چگونگی و مسیر صدور حکم ارتداد شیعیان توسط نجدیت(۴)
به قلم: خالد هورامی
برگشت اشخاص از شریعت پیامبر خاتم به یکی از شریعتهای نسخ شده ی اهل کتاب یا شبهه اهل کتاب قبلی یا مشرکین نمی تواند دلیلی برای کافر اصلی نامیدن آنها باشد، بلکه مرتدانی هستند که علمای اهل قبله در حکم آنها شک ننموده اند . این یکی از حقایق ساده و ملموس فقهی اسلام بوده است .
ارتداد جرمی است مثل سایر جرمها بلکه بدترین جرمی است که یک مسلمان ممکن است مرتکب شود . اثبات این جرم نیز همچون جرم دزدی، قتل، زنا، مشروب خوری، اختلاس، جاسوسی و…. نیاز مبرم به دلیل و مدرک عینی شرع پسند دارد و با تهمت زدن، شایعه سازی دروغپراکنی و بخصوص با شک و گمان نمی توان به سوی مسلمانی انگشت ارتداد نشانه رفت .
ما ممکن است هم اکنون بر اساس قاعده ی اسلام حکمی هزاران و بلکه ملیونها انسان منافق (کافرپنهان داخلی) را جزو مسلمین محسوب کنیم و همچون مسلمین با آنها معامله کنیم، این اشتباه ما نزد الله بسیار اهونتر و مطلوب تر از آن است که به اشتباه یک مسلمان را از دایره ی اسلام خارج گردانیم.
اگر ما یک انسان اهل فتره ای که خود را در صف کفار اصلی قرار داده است جزو همان کفار محسوب کنیم به وی ظلم نکرده ایم و چنانچه یک منافق(کافر پنهان داخلی) را از امتیازات مسلمین بهره مند سازیم در این صورت نیز ما مرتکب ظلمی به بندگان الله نگشته ایم. اما اگر مسلمانی را به ناحق از اسلام خارج کنیم آشکارا مرتکب ظلمی خطرناک گشته ایم که ممکن است به خود ما برگردد .
بر این اساس علماء همیشه سعی کرده اند از زبان گشودن و صدور حکم در این زمینه تا زمانی که جرم مثل آفتاب در آسمان صاف نیمروز برایشان آشکار نشده است خود داری نمایند. چون خطر اشتباه در آن بسیار بیشتر از خطر گناهان کبیره ای چون دزدی، زنا، غیبت، شراب خوری و… است مادامی که این کبائررا حلال ندانسته باشد. مسلمان در صورت ارتکاب چنین گناهان کبیره ای از دایره ی اسلام خارج نمی گردد اما با تکفیر نابجای یک مسلمان از دایره ی اسلام خارج می گردد . پناه بر الله متعال .
اخیرا عده ای از برادرانم که نمی توانستند شدت تنفر خود از پیروان فرق مختلف تصوف و به خصوص تشیع را پنهان نمایند، با قیاس ناقصی به اسلام حکمی و حقیقی و کافر حکمی و حقیقی، و بدون در نظر گرفتن جایگاه دنیوی و اخروی صدور این احکام، ابداعی نوین و معجونی ارائه دادند، که در نتیجه ی این معجون، تمام پیروان این فرق و تمام گروهها، احزاب، طوائف و فرق منتسب به اسلامی که از دیدگاه و تفسیر آنها مرتکب یکی از نواقض اسلام شده بودند را مرتد می دانستند.
جهت توجیه این پازل آشفته و توجیه فرار و کنار نهادن شروط و موانع تکفیر در مورد مسلمین، به فرا افکنی آنهم با توسل به عباراتی چون «رّده حقیقی و حکمی » پرداخته و در جزوه ای این مطالب را برایم قرائت نمودند: ” باید دانست که هرکس به اسلام در ظاهر و باطن پایبند باشد سپس مرتکب ناقضی از نواقض آن گردد، او «مرتد حقیقی» است؛ برای اینکه اسلام را قطع نموده، یا از آن رجوع کرده است.
اما کسی که اسلام ظاهری را دارد سپس آن را نقض می کند یا به اسلام منتسب است سپس بر نفس خودش اقرار می کند که هرگز مسلمان نبوده، پس او «مرتدحکمی»است نه حقیقی، برای اینکه در حقیقت او «کافر اصلی» بوده است.
سلیمان البجیرمی شافعی (متوفای ۱۲۲۱هـ) می گوید: «و این تعریفی برای ر ده ی حقیقی است، ولی فرزند مرتدی که در رده به دنیا آمده است، پس او مرتد حکمی» است؛ چون خودش اسلام را قطع نکرده است… و زندیق هم، چنین است، پس او اگرچه هم اسلام را در ظاهر قطع نموده است، اما به «مرتد حقیقی» نام برده نمیشود؛ چون اسلامی در نزد او نبوده تا آن را قطع کند، پس ارتداد او، ُحکمی است.[۱].”
[۱]-حاشیة البجیرمي علی الخطیب .۲۳۷/۱