شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (۱۰)

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (۱۰)

بسم الله و الحمد لله، اما بعد:

 السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

فرمانبرداری و «اطاعت» نیز در شریعت دارای حد و حدود و شرایط شرعی و لوازم خاص خودش است چنانچه الله تعالی می فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً (نساء/۵۹) ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از الله (با پیروی از قرآن) و از رسول (الله با پیروی از سنّت و احادیث او) اطاعت کنید، و صاحبان امر و متخصصین امر میان خودتان فرمانبرداری نمائید و اگر در چیزی اختلاف داشتید آن را به الله (با عرضه به قرآن ) و پیغمبر او (با رجوع به سنّت و احادیث پیامبر) برگردانید اگر به الله و روز قیامت ایمان دارید. این کار برای شما بهتر و بهترین تاویل است. واضح است که لوازم اطاعت از الله و رسولش صلی الله علیه وسلم اطاعت از «أُوْلِي الأَمْرِ» است.

 ابن عُيَينةَ می گوید: از زید بن اسلم که بعد از محمد بن کعب بهترین مفسر قرآن در مدینه بود در مورد معنی «أُوْلِي الأَمْرِ» در این آیه پرسیدم. گفت آیه قبل از این را بخوان متوجه می شوی. آیه را خواندم که می گوید: إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالعَدْلِ(نساء/۵۸) زید گفت این آیه در مورد الوُلاةِ است[۱] (یعنی سرپرستان و حاکمان و امیران مسلمین).

امام شوکانی می گوید: هُمُ الْأَئِمَّةُ، وَالسَّلَاطِينُ، وَالْقُضَاةُ، وَكُلُّ مَنْ كَانَتْ لَهُ وِلَايَةٌ شَرْعِيَّةٌ لَا وِلَايَةٌ طَاغُوتِيَّةٌ، وَالْمُرَادُ طَاعَتُهُمْ فِيمَا يَأْمُرُونَ بِهِ وَيَنْهَوْنَ عَنْهُ مَا لَمْ تَكُنْ مَعْصِيَةً، فَلَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ اللَّهِ[۲]. اینها ائمه (ی اهل فقه) و حکام و قاصی ها و تمام کسانی هستند که دارای سرپرستی شرعی باشند نه ولایت و سرپرستی طاغوتی، و منظور از اطاعت کردن از آنها نیز در آنچیزی که به آن امر و دستور می دهند و یا از آن نهی می کنند این است که گناه و معصیت نباشد، پس اطاعتی از مخلوق در سرپیچی و گناه از دستورات الله وجود ندارد. در اساس سبب نزول این آیه هم به دستورغیر شرعی عبد الله بن حذافة  به عنوان امیر نظامی و مسئول حکومتی الجماعة تحت رهبریت رسول الله صلی الله علیه وسلم برمی گردد.[۳]

البته امام شوکانی باز دیدگاههایی را می آورد که معتقد هستند «أُوْلِي الأَمْرِ»: هُمْ أَهْلُ الْقُرْآنِ وَالْعِلْمِ … هُمْ أَهْلُ الْعَقْلِ وَالرَّأْيِ …[۴]. اینها همگی مصداقهای متخصصین و صاحبان امر از میان مومنین هستند نه هیچ یک از طاغوتها یا همان کفار آشکار، که عده ای از این مومنین اهل فقه در امر حکومتداری و دسته ای در امر قضاوت و یا امور نظامی یا امور امنیتی و صنعتی و پزشکی و مهندسی و غیره صاحب تخصص هستند و باید طبق شرایط شرعی از آنها اطاعت کرد؛ و همه ی این شوراهاوتخصصهای مختلف هم تحت نظارت و مدیریت شورای اولی الامر حماعت و حاکمیت مدیریت و پشتیبانی می شوند و دستورات آنها توسط قدرت حکومتی جماعت حاکم بر دارالاسلام به مرحله ی اجرا در می آید. 

ابن تیمیه نیز منظور از «أُوْلِي الأَمْرِ» را کسانی می داند که به مردم دستور و امر می کنند که دو دسته هستند: أهلُ اليَدِ والقُدرةِ، وأهلُ العِلمِ والكَلامِ،  1- کاربدستان صاحب قدرتی که مجری هستند ۲- اهل العلم و کلام . در این صورت «أُوْلِي الأَمْرِ»  دو دسته هستند: العُلماءُ والأُمراءُ که اگر اینها صالح باشند مردم صالح می‌شوند و اگر فاسد شوند مردم فاسد می‌شود. فإذا صَلَحوا صَلحَ النَّاسُ، وإذا فسَدوا فسَدَ النَّاسُ.[۵]   

در این صورت به قول امام القرطبی یکی از شروط اطاعت از این متخصصین «أُوْلِي الأَمْر» در هر صنفی که هستند این است که امر و نهی و دستورات آنها بر اساس «العلم» باشد که این اطاعت واجب است و چنانچه بر اساس «العلم» نباشد اطاعت از آنها حرام است.[۶] العلم هم یعنی: قرآن و احادیث و راهنمائی های رسول الله صلی الله علیه وسلم.

 علی بن ابی طالب می گوید: ‌رسول الله سریه‌ای را به مناطق دشمن روانه‌كرد و مردی از انصار را بر آنان امیر و فرمانده کرد و به آنان دستور داد كه از او حرف شنوی داشته باشند و دستواتش را اطاعت‌كنند، آن دسته در یك مورد با آن فرمانده مخالفت‌كردند و او را عصبانی کردند، پس او دستور داد كه افرادش هیزم جمع ‌كنند و هیزم جمع‌كردند، سپس دستور داد كه آتش روشن‌ كنند و آتش روشن‌كردند، سپس‌گفت‌: مگر رسول الله صلی الله علیه وسلم  به شما دستور نداده است ‌كه دستورات من را بشنوید و اطاعت‌ كنید؟‌ گفتند: چرا، به ما دستور داده است‌. گفت‌: پس همگی بمیان این آتش بروید.

همگی همدیگر را نگاه ‌كردند و گفتند: ما بدین سبب به رسول الله صلی الله علیه وسلم  پناه آورده‌ایم ‌كه از آتش محفوظ باشیم و لذا بمیان آتش نرفتند و امر او را اطاعت نكردند تا اینكه خشم آن فرمانده فرو نشست و آتش خاموش شد. پس چون برگشتند این داستان را برای رسول الله صلی الله علیه و سلم  بازگو كردند كه رسول الله صلی الله علیه و سلم  گفت‌:” لو دَخَلُوهَا ما خَرَجُوا منها أبَدًا.[۷] لو دَخَلُوهَا لَمْ يَزَالُوا فِيهَا إلى يَومِ القِيَامَةِ…  لا طَاعَةَ في مَعْصِيَةٍ، إنَّما الطَّاعَةُ في المَعروفِ.[۸] اگر امر او را اطاعت می‌كردند و بمیان آتش می‌رفتند دیگر هرگز از آن خارج نمی‌شدند(اگر داخل آن آتش می شدند تا روز قیامت در آن می ماندند) – چون دچار قتل نفس شده بودند هر چند نفس خودشان باشد- ‌و فرمود‌: درمعصیت خالق و ارتكاب ‌گناه‌، اطاعتی نیست اطاعت برای‌كارهای شناخته شده و معروف است (که در شریعت مشخص شده اند) نه برای كارهای‌ گناه و معصیت‌.

در اینجا این امیر نظامی بر اساس «العلم» شریعت و علوم نظامی مورد تأئید شریعت امر نکرد و طبعاً اطاعت از چنین امیر و فرمانده ای جایز نیست، چون قتل به ناحق نفس معصیت الله است نه اجتهاد تا عذری داشته باشند و در معصیت الله اطاعتی برای مخلوق وجود ندارد؛ این در مورد کسی است که نسبت به نفس خودش معصیت می کند و فرق ندارد با کسی چون خالد بن ولید که بر خلاف «العلم» شریعت در علوم نظامی  و بر اثر محاساب اشتباهی که می کند دیگران را به ناحق می کشد و دستور به کشتن دیگران می دهد که امثال ابن عمر از چنین دستور غیر شرعی و معصیتی اطاعت نمی کنند و رسول الله صلی الله علیه وسلم بدون انکار سرپیچی ابن عمر از دستور خالد دو بار می فرماید: اللَّهُمَّ إِنِّي أَبْرَأُ إِلَيْكَ مِمَّا صَنَعَ خَالِدٌ.[۹] 

این در مورد اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم است که بر اثر جهل یا محاسبات اشتباه و تأویل اشتباه دستور قتل دیگران را داده باشند حالا کسانی که آگاهانه نسبت به دیگران دچار چنین معصیتی می شوند باید چه وضعی داشته باشند؟ مثل دکترهای متخصصی که به قتل نفس و سقط انسان در رحم مادرش دستور می دهند و فلان پرستار هم آنرا انجام می دهد یا فلان امیر به ترور و زندانی کردن و شکنجه و اعدام فلان مومن اهل تقوا و اهل دعوت و جهاد دستور می دهد و این سرباز و مامور آنرا اجرا می کند!

این اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم اگر به نیت اطاعت از الله و رسولش صلی الله علیه وسلم دچار این معصیت می شدند باز مستحق آتش جهنم بودند چون به همین نیت اطاعت از الله و رسولش و امیر رسولش دنبال ماموریت رفته بودند، حالا وضع کسانی چگونه است که به خاطر فلان امیر و مسئول مجرم و جائر و صرفاً به دلیل رسیدن به منافع دنیوی و جاهلیت قوم گرائی و تحجر مذهبی و دلبستگی به فرقه ای خاص دچار قتل نفس دیگران و اینهمه جرم می شوند؟

به قول العز بن عبدالسلام، شخص مامور باید از حاکمین و امرای جاهل تنها در اموری اطاعت کند که بداند، او در این امر، از سوی شریعت، اجازه انجام دادنش را دارد. لَا طَاعَةَ لِجَهَلَةِ الْمُلُوكِ وَالْأُمَرَاءِ إلَّا فِيمَا يَعْلَمُ الْمَأْمُورُ أَنَّهُ مَأْذُونٌ فِي الشَّرْعِ.[۱۰] پس هر مأموری معذور نیست.[۱۱] این در مورد تمام زیردستان در تمام تخصصها و زیر دستان «أُوْلِي الأَمْر» صدق می کند، چون می بینیم که الله تعالی به صورت مطلق و مستقل به اطاعت از الله و اطاعت از رسولش صلی الله علیه وسلم را به مومنین امر کرده اما «وَأَطِيعُواْ» سوم را برای «أُوْلِي الأَمْرِ» ذکر نکرده است که اطاعت از آنها نیز به صورت مطلق و مستقل باشد بلکه اطاعت از «أُوْلِي الأَمْر» را داخل اطاعت از الله و رسولش صلی الله علیه وسلم کرده و اطاعت از«أُوْلِي الأَمْر» تابع ووابسته است نه مستقل، و تنها در امور شناخته شده ی در شریعت است.

حالا زمانی که شخص در امور شرعی اطاعت خودش را به رهبر نمی دهد به سادگی از الجماعة جدا می شود و ترک سنت می کند و سپس از دین کامل هم فاصله می گیرد « لاَ إِسْلاَمَ إِلاَّ بِجَمَاعَةٍ، وَلاَ جَمَاعَةَ إِلاَّ بِإِمَارَةٍ، وَلاَ إِمَارَةَ إِلاَّ بِطَاعَةٍ» و شخص را مشمول این سخن رسول الله صلی الله علیه وسلم می کند که می فرماید:

  • مَن خَرَجَ مِنَ الطَّاعَةِ، وفارَقَ الجَماعَةَ فَماتَ، ماتَ مِيتَةً جاهِلِيَّةً.[۱۲] کسی که از اطاعت خارج شد و از جماعت جدا شد و (در این حال) بمیرد، پس مرگش مرگ جاهلیت است.
  • مَنْ فَارَقَ الْجَمَاعَةَ قِيدَ شِبْرٍ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَةَ الْإِسْلَامِ مِنْ عُنُقِهِ.[۱۳]هرکس به اندازه  یک وجب از جماعت دور شود، یقینا طناب اسلام را از گردنش باز کرده است؛ إلَّا أنْ يُراجِعَ،[۱۴] مگر اینکه برگردد.

رسول الله صلی الله علیه وسلم در حدیثی دیگر به جای «مَنْ فَارَقَ الجَمَاعَةَ شِبْرًا» از «مَن خَرَجَ مِنَ السُّلْطانِ شِبْرًا»[۱۵] استفاده می کند، و اهل جماعت بودن را با اهل اطاعت از امیر و رهبر گره می زند چون رهبر بدون جماعت و جماعت بدون رهبر اصلاً وجود ندارد به همین دلیل هرگاه از کلمه ی امام و رهبر و حتی دارالاسلام استفاده می شود معنی الجماعة نیز از آن فهم می شود و هر زمان که از کلمه ی الجماعة استفاده می شود معنی امام و رهبر و حاکم را نیز می رساند؛ به همین دلیل رسول الله صلی الله علیه وسلم گاه از عبارت «مَنْ فَارَقَ الجَمَاعَةَ شِبْرًا»  استفاده می کند و گاه از عبارت «مَن خَرَجَ مِنَ السُّلْطانِ شِبْرًا».

امام شافعی رحمه الله به دلایلی در مورد فرقه بازی و الجماعة اشاره می کند که، علت اینکه شخص دور شده از الجماعة با مرگ جاهلی می میرد چیست؟ می گوید: در تفرق و الفرقة، سهل انگاری و غفلت صورت می گیرد؛ و الجماعة غیر ممکن است که همگی از معنی کتاب و سنت و قیاس سهل انگاری و غفلت کند.ان شاء الله. [۱۶] الْجَمَاعَةُ لَا تَكُونُ فِيهَا غَفْلَةٌ عَنْ مَعْنَى كِتَابِ اللَّهِ، وَلَا سُنَّةٍ وَلَا قِيَاسٍ، وَإِنَّمَا تَكُونُ الغفلة في الفُرْقة.

امام شاطبی با ذکر حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم که می فرماید: مَن أتاكُمْ وأَمْرُكُمْ جَمِيعٌ علَى رَجُلٍ واحِدٍ، يُرِيدُ أنْ يَشُقَّ عَصاكُمْ، أوْ يُفَرِّقَ جَماعَتَكُمْ، فاقْتُلُوهُ.[۱۷] در حالی که حکومتتان بر بر یک مرد واحد مستقر شده است، اگر کسی آمد و خواست که میانتان تفرقه بیندازد یا جماعتتان را به پراکندگی بکشاند، او را بکشید؛ و باذکر داستان دستور عمر بن خطاب به صهیب در شورای ۶ نفره جهت انتخاب رهبر الجماعة مبنی بر گردن زدن مخالفین بیان می کند که رای امام طبری و کسانی که در آن زمان سواد اعظم بوده اند بر این است که منظور الجماعة همان رهبریت و حاکمیت بر دارالاسلام است.[۱۸]

زمانی که بحث از بیعت به الجماعه و اطاعت و پرهیز از تفرقه و جدائی از این جماعت به میان می آید باز منظور همان رهبریت حاکم بر مومنین است که شخص با شکستن بیعت از الجماعة خارج می شود و یا زمانی که مومنین امام و جماعتی ندارند و تفرق حاکم است جهت جلوگیری از افتادن در شری که این فرقه بازها تولید کرده اند به کناره گیری از تمام این فرقه ها سفارش می شویم.[۱۹]

 حذيفه بن يمان رضي الله عنه می گويد: مردم از رسول الله صلي الله عليه و سلم در مورد خير سؤال مي كردند؛ ولي من از شر و بدي از ایشان مي پرسيدم تا مبادا به آن گرفتار شوم.مَخَافَةَ أَنْ يُدْرِكَنِي.عرض كردم :اي رسول الله، ما در جاهليت و شر بوديم! الله اين خير را براي ما فرستاد، آيا بعد از اين خير و هدايت شري خواهد آمد؟ در جواب فرمود: بله، گفتم: آيا بعد از آن شر، خير خواهد آمد؟ فرمود: نَعَمْ، وفيهِ دَخَنٌ، بله، لیکن در آن نوعي آلودگي وجود دارد.عرض كردم: آلودگي آن در چيست؟ فرمود: قَوْمٌ يَهْدُونَ بِغَيْرِ هَدْيِي، تَعْرِفُ مِنْهُمْ وَتُنْكِرُ، قومي خواهد آمد كه به غير از هدايت من، ديگران را راهنمايي مي كند، برخي از کارهای شان خوب ومعروف و برخي ديگر از کارهایشان زشت و منكر است؛ گفتم: آيا بعد از آن خير، شري خواهد آمد؟ فرمود : نَعَمْ، دُعَاةٌ علَى أبْوَابِ جَهَنَّمَ، مَن أجَابَهُمْ إلَيْهَا قَذَفُوهُ فِيهَا، بله، دعوتگراني هستند كه بر دروازه هاي جهنم قرار دارندهركس دعوت آن ها را بپذيرد او را در آن مي اندازند؛ عرض كردم: اي رسول الله، آن ها را براي مان توصيف نماييد؟ فرمود: هُمْ مِن جِلْدَتِنَا، ويَتَكَلَّمُونَ بأَلْسِنَتِنَا، آن ها از جنس ما هستند و با زبان ما سخن مي گويند (یعنی با نام اسلام و با ادبیات اسلامی و در قالب مبلغ و دعوتگر خود را نشان می دهند)؛ گفتم اگر آن ها را درک نمودم چه دستوري به من مي دهيد؟ فرمود: تَلْزَمُ جَمَاعَةَ الْمُسْلِمِينَ وَإِمَامَهُمْ، با جماعت مسلمانان و امام شان باش.گفتم: فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ جَمَاعَةٌ وَلَا إِمَامٌ، اگر مسلمانان جماعت و امام نداشتند؟ فرمود: فَاعْتَزِلْ تِلْكَ الْفِرَقَ كُلَّهَا وَلَوْ أَنْ تَعَضَّ بِأَصْلِ شَجَرَةٍ حَتَّى يُدْرِكَكَ الْمَوْتُ وَأَنْتَ عَلَى ذَلِكَ[۲۰] در آن صورت از همه ی آن گروه ها و فرقه ها دوري کن اگر شده تنه ی درختي را محکم بگير تا مرگت فرا رسد، و تو بر همان حال باشی .

امام نووی از زبان علماء می گوید: این دعوتگران به سوی درهای جهنم کسانی از رهبران هستند که به سوی بدعت دعوت می دهند یا سایر گمراهی ها، مثل خوارج و قرمطی ها و اصحاب محنة.[۲۱] 

در روایت دیگری از رسول الله صلی الله علیه وسلم که میزان تخریبات و فساد این فرقه بازها و گروههای مختلف خارج از جَمَاعَةَ المُسْلِمِينَ وإمَامَهُمْ  را نشان می دهد آمده است: گوشه گیری و در گوشه گیری مردن برای شخص بهتر از آن است که از یکی از این فرقه ها تبعیت کند، چون همه ی اهل تفرق به سوی آتش جهنم دعوت می دهند: تَكونُ فتَنٌ (فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ صَمَّاءُ[۲۲]) علَى أبوابِها دُعاةٌ إلى النَّارِ فأن تموتَ وأنتَ عاضٌّ علَى جِذْلِ شجرةٍ خَيْرٌ لَكَ مِنْ أَنْ تَتَّبِعَ أَحَدًا مِنْهُمْ.[۲۳] فتنه هائی (فتنه‌ای کور و گنگ (نامعلوم و پیچیده)) که بر دروازه های این فتنه ها دعوتگرانی است که به سوی آتش فرا می‌خوانند و تو اگر در حالی بمیری که در جنگلی زندگی می‌کنی، بهتر از آن است که از یکی از اینها پیروی کنی[۲۴].

پس، از تمام این فرقه ها و فرقه بازها باید دوری کرد، خوب ندارند؛ خوب تنها الجماعة است و بس؛ حتی اگر رهبر این الجماعة انسان فاجری باشد که به ناحق تو را بزند و مالت را بگیرد باز بهتر از هرج و مرج و آشوب طلبی و تفرق این فرقه بازها و احزاب مختلف است: فإنْ كان للهِ يَومَئذٍ في الأرضِ خَليفةٌ جَلَدَ ظَهْرَك، وأخَذَ مالَك فالْزَمْه،[۲۵] اگر امام و رهبری نبود و به عبارتی دیگر اگر الجماعه ای نبود فرار کن و در جائی دور گوشه گیری کن: فإنْ لم تجِدْ يومئذٍ خليفةً فاهرُبْ حتى تموتَ، فإنْ تَمُتْ وأنتَ عاضٌّ.[۲۶] مگر ما خودمان همین وضع را در کابل قبل از قیام عمر سوم رحمه الله ندیدیم؟ مگر در سوریه در کنار جنایات کفار، با پوست و استخوان خود جنایات و مفاسد این فرقه ها و احزاب مختلف را تجربه نکرده ایم؟ این وضعیتی است که سایر مسلمین در یمن و سومالی و مالی و غرب آفریقا و لیبی و الجزائر و غیره تجربه کرده و می کنند.

اگر نمی توانی خودت را به الجماعة برسانی و الجماعة ای نیست که تو اهل آن جماعت شوی پس جهت فرار از جنگ مسلحانه ی منتهی به فتنه ی فرقه ها و گروهها و احزاب مختلف از همه فاصله بگیر و از همه فرار کن و در گوشه ای دور افتاده از دارالاسلام زندگی کن و به این سخن رسول الله صلی الله علیه وسلم گوش بده که می فرماید: سَتَكُونُ فِتَنٌ الْقَاعِدُ فِيهَا خَيْرٌ مِنْ الْقَائِمِ، وَالْقَائِمُ فِيهَا خَيْرٌ مِنْ الْمَاشِي، وَالْمَاشِي فِيهَا خَيْرٌ مِنْ السَّاعِي، مَنْ ‏ ‏تَشَرَّفَ ‏ ‏لَهَا تَسْتَشْرِفْهُ، ومَنْ وَجَدَ مَلْجَأً أَوْ مَعَاذًا فَلْيَعُذْ بِهِ .‏[۲۷] فتنه‌هائي پديد خواهد آمد كه هر كس در آن روزگار نشسته باشد، بهتر از آن است كه بايستد؛ و هر كس ايستاده باشد، بهتر از آن است كه حركت كند؛ و هر كس حركت كند، بهتر از آن است كه تلاش كند(یعنی هر چه شخص از این الفتنه و اهل این الفتنه دور باشد برایش بهتر است). هر كس خود را در معرض آن فتنه‌ها قرار دهد، فتنه‌ها او را در كام خود فرو مي‌برند؛ هر كس پناهگاه و محلّ امني پيدا كند، به آن پناه ببرد.

ابن عمر زمانی که بین عبدالله بن زبیر و عبدالملک بن مروان جنگ بود و حاکم واحد و الجماعة واحدی وجود نداشت و تفرق حاکم بود به هیچ یک بیعت نداد[۲۸]و بر اساس دستور رسول الله صلی الله علیه وسلم « فإِنْ لم تَكُنْ جماعَةٌ ولَا إمامٌ فاعتزِلْ تِلْكَ الفِرَقَ كُلَّها»[۲۹] از هر دو فرقه کناره گیری کرد اما زمانی که عبدالملک بر عبدالله بن زبیر چیره شد و الجماعة با رهبری واحد شکل گرفت به عبدالملک بیعت داد.[۳۰] ابن عمر از دو فرقه کناره گیری کرد، اما عده ای در میان دهها فرقه ی مختلف و متضاد در حال قتال الفتنه و خرید آتش جهنم برای خود و سرپیچی از دستور رسول الله صلی الله علیه وسلم هستند. پناه بر الله.

با این دسته از احادیث متوجه می شویم که ممکن است مومنین در موقیعتی قرار بگیرند که فرقه های مختلف جولان بدهند با آنهمه مفاسد و مصیبتهائی که به بار می آورند و تابع هیچ یک از ۳ابزار و جماعت و امامی که توسط این ۳ابزار به وجود آمده است نشوند، در این صورت اگر مومنین در چنین زمان و مکانی با اینهمه فرقه و حزب و گروه و دسته، فاقد امام و جماعت واحد باشند و در حین فرار از این فرقه ها و گوشه گیری از این فرقه ها بمیرند این تهدید: من خَرَجَ مِنَ الطَّاعَةِ، وفارَقَ الجَماعَةَ فَماتَ، ماتَ مِيتَةً جاهِلِيَّةً،[۳۱]مشمول حال آنها نمی شود چون اصلاً جماعتی وجود نداشته که این مومنین از آن فاصله گرفته باشند، و رسول الله صلی الله علیه وسلم در این حدیث که حذیفه روایت می کند می فرماید در صورت نبود امام و جماعت باید از تمام فرقه ها کناره گیری کرد «فَاعْتَزِلْ تِلْكَ الْفِرَقَ كُلَّهَا». همچنانکه در واقعه حَرة  که بیشتر از دو فرقه با دو امام مختلف وجود نداشت گروهی از بزرگان صحابه مانند جابر بن عبد‌اللّه رضی الله عنه مخفی شدند، یا ابو‌سعید خدری رضی الله عنه هم در غاری در کوه مخفی شد،[۳۲] حالا چه رسد به بعضی از سرزمینها که دهها فرقه و حزب و گروه در آن وجود دارد. 

رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: يُوشِكُ أنْ يَكونَ خَيْرَ مالِ المُسْلِمِ غَنَمٌ يَتْبَعُ بها شَعَفَ الجِبالِ ومَواقِعَ القَطْرِ، يَفِرُّ بدِينِهِ مِنَ الفِتَنِ[۳۳] نزدیک است زمانی برسد که بهترین ثروت شخص مسلمان، گوسفندانی باشد که به دنبال آنها به قله‌ی کوه‌ها و محل بارش باران می‌رود و برای حفظ دینش از فتنه‌ها ‌ فرار می‌کند.

یکی از مشکلات اصلی این جنگ مسلحانه ی فرقه ها و گروههای مختلف که منجر به الفتنه می شود این است که تنها خود همین گروهها و ظالمین را آلوده و نابود نمی کند بلکه بی طرفها را نیز با خود می برد به همین دلیل است که الله تعالی می فرماید: وَاتَّقُوا فِتْنَةً لَا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً (انفال/۲۵) از فتنه ای پرهیز کنید و خود را به دور دارید که تنها دامنگیر کسانی نمی‌گردد که ظلم می‌کنند؛ در این صورت اگر کسی از این فرقه ها و احزاب و گروههای رنگارنگ کناره گیری و دوری کند بر مرگ جاهلی نمرده است بلکه بر اساس شریعت الله و اجرای یکی دیگر از قوانین شریعت الله برای چنین موقعیتهای اضطراریی مرده است چون چنین شخصی مجبور و مُکره، و دارای عذر معتبر شرعی است.

پس فرق است بین کسی که الجماعة و امامی نداشته و امامی نبوده که به او بیعت بدهد و بدون امام مرده با کسی که الجماعة و امام و رهبر در اختیارش بوده اما دست از اطاعت از چنین رهبری کشیده و از چنین الجماعة ای خارج شده است و اطاعتش را به فرقه های متفرق دیگر داده است، و بر اساس نام گذاری های بدعی مثل اخوانی و سلفی و دیوبندی و مکتب قرانی و قادری و نقشبندی و شاذلی و غیره که الله و رسول صلی الله علیه وسلم به آن دستور نداده است مسلمین را دچار مصیبت فرقه بازی می کنند و بعد همدیگر را مورد تفتیش عقاید و امتحان و آزمایش قرار می دهند و بر اساس پیش داوری که در مورد فکر و مذهب همدیگر دارند در برابر هم جبهه گیری می کنند و تمام دوستی های خود را بر اساس هم فکر و هم مذهب بودن قرار می دهند نه بر اساس مسلمان و مومن بودن و به همین سادگی با اسمهایی نوپیدا که برای اثبات آنها هیچ دلیلی از قرآن و احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم وجود ندارد مسلمین را متفرق و فرقه فرقه کرده اند، این سرپیچی از منهج صحیح اسلامی و انحراف آشکاری است که تنها بغض و کینه و جدائی و فساد و تباهی و سستی و بی ابهتی و هلاکت را در میان مسلمین اضافه می کند. فَاتَّقُواْ اللّهَ وَأَصْلِحُواْ ذَاتَ بِیْنِکُمْ وَأَطِیعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ ‏(انفال/۱) از الله پرهیز کنید و (اختلاف و چند دستگی را کنار بگذارید و) بین خود را اصلاح نمایید، و از الله و پیامبرش اطاعت کنید «اگر» مومن هستید .‏

به همین دلیل بسیار دیده شده که الجماعة وجود دارد اما مثلاً بر اساس مذهب و فکر و تفسیر او نیست، یا مفاسدی دارد غیر از کفر بواح، یا خودش یکی از دارودسته ی منافقین است و به شدت جماعت گریز و متمایل به تفرق و حزب سازی و نابودی الجماعة و…  است، پس از الجماعة و حاکمیت فاصله می گیرد و ترک سنت می کند و خودش را مشمول: يَخْرُجُونَ مِنَ الدِّينِ كما يَخْرُجُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ. [۳۴] می کند. یعنی مثل تیر از ۱- حاکمیت و قدرت حکومتی ۲- قانون و برنامه های حاکم بر الجماعة ۳- اطاعت کردن از این حاکمیت ۳- مجازات و پاداش بر اساس این قوانین و توسط این حاکمیت خارج می شود همچنانکه تیر از کمان و اسلحه خارج می شود؛ نه اینکه از اسلام مرتد شده باشد؛ شخص حتی اگر یکی از این مفاهیم دین را نیز از رهبر و الجماعه بگیرد باز مشمول این روایت میشود، مثلاً بگوید: حاکمیت اسلامی را به همراه قوانین و مجازات و پاداش بر اساس این قوانین را می خواهم اما در معروف و غیر معصیت الله «اطاعت» خودم را به رهبر این الجماعه و نظام حکومتی نمی دهم؛ یا یکی دیگر یا هر چهار معنی و مفهوم دین را کنار بزند و بر آنها خروج کند. 

سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته


[۱]  ابن حجر، فتح الباري۱۳/۱۱۱ / سَألْتُ زَيدَ بنَ أسلمَ عنها أي: عن أُولي الأمرِ في هذه الآيةِ ولم يَكُن بالمَدينةِ أحَدٌ يُفَسِّرُ القُرآنَ بَعدَ مُحَمَّدِ بنِ كَعبٍ مِثلُه، فقال: (اقرَأ ما قَبلَها تَعرِفُ، فقَرَأتُ: إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالعَدْلِ الآية. فقال: هذه في الوُلاةِ

[۲]  الشوكاني، فتح القدير، ج۱ ص ۵۵۶ / لا طاعةَ لِمَخلوقٍ في مَعصيةِ الخالِقِ :  أخرجه أحمد (۲۰۶۵۳)، والحاكم (۵۸۷۰) بلفظ: “معصية الله”، والطبراني (۱۸/۱۷۰) (۳۸۱) واللَّفظُ له. صحَّحه ابن حزم في (المحلى) (۱۱/۱۰۹)، وابن القيم في (أعلام الموقعين) (۱/۵۸)، والشوكاني في (السيل الجرار) (۲/۵۵)، والألباني في (صحيح الجامع) (۷۵۲۰). والحديث أصله في الصَّحيح أخرجه مسلم (۱۸۴۰) من حديث علي بن أبي طالب بلفظ: (..لا طاعةَ في معصيةِ اللهِ..).

[۳] تفسير ابن كثير – (ج ۲ / ص ۳۴۲)

[۴]  همان / وَقَالَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَمُجَاهِدٌ: إِنَّ أُولِي الْأَمْرِ: هُمْ أَهْلُ الْقُرْآنِ وَالْعِلْمِ، وَبِهِ قَالَ مَالِكٌ وَالضَّحَّاكُ، وَرُوِيَ عَنْ مُجَاهِدٍ: أَنَّهُمْ أصحاب محمد صلّى الله عليه وَسَلَّمَ. وَقَالَ ابْنُ كَيْسَانَ: هُمْ أَهْلُ الْعَقْلِ وَالرَّأْيِ، وَالرَّاجِحُ: الْقَوْلُ الْأَوَّلُ.

[۵]  ابن تیمیه، مجموع الفتاوى ۲۸/۱۷۰

[۶]  المفهم ۴/۳۵ / طرح التثريب ۸/۸۲  / وشرط الأمراء أن يكونوا آمرين بما يقتضيه العلم، وكذلك كان أمراء رسول الله – صلى الله عليه وسلم -، وحينئذ تجب طاعتهم، فلو أمروا بما لا يقتضيه العلم حرمت طاعتهم

[۷] رواه البخاري (۷۱۴۵) واللَّفظُ له، ومسلم (۱۸۴۰).

[۸]  بخاری ۷۲۵۷

[۹]  بخاری ۷۱۸۹

[۱۰]  عز الدين بن عبد السلام، قواعد الأحكام في مصالح الأنام ج۲ص۱۵۸ / لا طاعة لجهلة الملوك والأمراء إلا فيما يعلم المأمور أنه مأذون في الشرع

[۱۱] الاستذكار: ۱۴/۳۷/ سئل عبادة بن الصامت – رضي الله عنه – : أرأيتَ إن أطعت أميري في كل ما يأمرني به؟ قال: يؤخذ بقوائمك فتلقى في النار، وليجيء هذا فينقذك / البيان والتحصيل لابن رشد ۱۶/۳۶۲/ ورد أن شداد بن أوس – رضي الله عنه – أنه غطى رأسه فبكى، فقيل له: ما يبكيك؟ قال إنما أخاف عليكم من قبل رؤسائكم الذين إذا أمروا بطاعة الله أطيعوا، وإذا أمروا بمعصيته أطيعوا .

[۱۲]  أخرجه مسلم (۱۸۴۸)، والنسائي (۴۱۱۴)، وابن ماجه (۳۹۴۸)، وأحمد (۸۰۶۱) / مَن خَرَجَ مِنَ الطَّاعَةِ، وفارَقَ الجَماعَةَ فَماتَ، ماتَ مِيتَةً جاهِلِيَّةً، ومَن قاتَلَ تَحْتَ رايَةٍ عُمِّيَّةٍ يَغْضَبُ لِعَصَبَةٍ، أوْ يَدْعُو إلى عَصَبَةٍ، أوْ يَنْصُرُ عَصَبَةً، فَقُتِلَ، فقِتْلَةٌ جاهِلِيَّةٌ، ومَن خَرَجَ علَى أُمَّتِي، يَضْرِبُ بَرَّها وفاجِرَها، ولا يَتَحاشَى -وفي رواية: لا يَتَحاشَ- مِن مُؤْمِنِها، ولا يَفِي لِذِي عَهْدٍ عَهْدَهُ، فليسَ مِنِّي ولَسْتُ منه.

[۱۳] ابن الملقن، البدر المنير۸/۵۲۷ / ابن القيم، الفروسية ۲۶۹ / الألباني، تخريج كتاب السنة ۱۰۵۳ /

[۱۴]  ابن القيم، أعلام الموقعين ۱/۲۰۸ / صحيح الترمذي۲۸۶۳/ وأنا آمُرُكم بخَمسٍ اللهُ أمَرَني بهِنَّ: السَّمعِ، والطاعةِ، والجِهادِ، والهِجرةِ، والجَماعةِ؛ فإنَّه مَن فارَقَ الجَماعةَ قِيدَ شِبرٍ فقد خَلَعَ رِبْقةَ الإسلامِ عن عُنُقِه، إلَّا أنْ يُراجِعَ، ومَنِ ادَّعى دَعْوى الجاهليَّةِ؛ فإنَّه مِن جُثا جَهنَّمَ. قالوا: يا رَسولَ اللهِ، وإنْ صلَّى وإنْ صامَ؟ فقال: وإنْ صلَّى وإنْ صامَ؛ فادْعوا بدَعْوى اللهِ الذي سَمَّاكمُ المُسلِمينَ المُؤمِنينَ عِبادَ اللهِ.

[۱۵]  مسلم ۱۸۴۹/ بخاری  7053

[۱۶]  الإمام الشافعي – الرسالة – ص۴۷۵- ٤٧٦/ ومن قال بما تقول به جماعة المسلمين فقد لزم جماعتهم، ومن خالف ما تقول به جماعة المسلمين فقد خالف جماعتهم التي أمر بلزومها، وإنما تكون الغفلة في الفرقة، فأما الجماعة فلا يمكن فيها كافة غفلة عن معنى كتاب ولا سنة ولا قياس، إن شاء الله./  يبين الشافعي بداية أن القياس ليس قرآنا ولا سنة ولا إجماع، لأنه لو كان واحد من هؤلاء لكان حكما بها، لا بالقياس.والشافعي لا يفرق بين القياس والاجتهاد، فهما اسمان لمعنى واحد، والمسلمين بحتاجة للاجتهاد / القياس.سأل أحدهم الشافعي: فمن أين قلت؟ يقال بالقياس فيما لا كتاب فيه ولا سنة ولا إجماع، أفا القياس نص خبر لازم؟ الشافعي: لو كان القياس نص كتاب أو سنة قيل في كل ما كان نص كتاب: هذا حكم الله، وفي كل ما كان نص السنة: هذا حكم رسول الله، ولم نقل له قياس. السائل: فما القياس؟ أهو الاجتهاد؟ أم هما متفرقان؟ الشافعي: هما اسمان لمعنى واحد.

[۱۷]  مسلم۱۸۵۲

[۱۸]أبو إسحاق إبراهيم بن موسى بن محمد الغرناطي الشاطبي (۱۴۱۲ هـ/ ۱۹۹۲م). كتاب الاعتصام للإمام الشاطبي، ج۲، الباب التاسع في السبب الذي لأجله افترقت فرق المبتدعة عن جماعة المسلمين المسألة السادسة عشرة. دار ابن عفان. ص. ۷۶۸ وما بعدها. / وقد قال صلی الله علیه وسلم : «من جاء إلى أمتي ليفرق جماعتهم فاضربوا عنقه كائنا من كان». قال الطبري: فهذا معنى الأمر بلزوم الجماعة، قال: وأما الجماعة التي إذا اجتمعت على الرضى بتقديم أمير كان المفارق لها ميتا ميتة جاهلية، فهي الجماعة التي وصفها أبو مسعود الأنصاري، وهم معظم الناس وكافتهم من أهل العلم والدين وغيرهم، وهم السواد الأعظم. قال: وقد بين ذلك عمر بن الخطاب رضي الله عنه، فروي عن عمر بن ميمون الأودي قال: ق قال عمر حين طعن لصهيب: «صل بالناس ثلاثا وليدخل علي عثمان وعلي وطلحة والزبير وسعد وعبد الرحمن، وليدخل ابن عمر في جانب البيت وليس له من الأمر شيء، فقم يا صهيب على رؤوسهم بالسيف فإن بايع خمسة ونكص واحد فاجلد رأسه بالسيف، وإن بايع أربعة ونكص رجلان فاجلد رأسيهما حتى يستوثقوا على رجل»، قال: فالجماعة التي أمر رسول الله ﷺ بلزومها وسمى المنفرد عنها مفارقا لها نظير الجماعة التي أوجب عمر الخلافة لمن اجتمعت عليه، وأمر صهيبا بضرب رأس المنفرد عنهم بالسيف، فهم في معنى كثرة العدد المجتمع على بيعته وقلة العدد المنفرد عنهم،

[۱۹] أحمد بن علي بن حجر العسقلاني (۱۴۰۷ هـ/ ۱۹۸۶م). فتح الباري شرح صحيح البخاري، كتاب الفتن، باب كيف الأمر إذا لم تكن جماعة، حديث رقم: (۶۶۷۳). دارالريان للتراث. ص. ۳۹ وما بعدها. / قال الطبري: والصواب أن المراد من الخبر لزوم الجماعة الذين في طاعة من اجتمعوا على تأميره، فمن نكث بيعته خرج عن الجماعة، قال: وفي الحديث أنه متى لم يكن للناس إمام فافترق الناس أحزابا فلا يتبع أحدا في الفرقة ويعتزل الجميع إن استطاع ذلك خشية من الوقوع في الشر، وعلى ذلك يتنزل ما جاء في سائر الأحاديث، وبه يجمع بين ما ظاهره الاختلاف منها، ويؤيده رواية عبد الرحمن بن قرط المتقدم ذكرها

[۲۰] متفق علیه / أخرجه البخاري ۳۶۰۶ / ومسلم ۱۸۴۷/ وابن ماجه/ صحيح الجامع ۲۹۹۴

[۲۱]  مسلم بشرح النووي، ج ۶ ص ۴۸۲ / قال العلماء: هؤلاء مَن كان من الأمراء يدعو إلى بدعة، أو ضلال آخر؛ كالخوارج، والقرامطة، وأصحاب المحنة.

[۲۲]– احمد (۲۳۳۳۰) و ابوداود. تعليق شعيب الأرنؤوط: حديث حسن.

[۲۳]  الألباني، صحيح ابن ماجه ۳۲۳۱

[۲۴]– احمد (۲۳۳۳۰) و ابوداود. تعليق شعيب الأرنؤوط: حديث حسن./ قَالَ فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ صَمَّاءُ عَلَيْهَا دُعَاةٌ عَلَى أَبْوَابِ النَّارِ وَأَنْتَ أَنْ تَمُوتَ يَا حُذَيْفَةُ وَأَنْتَ عَاضٌّ عَلَى جِذْلٍ خَيْرٌ لَكَ مِنْ أَنْ تَتَّبِعَ أَحَدًا مِنْهُمْ

[۲۵]  شعيب الأرناؤوط ، تخريج المسند لشعيب ۲۳۴۲۹

[۲۶]  شعيب الأرناؤوط، تخريج سنن أبي داود ۴۲۴۷

[۲۷] أخرجه البخاري (۳۶۰۱)، ومسلم (۲۸۸۶) /ابن تيمية، مجموع الفتاوى ۲۸/۵۵۰

[۲۸]  فتح الباري (١٣/ ١٩٤)

[۲۹]  بخاری ۳۶۰۶/ الألباني، صحيح الجامع ۲۹۹۴

[۳۰]  فتح الباري (١٣ / ١٩٥)

[۳۱]  أخرجه مسلم (۱۸۴۸)، والنسائي (۴۱۱۴)، وابن ماجه (۳۹۴۸)، وأحمد (۸۰۶۱) / مَن خَرَجَ مِنَ الطَّاعَةِ، وفارَقَ الجَماعَةَ فَماتَ، ماتَ مِيتَةً جاهِلِيَّةً، ومَن قاتَلَ تَحْتَ رايَةٍ عُمِّيَّةٍ يَغْضَبُ لِعَصَبَةٍ، أوْ يَدْعُو إلى عَصَبَةٍ، أوْ يَنْصُرُ عَصَبَةً، فَقُتِلَ، فقِتْلَةٌ جاهِلِيَّةٌ، ومَن خَرَجَ علَى أُمَّتِي، يَضْرِبُ بَرَّها وفاجِرَها، ولا يَتَحاشَى -وفي رواية: لا يَتَحاشَ- مِن مُؤْمِنِها، ولا يَفِي لِذِي عَهْدٍ عَهْدَهُ، فليسَ مِنِّي ولَسْتُ منه.

[۳۲]  ابن‌ کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، ج۸، ص۲۴۱ / «وقد اختفی جماعة من سادات الصحابة منهم جابر بن عبد اللّه، وخرج ابو سعید الخدری فلجا الی غار فی جبل.»

[۳۳] بخاری ۷۰۸۸-۱۹ -۳۳۰۰- ۶۴۹۵- ۳۶۰۰

[۳۴]  مسلم ۱۰۶۷/  بخاری ۷۵۶۲

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *