سکولاریسم و سکولاریزاسیون زمینه ساز ازدیاد خرافات ومذاهب التقاطی بشری یا انهدام آن ؟(۵۵)
بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم
مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی
نظریه پردازان قرون اخیر سکولاریزاسیون، که در نظرشان مدرنیته جایگزین اشکال ماقبل مدرن شناخت با علم است، پیش بینی نمی کنند که غیر علم کاملا از بین می رود؛ بلکه برآن اند که به طور مستمر اهمیت پیشین خود را از دست می دهد، یعنی به گونه ای روز افزون حاشیه ای می شود
ارنست گلنرمدعی نیست که شناخت غیر علمی در جامعه مدرن در حال از بین رفتن است. وی بر این باور است که جوامع مدرن به طور نظام مند و ثابت سکولار نشده اند؛ ایمان های تجملی، آسايش طلبي، صمیمانه، و وجد آوراکنون به هزار شکل(جدید، قدیم یا احیاگر) وجود دارند. بسیارنسنجیده خواهد بود که بگوییم آنها رو به زوال اند.. . [۱]
” می توان تصور کرد، فرض می کنم، که کل تز افسون زدایی عمیقا اشتباه باشد، و نیز میتوان تصور کرد که، برعکس، بی نظمی کلی و جوش و خروش آسایش طلبانه غیر انتقادی و تجملی دین – و- اعتراض کالیفرنیایی پیش درآمد آینده باشد. . . اما . . . این اصل همچنان پابرجاست که همه این ها بیشتر کف است تا اصل و اساس. . .
چرا این نهایتا سطحی است؟ جامعه بر اساس تکنولوژی تولیدی ، اداری و تقویت کننده نظم ، که علمی است و مرز های فرهنگی را ارتقاء می بخشد ، تداوم می یابد . . . شبه فرهنگ های جدید با تکیه بر این تکنولوژی و با توجه به استاندارد زندگی ای که اعضای جامعه بدان خو می گیرند و قطعا ترجیح نمی دهند که به طور جدا از آن صرف نظر کنند به حیات خود ادامه میدهند. . .
و همچنان که جامعه به حیاتش از طریق و با تکیه بر شناخت علمی؛ پرنفوذ و از نظر دستکاری مؤثر؛ ادامه می دهد، این شناخت را، در هر حوزه ای که در آن چنین شناختی به طور خالص ایجاد شود ، به نیاز واقعی اش مبدل می سازد . . . تنها در عرصه باقیمانده – یعنی جایی که هیچ چیز خیلی جدی در آن مطرح نیست – است که این بینش علمی اختیار شده است . . .
. . . به همین دلیل است که تز افسون زدایی تا حدی اشتباه است. آن چه حقیقت دارد این است که شناخت مدرن طبیعت را دیوان سالارانه می کند، و بالضروره باید چنین کند؛ اما شناخت جدی نیازی به فراگیر شدن در همه جنبه های زندگی روزمره ندارد . . .
پس این ، خصیصه کلی بسیار مهم جوامع مدرن است؛ ظهور چیزی که می توان آن را فرهنگهای طنز آمیز[۲]نامید . وقتی مسائلی جدی همچون ایجاد بهداشت یا حفظ آن مطرح اند ما دانش حقیقی می خواهیم و دانش حقیقی را انتظار داریم. اما وقتی صورت غذا یا مناسکمان را برمی گزینیم(به ترتیب) به فرهنگ و دین رجوع می کنیم. در این زینت های زندگی ، ما . . . باید از این یا آن فرهنگ استفاده کنیم و آن را به شیوه های دیگری برگزینیم. (ما باید چنین کنیم زیرا حقیقت ما دیگر خودش آن را پدید نمی آورد یا انتخاب نمی کند). اما این ها هیچ کدام جدی نیست . . . فرهنگ غنی و انسان مدار باقی خواهد ماند و حتی به شیوه های گوناگون ، نسبت به آنچه بهره گرفته شده است ، تجملی تر است؛ اما این ها دیگر با اعتقادات جدی و مؤثر جامعه سازگار نیست. این ها ، به هر میزان ، میل به بقا دارند هم چنان که . . . وبر مدعی بود که آن ها وجود خواهند داشت . . .
. . . در این عرصه محدود «فرهنگ» ، نسبی گرایی[۳] براستی معتبر است. از طرف دیگر، در عرصه اعتقادات جدی، نسبی گرایی اصلا گزینه ای نیست که در معرض (انتخاب) ما باشد.”[۴]
با آنکه گلنر آشکارا تمام عقاید غیر از انسان مداری یا اومانیسم را با عباراتی چون : کف است تا اصل و اساس، سطحی است، جدی نیست، زینت های زندگی اند، فرهنگهای طنز آمیز مورد خطاب قرار می دهد اما اقرار دارد که چنین عقایدی ، با آنکه تاثیری در قوانین اصلی جامعه ندارند ، با این وجود تولید خواهند شد .
اگرچه برایان ویلسون ، مثل وبر، از پیامد های زندگی در مدرنیته و از برخی تاوان ها که نقش مداومی را برای نظام های معنایی غیرعقلانی به بار می آورد بسیار آگاه است، بر این اصرار دارد که شواهد نشان می دهد چنین نظام هایی – بویژه نظام های دینی – از افول برگشت ناپذیری رنج می برند. او درگیر بحثی طولانی با کسانی شد که به منازعه با تز سکولاریزاسیون او برخاستندو معتقد بودند که اعتقادات و اعمال دینی در جوامع مدرن همچنان مهم خواهند بود.
این منتقدان نظریه پردازی سکولاریزاسیون مواضع گوناگونی دارند: برخی معتقدند که ادیان سنتی، مثل ادیان کلیسا محور ، با ازدیاد ادیان غیرسنتی ، مثل انواع گوناگون کیش ها و فرقه ها ، صرفا اهمیتشان را به آنها واگذار می کنند؛ برخی برآنند که ادیان با وجود کثرت و ازدیاد بیشتر امری فردی می شود تا جمعی و سازمان یافته. برخی دیگر می گویند بدیل های کارکردی دین – نظیر ناسیونالیسم و میهن پرستی – برای ایجاد همبستگی اجتماعی و غیره پدیدآمده اند. اما ویلسون در عین حال که حضور تنوع وسیعی از اشکال غیرعلمی معنا و شناخت در جوامع مدرن را تأیید می کند، می گوید که این خود در واقع شاهدی است از افول دین [آسمانی] : افزایش در تعداد و تنوع چنین نظام هایی شاهدی است از حاشیه ای شدن مدرن دین- یعنی برکناری دین از محل ساختاری محوری ای که در ماقبل مدرنیته اشغال کرده بود.
برطبق نظر ویلسون ، سکولاریزاسیون در مدرنیته مستلزم وجوه زیر است:
- توقیف مالکیت و تسهیلات مؤسسات دینی به دست نیروهای سیاسی
- تغییر از کنترل دینی به کنترل سکولار در زمینه فعالیت ها و کارکرد هایی که قبل از این برعهده دین بوده است
- انحطاط در نسبت زمان، انرژی و منابعی که انسان ها به علائق مافوق تجربی اختصاص می دهند
- افول نهادهای دینی
- از میدان بدرکردن رفتار و نیز فرائض دینی از طریق مطالبه این که دقیقا مطابق با معیار فنی عمل شود
- جایگزینی تدریجی آگاهی خاص دینی(که اتکا به تعویذها، مناسک، افسون ها یا نماز ها را نیز دربرمی گرفت) با علاقه اخلاقی وسیعا الهام یافته از امور معنوی
- رها ساختن تفسیرهای عرفانی ، شاعرانه و هنری از طبیعت و جامعه به نفع توصیف امر واقع، و همراه با آن، جدایی دقیق تمایلات ارزشی و عاطفی از جهت گیری های شناختی و اثبات گرا [۵] .
هامیلتون این امر را چنین بیان می کند: وضعیتی که آدمی می تواند از بین این یا آن تفسیر دینی یکی را انتخاب کند، وضعیتی که تفسیر ها و سازمان های رقیب در «بازار» ادیان با هم رقابت می کنند، همان طور که برگر بیان می کند، احتمالا نتیجه اش بی ارزش شدن یا فقدان اقتدار دیدگاه دینی به طور کلی خواهد بود. وضعیت تکثر گرایانه ای که شخص می تواند دینش را انتخاب کند همچنین وضعیتی است که می تواند هیچ دینی را اصلا انتخاب نکند[۶]
در این تحلیل نیز عامل تکثر ادیان التقاطی و یا غیر سنتی به عنوان یک واقعیت مورد پذیرش واقع شده و از اسباب نابودی دین سنتی ( آسمانی ) معرفی می گردد . ترنر نتیجه ای این روند و موقعیت دین آسمانی یا سنتی را این گونه وصف می کند :
کنترل های دین سنتی بر بدن اکنون به انضباط های عمومی که در درون مدرسه، کارخانه، زندان و دیگر «نهاد های تام» اعمال می شوند منتقل شده است . . . دین ممکن است در درون عرصه خصوصی بدن یک فرد به حیات خود ادامه دهد، اما عرصه عمومی بدن جمعیت ها، اکنون تحت انقیاد وجدان جمعی (دورکیم)، خیمه مقدس (برگر) یا دین مدنی (کارکرد گرایان مدرن) نیست، بلکه تحت انقیاد انضباط های سکولار، محدودیت اقتصادی و اجبار فیزیکی قرار دارد[۷].
با تمام دیکتاتوری که دین سکولاریسم بر ادیان سنتی آسمانی اعمال نموده است، دین سکولاریزم و سکولاریزاسیون، با حذف کنترلی که شریعتهای آسمانی در برابر مذاهب التقاطی داشتند، زمینه را جهت ازدیاد و تکثیر غیر قابل کنترل و نامحدود عقاید و مذاهب مختلف التقاطی توسط بشر فراهم می نماید .
در این جا این بحث مطرح است که به خاطر عجز از تشخیص ناکارآمد بودن این مذاهب متعدد و اعتقادات و اعمالی که نمی توان درستی آنها را نشان داد نیست که مردم همچنان از آنها استفاده می کنند ؛ بلکه به خاطر منافع عاطفی و روانشناختی ای که برای معتقد فراهم می کنند یا به خاطر این که کارکردهای انسجام بخش مهمی را برای فرهنگ خود انجام می دهند(یا هردو) می باشد. نوع نخست تبیین به خاطر تمرکز بر مزایای مربوط به فرد ، به انسان شناسی نمادی و پدیدار شناسی مربوط می شود؛ نوع دوم به خاطر تمرکز بر کارکرد های جامعه ای اعتقادات نوعی کارکردگرایی است. این تبیینها هر دو با تفسیر های جهانشمولی بسط یافته اند و (بر این اساس) گفته شده است ما باید انتظار داشته باشیم که در همه جوامع – هر قدر که مدرن یا به لحاظ علمی توسعه یافته باشند – هر دو شناخت «علمی و غیرعلمی» را در حال همزیستی با یکدیگر ببینیم .
[۱] بیلتون و دیگران ، نظریه های سکولاریزاسیون ودیدگاه های ضد سکولاریزاسیون ، مترجم : دكتر حسن محدثی ، مجله ی ندای توحید ، ۱۳۹۴ ، ص ۲۸
[۲]ironic culture
[۳]Relativism
[۴]Ernest Gellner,Legitimation Of Belief / Cambridge , Cambridge university Press. (1974) pp.191-207
[۵]Wilson , B. Religion in Sociological Perspective , Oxford , Oxford university Press(1982) p.189
[۶]Hamilton , M.(1995) The Socialogy of Religion : Theoretical and Comparative Perspectives , London , Routeledge0,pp.172-3
[۷]Turner , B. (1992) Religion and Social Theory , London , Sage, p.9.