شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (۱۸)

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (۱۸)

 بسم الله و الحمد لله، اما بعد:

 السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

  امام قرطبی در توضیح حدیث: السَّمْعُ والطَّاعَةُ علَى المَرْءِ المُسْلِمِ فِيما أحَبَّ وكَرِهَ، ما لَمْ يُؤْمَرْ بمَعْصِيَةٍ، فإذا أُمِرَ بمَعْصِيَةٍ فلا سَمْعَ ولا طاعَةَ.[۱] بر شخص مسلمان حرف شنوی و اطاعت در اموری که دوست دارد یا از آن کراهت دارد و بدش می آید، وظیفه و حقی است بر گردنش، تا زمانی که به معصیت امر نشده است. زمانی که به معصیت امر شد، نه حرف شنوی کند و نه اطاعت کند. می گوید: در واجب بودن شنیدن و اطاعت کردن از ائمه و امراء و قاضیان است و چنانچه اینها به معصیت الله دستور ندهند اختلافی در واجب بودن این اطاعت برای آنها وجود ندارد؛ اما اگر به گناه دستور داد در آن گناه نباید از او اطاعت کرد؛ حالا اگر این گناهی که به آن دستور می دهد کفر باشد بر تمام مسلمین واجب است که چنین شخصی را خلع و برکنار کنند مثلاً برپای داشتن یکی از ارکان و ستونهای دین را ترک کند؛ مثل: برپا داشتن نماز، روزه رمضان، اقامه و برپا داشتن حدود، یا از اجرای این حدود جلوگیری کند، همچنین اگر نوشیدن خمر و مست کننده ها و زنا را مباح کند و از انجام اینها منع نکند هیچ اختلافی در خلع و برکناری او وجود ندارد.[۲]

از قرآن و سنت و اجماعِ امت، ثابت است که اگر کسی از شریعت اسلام خارج شد، هر چند شهادتین را هم بخواند، با وی جنگ می‌شود… به محض ابلاغ دعوت رسول الله صلی الله علیه وسلم به آنان، طبق شرایط اسلامی باید وارد جنگ مسلحانه با اینها شد.[۳]

ابن قیم هم می گوید: در حدیث: السَّمْعُ والطَّاعَةُ علَى المَرْءِ المُسْلِمِ فِيما أحَبَّ وكَرِهَ، ما لَمْ يُؤْمَرْ بمَعْصِيَةٍ، فإذا أُمِرَ بمَعْصِيَةٍ فلا سَمْعَ ولا طاعَةَ. دلیلی است بر این که هر کسی از صاحبان امر و قدرت در معصیت و گناه از الله اطاعت کند چنین شخصی عاصی و سرکش است، و چنین سرکشی نزد الله تعالی برای او عذر نمی شود، بلکه گناهِ سرپیچی مشمولش می شود.[۴] 

پس تمام این مدارا کردنها و صبر کردنها و تحمل اینهمه ذلت و خودسانسوری و غیره و در پیش گرفتن مسیر اصلاح و پرهیز از قیام و جنگ و منتظر زمان و شرایط مناسب قیام شدن، متعلق به حاکم مسلمان ظالم و فاجری است که کفر بواحی از او و قوانین تطبیقی او دیده نشود و بقای چنین حاکم ظالم مسلمانی بهتر از شوراندن غیر شرعی مردم بر علیه اوست؛ چنانچه حاکمیت از این خط قرمز ارتکاب کفر آشکار و بواح عبور کند به قول ابن حجر: إِذَا وَقَعَ مِنَ السُّلْطَانِ الْكُفْرُ الصَّرِيحُ، فَلَا تَجُوزُ طَاعَتُهُ فِي ذَلِكَ، بَلْ تَجِبُ مُجَاهَدَتُهُ لِمَنْ قَدَرَ عَلَيْهَا.[۵] اگر از حاکم (مسلمان) کفر صریحی رخ داد، پس در آن اطاعتش جایز نیست، بلکه جهاد با او واجب است برای کسی که توانائی این جهاد را داشته باشد.

ابن حجر از حاکم مسلمانی صحبت می کند که دچار کفر آشکاری شده باشد نه از کافر اصلی؛ و جهاد و جنگ مسلحانه بر علیه چنین حاکم مسلمانی که دچار کفر آشکار شده باشد را واجب می داند؛ این دقیقاً یکی از مواردی است که دارودسته ی منافقینی که منابر و مناصب حکومتی و رسانه های رسمی را اشغال کرده اند سعی در پنهان کردن آن دارند.

شخص می تواند در برابر حاکم ظالم مسلمان مدارا کند اما تحت هیچ شرایطی اجازه ی مداهنه در دین را ندارد؛ به قول امام قرطبی: مدارا با امیر مسلمان و حاکم کافر و یا مسلمان صاحب بدعت جهت دور کردن شرشان مجاز است اما تا زمانی که منجر به مداهنه در دین الله تعالی نگردد؛ بین مدارا و مداهنه فرق است، مدارا بخشش دنیا به نفع دنیا یا دین است و این مباح و در مواردی نیکوست، و مداهنه ی مذموم و حرام بخشش دین به نفع دنیاست.[۶]

اهل فقه و علمائی که با حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی حاکم بر الجماعة و دارالاسلام مدارا کرده اند به دو دسته ی عمده تقسیم می شوند:

  1. دسته ای ضمن دعوت و روشنگری، از نظام اجرائی حاکمیت کناره گیری کرده اند.
  2. دسته ای ضمن دعوت و روشنگری،وارد نهادها و موسسات مختلف حکومتی الجماعة شده اند.

دلیل کناره گیری ائمه و بزرگان از ظلم و دروغهای حکام و عدم پذیرش مسئولیت در چنین نظامهائی و تمرکز آنها بر روشنگری و تربیت آماده سازی ایمانی و قدرت اجتماعی مومنین و در پیش گرفتن مبارزه منفی، احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم است که می فرماید:

  • لَيَأتِيَنَّ عليكُم أُمَراءُ يُقَرِّبونَ شِرارَ النَّاسِ، وَيُؤَخِّرُونَ الصَّلاةَ عَنْ مَوَاقِيتِهَا، فَمَنْ أَدْرَكَ ذَالِكَ مِنْكُمْ فَلا يَكُونَنَّ عَرِيفًا وَلا شُرْطِيًّا وَلا جَابِيًا وَلا خَازِنًا.[۷]  زمانی برشما خواهد رسید که رهبران و امیرانتان بدترین مردم می‎باشند، و نماز را از وقتش تأخیر می‎نمایند، پس اگر کسی از شما این زمانه را دریابد، باید نماینده، پلیس یا سرباز، جمع کننده مال و نگهبان(معتمد) ایشان نباشید.
  • سيكونُ أمراءٌ تعرِفونَ و تُنكِرونَ، فمَنْ نابَذَهمْ نَجَا، ومَنْ اعتزَلَهم سلَّمَ، ومَنْ خالَطَهم هَلَكَ.[۸] عنقریب بر شما امیران خواهند آمد که برخی از کارهایشان را می شناسید (که برابر با شرع اند) و برخی را نمی شناسید (زیرا مخالف شرع اند)، پس هرکس که با آنها مخالفت کند نجات پیدا می کند، و هر کس از آنها کناره‌گيري نمايد سالم مي‌ماند، و هر کس با آنها مخلوط شود هلاک خواهد شد.

البته کسانی از صحابه هم بوده اند که ضمن اهل سنت و جماعت بودن از حکومت خلیفه ی راشد و «خلافةٌ على مِنهاجِ النُّبُوَّةِ» نیز در مواردی کناره گیری کرده اند، مثل اسامه بن زید[۹] الأسود بن سريع ،[۱۰] که اسود بعد از قتل عثمان اهل و عیالش را برداشت و سوار کشی شد و بعد از آن دیده نشد.[۱۱] جرير بن عبد الله البجلی که به یوسف این امت مشهور شده بود بعد از قتل عثمان در نواحی الجزیره ساکن شد تا وفات کرد.[۱۲] حذيفة بن اليمان که حدیث «تَلْزَمُ جَمَاعَةَ الْمُسْلمينَ وَإمَامَهُمْ» را روایت کرده است؛ خُرَيْم بن الأخرم[۱۳]، سعد بن أبي وقاص یکی از عشره مبشره بالْجَنَّة، عبد اللَّه بن عُكَيم که در زمان حاکمیت حجاج بن یوسف سقفی وفات کرد،[۱۴] عبد الله بن عمر، عبد الله بن مسعود، محمد بن مَسْلَمَةَ که رسول الله صلی الله علیه وسلم در موردش فرمود: «لَا تَضُرُّكَ الْفتْنَةُ».[۱۵]

مُطرَّف بن عبد اللَّه که به شدت از این درگیری های داخلی فرار می کرد و جمله ی مشهوری دارد که می گوید: وَلَأَنْ يَقُولَ اللَّهُ: لمَ لَا قَتَلْتَ فُلَانًا؟ أَحَبُّ إلَيَّ منْ أَنْ يَقُولَ: لمَ قَتَلْتَ فُلَانًا؟».[۱۶] اگر الله بگوید: چرا فلانی را نکشتی؟ برایم دوست داشتنی تر است از اینکه الله بگوید: چرا فلانی را کشتی؟

أبو موسى الأشعري، أبو بكرة نُفَيْع بن الحارث[۱۷] که راوی این حدیث است که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: «إذَا الْتَقَى الْمُسْلِمَان بسَيْفَيْهمَا فَالْقَاتلُ وَالْمَقْتُولُ في النَّار» هرگاه دو مسلمان با شمشيرهايشان(به قصد جنگ) روبه روي هم قرار گيرند قاتل و مقتول در آتش هستند؛ قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّه، هَذَا الْقَاتلُ، فَمَا بَالُ الْمَقْتُول؟ قَالَ: «إنَّهُ كَانَ حَريصًا عَلَى قَتْل صَاحبه»[۱۸] گفتم: ای رسول الله! اين شخص قاتل و کشنده است (که به دوزخ می رود)، مقتول و کشته شده چرا؟ رسول الله صلی الله عليه و سلم فرمودند: چون او حريص بود که دوستش را به قتل برساند.

 به دنبال این اصحاب، در میان تابعین و پس از آنها هم افرادی از اهل فقه و علم وجود داشته اند که ضمن اهل سنت و جماعت بودن و دعوت و روشنگری، از نظام اجرائی حکومتی فاصله گرفته اند. امام جعفر صادق با توجه وضع موجود حکومت بدیل اضطراری اسلامی حاکم بر جامعه ی خودش می گوید: «الْفُقَهَاءُ أُمَنَاءُ الرُّسُل، فَإذَا رَأَيْتُمُ الْفُقَهَاءَ قَدْ رَكبُوا إلَى السَّلَاطين فَاتَّهمُوهُمْ»[۱۹] فقیهان امینهای پیامبران هستند، اگر فقیهانى را ببینید که پیش سلاطین رفت‏ وآمد دارند، آنها را متهم کنید.

حالا اگر فقیه یا غیر فقیهی در معروف و در غیر معصیت الله با حاکم و نظام حکومتی بر دارالاسلام همکاری کرد و حتی کارمند و بخشی از نظام حکومتی شد چه؟ از امام صادق روایت کرده اند که چنین شخصی باید کفاره ی عمل حاکم را بدهد چون همکار حاکم و نظام حکومتی است: كَفَّارَةُ عَمَلِ اَلسُّلْطَانِ اَلْإِحْسَانُ إِلَى اَلْإِخْوَانِ.[۲۰] کفاره ی عمل سلطان، احسان و نیکی کردن به خواهر و برادران است.

یکی از امام ابوعبدالرحمن عبدالله ابن مبارک می پرسد که من لباس حکام را می دوزم آیا ترس این وجود دارد جزو یاری دهندگان ظالمین باشم؟ ابن مبارک پاسخ می دهد: نه، یاری دهندگان ظالمین کسانی هستند که از تو نخ و سوزن خیاطی می خرند، اما تو یکی از خود ظالمین هستی! [۲۱] همین سخن را با همین مضمون از امام احمد بن حنبل روایت کرده اند؛[۲۲] ابن تیمیه نیز لباس شور ظالمین و حتی زنان ظالمین را جزو پشتیبابان ظالمین محسوب می کند،[۲۳] هر چند که این زنان هیچگونه مشارکتی در ظلم شوهران خود نداشته باشند. اما جالب است بدانید که همین امام عبدالله بن مبارک یکی از فقهای بزرگ و یکی از مجاهدین سنگرهای جهاد بر علیه دارالکفر روم در داخل همین الجماعة و تحت پرچم رهبریت همین الجماعة بود. یعنی در معروف و در غیر معصیت الله از نظام حاکم بر الجماعة اطاعت و حمایت می کرد و بعد سالانه پولی را می بخشید.

متاسفانه عده ای جاهل به فهم شریعت و منهج اهل سنت و جماعت و بخصوص جاهل به فقه جهاد را می بینیم که در یک نظام ظالم حاکم بر الجماعة مسلمین، با دستاویز قرار دادن بخشی از سخنان امثال ابن مبارک، و نادیده گرفتن کلیت منهج و عمل این عزیزان، جنگ ایزائی خود را بر یک خیاط نظامی دوز و یک رفته گر و فراش مدرسه حکومتی و حافظ محیط زیست و تقریباً بر هر کسی که کوچکترین ربطی به حاکمیت الجماعة و دارالاسلام دارد تحمیل می کنند؛ در حالی که خود امام ابن مبارک و ابوحنیفه و جعفر صادق و سایرین برخورد متمایزی با افراد موجود در نظام حاکم بر دارالاسلام و الجماعة داشتند و اصلاً کشتن و ترور خود حکام و مسئولین عالی رتبه ی ظالم حاکم بر الجماعة و دارالاسلام در منهج دعوت و جهاد اسلامی مومنین محلی از اعراب ندارد چه رسد به سایر زیر دستان و خدمه و…این حکام،[۲۴] چنین ترورها و حرکات ایزائی، کار حشیشی های اهل بدعت اسماعیلی و خوارج اهل بدعت و سایر فرقه های اهل بدعت است نه اهل سنت و جماعت.

در کنار این ائمه که همگی اهل الجماعة بودند و در روش دعوت و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر نیز تابع اصول و قواعد ثابت مورد پذیرش اهل سنت بودند ما شاهد دسته ای دیگر از اهل سنت و جماعت چون قاضی ابویوسف شاگرد ابوحنیفه هستیم که در زمان سه شاه عباسی: مهدی (۱۵۸-۱۶۹ه) هادی  (۱۶۹-۱۷۰ه) و‌ هارون الرشید (۱۷۰- ۱۹۳ه) منصب قاضی و قاضی‌القضات (یا وزیر قوه ی قضائیه) را داشت.[۲۵] یا امام محمد حسن شیبانی که شاگرد امام ابوحنیفه و مالک و قاضی ابویوسف و اوزاعی و یکی از اساتید امام شافعی بود مدتی قاضی رقّه می شود و تا زمان مرگش به همراه هارون الرشید حاکم عباسی بود،[۲۶] یا امام شافعی در یمن تا زمانی که از سوی حکومت عباسیان برکنار نشده بود شغل قضاوت را بر عهده می گیرد،[۲۷] یا صالح فرزند امام احمد بن حنبل شغل قضاوت را در اصفهان بر عهده می گیرد[۲۸] یا کسی چون علی بن موسی مشهور به امام رضا ولایتعهدی مامون معتزلی عباسی را می پذیرد.[۲۹]و می بینیم که صلاح الدین ایوبی ابتدا وزیر اعظم و فرمانده ارتش حکومت فاطمی ها می شود و سپس بدون آنکه یک شیعه را به خاطر شیعه بودن بکشد حاکمیت مصر را نیز به دست می آورد[۳۰] و صرفاً با کار فرهنگی و تاسیس مدارس[۳۱] و آزادی مذاهب مختلف اسلامی و به کار گماردن قاضیانی آگاه و عادل[۳۲] و اصلاح ساختار اقتصادى و بهبود وضعیت معیشتى مردم[۳۳] به تدریج جامعه ی مصر را تبدیل به جامعه ای شافعی مذهب می کند و این حاکمیت را به حاکمیتی بالاتر ارتقاء می دهد و بخشی از الجماعة مسلمین می کند که در آن زمان حاکمیت یکپارچه ی عباسیان نماینده ی الجماعة بود. 

در اسلام برای رهبریت و مسئولین حکومتی، اصل، عمل به قوانین شریعت الله است چنانچه رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: إنْ أُمِّرَ علَيْكُم عَبْدٌ مُجَدَّعٌ، -أسْوَدُ -، [كَأنَّ رَأْسَهُ زَبِيبَةٌ[۳۴]] يَقُودُكُمْ بكِتابِ اللهِ، فاسْمَعُوا له وأَطِيعُوا.[۳۵] اگر غلام  حبشی سیاهی که انگار سرش مثل مویژ یا انجیر خشک است (کنایه از این است که اگر از لحاظ جسمی حقیر بود[۳۶]) امیر و حاکم شما شد و شما را طبق قانون قرآن رهبری می‌کرد، از او حرف شنوی داشته باشید و از او اطاعت کنید. امام مالک می گوید:«لا يكون أحدٌ إمامًا أبدًا إلا على هذا الشرط».[۳۷] هیچ کسی هرگز نمی تواند رهبر شود مگر به این شرط. یعنی شرط : يَقُودُكُمْ بكِتابِ اللهِ. شما را طبق قانون قرآن رهبری می‌کرد.

علی ابن ابی طالب هم واضح در واجبات رهبر و مردم می گوید: حَقٌّ عَلَى الإِمَامِ أَنْ يَحْكُمَ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَأَنْ يُؤَدِّيَ الأَمَانَةَ، فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ كَانَ حَقًّا عَلَى الْمُسْلِمِينَ أَنْ يَسْمَعُوا وَيُطِيعُوا وَيُجِيبُوا إذَا دُعُوا.[۳۸] امام وظيفه دارد بر طبق آنچه الله نازل كرده است حكومت كند و امانت را ادا نمايد. اگر چنين كند مردم وظيفه دارند سخنش را بشنوند و اطاعت کنند و اگر آنان را فرا خواند، اجابت كنند. قاضی عیاض [۳۹]و امام نووی[۴۰] و امام ابن حزم [۴۱] الأمير الصنعاني [۴۲] و امام قرطبی[۴۳] و ابن حجر عسقلانی[۴۴]هم با همین مفهوم مطالبی ارائه داده اند؛ به قول ابن خلدون: حَقِيْقَةَ هَذَا اْلَمنْصَبَ: وَأَنَّهُ نِيَابَةٌ عَنْ صَاحِبِ الشَّرِيْعَةِ فِيْ حِفْظِ الدِّيْنِ، وَسِيَاسَةِ الدُّنْيَا بِهِ .[۴۵]حقیقت این مقام و منصب این است که: بدون شک رهبر جانشین صاحب شریعت در حفظ دین و اداره و مدیریت امور دنیا به وسیله ی این شریعت است. رهبر در واقع به واسطه ی شورای مردمی که انتخاب شده است وکیل مسلمین است.[۴۶]

حالا رسول الله صلی الله علیه وسلم از جانب الله تعالی اموری غیبی در مورد بعضی از رهبران و امیران بعد از خودش را بیان می کند می فرماید: إنَّهُ سَيَكُونُ بَعْدِي أُمَرَاءُ فَمَنْ دَخَلَ عَلَيْهِمْ فَصَدَّقَهُمْ بِكَذِبِهِمْ وَأَعَانَهُمْ عَلَى ظُلْمِهِمْ فَلَيْسَ مِنِّي، وَلَسْتُ مِنْهُ، وَلَيْسَ بِوَارِدٍ عَلَيَّ الْحَوْضَ ومَن لَمْ يُصَدِّقْهُمْ بِكَذِبِهِمْ وَلَمْ يُعِنْهُمْ عَلَى ظُلْمِهِمْ فَهوَ مِنِّي، وَأَنَا مِنْهُ، وسيَردُ عَلَيَّ الْحَوْضَ.  [47]بدرستی بعد از من امرایی خواهند آمد که هرکس بر آنها وارد شود و دروغ‌های‌شان را تصدیق کند و در ظلمشان آنها را یاری برساند از من نیست، و من از او نیستم، و بر حوض وارد نمی‌‌شود؛ و کسی‌که دروغهای آنها را تائید نمی کند و آنها را بر ظلم‌شان یاری نمی‌دهد، پس او از من است و من از او هستم و کنار حوض بر من وارد خواهد شد.

این دسته از احادیث، شنیدن و اطاعت کردن را مقید و مشروط می کنند،[۴۸] به قول امام قرطبی: سخن و دستور رهبر الجماعة در مساله ای که به گناه و معصیت دستور می دهد ساقط می شود و مجاز نیست حتی در یک سخن منجر به معصیت نیز از او اطاعت شود،[۴۹]  نه در سایر موارد شرعی، چون اصل، واجب بودن شنیدن و اطاعت کردن است الا در امری که معصیت و گناه باشد. [۵۰] دیدگاه ابن بطال[۵۱] و ابن تیمیه[۵۲] و سایر اهل فقه هم همین است و باید شنیدن و اطاعت کردن خود را به رهبر الجماعة در سایر امور شرعی داد و او را در این امور شرعی  به اندازه ی توانائی یاری رساند. چرا به اندازه ی توانایی:

  • چون الله تعالی می فرماید: فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطِیعُوا وَأَنفِقُوا خَیْراً لِّأَنفُسِکُمْ (تغابن/۱۶) ‏پس آن قدر که در توان دارید از الله پرهیز کنید، و بشنوید و اطاعت کنید و انفاق و بخشش کنید، به سود شما خواهد بود .
  • چون رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: ما نَهَيْتُكُمْ عنْه فاجْتَنِبُوهُ، وما أمَرْتُكُمْ به فافْعَلُوا منه ما اسْتَطَعْتُمْ.[۵۳] آنچه شما را ازآن منع و نهی کرده ام پس ازآن پرهیز(و دوری) کنید، وبه هر آنچه شما را دستوردادم پس به حد توان به آن عمل کنید.
  • چون اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم می گویند: كُنَّا إذا بايَعْنا رَسولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ علَى السَّمْعِ والطَّاعَةِ، يقولُ لَنا: فِيما اسْتَطَعْتُمْ.[۵۴] هنگامي که با رسول الله صلی الله علیه وسلم بر شنيدن و اطاعت کردن، بيعت مي کرديم، به ما مي فرمود: «در آنچه که توانايي آنرا داريد».

پس اطاعت در حد توانائی از رهبریت و امیر و رئیس در غیر معصیت الله و عدم سرپیچی و قیام بر علیه آنها بخشی از عقیده ی اهل سنت و جماعت می شود چنانچه امام طحاوی می گوید: وَلَا نَرَى الْخُرُوجَ عَلَى أَئِمَّتِنَا وَوُلَاةِ أُمُورِنَا وَإِنْ جَارُوا، وَلَا نَدْعُو عَلَيْهِمْ، وَلَا نَنْزِعُ يَدًا مِنْ طَاعَتِهِمْ، وَنَرَى طَاعَتَهُمْ مِنْ طَاعَةِ اللَّهِ -عَزَّ وَجَلَّ- فَرِيضَةً؛ مَا لَمْ يَأْمُرُوا بِمَعْصِيَةٍ، وَنَدْعُو لَهُمْ بِالصَّلَاحِ وَالْمُعَافَاةِ.[۵۵] بر رهبران و سرپرستان امورمان هرچند ستم كنند رأي ما خروج بر آنها نیست، و بر عليه آنها دعا نمي كنيم و اطاعت و فرمانبری آنها را ترك نمي‌کنیم و اطاعت از آنها مادامی كه امر به معصيت و گناه ننمايند، همانند اطاعت از الله تعالی واجب است و بر اصلاح و درستی براي آنها دعا مي كنيم.

این عقیده که: «وَلَا نَنْزِعُ يَدًا مِنْ طَاعَتِهِمْ، وَنَرَى طَاعَتَهُمْ مِنْ طَاعَةِ اللَّهِ -عَزَّ وَجَلَّ- فَرِيضَةً؛ مَا لَمْ يَأْمُرُوا بِمَعْصِيَةٍ..» اطاعت از این رهبر الجماعة را همچون اطاعت الله دیدن و به آن پایبند بودن تا زمانی که به معصیت الله دستور نداده است تنها از عهده ی مومنین بر می آید نه مسلمین و دارودسته ی منافقین . بخصوص اگر این رهبر الجماعة و مسئول حکومتی در مواردی که ما از آن اطاعت نمی کنیم دارای گناهان و فسقهای غیر مکفره و تاویلاتی باشد. واقعاً زمانی که چنین رهبر فاجری درهای جهاد را بر علیه کفار اصلی و مرتدین باز کرده تنها کسانی چون امام ابوعبدالرحمن عبدالله ابن مبارک هستند که در این قوانین شریعت از این رهبریت همچون اطاعت از الله و رسولش اطاعت می کنند و اطاعت چنین رهبری را در هر امر شرعی همچون الله و رسولش بر خود واجب و فرض می دانند.

اجازه دهید نمونه ای دیگر در موقعیتی خاص را برای شما بیان کنم . ابن تیمیه زمانی که در زندان بود در پاسخ به سوالی که برایش فرستاده بودند می نویسد:

و الحمد لله نیاز به چیز خاصی ندارم که از مخلوق بخواهم و ضرری هم وجود ندارد که از مخلوق بخواهم که آنرا بردارد، بلکه من در نعمت الله هستم که به من عطا کرده و بخشیده و در رحمت بزرگش هستم که از شکر آن عاجزم، با این وجود بر من واجب است، باید از الله و رسولش اطاعت کنم و همچنین از اولی الامر اطاعت کنم زمانی که من را به اطاعت از الله دستور دهند اما اگر اولی الامر من را به گناه و معصیت دستور دهند، پس اطاعتی برای مخلوق در گناه و سرپیچی از الله وجود ندارد. به همین شکل قرآن و سنت هم چنین اطاعتی را می رساند و ائمه ی امت هم بر آن اتفاق دارند. و به دنبال این سخن به ۴ سند شرعی در تأئید گفته ها و عملش اشاره می کند:

  1. ابتدا از الله دلیل می آورد که امر کرده است: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ۖ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ۚ ذَٰلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا (نساء/۵۹) ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از الله (با پیروی از قرآن) و از رسول (الله با پیروی از سنّت و احادیث او) اطاعت کنید، و صاحبان امر و متخصصین امر میان خودتان فرمانبرداری نمائید و اگر در چیزی اختلاف داشتید آن را به الله (با عرضه به قرآن ) و پیغمبر او (با رجوع به سنّت و احادیث پیامبر) برگردانید اگر به الله و روز قیامت ایمان دارید. این کار برای شما بهتر و بهترین تاویل است.
  2. به دنبال این، حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم را می آورد که فرموده است: لا طاعةَ لِمخلوقٍ [لأحَدٍ[۵۶]] في معصيَةِ اللهِ ، إنَّما الطاعةُ في المعرُوفِ.[۵۷] اطاعتی از مخلوق (از هیچ کسی) در سرپیچی و گناه از دستورات الله وجود ندارد، بدون شک اطاعت تنها در معروف (امور شناخته شده در شریعت) است.
  3. به دنبال این می گوید و اینکه بر جور و ظلم حکام صبر کنم و در فتنه بر علیه آنها خروج و قیام نکنم و جدا نشوم همچنانکه ابن عباس از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت کرده است که فرموده است: مَن رَأَى مِن أمِيرِهِ شيئًا يَكْرَهُهُ فَلْيَصْبِرْ، فإنَّه مَن فارَقَ الجَماعَةَ شِبْرًا، فَماتَ، فَمِيتَةٌ جاهِلِيَّةٌ.[۵۸]  کسی که از امیرش چیزی مشاهده کند که آن را بد بداند، صبر کند. زیرا کسی که یک وجب از جماعت فاصله گیرد، و سپس بمیرد، به مرگ جاهلیت مرده است.
  4. علاوه بر آن مامورم و به من امر شده که حق را بگویم و برای حق برخیزم هر جا که بودم و از سرزنش هیچ سرزنش کننده ای نترسم همچنانکه از عباده بن صامت در صحیحن امده است که: بايَعْنا رَسولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ علَى السَّمْعِ والطَّاعَةِ في المَنْشَطِ والمَكْرَهِ، وأَنْ لا نُنازِعَ الأمْرَ أهْلَهُ، وأَنْ نَقُومَ أوْ نَقُولَ بالحَقِّ حَيْثُما كُنَّا، لا نَخافُ في اللَّهِ لَوْمَةَ لائِمٍ.[۵۹] با رسول الله -صلى الله عليه وسلم- بیعت کردیم که در سختی و آسانی و در خوشی و ناخوشی، و آنگاه که ديگران بر ما ترجيح داده شوند، حرف شنوی و اطاعت نماييم. و این که با حاکمان و فرمانروايان خود بر سرِ قدرت منازعه و درگير نشويم، مگر اينكه كُفر آشكاری از آنان مشاهده كنيم كه نزد الله متعال برايمان دلیل و حُجّتى باشد، و (همچنان بیعت نمودیم بر) اينكه هر كجا كه باشيم حق را بگوييم، و از هیچ سرزنش سرزنش گری در راه الله متعال، نترسیم.

این اصحاب بر این سه اصل جامع بیعت دادند که عبارتند از:

  1. اطاعت کردن در اطاعت از الله، هر چند کسی که به اطاعت از الله دستور می دهد ظالم باشد
  2. و ترک منازعه و درگیری با حاکمان و مسئولینی که صلاحیت امر و حکم را دارند
  3. برخاستن برای گفتن حق بدون ترس از مخلوق

و الله سبحانه در کتابش امر کرده که امت هنگام منازعه و کشمکش به الله و رسولش رجوع کنند و دستور نداده که هنگام کشمکش و منازعه به چیز معین دیگری مراجعه شود، و ائمه گفته اند که أولي الأمر دو دسته هستند العلماء و امراء و در این تعریف بزرگان دین و حاکمان مسلمین داخل می شوند. هر کدام از اینها در امری که نزدش است اطاعت می شود:

  1. همچنانکه از آنها اگر در امور عبادی دستور دهند اطاعت می شوند و در معانی قرآن و حدیث و اخبار از الله به آنها مراجعه می شود
  2. همچنان از آنها در جهاد و اقامه حد و در تمام اعمالی که الله به آن امر کرده است و آنها شرکت می کنند از آنها اطاعت می شود

زمانی که این علماء و امراء  بر امری اتفاق کردند در این صورت اجماع آنها حجت قاطعی است. چون امت محمد بر گمراهی اجتماع نمی کند. و اگر در امری منازعه و کشمکش کردند به قرآن و سنت مراجعه می شود. [۶۰]

این واکنش اهل علم و فقه به حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی بود که دارای حاکمی ظالم مسلمان هستند و خودشان نیز از ظلم این حکام و اقمار آن در امان نبوده اند، اما اگر حاکم قوانین شریعت الله را ۱- آگاهانه ۲- عمدی ۳- اختیاری کنار گذاشت و به جای قوانین شریعت الله بر اساس قوانین یکی از احزاب سکولار (مشرک = ۵- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا) یا بر اساس قوانین دیگر کفار  1- الَّذِينَ هَادُوا ۲- وَالصَّابِئِينَ ۳- وَالنَّصَارَىٰ ۴- وَالْمَجُوسَ (حج/۱۷) عمل کرد گناه و مصیت و کفر بواحی است که هیچ اهل قبله ای در آن شک ندارد و حاکمیتش باطل است و باید برداشته شود. الحاكمُ متى خالفَ نصاً أو إجماعاً نُقِضَ حكمه باتفاقِ الأئمة.[۶۱] حاکم زمانی که با نصی یا اجماعی مخالفت کرد به اتفاق رای ائمه حاکمیتش نقض و باطل می شود.

النصّ در اصول الفقه یعنی لفظی آشکار، مشخص، معلوم، واضح و صریحی از آیات و احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم که به قول امام الحرمین جوینی: فقط بر یک ‌معنای قطعی مستقل دلالت دارد (فقط یک‌ معنا از آن به‌ذهن می‌رسد) و احتمال تاویل و معنای دیگری در آن وجود ندارد.[۶۲]

در فتح الباری امام ابن حجر عسقلانی آمده است: قَوْلُهُ عِنْدَكُمْ مِنَ اللَّهِ فِيهِ بُرْهَانٌ أَيْ نَصُّ آيَةٍ أَوْ خَبَرٌ صَحِيحٌ لَا يَحْتَمِلُ التَّأْوِيلَ وَمُقْتَضَاهُ أَنَّهُ لَا يَجُوزُ الْخُرُوجُ عَلَيْهِمْ مَا دَامَ فِعْلُهُمْ يَحْتَمِلُ التَّأْوِيلَ [۶۳] سخن رسول الله صلی الله علیه وسلم که می گوید: مگر زماني که کفر آشکاري ديديد و براي آن از جانب خدا، دليل و برهاني داشتيد؛ یعنی نص آیه یا حدیث صحیحی که احتمال تأویل نداشته باشد، و مقتضای آن این است مادام که احتمال تأویل وجود دارد قیام بر علیه آنها مجاز نیست.

یعنی اگر حاکمیت الجماعة که بر اساس فقه شیعه ی جعفری یا حنفی یا معتزلی یا شافعی یا نجدی و غیره شکل گرفت و کارهایی را انجام داد که از نگاه مذهب و تفسیر شما کفر است اما او در انجام این کارها و سخنان بر اساس مذهب و تفسیر اسلامی خودش دارای تأویل بود قیام بر علیه آنها مجاز نیست.

 نص، مثلاً الله تعالی می فرماید: وَاَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا (بقره/۲۷۵) و الله معامله را حلال، و ربا را حرام کرد. یعنی امور قابل تأویل و اجتهاد پذیر که در آنها مجالی برای عقل و رأی وجود دارد[۶۴] و ممکن است دیدگاههای مختلفی در آن به وجود بیاید «نص» نیستند و مخالفت با این اجتهادات و تاویلات مختلف مخالفت با «نص» نیست؛ مگر اینکه این اجتهادات مختلف در شورای اولی الامر الجماعة مسلمین تبدیل به اجماع شوند، در آن صورت مخالفت با این اجماع واحد شورای اولی الامر مسلمین در الجماعة نیز مخالفت با الله و رسولش صلی الله علیه وسلم تلقی می شود و ممنوع است. پس تا زمانی که مسلمین در شورای اولی الامر الجماعة ی واحد خود به اجماع واحدی نرسیده اند و اجتهادات و تفاسیر مختلف و پراکنده ای وجود دارند مخالفت فلان رهبر و امیر الجماعة و دارالاسلام با تأویل و اجتهاد شما تنها به معنی مخالفت با فکر شما و برداشت شما و امام فقهی شما و مذهب شماست نه مخالفت با الله و رسول الله صلی الله علیه وسلم، نه مخالفت با نص و اجماع.

خود ابوبکرصدیق هم بعد از رسیدن به رهبریت الجماعة می گوید: أَطِيعُونِي مَا أَطَعْتُ اللَّهَ وَرَسُولَهُ، فَإِذَا عَصَيْتُ اللَّهَ وَرَسُولَهُ، فَلَا طَاعَةَ لِي عَلَيْكُمْ.[۶۵]  تا زمانی که از حکم الله و رسولش اطاعت می کنم ( و به آن دستور می دهم) از من اطاعت کنید، اگر از فرمان الله و رسولش سرپیچی کردم از من سرپیچی کنید و اطاعت من بر شما وجود ندارد. پس اطاعت از الله ورسولش صلی الله علیه وسلم امری نیست که هیچ مسلمانی در آن شک و اختلاف داشته باشد و اطاعت از کسی هم که الله و رسولش آنرا بر مومنین واجب کرده اند نیز مورد اختلاف هیچ مومنی نیست و باید از آنها اطاعت شود اما اطاعت از رهبر و مسئولین الجماعة، اطاعت زن از شوهر، اطاعت مجاهد از امیرش، اطاعت نمازگذار از امام مسجد و به همین شکل اطاعت از هر شخصی که الله و رسولش اطاعت آنها را بر مومنین واجب کرده اند به صورت مطلق و بدون قید و شرط نیست بلکه در غیر معصیت الله است و شریعت شرایط و ظوابطی را برای این اطاعت مشخص کرده است.   

در این صورت، این دسته ی دوم هم که اهل الجماعة هستند و در نهادهای مختلف حکومتی نفوذ کرده اند با آنکه در زمینه های علمی و روشنگری و تربیت ایمانی همگانی همان وظیفه ی بزرگواران دسته ی قبل را انجام می دادند و در هیچ ظلم و دروغی با حاکم و نظام حاکم بر الجماعة و دارالاسلام همراهی نمی کنند بلکه با فعالیتهای خود سعی در عمل به صدها قانون شریعت الله دارند که در این الجماعة و نظام حکومتی به آن دستور داده می شود و سعی در جلوگیری از ظلم و نشر حق بر اساس تفسیر و مذهب خود را دارند، اما در واقع بخشی از الجماعة و نظام و اهل الجماعة هستند؛ که نه از خوبی های حاکم می گویند و نه از بدی های حاکم، چون بر این باورند هر گونه تلاشی در این زمینه ها باعث تضعیف الجماعة و دارالاسلام در برابر دشمنان داخلی و کفار اصلی در کمین نشسته می شود و جلو حرکت رو به جلو جامعه و جهاد و فتوحات را می گیرد.

این دسته ی دوم از اهل سنت و جماعت باز معتقد هستند که: گفتن بدی های حاکم به صورت علنی و آشکار برخلاف شریعت است و تعریف و تمجید از آن هم ممکن است در میان مردم چنان شبهه ای ایجاد کند که این اهل فقه با منکرات و مفاسد و نارسائی های حاکم و الجماعة موافق هستند که همین امر گاه مانع مردمی شدن دعوت آنها و سنگ اندازی در مسیر حرکت روبه جلو و تکاملی آنها و الجماعة مسلمین شود، هر چند در اصل، گفتن خوبی های کفار اصلی مثل ابوالبختری و مطعم بن عدی و دیگران و قدردان خوبی های آنها بودن و جبران خوبی های آنها در صورت توان حتی اگر مثل ابوالبختری در جنگ مسلحانه ی بر علیه مومنین هم مشارکت داشته باشند یکی از بدیهیات زندگی رسول الله صلی الله علیه وسلم بوده است که این روزها توسط عده ی کثیری همچون یک پدیده ای نوظهور و غریب با شریعت به آن نگریسته می شود، و چنانچه شخص از کار خوب یک حاکم یا مسئول حکومتی مسلمان تشکر کرد و خواست جواب خوبی این حاکم را با خوبی بدهد مورد تهاجم و انواع اتهامات قرار می گیرد. پناه بر الله از اینهمه جاهلیت و حقد و کینه ی نابجا. چون اگر همین قدردانی و تشکر از یک موسسه ی کافر سکولار که مثلاً خدمات پزشکی محدود یا کمک رسانی مالی محدودی انجام داده است صورت گیرد همه یا تأئید می کنند یا سکوت و کسی مانع و معترض نیست.

 به هر حال، این دسته از بزرگواران، مسیر امر به معروف و نهی از منکر در الجماعة مسلمین و حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی را علاوه بر کار علمی انجام دادن، ورود به نهادهای مختلف حکومتی دارالاسلام و سپس اصلاح و پاکسازی و نهی از منکر تدریجی با دست می دانستند و در هیچ امر غیر شرعی با حاکمین ظالم همکاری نمی کردند حتی مهدی حاکم امپراطوری عباسی از امام سفیان ثوری دوات برای نوشتن می خواهد اما امام الثوری تا مطمئن نمی شود که برای خیر می خواهد بنویسد به او دوات نمی دهد و فردی هم در حال درست کردن شکاف یک ساختمان دولتی بود تا مطمئن نمی شود که این ساختمان فی سبیل الله است کار تعمیراتی او را تائید نمی کند. [۶۶] یا محمد بن حسن شیبانی ظالمین را هم کفو با سایر مومنین و مومنات در مساله ی ازدواج نمی داند[۶۷] و اجازه نمی دهد مومنین و مومنات در امر ازدواج نیز با ظالمین مشارکت داشته باشند.

الله تعالی به صورت عام می فرماید: مَّن یَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً یَکُن لَّهُ نَصِیبٌ مِّنْهَا وَمَن یَشْفَعْ شَفَاعَةً سَیِّئَةً یَکُن لَّهُ کِفْلٌ مِّنْهَا وَکَانَ اللّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ مُّقِیتاً ‏(نساء/۸۵) کسی که میانجیگری کند و میانجیگری او پسندیده باشد، نصیبی از (پاداش) آن خواهد داشت، و کسی که میانجیگری کند و میانجیگری او ناپسند باشد بهره‌ای از (جرم و گناه) آن را خواهد داشت، و (پشتیبانی از حق بی‌پاداش نمی‌ماند، و پشتیبانی از باطل بی مجازات نخواهد بود) خداوند بر هر چیزی چیره است (و همه چیز را می‌پاید).‏

این بزرگوارانی که با این قید و شرطها وارد نظام حکومتی الجماعة شده بودند به تدریج افکارشان بر الجماعة حاکم شد و مذهب آنها مذهب حاکمیت شد و با قدرت حکومتی و نهادهای مختلف تحت امر آن این افکار و مذهب خود را بر مناطق تحت حاکمیت این حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی حاکم کردند. یعنی اگر می بینی که مثلاً فلان منطقه حنفی یا شافعی و شیعه و حتی نجدی و غیره است به خاطر وجود همین دسته در حکومتها بوده است نه اینکه مثلاً جامعه به تدریج و با تحقیق، فلان مذهب اسلامی را مثل دوران ائمه ی مذاهب اسلامی پذیرفته باشد. 

در این صورت ما شاهد ظوابط و چارچوبی شرعی در امر اطاعت از این حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی هستیم و زمانی تفکر و مذهب این اهل فقه به عنوان تفکر و مذهب دربار و حاکمیت پذیرفته می شد در کنار نهادهای حکومتی، سعی می شد با بهره گیری از منابع شرعی، مسلمین را به اطاعت از این حاکمیت که در واقع اطاعت از مذهب خودشان بود بکشانند که در این زمینه آیات و احادیث مختلفی وجود دارد.

پس این عزیزان اهل فقه و داعی به معروف و ناهی از منکر با این شرایط و ظوابط، در نظام حاکم بر دارالاسلام و الجماعة با قدرتی که در ارگانها و موقعیتهای مختلف حکومتی به دست می آوردند بهتر می توانستند در تطبیق شریعت و دور ریختن دارودسته ی منافقین و تسریع حرکت رو به جلو جامعه و الجماعة و «نهی از منکر با دست» نقش داشته باشند چون این حکومت بدیل اضطراری اسلامی به هرحال باید ارتقاء یابد تا باذن الله به حکومت اسلامی بر منهاج نبوت ختم شود که رسول الله صلی الله علیه وسلم وعده اش را داده است و این منکرات هم باید به تدریج با دست از بین بروند و تنها با وعظ و خطابه و کناره گیری از نظام اجرائی حاکمیت و نهادهای مختلف آن و رها کردن این مراکز قدرت به جاهلین و بخصوص دارودسته ی منافقین انجام چنین وظایف و تکالیفی ممکن نیست و هرگز نمی توان با نصیحت صرف و دوری از «قدرت»، «سنت» الجماعة ی «خلافةٌ على مِنهاجِ النُّبُوَّةِ» را جایگزین «بدعت» این حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی کرد؛ چون: إِنَّ اللَّهَ لَيَزَعُ بِالسُّلْطَانِ مَا لَا يَزَعُ بِالْقُرْآنِ.[۶۸] قطعاً الله به وسیله ی ‌حاکم و قدرت حکومتی از کارهایی جلوگیری می کند که به وسیله ی ‌قرآن جلوگیری نمی‌شوند.

در اینجا ما شاهد تولید مسئولین و امرائی فقیه و عالم دارای قدرت هستیم که می توانند با دست نهی از منکرات متعددی کنند و با دست این منکرات را بردارند، همچنین قادرند تضادی که گاهاً بین نگرش یک امیر میدانی و یک فقیه کتابخانه ای نسبت به مساله ای پیش می آید را برطرف کنند. چون بعضی اوقات بین یک حاکم الجماعة و امیر جهاد و سایر مسئولین اجرائی که در یک نظام و سیستم فعالیت میدانی دارند و متناسب با «وضع موجود» داخلی و خارجی دارالاسلام و منطقه فعالیت می کنند با فقیه و عالمی که عمر خود را در کتابخانه ها و در روستا یا شهر و مکانی محدود گذرانده دچار اختلاف نظر می شوند، در اینجا گاه علمای کتابخانه ای ما دچار خطاء می شوند و گاه سایر مسئولین اجرائی الجماعة دچار اشتباهاتی می شوند. نفوذ و حاکمیت اهل فقه در این منصبهای اجرائی و میدانی می تواند بهترین گزینه جهت رفع این اختلاف باشد.

علاوه بر این زمانی که اهل فقه گوشه گیر و ناتوان باشند و حکام و امراء ظالمی هم باشند که بر اساس هوا و هوس خود و به دلیل قدرتی که دارند بر مردم حکم  برانند و سخن این اهل العلم را گوش ندهند بلکه با ایجاد انواع محدودیتها و تبعیدها و زندانی کردنها و شکنجه ها و اعدامها بر این اهل العلم نیز فشار بیاورند، چه چیزی غیر از «قدرت» می تواند جلو این رئیس و مسئول زور گو را بگیرد و چه چیزی غیر از «قدرت» می تواند اسلام و الجماعة را از زندان دوستان نادان و علمای ناتوان و حکام جاهل و ظالم و مسئولین فاسد نجات دهد؟

سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته


[۱]  أخرجه البخاري (۲۹۵۵ )، ومسلم (۱۸۳۹)

[۲]  المفهم، (۴/۳۸ / قَولُه: «على المَرءِ المُسلِمِ السَّمعُ والطَّاعةُ»  ظاهِرٌ في وُجوبِ السَّمعِ والطَّاعةِ للأئِمَّةِ والأُمَراءِ والقُضاةِ، ولا خِلافَ فيه إذا لم يَأمُر بمَعصيةٍ، فإنْ أمرَ بمَعصيةٍ فلا تَجوزُ طاعَتُه في تِلكَ المَعصيةِ قَولًا واحِدًا، ثُمَّ إن كانت تِلكَ المَعصيةُ كُفرًا وجَبَ خَلعُه على المُسلِمينَ كُلِّهم، وكَذلك لَو تَرَكَ إقامةَ قاعِدةٍ من قَواعِدِ الدِّينِ؛ كإقامِ الصَّلاةِ، وصومِ رَمضانَ، وإقامةِ الحُدودِ، ومَنعَ من ذلك، وكَذلك لَو أباحَ شُربَ الخَمرِ والزِّنا ولم يَمنَع منها لا يُختَلَفُ في وُجوبِ خَلعِه

[۳] ابن تیمیه، مجموع فتاوی ج ۲۸ ص ۳۷۵ – ۳۵۹.

[۴]  تهذيب سنن أبي داود (۷/۲۰۸) / في الحَديثِ دَليلٌ على أنَّ من أطاعَ وُلاةَ الأمرِ في مَعصيةِ اللهِ كان عاصيًا، وأنَّ ذلك لا يُمهِّدُ لَهُ عُذرًا عِندَ اللَّهِ، بَل إثمُ المَعصيَةِ لاحِقٌ به

[۵]  فتح الباري لابن حجر (۱۳/ ۷)./  طَاعَتَهُ [السلطان الجائر] خَيْرٌ مِنَ الْخُرُوجِ عَلَيْهِ؛ لِمَا فِي ذَلِكَ مِنْ حَقْنِ الدِّمَاءِ، وَتَسْكِينِ الدَّهْمَاءِ، وَحُجَّتُهُمْ هَذَا الْخَبَرُ، وَغَيْرُهُ مِمَّا يُسَاعِدُهُ، وَلَمْ يَسْتَثْنُوا مِنْ ذَلِكَ إِلَّا إِذَا وَقَعَ مِنَ السُّلْطَانِ الْكُفْرُ الصَّرِيحُ، فَلَا تَجُوزُ طَاعَتُهُ فِي ذَلِكَ، بَلْ تَجِبُ مُجَاهَدَتُهُ لِمَنْ قَدَرَ عَلَيْهَا

[۶]  المفهم لما أشكل من تلخيص كتاب مسلم (۶/ ۵۷۳) / «جواز غيبة المعلن بفسقه ونفاقه، والأمير الجائر والكافر، وصاحب البدعة، وجواز مداراتهم اتقاء شرهم، لكن ما لم يؤدِ ذلك إلى المداهنة في دين الله تعالى، والفرق بين المداراة والمداهنة، أن المداراة بذل الدنيا لصلاح الدنيا أو الدين، وهي مباحة ومستحسنة في بعض الأحوال، والمداهنة المذمومة المحرمة: هي بذل الدين لصالح الدنيا» 

[۷]  أخرجه ابن حبان في صحيحه وابن أبي شيبة في مصنفه وأبو يعلى في مسنده ورجاله ثقات.، السلسلة الصحيحة:۴۵۷

[۸]  ابن أبي شيبة، المصنف ۳۸۸۹۸/  والطبراني (۱۱/۴۰) ۱۰۹۷۳ / الألباني، صحيح الجامع ۳۶۶۱ / السيوطي، الجامع الصغير ۴۷۶۵

[۹]  الإصابة في تمييز الصحابة (۱/ ۲۰۲)/ «واعتزل أسامة الفتن بعد قتل عثمان، إلى أن مات في أواخر خلافة معاوية، وكان قد سكن المزة من عمل دمشق، ثم رجع فسكن وادي القرى، ثم نزل إلى المدينة، فمات بها بالجرف»

[۱۰]  تهذيب التهذيب (۱/ ۳۳۸)/ .صحابي غزا مع النبي صلى الله عليه وسلم، وروى عنه، ونزل البصرة، وقصّ بها

[۱۱] الإصابة في تمييز الصحابة (۱/ ۲۲۷)/  ولما قتل عثمان، ركب الأسود سفينة، وحمل معه أهله وعياله، فانطلق، فما رئي بعد

[۱۲]  تاريخ الإسلام (۴/ ۱۸۶)، والبداية والنهاية (۸/ ۵۶)/ ولما قتل عثمان اعتزل عليًا وَمُعَاويَة، وأقام بنواحي الجزيرة حتى توفي

[۱۳] الطبقات الكبرى (۶/ ۳۹)، والإصابة في تمييز الصحابة (۲/ ۲۳۶).

[۱۴]  الطبقات الكبرى ط دار صادر (۳/ ۸۰).

[۱۵]  سنن أبي داود (۴/ ۲۱۶)./ مصنف ابن أبي شيبة (۷/ ۴۶۲)، المصباح المضي في كتاب النبي الأمي ورسله إلى ملوك الأرض من عربي وعجمي (۱/ ۱۶۶).

[۱۶] حلية الأولياء وطبقات الأصفياء (۲/ ۲۰۴).

[۱۷] تهذيب التهذيب (۱۰/ ۴۷۹)، البداية والنهاية (۱۱/ ۲۴۹) . /  تهذيب الكمال (۳۰/ ۹)، مشاهير علماء الأمصار لابن حبان (ص: ۶۷).

[۱۸]  صحيح البخاري (۶۸۷۵)، ومسلم (۲۸۸۸).

[۱۹] حلية الأولياء وطبقات الأصفياء (۳/ ۱۹۴).

[۲۰]  جعفریان رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، ص ۳۶۹ / التمثيل و المحاضرة،ثعالبی،ص ۱۰۷/ حدیقة الشیعة،مقدس اردبیلی،ج ۲،ص ۸۰۴ / موسوعة الکلمة،شیرازی،ج ۱۶،ص ۱۵۴/ أعیان الشیعة،امین،ج ۲،ص ۱۰ /

[۲۱]  مرتضى الزبيدي – محمد بن محمد الحسيني الزبيدي . إتحاف السادة المتقين بشرح إحياء علوم الدين ج۵ص۲۴۰/ قال رجل خياط لابن المبارك أنا أخيط ثياب السلاطين فهل تخاف أن أكون من أعوان الظلمة قال : لا ، إنما أعوان الظلمة من يبيع منك الخيط والإبرة ، أما أنت فمن الظلمة نفسهم .

[۲۲]  ابن عبد الهادي، إيضاح طرق الاستقامة في بيان أحكام الولاية والإمامة، ص: ۲۵۳/ وقال رجلٌ للإمامِ أحمدَ: ترى أنّي من أعوان الظلمة؟ قال له: وما تصنع؟ قال: خَيَّاطُهم، فقال: لا، بل أنتَ منهم، إنّما أعوانُهم الذي يبيعُك الخيطانَ والإبرة.

[۲۳]  ابن تيمية، الإيمان، ص: ۵۵-۵۶/  وقد قال غير واحد من السلف: أعوان الظلمة من أعانهم، ولو أنهم لاق لهم دواة، أو برى لهم قلمًا، ومنهم من كان يقول: بل من يغسل ثيابهم من أعوانهم. وأعوانهم: هم من أزواجهم المذكورين في الآية؛ فإن المعين على البر والتقوى من أهل ذلك، والمعين على الإثم والعدوان من أهل ذلك.

[۲۴]  يوسف بن حسن بن أحمد بن حسن ابن عبد الهادي الصالحي، جمال الدين، ابن المبرد الحنبلي (المتوفى: ۹۰۹هـ)، محض الصواب في فضائل أمير المؤمنين عمر بن الخطاب (۱/ ۲۷)./ قال الشيخ ابن عبد الهادي: “فسئلت عن هذه المسألة مرتين، فأجبت في الأولى بجواب مختصر نحو الكراسة، وفي الثانية بمطول نحو الثلاثين كراساً وسميته: (الذعر في أحوال الزعر) ، ومحطهما عدم الجواز، وأنه لا يجوز لأحد إغراؤهم”. وبين – رحمه الله – أنه لا يجوز قتل هؤلاء الزعران باعتبارهم أعوان الظالمين، لأنه لو جاز ذلك فجواز قتل الظالمين أحق وأولى.

[۲۵]  ابن سعد، محمد بن سعد بن منیع بصری، الطبقات الکبری، ج۷، ص۳۳۰

[۲۶] ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۳۳۶/ ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، المعارف، ص۵۰۰

[۲۷]  محمد ابوزهره، الشّافعی، ص ۹۹-۱۰۷ الطبعه الثانیه (بی جا، دارالفکر العربی، ۱۹۴۸-۱۳۶۷)

[۲۸]  ابن خلکان، وفیات الأعیان، بیروت، ج۱، ص۶۵

[۲۹]  عزالدین علی بن الاثیر.الکامل.عباس خلیلی.انتشارات کتب ایران.ص۱۹۰٫ج۱۰٫/ علی بن ابن باویه صدوق.عیون اخبارالرضا.علی اکبر غفاری.صدوق.۷۳٫ .ج۲٫ص۱۴۸ح۸/ جواد قیومی. صحیفه امام رضا(ع). موسسه نشر اسلامی.چ اول.۷۳٫ .ص۲۳ / یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۴۶۵ / اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج۳، ص۱۲۳-۱۳۸، تبریز مکتبه بنی هاشم، ۱۳۸۱ه. ش./ مفید، الارشاد، ۱۴۲۸ق، ص۴۵۵-۴۵۶

[۳۰]  تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۰۵

[۳۱]  البدایة و النهایة، ج۱۲، ص۱۵۳

[۳۲] البدایة و النهایة، ج۱۲، ص۳۶۳.

[۳۳]  البدایة و النهایة، ج۱۲، ص۱۴۶

[۳۴]  بخاری۶۹۳-۶۹۶

[۳۵]  مسلم ۱۸۳۸/ الألباني، صحيح الجامع:۱۴۱۱

[۳۶]  المفاتيح (۴/۲۸۶). / هذا مُبالَغةٌ في تَركِ حَقَارةِ الحاكِمِ، وإن كان حَقيرَ الصُّورةِ

[۳۷] الصواعق المحرقة، لابن حجر الهيتمي (١/٣٧)، وقد أورده بعد ذكر شرط أبي بكر في خطبته بعد تولي الخلافة: «أطيعوني ما أطعتُ الله فيكم»، «إنما أنا متبع، ولست بمبتدع، فإذا أحسنتُ فأعينوني، وإذا أنا زغت فقوّموني».

[۳۸]  ابن أبي شيبة، المصنف ٣٣١٩٩ / عبد الله الخليفي، الصحيح المسند من آثار الصحابة في الزهد والرقائق والأخلاق والأدب، ج۱ص۳۳۳ / أخرجه ابن أبي شيبة في المصنف (٣٢٥٣٢)، وسعيد بن منصور في التفسير (٦٥١)، والطبري في تفسيره (٧/١٦٩)، والخلال في السنة (٥١) بسند صحيح لا مطعن فيه، وصحح إسناده د.سعد الحميد، ود.بشير حكمت ياسين في الصحيح المسبور من التفسير بالمأثور (٢/٦٨)./ حقٌّ على الإمام أن يحكم بما أنزل الله عز وجل، وأنْ يؤدِّي الأمانة، فإذا فعل ذلك فحقٌّ على الناس أن يسمعوا له وأن يطيعوا، وأن يجيبوا إذا دُعوا

[۳۹]إكمال المعلم بفوائد مسلم (٤/٣٧٥)./  وفيه ما يلزم مِن طاعة الأئمة إذا كانوا متمسِّكين بالإسلام، والدعوة لكتاب الله كيف ما كانوا هم في أنفسهم وأنسابهم وأخلاقهم»

[۴۰]  شرح النووي على مسلم (٩/٤٦).

[۴۱]  الفصل في الملل والأهواء والنحل، لابن حزم (٤/ ٨٤)./ الإمام الواجب طاعته ما قادنا بكتاب الله تعالى وبسنة  رسول الله الذي أَمر الكتابُ باتباعها، فإن زاغ عن شيء منهما مُنع مِن ذلك..

[۴۲]  التحبير لإيضاح معاني التيسير، للصنعاني (٣/٧٣١)./ «ولكنْ شرَطَ السمعَ له والطاعةَ بقوله: (ما أقام فيكم كتاب الله) أي: ما عمل فيكم بالقرآن»

[۴۳]  الجامع لأحكام القرآن (١/٢٧٢)./ «إذا انعقدت الإمامةُ.. وجب على الناس كافةً مبايعتُه على السمع والطاعة، وإقامةِ كتاب الله وسنّةِ  رسوله»

[۴۴] فتح الباري، لابن حجر (١٣/٢٠٣)./ «والأصلُ في مبايعة الإمام أن يبايعَه على أن يعملَ بالحقّ، ويقيمَ الحدود، ويأمر بالمعروف، وينهى عن المنكر»

[۴۵]  تاريخ ابن خلدون (١/٢٣٩).

[۴۶] كشاف القناع، للبهوتي (٦/١٦٠)./  قال الحجاوي : « وتصرفه -أي الإمام- على الناس بطريق الوكالة لهم، فهو وكيل المسلمين».

[۴۷]  ابن حجر العسقلاني، الأمالي المطلقة ۲۱۵ / صحيح الترمذي۲۲۵۹ / شعيب الأرناؤوط المصدر، تخريج صحيح ابن حبان ۲۸۲ / الألباني، صحيح النسائي ۴۲۱۹

[۴۸]    نيل الأوطار، للشوكاني (٧/ ٢٧١)./ وهذا تقييدٌ لما أُطلق في الأحاديث المطلقة القاضية بطاعة أولي الأمر على العموم، والقاضية بالصبر على ما يقع مِن الأمير مما يُكره.

[۴۹]المفهم لما أشكل من تلخيص كتاب مسلم (٤/ ٣٨)./  قال أبو العباس القرطبي: «فإنْ أمر بمعصية فلا تجوز طاعته في تلك المعصية قولًا واحدًا»

[۵۰] نقله عنه محققو مسند أحمد، ط الرسالة (٦/٣٤٠)./  قال أبو الحسن السندي: «قوله: (لمن عصى الله) أي: فيما به يعصيه، لا مطلقًا»

[۵۱]  شرح صحيح البخاري، لابن بطال (٨/٢١٥)./ وقال الجمهور مِن الأمة وأهل الحديث: لا يُخلع بهذه الأمور -أي بالجَور والظلم-، ولا يجب الخروج عليه؛ بل يجب وعظه وتخويفه وترك طاعته فيما يدعو إليه من معاصي الله.

[۵۲]  مجموع الفتاوى (٢٩/١٩٦)./ والإمامُ العدلُ تجب طاعتُه فيما لم يُعلم أنه معصية، وغيرُ العدل تجب طاعتُه فيما عُلم أنه طاعةٌ كالجهاد.

[۵۳]  مسلم ۱۳۳۷ / بخاری۷۲۸۸

[۵۴]  بخاری۷۲۰۲/ مسلم۱۸۶۷/ آلبانی، صحیح نسائی ۴۱۹۹

[۵۵] متن الطحاوية، لابن أبي العز، ص (٦٨).

[۵۶] الألباني، صحيح الجامع ۷۵۱۹

[۵۷]  شعيب الأرناؤوط، تخريج سير أعلام النبلاء ۱۳/ ۳۹۲

[۵۸] مسلم۱۸۴۹ /بخاری ۷۰۵۴-۷۱۴۳

[۵۹] بخاری ۷۱۹۹/ مسلم ۱۷۰۹

[۶۰] ابن تيمية – أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني، مجموع فتاوى ج۳ص۲۴۸/ وليس لي ولله الحمد حاجة إلى شيء معين يطلب من المخلوق ولا في ضرر يطلب زواله من المخلوق بل أنا في نعمة من الله سابغة ورحمة عظيمة أعجز عن شكرها .ولكن علي أن أطيع الله ورسوله وأطيع أولي الأمر إذا أمروني بطاعة الله، فإذا أمروني بمعصية الله فلا طاعة لمخلوق في معصية الخالق .

هكذا دل عليه ” الكتاب ” و ” السنة ” واتفق عليه ” أئمة الأمة ” قال الله تعالى : { يا أيها الذين آمنوا أطيعوا الله وأطيعوا الرسول وأولي الأمر منكم فإن تنازعتم في شيء فردوه إلى الله والرسول إن كنتم تؤمنون بالله واليوم الآخر ذلك خير وأحسن تأويلا } .

وقد ثبت في الصحيح عن النبي صلى الله عليه وسلم أنه قال : ” { لا طاعة لمخلوق في معصية الله } ” ” { إنما الطاعة في المعروف } ” وأن أصبر على جور الأئمة وأن لا أخرج عليهم في فتنة ; لما في الصحيح عن ابن عباس قال : قال رسول الله صلى الله عليه وسلم ” { من رأى من أميره شيئا يكرهه فليصبر عليه فإنه من فارق الجماعة قيد شبر فمات فميتته جاهلية } ” .

ومأمور أيضا مع ذلك أن أقول : أو أقوم : بالحق حيث ما كنت ، لا أخاف في الله لومة لائم كما أخرجا في الصحيحين عن عبادة بن الصامت قال : ” { بايعنا رسول الله على السمع والطاعة في يسرنا وعسرنا ومنشطنا ومكرهنا ، وأثرة علينا ، وأن لا ننازع الأمر أهله ، وأن [ ص: ۲۵۰ ] نقول – أو نقوم – بالحق حيثما كنا لا نخاف في الله لومة لائم } ” .

فبايعهم على هذه ” الأصول الثلاثة الجامعة ” وهي الطاعة في طاعة الله ، وإن كان الآمر ظالما ، وترك منازعة الأمر أهله ، والقيام بالحق بلا مخافة من الخلق .

والله سبحانه قد أمر في كتابه عند تنازع الأمة بالرد إلى الله ورسوله ، لم يأمر عند التنازع إلى شيء معين أصلا .وقد قال الأئمة : إن أولي الأمر صنفان العلماء والأمراء .وهذا يدخل فيه مشايخ الدين وملوك المسلمين : كل منهم يطاع فيما إليه من الأمر .كما يطاع هؤلاء بما يؤمرون به من العبادات ويرجع إليهم في معاني القرآن والحديث ، والإخبار عن الله ، وكما يطاع هؤلاء في الجهاد وإقامة الحد وغير ذلك : مما يباشرونه من الأفعال التي أمرهم الله بها .وإذا اتفق هؤلاء على أمر فإجماعهم حجة قاطعة فإن أمة محمد صلى الله عليه وسلم لا تجتمع على ضلالة وإن تنازعوا فالمرد إلى الكتاب والسنة .

[۶۱]  ابن تيمية، مجموع الفتاوى ۲۶/۳۰۲/ الحاكم متى خالف نصا أو إجماعا نقض حكمه باتفاق الأئمة، وحكم هؤلاء خالف النص والإجماع من وجوه كثيرة فهو مستحق للنقض بالإجماع.

[۶۲] سیوطی، عبد الرحمان بن ابی بکر، ۸۴۹ – ۹۱۱ق، الاتقان فی علوم القرآن، ج۳، ص۱۰۴-۹ / اصول الفقه، زهیرالمالکی، محمد ابوالنور، ج۲، ص۱۶./ کتاب التعریفات، جرجانی، محمد بن علی، ص۱۰۶./ شب خیز، محمد رضا، اصول فقه دانشگاهی، نشر لقاء، قم – ایران، اول، ۱۳۹۲ ه‍. ش./ مبناها على كلام اﷲ تعالى وكلام رسوله صلى اﷲ عليه وسلم، إماﹰ لفظا و معنى من اﷲ بواسطة جبريل عليه السلام على قلب ﹰالرسول نبي صلى اﷲ عليه وسلم وهو القرآن الكريم، أو معنى من اﷲ تعالى ولفظا من الرسول صلى اﷲ عليه وسلم وهو السنة

[۶۳]  العسقلاني، ابن حجر، فتح الباري ج ۱۳ ص۸

[۶۴] عبدالوهاب خلاف، مصادر التشریع اسلامی، چاپ کویت، چاپ دوّم، ص ۹.

[۶۵]  ابن كثير، البداية والنهاية ۵/۲۱۸ / تاريخ الطبري : ج۳ ص۲۱۰ ، السيرة النبويّة لابن هشام : ج۴ ص۳۱۱ ، البداية والنهاية : ج۵ ص۲۴۸ و ج ۶ ص۳۰۱ ، المصنّف لعبد الرزّاق : ج۱۱ ص۳۳۶ ح۲۰۷۰۲ عن معمّر عن بعض أهل المدينة نحوه وراجع أنساب الأشراف : ج۲ ص۲۷۳ و ۲۷۴ .

[۶۶]  قوت القلوب (۲/ ۴۳۴-۴۳۵) / فكان بيد المهدي درج أبيض وقد أدخل عليه الثوري فقال له: يا أبا عبد الله أعطني الدواة حتى أكتب، فقال: أخبرني بأيّ شيء تكتب، فإن كان حقّاً أعطيتك وإلاّ كنت عوناً على الظلم، وكان بمكة أمير قد أمر رجلاً أن يقوم له على الصناع في عمارة ثغر من الثغور قال: فوقع في نفسي من ذلك شيء، فسألت سفيان عن ذلك فقال: لا تفعلنّ ولا تكنّ عوناً لهم على قليل ولا كثير، فقلت: يا أبا عبد الله سور في سبيل الله تعالى للمسلمين فقال: نعم ولكن أقل ما يدخل عليك أن تحبّ بقاءهم ليوفونك أجرتك، فتكون قد أحببت من بغض الله عزّ وجلّ، وقد جاء في الخبر: من دعا لظالم بالبقاء فقد أحبَّ أنْ يعصي الله عزّ وجلّ. 

[۶۷]سرخسي، المبسوط  (5/ 25) /  محمد بن الحسن الشيباني  قوله: ” هو معتبر حتى إن الذي يسكر فيخرج فيستهزئ به الصبيان لا يكون كفئا لامرأة صالحة من أهل البيوتات، وكذلك أعوان الظلمة من يستخف به منهم لا يكون كفؤا لامرأة صالحة من أهل البيوتات إلا أن يكون مهيبا يعظم في الناس”

[۶۸]  ابن كثير، البدايه والنهايه – ط احياء التراث :ج ۲ ص ۱۲

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *