اصل تامین امنیت (۱۲۱)
بر گرفته از کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم
مؤلف: ابوحمزه المهاجر هورامی
دیپلماسی پیامبر معطوف به تامین امنیت دنیوی و اخروی برای انسانهاست
هدف اصلی پیامبرخاتم صلی الله علیه وسلم انجام رسالت و تکلیفی بود که از سوی خداوند برعهده ایشان گذاشته شده بود، البته هدف اصلی ابلاغ وحی الهی و در مرحله دوم تلاش برای اجرای آموزههای وحیانی بود؛ بر این اساس به نظر می رسد که در طول بیست و سه سال نبوت پیامبر اسلام، چهار عنصر شکل میگیرد. عنصر اول وحی به عنوان کلام خداست. عنصر دوم خود رهبری است که به خود شخص پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم اشاره دارد که وحی برای این پیامبر توسط جبرییل فرود میآمد. عنصر سوم امت اسلامی است که البته امت اسلامی در دوره مکه شرایط لرزان و بی ثباتی داشت و این بی ثبات بودن وضعیت امت اسلامی باعث شد که به دستور خداوند پیامبر برای تحقق عنصر چهارم یعنی تشکیل دولت اسلامی اقدام کند.
در ۱۳ سالی که پیامبر صلی الله علیه وسلم در مکه به رسالت الهی خود عمل می کردند، دولتی در اختیار نداشتند بنابراین در شرایط مکه با وجود عنصر وحی، رهبری و امت، بحث دیپلماسی مطرح نبود، چون هنوز دولتی شکل نگرفته بود، اما در مدینه که این دوره ۱۰ سال طول می کشد با توجه به اینکه دولت شکل گرفته است، عنصر دیپلماسی هم شکل میگیرد. در وهله اول هدف اصلی این دیپلماسی این است که دولت اسلامی تثبیت شود چرا که این دولت از یک سو امنیت امت اسلام را تأمین می کند و از سوی دیگر به اجرای شریعت مخصوصا احکام اجتماعی و عمومی کمک می کند به همین دلیل دیپلماسی پیامبر صلی الله علیه وسلم در این دوره صرف تثبیت دولت اسلامی و جایگاه امت اسلامی میشود.
مرحله تثبیت تا صلح حدیبیه ادامه داشت منتها صلح حدیبیه خود زمینه ساز فتح مکه هم شد و بُعد جهانی آن گستردهتر شد. ما در جنگ خندق این بعد جهانی را از پیامبر میشنویم. آنجا که خندق را حفر میکردند وقتی جرقههایی در اثر ضربه کلنگ به سنگ به رؤیت میرسد،ایشان بحث فتح ایران و رم را پیش بینی میکنند. در این مقطع جدید پیامبرصلی الله علیه وسلم به منظور دعوت مردم به اسلام، نامههایی را برای سران کشورها مینویسد و آنها را به اسلام دعوت میکند. از تحلیل محتوای این نامهها میتوانیم این نکته را استنباط کنیم که هدف دیپلماسی پیامبر در خارج از شبه جزیره همان هدفی بود که در داخل شبه جزیره پیش از این پیامبر پیگیری کرده بود. در دعوت سران کشورها تلاش پیامبر علاوه بر دعوت مردم به اسلام، معطوف به گسترش اسلام به منظور تحقق عدالت و امنیت مطرح بوده است.
در تعریف اسلام و قرآن از امنیت، عنصر بقای ابدی به بقای دنیوی افزوده میشود. خداوند میفرماید: « الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ (انعام/۸۲)؛ كساني كه ايمان آورده باشند و ايمان خود را با شرك (پرستش چيزي با خدا) نياميخته باشند، امن و امان ايشان را سزا است، و آنان راهيافتگان (راه حق و حقيقت) هستند . آنهایی که ایمان آوردهاند، ایمانشان را به ظلم آمیخته نکردهاند و کسانی که این دو ویژگی را دارند از امنیت برخوردار هستند. بنابراین ایمان به اضافه پرهیز از ظلم امنیت را نتیجه می دهد. در نهایت می توان گفت دیپلماسی پیامبر صلی الله علیه وسلم معطوف به تامین امنیت برای همه انسانهاست. دیپلماسی پیامبر صلی الله علیه وسلم ناظر به امنیت دنیوی و اخروی است که البته اصالت آن بر امنیت اخروی است.
البته یکی از اساسی ترین اهداف حکام فراهم نمودن امنیت و تثبیت آن در تمام نهادهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و دیگر نهادهای جامعه در راستای منافع تعیین شده آنها می باشد . اما امنیت واقعی اقامه نخواهد شد مگر بر پایه قسط، عدل و عدالت، پس هرگاه عدالت فراهم شود امنیت نیز تامین خواهد شد و اگر عدالتی نباشد، امنیت نیز وجود نخواهد داشت. زیر بنای قسط و عدل تحکیم قانون شریعت الله در جامعه می باشد .
با این وجود در سرزمینهای مسلمان نشین و به واسته ی حکومتهای دست نشانده سیاستهای وضع شده در راستای تامین امنیت کفار سکولار جهانی و حفظ منافع آنها و جلوگیری از تطبیق قانون شریعت الله و دفاع از یکی از مذاهب دین سکولاریسم می باشد .
کفار سکولار جهانی این استراتژی را در پیش گرفته و به وسیله ی خائنین بومی فساد و تباهی را در تمام جوانب زندگی مسلمین اشاعه و منتشر میکنند. به طوری که هرگاه اسلوب و شیوه رعایت مصالح غرب افزایش یافته است به دنبال آن فساد دستگاههای حکومتی سرزمینهای مسلمان نشین افزایش یافته است و بر پایه آن، سیاستهایی منطبق و موافق با سیاستهای تعطیلکننده شریعت اسلام، عدل و برابری را بر مسلمین واجب گرداندهاند. و این چیزی است که در نتیجه عدم وجود امنیت اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی در سرزمینهای مسلمان نشین، که زیر سایه چنین سیاستهایی و با زور و قدرت تحمیل میشوند، نشأت میگیرد.
تطبیق «لا اله» که در بردارنده ی اصول کفر به طاغوت، برائت از شرک و مشرکین بوده و به دنبال آن «الا الله» که در مجموع دوستی و دشمنی را بر اساس میزان دوری یا نزدیکی به قانون شریعت الله تنظیم می گرداند مقدمه و کلید اجرای عدالت و تامین امنیت در جامعه بوده است .
این سخن ابراهیم علیه السلام به قومش: ” إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِيفاً وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ”(انعام/۷۹). بي گمان من رو به سوي كسي ميكنم كه آسمانها و زمين را آفريده است ، و من (از هر راهي جز راه او) به كنارم و از زمرهي مشركان نيستم . اعلامی است کاملا صریح و روشن از سوی ایشان در برائت و بیزاری جستن از شرک و اهل آن . به این معنی که دین و عبادت خود را برای آنکس که آسمانها و زمین را آفرید، خالص میگرداندم.
لازم است که خواننده توجه داشته باشد که سوره أنعام، سوره ای است مکّی که در مرحله ضعف و ناتوانی مسلمانان نازل شده است در این صورت بر انسان موحد و یکتاپرست واجب است که برائت و بیزاری خود از شرک و اهل آن را به طور کاملا واضح و روشن اعلام نماید. اساس و پایه شرک زمان ما، قوانین سکولاریستیای است که سبب و دلیل همه بلاها و مصیبتهای وارده بر مسلمین میباشد و هیچگاه چنین برائت و بیزاریای کامل نخواهد شد مگر بعد از دوری جستن و برائت از حاکمانی که این قوانین را وضع و تشریع می نمایند و با قدرت و زور آهن و آتش بر مسلمین حکم میکنند و شریعت خداوند متعال را از بین می برند.پس هیچگاه توحید انسان مسلمان تصحیح و کامل نخواهد شد مگر با برائت و بیزاری از شرک و مشرکین.
خداوند متعال میفرماید : قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَاء مِنكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاء أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَمَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِن شَيْءٍ رَّبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ .(ممتحنه/ ۴) (رفتار و كردار) ابراهيم و كساني كه بدو گرويده بودند، الگوي خوبي براي شما است، بدانگاه كه به قوم خود گفتند : ما از شما و از چيزهائي كه بغير از خدا ميپرستيد، بيزار و گريزانيم، و شما را قبول نداريم و در حق شما بياعتنائيم، و دشمنانگي و كينهتوزي هميشگي ميان ما و شما پديدار آمده است، تا زماني كه به خداي يگانه ايمان ميآوريد و او را به يگانگي ميپرستيد . (كردار و رفتار ابراهيم و گروندگان بدو، سرمشق خوبي براي شما است) مگر سخني كه ابراهيم به پدر خود گفت : من قطعاً براي تو طلب آمرزش ميكنم، و در عين حال براي تو در پيشگاه خدا هيچ كار ديگري نميتوانم بكنم . (اين سخن، چيزي نيست كه بدان اقتداء كنيد) . پروردگارا ! به تو توكّل ميكنيم، و به تو روي ميآوريم ، و بازگشت به سوي تو است (و همهي راهها سر به جانب تو دارد و به تو منتهي ميگردد) .
شیخ حمد بن عتیق رحمه الله در تفسیرش در خصوص آیه بالا بیان کرده است: «در این سخن خداوند متعال: «إِنَّا بُرَاء مِنكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ» نکته بدیع و قابل توجهی وجود دارد و آن این که خداوند متعال، برائت و بیزاری از مشرکانی که غیر خداوند را پرستش میکنند را بر برائت و بیزاری جستن از بتها و معبودهای باطل و دروغینی که غیر خداوند عبادت میشوند، مقدم قرار داده است چرا که قضیه اول از دومی مهمتر بوده و دارای اهمیت بیشتری است. بر همین اساس اگر کسی، از بتها و معبودهای دروغین برائت جوید ولی از کسانی که آن بتها و معبودها را پرستش میکنند دوری و برائت ننماید، همانا که وی به آنچه بر وی واجب شده است، عمل ننموده است. و اما اگر از مشرکین برائت و بیزاری جست، همانا که این مستلزم برائت از معبودات باطل و دروغین آنها میباشد.
و خداوند متعال میفرماید : وَأَعْتَزِلُكُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ. (مريم/ ۴۸) و از شما (اي پدر ! و اي قوم بتپرست !) و از آنچه بجز خدا ميپرستيد كنارهگيري و دوري ميكنم بر این اساس روی گرداندن از آنها بر دوری نمودن و روی برتافتن از آنچه غیر خداوند عبادت میکنند، مقدم شده است. همچنین خداوند متعال میفرماید: فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ. (مريم/ ۴۹) هنگامي كه از آنان و از چيزهائي كه بجز خدا ميپرستيدند، كنارهگيري كرد هنگامی كه از آنان و از چيزهایی كه بجز خدا میپرستيدند، كنارهگيری كرد و میفرماید: وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ . (کهف/ ۱۶)
و(به آنها گفتیم:) هنگامی که از آنها و آنچه را جز خدا می پرستند؛ کناره گیری کردید،…»بنابراین بر تو لازم است که به این نکته توجه داشته باشی، چرا که برای تو باب عداوت و دشمنی با دشمنان الله را باز مینماید. چه تعداد انسانهایی که شرکی از آنها سر نمیزند ولی با اهل شرک و مشرکان نیز دشمنی نمیکنند، که در این صورت فقط با عدم ابراز شرک، مسلمان شمرده نمیشوند و چنین کسانی در حقیقت دین و آیین تمام پیامبران را ترک گفتهاند.»[۱]
و این چیزی است که ابراهیم علیه السلام آن را برای قومش اعلام و بیان نمود و آن دقیقا همان چیزی بود که خداوند متعال به پیامبرمان محمد صلی الله علیه وسلم امر نمود که آن را به قومش اعلام نماید. خداوند متعال میفرماید: قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قُلْ لا أَتَّبِعُ أَهْوَاءَكُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَمَا أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ * قُلْ إِنِّي عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَكَذَّبْتُمْ بِهِ مَا عِنْدِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ” (انعام/ ۵۷-۵۶) بگو : من نهي شدهام از اين كه پرستش كنم آنهائي را كه سواي خدا به فرياد ميخوانيد (و عبادتشان مينمائيد) . بگو : من از هوي و هوسهاي شما پيروي نميكنم ، كه (اگر چنين كنم، همچون شما) در آن وقت گمراه ميشوم و از زمرهي راهيافتگان نخواهم بود بگو : من بر شريعت واضحي هستم كه از سوي پروردگارم نازل شده است و شما قرآن را تكذيب ميكنيد (كه در برگيرندهي شريعت غرّا و آشكارا است . بدانيد عذاب و كيفري) كه در (نزول و وقوع) آن شتاب ميورزيد در قدرت من نيست . فرمان جز در دست خدا نيست . خدا به دنبال حق ميرود (و كارهايش برابر حكمت انجام ميشود . لذا اگر خواست عذاب واقع ميگردد و اگر نخواست عذاب واقع نميشود) و او بهترين (قاضي ميان من و شما و) جدا كننده (ي حق از باطل) است .
بنابراین بر هر مسلمان موحد و یکتاپرستی لازم است که در این امر خداوند متعال به پیامبرمان صلی الله علیه وسلم تأمل و تفکر نماید که خداوند متعال میفرماید: «قُلْ»و در این کلام، دستور و فرمان به اعلام برائت و دوری جستن از شرک و اهل وجود دارد. پس باید پرسید که پیروان سنت پیامبر صلی الله علیه وسلم کجای این موضوع قرار گرفتهاند؟ و همانا که سنت فقط حفظ احادیث و تحقیق و مشخص ساختن احادیث از لحاظ صحت و ضعف آن و یا دستیابی به تخصص و مهارت در علم احادیث نیست، بلکه عملی نمودن و تجسم عقیده توحید و یکتاپرستی در زندگی است.
خداوند متعال میفرماید: وَحَاجَّهُ قَوْمُهُ . یعنی: «و قوم ابراهيم با او به ستيزه پرداختند.» بعد از اینکه ابراهیم علیه السلام برائت و بیزاری خود از شرک ورزیدن قومش را اعلام نمود، و بعد از آنچه که از اخلاصش در بندگی و عبادت خداوند متعال بر وی گذشت، مشرکان با تمام اسباب و وسایل در دسترس تلاش کردند وی را از راه خداوند متعال باز دارند.
سید قطب رحمه الله در رابطه با آیه:و َدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ،( قلم /۹) ايشان دوست ميدارند كه نرمش و سازش نشان دهي، تا آنان هم نرمش و سازش كنند (بدين اميد كه برخي از فرمانهاي خدا را به خاطر آنان ترك كني، و در بعضي از مسائل با ايشان همگام و همآهنگ شوي) . بعد از ذکر نمودن سعی و تلاش مشرک انسکولار برای معامله با پیامبر صلی الله علیه وسلم بر بسیاری از امور دینی و دعوتی خود مانند: ترک محکوم کردن و سرزنش معبودهای مشرکین و قوانینی که پدرانشان بر آن بودند و موضوعاتی به این شکل .. آورده است : اینها تلاشهایی است که خداوند، پیامبرش را از آن حفظ نموده است، و آن سعی و کوششی است که یاران و دوستداران حاکمان و سلاطین همواره در برخورد با یاران دعوت داشتهاند. تلاشی است فریبنده تا به وسیله آن، داعیان را منحرف سازند، هر چند اگر این انحراف به اندازه اندکی از پایدارای و استقامت این دعوت و صلابت آن باشد، و به سازش و توافقی که در مقابل پرداخت مقدار زیادی پول و ثروت، آنها را به سوی آن فریب دادهاند، راضی میشوند. بعضی از داعیان اینگونه در دعوتشان دچار فتنه میگردند چرا که وی این موضوع را ساده و آسان میدیده است، دوستداران حکام و سلاطین از وی نمیخواهند که دعوتش را به طور کلی رها کند، بلکه از وی تعدیلات بسیار اندک و ناچیزی میخواهند که دو طرف را در بین راه به همدیگر برساند و با یکدیگر همسو و همراه شوند.
و همانا شیطان از این شکاف بر حاملان دعوت وارد میشود، و وی چنان تصور و گمان میکند بدست آوردن جلب رضایت اصحاب سلطان برای دعوت بهتر است، گرچه با تنازل از جانب او همراه باشد! اما انحراف ناچیز در ابتدای راه به انحراف تمام و کمال در پایان راه منجر خواهد گشت و دعوتگری که در جزئی از دعوت خود ولو اندک، و در ترک کردن و بیتوجهی نسبت به قسمتی از آن ولو جزئی، تسلیم شدن را میپذیرد و قبول میکند، نمیتواند فقط بر آنچه که اولین بار تسلیم شد، توقف کند چرا که خواسته و توانایی وی برای تسلیم شدن هر بار که گامی به سوی عقب بر میدارد، افزایش مییابد. اصحاب سلطان مرحله به مرحله یاران دعوت را فریب داده و به سوی خود میکشانند و اگر در جزئی تسلیم شدند، حقیقتا شکوه و بزرگی و صیانت و امنیت خود را از دست دادهاند. سلاطین مستبد خوب میدانند که مذاکره و چانهزنی مستمر و پایدار است و افزایش نرخ، آنها [داعیان] را از فکر کردن در خصوص به دست آوردن اصحاب سلطان به صفوف خود، باز خواهد داشت و آن شکست روحی بزرگ در اعتماد بر اصحاب سلطان در یاری و نصرت دعوت میباشد. و خداوند تنها کسی است که مومنان در دعوتشان به او اعتماد میکنند و هرگاه شکست در اعماق قصد و عزم آدمی رخنه کرد، هیچگاه چنین قصدی، به پیروزی و نصرت مبدل نخواهد گشت. ”
خداوند متعال این توطئهو دسیسهها را برای ما روشن نموده و چنین بازیهای سیاسی حکام را برای ما فاش و رسوا ساخته است و ما را از آنها برحذر نموده است، راهحل و علاج آن را به ما ارزانی داشته و ما را به سوی راه راست و صحیح، هدایت و ارشاد نموده است و به طور واضح و روشن قبل از بیان آیه ۹ سوره قلم چنین میفرماید: فَلَا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ . (قلم /۸)حال كه چنين است، از تكذيب كنندگان اطاعت و پيروي مكن (و بر دعوت خود پايدار باش و به راه آنان مرو . اطاعت از ايشان گمراهي و بدبختي است) . آنها را اطاعت و پیروی نکن .. به آنان تکیه و اعتماد نکن و راهحلهای به ظاهر منصفانهشان را نپذیر .. به یقین که پروردگارت دین حقی به تو عطا نموده است و تو را به سوی راه راست و به سوی ملت ابراهیم راهنمایی و هدایت نموده است.
و بر همین اساس پیامبر ابراهیم علیه السلام فرمودند: «قَالَ أَتُحَاجُّونِّي فِي اللَّهِ وَقَدْ هَدَانِ» به این معنی که آیا در امر و فرمان خداوند متعال به اینکه او یگانه معبود به حق و راستین است و تنها اوست که مستحق عبودیت تمام و کمال و از جمله آن، بندگی و تسلیم شدن در برابر شرع و قانون او سبحانه و تعالی، را دارد، مرا به مجادله و بحث میکشانید .. به اینکه حکم فقط برای خداوند باشد و شریکی برای او قرار داده نشود، آیا مرا به مجادله میکشانید و همانا که او سبحانه و تعالی مرا بصیرت بخشید و به سوی حق و حقیقت هدایت نمود؟ چگونه به سوی سخنان فاسد و شبهات باطلتان روی آورم و حال آنکه من بر روشنایی و بیّنهای از امر خداوند متعال قرار دارم؟ هیچ دلیلی برای مجادله و بحثتان وجود ندارد بعد از آنکه خداوند متعال مرا به سوی حق هدایت نموده است.
ابراهیم علیه السلام فرمودند: وَلا أَخَافُ مَا تُشْرِكُونَ بِهِ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ رَبِّي شَيْئاً وَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً أَفَلا تَتَذَكَّرُونَ (انعام/ ۸۰)و (با وجود اين) قوم ابراهيم با او به ستيزه پرداختند (و وي را از خشم خدايان خود ترساندند . ابراهيم) گفت : آيا شما را سزد كه دربارهي خدا با من بستيزيد، و حال آن كه مرا (خداوند با دلائل روشن به سوي حق راهنمائي كرده و) هدايت بخشيده است ؟ من از آن چيزهائي كه انباز خدا ميكنيد نميترسم (چرا كه ميدانم از سوي آنها و از جانب كسي زياني به من نميرسد) امّا اگر خدا بخواهد ضرر و زيان (به كسي برسد، بيگمان بدو) ميرسد . دانش پروردگارم همهچيز را در برگرفته است (و خداي من از هر چيز آگاه است ، ولي خدايان شما از چيزي آگاهي ندارند) . آيا يادآور نميشويد (و از خواب غفلت بيدار نميگرديد و متوجّه نيستيد كه چيزهاي عاجز و درمانده مستحقّ پرستش نميباشند ؟) .
نفی ترس ابراهیم علیه السلام از معبودات باطلشان این را بیان میدارد که آنها وی را به ترساندن و تهدید کردن با این خدایان باطلشان وعید دادهاند. و این، رفتار و برخورد هر مشرکی است، به خصوص مشرکان قانونگذاری، کسانی که موحدین و یکتاپرستان را با قوانین ستمگرانه و دادگاههای ظالمانهشان تهدید میکنند.
خداوند متعال از زبان ابراهیم علیه السلام میفرماید: وَكَيْفَ أَخَافُ مَا أَشْرَكْتُمْ وَلا تَخَافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُمْ بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَاناً فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ . ( انعام/ ۸۱)چگونه من از چيزي كه (بيجان است و بت نام دارد و از روي ناداني) آن را انباز (خدا) ميسازيد ميترسم ؟ و حال آن كه شما از اين نميترسيد كه براي خداوند (جهان كه همهي كائنات گواه بر يگانگي او است) چيزي را انباز ميسازيد كه خداوند دليلي بر (حقّانيّت پرستش) آن براي شما نفرستاده است ؟ پس كدام يك از دو گروه (بتپرست و خداپرست) شايستهتر به امن و امان (و نترسيدن از مجازات يزدان) است، اگر ميدانيد (كه درست كدام و نادرست كدام است) ؟
این سخن ابراهیم علیه السلام که «وَكَيْفَ أَخَافُ مَا أَشْرَكْتُمْ وَلا تَخَافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُمْ بِاللَّهِ » تاکیدی است از جانب ایشان بر عدم ترسشان از آنچه که از معبودهای دروغین و باطل برای خداوند شریک قرار دادهاند. سپس به آنها بیان میدارد که عدم ترس او از خدایان دروغینشان به اندازه نترسیدن آنها از خداوند متعال شگفت و تعجبآور نیست، و این بیان میدارد که قوم پیامبر ابراهیم علیه السلام ذات اقدس خداوند را می شناختند و آنها در توحید الوهیت دچار شرک شده بودند. بنابراین بر آنان اعتراض میکند که بدون اینکه هیچ دلیلی از سوی خداوند برایشان نازل شده باشد، به پروردگاری که به آن اعتراف دارند، شرک میورزند.
علامه طاهر بن عاشور رحمه الله میگوید: «و این چنین، مخالفت ما و بلکه کفرمان به قوانین وضع شدهی سکولاریستی مخالف با شریعت خداوند متعال، تعجب و شگفت بسیار اندکی نسبت به عدم ترس این قانونگذاران و تعطیلکنندگان حکم خداوند، از ذات اقدس خداوند عـزیز و جبـار و متکـبر، دارد. و این قانونگذاران میدانند که شریعت و قوانینشان ناقص بوده و بلکه دارای تضاد و تناقض با شریعت و قانون خداوند حکیم و خبیر میباشد.»
و این سخن ایشان أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُم بِاللّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَاناً به این معنی است که هیچ دلیل و برهان قاطعی از جانب خداوند متعال مبنی بر صحت و درستی آنچه به سوی آن رفتهاید، در نزد شما وجود ندارد بلکه تمام آن نتیجه پیروی و تبعیت از هوی و هوس یا تقلید از غیر در آنچه که تقلید کردن در آن جایز نبوده و یا پیروی از هوی و هوس دیگران میباشد. و خداوند متعال از این چنین شیوهای برحذر نموده و میفرماید:
وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِناً عَلَيْهِ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُم فَاسْتَبِقُوا الخَيْرَاتِ إِلَى الله مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ * وَأَنِ احْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَن يَفْتِنُوكَ عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللّهُ إِلَيْكَ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يُرِيدُ اللّهُ أَن يُصِيبَهُم بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ كَثِيراً مِّنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ * أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُكْماً لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ . ( مائده/ ۵۰ ـ ۴۸) و بر تو (اي پيغمبر) كتاب (كامل و شامل قرآن) را نازل كرديم كه (در همهي احكام و اخبار خود) ملازم حق، و موافق و مصدّق كتابهاي پيشين (آسمانی)، و شاهد (بر صحّت و سقم) و حافظ (اصول مسائل) آنها است . پس (اگر اهل كتاب از تو داوري خواستند) ميان آنان بر طبق چيزي داوري كن كه خدا بر تو نازل كرده است ، و به خاطر پيروي از اميال و آرزوهاي ايشان، از حق و حقيقتي كه براي تو آمده است روي مگردان . (اي مردم !) براي هر ملّتي از شما راهي (براي رسيدن به حقائق) و برنامهاي (جهت بيان احكام) قرار دادهايم . اگر خدا ميخواست همهي شما (مردمان) را ملّت واحدي ميكرد (و بر يك روال و يك سرشت ميسرشت، و لذا راه و برنامهي ارشادي آنان در همهي امكنه و ازمنه يكي ميشد) و امّا (خدا چنين نكرد) تا شما را در آنچه (از شرائع) به شما داده است بيازمايد (و فرمانبردار يزدان و سركش از فرمان منّان جدا و معلوم شود) . پس (فرصت را دريابيد و) به سوي نيكيها بشتابيد (و به جاي مشاجرهي در اختلافات به مسابقهي در خيرات بپردازيد و بدانيد كه) جملگي بازگشتتان به سوي خدا خواهد بود، و از آنچه در آن اختلاف ميكردهايد آگاهتان خواهد كرد (و هر يك را برابر كردار خوب يا بد پاداش و پادافره خواهد داد) .و (به تو اي پيغمبر فرمان ميدهيم به اين كه) در ميان آنان طبق چيزي حكم كن كه خدا بر تو نازل كرده است ، و از اميال و آرزوهاي ايشان پيروي مكن، و از آنان برحذر باش كه (با كذب و حقپوشي و خيانت و غرضورزي) تو را از برخي چيزهائي كه خدا بر تو نازل كرده است به دور و منحرف نكنند (و احكامي را پايمال هوي و هوس باطل خود نسازند) . پس اگر (از حكم خدا رويگردان شدند و به قانون خدا) پشت كردند، بدان كه خدا ميخواهد به سبب پارهاي از گناهانشان ايشان را دچار بلا و مصيبت سازد (و به عذاب دنيوي، پيش از عذاب اخروي گرفتار كند) . بيگمان بسياري از مردم (از احكام شريعت) سرپيچي و تمرّد ميكنند (و از حدود قوانين الهي تخطّي مينمايند) . آيا (آن فاسقان از پذيرش حكم تو بر طبق آنچه خدا نازل كرده است سرپيچي ميكنند و) جوياي حكم جاهليّت (ناشي از هوي و هوس) هستند ؟ آيا چه كسي براي افراد معتقد بهتر از خدا حكم ميكند ؟
و بر این اساس میفرماید: فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ . و آن گروه فقط دو دسته میباشند و فرقه و گروه سومی برای آنها وجود ندارد. گروهی در برابر شرع خداوند متعال خضوع و فروتنی در پیش گرفته و گروه دیگر از شریعت خداوند سبحانه و تعالی روی گردان شدهاند، بنابراین کدامیک شایسته و سزاور امنیت و آرامش هستند؟
خداوند متعال در جواب میفرماید: الَّذِينَ آمَنُواْ وَلَمْ يَلْبِسُواْ إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَئِكَ لَهُمُ الأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ (انعام/ ۸۲) كساني كه ايمان آورده باشند و ايمان خود را با شرك (پرستش چيزي با خدا) نياميخته باشند، امن و امان ايشان را سزا است ، و آنان راهيافتگان (راه حق و حقيقت) هستند . كسانی كه ايمان آورده باشند و ايمان خود را با شرك نياميخته باشند، امن و امان ايشان را سزا است، و آنان راهيافتگان (راه حق و حقيقت) هستند.
منظور از ظلم در این آیه، شرک است همچنان که از پیامبر صلی الله علیه وسلم در صحیح بخاری به ثبت رسیده است که عبدالله بن مسعود رضی الله عنه فرمودند: زمانیکه این آیه الَّذِينَ آمَنُواْ وَلَمْ يَلْبِسُواْ إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ نازل گردید، بر اصحاب و یاران پیامبر صلی الله علیه وسلم سنگین آمد و گفتند: کدام یک از ما به نفس خود ظلم نکرده است؟ و پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند: آنگونه که شما میپندارید نیست، همانا که این ظلم، آن چیزی است که لقمان به فرزندش گفت:يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ . (لقمان/ ۱۳) (يادآور شو) عزيزم ! (چيزي و كسي را) انباز خدا مكن، واقعاً شرك ستم بزرگي است .
پس به میزانی که کمال توحید محقق گردد، کمال امنیت همراه با کمال هدایت نیز فرآهم میگردد و هرگاه در کمال و شمولیت توحید نقص و کاستی روی دهد همراه با آن، کمال امنیت و هدایت نیز دچار نقص و کمبود خواهد گشت.
امام ابن قیم رحمه الله میفرماید: «ظلم تام، شرک میباشد که آن عبادت را در موضع و جایگاهی غیر از جایگاه خود قرار داده است. و امنیت و هدایت مطلق نیز: هر دو امنیت در دنیا و آخرت و هدایت بر صراط مستقیم میباشند، بنابراین ظلم مطلق و کلـی از بین برنده امنیت و هدایت مطلق میباشد و منع نمیشود که ظلم ـ غیر از شرک ـ مانعی برای امنیت مطلق و هدایت مطلق شود، پس به آن توجه داشته باش چرا که مطلق در برابر مطلق خواهد بود و ناقص در برابر ناقص.»
بنابراین سیستم امنیت متناسب با میزان دوری یا نزدیکی شخص از قانون شریعت الله در نوسان خواهد بود . یک مسلمان مجرم به میزانی از آن محروم می گردد و یک مشرک اهل کتاب یا غیر اهل کتاب به میزانهای متفاوت تری .
این حقیقت زمانی برای خواننده روشن میشود که وی به مقصود و هدف دینمان که همان صیانت و حفاظت بر دین و نفس و عقل و نسل و مال و تطبیق اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف و فراهم نمودن زمینه های عبادت الله است پی برده باشد و اینها بسترهای امنیت میباشند. اما پایهی آن، که امنیت بر آن برپا میشود، همان محقق شدن و دستیابی به قسط ، مساوات وعدالت اجتماعی است. عمیر بن سعد س، والی حُمص در زمان خلافت عمر بن خطاب رضی الله عنه گفته است: «اسلام تا هنگامی که سلطان تندی و شدت به خرج ندهد همواره قدرتمند و شکست ناپذیر خواهد بود و قدرت سلطان، کشت و کشتار با شمشیر و یا شلاق و تازیانه زدن نیست بلکه دادگاهی به حق و برپایی عدالت است»
همچنین عمر بن عبدالعزیز به یکی از والیان خود نوشت: «نامهات را دریافت کردم و از آنچه که ذکر نموده بودی دریافتم که شهرتان خراب و ویران گشته است، پس زمانیکه این نامهی من را قرائت کردی شهر را با عدل و عدالت محافظت نما و راههای ظلم و ستم را از آن پاک گردان و همانا که این، شهر را آباد خواهد ساخت. والسلام »
[۱] حمد بن عتیق ، سبیل «النجاة و الفکاک» ، ص۲۱۸