شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (۱۹)

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (۱۹)

 بسم الله و الحمد لله، اما بعد:

 السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: إِنَّمَا الْإِمَامُ جُنَّةٌ يُقَاتَلُ مِنْ وَرَائِهِ وَيُتَّقَى بِهِ، فَإِنْ أَمَرَ بِتَقْوَى اللَّهِ وَعَدَلَ فَإِنَّ لَهُ بِذَلِكَ أَجْرًا، وَإِنْ أَمَرَ بِغَيْرِهِ فَإِنَّ عَلَيْهِ منه.[۱] بيشک که امام [حاکم و رهبر] سپری است که در پشت آن جنگ کرده مي شود و به وی پناه برده مي شود،اگر امر به تقوی الله بدهد و عدالت نماید، به خاطر این کارش اجر و پداش می گیرد، و اگر چیزی بر خلاف آن دستور دهد، گناه آن بر ذمۀ خودش است. یعنی امام الجماعه ای هم هست که اهل تقوا و عدل نیست، اما باز حکم سپر را برای دارالاسلام و اهل الجماعة دارد.

ذکر داستانی تاریخی در این زمینه مناسب است. المعتصم بالله فرزند سوم هارون الرشید بود که پس از برادرش مامون به شاهیگری الجماعة مسلمین رسید. معتصم مثل مامون و واثق حاکمی معتزلی مذهب بود، و می دانیم که معتزلی ها چه جنایاتی در حق اهل سنت و جماعتی چون امام احمد بن حنبل در دوران محنت مرتکب شدند.

در همین دوران در دارالاسلام فتنه ی جریان ارتدادی بابک خرمدین به عنوان یک آفت داخلی خون صدها هزار مسلمان را ریخته بود و کفار روم هم از این جنگ داخلی سوء استفاده کرده و به دارالاسلام حمله کردند، این کفار خارجی و اشغالگر یکی از زنان مسلمان را به اسارت می گیرند و به این خواهر مسلمان بی احترامی کنند. این خواهر مسلمان در زندان کفار فریاد زد و گفت: وامعتصماه، وامعتصماه، معتصم به دادم برس. زمانی که این فریاد خواهرمان به معتصم معتزلی مذهب رسید فوراً از تختش بلند شد و فریاد خواهر مسلمان را پاسخ داد كه «لبيكِ، لبيكِ». ونامه ای به این شکل برای پادشاه نصرانی روم فرستاد: از امیرالمومنین المعتصم بالله، به سگ روم سریعا آن زن را از اسارت آزاد خواهی کرد، اگر چنین نکنی لشکری را به سویت روانه خواهم کرد که ابتدایش نزد تو و انتهایش نزد من باشد و میدانی که سربازان اسلام مرگ و شهادت در راه الله را دوست دارند همانگونه که زندگی و عیش و نوش نزد تو وسربازانت محبوب است.

معتصم معتزلی مذهب در قصرش بلند شد و فریاد زد: حرکت کنید. با برداشتن توشه راه و در حضور  عبدالرحمن بن اسحاق قاضى بغداد و شعبه بن سهل و ۳۲۸ نفر مرد عادل وصیت خود را کرد و به همراه گروهى از فرماندهان جنگى حرکت کرد، نهایتا پس از مدتى جنگ و جهاد با رومیان، بر آنها پیروز شد و روم را شکست داد، و در ۱۷رمضان ۲۲۳ق  پس از کشتن بیشتر از ۳۰هزار کافر اشغالگر خارجی در جنگ عمُّوریّه با عزت این خواهر مسلمان ما را برگرداند. [۲]

این یکی از کارکردهای جماعت مسلمین است هر چند رهبر این جماعت یک مسلمان اهل بدعت باشد و در هر حال می تواند برای جماعت و اهل جماعت سپری باشد در برابر کفار اشغالگر خارجی و مرتدین داخلی و فرقه های اهل بغی . به قول امام نووی «الْإِمَامُ جُنَّةٌ» یعنی مثل محافظ و پوشش است؛ چون مانع این می شوند که دشمن مسلمین را اذیت کند، همچنین مانع از این می شوند که بعضی از مردم به بعضی دیگر ظلم کنند، و از کلیت اسلام محافظت می کند و مردم از او پرهیز می کنند و از شدت عملش می ترسند. و معنی « يُقَاتَلُ مِنْ وَرَائِهِ » یعنی می توان به صورت مطلق به همراه او با کفار و اهل بغی و خوارج و سایر اهل فساد و ظلم جنگید. [۳]   

با این کارکردهایی که امیرفاجر و ستمگر مسلمان نیز می تواند داشته باشد[۴] و این دسته از روایات، ابتدا لزوم نصب امیر برای دارالاسلام و داشتن الجماعة را می رساند که مومنین اهل این الجماعة شوند، این دسته ی دوم از بزرگان اهل فقه که وارد دستگاه حاکمیت بر الجماعة شده اند بر این باور بوده و هستند که اگر در مسیری موازی با بعضی از موارد حاکم حرکت کنند برای الجماعة و مومنین بهتر از این است که در مسیر مخالف و عکس حاکم در حرکت باشند، کسی چون صلاح الدین ایوبی، هم در بخش تعلیم و تربیت و کارهای فرهنگی و غیره بر اساس مذهب و فکر خودش کار می کند و هم در امور حکومت داری و اداری بهترین ناصح و حامی حاکم شیعه مذهب مصر است و مفهوم قاعده ی مورد پذیرش این دسته هم این است که: سُلْطَانٌ عَادِلٌ خَيْرٌ مِنْ مَطَرٍ وَابِلٍ، و أَسَدٌ حَطُومٌ خَيْرٌ مِنْ سُلْطَانٍ ظَلُومٍ، وَ سُلْطَانٌ ظَلُومٌ خَيْرٌ مِنْ فِتَنةٍ تَدُومُ.[۵] حاکم عادل، از باران پربار پیوسته [که همه چیز را بارور می کند] بهتراست، شير درنده بهتر از حاکم ستمگر است، و حاکم ستمگر و بیدادگر بهتر از آشوب و اغتشاش و فتنه‌ (هرج و مرجی) است كه مداوم باشد و ادامه داشته باشد.

‏الله تعالی می فرماید: إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِیتَاء ذِی الْقُرْبَى وَیَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ ‏(نحل/۹۰) خداوند به عدالت و دادگری، و نیکوکاری، و نیز بخشش به نزدیکان دستور می‌دهد، و از فحشاء و انجام کارهای ناشایست، و بغی و دست‌درازی نهی می‌کند. خداوند شما را اندرز می‌دهد تا این که پند گیرید. امر به سه مورد: عَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِیتَاء ذِی الْقُرْبَى  و نهی از سه مورد: الْفَحْشَاء وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْیِ. در این سخن نیز اصل بر حاکم عادل است «سُلْطَانٌ عَادِلٌ خَيْرٌ مِنْ مَطَرٍ وَابِلٍ»، نه آنچه که دارودسته ی منافقینی که در قالب و لباس خطیب و امام مسجد و غیره فرو رفته اند می خواهند با تمرکز بر بخش سوم این سخن « وَ سُلْطَانٌ ظَلُومٌ خَيْرٌ مِنْ فِتَنةٍ تَدُومُ.» استبداد و ظلم و بی عدالتی را به عنوان اصلِ مورد پذیرش زندگی دنیوی مسلمین و قَدَر به مردم بقبولانند و مسلمین را به پذیرش ظلم در لباس دین اسلام عادت دهند و به مردم بگویند که دو راه بیشتر وجود ندارد: یا اطاعت از حاکم مستبد و ظالم یا اغتشاش و شورش فرقه ها و احزاب مختلف و عدم امنیت و سایر مفاسد ناشی از این فرقه های مختلف و متضاد، و با این امنیت موقتی که برای نظام حاکم بر الجماعة و شهروندان الجماعة وجود دارد گزینه ی مبارزه و دعوت و امر به معروف و نهی از منکر پیگیر جهت ارتقای الجماعة ی آلوده و مریض کنونی به مراحل بالاتر و تامین امنیت اصلی و شرعی برای حاکم و زیر دستان را نادیده می گیرند.

به هر حال اگر ما در این مسیری که جهت رسیدن به مقصد شروع کرده ایم دارای ماشینی عیب دار و جاده ای ناهموار و اذیت کننده هستیم که نه قادر به تعویض ماشین هستیم و نه هموار کردن جاده، در ضمن تلاش جهت تعویض این ماشین به ماشینی بهتر و مطلوبتر و تلاش جهت درست کردن مسیری که قرار است در آن حرکت کنیم فعلاً از روی ناچاری با همین ماشین معیوب و جاده ی اذیت کنند به مسیر خود ادامه می دهیم؛ اگر سُلْطَانٌ عَادِلٌ را نیافتیم و در حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی و الجماعة مریض و ناقص اسباب و زمینه و شرایط و زمان مناسب قیام و انقلاب نیز جهت برداشتن سُلْطَانٌ ظَلُومٌ فراهم نشده باشد، ضمن روشنگری و دعوت و زمینه سازی جهت اصلاح و ارتقای الجماعة ی موجود، همین حاکم ظالم بیدادگر و همین الجماعة آلوده و ناقص بهتر از فتنه و آشوب و اغتشاش و بغی فرقه ها و احزاب مختلف است «ظَالمٌ غَشُومٌ خَيْرٌ مِنْ فَوضی تَدُومُ » حالا چه رسد به اینکه این دوران اغتشاش و تاخت و تاز و هرج و مرج طلبی و فتنه گری فرقه ها و احزاب مختلف ادامه دار و مداوم نیز باشد، ویا کفار اشغالگر خارجی هم به تنهائی یا از کانال این فرقه های هرج ومرج طلب تحرکاتی داشته باشند.  

این سبک عمل این دسته از اهل فقه و علم است که وارد ارگانهای مختلف نظام حاکم بر الجماعة و دارالاسلام شده اند:

  • زمانی که نصب ائمه ی مساجد کاری حکومتی است و وجود ائمه ی مساجد برای مسلمین امری ضروری است حضور مومنین اهل فقه در این منصب برای ایمان و بیدارگری جامعه بهتر است یا اشغال این منصب توسط دارودسته ی منافقین؟

دارودسته ی منافقینی را می بینیم که یا با بازی با اصطلاحات و منابع اسلامی برای جاهلیت ناسیونالیسم و قوم گرائی و دموکراسی سکولاریستها و یکی از احزاب سکولار و مرتد محلی دعوت می دهند و یا اینکه تبدیل شده اند به عروسکهای خیمه شب بازی و بی اراده ای در دست حکام و کارشان شده نشان دادن چهره ای زیبا از حاکم و نظام آلوده ی حاکم بر الجماعة تا عامه ی مسلمین را از چنین وضعی راضی نگه دارند و میکروفونهایی برای حکام و توجیه کننده ی کارهای غلط حکام باشند و گاه تبدیل شده اند به اپوزیسون تصنعی و جلفی در دست حاکمیت که با دین و خون و ناموس و مال مومنین بازی می کنند.

حتی در دارالکفرهای طاری که با پشتیبانی کفار سکولار جهانی حکومتهائی فاسد و دست نشانده ی سکولار بر سرزمینهای اسلامی و مسلمین حاکمیت دارند وعاظ السلاطین که اکثراً جزو دارودسته ی منافقین هستند سعی می کنند واکنش اهل فقه نسبت به حکومت اموی ها را بر حاکمیت موجود تطبیق دهند، و نقطه اشتراک این دسته از بوقهای حاکمیت و وعاظ السلاطین با فقهای این دوران، حمایت از حاکم و سلطان است؛ در حالیکه آن حاکمان حاکمانی مسلمان اما جائر و ستمگر بر الجماعه بودند که کل سعی و کوشش آنها دفاع از اسلام و دعوت به سوی آن و تطبیق قوانین شریعت الله بود و اکثر شاهان اموی و حتی عباسی و عثمانی رهبرانی فاتح و مجاهد بودند که پرچم جهاد بر علیه کفار و آزاد سازی سرزمینهای کفار اصلی را بر عهده داشتند، به همین دلیل اهل فقه در چنین مواردی از این حکام به بهترین شیوه ی ممکن حمایت می کردند؛ اما حاکمیتهای کنونی سکولار و دست نشانده ی حاکم بر سرزمینهای مسلمین چه؟ که نه وزنی برای اسلام قائلند و نه برای تطبیق قوانین شریعت الله و نه برای دفاع از اسلام کاری انجام می دهند بلکه علاوه بر آن، دست نشاندگان کفار سکولاری هستند که با قوانین شریعت الله و با اهل فقهی که برای تطبیق قوانین شریعت الله دعوت می دهند می جنگند و دنیا را برای اهل دعوت و جهاد با ایجاد انواع محدودیتها و فشارها و زندانی کردن و شکنجه و اعدام و تبعید تنگ کرده اند.     

اگر شخص نتواند فرق بین سلاطین اولیه ی مسلمین با حکام دست نشانده ی کنونی را بداند به راحتی گول سخنان این دعوتگران به سوی جهنم و الرویبضه و ائمه المضلین را می خورد. در میان شاهان سابق الجماعه و دارالاسلام انسانهای صالحی وجود داشتند و انسانهای غیر صالح هم بودند با این وجود همه مسلمان بودند و قانون اساسی آنها نیز بر اساس شریعت الله بود و سرزمین تحت حاکمیت آنها نیز دارالاسلام بود و غیر از قانون شریعت اسلام هیچ قانون دیگری را قبول نداشتند و از علمائی که با  ناسیونالیستهای قومیت گرای الشعوبیه و با ملحدین می جنگیدند حمایت کامل می کردند، ملحد در واقع کلمه ای است که در قرون گذشته برای سکولاریستهای کنونی به کار می رفت[۶] که اندیشه هایی را بیان می کردند که تابع شریعت پیامبر خاتم و یهودیت و نصرانیت و مجوس و صابئین نبود؛ اما امروزه و در سرزمینهای اشغال شده ی مسلمین همان حکام، خودشان قومیت گرای الشعوبیه و سکولار و دست نشانده ی کفار سکولار خارجی هستند و سرباز و کارمندی از کارمندان کفار سکولار جهانی هستند که تنها در مواردی که برای منافع کفار سکولار مشکل درست نشود اجازه می دهند مسلمین به پاره ای از قوانین شریعت الله عمل کنند. 

پس این حکام با حکام دارالاسلام و الجماعة اموی و غیره فرق دارند و طبعاً نمی توان واکنش و سخنان اهل فقه در مورد حکام الجماعة و دارالاسلام را بر این حکام کنونی سکولار و دارالکفرهای طاری تحت حاکمیت آنها تطبیق داد و کسانی که سخنان اهل فقه در دوران گذشته را بر این حکام دست نشانده تطبیق می دهند دغل بازانی هستند که با شعور مسلمین بازی می کنند و سعی دارند مردم را برای پذیرش حاکمیت کفار رام و مطیع کنند در حالی که: وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا (نساء/۱۴۱) الله هیچ راهی قرار نداده است که از آن راه کفار بر مومنین تسلط و حاکمیت داشته باشند.

این حکام سکولار، شرک قوانین سکولاریستی را بر مردم تحمیل کرده اند که این شرک، فتنه ای است که از مرگ و قتل هم برای مومنین بدتر است «وَالْفتْنَةُ أَشَدُّ منَ الْقَتْل» (بقرة/ ۱۹۱) آنوقت این سربازان جنگ روانی مردم را از قیام و انقلاب بر علیه چنین حکام سکولار و دست نشانده ای با آوردن سخنان گذشتگان در مورد دارالاسلامهای اموی و عباسی و غیره و به بهانه ی کشته نشدن مومنین که فتنه است می ترسانند در حالی که فتنه ای بالاتر از شرک وجود ندارد، شرک قوانین سکولاریستی که به جای قوانین شریعت الله بر مردم تحمیل شده است که باعث شده است توسط این نظام روزانه و به بهانه های مختلف آزادی های بیان و شخصی، با زبان وعملاً با قوانین شریعت الله جنگ و دشمنی شود و مردمی که توسط این حکام سکولار از مفاهیم ۴گانه ی دین اسلام تهی شده اند از خود اسلام نیز خارج شوند و به یکی از احزاب دین سکولاریسم یا سایر کفار ملحق شوند؛ این دغل بازان و مجریان جنگ روانی دشمنان نمی خواهند چنین فتنه ی بزرگی را ببینند که بالاتر از آن برای مومنین وجود ندارد و بزرگتر از قتل و کشته شدن مومنین است: وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ (بقره/۲۱۷) چون کشتن دین باعث جهنمی شدن مردم می شود اما کشتن خود مومنین توسط این کفار باعث شهادت و رسیدن آنها به بهشت می شود. باذن الله.

در این صورت تنها با داشتن قدرت از نوع حکومتی و مردمی است که می توان با قدرت دارودسته ی منافقین داخلی که بر منابر و مساجد و مکانهای تبلیغی و فرهنگی و اداری و اجرائی تسلط پیدا کرده اند جنگید و این لکه های چرکین را از از این مکانها پاک کرد.

  • زمانی که در وضع موجود از لوازم اهل الجماعة بودن این است که دارالاسلام همچون یک قدرت بازدارنده ی واحد دارای هیبت در برابر دشمنان ظاهر شود و بدون شک چنین اتحاد و وحدتی که ثمره ی اطاعت از رهبریت و مسئولین در غیر معصیت الله است در تصمیمات دشمنان در برابر دارالاسلام و مومنین و شعائر اسلامی تأثیر می گذارد چه کسانی در برابر این دشمنان اعلام وجود کنند بهتر است؟ یک مومن آگاه یا یک مومن جاهل یا یکی از دارودسته ی منافقین که زمینی مناسب جهت نفوذ دشمن و تولید ستون پنجم در این ابزار قدرت بوده و هستند؟ 
  • زمانی که نصب قضات امری حکومتی است یک مومن دعوتگر مثل امام شافعی به عنوان قاضی در یمن مشغول خدمت به دین الله و بندگان الله باشد و کسی چون قاضی ابویوسف حنفی مذهب و امثالهم قاضی و وکیل شوند برای الجماعة و مومنین ستمدیده بهتر است یا یک مومن جاهل به مبانی شریعت و یا یکی از دارودسته ی منافقین؟
  • زمانی که مومنین برای شوراهای مختلف محل و فرمانداری ها و ادارات مختلف نیاز به افراد مومن متخصص دارند یک مومن اهل فقه متخصص در همان حرفه و شغل برایشان بهتر است یا یکی از دارودسته ی منافقین و حتی یکی از احزاب سکولار و مرتد؟
  • زمانی که آمادگی های نظامی و تسلط بر اسلحه و تکنولوژی روز نظامی تنها از کانال حاکمیت بر دارالاسلام و الجماعه ممکن است و تنها از کانال الجماعة می توان به امر واجب جهاد با کفار پرداخت و سرزمینهای اسلامی را آزاد کرد و در امور نظامی و امنیتی نیز نیاز به وجود مومنین صادق هست آیا اگر یک مومن اهل فقه به عنوان امیر و مجاهد در این امر حضور پیدا کند بهتر است یا دیگرانی که از فقه شرعی برخوردار نیستند یا صرفاً به عنوان یک شغل و محل درآمد به این صنف پیوسته اند که ممکن است مرتکب انواع مفاسد و ظلمها نیز شوند؟
  • علاوه بر این تنها با اهل الجماعة بودن و حضور فعال در الجماعة است که می توان فریضه ی ترساندن دشمنان به عنوان یک عامل بازدارنده را انجام داد . الله تعالی می فرماید :

وَأَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ وَمِن رِباطِ الخَيلِ تُرهِبونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُم وَآخَرينَ مِن دونِهِم لا تَعلَمونَهُمُ اللَّهُ يَعلَمُهُمۚ(انفال/۶۰)  برای (مبارزه با ) آنان تا آنجا که می‌توانید نیروی نظامی و اسبهای ورزیده آماده سازید، تا به وسیله ی آن دشمنِ خدا و دشمن خویش را بترسانید، و کسان دیگری جز آنان را  هم به هراس اندازید که آنها را نمی‌شناسید و خدا آنان را می‌شناسد.

رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز در تفسیر این آیه می فرماید: «أَلَا إِنَّ الْقُوَّةَ الرَّمْيُ أَلَا إِنَّ الْقُوَّةَ الرَّمْيُ أَلَا إِنَّ الْقُوَّةَ الرَّمْيُ» [۷]آگاه باشيد كه براستى منظور از (قوه)، تیراندازی است؛ آگاه باشيد كه براستى منظور از (قوه)، تیراندازی است؛ آگاه باشيد كه براستى منظور از (قوه)، تیراندازی است. 

الان چگونه می توان آمریکا و ناتو و روسیه و چین و اتحادیه ی آفریقا و سایر کفار اصلی و احزاب سکولار و مرتد محلی را ترساند؟ با چاقوی آشپزخانه ی زنان با ریش و عمامه که اخلاق زنان حجله نشین را دارند؟ یا با کلاشینکف و آر پی جی و چند اسلحه ی مختصر فرقه ها و گروههای متفرق؟ یا با انواع موشکها و بمبها و هواپیماها و کشتی ها و زیر دریایی های جنگی الجماعة؟  

یا زمانی که کفار پنهان داخلی که آنهمه آیه و حدیث و رهبریتی چون رسول الله صلی الله علیه وسلم و وزراء و مسئولینی چون: وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَار (توبه/۱۰۰) نمی تواند جلو تخریبات آنها بگیرد و تنها با زور اسلحه و قدرت الجماعة و مومنین مدیریت می شوند و ترس از قدرت مومنین و الجماعه در دلشان بیشتر از ترس الله در دلشان است «لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِي صُدُورِهِمْ مِنَ اللَّهِ ۚ » (حشر/۱۳) شما بدون پشتوانه ی قدرت نظامی چگونه جلو مفاسد و اغتشاشات و تخریبات و ضرار سازی ها و فرقه بازی های این دشمنان داخلی را می گیرید؟  

یا فکر کنم سخنان فریبنده  و ماهرانه ی دارودسته ی منافقین و مومنین خنثی شده و شکست خورده شما را سحر و جادو و سرمست کرده است چون رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:إنَّ مِنَ البَیانِ لَسِحراً،[۸] برخی سخنان بسیار جذاب‌اند و در تأثیر گذاری همچون سحر‌ هستند، با این سخنان سحرآمیز چنان متوهم شده اید و در آرزو فرو رفته اید که خیال می کنید عمر نوح را دارید که دهها سال و بلکه قرنها را برای کار فرهنگی و آمادگیهای علمی، اقتصادی، تربیت و تزکیه درونی اختصاص داده اید تا مثلاً دشمنان آشکار و پنهان داخلی از علم و دانش و تربیت و مال ما به ترس و وحشت بیافتند و از سرزمینهای بیرون بروند و یا به ما حمله نکنند و… در حالی که دشمنان تنها از اسلحه و قدرت نظامی برتر ما می ترسند نه از میزان علم و ثروت ما. حتی یک دزد ساده هم از اسلحه و قدرت بدنی و نظامی تو می ترسد نه از میزان علم و ثروت تو، چرا گول خورده ای و از توهم بیرون نمی آئی و از مستی از افکار فاسد هوشیار نمی شوی؟

حذیفه می گوید، گفتم: ای رسول الله صلی الله علیه وسلم آیا چنان‌که قبلاً شر وجود داشت، بعد از این خیر، شرّ می‌آید؟ فرمودند: بله. گفتم: فَمَا الْعِصْمَةُ يَا رَسُولَ اللهِ؟ راه نجات چیست؟ فرمود: السَّيْفُ، شمشیر. [۹] راه نجات و عامل بازدارنده در برابر این شری که کفار آشکار به همراه کفار پنهان داخلی قرار است تولید کنند شمشیر و اسلحه است، این فریضه ی ترساندن و ارهاب دشمن الله و خودمان با اسلحه و قدرت نظامی هم، تنها از کانال الجماعة انجام می شود و کسانی که از الجماعة جدا شده اند آشکارا این فریضه را در کنار دهها فریضه ی دیگر ترک کرده اند.

در مورد جهاد و ارتباط جنگ مسلحانه با شناخت فرقه ی ناجیه که الجماعة است احادیث مختلفی وجود دارند که به چند مورد از آنها اشاره می کنم، رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:

  • لَا تَزَالُ عِصَابَةٌ مِنْ أُمَّتِي يُقَاتِلُونَ عَلَى أَمْرِ اللهِ، قَاهِرِينَ لِعَدُوِّهِمْ، لَا يَضُرُّهُمْ مَنْ خَالَفَهُمْ، حَتَّى تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ وَهُمْ عَلَى ذَلِكَ . مدام و پیوسته دسته ای از امت من بنا بر دستور الهی قتال و جنگ مسلحانه می‌کنند، و بر دشمن خویش غالب و چیره هستند، و هر کس با آنان از درِ مخالفت درآید، به ایشان ضرری نمی‌رساند، تا که قیامت بر آنان بر پا می‌شود و آن‌ها بر جنگ مسلحانه ی خود هستند. روش خویش استوارند. عبدالله بن عمرو گفت: بله، سپس الله  بادی به خوش‌بویی مشک و به نرمی و لطافت ابریشم می‌وزاند که (آن باد) هر کس در قلبش ذره‌ای ایمان باشد را، می‌میراند. بعد از آن فقط مردمان شرور باقی خواهند ماند و قیامت بر آنان به پا می‌شود[۱۰].
  • جابر بن سمره روایت کرده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: لَنْ يَبْرَحَ هَذَا الدِّينُ قَائِمًا، يُقَاتِلُ عَلَيْهِ عِصَابَةٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ، حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ .[۱۱]همچنان این دین برپاست؛ دسته ای از مسلمین به خاطر آن جنگ مسلحانه می‌کنند تا قیامت بر پا شود.
  • عمران بن حصین هم روایت می کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: لَا تَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي يُقَاتِلُونَ عَلَى الْحَقِّ ظَاهِرِينَ عَلَى مَنْ نَاوَأَهُمْ حَتَّى يُقَاتِلَ آخِرُهُمُ الْمَسِيحَ الدَّجَّالَ.[۱۲]مرتّباً و همیشه قسمتی از امّتم بر اساس حق می‌جنگند و بر مخالفانشان چیره‌اند؛ تا که آخرین نفرشان با دجّال جنگ می‌کند.
  • سلمه بن نفیل کندی می‌گوید: كُنْتُ جَالِسًا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ  ، فَقَالَ رَجُلٌ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَذَالَ النَّاسُ الْخَيْلَ، وَوَضَعُوا السِّلَاحَ، وَقَالُوا: لَا جِهَادَ قَدْ وَضَعَتِ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا، فَأَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهِ ج بِوَجْهِهِ، وَقَالَ: كَذَبُوا الْآنَ، الْآنَ جَاءَ الْقِتَالُ، وَلَا يَزَالُ مِنْ أُمَّتِي أُمَّةٌ يُقَاتِلُونَ عَلَى الْحَقِّ، وَيُزِيغُ اللَّهُ لَهُمْ قُلُوبَ أَقْوَامٍ، وَيَرْزُقُهُمْ مِنْهُمْ حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ، وَحَتَّى يَأْتِيَ وَعْدُ اللَّهِ… [۱۳].

نزد رسول الله نشسته بودم که شخصی گفت: ای رسول الله! مردم اسب‌هارا خوار کرده و بدان‌ها توهین نمودند و اسلحه‌ها را بر زمین گذاشتند؛ گویند: جهادی نیست! جنگ به پایان رسیده است. رسول الله صلی الله علیه وسلم به او رو کرد و فرمود: دروغ می‌گویند. الآن؟ هم اکنون جنگ مسلحانه فرارسیده است. همواره از امت من امتی برای حق جنگ مسلحانه می‌کنند؛ و الله دلِ گروهی را در مقابل آنان منحرف می‌کند و از آنان این گروه را روزی می‌دهد تا که قیامت بر پا گردد و وعده‌ی الهی محقق شود.

  • مَنْ يُرِدِ اللَّهُ بِهِ خَيْرًا يُفَقِّهْهُ فِي الدِّينِ، وَلَا تَزَالُ عِصَابَةٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ يُقَاتِلُونَ عَلَى الْحَقِّ ظَاهِرِينَ عَلَى مَنْ نَاوَأَهُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ. [۱۴]کسی که الله برایش خیر تصمیم می‌گیرد، در دین فقیهش می کند. و پیوسته  و همیشه بخشی از مسلمانان بر اساس حق  جنگ مسلحانه می‌کنند و تا روز قیامت بر مخالفین خویش غالب و چیره‌ هستند.

 الان صرف نظر از فرقه های مختلف و متعدد، این بخش از مسلمین که از کانال الجماعة در حال جنگ مسلحانه با کفار هستند کدامها هستند؟ دقت کن رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده: لَا تَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي يُقَاتِلُونَ عَلَى الْحَقِّ ظَاهِرِينَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.[۱۵] یا «وَهُمْ ظَاهِرُونَ عَلَى النَّاسِ»[۱۶]  همیشه و پیوسته طائفه ای از امت من بر حق جنگ مسلحانه می کنند نبرد و تا روز قیامت آشکار و پیدا هستند. یعنی الان هم، اگر از یک کافر آمریکائی یا صهیونیست یا یکی از اعضای ناتو یا روسیه و چین و اتحادیه ی آفریقا و غیره بپرسی که چه کسی با شما جنگ مسلحانه می کند قطعاً این فرقه ی ناجیه را به شما نشان خواهد داد، هم امتها و جماعتهای موازی در سرزمینهای مختلف اسلامی[۱۷] چون کتائب ابوبصیر الکوردی رضی الله عنه را که به دلایلی از الجماعة اصلی جدا مانده اند و هم مجاهدین الجماعة را. اینها بر کفار هم، آشکار و پیدا هستند چه برسد به مسلمین.

سبحان الله، رسول الله صلی الله علیه وسلم مشخصه ی این فرقه را در تمام این احادیث جنگ مسلحانه قرار داده است و نفرموده جهاد، تا الرویبضه و علمای سوء با تفسیر جهاد به جهاد علمی و اقتصادی و فرهنگی و ورزشی و هنری و تفریحی و دهها مورد دیگر که توسط این منحرفین تولید شده است مسلمین را از مفهوم اصلی احادیث منحرف نکنند.

دوباره از خودت بپرس زمانی که الله تعالی می فرماید :

  • لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِینَ آمَنُواْ الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُواْ (مائده/۸۲) (ای پیغمبر !) خواهی دید که دشمن‌ترین مردم برای مؤمنان، یهودیان و مشرکان (سکولاریستها) هستند. و به این شکل دشمنان شماره یک ما را سکولاریستها و یهود معرفی می کند. و می فرماید:
  • وَلاَ یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّىَ یَرُدُّوکُمْ عَن دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطَاعُواْ (بقره/۲۱۷)( سکولاریستها ) « پیوسته و همیشه » با شما خواهند جنگید تا اگر بتوانند شما را از دینتان بربگردانند؛ و به این شکل به ما می گوید که دیپلماسی همیشگی و زبان گفتمان کفار سکولار با مومنین همیشه اسلحه و زور بوده است و در صورت توانائی قطعاً با زور اسلحه دین ما را از ۴ معنی و مفهوم آن یعنی: ۱- قدرت حاکمیت ۲- قانون و برنامه ۳- اطاعت کردن ۴- مجازات و پاداش تهی کرده و این ۴ مفهوم را به دین سکولاریسم اختصاص می دهند و یا اگر مثل کمونیستها قدرتی داشته باشند این اسلام ناقص و تهی شده را نیز گرفته و کلاً ما را مرتد کرده و از اسلام برمی گردانند.

و «در وضع موجود» وزمان حاضر هم که حکومت سکولار آمریکا به قول سید قطب « الشیطان الأكبر » و به قول اسامه بن دلان «سر افعی» است که به همراه صهیونیستها و سایر متحدین سکولار آن از ناتو و سایر متحدین جهانی و منطقه ای و محلی آن دشمنان شماره یک ما محسوب می شوند چه کسانی در قالب الجماعة با آنها درحال جهاد و جنگ مسلحانه هستند؟

به هر حال، حضور مومنین اهل فقه متخصص در این مشاغل و وظایف و سایر صنفهای متعلق به الجماعة و زندگی اجتماعی مسلمین در دارالاسلام باعث قدرت گیری مومنین در الجماعة و باعث تخفیف مفاسد حکام و حتی نظام اجرائی حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی بر مردم و در مواردی باعث اصلاح نظام قانونی و اجرائی حاکم بر الجماعة و دارالاسلام و قطعاً باعث ارهاب و ترساندن دشمنان به عنوان یک عامل بازدارنده و انجام جهاد در قالب الجماعة خواهد شد، اما اگر مومنین اهل فقه دنبال این تخصصها نروند و این مناصب را در دارالاسلام و الجماعة برای دشمنان قانون شریعت الله و مفسدین رها کنند و خودشان از دور نظاره گر باشند بدون شک دین و دنیای مومنین فاسد می شود همچنانکه همین الان در میان بسیاری از قومیتهای مسلمان که به بیماری و سم دین سکولاریسم آلوده شده و مساله ی قومیت و ناسیونالیسم را به جای هویت عقیدتی و اسلامی برجسته کرده اند، داریم می بینیم.

البته فعالیت این اهل فقه در این الجماعة ی آلوده بدون هزینه نیست و شخصی که وارد هر یک از نهادهای حکومتی و مرکز قدرت می شود باید منتظر واکنش مفسدینی که در این مراکز نفوذ کرده و خزیده اند باشد؛ چون قدرت این مومنین اهل فقه با قدرت این مفسدین و جاهلین نفوذی اصطکاک پیدا می کند و مومن اهل فقه با این نفوذی های مفسد در نوعی جنگ نرم قرار می گیرد و باید خودش را برای این جنگ آماده کرده باشد و منتظر عواقبش نیز باشد.

در این زمینه، داستان امام شافعی دارای دو نکته ی خیلی مهم است. زمانی که امام شافعی در یمن قاضی می شود به دلیل عدالت در قضاوت مورد حسات عده ای قرار می گیرد و عده ای از مفسدین و ظالمین نیز وجود او را مانعی در برابر خود می دیدند به همین دلیل به او اتهام می زنند که با انقلابیون زیدی همکاری دارد.

زمانی به این اتهام دستگیر می شود و با غل و زنجیر از یمن به دربار هارون الرشید عباسی در بغداد آورده می شود، یک سال از فوت امام ابویوسف قاضی شاگرد معروف امام ابوحنیفه می گذشت. امام محمد بن حسن شیبانی شاگرد دیگر امام ابوحنیفه بعد از آنکه قاضی الرقة  می شود از این شغل کنار می رود و به عنوان یکی از مشاورین و همراهان هارون الرشید شاه عباسی انجام وظیفه می کند.

محمد بن حسن شیبانی حنفی مذهب، امام شافعی را قبلاً در مدینه و نزد امام مالک دیده بود و او را خوب می شناخت به همین دلیل متوجه شد که این اتهامات و اسارت و غل و زنجیری که بر امام شافعی بسته اند به دلیل حسد ورزی و کینه و از سوی دشمنان و مخالفین او بوده است به همین دلیل زمینه های رهائی امام شافعی از این اتهامات را فراهم می کند و امام شافعی از غل و زنجیر رها و با عزت از دربار هارون الرشید خارج می شود.

در اینجا یک اهل فقه چون امام شافعی وارد نظام حکومتی الجماعة می شود که قدرت کمی دارد و از سوی مفسدین و ظالمینی که قدرت بیشتری در نظام حکومتی داشتند با پرونده سازی هایی از این منصب و حتی از این منطقه دور شده و تا حد اعدام شدن نیز پیش می رود؛ در برابر: یک  اهل فقه دیگری را می بینیم که قدرت بیشتری کسب کرده است و به سادگی در برابر قدرت مفسدین و ظالمین می ایستد و امام شافعی را رها می کند.  

پس هم وارد شدن همه جانبه و فراگیر به تمام نهادها و مراکز قدرت حکومتی دارالاسلام یک ضرورت است و هم انتظار واکنش مفسدین و ظالمین موجود در همین مراکز قدرت امری عادی و طبیعی است که مومنین تنها با قدرتی بیشتر از آنها می توانند به حرکت رو به جلو خود تا رسیدن به حکومت اسلامی على مِنهاجِ النُّبُوَّةِ ادامه دهند و الجماعة ی بیمار و آلوده ی موجود را اصلاح، ارتقاء و تکامل بخشند.

البته میزان پاداش کسانی که در این امر میدانی الجماعة وارد شده اند و اینهمه مشکلات را تحمل می کنند نسبت به کسانی که وارد کار میدانی الجماعة نمی شوند بیشتر است و این محرک خوبی است برای کسانی که به سنگینی حسنات خود در قیامت اهمیت می دهند. رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: الْمُؤْمِنُ الَّذِي يُخَالِطُ النَّاسَ وَيَصْبِرُ عَلَى أَذَاهُمْ  [أفضلُ[۱۸] – خَيْرٌ[۱۹] ] أَعْظَمُ أَجْرًا مِنْ الْمُؤْمِنِ الَّذِي لَا يُخَالِطُ النَّاسَ وَلَا يَصْبِرُ عَلَى أَذَاهُمْ.[۲۰] مومنی که با مردم قاطی می شود و در ارتباط است و بر اذيت و آزار آنان صبر نمايد اجر و پاداشي بزرگ تر از آن مسلماني دارد که با مردم قاطی نشده و بر اذيت و آزار آنان صبر نکند.

 با تمام این مشکلات، ما در هر صورت امر به داشتن دین کامل اسلام شده ایم و در هر صورت امر شده ایم که اهل الجماعة شویم و می دانیم که: لاَ إِسْلاَمَ إِلاَّ بِجَمَاعَةٍ، وَلاَ جَمَاعَةَ إِلاَّ بِإِمَارَةٍ، وَلاَ إِمَارَةَ إِلاَّ بِطَاعَةٍ.[۲۱] قطعاً اسلام وجود ندارد مگر با جماعت و جماعت وجود ندارد مگر با رهبریت و رهبریت وجود ندارد مگر با فرمانبرداری و اطاعت. زمانی هم که الله تعالی امر می کند: أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيه (شورى/ ۱۳) دین در معانی ۴گانه ی آن به کار رفته: یعنی ۱- قدرت حاکمیت ۲- قانون و برنامه ۳- اطاعت کردن ۴- مجازات و پاداش، و مساله ی حاکمیت یکی از معانی ۴گانه ی دین است که نباید در آن دچار تفرق شد، همچنانکه نباید در قانون و برنامه دچار تفرق شد و نباید در اطاعت کردن نیز دچار تفرق شد و نباید در مجازات وپاداش بر اساس قوانین شریعت الله و توسط اجماع شورای اولی الامر این حاکمیت دچار تفرق شد و به این شکل دین را برای الله خالص گردانید: أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ (زمر/۳) و با تمام مشکلاتی که وجود دارد با ابزار الجماعه و اهل الجماعه بودن از آن محافظت کرد  و تکاملش بخشید.

باید دوباره به دین با همان معانی ۴ گانه برگشت که الجماعة و رهبریتی که تحت پرچم آن جهاد صورت می گیرد یگانه کانال بازگشت به دین است چنانچه رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: إِذَا تَبَايَعْتُمْ بِالْعِينَةِ وَأَخَذْتُمْ أَذْنَابَ الْبَقَرِ وَرَضِيتُمْ بِالزَّرْعِ وَتَرَكْتُمُ الْجِهَادَ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ ذُلاًّ لا يَنْزِعُهُ حَتَّى تَرْجِعُوا إِلَى دِينِكُمْ.[۲۲]هرگاه دست به معامله «عينه»  بزنید و دم هاي گاوها را گرفته مشغول شخم زدن زمين شويد و به كشاورزی رضايت دهيد و جهاد را رها نماييد، الله ذلتى بر شما مسلط خواهد نمود، و آن را برطرف نمى كند، تا اينكه به دينتان برگرديد.امام مالک بن انس هم می گويد: لَا يَصْلُحُ آخِرُ هَذِهِ الْأُمَّةِ إِلَّا بِمَا صَلَحَ بِهِ أَوَّلُهَا. [۲۳] آخر اين امت جز به وسيله آنچه اول اين امت اصلاح شد، اصلاح نمي گردد.

اجرای جهاد بدون الجماعة صورت نمی گیرد و الجماعة مقدمه ی انجام دادن واجب «جهاد» است و بر اساس قاعده ی «ما لا يتمُّ الواجب إلاَّ به فهو واجب» پیوستن به الجماعة «تَلْزَمُ جَمَاعَةَ المُسْلِمِينَ وَإِمَامَهُمْ» و دوری از فرقه های شبهه جهادی «فَاعْتَزِلْ تِلْكَ الفِرَقَ كُلَّهَا»[۲۴] جهت انجام فریضه ی جهاد واجب می شود.

رسول الله صلی الله علیه وسلم امر می کند به پیوستن به چنین جماعتی:عليْكَ بالجماعةِ،[۲۵] و چنین جماعتی است که حمایت الله را به دست می آورد «فَإِنَّ يَدَ اللهِ عَلَى الْجَمَاعَةِ».[۲۶] عمر بن خطاب هم از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت می کند:«عَلَيْكُمْ بِالجَمَاعَةِ وَإِيَّاكُمْ وَالفُرْقَةَ فَإِنَّ الشَّيْطَانَ مَعَ الوَاحِدِ وَهُوَ مِنَ الِاثْنَيْنِ أَبْعَدُ، مَنْ أَرَادَ بُحْبُوحَةَ الجَنَّةِ فَلْيَلْزَمُ الجَمَاعَةَ»،[۲۷]بر شما واجب و لازم است که پایبند جماعت شوید، و برحذر باشيد از تفرق و جدائی، که شيطان به همراه يک نفر تنها است و از دو نفر دورتر است، هر کسی که خواستار وسط بهشت باشد حتماً پايبند جماعت باشد.  

واضح وروشن است که در الجماعة مساله ی ملحق شدن مومنین به همدیگر از لحاظ ظاهری و جسمی است مثل اجزای مختلف یک ساختمان «الْمُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِ كالْبُنْيانِ يَشُدُّ بَعْضُهُ بَعْضًا»[۲۸]، و از همین اجتماع ظاهری مسلمین حول یک رهبر الجماعة  تولید می شود «لاَ جَمَاعَةَ إِلاَّ بِإِمَارَةٍ» و شخص با پیوستن به چنین الجماعة ای اهل الجماعة می شود و شخص با رفتن به داخل این ساختمان خودش، اهل آن ساختمان می شود، و به همین سادگی مومنینی با هدفی واحد تولید می شوند که از اجتماع و هم هدف بودن آنها «امت»ی واحد هم شکل می گیرد که مشمول وعده هایی می شوند که رسول الله صلی الله علیه وسلم برای چنین امتی از الله تعالی گرفته است که: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَدْ أَجَارَ لِي عَلَى أُمَّتِي مِنْ ثَلاثٍ لا يَجُوعُوا وَلا يَجْتَمِعُوا عَلَى ضَلالَةٍ وَلا یَستَبَاحُ ﺑَﯿْﻀَﺔُ اﻟْﻤُﺴْﻠِﻤِﯿﻦَ، یا سَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ أَنْ لَا يَجْمَعَ أُمَّتِي عَلَى ضَلَالَةٍ فَأَعْطَانِيهَا، وَسَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ أَنْ لَا يُظْهِرَ عَلَيْهِمْ عَدُوًّا مِنْ غَيْرِهِمْ،[۲۹]الله تعالی ضمانت و وعده ی سه چیز را در مورد امتم به من داده یکی اینکه امتم گرسنه نمی مانند، «لا يَجُوعُوا» دوم اینکه امتم بر گمراهی هم رأی نمی شوند «لا يَجْتَمِعُوا عَلَى ضَلالَةٍ، لَا يَجْمَعَ أُمَّتِي عَلَى ضَلَالَةٍ» و سوم اینکه دشمن بر امتم چیره نمی شود. لَا يُظْهِرَ عَلَيْهِمْ عَدُوًّا مِنْ غَيْرِهِمْ.

تنها با وجود این الجماعة است که مومنین از شر کفار آشکار و پنهان و مسلمین فاسق و ظالم در امان می مانند چنانچه امام ابوعبدالرحمن عبدالله بن مبارك ترکستانی می گوید جماعت ریسمان الله است که باید به این دستگیره و دست آویز محکم چنگ بزنیم، و الله تعالی به وسیله ی حاکم چه بسیار مشکلاتی را دفع می کنند که از آن برای دینمان و دنیایمان رحمت است.

  • إنَّ الْجَمَاعَةَ حَبْلُ اللَّهِ فَاعْتَصِمُوا … مِنْهُ بِعُرْوَتِهِ الْوُثْقَى لِمَنْ دَانَا
  • كَمْ يَدْفَعُ اللَّهُ بِالسُّلْطَانِ مُعْضِلَةً … فِي دِينِنَا رَحْمَةً مِنْهُ وَدُنْيَانَا
  • لَوْلَا الْخِلَافَةُ لَمْ تَأْمَنْ لَنَا سُبُلٌ … وَكَانَ أَضْعَفُنَا نَهْبًا لِأَقْوَانَا.[۳۰]/ اگر خلافت (حاکمیت) نمی بود ما راه هايی را در پيش خود نداشتيم و ضعيفان ما در دست قوی ترها مورد تاراج قرار می گرفتند.

امامِ مجتهدِ مجاهد ابوعبدالرحمن عبدالله بن مبارک ترکستانی،[۳۱] فقیه و حافظ قرآن و محدث بزرگ[۳۲] خراسان بزرگ و مرد میدانهای جهاد و عمل در الجماعة است که اهل تجارت هم بود و مال خود را به نیازمندان می بخشید[۳۳] از میدانهای جهاد با کفار روم خطاب به اهل فقهی چون فضیل بن عیاض که از نعمت کار میدانی چون جهاد خود را محروم کرده اند می گوید:

یا عابدَ الحرمینِ لوْ أبصرتنـاَ …. لَعَلِمتَ أنَّک فَی العِبَادَة ِ تَلْعَبُ/ ای عبادت‌کننده دو حرم (مکی و مدنی) اگر تو ما را می‌دیدی، قطعاً می‌دانستی که تو در عبادت خویش بازی می‌کنی. (عبادت را بازیچه قرار داده‌ای)

منْ کانَ یخضَبُ جیدهُ بدموعِه ….  فَنُحورُنَا بِدِمَائنَـا تَتَخَضَّـبُ/ اگر کسی گونه‌هایش با اشک‌هایش خیس می‌شود، مسلماً گردن‌های‌مان با خون‌هایمان رنگین می‌شوند

أوْ کانَ یُتعبُ خیلهُ فی باطـلِ …. فخیولُنا یومَ الصبیحة ِ تَتعـبُ/. یا کسی که اسبش در مسیر باطل خسته می‌شود، پس اسب‌های ما به هنگام شبیخون خسته می‌شوند

ریحُ العَبِیرِ لَکُمْ وَنَحنُ عَبِیرُنَا …. رهجُ السنابِکِ والغبارُ الأطیبُ/ بوی خوش عبیر از آنِ شما باد و عبیر ما غبار سم‌های اسب و گرد و غبار زیبا و خوشبو است.

ولقدْ أتانَا مـنْ مقـالِ نَبینَـا ….. قَولٌ صَحِیحٌ صَادِقٌ لا یَکْذِبُ/ و از گفته‌ی پیامبرمان به ما رسیده است گفته‌ای راست و درست که تکذیب نمی‌شود

لا یَستَوی غُبَارُ خَیِل الله فِـی….. أنْفِ امرِىء وَدُخَانُ نَارٍ تَلْهَبُ/ غبار اسب‌های الله در بینی انسان و دود آتش شعله‌ور (دود جهنم) باهم جمع نمی‌شوند.

هَذَا کَتَابُ الله یَنْطِـق بَیْنَنَـا … لَیْسَ الشَّهِیدُ بِمَیِّتٍ لاَ یَکْـذبُ/ این کتاب خداست که در میان ما سخن می‌گوید که هرگز شهید، مرده نیست و این سخن تکذیب‌ناشدنی است.

جالب است بدانید با آنکه کل زندگی این بزرگوار در یادگیری شریعت الله و تجارت و جهاد گذشت و امامی مجتهد بود که جزو اولین شاگردان امام ابوحنیفه بود[۳۴] و نزد امام مالک [۳۵] و امام سفیان ثوری[۳۶] نیز فقه یاد گرفته است و شاگرد مستقیم بسیاری از تابعین بود با این وجود تابع مذهب هیچ کدام از این امامان نبود و خودش در مسائل فقهی مجتهدی کامل و صاحب مذهب بود[۳۷] و امام مالک و امام احمد بن حنبل و سایرین به میزان علم این امام گواهی داده اند یکی از کارهایش این بود که هر ساله ۱۰۰۰ دینار به خواهران و برادران دینی خود در سفر به حج و تجهیز آنها به جهاد و یا به مستمندان می داد. یعنی در واقع کفاره ی حضور در الجماعة ی بیمار و آلوده را اینگونه با احسان به خواهران و برادران مومن خود پرداخت می کرد.

ابن مبارک این عالم فقیه اهل جهاد که به «فخرالمجاهدین‌» شهرت‌ داشت‌ که در وقت جنگ حاضر بود اما در هنگام تقسیم‌ غنایم‌ غیبت‌ می‌کرده‌ است‌ در مسیر بازگشت از جهاد با روم و در سال ۱۸۱ق در هیت عراق و در زمان حاکمیت هارون الرشید عباسی بر الجماعة وفات کرد.[۳۸]

امام قرطبی در تفسیر آیه ی: وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا (آل عمران/۱۰۳) می گوید: الله تعالی به پیوند دادن قلبها دستور می دهد و از الفرقة و جدائی نهی می کند، در این صورت بدرستی که جدائی هلاکت و جماعت نجات است. الله به ابن مبارک رحم کند زمانی که  گفت: إنَّ الْجَمَاعَةَ حَبْلُ اللَّهِ فَاعْتَصِمُوا … مِنْهُ بِعُرْوَتِهِ الْوُثْقَى لِمَنْ دَانَا. [۳۹]

در این الجماعة ی حکومت بدیل اضطراری اسلامی دیدیم که کسی چون امام شافعی و قاضی ابویوسف و محمد حسن شیبانی شغل قضاوت را بر عهده می گیرند و کسانی چون امام ابوعبدالرحمن عبدالله بن مبارک زیر پرچم همین الجماعة ی بیمار و آلوده در میدانهای جهاد با کفار حضور پیدا می کند و به این ترتیب در سایر شاخه های الجماعة، اهل فقه و مومنین دیگری وارد عرصه می شوند و در هر چیزی که معصیت الله نباشد فعالیت می کنند. 

سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته


[۱]  أخرجه البخاري في الجهاد والسير (۲۷۳۷) ومسلم في الإمارة (۳۴۲۸). 

[۲] ابن الاثیر، الکامل فی التاریخ  247/5

[۳]  النووی، شرح مسلم ۱۲/۲۳۰ / قال النووي :في قَوْلُهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ (الْإِمَامُ جُنَّةٌ) أَيْ كَالسِّتْرِ لِأَنَّهُ يَمْنَعُ الْعَدُوَّ مِنْ أَذَى الْمُسْلِمِينَ وَيَمْنَعُ النَّاسَ بَعْضَهُمْ مِنْ بَعْضٍ وَيَحْمِي بَيْضَةَ الْإِسْلَامِ وَيَتَّقِيهِ النَّاسُ وَيَخَافُونَ سَطْوَتَهُ وَمَعْنَى يُقَاتَلُ مِنْ وَرَائِهِ أَيْ يُقَاتَلُ مَعَهُ الْكُفَّارُ وَالْبُغَاةُ وَالْخَوَارِجُ وَسَائِرُ أَهْلِ الْفَسَادِ وَالظُّلْمِ مُطْلَقًا.

[۴]  أمير المؤمنين علي بن أبي طالب رضي الله عنه في هذا الباب فمنه قوله: لا يصلح الناس إلا أمير بر أو فاجر. قالوا: يا أمير المؤمنين هذا البر فكيف بالفاجر؟! قال: إن الفاجر يؤَمِّن الله عز وجل به السبل، ويجاهد به العدو، ويجبى به الفيء، وتقام به الحدود، ويحج به البيت، ويعبد الله فيه المسلم آمنا حتى يأتيه أجله. رواه البيهقي في (شعب الإيمان).

[۵]  ابن عساكر في (تاريخ دمشق)/ المناوي في (فيض القدير) ابن عبد البر في (بهجة المجالس). والثعالبي في (التمثيل والمحاضرة) واليعقوبي في تاريخه، وابن مفلح في (الآداب الشرعية). /  حکومت حکمت، ص۶۰، به نقل از ابوعبدالله محمد بن سلامه القضاعی، دستور معالم الحکم و مأثور مکارم الشیم، ص۲۱، الطبعة الاولی، دارالکتاب العربی، بیروت، ۱۴۰۱٫/ غرر الحکم و درر الکلم، ج ۱، ص ۴۴۹ / عیون الحکم و المواعظ، ج۱ ص۱۲۶  

[۶]  القاموس المحیط ج فیروز آبادی ج ۱ ۲ ۴۵۸ چاپ دار الاحیاء التراث العربی بیروت. تاریخ طبع: ۱۴۲۰ ه – ۲۰۰۰ م /

[۷]  مسلم ۱۹۱۷/ سَمِعْتُ رَسولَ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عليه وَسَلَّمَ وَهو علَى المِنْبَرِ يقولُ: {وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ} [الأنفال: ۶۰]، أَلَا إنَّ القُوَّةَ الرَّمْيُ، أَلَا إنَّ القُوَّةَ الرَّمْيُ، أَلَا إنَّ القُوَّةَ الرَّمْيُ.

[۸]– بخاری (۵۷۶۷)

[۹]– احمد (۲۳۴۷۸) و ابوداود طیالسی (۴۴۴). شعيب الأرناؤوط ، تخريج المسند لشعيب ۲۳۴۲۹- تخريج سنن أبي داود ۴۲۴۵/  آلبانی، مشكاة المصابيح ۵۳۲۳

[۱۰]– مسلم ۱۹۲۴

[۱۱]– مسلم ۱۹۲۲

[۱۲]– احمد ۱۹۹۳۴٫ تعليق شعيب الأرنؤوط: إسناده صحيح على شرط مسلم.

[۱۳]– نسائی ۳۵۶۱ آلبانی می‌گوید صحیح است.

[۱۴]– مسلم ۱۰۳۷

[۱۵]– مسلم (۱۹۲۳) و احمد (۱۵۱۲۷).

[۱۶]– مسلم ۱۰۳۷

[۱۷] ابن تیمیه، مجموع فتاوی ج ۲۸ ص ۵۳۱، ۵۳۲، ۵۵۲./ گروهی در شام، مصر و کشورهایی که در جهتِ آنان‌اند، در آن زمان مسلحانه از دین اسلام دفاع می‌کنند و ایشان حق‌دارترین مردم‌اند که شاملِ گروه پیروز «الطائفة المنصورة» باشند که، رسول الله از آن یاد کرده است…

[۱۸]السيوطي، الجامع الصغير۹۱۳۵ /  الألباني، صحيح الجامع ۶۶۵۱

[۱۹]  رواه البخاري في” الأدب المفرد” (۳۸۸)‏ / ابن حجر العسقلاني، بلوغ المرام  451 / الألباني، صحيح الأدب المفرد ۳۰۰

[۲۰]  أخرجه الترمذي (٢٦٧٥) مسند أحمد (٥٠٢٢)/  الألباني، صحيح ابن ماجه۳۲۷۳

[۲۱] سنن الدارمي، مقدمة باب في ذهاب العلم، ۲۵۷- ۲۶۵/ ابوداود (۳۶۶۴) احمد (۲/۳۳۸) دارمی (۲۵۷)، ابن عبدالبر، جامع بیان العلم وفضله ۳۲۶/ عَنْ تَمِيمٍ الدَّارِيِّ ، رَضِيَ اللهُ عَنْهُ ، قَالَ : تَطَاوَلَ النَّاسُ فِي الْبِنَاءِ فِي زَمَنِ عُمَرَ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ ، فَقَالَ عُمَرُ : يَا مَعْشَرَ الْعُرَيْبِ ، الْأَرْضَ الْأَرْضَ ، إِنَّهُ لَا إِسْلَامَ إِلَّا بِجَمَاعَةٍ ، وَلَا جَمَاعَةَ إِلَّا بِإِمَارَةٍ ، وَلَا إِمَارَةَ إِلَّا بِطَاعَةٍ ، فَمَنْ سَوَّدَهُ قَوْمُهُ عَلَى الْفِقْهِ ، كَانَ حَيَاةً لَهُ وَلَهُمْ ، وَمَنْ سَوَّدَهُ قَوْمُهُ عَلَى غَيْرِ فِقْهٍ ، كَانَ هَلَاكًا لَهُ وَلَهُمْ)

[۲۲] أخرجه أبو داود (۳۴۶۲)، والبزار (۵۸۸۷)، والطبراني في ((مسند الشاميين)) (۲۴۱۷)

[۲۳] عبد العزيز بن عبد الله الراجحي، كتاب شرح صحيح ابن خزيمة ، ج۹ص۲۲

[۲۴] متفق علیه / البخارى (۳۶۰۶ ، ۷۰۸۴) ومسلم (۱۸۴۷)

[۲۵]  ابن القيم، الفروسية ۲۶۹/ عليْكَ بالجماعةِ فإنَّما يأْكلُ الذِّئبُ منَ الغنمِ القاصيةَ

[۲۶]– في المعجم الكبير للطبراني، ٢١٧١، ٣٤٤٠، ١٣٦٢٣، صححه الشيخ الألباني بهذا اللفظ في ظلال الجنة، ٨٠

[۲۷]– الترمذي، ابن ماجة (۲۳۶۳)، أحمد

[۲۸] مسلم۲۵۸۵/ بخاری ۴۸۱/ الزرقاني، مختصر المقاصد ۱۱۲۱

[۲۹]– في مسند الإمام أحمد (٢٧٢٢٤ ( عَنْ أَبِي بَصْرَةَ الْغِفَارِيِّ صَاحِبِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ

[۳۰] السفاريني، غذاء الألباب في شرح منظومة الآداب ج۱ ص۲۳۱ / ابن عبد البر – أبو عمر يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر، الاستذكار الجامع لمذاهب فقهاء الأمصار ج۲۷ ص ۳۵۷

[۳۱]  خطیب‌ بغدادی، احمد، تاریخ‌ بغداد، ج۱۰، ص۱۵۳، قاهره‌، ۱۳۴۹ق‌./ ابن‌ خلکان‌، وفیات‌، ج۳، ص۳۲.

[۳۲] خطیب‌ بغدادی، احمد، تاریخ‌ بغداد، ج۱۰، ص۱۶۴، قاهره‌، ۱۳۴۹ق‌.

[۳۳]  علیمی‌، عبدالرحمان‌، المنهج‌ الاحمد، به‌ کوشش‌ محیی‌الدین‌ عبدالحمید، ج۱، ص۱۱۱، بیروت‌، ۱۴۰۴ق‌.

[۳۴]  عبادی، ابوعاصم‌، طبقات‌ الفقهاء الشافعیه، گوستا ویتستام‌، ج۱، ص۱-۲، لیدن‌، ۱۹۶۴م‌./ قاضی‌ عیاض‌، ترتیب‌ المدارک‌، به‌ کوشش‌ محمد بن‌ تاویت‌ طنجی‌، ج۳، ص۳۶، رباط، وزاره الاوقاف‌.

[۳۵]  ابن‌ خلکان‌، وفیات‌، ج۳، ص۳۲.

[۳۶] ذهبی‌، محمد، سیراعلام‌ النبلاء، به‌ کوشش‌ شعیب‌ ارنؤوط و حسین‌ اسد، ج۶، ص۳۹۸، بیروت‌، ۱۴۰۴ق‌.

[۳۷] قاضی‌ عیاض‌، ترتیب‌ المدارک‌، به‌ کوشش‌ محمد بن‌ تاویت‌ طنجی‌، ج۳، ص۳۶، رباط، وزاره الاوقاف‌./ تمیمی‌، تقی‌الدین‌، طبقات‌ السنیه، نسخه عکسی‌ موجود در کتابخانه مرکز، ج۱، ص۴۰۶./ ابن‌ ندیم‌، الفهرست‌، ج۱، ص۲۸۴.

[۳۸]  ابن‌ سعد، محمد، الطبقات‌ الکبری، به‌ کوشش‌ احسان‌ عباس‌، ج۷، ص۳۷۲، بیروت‌، دارصادر./ بسوی، یعقوب‌، المعرفه و التاریخ‌، به‌ کوشش‌ اکرم‌ ضیاء عمری، ج۱، ص۱۷۱، بغداد، ۱۳۹۴ق‌/۱۹۷۴م‌.

[۳۹] تفسير القرطبي: ج ۴ ص ۱۵۹، الناشر. دار إحياء التراث العربي- بيروت./ فإن الله تعالى يأمر بالألفة وينهى عن الفرقة فإن الفرقة هلكة والجماعة نجاة. ورحم الله ابن المبارك حيث قال: إن الجماعة حبل الله فاعتصموا* منه بعروته الوثقى لمن دانا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *