كردهاند و به دستهها و گروه هاي گوناگوني تقسيم شدهاند. هر گروهي هم از روش و آئيني كه دارد خرسند و خوشحال است (و مكتب و مذهب ساختهي هوا و هوس خود را حق ميپندارد).
[۱]– ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، تهران، انتشارات دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۷۴ شمسی، چاپ اول، ج۷، ص ۲۸۵ تا ۲۸۷
[۲]– حمد عتیق، مجموعة التوحيد: رسالة النجاة والفكاك من موالاة أهل الإشراك، ص۳۰۵ [ نقل از کتاب ” شهد الاعتقاد “ج۲ ص ۴۲۵ – ۴۲۸]
[۳]– ابن منده، التوحید، ج۱ ص ۳۱۴
[۵]– سید قطب، في ظلال القرآن،ج ۲/۹۴۰