مسیر انحرافی و لغزشگاه تکیه بر قومیت گرائی و ناسیونالیسم

مسیر انحرافی و لغزشگاه تکیه بر قومیت گرائی و ناسیونالیسم

نویسنده: شیخ عاصم برقاوی

بسم الله الرحمن الرحیم

خداوند متعال خطاب به پیامبرش  صلی الله علیه وسلم می­فرماید: «أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوَى» ضحی/۶: «آياخداتورايتيم نيافت وپناه نداد؟‏» یعنی: تو را نزد جدکافرت پناه داد و بعد از او نزد عموی کافرت پناه دادکه تو را نصرت داد و از تو حمایت کرد و اذیت وآزار قومت را از تو بازداشت.

و خداوند سبحانه وتعالی در مورد دشمنان پیامبر شعیب علیه السلام می­فرماید: «لَوْلاَ رَهْطُكَ لَرَجَمْنَاكَ» هود/۹۱: «اگر قبیله و خویشاوندانت نبودند تو را سنگسار می­نمودیم.» درحالی که خویشاوندان اوکافر بودند.

و خداوند متعال درباره­ی پیامبر خدا صالح علیه السلام و ولی او که از او دفاع می­نمود میفرماید: «قَالُوا تَقَاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَيِّتَنَّهُ وَأَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ مَا شَهِدْنَا مَهْلِكَ أَهْلِهِ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ ‏»نمل/۴۹: «گفتند: براي همديگربه خداسوگندبخوريدكه برصالح وخانواده‌اش شبيخون مي‌زنيم وآنانرابه قتل مي‌رسانيم،سپس به ولي اومي‌گوئيم كه مادركشتن (وي و) خانواده‌اش شركت نداشته‌ايم و (درآنچه مي‌گوئيم) راستگوئيم.»

بر داعی یا مجاهد حرجی نیست، اگر قوم کافرش او را نصرت دهند یا قبیله­اش یا خویشاوندانش با انگیزه­ی جاهلیت و هم قبیله بودن از او دفاع کنند و برایش مشکلی نیست که از تأیید قومش برای او، که بر اساس روابط قومی و نسبی است، استفاده کند، مادامی که ولاء و براء و دوستی و دشمنی را براساس این روابط جاهلی قرار ندهد.

و از همین جنس است، اگر کسانی از ملی­گراها و یا فعالان حقوقی و یا دمکراسی­گراها یا غیرآنها، ازکسانی که منهج غیراسلامی دارند، او را نصرت دهند و از او دفاع کنند، و مانند آن است اگرکسانی همچون بعضی از داوطلبان سازمانهای بین المللی کافر چه سکولار و چه غیر آن که ظاهراً سعی در کاستن ظلم وستم دارند او را یاری دهند، در این مورد هیچ مشکل و حرجی بر مجاهد نیست مادامی که از این مناهج منحرف و ادیان کفری برائت نموده و به آنها کفر می­ورزد وآنها را مدح نمی­کند یا بر اساس آنها ولاء و براء ندارد.

اما امری که هیچگاه و به هیچ حالی برای او جایز نیست، و مقصود ما هم در اینجا آگاهی دادن نسبت به آن و هشداردادن در موردآن است، میل کردن و اتکا بر قبیله و امثال آن ازآنچه که بیان کردیم و اعتماد و اتکاء و توکل برآنها است، این روابط و این پیمانها و این هیئات، اگر خداوند متعال در وقتی از اوقات یا برخی شرایط آنها را برای مسلمان مسخرگرداند و ازآنها استفاده نمود در این حالت حرجی بر او نیست، اما اینکه او به آنها میل کند و از همان ابتدا به آنها دل ببندد و در جهادش برآنها اعتماد کند، این از لغزشگاهها و پرتگاههای کشنده­ای است که من با اهل آنها زندگی نموده­ام وآنها را نصیحت نموده­ام اما نصیحت پذیرند­گانشان اندک بوده­­­اند.

در پیچ وخم­های شنزار(صحرا) نصیحت خود را برای آنها به کار بردم

اما آنها طریق رشد (هدایت) را نشناختند مگر، چاشتگاه فردا (زمانی که دیگر فرصت از دست رفته بود)

بعضی از اینگونه افراد، جوانانی هستندکه حماسه­ و احساس آنها را تحریک می­کند، بدون اینکه آگاهی و اطلاعی از شرع یا واقع داشته باشند، و تازه از جاهلیت به اسلام داخل شده­اند، و هنوز از جاذبه­های جاهلی و افتخار به روابط قبیله­ای رها نشده­اند تا جایی که این امر بعضی ازآنها را به جایی کشانیده که گرفتن اسباب سریّت وکتمان را عیب و عار یا ترس و خودباختگی تصور می­کنند.

و دیگری که اعتمادش بر احوال و واقع قبیله­ای که با آن زندگی می­کند، او را واداشته که آشکارا و علنی اسلحه­ی خودکارش و حتی  بمب­هایش را با خود حمل کرده و با اتومبیلش آنها را اینجا و آنجا می­گرداند تا به این وآن نشان دهد، و از پرحرفی وگفتگو با هرکسی درباره­ی افکار وآرزوهایشبرای کشتن آمریکاییها و ویران کردن مراکز آنها درکشور، ابایی ندارد، سپس هنگامی­که در تحقیقات بازجویی که دشمنان خدا از او به عمل می­آورند و این چیزها را بیان می­کنند، تعجب می­کند و می­پرسد: آنها چگونه بر این مسائل اطلاع یافته­اند؟! و چگونه به آنها رسیده است؟! و این امر را به امکانات ترس­آورآنها و وسائل جدید و جاسوس­های پخش شده … و … نسبت می­دهد و هرگزآن را به تفریط و کوتاهی وکم عقلی و بی­نظمی­ای که فراموشش کرده، نسبت نمی­دهد.

و چقدر به امثال این افراد  تذکر داده و آنها را نصیحت کرده­ام که فریب چشم­پوشی­ها و رفتارهای مسالمت­آمیز طواغیت با طوائفشان و نیز سکوت آنها در برابر مسلح بودن این طوائف را نخورند و به آنها اعتماد نکنند، زیرا این رفتار با عشائر و طوائف مسلح آنها تا زمانی پاپرجاست که ولاء و هم پیمانی آنها برای دولت آشکار و ظاهر باشد، حتی در بعضی از دولتها، طواغیت، اسلحه­های طلاکاری شده و مزیّن را به مشایخ عشائر و رؤسای قبایل هدیه می­دهند، و این همه جز به این خاطر نیست که آنها می­دانندکه این اسلحه بکار گرفته نمی­شود مگر برای پشتیبانی از دولت و تثبیت پایههای حکومت طواغیت، مادامی که قبیله یا طایفه از دولت است و ولاء و دوستی­اش برای آن طواغیت است.

اما همین که یکی از فرزندان همان قبیله ولائش را تغییرمی­دهد، و ولائش فقط برای اسلام و اهل آن شده و از انصار دین می­گردد و دشمنی و عداوتش را نسبت به طاغوت إظهار می­کند و از اولیاء طاغوت برائت می­ورزد یا سعی در جهاد با اربابان طاغوت از غربی­ها یا شرقی­ها می­نماید، در این هنگام موازین عوض می­شود و امور منقلب می­گردد، طاغوت در همان لحظه برای­آن فرزند قبیله، و چه بسا برای تمام قبیله­اش اگر در فکر حمایت و پناه دادن به او باشند، دندان­های درنده­اش را ظاهر و نمایان می­کند، چگونه این امر رخ ندهد در حالی که بسیاری از این  طواغیت از نزدیکترین افراد به خود ابراز برائت کرده و رفتارشان در قبال آنها به یکباره منقلب می­گردد و آن هنگامی است که حقایق روشن می­گردد، از جمله­ آنها کسانی هستند که پدرشرا از خود دور کرده یا به برادرش  خیانت نموده یا نزدیکترین کسانش را در راه مصالحه یا مصلحت نظامش و یا به خاطرمصالح اربابانش، ازسر راه کنارگذاشته است، پس آیا این عاقلانه است که عشیره یا قبیله­ای مانع از این امر شده و طواغیت را از این امور باز دارد.

حقیقت این است که این امر، امری آشکار و معروف است  و در سیره­ی پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز واضح است،که با وجود اینکه پیامبر صلی الله علیه و سلم افضل قریش از لحاظ طایفه و شریف­ترین آن از جهت آباء و اجداد بود، هنگامی­که برائتش را از دین قریش اظهار نمود و دشمنی و عداوتش با معبودهای آنها را آشکار نمود وآنها را سبک شمرد، قریش بر او انکار نمود، و طایفه پیامبر صلی الله علیه وسلم برای قریش اهمیتی نداشت بلکه علیه آن تجمع نمودند و بنی­هاشم را در شعب ابوطالب محاصره نمودند و با آنها قطعرابطه نمودند و آنها را مورد اذیت وآزار قرار دادند.

و به همین گونه، طواغیت در هر زمانی به منظور تثبیت تاج و تختشان بر قبائل اعتماد می­کنند و مادامی که با آنها هم پیمان هستند و در صف و جبهه­ی آنان قرار دارند، از بسیاری از تجاوزات و مخالفات آنها چشم­پوشی می­کنند.

اما زمانیکه- همان قبیله- به فکر یاری دادن بعضی از فرزندانش که در صف رویارویی با طواغیت ایستاده­اند، می­افتد- و این گونه قبائل در زمان ما کمیاب هستند- در این حالت طاغوت هیچ اهمیتی برای آن قبائل قائل نخواهد بود و حرمات آن را مباح می­داند، انگار نه انگارکه این همان قبیله­ای است که دیروز نزد آنها احترامی داشت، و این مسأله چیزی است که مردم در سرزمینمان با آن زندگی کرده­اند و دیده­اند شهرها و روستاهایی را که وقتی اقدام به پناه دادن بعضی از فرزندانشان نموده وآنها را به دولت تسلیم  ننمودند، چگونه به کلی درهم کوبیده شدند، و به میدان معرکه­ای تبدیل شدندکه تانکها و ماشین­های نظامی به آن یورش آورده و هواپیماها آن را بمباران کردند، و من خودم می­شنیدم که دشمنان خداوندآن جوانان و عشائرشان را با زشت­ترین الفاظ و پست­ترین کلمات، دشنام می­دادند و می­گفتند:که ما خطوط قرمزی داریم که هر موقع ازآنها تجاوزگردید دیگر طایفه و غیرآن برای ما مهم نیست!

هیچ شکی ندارم مهمترین خط قرمز آنها حفظ امنیت اربابان آمریکاییشان است حتی قبل از حفظ امنیت تاج و تخت خودشان.

و بعد از آن و بعد از اینکه شهرهایی تماماً ویران شدند، تعجب نکن اگر عشایر این شهرها با برائتاز افراد شورشی علیه نظام و مخالفان قوانینش- اگرچه از بهترین فرزندانشان باشند- ولاء خود برای نظام و هم جهتبودن با سیاسات آن را علناً، اعلام کنند، چرا که زمان، زمان خواری و ذلیلی و سرشکستگی است.

پس آیا زمان آن نرسیده که برادرانمان این درس را بفهمند و درک کنند و تمایلات جاهلی و تکیه و اعتماد بر طایفه­ یا حسن ظن به قبیله­ را از دوش اسلام بردارند و نسبت به حقیقت این راه و طبیعت این دعوت بصیرت یابند، که جدایی­اندازنده­ی بین مردم است و فرقان بین حق و باطل است، و بصیرت یابند به اینکه این راه تصورات خاص خود و تاروپودها و روابط پاک مختص به خود را می طلبد.

و روابط و عادات جاهلی در برابر تکالیف و تبعات آن تاب تحمل ندارند و کارساز نیستند.

پس برای فرد عاقل جایز نیست که بر این مسائل اعتماد کرده یا به ثقل و سنگینی آنها اتکاء نموده و یا به سمت آنها تمایل پیدا کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *