شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (۹)

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (۹)

بسم الله و الحمد لله، اما بعد:

 السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

الجماعة:

الجَماعة در لغت یعنی جمع شده ها بر چیزی و جمع چیزی از تفرقه؛[۱]و اصل کلمه معنی اجتماع و جمع شدن در برابر افتراق و پراکندگی و از هم گسیختگی را می رساند؛[۲]و در قرآن و سنت هم، الجَماعة ضد الفُرقة، و الاجتماع ضد الافتراق آمده است. امام الشاطبي در كتاب «الاعتصام» پنج قول در معنی الجماعة را آورده است که به صورت مختصر عبارتند از: « السَّوادُ الأعظمُ، الأئمَّةُ المجتهدون، الصحابة، أهلُ الإسلامِ إذا اجتمعوا على أمر، جَمَاعَةَ المُسْلِمِينَ إذا اجتمعوا على أمير».[۳]

  • اصحاب

در مورد صحابه، عمر بن عبدالعزیز اجماع آنها را معادل الجماعة می داند. [۴]که بر اساس «مَا أَنَا اَلْيَوْمَ عَلَيْهِ وَ أَصْحَابِي»[۵] آن‌ چه من و یارانم امروز بر آنیم است که سنت مشترکشان یعنی: الجماعة بود که می‌فرماید: «فَعَلَيْكُم بِسُنَّتِي وَسُنَّةِ الخُلَفَاءِ الرَّاشِدِينَ…» [۶]  باید که تابع سنت من و سنت خلفای راه‌یافته‌ باشید….

  • علما، فقهاء و ائمه‌ی مجتهد

امثال امام بخاری هم منظور از جماعت را علما، فقهاء و ائمه‌ی مجتهد می دانند.[۷] امام بخاری می گوید: وَمَا أَمَرَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِلُزُومِ الجَمَاعَةِ، وَهُمْ أَهْلُ العِلْمِ. [۸] این که نبی صلی الله علیه وسلم دستور به پایبندی به جماعت می‌دهد، و جماعت، همان علما هستند. امام ترمذی می گوید: «از نگاهِ علما (جماعت) به اهل فقه، علم و حدیث، تفسیر می‌شود،[۹] و ابن سنان هم می گوید: به اهل علم و حدیث، جماعت گویند.[۱۰] سخن این بزرگواران اشاره به جماعت معنوی در داخل الجماعة اصلی و ظاهری دارد که امام شافعی آنرا با توضیحاتی روشنتر کرده است.

  • اهل حل و عقد

عده ای هم با استناد به احادیثی چون: لا تَجْتَمِعُ أُمَّتِي عَلَى ضَلالَةِ: امت من بر گمراهی اتفاق نظر نمی‌کنند، بر این باورند که  منظور از «جماعت»، اهلِ اسلام هستند که بر امری از امور دین تجمّع نموده‌اند،[۱۱] یعنی همان اهل اجماع و شورای اولی الامر زمانی که بر مسأله‌ یا حکمِ شرعی یا اعتقادی اجماع نمایند، جماعت نام دارند. بر این اساس ابن حجر عسقلانی می‌گوید: اهل حل و عقد در هر دوره و عصری را «جماعت» گویند… که آنان در گفتار و اعمالی که بر آن اجماع نموده‌اند، از خطا و لغزش محفوظ و معصوم‌اند[۱۲].

  • اکثریت مسلمین که بر حاکمی اجتماع کرده اند

دسته ای هم اکثریت مردم یا همان «السَّوَادَ الأَعْظَمَ» را معیار الجماعة قرار داده اند که در کتاب نهایه گفته شده است:علَیکُم بِالسَّوادّ الأعظَمِ: أی جُملةِ النَّاسِ ومُعظمِهِمُ الَّذینَ یَجتَمِعونَ عَلَی طَاعَةِ السُّلطانِ وسُلوكِ النَّهجِ القَویمِ. [۱۳] باید که همراه سواد اعظم:  یعنی عموم مردم و اکثریت آنها باشید؛ کسانی که بر اطاعت از حاکم و پیمودن راه روشن قانونِ استواراسلام اجتماع کرده اند .

کسانی چون علی ابن ابی طالب و ابومسعود انصاری و ابن مسعود هم در این زمینه می گویند: سواد اعظم همان گروه‌های نجات یافته هستند. اعتقادات دینی‌ ایشان حقّ است و هر کس با آنان مخالفت ورزد جاهلانه مرده است. خواه در امر شریعت با آنان اختلاف نماید یا در امور سیاسی و قدرتشان؛ در هر صورت او با حق مخالفت کرده است. [۱۴]امام شاطبی هم می‌گوید: بنا بر این تعریف، مجتهدین امت اسلامی، علما و شریعتمدارانِ عامل، جزو سواد اعظم هستند؛ دیگران هم که تابع و پیرو ایشان هستند در تعریف داخل‌اند.[۱۵]

  • تجمّع مسلمانان پیرامون یک امیر و حاکم

دسته ای از اهل فقه همچون امام طبری می گویند که جماعت یعنی تجمّع مسلمانان پیرامون یک رهبر و امام . امام طبری بعد از آنکه  اقوال گذشته را ذکر می کند می‌گوید: و هدف روایت، التزام و پایبندی به جماعت است. همانان که پیرو کسی‌اند که به اتفاق آراء، وی را امیر نمودند. و هر کس از بیعتش سر برتابد، از جماعت خارج شده است.[۱۶] لذا رسول الله  به التزامِ جماعت دستور داده و از پراکندگی امت در انتخاب کسی که او را پیشوای خویش کرده‌اند، نهی می‌کند[۱۷]. و می‌گوید: گروهی که با رضایت کامل بر امیر بودن شخصی اتفاق نظر نمودند، کسی که از آنان جدا شود، به مرگ جاهلیت مرده است. این تفسیری است که ابو مسعود انصاری از جماعت ارائه می‌دهد. و جماعت، اکثریت مردم و تمام علما و متدیّنین و دیگر مردمان‌اند. وآنان همان سواد أعظم هستند.[۱۸]خلاصه‌ی مطلب این است که جماعت، به تجمّع افراد پیرامون امام و رهبری که موافق با کتاب الله و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم باشد، بر می‌گردد. و روشن و واضح است که اتفاق بر غیرِ سنت، از معنای جماعتی که احادیث تعریف می‌نماید، خارج است[۱۹].

با دقت و با جمع نمودن و ارتباط در این تعاریف مختلف می توانیم بگوئیم: زمانی که اصحاب و تابعین و تمام ائمه ی مذاهب مختلف اسلامی در مورد رهبریت دارالاسلام یا الجماعة بحث می کردند هرگز برایشان متصور نبود که عالم ترین و متخصص ترین شخص از اهل علم یا اهل فقه یا اهل اجتهاد که تحت مدیریت و نظارت شورای اولی الامر یا شورای اهل حد و عقد است حاکم نشود؛ به همین دلیل در تمام مذاهب اسلامی شرط مجتهد بودن یکی از شروط اساسی رهبریت شمرده می شود،[۲۰]و ولایت مجتهد یا ولایت فقیه یکی از شروط حاکمیت بر دارالاسلام بوده است غیر از حالت ضرورت و اضطرار که آنهم تنها مختص به این مورد نیست. إِنْ كَانَ مُقَلِّدًا كَانَ بِمَنْزِلَةِ الْعَامَّةِ الْمُقَلِّدِينَ؛ وَالْمَنْصِبُ وَالْوِلَايَةُ لَا يَجْعَلُ مَنْ لَيْسَ عَالِمًا مُجْتَهِدًا عَالِمًا مُجْتَهِدًا. [۲۱] و چنانچه حاکم مسلمان (در این حالت اضطرار و ضرورت) مقلد باشد همچون سایر مقلدین است و این منصب و مقام حاکمیت و امیری، کسی را که عالم مجتهد نباشد در منصب عالم مجتهد قرار نمی دهد.

این نکته برای فرقه بازها و فراریان از الجماعة واحد مسلمین باید جای تأمل باشد که فلان مُلا و مولوی و یا فلان شخص نظامی را در عراق یا سوریه و غیره که در فقه و حتی تسلط بر منابع شریعت در درجه ای بسیار نازل قرار دارد یک شبه تبدیل به امام و شیخ الحدیث و شیخ التفسیر و حضرت مولانا و أستاذ العلماء و چندین لقب دیگر می کنند که بسیاری از این لقبهای طولانی را خود ابوبکر و عمر هم قبول نمی کردند.

پس زمانی که لفظ الجماعة آورده می شد و رهبری مجتهد و فقیه بر آن حاکمیت دارد هر پنج معنی و مفهوم الجماعة را می رساند همچنانکه زمانی لفظ دین به صورت مطلق آورده می شود هر ۴ معنی و مفهوم آن یعنی ۱- قدرت حاکمیت ۲- قانون و برنامه ۳- اطاعت و فرمانبرداری ۴- مجازات و پاداش تداعی می شود.

در این صورت به قول ماوردی: الْإِمَامَةُ: مَوْضُوعَةٌ لِخِلَافَةِ النُّبُوَّةِ فِي حِرَاسَةِ الدِّينِ وَسِيَاسَةِ الدُّنْيَا، وَعَقْدُهَا لِمَنْ يَقُومُ بِهَا فِي الْأُمَّةِ وَاجِبٌ بِالْإِجْمَاعِ وَإِنْ شَذَّ عَنْهُمْ الْأَصَمُّ. [۲۲]  امامت موضوعی است برای جانشینی نبوت در امر حراست و نگهبانی از دین و سیاست و اداره ی دنیا. یا سعد الدين التفتازاني در المقاصد می گوید: امامت، رهبری و ریاست عامه در امر دین و دنیاست به جانشینی از رسول الله صلی الله علیه و سلم. [۲۳] به همین دلیل صحابه انتخاب رهبر را بر دفن رسول الله صلی الله علیه وسلم ترجیح دادند[۲۴] تا حتی برای چند ساعت هم بدون الجماعة و خارج از الجماعة نباشند و برای چند ساعت هم ترک سنت نکرده باشند، چون تنها با وجود جماعت است که اسلام کامل می ماند و با وجود رهبر حاکم بر دارالاسلام است که الجماعة معنی و مفهوم پیدا می کند و حاکمیت و امارت شکل می گیرد و این حاکمیت هم تنها با دادن اطاعت شهروندان است که می تواند به حیات خود ادامه دهد چنانچه عمر بن خطاب می گوید: إِنَّهُ لَا إِسْلَامَ إِلَّا بِجَمَاعَةٍ، وَلَا جَمَاعَةَ إِلَّا بِإِمَارَةٍ، وَلَا إِمَارَةَ إِلَّا بِطَاعَةٍ، فَمَنْ سَوَّدَهُ قَوْمُهُ عَلَى الْفِقْهِ، كَانَ حَيَاةً لَهُ وَلَهُمْ، وَمَنْ سَوَّدَهُ قَوْمُهُ عَلَى غَيْرِ فِقْهٍ، كَانَ هَلَاكًا لَهُ وَلَهُمْ.[۲۵] قطعاً اسلام وجود ندارد مگر با جماعت و جماعت وجود ندارد مگر با رهبریت و رهبریت وجود ندارد مگر با فرمانبرداری و طاعت، اگر قومی بر این فهم باشد برایش حیات وسروری است و اگر قومی بر غیر این فهم باشد هلاک می شوند.

حقیقتاً بدون جماعت و حاکمیت اسلامی، اسلام کاملی وجود ندارد؛ فقط کافی است تمام کشورهای کافر سکولار دنیا را نگاه کنید که در آنها قوانین شریعت الله و اکثریت مطلق اسلام قابل اجرا و عمل نیست و با نگاهی به آنهمه مسلمان متفرق سراسر دنیا متوجه می شویم که بدون رهبری که به حاکمیت برسد جماعتی هم وجود ندارد و رهبر و حاکمی هم که به امارت رسیده باشد اما زیر دستان اطاعت خودشان را به او ندهند چنین امارتی بی مفهوم است و ارزشی ندارد؛ به همین دلیل است که دشمنان در همان قدم اول، اطاعت مومنین به رهبریت الجماعة را هدف گرفته اند که با گرفتن اطاعت مومنین، هم امارت فرو می ریزد هم جماعت و هم اسلام؛ چون مفاهیم ۴گانه ی دین را از اسلام گرفته اند؛ اما کسی که این ۴معنی و مفهوم دین را به اسلام بدهد هم طعم ایمان را می چشد و هم خود را مستحق بهشت می کند چنانچه رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: ذاقَ طَعْمَ الإيمانِ [وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ[۲۶]] مَن رَضِيَ باللَّهِ رَبًّا، وبالإسْلامِ دِينًا، وبِمُحَمَّدٍ رَسولًا.[۲۷] طعم ایمان را چشید (بهشت برایش واجب شد) کسی که بگويد: الله را بعنوان پروردگار و اسلام را بعنوان دين و محمد -صلى الله عليه وسلم- را بعنوان پيامبر، پسنديدم.

به این شکل، صحابه بعد از وفات رسول الله صلی الله علیه وسلم مهمترین کار خودشان یعنی کفن و دفن رسول الله صلی الله صلی الله علیه وسلم را برای مهمترین واجبی که الجماعة با آن شکل می گرفت رها کردند که همان تعیین امام و رهبر برای الجماعة و دارالاسلام بود.[۲۸] تعیین امام و رهبر برای الجماعة واجبترین فرض کفایه ای است که اصحاب بر آن اجماع کردند،[۲۹] و به دنبال آن تمام اهل فقه و فهم چون ماوردی[۳۰] و ابن حزم[۳۱] و القرطبی[۳۲] و نووی[۳۳] و ابن خلدون[۳۴]و … بر انتخاب امام و رهبر اجماع داشته اند و در این زمینه بین هیچ یک از مذاهب اسلامی اختلافی وجود ندارد،[۳۵] و همه  ضمن بیان حکمت نصب امام و رهبر[۳۶] جهت زنده نگهداشتن الجماعة بعد از زمان نبوت، همچون یک واجب تأئید شده توسط سنت و اجماع به آن نگاه می کردند،[۳۷] چون عدم وجود یک امام و رهبر مساوی است با انهدام الجماعة و از هم پاشیدگی وحدت الجماعة و تولید فتنه و آشوب و هرج و مرج و تاخت و تاز فرقه های مختلف؛[۳۸] امام جوینی ضمن تائید این امر مهم در نهایت این سخن عمر و عثمان و دیگران را به عنوان یک قاعده می آورد و می گوید: وما يَزَعُ اللَّهُ بالسُّلطانِ أكثَرُ مِمَّا يَزَعُ بالقُرآنِ.[۳۹] خداوند با قدرت حکومتی، کاری را به انجام می‌رساند، که با قرآن به انجام نمی‌رساند.

تنها با قدرت حکومتی الجماعة است که شورای اولی الامر تخصصهای مختلف اهل علم و فقه قادر خواهند بود شکل بگیرند و تنها با قدرت حکومتی الجماعة است که جلو تفرقه اندازنی گرفته می شود که ذاتاً تمایل به فرقه بازی و ضرار سازی دارند و هرگز به میل خود و با هزاران آیه و حدیث و حکیمانه نصیحت کردن دست از این حزب سازی ها و فرقه بازی ها و ضرار سازی ها  بر نمی دارند و تنها با پشتوانه ی قدرت حکومتی الجماعة است که اجماع واحدی که شورای اولی الامر تخصصهای مختلف از اهل علم و فقه ارائه داده اند در جامعه اجرا و پیاده می شود و تنها با قدرت حکومتی الجماعة است که قوانین شریعت الله بر مردم تطبیق داده می شوند و قابل اجرا هستند؛ و بدون قدرت حکومتی الجماعة تمام این آیات و امور تعطیل می شوند و تنها با جماعت است که فریضه ی مهم جهاد انجام می شود.  

یعنی اجماع و راه واحد مومنین یا «سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ» و جلوگیری از ترک سنت تنها از کانال الجماعة اجرا و پیاده می شود: وَمَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيراً (نساء/ ١١٥) و کسی که از الجماعة فاصله می گیرد و دچار فرقه بازی می شود چه بخواهد چه نخواهد از اجماع و راه واحد مومنین یا «سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ» خارج شده است و باید منتظرعواقبش هم باشد.[۴۰]

زمانی که الله تعالی می فرماید: یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأَمْرِ مِنْکمْ (نساء/۵۹) با آنکه کسانی چون بغوی گفته اند منظور از أُولِي الْأَمْرِ فقهاء وعلماء هستند اما به دنبال آن این رأی را آورده اند که منظور از أُولِي الْأَمْرِ «هُمُ الْأُمَرَاءُ وَالْوُلَاةُ».[۴۱] امام زمخشری هم به همین سبک هر دو دیدگاه را می آورد؛[۴۲] که در واقع متخصصین هر صنفی را دربر می گیرد؛ اما در مجموع و به عنوان رای پسندیده امام نووی می گوید: علماء می گویند: مراد از أُولِي الْأَمْرِ که الله اطاعت از آنها را واجب کرده است رهبران و امراء هستند؛ این قول جماهیر سلف و خلف از مفسرین و فقهاء و غیره است. [۴۳]

باز زمانی که الله تعالى می فرماید: وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا ۚ (آل عمران/۱۰۳) با آنکه در مورد «حَبْلِ اللَّهِ» عده ی آن را به «کتاب و سنت»[۴۴] و دسته ای به «قرآن»،[۴۵] در حدیث هم به « كتابُ اللهِ، هو حَبْلُ اللهِ المَمْدُودُ مِنَ السَّماءِ إلى الأرضِ»[۴۶] و عده ای هم به «دین الله»[۴۷]و غیره معنی کرده اند اما بر اساس «إِنَّهُ لَا إِسْلَامَ إِلَّا بِجَمَاعَةٍ» از ابن مسعود صحابه رسول الله صلی الله علیه وسلم با سند صحیح روایت است که می گوید «حَبْلِ اللَّهِ» اطاعت و الجماعة است:«عَلَيْكُمْ بِالطَّاعَةِ وَالْجَمَاعَةِ، فَإِنَّهَا حَبْلُ اللَّهِ الَّذِي أَمَرَ بِهِ، وَإِنَّ مَا تَكْرَهُونَ فِي الْجَمَاعَةِ وَالطَّاعَةِ خَيْرٌ مِمَّا تُحِبُّونَ فِي الْفُرْقَةِ».[۴۸] ای مردمان اطاعت و جماعت را نگهدارید، جماعت آن حبل و ریسمان الله است که به آن امر شده است، (یا با لفظ: فَإِنَّهُمَا السَّبِيلُ إِلَى حَبْلِ اللَّهِ الَّذِي أَمَرَ بِهِ .[۴۹] اطاعت کردن و جماعت راههایی هستند به سوی حبل و ریسمان الله که به آن امر شده است) و آنچه را که از جماعت  نپسندید، بهتر است از آن چه که در فرقه گرائی و جدایی دوست بدارید.

رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز می فرماید: إِنَّ اللَّهَ يَرْضَى لَكُمْ ثَلاثًا، وَيَسْخَطُ لَكُمْ ثَلاثًا، (آمُرُكم بثلاثٍ، وأنهاكُم عن ثلاثٍ،[۵۰]) يَرْضَى لَكُمْ أَنْ تَعْبُدُوهُ وَلا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا، وَأَنْ تَعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا،  (وتسمَعوا وتُطيعوا[۵۱]) وَأَنْ تُنَاصِحُوا مَنْ وَلَّى اللَّهُ أَمْرَكُمْ، وَيَسْخَطُ لَكُمْ: قِيلَ وَقَالَ، وَإِضَاعَةَ الْمَالِ، وَكَثْرَةَ السُّؤَالِ. [۵۲] خداوند از سه چیز شما راضی می‌شود، و از سه چیز ناراضی می‌گردد: دوست دارد که شما الله را عبادت کنید و برای او چیزی را شریک قرار ندهید و اینکه به ریسمان الله چنگ بزنید و متفرق نشوید، و اینکه کسانی را که الله به عنوان حاکم و سرپرست امر شما قرار داده نصیحت کنید. و خشمگین می‌شود از اینکه دچار قیل و قال شوید، و اینکه دارایی و اموال خویش را ضایع کنید و از سوال پرسیدن زیاد.

در برابر این سه مورد که به آن امر شده است یعنی:

  1. أن تعبدوا اللهَ ولا تشرِكوا بهِ شيئًا ، الله را عبادت کنید و برای او چیزی را شریک قرار ندهید
  2. ۲-     وأن تعتَصموا بحبلِ اللهِ جميعًا ولا تفرَّقوا، به ریسمان الله چنگ بزنید و متفرق نشوید
  3. وتسمَعوا وتُطيعوا لمَن ولاهُ اللهُ أمرَكُم، حرفشنویی داشته باشید و اطاعت کنید از کسانی که الله آنها را حاکم و سرپرست شما قرار داده است

  سه گناه نابخشودنی هم وجود دارند :

  1. الشِّرْكِ بِاللَّهِ
  2. وَنَكْثِ الصَّفْقَةِ : یعنی: با شخصی بیعت کنی سپس از درِ مخالفت با او بر ‌آیی و با شمشیرت علیه او بجنگی
  3. وَتَرْكِ السُّنَّةِ: فَالْخُرُوجُ مِنَ الْجَمَاعَةِ.[۵۳]و ترک سنت یعنی خارج شدن از جماعت.

به این شکل همچنانکه قرآن را با قرآن و حدیث و اجماع صحابه متوجه می شویم در مواردی مثل این، حدیث را نیز با حدیث به سادگی متوجه می شویم.

در این زمینه باز واکنش خود عبدالله بن مسعود در مساله ی قصر نماز یا تکمیلی خواندن نماز پشت سر عثمان بن عفان رهبر الجماعة مسلمین را می بینیم .ابن مسعود در آن زمان والی و استاندار کوفه و یکیازمسئولین حکومتی بود و زمانی که به نظر خودش عثمان بر خلاف حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم و برخلاف ابوبکر و عمر و غیره نماز را چهار رکعت می خواند به حضورعثمان می رود و از عثمان ایراد می گیرد که چرا نماز را شکسته نمی خواند و در حضورش دیدگاه خودش را در تبیین حدیث بیان می کند اما زمانی که می بیند رهبر الجماعة بر رای خودش اصرار دارد ایشان هم نماز را شکسته نمی خواند. اطرافیان که از عمل حکیمانه ایشان برخلاف سخنش تعجب می کنند به او می گویند: عِبْتَ عَلَى عُثْمَانَ ثُمَّ صَلَّيْتَ أَرْبَعًا؛ بر عثمان ایراد و عیب گرفتی اما خودت چهار رکعت خواندی: در پاسخشان می گوید: الْخِلَافُ شَرٌّ.[۵۴]

البته همین ابن مسعود می گوید: الْجَمَاعَةُ مَا وَافَقَ الْحَقَّ وَلو كُنْتَ وَحْدَكَ، [۵۵] جماعت آن است که موافق حق باشد، اگر چه تنها خودت باشی. نعیم بن حماد گفته است: یعنی زمانی که جماعت فاسد شد، بر تو لازم است برگردی به زمانی که هنوز جماعت فاسد نشده بود. اگر چه تنها خودت باشی، در آن هنگام تو جماعتی؛[۵۶] که در واقع به اصول و قواعد و مجموعه قوانین حاکم بر الجماعه و درون الجماعة اشاره دارد؛ نه اینکه با وجود جماعت مسلمین خود این شخص به تنهائی جماعتی موازی با جماعت اصلی باشد چون با این بهانه ها باید به تعداد تمام افرادی کهاجتهاد کرده اند خودشان معادل جماعت هستند باید جماعت داشته باشیم و این متناقض اصل جماعت و دامن زدن به تفرق و ترک سنت به سبک دیگری است.

ابو شامه نیز گفته است: از آن‌جا که بر لزومِ جماعت دستور آمده است، منظور پایبندیِ به حق و جماعت است؛ گر چه پایبندانِ به حق اندک و مخالفین، بس فراوانند. زیرا حق همان است که جماعتِ نخستین یعنی رسول الله صلی الله علیه وسلم و صحابه ش بدان معتقد و پایبند بوده‌اند؛ و هرگز فراوانی و فزونیِ اهل باطلِ بعد از ایشان، ملاک اعتبار نیست[۵۷]. اینجاست که باز می رسیم به همان سخن ابن مسعود که :«جماعت آن است که در راستای حق باشد گر چه تک و تنها باشی»[۵۸]یا «جماعت آن است که با اطاعت الهی همسو باشد هر چند هم که تنها و بی‌کس باشی».[۵۹]

پس در حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی در هر مساله ای مثل دعوت به شورا [۶۰]و نظارت عمومی و پرهیز از فرقه گرائی و غیره تو بر می گردی به حکومت اسلامی بر منهاج نبوت که نماینده ی الجماعة بود و جماعت هنوز با شاهیگیری فاسد نشده بود؛ یا زمانی که می بینی که در حکومت بدیل اضطراری اسلامی تولید حزب و حزب سازی آزاد و حتی قانونی است شما تابع اصل می شوی و وارد این دام فرقه بازها نمی شوی بلکه با آن هم مبارزه می کنی و به این شکل من و شما در سایر مواردی که به نظر می رسد مخالف با حکومت اسلامی بر منهاج نبوت و الجماعة مورد نظر شریعت است اما در الجماعة کنونی و دارالاسلام آزاد و حتی قانونی است دوری می کنیم. در این موارد خاص منهجی، اهل الجماعة ما هستیم هر چند در هر مکان و یا منطقه ای یک یا چند نفر باشیم.

 رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز فرموده است: أَنَا آمُرُكُمْ بِخَمْسٍ اللَّهُ أَمَرَنِي بِهِنَّ بِالْجَمَاعَةِ وَالسَّمْعِ وَالطَّاعَةِ وَالْهِجْرَةِ وَالْجِهَادِ.[۶۱]شما را به پنچ چیز امر می کنم، چیزهایی که خداوند  مرا بدانها امر کرده است؛  1- الجماعة ۲- حرف شنوی ۳- اطاعت کردن ۴- هجرت ۵- جهاد.

ابن کثیر روایت می کند که قتاده گفته است: «مستحقین رحمت الهی، اهل جماعت هستند. هر چند خانه و کاشانه یا جسم‌هاشان از یکدیگر جدا باشد؛ و گناهکاران، جدایی‌خواهان هستند؛ هر چند که دیار و جسم‌هاشان در کنارهم باشد»[۶۲].

با استناد به احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم و تفسیر صحابه و اهل فقه بعد از آنها، الجماعة ای که از افتراق از آن نهی شده ایم «الجماعة هي الأئمة والأمراء» جماعت، حاکم و امیر است، که الافتراق از الأئمة والأمراء منجر به ندادن «اطاعت» به آنها می شود[۶۳] یعنی همان سخن عمر بن خطاب که: لاَ إِسْلاَمَ إِلاَّ بِجَمَاعَةٍ، وَلاَ جَمَاعَةَ إِلاَّ بِإِمَارَةٍ، وَلاَ إِمَارَةَ إِلاَّ بِطَاعَةٍ.[۶۴] قطعاً اسلام وجود ندارد مگر با جماعت و جماعت وجود ندارد مگر با رهبریت و رهبریت وجود ندارد مگر با فرمانبرداری و اطاعت.

سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته


[۱]  لسان العرب لابن منظور، ج۳ ص۱۹۶

[۲]– مجموع الفتاوی، ج۳ ص ۱۵۷.

[۳]  أبو إسحاق إبراهيم بن موسى بن محمد الغرناطي الشاطبي (۱۴۱۲ هـ/ ۱۹۹۲م). كتاب الاعتصام للإمام الشاطبي، ج۲، الباب التاسع في السبب الذي لأجله افترقت فرق المبتدعة عن جماعة المسلمين المسألة السادسة عشرة. دار ابن عفان. ص. ۷۶۸ وما بعدها.

[۴] شاطبی، الإعتصام  ج۲ ص ۲۶۲./ چرا که صحابه ش کسانی‌اند که ستون‌های دین را بر پا داشته و محکمش نمودند و آنان‌اند که هرگز بر ضلالت جمع نمی‌شوند

[۵]  أخرجه الترمذي (۲۶۴۱) واللفظ له، والطبراني (۱۴/۵۳) (۱۴۶۴۶)، والحاكم (۴۴۴)

[۶]  أخرجه أبو داود (۴۶۰۷) واللفظ له، والترمذي (۲۶۷۶)، وابن ماجه (۴۴)، وأحمد (۱۷۱۴۴) باختلاف يسير، وابن عبدالبر في ((جامع بيان العلم وفضله)) (۲۳۰۵)

[۷] ابن حجر عسقلانی، فتح الباری ج۱۳ ص ۲۷.

[۸] ابن حجر عسقلانی،  فتح الباری ج۱۳ ص۳۱۶.

[۹]– سنن ترمذی ج۴ ص۴۶۵.

[۱۰]– شرف أصحاب الحدیث ص۲۶-۲۷.

[۱۱]  شاطبی، الإعتصام ج۲ ص۲۶۳.

[۱۲] ابن حجر عسقلانی، فتح الباری ج۱۳ ص ۳۱۶.

[۱۳]  ابن اثیر، النهاية في غريب الحديث و الأثر ج۲ ص۴۱۹.

[۱۴] شاطبی،  الاعتصام ج۲ ص ۲۶۰.

[۱۵]  همان ص ۲۶۱.

[۱۶] ابن حجر عسقلانی، فتح الباری ج۱۳ ص ۳۷.

[۱۷] شاطبی،  الإعتصام ج۲ ص۲۶۴.

[۱۸] همان.

[۱۹] همان ص۲۶۵.

[۲۰]  محمد بن شهاب الدين الرملي (۱۴۰۴ هـ/ ۱۹۸۴م). نهاية المحتاج إلى شرح المنهاج، كتاب البغاة، فصل في شروط الإمام الأعظم وبيان طرق الإمامة، الجزء السابع (ط. الأخيرة). دار الفكر. ص. ۴۰۹ وما بعدها./ قال النووي: «شرط الإمام كونه مسلما مكلفا حرا ذكرا قرشيا مجتهدا شجاعا ذا رأي وسمع وبصر ونطق وعدلا». فشرط الإمام كونه مسلما ليراعي مصلحة الإسلام وأهله، وهذا باتفاق جمهور أهل السنة والجماعة، أما من كان من غير المسلمين كاليهودي أو النصراني أو غيره فلا ولاية له على المسلمين، وكونه مكلفا؛ لأن غيره مولى عليه فلا يلي أمر غيره، وأن يكون حرا؛ لأن من فيه رق لا يهاب، وأن يكون ذكرا فلا ولاية للمرأة بالإجماع؛ لضعفها وعدم مخالطتها للرجال، وفي الحديث: «لن يفلح قوم ولوا أمرهم امرأة»، وأن يكون قرشيا؛ وفي الحديث: «الأئمة من قريش»، ولا يشترط كونه هاشميا ولا علويا؛ لأن الخلفاء الثلاثة لم يكونوا كذلك وهم قرشيون، وقد اتفق الصحابة على خلافتهم. وأن يكون مجتهدا كالقاضي وأولى بل حكى فيه الإجماع، وقد كان الصحابة لا يختارون للخلافة إلا إماما مجتهدا من أعلمهم في الدين وأفضلهم، فإن لم يوجد مجتهدون أو استخلف واستتم له الأمر ولم يكن مجتهدا كما هو الحال في البعض بعد الخلفاء الراشدين؛ وجبت طاعته حيث يفوض للعلماء أمور الدين فيما يفتقر للاجتهاد، وأن يكون شجاعا ليغزو بنفسه ويعالج الجيوش ويقوى على فتح البلاد ويحمي البيضة، ويعتبر سلامته من نقص يمنع استيفاء الحركة وسرعة النهوض كما دخل في الشجاعة وأن يكون ذا رأي ليسوس به الرعية ويدبر مصالحهم الدينية والدنيوية قال الهروي: وأدناه أن يعرف أقدار الناس وأن يكون ذا سمع وإن ثقل وذا بصر وإن ضعف بحيث لم يمنع التمييز بين الأشخاص أو كان أعور أو أعشى، وأن يكون ناطقا يفهم نطقه، وإن فقد الذوق والشم وذلك ليتأتى منه فصل الأمور، وأن يكون عدلا، فلو اضطر لولاية فاسق جاز، ولذا قال ابن عبد السلام: لو تعذرت العدالة في الأئمة قدمنا أقلهم فسقا، قال الأذرعي وهو متعين؛ إذ لا سبيل لجعل الناس فوضى، فإذا تعذرت العدالة في أهل قطر قدم أقلهم فسقا

[۲۱]  ابن تیمیه، مجموع الفتاوى ۲۷ / ۲۹۶

[۲۲]  الأحكام السلطانية للماوردي ص۳/ الإمامة موضوعة لخلافة النبوة في حراسة الدين وسياسة الدنيا / ابن خلدون في تاريخه (١/٢٣٩)

[۲۳]  وهبة الزحيلي. الفقه الإسلامي وأدلته ج۸٫ ص. ۶۳۶۱ / الإمامة: هي رياسة عامة في أمر الدين والدنيا خلافة عن النبي

[۲۴]  ابن خلدون. مقدمة ابن خلدون ج۱٫ ص. ۹۸٫/ فتح الباري (۷/۳۲) (قال ابنُ حَجَرٍ عنِ الصَّحابةِ والخِلافةِ: (تَركوا لأجلِ إقامَتِها أعظَمَ المُهمَّاتِ وهو التشاغُلُ بدَفْنِ النَّبيِّ صلَّى اللهُ عليه وسلَّم حَتَّى فرَغوا منها) / الصواعق المحرقة (۱/۲۵) (قال الهيتميُّ: (اعلَمْ أيضًا أنَّ الصَّحابةَ رِضْوانُ اللهِ تعالى عليهم أجمَعينَ أجمَعوا على أنَّ نَصْبَ الإمامِ بَعدَ انقِراضِ زَمَنِ النُّبوةِ واجِبٌ، بَل جَعلوهُ أهمَّ الواجِباتِ؛ حَيثُ اشتَغَلوا به عن دَفنِ رَسولِ اللهِ صلَّى اللهُ عليه وسلَّم)

[۲۵] سنن الدارمي، مقدمة باب في ذهاب العلم، ۲۵۷- ۲۶۵/ سنن أبي داود – العلم (۳۶۶۴)، مسند أحمد – باقي مسند المكثرين (۲/۳۳۸)، سنن الدارمي – المقدمة (۲۵۷)،ابن عبدالبر، جامع بیان العلم وفضله ۳۲۶/ عَنْ تَمِيمٍ الدَّارِيِّ ، رَضِيَ اللهُ عَنْهُ ، قَالَ : تَطَاوَلَ النَّاسُ فِي الْبِنَاءِ فِي زَمَنِ عُمَرَ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ ، فَقَالَ عُمَرُ: يَا مَعْشَرَ الْعُرَيْبِ، الْأَرْضَ الْأَرْضَ، إِنَّهُ لَا إِسْلَامَ إِلَّا بِجَمَاعَةٍ، وَلَا جَمَاعَةَ إِلَّا بِإِمَارَةٍ ، وَلَا إِمَارَةَ إِلَّا بِطَاعَةٍ، فَمَنْ سَوَّدَهُ قَوْمُهُ عَلَى الْفِقْهِ، كَانَ حَيَاةً لَهُ وَلَهُمْ، وَمَنْ سَوَّدَهُ قَوْمُهُ عَلَى غَيْرِ فِقْهٍ، كَانَ هَلَاكًا لَهُ وَلَهُمْ

[۲۶] الألباني، صحيح الجامع ۷۸۲۹

[۲۷] مسلم۳۴

[۲۸] ابن حجر در این زمینه می گوید: تَركوا لأجلِ إقامَتِها أعظَمَ المُهمَّاتِ وهو التشاغُلُ بدَفْنِ النَّبيِّ صلَّى اللهُ عليه وسلَّم حَتَّى فرَغوا منها.

[۲۹]  الهیتمی می گوید: اعلَمْ أيضًا أنَّ الصَّحابةَ رِضْوانُ اللهِ تعالى عليهم أجمَعينَ أجمَعوا على أنَّ نَصْبَ الإمامِ بَعدَ انقِراضِ زَمَنِ النُّبوةِ واجِبٌ، بَل جَعلوهُ أهمَّ الواجِباتِ؛ حَيثُ اشتَغَلوا به عن دَفنِ رَسولِ اللهِ صلَّى اللهُ عليه وسلَّم

[۳۰]  الماوردی می گوید: عَقْدُها لِمَن يَقومُ بها في الأمَّةِ واجِبٌ بالإجْماعِ، وإن شَذَّ عنهمُ الأصَمُّ

[۳۱] اتَّفَقَ جَميعُ أهلِ السُّنَّة، وجَميعُ المُرجِئةِ، وجَميعُ الشِّيعةِ، وجَميعُ الخَوارِجِ على وُجوبِ الإمامةِ، وأنَّ الأمَّةَ واجِبٌ عليها الانقيادُ لإمامٍ عادِلٍ، يُقيمُ فيهم أحكامَ اللَّهِ، ويَسُوسُهم بأحكامِ الشَّريعةِ الَّتي أتَى بها رَسولُ اللهِ صلَّى اللهُ عليه وسلَّم

[۳۲]  لا خِلافَ في وُجوبِ ذلك بَينَ الأمَّةِ ولا بَينَ الأئِمَّةِ، إلَّا ما رُوِيَ عنِ الأصَمِّ؛ حَيثُ كان عنِ الشَّريعةِ أصَمَّ، وكَذلك كُلُّ من قال بقَولِه واتَّبَعَه على رَأيِه ومَذهَبِه

[۳۳]  أجمعوا على أنَّه يجِبُ على المسلِمينَ نَصبُ خليفةٍ

[۳۴]  نَصْبُ الإمامِ واجِبٌ، وقد عُرِفَ وُجوبُهُ في الشَّرعِ بإجْماعِ الصَّحابةِ والتابِعين؛ لأنَّ أصحابَ رَسولِ اللهِ صلَّى اللهُ عليه وسلَّم عِندَ وفاتِه بادَروا إلى بيعةِ أبي بَكْرٍ رَضيَ اللهُ عنه، وتَسليمِ النَّظَرِ إليه في أمورِهم، وكَذا في كُلِّ عَصرٍ من بَعدِ ذلك، ولم تُترَكِ النَّاسُ فوضى في عَصرٍ من الأعصارِ، واستَقَرَّ ذلك إجْماعًا دالًّا على وُجوبِ نَصْبِ الإمامِ

[۳۵]  محمد رشید رضا می گوید: أجمَعَ سَلَفُ الأمَّةِ وأهلُ السُّنَّةِ وجُمهورُ الطَّوائِفِ الأخرَى على أنَّ نَصْبَ الإمامِ -أي تَوليَتَهُ على الأمَّةِ- واجِبٌ على المُسلِمينَ

[۳۶]  ابو الحسین یحی العمرانی: نَصْبُ الإمامِ في وقتِنا حَقٌّ واجِبٌ، فمَن وُجِدَت فيه شُروطُ الإمامةِ وظَهرَت شَوكَتُه وقَويَ أمرُه، وجَبَت طاعَتُه، ولا يَجوزُ الخُروجُ عليه بقَولٍ ولا فعلٍ، سَواءٌ كانت إمامَتُه بعَقدِ أهلِ الحَلِّ والعَقدِ لَهُ، أو باستِخلافِ إمامٍ حَقٍّ قَبلَهُ لَهُ، أو بغَلبَتِه بالسَّيفِ. و در بیان حکمت نصب امام و رهبر نیز می گوید: المَعنى الَّذي نُصِبَ الإمامُ لأجلِه هو انتِظامُ أمرِ الدُّنيا والدِّين؛ لأنَّ نِظامَ الدِّين لا يَحصُلُ إلَّا بانتِظامِ الدُّنيا من تَدبيرِ الجُيوشِ، وسَدِّ الثُّغورِ، ورَدْعِ الظَّالِمِ، وأخذِ الحَقِّ للمَظلومِ، ونَصْبِ القُضاةِ، وجَمعِ شَتَاتِ الآراءِ، وإقامةِ الحُدودِ، فجُملةُ الدُّنيا في حَقِّ الإمامِ كبَلدةٍ في حَقِّ قاضٍ من القُضاة .

[۳۷]  تفتازانی می گوید: نَصْبُ الإمامِ بَعدَ انقِراضِ زَمَنِ النُّبُوةِ واجِبٌ عَلَينا سَمعًا عِندَ أهلِ السُّنَّة. و عبدالرحمن بن محمد بن قاسم نیز می گوید: نَصْبُهُ فرضُ كِفايةٍ لازِمٌ واجِبٌ بالسُّنَّةِ والإجْماعِ؛ لِمَسيسِ الحاجةِ إليه.

[۳۸]  ابویعلی می گوید: نصبةُ الإمامِ واجِبةٌ، وقد قال أحمَدُ رَضيَ اللهُ عنه -في رِوايةِ مُحَمَّدِ بن عفو بن سُفيانَ الحمصي-: الفِتنةُ إذا لم يَكُن إمامٌ يَقومُ بأمرِ النَّاسِ.

[۳۹]  جوینی می گوید: نَصْبُ الإمامِ عِندَ الإمكانِ واجِبٌ . در بیان حکمت نصب امام می گوید:لا يَرتابُ من مَعَه مُسكةٌ من عَقلٍ أنَّ الذَّبَّ عنِ الحَوزةِ، والنِّضالَ دونَ حِفظِ البَيضةِ، مَحتومٌ شَرعًا، ولَو تُرِكَ النَّاسُ فوضى لا يَجمَعُهم على الحَقِّ جامِعٌ، ولا يَزعُهم وازِعٌ، ولا يَردَعُهم عنِ اتِّباعِ خُطُواتِ الشَّيطانِ رادِعٌ، مَعَ تَفَنُّنِ الآراءِ، وتَفَرُّقِ الأهواءِ لانتَثَرَ النِّظامُ، وهلَكَ العِظامُ، وتَوَثَّبَتِ الطَّغامُ والعَوامُّ، وتَحزَّبَتِ الآراءُ المُتَناقِضةُ، وتَفَرَّقَتِ الإراداتُ المُتَعارِضةُ، ومَلكَ الأرذَلونَ سُراةَ النَّاسِ، وفُضَّتِ المَجامِعُ، واتَّسَعَ الخَرقُ على الرَّاقِعِ، وفَشَتِ الخُصوماتُ، واستَحوَذَ على أهلِ الدِّينِ ذوو العَراماتِ، وتَبَدَّدَتِ الجَماعاتُ، ولا حاجةَ إلى الإطنابِ بَعدَ حُصولِ البَيانِ، وما يَزَعُ اللَّهُ بالسُّلطانِ أكثَرُ مِمَّا يَزَعُ بالقُرآنِ

[۴۰]  قال شيخ الإسلام ابن تيمية كما في مجموع الفتاوى “١٩/١٩٣” :.. كلاًّ من الوصفين يقتضي الوعيد لأنه مستلزم للآخر، كما يقال مثل ذلك في معصية الله والرسول، ومخالفة الإسلام والقرآن فيقال: من خالف القرآن والإسلام أو من خرج عن القرآن والإسلام فهو من أهل النار..، فهكذا مشاقة الرسول واتباع غير سبيل المؤمنين، ومن شاقه فقد اتبع غير سبيلهم وهذا ظاهر، ومن اتبع غير سبيلهم فقد شاقه أيضا، فإنه قد جعل له مدخلاً في الوعيد، فدل على أنه وصف مؤثر في الذم، فمن خرج عن إجماعهم فقد اتبع غير سبيلهم قطعاً، والآية توجب ذم

[۴۱] تفسير البغوي (۲/ ۲۳۹)./ «هُمُ الْفُقَهَاءُ وَالْعُلَمَاءُ الَّذِينَ يُعَلِّمُونَ النَّاسَ مَعَالِمَ دِينِهِمْ، وَهُوَ قَوْلُ الْحَسَنِ وَالضَّحَّاكِ وَمُجَاهِدٍ، وَدَلِيلُهُ قَوْلِهِ تَعَالَى: ﴿وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾ (النِّسَاءِ -۸۳)، وَقَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ: هُمُ الْأُمَرَاءُ وَالْوُلَاةُ»

[۴۲] تفسير الزمخشري، (۱/ ۵۲۴)./ «هم أمراء السرايا، وعن النبي صلى الله عليه وسلم: «من أطاعني فقد أطاع اللَّه، ومن عصاني فقد عصى اللَّه، ومن يطع أميري فقد أطاعني ومن يعص أميري فقد عصاني»، وقيل: هم العلماء الدينون الذين يعلمون الناس الدين، ويأمرونهم بالمعروف وينهونهم عن المنكر»

[۴۳]  يحيي بن شرف أبو زكريا النووي (۱۴۱۶ هـ/ ۱۹۹۶م). شرح النووي على صحيح مسلم كتاب الإمارة باب وجوب طاعة الأمراء في غير معصية وتحريمها في المعصية، حديث رقم: (۱۸۳۴). دار الخير. ص. ۵۳۶٫/ قال العلماء: المراد بأولي الأمر من أوجب الله طاعته من الولاة والأمراء، هذا قول جماهير السلف والخلف من المفسرين والفقهاء وغيرهم، وقيل: هم العلماء وقيل: الأمراء والعلماء، وأما من قال: الصحابة خاصة فقط فقد أخطأ./ جامع البيان عن تأويل آي القرآن، للطبري (٧/١٨٢)./امام طبری که نزد فرقه های معروف به اهل سنت به امام المفسرین شناخته شده است می گوید: وأَولى الأقوالِ في ذلك بالصواب قولُ مَن قال: هم الأمراء والولاة؛ لصحّة الأخبار عن رسول الله بالأمر بطاعة الأئمة والولاة فيما كان طاعةً وللمسلمين مصلحة.

[۴۴]  بدر الدين العيني. عمدة القاري شرح صحيح البخاري ج۲۳٫ بيروت- لبنان: دار إحياء التراث العربي. ص. ۲۵٫

[۴۵]  مصنف عبد الرزاق الصنعاني (۳/۳۷۵)، ۶۰۱۷

[۴۶]  رواه الألباني، في السلسلة الصحيحة، عن أبي سعيد الخدري، الصفحة أو الرقم: ۲۰۲۴ ، صحيح بمجموع طرقه

[۴۷] قال ابن عباس: معناه تمسكوا بدين الله

[۴۸] تفسير الطبري ( ۴/ ۲۲)، آجری، الشريعة ( ۱/ ۲۹۹). ابوالفتوح رازی، ۶۱۵/۱ / الإبانة الكبرى لابن بطة باب ذكر ما امر به النبي صلى الله عليه وسلم من لزوم الجماعة والتحذير من الفرقة ۱۰۳ /  المعجم الكبير للطبراني ۸۹۷۲ / عبد الله الزيد، مختصر تفسير البغوي المسمي بمعالم التنزيل، ج ۱  ص ۱۴۱ / تفسير الثعلبي (الكشف والبيان)، الثعلبي  ج ۳  ص ۱۶۲ / الشريعة للآجري، مقدمة، باب ذكر أمر النبي صلى الله عليه وسلم أمته بلزوم الجماعة وتحذيره إياهم الفرقة حديث رقم ۱۷ / مصنف عبد الرزاق الصنعاني (۳/۳۷۵)، ۶۰۱۷

[۴۹] شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة للالكائي ۱۳۹

[۵۰]  الألباني، صحيح الجامع ۱۲/ آمُرُكم بثلاثٍ، وأنهاكُم عن ثلاثٍ، آمُرُكم أن تعبدوا اللهَ ولا تشرِكوا بهِ شيئًا، وأن تعتَصموا بحبلِ اللهِ جميعًا ولا تفرَّقوا، وتسمَعوا وتُطيعوا لمَن ولاهُ اللهُ أمرَكُم . وأنهاكُم عن قيلَ وقالَ ، وكثرةِ السُّؤالِ ، وإضاعةِ المالِ.

[۵۱]  الألباني، صحيح الجامع ۱۲

[۵۲]مسلم ۱۷۱۵/ موطأ مالك، كِتَابُ الْكَلَامِ  بَابُ مَا جَاءَ فِي إِضَاعَةِ الْمَالِ ، وَذِي الْوَجْهَيْنِ  حديث رقم ۱۸۲۰/  الألباني، صحيح الأدب المفرد ۳۴۳/ الألباني، صحيح الجامع ۱۸۹۵

[۵۳]  مسند أحمد بن حنبل۱۰۵۷۶-  10358/ الحاكم، المستدرک علی الصحیحین: ج۱/ ص۲۰۷، حدیث شماره: ۴۱۲ (: قال رسول الله: الصلاة الـمكتوبة إلى الصلاة الـمكتوبة التي بعدها كفارة لـما بينهما، والجمعة إلى الجمعة، والشهر إلى الشهر – يعني من شهر رمضان إلى شهر رمضان كفارة لـما بينهما ثم قال بعد ذلك: إلا من ثلاث فعرفت أن ذلك من أمر حدث، فقال: إلا من الإشراك بالله ونكث الصفقة وترك السنة قلت: يا رسول الله: أما الإشراك بالله فقد عرفناه، فما نكث الصفقة وترك السنة؟ قال: أما نكث الصفقة: أن تبايع رجلا بيمينك، ثم تختلف إليه فتقابله بسيفك، وأما ترك السنة: فالخروج من الجماعة)/ وأورده البخاري في “تاريخه” ٥/١٠٣ معلقا من طريق يزيد بن هارون، بهذا الإسناد.

[۵۴]  صحيح أبي داود ۱۹۶۰/ الألباني ، السلسلة الصحيحة: ۱/۴۴۴ / أنَّ عثمانَ رضيَ اللهُ عنهُ صلَّى بمِنى أربعًا فقال عبدُ اللهِ بنُ مسعودٍ مُنكِرًا عليه : صليتُ مع النبيِّ صلَّى اللهُ عليهِ وسلَّمَ ركعتَينِ ومع أبِي بكرٍ ركعتَينِ ومع عمرَ ركعتَينِ ومع عثمانَ صدرًا من إمارتِه ثم أتمَّها ثم تفرقَتْ بكم الطرقُ فلوددتُ أنَّ لي من أربعِ ركعاتٍ ركعتَينِ مُتقبَّلتَينِ ثم إنَّ ابنَ مسعودٍ صلَّى أربعًا فقيل له : عِبتَ على عثمانَ ثم صليتَ أربعًا قال : الخلافُ شرٌّ

[۵۵]  صححه الْألبانِيُّ كما في تعليقه على مشكاة المصابيح(۱/۶۱) ورواه الترمذي في سننه (۴/۴۶۷)

[۵۶]  إعلام الموقعين (۳/ ۳۰۸)/ وقال نعيم بن حماد : ” إذا فسدت الجماعة فعليك بما كانت عليه الجماعة قبل أن تفسد وإن كنت وحدك فإنك أنت الجماعة

[۵۷]– ابو شامه، الباعث، ص ۲۲.

[۵۸]– ابو شامه،  الحوادث و البدع ص ۲۲ و بیهقی در المدخل.

[۵۹]– لالکائی در شرح السنة ج۱ ص ۱۰۸-۱۰۹.

[۶۰]  جامع العلوم والحكم، ابن رجب الحنبلي، جامع العلوم والحكم، الحديث الثامن والعشرون أوصيكم بتقوى الله والسمع والطاعة وإن تأمر عليكم عبد، الجزء الثاني، ص۱۲۰، مؤسسة الرسالة، سنة النشر: ۱۴۲۲ هـ/ ۲۰۰۱م / روى أشعث عن الشعبي قال: «إذا اختلف الناس في شيء فانظر كيف قضى فيه عمر فإنه لم يكن يقضي عمر في أمر لم يقض فيه قبله حتى يشاور».

[۶۱]  ابن القيم، أعلام الموقعين ۱/۲۰۸ / الألباني، صحيح الترغيب ۵۵۲ – صحیح ترمذی ۲۸۶۳

[۶۲]– مختصر ابن کثیر ج۲ ص۲۳۶.

[۶۳]  أبو سليمان الخطابي. العزلة للخطابي. ص. ۷/  أن الجماعة المنهي عن مفارقتها إنما هي جماعة الأئمة والأمراء،….. وعلى هذه الوتيرة نجري الأمر أيضا في الافتراق على الأئمة والأمراء فإن في مفارقتهم مفارقة الألفة وزوال العصمة والخروج من كنف الطاعة وظل الأمنة وهو الذي نهى النبي صلى الله عليه وسلم عنه وأراده بقوله: «من فارق الجماعة فمات فميتته جاهلية»، وذلك أن أهل الجاهلية لم يكن لهم إمام يجمعهم على دين ويتألفهم على رأي واحد بل كانوا طوائف شتى وفرقا مختلفين آراؤهم متناقضة وأديانهم متباينة وذلك الذي دعا كثيرا منهم إلى عبادة الأصنام وطاعة الأزلام رأيا فاسدا اعتقدوه في أن عندها خيرا وأنها تملك لهم نفعا أو تدفع عنهم ضرا

[۶۴] سنن الدارمي، مقدمة باب في ذهاب العلم، ۲۵۷- ۲۶۵/ ئەبوداوود (۳۶۶۴)، ئەحمەد (۲/۳۳۸)، داریمی (۲۵۷)، ابن عبدالبر، جامع بیان العلم وفضله ۳۲۶/ عَنْ تَمِيمٍ الدَّارِيِّ ، رَضِيَ اللهُ عَنْهُ ، قَالَ : تَطَاوَلَ النَّاسُ فِي الْبِنَاءِ فِي زَمَنِ عُمَرَ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ ، فَقَالَ عُمَرُ : يَا مَعْشَرَ الْعُرَيْبِ ، الْأَرْضَ الْأَرْضَ ، إِنَّهُ لَا إِسْلَامَ إِلَّا بِجَمَاعَةٍ ، وَلَا جَمَاعَةَ إِلَّا بِإِمَارَةٍ ، وَلَا إِمَارَةَ إِلَّا بِطَاعَةٍ ، فَمَنْ سَوَّدَهُ قَوْمُهُ عَلَى الْفِقْهِ ، كَانَ حَيَاةً لَهُ وَلَهُمْ ، وَمَنْ سَوَّدَهُ قَوْمُهُ عَلَى غَيْرِ فِقْهٍ ، كَانَ هَلَاكًا لَهُ وَلَهُمْ)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *