«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (۱۲)
بسم الله و الحمد لله، اما بعد:
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
رسول الله صلی الله علیه وسلم با معرفی الجماعة و جایگاه و اهمیت الجماعة و دادن اطاعت به این الجماعة و فرمانبرداری از رهبریت این الجماعة در غیر معصیت الله همچون سایر امور نظری (عقیدتی) و ظاهری(عملی) راه مستقیم را به مومنین معرفی کرده است و به صورت کلی می توان در مورد این منهج کلی شریعت پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم گفت: وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (انعام/۱۵۳) و این راهِ راست من است. پس آن را طی کنید و از ان تیعیت کنید و از راهها – ی دیگر – که شما را از راه او باز میدارد، پیروی نکنید. این چیزی است که شما را به آن توصیه میکند. باشد که تقوا پیشه کنید و پرهیز کنید.
پس حرکت در این راه مستقیم و درخواست ما از الله که: اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ (حمد/۶) سودش ابتدا به خود ما بر می گردد و ما در همان قدم اول مسئول مواظبت از نفس خودمان هستیم: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ (مائده/۱۰۵) ای مؤمنان! مواظب خود باشید. هنگامی که شما هدایت یافتید گمراهی گمراهان (اعم از نیاکان و یا دوستان و بستگان هم عصر شما) به شما زیانی نمیرساند. إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ . بازگشت همه شما به سوى خداست، و به حساب هر یک از شما جداگانه رسیدگى مىکند، و شما را از آنچه انجام مىدادید آگاه مىسازد.
با استناد به سخنان ام المومنین ام سلمه رضی الله عنها تحزب در دین و فرقه سازی در دین به حاکمیت و الجماعة و رهبریت دارالاسلام بر می گردد و اولین حزب سازان و فرقه سازها و اهل بدعت همین خوارج «اهل بغی» بر حاکمیت و الجماعة زمان عثمان بودند که ترکیبی مختلف بودند از اصحاب و تابعین و دارودسته ی منافقین و غیره که دسته هائی از آنها در زمان علی خوارج «اهل تأویل» با داشتن افکار خاص خود شدند و فرقه ای خاص با عقایدی خاص تشکیل دادند، و در کنار اینها، بدعت شاهیگری بنی امیه به وجود آمد که جایگزین سنت «خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ» شد. به قول ابوأسماء غُضَيْف بن الحارث رضی الله عنه می گوید:لا تُظهرُ بِدْعَةٌ، إِلاَّ تُرِكَ مِثْلَهَا مِنَ السُّنَّةِ.[۱] بدعت [از لحاظ شرعی] ظاهر و آشکار نمی شود مگر زمانی که سنتی مثل آن ترک شود. بدعت شاهیگری زمانی ظاهر شد که سنت «خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ» نابود شده بود.
نکته ی بسیار مهمی که می تواند در میان اینهمه فرقه های مختلف، فرقه ی ناجیه ای را به ما معرفی کند – که یکی از بارزترین مشخصه هایش جهاد از کانال الجماعة است- این حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم است که می فرماید: إنَّ بَني إسرائيلَ، افترَقَتْ علَى إحدَى وَسبعينَ فِرقةً، و إنَّ أُمَّتِي ستَفتَرِقُ علَى اثنتينِ و سَبعينَ فرقةً، كلُّها في النَّارِ إلَّا واحِدةً، و هيَ الجَماعَةُ. [۲] بنی اسرائیل به ۷۱فرقه شد و امت من هم ۷۲ فرقه می شود همه در اتش هستند مگر یکی و آنهم الجماعة است.
چرا در آتش جهنم؟ چون علاوه بر آنکه شخص دچار بدعت شرعی ترک سنت شده، رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: سَتَكُونُ بَعْدِي هَنَاتٌ وَهَنَاتٌ فَمَنْ رَأَيْتُمُوهُ فَارَقَ الْجَمَاعَةَ أَوْ يُرِيدُ يُفَرِّقُ أَمْرَ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَائِنًا مَنْ كَانَ فَاقْتُلُوهُ فَإِنَّ يَدَ اللَّهِ عَلَى الْجَمَاعَةِ [يدَ اللَّهِ معَ الجماعَةِ] [۳] فَإِنَّ الشَّيْطَانَ مَعَ مَنْ فَارَقَ الْجَمَاعَةَ يَرْكُضُ .[۴] بعد از چیزهایی را خواهید دید. اما شما هرکسی را دیدید که از جماعت خود را جدا میکند یا قصد تفریق امت محمد صلی الله علیه وسلم را دارد، هر کسی باشد او را بکشد، چون دست الله همراه جماعت است و شیطان با کسانی راه میرود که تفرقه افکن هستند.
آیا مومن و مسلمانی که در کشته شدن به ناحق خودش یا سایر مومنین در این فرقه ها شرکت می کند جزایش آتش جهنم نیست؟ قطعاً هست؛ حالا الله تعالی چه مدت این مجرم را در جهنم نگه می دارد تنها خود الله می داند. اینکه مومنی مومن دیگری را به خاطر اجتهاد وتاویل اشتباه در داخل الجماعة بکشد از اشتباهش آگاه می شود و به او تذکر داده می شود: «أَلَا سَأَلُوا إِذْ لَمْ يَعْلَمُوا؟ فَإِنَّمَا شِفَاءُ الْعِيِّ السُّؤَالُ»[۵] چرا نپرسیدید وقتی که ندانستید؟ چرا که دوای نادانی، پرسیدن است؛ اما کسی که آگاهانه و به میل خودش و اختیاری دچار جرم تحزب و فرقه هائی از الجماعة می شود اهداف مختلفی را برای کشتن انتخاب می کند که یکی از این اهداف، فرقه های مومن مخالف خودش هستند و یکی دیگر از این اهداف الجماعة مومنین است که در این قتال الفتنه چه بکشد چه کشته شود هر دو حالت در آتش جهنم است« الْقَاتلُ وَالْمَقْتُولُ في النَّار»[۶]؛ پس از نگاه اهل سنت و جماعت تاویل و اجتهاد برای چنین شخصی جایگاهی ندارد هر چند اینها با تأویل اشتنباه به چنین جرمی می پردازند و ما به خاطر این تأویل اشتباه آنها را اهل بدعت می دانیم.
فرقه هایی چون زیدیه و معتزله و خوارج و دسته هایی از شیعیان جعفری که از این منهج اهل سنت و جماعت در چگونگی تعامل با الجماعة و رهبر و امیر جائر و ستمگر پیروی نمی کنند دارای تأویلات خاص خودشان هستند و اهل تأویل هستند هر چند ما برای خودمان چنین تأویلی را صحیح نمی دانیم و ما آنها را در چگونگی برخورد با الجماعة و رهبریت آن اهل بدعت بدانیم . به عنوان مثال اینها به این سخن الله تعالی استناد می کنند که می فرماید: وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللهِ (حجرات/ ۹) هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به جنگ پرداختند، در میان آنان صلح برقرار سازید. اگر یکی از آنان در حق دیگری سرکشی و بغی و ستم کند، با آن دستهای که سرکشی و بغی و ستم میکند بجنگید تا زمانی که به سوی اطاعت از فرمان الله برمیگردد و حکم او را پذیرا میشود.
می گویند: «الفئة الباغية» رهبر ظالم و کسانی هستند که همراه او هستند که در حق سایر مومنین ظلم و تعدی می کنند و به همین سادگی آنهمه حدیث صحیح رسول الله صلی الله علیه وسلم در چگونگی برخورد با حاکم و امیر ستمگر و ظالم را به همراه آنهمه سخن ائمه ی اهل فقه نادیده می گیرند و با عقل خودشان به تفسیر آیات می پردازند نه با احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم و اهل فقه میان اصحاب رسول الله و تابعین و ائمه ی بعد از آنها تا کنون.
در این صورت در میان مسلمین مخالف منهج اهل و سنت و جماعتی که ما بر آن هستیم ممکن است مجتهدی باشد که در تأویل خود دچار اشتباه شده است و به خاطر این تاویل اشتباه در حق اهل سنت و جماعت و دیگران دچار ظلم شود که الله تعالی اشتباه او و اهل تاویلی چون او را می بخشد چنانچه به قول ابن تیمیه حتی «برخی از سلَف و خلَف بخشی از ربا را، حلال دانستهاند، بعضی دیگر هم انواعی خاص از شراب خواری یا جنگ در ایام فتنه را مشروع میدانند»[۷]، غیر از این مجتهدین مخالف، باز ممکن است مخالف منهج اهل سنت و جماعت، مومنی باشد که بر منهج اهل سنت و جماعت آگاهی نداشته باشد و عذر به جهل داشته باشد، یا کسی باشد که می داند و آگاهانه دچار گناه و ظلم می شود و آنقدر حسنات داشته باشد که الله تعالی بدی هایش غیر از قتل نفس را ببخشد و یا توبه کند.
در میان این مخالفین منهج اهل سنت و جماعت عده ای باز به بهانه ی اینکه مثلاً فرقه ی پاکتر از الجماعة پیدا کرده اند دچار ترک سنت و دچار جرم جدا شدن از الجماعه می شوند که اهل فقه گفته اند: «كَدَرُ الجَمَاعةِ خَيْرٌ مِن صَفْو الفُرْقَةِ»،[۸] تيرگی جماعت بهتر از زلالی تفرق است؛ یعنی حتی اگر این جماعت دارای آلودگی هائی هم باشد باز بهتر است از یک فرقه ای که پاکتر از این الجماعة است، اما می بینیم که دسته ای از اهل اجتهاد بر علیه الجماعة دست به بغی و سرکشی می زنند؛ زمانی هم که بر علیه این دسته جنگ می شود به دلیل مجازات کردن آنها نیست، چون این دسته واقعاً در آنچه می گویند برحق و اهل عدالت هستند بلکه جنگ با آنها برای دفع تجاوز و سرکشی آنهاست؛ و مثل غیر مکلفین چون کودکان و دیوانه ها و فراموش کارها و نامتعادلهای ذهنی و انسانهای درحال خواب گرفته می شود که به دیگران خسارت نزنند دقیقاً چگونه جلو یک حیوان گرفته می شود که نتواند به دیگران ضرری برساند.
این اهل تأویل که اینگونه با تأویل اشتباه بر خلاف منهج اهل سنت و جماعت دچار بغی و سرکشی می شوند مثل کسی که به صورت غیر عمد شخص دیگری را به قتل می رساند گناهکار نیستند و همچنانکه قاتل غیر عمد به خاطر قتلش کشته نمی شود و می تواند دیه بدهد به همین شکل این دسته از اهل بغی هم اسرای زخمی آنها کشته نمی شوند و فراری های آنها دنبال نمی شوند،علی ابن طالب امیرالمومنین الجماعه در جنگ با خوارج هم: از خوارج اسیر نگرفت و اموالشان را به غنیمت نبرد.[۹] دقت کنیم بر اساس احادیث و منهج رسول الله صلی الله علیه وسلم و ادامه دهندگان آگاه و صادق راهش، خوارجی که بر الجماعه خروج کرده اند و دست به قیام زده اند ۴ دسته هستند: ۱- مرتدین ۲- منافقین آشکار شده ۳- أهل تأویل ۴- أهل بغی، و هر کدام دارای قوانین خاص خودشان هستند و نمی تواند با قوانین یکی به جنگ آن یکی رفت.
این روش برخورد اهل سنت و جماعت است، و برای فرقه هایی که در بخشهایی کوچک یا بزرگ از سرزمینهای اسلامی نیمچه قدرتی به هم رسانده و بدترین جنایات را در حق مخالفین اهل تأویل خود به بهانه ی دروغین خوارج بودن مرتکب می شوند قابل توجه و دقت است، بخصوص برای مجاهدینی که نا آگاهانه و در معصیت الله از چنین امرائی پیروی می کنند و دچار فجیعترین جنایات در حق این برادران مجاهد و مخالف خود شده اند؛ این برادران مجاهد اهل تأویل در حالی به فجیعترین شیوه ی ممکن به همراه زنان و کودکانشان کشته می شوند که همین قاتلین دنبال ریزترین اشتراک با هر کافر و مرتدی هستند که با او از درِ مداهنه و سازش در آیند و با «بت مصلحت طلبی» بیشترین تنازلات را در برابر کفار اصلی و مرتدین محلی و اهل بدعت داخلی کرده اند اما با هزاران مشترکات بزرگی که با این مومنین مجاهد دارند حاضر نیستند دنبال راهی برای گفتگو و حل مشکلات با آنها بگردند و تنها به تسلیم شدن و تحمیل عقاید خود بر آنان راضی هستند، به همین دلیل در جنگ با این برادران حکم را بر این داده اند که اسیری از آنها گرفته نشود و همگی کشته شوند چه زن چه بچه و چه پیرو چه جوان، چه مسلح و چه غیر مسلح، حتی زندانی هایی هم که دارند به بهانه های مختلفی اعدام می کنند و آنهائی هم که هنوز زندان نکرده اند را نیز به بهانه های مختلف و شیوه های مختلفی ترور و حذف و یا مجبور به خودسانسوری و سکوت می کنند.
پس زمانی هم بر مسلمین می گذرد که انسان فاسقی چون یزید رهبریت الجماعة ی آلوده و ناقص و بدیل اضطراری آنها را در حالت ضرورت بر عهده دارد و فرقه های پاکی چون أهل حرّه مدینه و عبدالله بن زبیر در مکه هم وجود دارند اما از نگاه کسانی چون ابن عمر وابن عباس و أبي بكر بن عبد الرحمن و دیگران شرایط و اسباب لازم و زمان مناسب برای تغییر انقلابی این حکومت بدیل اضطراری اسلامی به حکومت اسلامی بر منهاج نبوت وجود ندارد و هر گونه جنگی به قیام فتنه و فاجعه ختم می شود و از سوی این طیف، انقلابیون به عدم قیام سفارش می شوند؛ به همین دلیل می بینیم که ابن عمر به عبدالله بن مطيع یکی از رهبران قیام کنندگان مدینه که همراه عبداللّه فرزند حَنظَلةغسیل الملائکه[۱۰] رهبران قیام در سال ۶۳ هجری بودند می گوید: مَنْ خَلَعَ يَدًا مِنْ طَاعَةٍ، لَقِيَ اللَّهَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا حُجَّةَ لَهُ، وَمَنْ مَاتَ وَلَيْسَ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ، مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً .[۱۱] کسی که (بیعت داده باشد و) دست از اطاعت حاکم بردارد، روز قیامت بدون حجت و دستاویز خداوند را ملاقات میکند و کسی که بدون بیعت بمیرد همانند مرگ جاهلیت مرده است.
در این قیام که به فاجعه ی حَرّه مشهور شد[۱۲] نظر علی بن حسین مشهور به امام سجاد امام چهارم شیعیان [13] و ابو سعید خدری و جابر بن عبدالله انصاری و علی ابن عبدالله بن عباس و جمعی دیگر از بزرگان مسلمین نیز عدم شورش و جنگ مسلحانه بود[۱۴] و این هرگز به معنی ظلم پذیری یا «رضایت از فقر و تنگدستی مردم به خاطر سیاستهای حکومتی»[۱۵] یا پذیرش «فسق و فجور یزید»[۱۶] یا پذیرش جنایات حجاج بن یوسف سقفی توسط بزرگان صحابه چون عبد الله بن عمر وأنس بن مالك نیست، بلکه به این معنی است که از نگاه این عزیزان «توانائی، اسباب لازم و شرایط و زمان مناسب» برای انقلاب و تغییر این منکر بزرگ با دست فراهم نیست و در وضع موجود انقلاب و قیام مسلحانه منجر به ارتقای این الجماعه به الجماعة ی بالاتر و بهتری نمی شود و بلکه جنگ مسلحانه به سمت و سوی قتال الفتنه کشیده خواهد شد و حتی منابعی ذکر کرده اند که این قیام دارای دو رهبر و امیر بود[۱۷] نه یک رهبر و یک امیر و یک جماعت واحد که از وحدت دستور و وحدت فرماندهی برخوردار شود، دسته ای با عبدالله بن زبیر[۱۸] و عبدالله بن حنظله بیعت کرده بودند که عبدالله بن حنظله عامل عبدالله بن زبیر بود؛[۱۹] و دسته ای هم با عبدالله بن مطيع بیعت کردند،[۲۰] با این وجود می بینیم که حتی امام سجاد که فرزند امام حسین بود و فاجعه ی کربلا چندی قبل توسط همین یزید فاسق و عواملش به وجود آمده بود علاوه بر عدم همراهی با این قیام به بسیاری از عوامل حکومتی یزید و حتی اهل و عیال و اطرافیان مروان بن حکم نیز پناه داد؛[۲۱] و حتی دسته ای از مورخین آورده اند که دلیل جنگ با این قیام کننده ها این بود که به اطاعت و پایبند شدن به الجماعة برگردند«فَلَهُ قِتَالُهُمْ حَتَّى يَرْجِعُوا إِلَى الطَّاعَةِ وَلُزُومِ الْجَمَاعَةِ»؛[۲۲]اما دسته ای دیگر از بزرگان چون عبدالله بن زبیر و عبدالله بن حنظله و دیگران با اسبابی که برای قیام فراهم کرده بودند دیدگاه دیگری داشتند و برای بازگرداندن الجماعة و اطاعت به مسیر صحیح آن جهاد کردند، و کسانی هم که بر حجاج بن یوسف ثقفی قیام کردند اهل اجتهاد و تاویل بودند، به قول امام نووی در المنهاج، قاضی عیاض می گوید: قیام اینها بر علیه حجاج تنها به خاطر فسق نبود، بلکه به این دلیل بود که شرع را تغییر داد و کفر را آشکار کرد.[۲۳] پس اهل دعوت و جهاد هم می توانند در رعایت نکردن ظوابط تکفیر دچار اشتباه شوند و با تأویل اشتباه وارد مسیر جنگ مسلحانه ی منتهی به الفتنه شوند.
اگر تأویلات و اجتهادات و محاسابات این بزرگواران اهل دعوت و جهاد جهت برداشتن این بدعت و منکر بزرگ با دست اشتباه از آب درآمد در هر صورت نظام اهل بدعت حاکم بر جامعه صاحب هیچ حقی نبود بلکه غاصب بیعت و اطاعت و حقی بود که از صاحبان اصلی آن گرفته بود و غاصب هر واکنشی نسبت به صاحبان حق انجام دهد کلاً گناه و معصیت است و چنانچه صاحبان حق جهت گرفتن حق خود دچار اشتباهات محاسباتی شوند با درنظر گرفتن اشتباهات آنها باز در اصل، حق با آنهاست؛ اما مومنین نباید دچار تکرار چنین اشتباهات مهلکی شوند.
در این قیام حَرّه در مدینه علاوه بر آنکه هشتاد تن از اصحاب نزدیک رسول الله صلی الله علیه وسلم و هفتصد نفر از مهاجرین و انصار و ده هزار نفر از تابعین و موالی به فجیع ترین شیوه ممکن قتل عام شدند؛[۲۴] هفتصد نفر از آنها قاریان و حافظان قرآن بودند که سه نفر این حافظان و قاریان قرآن از اصحاب بودند که کشته شدند[۲۵] و هزار زن[۲۶] و به قولی هشتصد زن[۲۷] از اهالی شهر مدینه بعد از واقعة حرّه بدون اینکه شوهر داشته باشند وضع حمل کردند که به این فرزندان نامشروع را «اولاد الحَرّة» یا فرزندان حَرّه میگفتند و این غیر از آن بود که مسجد رسولاللّه صلی الله علیه وسلم را محلّ تاخت و تاز اسبان کردند و روضه رسولاللّه صلیاللهعلیه وسلّم را آلوده کردند[۲۸] و غیر از آنهمه تاراج اموال مومنین و ویرانی منازل و اماکن شهر رسول الله صلی الله علیه وسلم توسط سپاه شام بود. اینجاست که به این سخن اهل فقه می رسیم که: الله تعالی به چیزی امر نمی کند که در نتیجه ی آن نه چیزی به نفع و صلاح دین به دست آید و نه به نفع و صلاح دنیا، هر چند انجام دهنده از اولیای اهل تقوا و از اهل بهشت هم باشد.[۲۹]
دوباره تاکید می کنم واضح است که عمل امثال امام شافعی و قاضی ابویوسف و امام عبدالله بن مبارک و حسن بصری، ومجاهد بن جبر و علي بن الحسين (امام سجاد) وسعيد بن المسيب و عبدالله بن عمر و امثالهم سازگاری با ظلم و تثبیت وضع موجود حکام و نظام آلوده و ناقص حاکم بر الجماعة و توجیه اعمال ظالمانه و فاسد نظام حکومتی نیست بلکه :
- تثبیت حق و نشان دادن قواعد و اصول مبارزاتی شرعی جهت عدم انحراف مومنین از مسیر صحیح دعوت و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر بر اساس مراحل سه گانه ی : «مَنْ رَأَى مِنْكُمْ مُنْكَرًا فَلْيُغَيِّرْهُ بِيَدِهِ، فَإِنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِلِسَانِهِ، فَإِنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِهِ، وَذَلِكَ أَضْعَفُ الْإِيمَانِ »[۳۰] است.
- در پیش گرفتن مسیر پرمشقت دعوت و جهاد و تولید قدرت و فشار اجتماعی از پائین به بالا که در نهایت چنین قدرت ایمانی در جامعه یا به ارتقای وضع موجود به بهتر از آن و نزدیک کردن وضع موجود به حکومت اسلامی بر منهاج نبوت ختم می شود که هدف اصلی است یا اینکه نظام حاکم بر جامعه اصلاحات را بر نمی تابد و به زمان مرگ خودش نزدیک می شود و جامعه در یک مرحله ی گذار و خلاء قدرت و عصر انقلابات قرار می گیرد و منتظر جایگزینی برای نظام در حال احتضار خودش است و نوبت به عمل انقلابی با پشتوانه ی نصرت الله و قدرت ایمانی مومنین جامعه می رسد که قبلاً بر اساس اصل «هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ» (انفال/۶۲) توسط انقلابیون به عنوان بزرگترین اسباب قدرت در میان مومنین جامعه تولید شده است.
در این صورت عمل بر اساس این قواعد و اصول و طی کردن این مسیر با آنکه ممکن است زمانبر و پرمشقت باشد اما با مشخص بودن مسیر حرکت و هدف و مقصد، تحمل صبر بر اساس «إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ ۚ» (هود/۸۸) قابل پذیرش است و الله تعالی نیز بر اساس توانائی و وسعت ما از ما تکلیف می خواهد «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا ۚ» (بقره/۲۸۶).
پس مشارکت در قیام و جنگ مسلحانه تخصص و علمی است با هزینه هائی تقریباً مشابه و قابل پیش بینی که ورود به آن کار هر کسی نیست و زمانی که جنگ دیده هائی چون عبدالله بن عمر و علی ابن حسین (امام سجاد) و امام عبدالله بن مبارک برآورد می کنند که الان زمان مناسب قیام مسلحانه نیست، نباید چنین برآورد و پیش بینی را دست کم گرفت.
هر نظام و حاکمیتی زمان تقریباً مشخصی برای تغییر آن به وسیله ی انقلاب مسلحانه و قهری دارد و علائمی را از خود نشان می دهد که برای اهل تخصص قابل روئیت و محاسبه هستند. صاحبان تخصص انقلابی با تخصصی که دارند می توانند زمان انقلاب و قیام بر علیه چنین حاکمیتی را پیش بینی کنند و چنانچه این زمان نرسیده باشد و غیر متخصصین متوهم بیگدار به آب زنند، یا زمان آن رسیده باشد و شرایط هم فراهم شده باشد اما در حین قیام شرایط تغییر کنند مثل آنچه در قیام حسین بن علی بن ابی طالب رخ داد دارای صدماتی است که علی ابن ابی طالب رضی الله عنه در جملاتی مختصر اما پرمحتوا به آن اشاره کرده و می گوید: « وَاَلَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَاَ النَّسَمَةَ، لازالة الْجِبَالِ من مَکَانِهَا اَهْوَنُ من ازَالَةِ مِلْکٍ مُؤَجَّلٍ، فاذا اخْتَلَفُوا بَیْنَهُمْ، فَوَاَلَّذِی نَفْسِی بیده لو کَادَتْهُمْ الضِّبَاعُ لَغَلَبَتْهُمْ.»[۳۱] قسم به کسی که دانه را شکافت و موجودات را خلق کرد، کندن کوهها از مکانشان سادهتر از این است که حاکمی که هنوز الله او را مهلت داده است، برکنار کرد. پس زمانی که در میانشان اختلاف کنند، سوگند به آن خدایی که جانم در دست اوست نزدیک است کفتارها بر آنها غالب شوند.
عین همین سخن را از ابن مسعود در زمان شروع فتنه حاکمیت عثمان[۳۲] بیان کرده اند که گفته: «وَاللَّهِ لَأَنْ أُزَاوِلَ جَبَلًا رَاسِيًا أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أُزَاوِلَ مُلْكًا مَوْجَلًا» .[۳۳] دیگرانی هم که در زمان شاهیگری عباسیان زمان قیام و تغییر حاکمیت را مناسب نمی دیدند همچنین سخنی را گفته اند.[۳۴] تشخیص این زمان مناسب حمله به دارالکفر مکه یا دارالکفرهای ساسانیان و رومیان و غیره و تغییر این حاکمیتها، و همچنین تشخیص زمان مناسب قیام و انقلاب جهت عوض نمودن الجماعة حاکم بر مسلمین به الجماعة ای که به خلافه علی منهاج نبوت ختم می شود نیاز به تخصص خاصی دارد که فقهای خاص خودش را می طلبد.
در این صورت اینکه بگوئیم اصلاً نباید بر علیه حاکم ظالم قیام و جنگ مسلحانه شود ربطی به منهج اهل سنت ندارد؛ اهل سنت بر این باور است که اگر شرایط و لوازم و زمینه های مناسب قیام فراهم نباشد و جنگ مسلحانه ی انقلابیون منجر به قیام فتنه و قتال الفتنه شود چنین قیامی به اجماع اهل و جماعت حرام است بر این اساس امام ابن حزم اندلسی ضمن رد کردن این سخن که اصلاً نباید تحت هیچ شرایطی بر علیه حاکم ظالم مسلمان قیام کرد می گوید: دانسته شده که از بهترینهای میان اصحاب و مردم در روز حرّه بر علیه یزید بن معاویه قیام کردند، و همچنین عبدالله بن زبیر و کسانی که از او تبعیت می کردند از بهترینهای میان مسلمین بودند که قیام کردند، و اینکه حسن بصری و بزرگان تابعین بر علیه حجاج خروج کردند.[۳۵]
علی بن ابی طالب حاکم الجماعة و امیر المومنین نیز در مورد خوارج می گوید: إِنْ خَالَفُوا إِمَامًا عَدْلًا (إماماً عادِلاً أو جَماعَةً[۳۶]) فَقَاتِلُوهُمْ، وَإِنْ خَالَفُوا إِمَامًا جَائِرًا فَلَا تُقَاتِلُوهُمْ فَإِنَّ لَهُمْ مَقَالًا.[۳۷] (اي تأویلاً) اگر با امام عادلی یا با جماعت مخالفت نمایند، با ایشان بجنگید، و اگر با امام ظالم به مخالفت پرداختند، با ایشان نجنگید، زیرا در اینصورت ایشان حرفی دارند. یعنی تأویل دارند. پس قیام بر علیه حاکم ظالم مسلمان وجود دارد اما از کانال شرعی خودش.
امروزه کسانی از اهل الفرقه و جدائی از الجماعة وجود دارند که به دلیل نزدیکتر بودن تفکرات خودشان به منابع فقهی و آلودگی هایی که در الجماعة وجود دارد متوهم شده اند و خیال می کنند همین برای جدا شدن از الجماعة و حتی قیام بر علیه آن کافی است و با دست کم گرفتن الجماعة به خاطر آلودگی هایی که دارد به فرقه ی خودشان که خیال می کنند پاکتر است دلخوش و راضی هستند چون در حالی که ائمه و بزرگانی که آنها ادعای پیروی از آنها را دارند گفته اند:«كَدَرُ الجَمَاعةِ خَيْرٌ مِن صَفْو الفُرْقَةِ»،[۳۸]تيرگی جماعت بهتر از زلالی تفرق است؛ یعنی حتی اگر این الجماعة که در هر سطحی از ۳ ابزار که تشکیل شده باشد و دارای آلودگی هائی هم باشد، باز بهتر از تفرق و جدائی و فرقه بازی است که ممکن است این فرقه از لحاظ بعضی از مسائل نظری یا عملی از «الجماعة» موجود نیز پاکتر باشد.
مسلمین هم اکنون صاحب «الجماعة» در حد حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی در سطوح مختلف هستند که با معیار قرار دادن «حاکمیت شوراهای مختلف» و «نظارت عمومی مردمی بر نهادهای مختلف حکومتی و اجتماعی» نزدیکترین حاکمیت بدیل اضطراری اسلامی به حکومت اسلامی علی منهاج نبوة نیز وجود دارد، اما عده ای به دلایل کاملاً نفسانی و جاهلی قومیتی و مذهبی و فرقه ای حاضر به اهل این جماعت بودن نیستند و حتی حاضر به تشکیل شورای واحد مجاهدین از فرقه های متشکل از همفکرها و هم مذهبیهای خود نیز نیستند به همین دلیل و به همین سادگی برای خود و هم مسیران خود عذابی را خریده اند که بدون شک منجر به نابودی عقیده و منهج آنها که ابتدا برایش به پا خواسته اند می شود، و سپس با مداهنه و سازشهایی که مجبور می شوند انجام دهند در جاهلیت موجود حل و نابود می گردند، و به این شکل برای آنها، هم سرگردانی می آید، هم تسلط دشمنان و هم گرسنگی؛ چون اینها اهل الجماعة و اهل سنت و در مسیر امت واحد و الرحمة نبودند بلکه اهل الفرقه و عذاب و تفرق بودند و این سه آفت و سه عذاب سرگردانی، تسلط دشمنان و گرسنگی و در نهایت هلاکت و نابودی هم مختص اهل الفرقه و خارجین از الجماعة و امت است و اگر کسی می خواهد عذابهای گرسنگی، فقر، تسلط دشمنان و سرگردانی را در میان مسلمین از بین ببرد باید دوباره اهل الجماعة واحد شود و دوباره امت واحد را به وجود بیاورد، و دوباره حکومت را از این حالت ضرورت و اضطرار ارتقاء داده و به «ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ» ای برگرداند که رسول الله صلی الله علیه وسلم آن را به مومنین وعده داده است، چون: لَا يَصْلُحُ آخِرُ هَذِهِ الْأُمَّةِ إِلَّا بِمَا صَلَحَ بِهِ أَوَّلُهَا.[۳۹] آخر اين امت جز به وسيله آنچه اول اين امت اصلاح شد، اصلاح نمي گردد.
پس در مساله ی الجماعة و اهل الجماعة شدن که در واقع همان اهل حاکمیت اسلامی شدن و اهل دارالاسلام شدن و مطیع حاکمیت بر دارالاسلام شدن است ما به غیر از حرکت رو به تکامل و رو به جلو تا ارتقاء و رسیدن به «ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ» به چیزی کمتر از آن راضی نخواهیم شد؛ ما اجازه نمی دهیم کفار ۵گانه ی آشکار ۱- الَّذِينَ هَادُوا ۲- وَالصَّابِئِينَ ۳- وَالنَّصَارَىٰ ۴- وَالْمَجُوسَ ۵- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا (حج/۱۷) به همراه «الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ» (احزاب/۶۰) ما را به عقب برگردانند یا با باز کردن جبهات انحرافی ما را مجبور به حرکت و بازی در نقشه ها و سناریوهای خودشان و مجبور به در جا زدن نمایند.
تنها گزینه ی مومنین این است که اهل الجماعة شوند و با چنین چشم اندازی رو به جلو و رو به تکامل در حرکت باشند تا باذن الله حاکمیت بدیل اضطراری کنونی را به تدریج به «خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ» ارتقاء دهند و از هر گونه قتال فتنه ای پرهیز کنند.
سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
[۱] الشرح والإبانة ص ۱۴۳٫
[۲] الألباني، صحيح الجامع ۲۰۴۲/ الألباني، صحيح ابن ماجه ۳۲۴۲-۳۲۴۱- تخريج كتاب السنة ۶۴
[۳] السيوطي، الجامع الصغير ۴۶۵۶ / مسلم۱۸۵۲ / مَن أتاكُمْ وأَمْرُكُمْ جَمِيعٌ علَى رَجُلٍ واحِدٍ، يُرِيدُ أنْ يَشُقَّ عَصاكُمْ، أوْ يُفَرِّقَ جَماعَتَكُمْ، فاقْتُلُوهُ.
[۴] سنن النسائی۴۰۲۰-۱۵۲۲۰ / جامع الصغیر (۳/۲۰۵).
[۵] ابوداود (ش۳۳۶)، بیهقی، السنن الکبری (ش۱۱۱۵و۱۱۱۷)، دارقطنی، ج ۱، ص ۱۸۹
[۶] صحيح البخاري (۶۸۷۵)، ومسلم (۲۸۸۸).
[۷] ابن تیمیه، منهاج السنة، ج ۱۲ ص ۴۹۰ – ۴۹۵
[۸] الجاحظ في البيان والتبيين، ص ۱۴۲
[۹] ابن تیمیه، مجموع الفتاوی ج ۳ ص ۲۸۲ – ۲۸۴
[۱۰] محمدبن جرير طبرى، تاريخالطبرى: تاريخالامم والملوک، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت ۱۳۸۲ـ ۱۳۸۷/ ۱۹۶۲ـ ۱۹۶۷؛، ج۵، ص۴۸۰-۴۸۲/ خلیفة بن خیاط، ابو عمرو بن ابیهبیره، تاریخ خلیفة بن خیاط، ج۱، ص۱۸۱. /بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۹. / طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۶۸.
[۱۱] مسلم ۱۸۵۱ / ابن تيمية، منهاج السنة النبوية، ج ۱ ص ۱۱۱
[۱۲] ابنکثیر، البدایة و النهایة، چاپ احمد ابوملحم و دیگران، بیروت،۱۴۰۵/ ۱۹۸۵م، ج ۴، جزء۸، ص۲۲۰ ص ۲۰۹/ ابنقتیبه دینوری، الامامة والسیاسة، ۱۳۸۷ق، ج۱، ص۱۷۹؛ / بلاذری، ج ۴، قسم ۲، ص۳۷؛ / طبری، ج ۵، ص۴۸۴ / مسعودی، تنبیه، ص۳۰۶ ابنحبیب، المُنَمَّق فی اخبار قریش، ص۳۹۰؛ / مسعودی، مروج، ج ۳، ص۲۶۷؛ / ابناثیر، الکامل، ۱۹۷۰ـ۱۹۷۳/ ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج۸، ص۲۴۱(ثم اباح مسلم بن عقبة، الذی یقول فیه السلف مسرف بن عقبة – قبّحه اللّه من شیخ سوء ما اجهله – المدینة ثلاث ایّام کما امره یزید، لا جزاه اللّه خیراً، وقتل خلقاً من اشرافها، وقرّائها، وانتهب اموالاً کثیرة منها، ووقع شرّ عظیم، وفساد عریض علی ما ذکره غیر واحد)
[۱۳] ابنقتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة المعروف بتاریخالخلفاء، چاپ طه محمد زینی، [قاهره ۱۳۸۷/ ۱۹۶۷]، چاپ افست بیروت،بیتا.، ص۲۶۶؛ طبری، ج ۵، ص۴۸۴ـ۴۸۵؛ مسعودی، تنبیه، ص۳۰۵
[۱۴] ابنحبیب، کتاب المُنَمَّق فی اخبار قریش، چاپ خورشید احمد فارق، حیدرآباد، دکن ۱۳۸۴/۱۹۶۴ق ص۳۹۱؛ مسعودی، مروج، ج ۳، ص۲۶۸/ سهیلی، عبدالرحمن بن عبدالله، الروض الانف فی شرح السیرة النبویة لابنهشام، چاپ عبدالرحمان وکیل، قاهره ۱۳۸۷ـ۱۳۹۰/ ۱۹۶۷ـ۱۹۷۰.، ج۶، ص۲۵۳ـ۲۵۴
[۱۵] ابنقتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة المعروف بتاریخالخلفاء، چاپ طه محمد زینی، [قاهره ۱۳۸۷/ ۱۹۶۷]، چاپ افست بیروت،بیتا.، ج۱، ص۲۰۶
[۱۶] تاریخ طبری، ج۵، ص۴۷۹-۴۸۰
[۱۷] ابنقتیبه دینوری، الامامة والسیاسة، ۱۳۸۷ق، ج۱، ص۱۸۵./ ابن قتیبه دينوری، عبدالله بن مسلم، عیون الاخبار، ج۱، جزء۱، ص۱.
[۱۸] ابن اثیر، علی بن ابیالکرم، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج۳، ص۱۴۷.
[۱۹] ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۱۵۶-۱۵۷
[۲۰] ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، ج۸، ص۲۵۵/ ولمّا خرج اهل المدینة عن طاعته وخلعوه وولّوا علیهم ابن مطیع وابن حنظلة…
[۲۱] محمدرضا حسینیجلالی، جهادالامام السجاد،قم، ۱۴۱۸ق، ص۶۱ـ۶۲، ۶۸ـ۷۰ / طبری، ج ۵، ص۴۸۴ـ۴۸۵، ۴۹۳؛ محمدبن محمدمفید، الارشاد فی معرفة حججاللّه علیالعباد، قم ۱۴۱۳، ج ۲، ص۱۵۱ـ۱۵۳
[۲۲] ابن كثير، البدايه والنهايه – ط احياء التراث ج ۸ ص ۲۴۵/ واما ما یذکره بعض الناس من انّ یزید لمّا بلغه خبر اهل المدینة وما جری علیهم عند الحرّة من مسلم بن عقبة وجیشه، فرح بذلک فرحاً شدیداً، فانّه کان یری انّه الامام وقد خرجوا عن طاعته، وامّروا علیهم غیره، فله قتالهم حتّی یرجعوا الی الطاعة ولزوم الجماعة، کما انذرهم بذلک علی لسان النعمان بن بشیر، ومسلم بن عقبة کما تقدّم، وقد جاء فی الصحیح: «من جاءکم وامرکم جمیع یرید ان یفرّق بینکم فاقتلوه کائناً من کان.
[۲۳] الإكمال (۶/ ۲۴۷) / فقد ذكر النووي في «المنهاج» عن القاضي عياض أن: «قيامهم على الحجاج ليس بمجرد الفسق؛ بل لما غيّر من الشرع وظاهر الكفر» / قال الحافظ ابن حجر ( تهذيب التهذيب ۲ / ۱۸۵) : وكفره جماعة منهم سعيد بن جبير والنخعي ومجاهد وعاصم بن أبي النجود والشعبي وغيرهم ) ، وانظر المصنف لابن أبي شيبة ( ۶ / ۱۶۳ )
[۲۴] ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۲۳۹(قتل من اصحاب النبیّ صلّی اللّه علیه وسلّم ثمانون رجلاً، ومن قریش والانصار سبع مئة، ومن سائر الناس من الموالی والعرب والتابعین عشرة آلاف) ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۸، ص۲۴۲(قال المدائنی عن شیخ من اهل المدینة. قال: سالت الزهری کم کان القتلی یوم الحرّة قال: سبعمائة من وجوه الناس من المهاجرین والانصار، ووجوه الموالی وممّن لا اعرف من حرّ وعبد وغیرهم عشرة آلاف. قال: وکانت الوقعة لثلاث بقین من ذی الحجّة سنة ثلاث وستّین، وانتهبوا المدینة ثلاث ایّام.» مدائنی از شیخ اهل مدینه نقل میکند: از زهری سؤال کردم تعداد کشتهگان مدینه در واقعه حره چند نفر بود. او در پاسخ گفت: هفت صد نفر از بزرگان مهاجرین و انصار و موالی و کسانی که معلوم نبود که آیا غلام بودند یا آزاد و غیر آنان که جمعا ده هزار نفر بودند…. و سه روز کامل شهر مدینه در معرض تاختوتاز و غارت بود)
[۲۵] فسوی، یعقوب بن سفیان، المعرفة والتاریخ، ج۳، ص۳۲۵ / ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ج۵، ص۳۰./ سمهودی، علی بن عبدالله، وفاء الوفا بأخبار دارالمصطفی، ج۱، ص۱۰۲.
[۲۶] ابن کثیر،البدایة والنهایة، ج۸، ص۲۴۱.( قال المدائنی عن ابی قرّة قال: قال هشام بن حسان: «ولّدت الف امراة من اهل المدینة بعد وقعة الحرّة من غیر زوج.)
[۲۷] یاقوت حموی، عبدالله، معجم البلدان، ج۲، ص۲۴۹(«ودخل جنده المدینة فنهبوا الاموال وسبوا الذرّیّة واستباحوا الفروج، وحملت منهم ثمانمائة حُرّة وولدن، وکان یقال لاولئک الاولاد: اولاد الحَرّة.».)
[۲۸] ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۲۲۸/ هی حرّة واقع شرقیّ المدینة المنورّة، وفیها کانت الوقعة المشهورة، یقول فیها ابن حزم فی کتابه جوامع السیرة ص۳۵۷ ما نصّه: اغزی یزید الجیوش الی المدینة حرم رسول اللّه صلّی اللّه علیه وسلّم، والی مکّة حرم اللّه تعالی، فقتل بقایا المهاجرین والانصار یوم الحرّة، وهی ایضاً اکبر مصائب الاسلام وخرومه، لانّ افاضل المسلمین وبقیّة الصحابة، وخیار المسلمین من جلّة التابعین قتلوا جهراً ظلماً فی الحرب وصبراً، وجالت الخیل فی مسجد رسول اللّه صلّی اللّه علیه وسلّم، وراثت وبالت فی الروضة
[۲۹] ابن تيميه، منهاج السنة (۴/ ۵۲۷- ۵۲۹) والله تعالى لا يأمر بأمر لا يحصل به صلاح الدين ولا صلاح الدنيا وإن كان فاعل ذلك من أولياء الله المتقين ومن أهل الجنة…
[۳۰] مسلم۴۹
[۳۱] المصنّف لابن أبی شیبه : ج ۸ ص ۶۱۲ ح ۱۳۷ عن محمّد بن عمرو بن علیّ / کنز العمّال : ج ۱۱ ص ۲۵۹ ح ۳۱۴۵۲ ./ حدثنا ابو اُسَامَةَ عن عبداللهِ بن مُحَمَّدِ بن عمرو بن عَلِیٍّ قال حدثنی ابی قال قال عَلِیٌّ وَاَلَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَاَ النَّسَمَةَ، لازالة الْجِبَالِ من مَکَانِهَا اَهْوَنُ من ازَالَةِ مِلْکٍ مُؤَجَّلٍ، فاذا اخْتَلَفُوا بَیْنَهُمْ، فَوَاَلَّذِی نَفْسِی بیده لو کَادَتْهُمْ الضِّبَاعُ لَغَلَبَتْهُمْ.»/ كتاب الفتن – نعيم بن حماد المروزي – الصفحة ٧٧ /
[۳۲] المروزی، نعیم بن حماد ابو عبدالله (متوفای ۲۸۸ ه)، کتاب الفتن، ج۱، ص۱۳۸، تحقیق:سمیر امین الزهیری، دار النشر:مکتبة التوحید – القاهرة، الطبعة:الاولی ۱۴۱۲./ حدثنا ابن المبارک عن الاعمش عن ابی وائل ان عبدالله بن مسعود ذکر عثمان رضی الله عنه یوما فقال اهلکه الشح وبئست البطانة او بطانة السوء قال قلنا له الا تخرج فنخرج معک فقال لان ازاول جبلا راسیا اهون علی من ان ازاول ملکا مؤجلا
[۳۳] ابن ابیشیبة الکوفی، ابوبکر عبدالله بن محمد (متوفای ۲۳۵ ه)، الکتاب المصنف فی الاحادیث و الآثار، ج۷، ص۴۸۵، تحقیق:کمال یوسف الحوت، ناشر:مکتبة الرشد – الریاض، الطبعة:الاولی، ۱۴۰۹ ه. / عن أبي وائل، أن عبد الله بن مسعود -رضي الله عنه- قال: “لأن أزاول جبلاً راسيًا أَهْون عليَّ مِن أن أزاول مُلكًا مُؤجلاً”؛ قاله لِمن أشار عليه بالخروج على عثمان رضي الله عنه.
[۳۴] الفسوی، ابویوسف یعقوب بن سفیان (متوفای ۲۷۷ ه)، المعرفة والتاریخ، ج۱، ص۵۳۵./ «حدثنا الولید قال: حدثنی ابو عمرو صدقة بن عمرو الجمحی عن رجل من ذی یمن من ذی عصیان انه قال له مقدم ابن داود بن علی بمکة: یا ابا عمرو والله لازالة جبل من مکانه اهون من ازالة ملک مؤجل من ملک بنی العباس.»
[۳۵] ابن حزم، مراتب الإجماع ص۱۹۹/ وقد علم أن أفاضل الصحابة وبقية الناس يوم الحرة خرجوا على يزيد بن معاوية، وان ابن الزبير ومن تبعه من خيار المسلمين خرجوا عليه أيضا، وان الحسن البصري وأكابر التابعين خرجوا على الحجاج
[۳۶] علاءالدین علی بن حسام معروف به متقی هندی (م ۹۷۵ یا ۹۷۷ هـ)، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال ۳۱۶۲۰ : لا تَسُبُّوا الخوارِجَ ، إنْ كانوا خالَفوا إماماً عادِلاً أو جَماعَةً فقاتِلوهُم ، فإنَّكُم تُؤْجَرونَ في ذلكَ . و إنْ خالَفوا إماماً جائراً فلا تُقاتِلوهُم ، فإنّ لَهُم بذلكَ مَقالاً
[۳۷] ابن حجر، فتح الباري (۱۹/ ۳۸۹)/ ابن أبي شيبة، المصنف (۱۵/۳۲۰/ برقم ۱۹۷۶۲) ط:الدار السلفية.
[۳۸]– الجاحظ في البيان والتبيين، ص ۱۴۲
[۳۹] عبد العزيز بن عبد الله الراجحي، كتاب شرح صحيح ابن خزيمة ، ج۹ص۲۲