توشه مشتاق از سیرت شهدای اهل سنت عراق که پوزه آمریکا را به خاک مالیده و افتخارات امت را زنده کرده و روح جهاد و شهادت را در کالبد خفته امت دمیدند (۱۲)

توشه مشتاق از سیرت شهدای اهل سنت عراق که پوزه آمریکا را به خاک مالیده و افتخارات امت را زنده کرده و روح جهاد و شهادت را در کالبد خفته امت دمیدند (۱۲)

به قلم: نورالدین بیرم(ابو عبدالرحمن)

ارائه: سایت بنیان جهاد علیه دین سکولاریسم و احزاب مختلف آن

ابوعبدالله یمنی رحمه الله

اینجا نیز دوباره باید تأسف شدید خود را ابراز نمایم چون من از این کوه سربلند چیزی نمی دانم به این علت که از ورود او به عراق چند هفته بیشتر نگذشته بود و من او را فقط دو بار دیده بودم، بار اول زمانی بود که همراه برخی برادران به دیدار ما آمده بود و صحبت ما در آن دیدار از چند جمله خوشامدگویی و احوالپرسی بیشتر نبود، بار دوم هم زمانی بود که او را میان برادران کشته شده مان در قبرستان دیدم. گلوله تک تیراندازی به او اصابت کرده بود و وارد چشمش شده و از پشت سرش خارج شده بود و هیچ گاه فراموش نکرده ام و نخواهم کرد آن لبخند زیبایی که وقتی پارچه را از رویش برداشتند دیدم که روی چهره اش نقش بسته است.

گفتم که من از ابوعبدالله چیز زیادی نمی دانم و بلکه اصلا از زندگی اش هیچ چیز نمی دانم اما این را می دانم که رسول الله صلی الله علیه وسلم بندگان صالحش را بشارت داده که در روزی که خورشید نزدیک می شود تا آنجا که میان خلائق و آفتاب فقط یک میل فاصله می ماند و در آن وضعیت هر کس که الله او را از رحمتش محروم کرده در عرقش غرق می شود و حرارت آن را هر کس که جوانی اش را در عصیان و نافرمانی الله گذرانده می چشد و هر کس که عمرش را در لجنزار شهوات هدر داده در آتشش می سوزد… پیامبرمان صلی الله علیه وسلم بشارت داده که در آن روز مردمانی خواهند بود که از همه اینها در امان خواهند بود، مردمانی که نه آفتاب ونه چیزی دیگر در آن روز نمی تواند بدیشان آزاری برساند و چگونه آفتاب مسخر که تحت امر خدای واحد قهار است قومی را که الله تعالی آنها را در جوار رحمتش داخل کرده اذیت کند، آنها  درآن روز زیر سایه عرش خداوند در امان و آسایش خواهند بود، آن روزی که هیچ سایه ای جز سایه عرش او وجود ندارد، در آن روز آنها در حالی و مردم در حالی دیگر خواهند بود دقیقا همانند وضعیتشان در دنیا؛ قسم به الله که امروز اینان در حالی هستند و سائر بشریت در حالی دیگر، اینان دنیایی دارند و مردم دنیایی دیگر… و رسول الله صلی الله علیه وسلم دسته های هفتگانه ای را که الله تعالی زیر عرش خود جای می دهد ذکر کرده اند و دومین دسته را چنین ذکر نموده اند “ شاب نشأ في عبادة الله “ : (جوانی که در عبادت الله رشد کرده است).

ابوعبدالله نوجوانی بود که سنش از هفده سال بالاتر نبود اما کمی سنّ او مانع آن نشده بود که سنگین ترین اندوه را به دوش بگیرد و چرا چنین نکند در حالیکه این اندوه اندوه تمام امّت است، قلب کوچک او-که فقط از نظر حجم کوچک بود- جز به مشغول شدن و اهتمام ورزیدن به بزرگترین درد امت راضی نشد که شریفت ترین درد و مهمترین نگرانی امت است یعنی درد لا اله إلا الله.

او جز به پیکار با بزرگترین نیروی نظامی روی زمین راضی نشد، آمریکایی که در چشم تنگ نظران بزرگ و هولناک است و در دل بزدلان ترسناک و وحشتناک است –هرچند که این تنگ نظران و بزدلان سنشان زیاد باشد و مناصب رفیعی داشته باشند- سوگند به الله کوچک است چرا که چشمی مانند چشم ابوعبدالله آمریکا این فرعون زمان را جز مگس یا پشه ای بیش نمی بیند و ای بسا در نظر او از این هم کوچکتر باشد. شکر خدا که هنوز مادران امت از به دنیا آوردن امثال معاذ و معوذ دو پسر عفراء عاجز نشده اند، این دو نفری که روز بدر جز به قتل بزرگترین فرد قریش راضی نشدند یعنی فرعون این امت ابوجهل لعنه الله، آن دو در آن وقت دو پسربچه کم سن و سال بودند همانطور که عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنه در حکایت قصه آن دو در روز بدر می گوید:

«من روز بدر در صف بودم، لحظه ای به اطراف خود نگاه کردم ناگاه دیدم که دو نوجوان کم سن و سال در طرف راست و چپ من هستند، من ترسیدم که دشمن از سوی آنها به من نزدیک شود و آنها نتوانند مرا حمایت کنند، در این فکر بودم که یکی از آنها پنهانی آهسته طوریکه رفیقش نشنود به من گفت: عمو! ابوجهل را به من نشان بده!!، گفتم: برادر زاده ام!با ابوجهل چکار داری؟!، گفت: با الله عهد کرده ام که یا او را بکشم یا در این راه کشته شوم!، لحظه ای دیگر آن یکی رفیقش هم همین حرف را به من به طور پنهانی و آهسته گفت تا رفیقش نشنود… من راضی نبودم که میان آن دو باشم برای همین ابو جهل را به آنها نشان دادم، آنها همینکه او را دیدند با سرعت و جسارت تمام مانند دو شاهین شکاری به سوی او حمله ور شدند تا اینکه او را با شمشمیر زدند، آن دو پسران عفراء بودند».(بخاری)

واعجباه از مرجئه این زمان، این یهودیان اهل قبله!، تنگ نظران سست عنصر و بلکه فاقد آن، همین کسانی که به علم منسوبند و آنها در وضعیتی مغایر با وضعیت برادرانمان هستند آنگاه که مجاهدین موحدی امثال ابوعبدالله را  “ بچه “ می نامند تا از ارزش آنها کاسته و تحقیرشان کنند و جوانان امت را آنها دور نمایند. سوگند به الله که معبود راستینی نیست جز او که یکی از این بچه ها مانند ابوعبدالله بسیار بهتر و نزد الله محبوبتر است از تمامی پری زمین از امثال این خائنان، ابو عبدالله و برادرانش این چنیدند که:

قوم على حب  الإله  ترعرعوا        وعلى حطام الدار هم يتكبروا

يوم الرحيل تراهم في دهشة        كل على طاعاته يتدثرُ

يبكي مصلاّهم  على  دمعاتهم        في كل حين هم به  يستغفروا

وبكت مواطن خوفهم ورجائهم        يوم اللظى في روحهم  تتسعرُ

ذكراهمُ في  أسطر  تحيي لنا         جيلا به أملا عظيما ينظرُ

سلفٌ عظيمٌ في المحامد  ورثوا        طه الكريم وبالعبادة  أخبروا

رباه فاجمعنا بهم  في جنة       وأنر بذكراهم طريقا يعبرُ

ترجمه: اینان قومی هستند که با محبت خدا بزرگ شده اند و خود را از کالای اندک دنیا بالا کشیدند، روز رفتن مردم را می بینی که در ترس و دهشت هستند و هر کسی خود را در عباداتش می پیچد، اینان جانمازشان بر اشکهایشان گریه می کند، اشکهایی که آنها همیشه بوسیله آن اسغفار می کردند، اماکن خوف و رجایشان می گریند و روز قیامت در روحشان شعله می گیرد، یاد آنها نسلی را زنده می کند که امید زیادی به آنها می رود، اینها گذشتگان و الگوی بزرگی در خوبیها و در عبادت هستند، خداوندا مرا با آنها در بهشت گرد آورد و یادشان را نوری کن که راه را برایمان باز کند».

کسانی که به آنها ایراد می گیرد کسانی هستند که قلوبشان جز غم شک و زیرشکمشان غم دیگری ندارد و چه بد هم و غمی و چه بد تجارتی… قلوب کوچکشان که مملو از محبت دنیا است طبیعتاً گنجایش غمهای سنگین امت و توانایی حمل دردهای بزرگ آن را ندارند چرا که { مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ:  خداوند دو دل را در درون كسي قرار نداده است}(احزاب: ۴)

این  “ بزرگ سالان!! “ همان کسانیند که دین الله تعالی را تنها گذاشته و از نوامیس و خون امت دفاع نکردند آن هم به بهانه “ دفع مفاسد و جلب مصالح “ که میزان و معیار و مقیاسشان در عمل به این قاعده دنیای پوسیده و گندیده شان است، مصلحت یعنی آنچه که با منافع دنیوی آنها موافق باشد و مفسده آنست که مخالف آن باشد. اینها همانهایی هستند که شیخ ابومصعب در سخنرانی اش با عنوان “ إلحق بالقافلة “ آنها را خطاب قرار داده و می گوید:

«از کدام فتنه سخن می گویید و از کدام مصلحت دم می زنید؟ آیا فتنه ای بزرگتر از آنچه که ما در آنیم وجود دارد ای علمای امّت؟!

فتنه یعنی شرک، فتنه یعنی پیروزی وغلبه و برتری یافتن باطل بر حق، فتنه یعنی نابودی حکم الله در زمین، فتنه یعنی اینکه شیران را در گوانتانامو  و جاهای دیگر داخل قفس زندانی کنند.

هر یک از شما عمرش به سی سال یا چهل سال یا پنجاه سال یا بیشتر می رسد اما یک روز خود را به جهاد در راه الله مکلف نکرده است و سختی یک سفر را بر خود تحمیل نکرده تا قدمهایش در راه الله غبارآلود شود، عمرش را در طلب علم-به خیال خودشان- در حالی که روی تختشان دراز کشیده است و در حالی که با دشمنان الله در صلح و صفا زندگی می کند می گذراند بی آنکه یک روز در راه الله مبتلا به زندانی یا شکنجه و… شود.

سوگند به الله یکی از این دو چیز است: یا شما برای الله از پیامبرش صلی الله علیه وسلم که به خاطر الله دچار انواع اذیت و آزار ها شد، عزیزتر هستید یا اینکه شما در راهی غیر از راه پیامبرصلی الله علیه وسلم هستید و معاذ الله که اولی درست باشد و پناه بر الله که اولی درست باشد. [به گفته ورقة بن نوفل خطاب به پیامبر به روایت بخاری]: ( فوالله ما جاء أحد بمثل ما جئت به قط إلا أوذي :  سوگند به الله هیچ کس به مانند آنچه که تو آورده ای نیاورده مگر اینکه اذیت شده است).

ابوعبدالله و برادرانش علی رغم سن کمشان، مردان امت و بزرگان آن در این زمان هستند، آنان  همرزمان صحابه و پیروانشان هستند و به عهد و پیمانی که با رسول الله صلی الله علیه وسلم بسته اند وفادار مانده اند آنجا که گفتند:

نحن الذين بايعوا محمدا        على الجهاد ما بقينا أبدا

الله تعالی ابوعبدالله را رحمت کند و اما و او را درجه والایی به فضل و کرمش در بهشت عطا نماید و ما و  او را همراه پیامبرش صلی الله علیه وسلم و صحابه کرام در بهشت گرد آورد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *