ضرورت آسیب شناسی نصرانیت، زمینه سازان ظهور سکولاریسم نوین (۳۰)(بستری که آئین نصارا برای پیروزی کامل دین سکولاریسم فراهم کرده بود)
بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم
مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی
در دو قرن اولیه ی قرون وسطى، نصرانیت به تدریج رشد کرد. در ابتدا، متولیان نصرانیت به قدرت مادى بىعلاقه بودند. این امر برخاسته از متن انجیل بود که به این نکته اشاره داشت که آنچه را متعلق به قیصر است به قیصر واگذار و آنچه را که متعلق به خداست به کلیسا و پاپ. اما این بىعلاقگى دیرى نپایید و وقتى که بیشتر مردم و حتى امپراتورها به نصرانیت گرویدند، دوام نیافت.[۱]
با نصرانی شدن کنستانتین، امپراتور روم، نصرانیت رشد قابل توجهى کرد. در امپراتورى روم، قدرت دنیایى و قدرت دینى با هم آمیخته بود و امپراتور پیشواى مذهبى نیز به شمار مىرفت، ولى تشکیلات کلیسا این آمیختگى را نمىپذیرفت. نصرانیت ویژگى جهان شمولى داشت و مىخواست تا فراسوى حدود امپراتورى نشر و اشاعه یابد. پیشوایان و سلسله مراتب روحانى این مذهب یعنى اسقفها و کشیشها از سوى امپراتور تعیین نمىشدند. بر همین اساس، نصرانیت از بدو پیدایش، نسبت به دولت یا حکومتبه خودمختارى گرایش داشت.[۲]
هنگام فرمانروایى کنستانتین و در زمان جانشینان وى، کلیسا نظارت دولت را تحمل کرد. در امپراتورى روم شرقى نیز به علت این که وحدت حکومت دوام بیشترى یافت، این سنتبر جاى ماند، اما در روم غربى، کلیسا به زودى به استقلال رسید و در صدد برترى جویى برآمد.[۳]
در پایان قرن پنجم، مسأله ی جدایى این دو قدرت از جانب کلیسا مطرح شد و پاپ ژلازاول قلمرو روحانیت را مافوق امپراتور اعلام داشت و امپراتور را در امور دنیایى برتر از اسقف دانست.
سالهاى ۶۰۰ تا ۱۰۰۰م را به «عصر تاریکی» تعبیر کردهاند. در اواخر قرن نهم، نظریه ی برترى قدرت کلیسا بر قدرت غیر دینى به درجه ی تکامل خود رسید. از قرن یازدهم به بعد در اروپا پیشرفتهایى حاصل شد که به کلیسا نیز سرایت کرد و منجر به نضج فلسفه ی مدرسى گردید. در این قرن، بر قدرت فوقالعاده ی پاپ افزوده شد. در قرن دوازدهم، فلسفه ی مدرسى به رشد خود ادامه داد و تعارض امپراتور و دستگاه پاپ نیز تداوم یافت. در نظریاتى که از برترى قدرت غیر دینى حکایت مىنمود و نظراتى که از استقلال هر دو قدرت دفاع مىکردند و هر دو قدرت را منبعث از اراده ی الهى مىدانستند چالش ایجاد شد. بدینسان، نه تنها در عمل، بلکه در زمینه ی افکار و عقاید نیز تعارض ایجاد کرد. در این قرن، جنگهاى صلیبى نیز اتفاق افتاد. این جنگها به لحاظ فرهنگى براى اروپا از اهمیت والایى برخوردار است،[۴]زیرا موجب انتقال فرهنگ مشرق زمین به اروپا و آشنایى آنان با این فرهنگ شد.[۵]
به لحاظ فکرى، راجر بیکن (۱۲۹-۱۲۱۴)، که تحت تأثیر بسیارى از علوم مسلمانان قرار گرفته، نخستین کسى بود که اعتقاد داشت فقط روشهاى تجربى یقینآور است. به گفته ی دامپىیر، این تفسیرى انقلابى بود و اهمیت آن فقط از یک دوره مطالعه ی نوشتههاى دیگر عصر او فهمیده مىشود. او اعلام داشت که تنها راه آزمون درستى گفتهها، مشاهده و آزمایش است.[۶] وى نسبتبه فلسفه ی مدرسى انتقاد مىکرد و علاقه ی فراوانى به ریاضیات و علوم داشت. در دوران خود به الحاد و جادوگرى متهم گردید و مدت مدیدى از عمر خود را در تبعید و زندان به سر برد.[۷]
در قرن سیزدهم با فراهم آمدن مقدمات پیشرفت علوم تجربی به تدریج، تقابل و تعارض میان علم تجربی و شریعت نصرانیت به شکلهاى گوناگون ظهور یافت. و بسیاری معتقد شدند که در نصرانیت علم و باورهای نصرانی در تقابل با یکدیگرند؛ زیرا در انجیل، علم به عنوان «شجره ی ممنوعه» معرفى شده است و با پیشرفت علم، کلیسا خود را مجبور دید از حریم دیانت دفاع کند و تحت عنوان «حکومت» در برابر علم قد علم نماید. اما این قد علم کردن یکی از علل اساسی رشد و فراگیر شدن دین سکولاریسم در میان غربیان و از میان رفتن قدرت دنیوی کلیسا گردید.
بدون شک، هر معلول اجتماعی در پی عللی بروز می کند. در ظهور و قدرت گیری سریع دین سکولاریسم، در قالب نوین آن، در غرب نیز اربابان کلیسا زمینه سازان اصلی این تغییر و رویداد تاریخی بوده اند که قرن ها قبل از آن، و با زدودن شریعت از پیام عیسی علیه السلام آغاز گشته بود و در قرون اخیر به تکامل خود نزدیک شد.
خداوند متعال در قرآن می فرماید: إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ (رعد/۱۱). پیروان شریعتی که عیسی علیه السلام آورده بود، با تغییراتی که در وضع موجود خود به وجود آوردند زمینه ی نابودی تدریجی خود و زدوده شدن ارزش های دین خدا در میان مردم و رشد و قدرت گیری سریع دین سکولاریسم در جوامع غربی را فراهم نمودند.
از عوامل این تغییر و تحول سریع می توان به موارد زیر اشاره نمود:
- نبود قوانین اجتماعی و حکومتی، به تعبیری شریعت در نصرانیت جدید
یکی از عوامل اساسی که باعث رشد دین سکولاریسم در جوامع غربی شد، نبود قوانین اجتماعی و حکومتی در آئین نصارا بود. در آئین نصارا قوانین اجتماعی و حکومتی به تعبیری شریعت وجود ندارد، حتی مسیحیانی که تا نیمه اول قرن اول میلادی به شریعت تورات ملتزم بودند از آن تاریخ به بعد شریعت را به نفع حکام سکولار نقض و ملغی کردند. در سال ۵۰ میلادی شورای مسیحیان اورشلیم به نسخه ی شریعت موسی فتوا دادند و در واقع کسانی که از آن به بعد نصرانی شدند، شریعتی برایشان وجود نداشت و اربابان کلیسا قوانین شاه را به عنوان شریعت بر مردم قبولانده بودند. شریعت در واقع همان احکام و قوانین دین است، همین نبود شریعت باعث رشد دین سکولاریسم در غرب شد.
دین سکولاریسم و مجریان آن در همان نیم قرن اول پس از ظهور عیسی مسیح موفق به کنار نهادن قانون شریعت الله در امور حکومتی و قوانین اجرائی جامعه گشته بودند و قوانین ساخته شده ی بشر را جایگزین شریعت نمودند. در نتیجه در تفکر نصرانیت، نظامی جامع که در تمام عرصههای زندگی بشر، کارآمد باشد وجود نداشت. از این رو عدهای رسالت شریعت آسمانی را تنها منحصر در حوزههای خصوصی و فردی محدود دانستند و برای حل مشکلات دنیوی خود به منابعی غیر از شریعت آسمانی روی آوردند.
زمانی که شریعت از دین خدا کنار زده می شود و قوانین منشعب از عقل بشر جایگزین می گردد، این عقل باید متناسب با گستردگی و نیاز جامعه قانون تولید کند. زمانی که در مرحله ای از زمان جلو این تولید قانون گرفته شود جامعه متوجه خواهد شد که نیازهای جدید انسان با تفکرات کهنه برآورده نخواهند شد و تفکرات جدید بشر در اداره و مدیریت زندگی مناسب تر از تفکرات کهنه و قدیمی هستند و طبیعی است که به راحتی از طرف مردم مورد پذیرش و قبول واقع می گردند. به همین دلیل هنگامی که عده ای سکولار باسواد زبان به اعتراض برآوردند و اشكالاتي بر برداشت ناصحيح ارباب كليسا از زندگی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و حکومتی وارد کردند، اين اعتراضات خيلي سريع به گوش مردم رسيد و مورد قبول آنان واقع شد و زمينهي پذيرش دین سكولاريسم را فراهم ساخت.
- موافقت فيالجملهي اناجيل فعلي با دین سكولاريسم:
نصرانیت از يك سو بينشى متشتت داشته و دين و دنيا و آخرت و دولت را به عنوان دو قطب متضاد و مخالف معرفى كرده است، چنان كه هر كس آخرت را بخواهد بايد از دنيا كنار بكشد، و هر كس به امور دنيوى بپردازد، بايد از جهان آخرت دست شويد. اناجيل تحریف شده نیز نه تنها فاقد قوانيني براي ساختار نظام اجتماعي و حکومتی هستند، بلكه در متن اناجيل ظواهري هست، كه دلالت بر موافقت نصرانیت با دین سكولاريسم ميكند. به عنوان مثال بعضي از اناجيل با صراحت ميگويند: كه بايد كار خدا را به خدا و كار قيصر را به قيصر واگذاشت.[۸]
يا اين كه مردمي كه معجزه عیسی مسیح را مشاهده كرده بودند، خواستند او را حاكم خود قرار دهند، اما ایشان امتناع ورزيد. «اما عيسي چون دانست كه ميخواهند بيايند و او را به زور پادشاه سازند، باز تنها به كوه بر آمد و …» كه نه تنها مزرعهي مستعدي براي رشد و نمو سكولاريسم در مسيحيت ايجاد كرد، بلكه بستر پيشروي سكولار را نيز فراهم نمود.[۹]
با این روند، در دوران نوزایى[۱۰] که از اواسط قرن ۱۵ میلادى با گرایش به فرهنگ چند خدائی و کاملاً سکولار روم باستان و یونان قدیم آغاز شد و سپس در عصر اصلاحگرى[۱۱] که در قرن ۱۶ میلادی توسط برخى رجال نصرانیت، مانند لوتر، شکل گرفت و آنگاه در دوران روشنگرى[۱۲]که در قرون ۱۷ و ۱۸ میلادى با گرایش به خرد کاربردى و عقلانیت سکولار تجسم یافت، دین باوران نصرانی متوجّه شدند که این آیین با کاستیهایى که دارد، نمیتواند جوابگوى نیازهاى اجتماعى – سیاسى جدید باشد و خود را با شرایط تازه ی زندگى بشر در این عصر هماهنگ سازد.
از اینرو، با استناد به مطالب انجیل تحریف شده و در قالبی امروزین اعلام کردند که نصرانیت تنها براى ارتباط انسان با خدا و آخرت آمده است و در امور اجتماعى یا سیاسى ضرورتى نیست که به آن مراجعه شود. بدینسان اندیشه ی جدایى نصرانیت از سیاست و انکار مرجعیت نصرانیت در حوزه ی مباحث اجتماعى سیاسى شکل امروزین گرفت و فیلسوفان سکولار یکى پس از دیگرى ظهور کرده و جایگزین اربابان کلیسا شدند و به تدوین نوین دین سکولاریسم با زبانی علمی و در شکل امروزین آن اقدام نمودند.
- بت نمودن تفاسیر پاپ ها، متکلمان و فیلسوفان نصرانی از مسیحیت
پاپ ها، متکلمان و فیلسوفان نصرانی که شریعت را از پیام عیسی مسیح زدوده بودند، ناچار شدند برای دفاع از نصرانیت، افکار و عقاید خود را با نصرانیت عجین کنند و این به مرور زمان جزو نصرانیت شد، به طور مثال، قرائت ارسطویی از نصرانیت در پس مانده های پیام عیسی علیه السلام ارائه شد و اندیشه ی پاپ ها و متفکران اهل کتاب چنان با مکتب ارسطو درآمیخت که هر معارضهای با جهان شناسی او را معارضه با پیام عیسی میدانستند، بنابراین اگر کسی میخواست با آن مخالفت کند یا قرائت جدیدی از جهانشناسی ارائه دهد، به حساب پیام عیسی علیه السلام گذاشته میشد، این هم به تعارض علم و نصرانیت کمک کرد و باعث شد تا مردم از نصرانیت گریزان شوند.
کلیسا و در رأس آن پاپ، که خود را جزء مقدسات دین نصرانيت و جانشین حقیقی خداوند و عیسی علیه السلام در روی زمین اعلام نموده بودند، طی فرمان دینی اطاعت از پاپ و کلیسا را جزئی از نصرانيت دانستند وگفتند که: نظریات پاپ ها به اندازه ی کتاب مقدس اهمیت داشته، نقدناپذیر و واجب الاطاعه و مقدس است.
قدیس «اگو ستینوتر» در رساله ی خویش می نویسد: « قدرت پاپ از جانب خداوند است، زیرا او خلیفه و قائم مقام او بر زمین است و اطاعت پاپ حتی اگر در گناه هم آغشته باشد واجب است … مقام پاپ بالاتر از مقام ملائکه بوده، و در خور همان ستایش و تقدس است که به مریم عذرا و دیگر قدیسان گذارده می شود».[۱۳]
قداست، عصمت و مصونیت پاپ یک اشتباه و یکی از لغزش ها و عواملی است که موجب بی ارزش شدن سخنان و جایگاه پاپ ها و در نتیجه نصرانیت در میان مردم گردید، چون زمانی که مردم با علوم جدید آشنا شده و تفکرات کهنه ی پاپ را به چالش می کشیدند منجر به رشد و ترقی دین سکولاریسم در میان مردم می گشت.
- فساد مالی و اخلاقی کشیشان کلیسا
فساد مالی و اخلاقی روحانیان کلیسا نقش به سزایی در حذف کلیسا از صحنه های سیاسی و اجتماعی داشت. کشیش ها از راه های مختلف، مثل فروش آمرزش نامه، همکاری و حمایت از حکومت ها و تصرف در اموال و دارایی های کلیسا، به انبوه سازی ثروت شخصی پرداختند و از طرف دیگر غرق در فساد و منکرات بودند، به حدی که در خود کلیسا زنان و مردان می رقصیدند و آواز می خواندند و مرتکب فساد می شدند! مردم با مشاهده ی این وضعیت، دل از کلیسا و کشیشان کندند. ویل دورانت در کتاب تاریخ تمدن، مطالب فراوانی را در زمینه ی فساد مالی و اخلاقی کشیشان آورده است. در ذیل به نمونه هایی از آن ها اشاره می کنیم:
قدیس برناردنیو می گوید: بسیاری از مردم چون پستی و فرومایگی زندگی راهبان و زاهدان و راهبه ها و کشیش های دنیادوست را می بینند، یکه می خورند و چه بسا ایمانشان را از دست می دهند. [۱۴] ودیت نورنبرگ در لایحه ای که علیه تمرکز ثروت در کلیسا در سال ۱۵۲۲ طرح کرد، چنین مدعی شد: کلیسا نیمی از ثروت و دارایی آلمان و یک پنجم یا سه چهارم دارایی کل فرانسه را در تصاحب دارد، هم چنین یک سوم زمین های ایتالیا متعلق به کلیساست.[۱۵]
ویل دورانت درباره ی فساد اخلاقی کشیشان می نویسد: «نفرت و تحقیر مردم نسبت به روحانیان فاسد در این ارتداد و از دین برگشتگی بزرگ، عامل کوچکی نبود».[۱۶]جان یرومیار راهب می گوید: «همه ی (کشیشان) در شکم بارگی و باده خواری اگر نگوئیم در ناپاکی غرق شده اند. از این رو، اکنون مجامع راهبان را فاحشه خانه مردمان هرزه و محل بازیگران می نامند[۱۷]پتراک می گوید: «زن بارگی، زنا با محارم، تجاوز و شهوت پرستی، تنها سرگرمی کشیش ها شده است».[۱۸]
- خشونت های کلیسا
اربابان كليسا به نام دين و مسيحيت، ظلمها و ستمهاي زيادي انجام ميداند، و اين نكته در جامعه شناسي سياسي و ديني به اثبات رسيده است، كه استبداد عقیدتی منجر به تنفر و انزجار مردم از آن عقیده و ايدئولوژي ميشود.
این طبقه به جای این که راهنمایان دین عطوفت و مهربانی را به ارمغان بیاورند و مردم را با بیان ملایم و در نهایت احترام و تواضع به سوی خدا دعوت کنند، روحانیان کلیسا آن چنان خشونت و برخوردهای تند با دانشمندان داشتند که محققان جرأت نمی کردند برخلاف آنچه کلیسا آن را علم می داند بیندیشند، یعنی مجبور بودند آن چنان بیندیشند که کلیسا می اندیشد. این فشار شدید بر اندیشه ها، از قرن ۱۲ تا ۱۹ میلادی در کشورهای فرانسه، انگلیس، آلمان، هلند، پرتغال، لهستان و اسپانیا معمول بود و بالطبع عکس العمل بسیار بدی را نسبت به دین و مذهب به طور کلی ایجاد کرد.[۱۹]
در این راستا کلیسا برای عملی ساختن خواسته های خود، دادگاهی را به نام «انگیزیسیون» یا «تفتیش عقاید» به وجود آورد؛ تشکیل این دادگاه برای سرکوب مخالفان و مجازات سنگین آن ها به بهانه های مختلفی چون بدعت در دین و … بود. در این باره مطالب فراوانی از جانب مورخان و دانشمندان غربی بیان شده است که به جهت اختصار تنها به یک نمونه اشاره می کنیم:
ویل دورانت می نویسد: “محکمه ی تفتیش عقائد، قوانین و آیین دادرسی خاص خود داشت. پیش از آن که دیوان محاکمات آن در شهری تشکیل شود، از فراز منابر کلیساها، فرمان ایمان را به گوش می رسانید و از مردم می خواست که هر کدام ملحد و بی دین و بدعت گذاری سراغ دارند، به سمع اعضای محکمه ی تفتیش برسانند. آن ها را به خبر چینی، به متهم ساختن همسایگان، دوستان و خویشاوندان تحریض و تشویق می کردند … .
به خبرچینان قول رازپوشی کامل و حمایت داده می شد و آن کس که ملحدی را می شناخت و رسوا نمی ساخت یا در خانه ی خویش پنهان می داشت، به لعنت تکفیر و نفرین گرفتار می گشت … طرق شکنجه در جاها و زمان های مختلف، متفاوت بود. گاه می شد که دست متهم را به پشتش می بستند و سپس با آن ها می آویختندش. ممکن بود که او را ببندند چنانکه نتواند حرکت کند و آنگاه چندان در گلویش بچکانند که به خفگی افتد. ممکن بود که طنابی چند بر اطراف بازوان و ساق هایش ببندند و چندان محکم کنند که در گوشت های تنش فرو رود و به استخوان برسد”.[۲۰]
در سال ۱۴۰۱ م هنری چهارم در انگلیس به درخواست کلیسا فرمان معروف «سوزاندن بدعت گذاران» را صادر کرد. ویل دورانت آمار قربانیان و محکومان را چنین گزارش می کند: از سال ۱۴۸۰ تا ۱۴۸۸، ۸۸۰۰ تن سوخته و ۹۶۴۹۴ تن محکوم به کیفرهای مختلف شدند و از سال ۱۴۸۰ تا ۱۸۰۸، ۳۱۹۱۲ تن سوخته و ۲۹۱۴۵۰ تن محكوم به مجازات هاي سنگين تخمين زده شدند.[۲۱]
- ظهور نهضت اصلاح دینی در داخل کلیسا
دین سکولاریسم در قالب نوین آن، مشربى است که تنها مىتواند در اقلیم نصرانیت و مشابه آن رشد و نمو کند، زیرا سرچشمههاى آن در تعالیم نصرانیت به صورت تحریف شده وجود دارد. بنابر مندرجات کتب نصرانی، بین دیون مردم به قیصر و دیون مردم به خدا باید تفاوت قایل شد. بنابراین، اصل جدایى دین از نهادهای حکومتی، که از اصول زیربنایى دین سکولاریسم به شمار مىآید، ناشى از موقعیت ویژه ی غرب و نشأت گرفته از جهانبینى ویژه ی نصرانیت است و در تاریخ و فرهنگ اسلامی، پایه و اساسى ندارد.
تحولات پس از عصر روشنگرى، واکنشى نسبتبه مسائل و رخدادهاى پیش از این عصر و قرون وسطى به شمار مىرود. یکى از تحولاتى که از زمینهها و عوامل عمده ی اصول و دستاوردهاى اصلى سکولاریسم محسوب مىشود نهضت اصلاح دینى است. نهضت اصلاح دینى یا «رفرمیسم» جریانى است که طى آن به تدریج، از نفوذ نصرانیت در شؤون گوناگون زندگى جوامع اروپاى غربى کاسته شد.
یکى از پیامدهاى مهم نهضت اصلاح دینى، فردگرایى است که از مبانى فکرى دین سکولاریسم نوین محسوب مىشود. در حقیقت، آموزه ی پروتستانیسم مبنى بر خودکشیشى به لحاظ منطقى، مشوق خودگرایى است و به آزادى وجدان و حقوق طبیعى رهنمون مىگردد. مسلماً میان جنبش اصلاح دینى و دین سکولاریسم رابطه وجود دارد. این امر را مىتوان در تحولاتى که پس از نهضت اصلاح دینى بنیان نهاده شده و تناقضهایى که پروتستانیسم به بار آورده است، جستجو نمود. از دستاوردها و پیامدهاى مهم دیگر آن مشخص شدن اخلاق بود؛ زیرا لوتر و کالون به اخلاقیاتى توصیه مىکردند که مبتنى بر انگیزههاى درونى بود و افراد باید به نداى وجدان خود گوش مىدادند و به عبارت دیگر، مبتنى بر اصول اخلاقى نبود.
از مهمترین اصولى که نهضت اصلاح دینى بر آن تأکید مىورزید و از مبانى و اصول اساسى دین سکولاریسم به شمار مىآمد جدایى نصرانیت از نهادهای حکومتی و سیاست های اجرائی جامعه بود. کالون، از دیگر رهبران نهضت اصلاح دینى، در سال ۱۵۴۱ م پیشنویس قانونى براى کلیساى ژنو تهیه کرد که بر اساس آن، قلمرو سیطره ی حکام غیر مذهبى و کلیسا کاملاً مشخص و تفکیک شده بود. کالون معتقد بود که حکومت غیر مذهبى یک حکم الهى است و براى نصرانیت نفع اساسى به دنبال دارد. وى بر این نکته اصرار مىکرد که توصیههاى او مستقیماً برگرفته از کتاب مقدس است. لوتر نیز وجود یک قدرت دنیوى نیرومند را، که همه موظف به اطاعت از او باشند، ضرورى مىدانست.
تمایز میان جهان دینى و دنیوى منجر به پیدایش فضایى فکرى شد که در سایه ی آن، مطالعه ی تجربى و علمى جهان از بند تفکرات بشری پاپ و متولیان کلیسا رها شده و شکل گرفت. جدا کردن مبدأ قلمرو نصرانیت از قلمرو دنیوى را مىتوان طلیعه ی یکى از ویژگىهاى فراگیری شگفت انگیز دین سکولاریسم برشمرد که حرکت اصلاح دینى در آن نقشى اساسى داشت.
- تفرق و چند دستگی در آئین نصرانیت
بدون شک، تفرق و چند دستگی در میان هر دین و سیستم عقیدتی و مدیریتی در جامعه باعث سستی تدریجی و از بین رفتن ابهت و جایگاه آن در میان دوستان و دشمنان می گردد. نصرانیت جدید با زدودن شریعت و جایگزین نمودن تفاسیر و اندیشه های بشری زمینه ساز بروز اختلافاتی شد که هیچ منبع شرعی جهت تشخیص صحیح یا غلط بودن آن ها وجود نداشت. به همین دلیل مذاهب و فرق متضاد و مختلفی ظهور کردند که هر کدام با حمایت یک حاکم سکولار موجودیت خود را تثبیت نموده و به حیات خود ادامه می داد. نهضت رفرمیسم[۲۲]یا اصلاح دینی که منادی اندیشه ی خصوصی سازی نصرانیت بود و قلمرو نصرانیت را به رابطه ی فردی با خدا تقلیل داد یکی از این جریانات بود که به تفرق و چند دستگی در نصرانیت کمک شایانی نمود.
مورخین می نویسند که: «مارتین لوتر» (۱۴۸۳ – ۱۵۴۶ م) یکی از مشهورترین رهبران این جنبش بود. وی تحت نام به اصطلاح، اصلاح اهدف دین و به نام برقراری نظم و انضباط در کلیسا، نظریات جدید درباره ی نصرانيت ارائه داد. که یکی از تئوری هایش قانون مند کردن سکولاریسمی بود که کلیسا قرن ها پیش آن را به رسمیت شناخته بود. مارتین لوتر اعلان داشت: پادشاهان قدرت خود را مستقیماً از خدا می گیرند و وظیفه ی کلیسا فقط پرداختن به امور معنوی و روحی است.
نهضت اصلاح دینی، با عث درهم شکستن حاکمیت کلیسا و ظهور فلسفه ی جدید سیاسی گشت. از نتایج کار و فعالیت این جنبش بود که جنگ در بین فرقه های مختلف مذهبی شدت گرفت و این پروسه زمینه ی خوبی برای زوال قداست دین مساعد ساخت زمینه ساز مناسبی برای سکولاریسم گردید.[۲۳]
چون کلیسا صاحب اموال و املاک فراوانی بود، هم از اقتدار سیاسی و هم از اقتدار اقتصادی برخوردار بود. روحانیت آلمان نیز ثروتمندترین روحانیت زمان به شمار می رفت و بسیاری کلیسا را به دلیل دخالت زیاد در امور دنیوی تقبیح می کردند بسیاری از اسقف ها و کشیش های آلمانی به پروتستان گرایش پیدا می کنند و از کلیسای کاتولیک جدا می شوند به همین دلیل در این دوره دو نوع سکولاریزاسیون به وجود می آید یکی سکولاریزاسیون کاتولیک به معنای اقتدار کلیسا در امور دنیایی و دیگری سکولاریزاسیون پروتستانی به معنای جدایی از کلیسا و تبدیل املاک کلیسا به مالکیت خصوصی که همین عامل زمینه ی جنگ های سیاسی بین کاتولیک ها و پروتستان ها را تعیین می کند. برخی نیز با این توهم که سیاست ذاتاً آلوده به تزویر و فساد است و دخالت دین در سیاست موجب آلودگی دین می شود، برای جلوگیری از آلودگی دین به مفاسد سیاسی مانع دخالت دین در سیاست شدند.[۲۴]
این گروه نیز به همراه سایر جریانات باعث از بین رفتن مرکزیت دستگاه کلیسا از قدرت و تولید فرق و مذاهب بی شمار و درگیری های فرساینده در نصرانیت گردیدند. زمانی که مردم از جنگ میان تفاسیر و مذاهب مختلف خسته می شوند اولین چیزی که به ذهنشان می رسد طرفداری از جریانی است که به نفی این جنگ ها پرداخته و وعده ی امنیت و رفاه را به مردم می دهد، دین سکولاریسم با وجود این همه تفرق و درگیری مذهبی در میان نصرانیت منتظر چنین فرصتی بود و به عنوان یک آلترناتیو توانست خود را به عنوان یک منجی نشان دهد و مردمان زیادی را با خود همراه سازد.
- تعارض محتوايي انجيل تحریف شده با عدل و علم
دلايلي همچون نوشته شدن انجيل، سالها پس از وفات سیدنا عيسي علیه السلام و نيز زدودن شریعت از آن و در نتیجه پیدایش اختلاف اناجيل با يكديگر سبب نفوذ خرافهها و تناقضها و الهامهاي ذهني فراواني در اين كتاب شده است به طوري كه هنوز بعد از ۲۰۰۰ سال كسي نميتواند، تصوير و تفسير روشني از تثليث و نجات و برخي داستانهاي موجود در آن ارائه دهد. همين محتواي غير عقلاني و تحريف شده سبب شد، عدهاي بعد از رنسانس نظريه ی غير عقلاني بودن باورهاي نصرانیت را مطرح كنند، و اين يكي از مباني تدريجي پايه ريزي اصول دین سكولاريسم نوین بود.
- روشن شدن تحريف در آموزه هاي نصرانیت
با روشن شدن بطلان برخي تعاليم نصرانیت (مانند: فرضيهي باطل زمين مركزي) و وجود پارهاي از آموزههاي خِرَد ستيز در انجيل (مانند تثليث، گناه فطري، فدا و غيره) و ظهور انديشههاي نو در نصرانیت (مانند فلسفه ی حسي و تجربي، كه يگانه راه شناخت جهان را مشاهده ی حسي و آزمون تجربي آن ميداند، كه بعد از رنسانس در غرب رواج يافت) بستري را فراهم آورد كه اعتبار تعاليم نصرانیت را از بين ميبرد و آموزههاي ديني را مورد بيمهري و انكار قرار ميداد و زمينه ی سكولاريسم فراهم ميآورد.[۲۵]
به عنوان مثال «مفغرت نامه» یا «فروش قباله ی جنت» از سوی رهبران نصرانيت تأثیر به سزائی در رشد و نمو و فراگیری دین سکولاریسم در غرب داشت. انسان هایی که خود را در برابر خداوند گناهکار می دانستند با پرداخت مبلغی به راهب کلیسا خود را از همه ی گناهان تطهیر می کردند. راهب های کلیسا مردم را به خریداری قباله ی جنت تشویق می کردند. و از این بابت پول هنگفتی را به دست می آوردند.
کشیشان نصراني برای فروش بهتر و بیشتر قباله ی جنت، فتواهای دینی را ترتیب داده بودند و می گفتند که مسیح خطاب به پطرس فرموده است: کلیدهای پادشاهی را به تو می دهم، آنچه را که تو در زمین منع کنی در آسمان ممنوع خواهد شد و هر چه را که بر زمین جایز بدانی در آسمان جایز خواهد شد».[۲۶]
این عمل کلیسا مورد مخالفت سرسخت اصلاح گران و دانشمندان آن عصر قرار گرفت و به گفته ی ویل دورانت، جرقه های اصلاح دینی را شدت بخشید و زمینه ی خوبی را برای دین سکولاریسم مهیا ساخت. محققین بدین باورند که یکی از عواملی که موجب انقلاب اصلاح دینی گردید همین فروش قباله ی جنت و مغفرت نامه ها از گناه بود که توسط راهبان کلیسا به راه انداخته شده بود.[۲۷]
فروش مغفرت نامه و ترویج این اندیشه در جامعه ی اروپایی تأثیر سوئی به جاى گذاشت و این عمل موجب انحراف بیشتر کشیشان و موجب فاصله گرفتن مردم از دین شد. «تامس گسکوین» رئیس دانشگاه آکسفورد در سال ۱۴۵۰ در این مورد می نویسد:
«امروز گناهکاران می گویند: برایم فرق نمی کند که من چقدر گناه در برابر پروردگار خویش انجام داده ام، زیرا با اعتراف به نزد کشیش کلیسا و خریداری مغفرت نامه و قباله ی جنت از پاپ، می توانم معاصی گناهم را جبران کنم».[۲۸]
- رقابت اربابان کلیسا با سکولاریست های سرمایه دار
كليسا و تعاليمش، بزرگ ترين شریک و پشتوانه ی نظام فئودالى قرون وسطايى بود و وقتى طبقه ی سرمایه دار سکولار نوپا، مى خواست فئوداليسم را كنار بزند و قدرت را به دست گيرد، كليساى كاتوليك را بزرگ ترين مانع بر سر راه خود مى ديد. اين طبقه، براى خنثى كردن نفوذ كشيش ها و عبور از اين مانع بزرگ، اصل تفكيك نصرانیت و سياست را كه با بينش مسيحيت تحريف شده نيز سازگار بود، مطرح كرد. اين حربه، سبب شد كه دست كشيش ها و كليسا، از مسايل سياسى، اجتماعى و اقتصادى، كوتاه گردد.
در قرن سیزدهم، توماس آکویناس (۱۲۲۵-۱۲۷۴م)، بزرگ ترین فیلسوف مدرسى، ظهور کرد. اما در سالهاى پایانى این قرن، علىرغم تداوم نزاع بین کلیسا و دولت، زمان تحول فرارسیده بود. در این قرن، فلسفه ی قرون وسطایى از هم پاشید. این تحولات ناشى از ظهور یک طبقه ی جدید اجتماعى (تاجر و ثروتمند) است. افراد این طبقه، که همان بورژواها و در هوش و احاطه بر مسائل دنیایى با طبقه ی روحانى برابر بودند، به تدریج، توانستند در میان روستاییان و برخى فئودالهاى حامیان سنتى کلیسا نفوذ کنند و آن ها را به سمتخود جذب کنند. در نتیجه، تمایلات آزادىخواهانه شکل گرفت و خواهان زندگى اقتصادى مستقل از دستگاه کلیسا شدند. از دیگر زمینهها، ظهور حکومتهاى سلطنتى مستقل و نیرومند بود که به تدریج، نخست در فرانسه، انگلستان و اسپانیا روى کار آمدند. این پادشاهان با طبقه ی بازرگانان تازه به دوران رسیده علیه اشراف و پاپ متحد شدند.[۲۹]
[۱]– موسکا گائتانا و گاستون بوتو، تاریخ عقاید و مکتبهاى سیاسى، ترجمه حسین شهیدزاده، تهران، مروارید، چاپ دوم، ۱۳۷۰، ص۸۸
[۲]– همان، ص ۸۸
[۳]– برتراند راسل، تاریخ فلسفه ی غرب، ترجمه نجف دریابندرى، تهران، پرواز، چاپ ششم۱۳۷۳، ص ۶۰۱ -۶۱۷
[۴]– راسل، پیشین، ص ۶۱۷
[۵]– موسکا گائتانا، پیشین، ص ۹۸
[۶]– دامپىیر، تاریخ علم، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، تهران، ، سمت، ۱۳۷۱، ص ۱۱۲
[۷]– راسل، پیشین، ص۶۴۶ -۶۱۷
[۸]– محمد علي اسدي نسب، قرآن و سكولاريسم، ص۴۴
[۹]– محمد حسن قدردان قراملكي، سكولاريزم در مسيحيت و اسلام، تهران، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چاپ اول ۱۳۷۹، ص۳۳
[۱۰]-Renaissance.
[۱۱]-reformation
[۱۲]-Enlightenment
[۱۳]– قراملکی، پیشین، ص ۵۱
[۱۴]– ویل دورانت، تاریخ تمدن (اصلاح دینی)، ترجمه فریدون بدره ای؛ سهیل آذری؛ پرویز مرزبان، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چاپ سوم، ۱۳۷۱ ه ش، ج ۶، ص ۱۹
[۱۵]– همان، ص ۲۰
[۱۶]– همان، ص ۲۹
[۱۷]– ویل دورانت، پیشین، ص ۲۴
[۱۸]– ویل دورانت، پیشین، ج ۵، (رنسانس) ص ۶۲
[۱۹]– مرتضی مطهری -، مجموعه ی آثار، تهران، انتشارات صدرا، چاپ هفتم، ۱۳۷۶، ه ش. ج ۱، ص ۴۸۸
[۲۰]– ویل دورانت، پیشین، ج ۱۸، ص ص ۳۴۹ و ۳۵۱
[۲۱]– محمدعلي اسدي نسب، قرآن و سكولاريسم، تهران، دفتر نشر معارف، چاپ اول ۱۳۸۶، ص۴۸
[۲۲]-reformism
[۲۳]– عبد الله نصری، فلسفه ی دین، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۹۴، ص ۲۴۳
[۲۴]– عبدالله نصری، انتظار بشر از دین (بررسی دیدگاه ها در دین شناسی معاصر)، تهران، دانش و اندیشه ی معاصر، ۱۳۸۶، ص۳۶
[۲۵]-علي رباني گلپايگاني، ريشهها و نشانههاي سكولاريسم، تهران، كانون انديشهي جوان، ۱۳۸۴، ص۲۴
[۲۶]-انجیل متی، فصل ۱۶، شماره ۱۹
[۲۷]– ویل دورانت، تاریخ تمدن، اصلاح دینی، جلد ۶، صفحه ۲۶
[۲۸]– همان ص ۲۷
[۲۹]– برتراند راسل، پیشین، ص۴۳۳