شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله :«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (۲۱)

«السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف (۲۱)

 بسم الله و الحمد لله، اما بعد:

 السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

اگر در تاریخ صدر اسلام و سیره ی بزرگان صالح ما دقت کنید متوجه خواهید شد که تمام این گفتگوها و مناظره کردنها و نقد کردنها و امر به معروف ها و نهی از منکرها در سطح حکومتی، در حضور خود رهبر یا مسئول حکومتی بوده است و ثابت می کند که  روش و منهج مومنین دارای فقه و حکمت، از صدر اسلام تا کنون، این نبوده است که مثلاً در منابر مساجد یا جلسات عمومی عیبهای امام و رهبر الجماعة و حتی مفاسد اداری و اجرائی مسئولین دارالاسلام را بیان کنند؛ چون اولین ثمره ی چنین اشتباهی ضربه زدن به «اطاعت» شهروندان الجماعه و کل الجماعة و دارالاسلام است؛ چون باعث «خَرَجَ مِنَ الطَّاعَةِ، وفارَقَ الجَماعَةَ»[۱] دست کشیدن از اطاعت و جدائی از الجماعة می شود و زمانی که مردم حرف شنوی و اطاعت خودشان را از حاکمیت الجماعة می گیرند بلا استثناء زمانی که الجماعة جایگزین بالاتری برای این الجماعة مریض و آلوده وجود نداشته باشد این سمع و طاعة یا حرفشنوی و اطاعتی که از این حاکم الجماعة ی دارالاسلام گرفته شده است به سوی دارودسته ی منافقین داخلی و سپس فتنه گران اهل بغی و در نهایت به سوی کفار اصلی می رود و این یعنی اغتشاش و از بین رفتن وحدت دستور و وحدت فرماندهی در الجماعة و در نهایت هرج و مرج و اغتشاش و تفرق و سستی و بی ابهتی برای مومنین و الجماعة مومنین و ضربه زدن آشکار به الجماعة و دارالاسلام و حتی ضربه زدن به خود اسلام «لاَ إِسْلاَمَ إِلاَّ بِجَمَاعَةٍ، وَلاَ جَمَاعَةَ إِلاَّ بِإِمَارَةٍ، وَلاَ إِمَارَةَ إِلاَّ بِطَاعَةٍ[۲]» و ایجاد مانع در حرکت روبه جلو و تکاملی مومنین در رسیدن به الجماعة ی حکومت اسلامی بر منهاج رسول الله صلی الله علیه وسلم.

حتی در حیطه ی شخصی هم شخص نباید گناهی که خودش آنرا را انجام داده است نزد دیگران بیان و آشکار کند؛ رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: كُلُّ أُمَّتِي مُعَافًى، إِلاَّ الْمُجَاهِرينَ وَإِنَّ مِنَ الْمَجَانَةِ أَنْ يَعْمَلَ الرَّجُلُ بِاللَّيْلِ عَمَلاً، ثُمَّ يُصْبِحُ، وَقَدْ سَتَرَهُ اللهُ، فَيَقُولُ: يَا فُلاَنُ عَمِلْتُ الْبَارِحَةَ كَذَا وَكَذَا وَقَدْ بَاتَ يَسْتُرُهُ رَبُّهُ، وَيُصْبِحُ يَكْشِفُ سِتْرَ اللهِ عَنْهُ.[۳] تمام اُمت من مورد عفو قرار مى‌گیرند مگر کسانى که گناه خود را آشکار مى‌کنند . به راستى این یک نوع جنون است کسى که شب گناهى را انجام مى‌دهد و صبح بیدار مى‌شود مى‌بیند که خداوند گناهش را پوشانده و کسى از آن باخبر نیست، ولى خود پیش این و آن مى‌رود و مى‌گوید: شب فلان کار و فلان گناه کردم، گناهى را که شب خداوند بر او پنهان ساخته است خود صبح آن را آشکار مى‌سازد و پرده‌اى که خداوند بر گناهش کشیده، پاره مى‌کند.

شخص ناصح اگر قصد نصیحت دارد نه آبروریزی[۴] و ترور شخصیت، چنانچه به امام و رهبر الجماعة دسترسی مستقیم ندارد :

  • می تواند از کانالهای مختلفی مثل مراجعه مستقیم به دفتر رهبری یا هر یک از اعضای شورای خبرگان رهبری و اهل حل و عقد که مستقیماً با رهبریت در ارتباط هستند و یا نهادهای امنیتی و استخبارات و یا سایت اینترنتی و مجازی مخصوص ارتباط با رهبریت، نصیحت خودش را به ایشان برساند. در مورد سایر مسئولین رده های پائین جامعه نیز باز باید کانالی مستقیم جهت رساندن نصیحت به آنها را پیدا کرد که معمولاً در الجماعة کانال حراست و حفاظت اطلاعات و سایر نهادهای امنیتی در همان اداره و ارگان و یا به صورت موازی در نظر گرفته شده است.
  • یا منکر و امر ناپسندی که در حاکم و مسئولین الجماعة و در میان مردم جامعه وجود دارد و قدرت دسترسی به آنها را ندارد تا به صورت سری و پنهانی نصیحت و حق را به آنها برساند؛ یا امکان دسترسی هست اما از عواقب سخنش ترس و هراس دارد، بدون نام بردن از انجام دهنده و فاعل، به صورت آشکار و عمومی نقد و بررسی شرعی خود را ارائه دهد، لِئَلَّا يَضِيعَ أَصلُ الحَقِّ، تا اصل حق گم و ضایع نشود.[۵] مثلاً در مورد سهل انگاری در رها کردن زندانیان موجود در دارالکفرهای اصلی و طاری، سهل انگاری در آزاد سازی سرزمینهای اشغال شده ی مسلمین توسط کفار مثل ترکستان شرقی و اندلس و چچن وغیره، مثل قتل به ناحق مومنین به بهانه های پوچ خوارج و رافضی و مشرک بودن، مثل خمر، زنا، ربا و اختلاس و دزدی و بدعت شاهیگری و سایر جرمها بدون نام بردن از انجام دهنده و فاعل این جرمها چه حاکم باشد یا غیر حاکم به صورت آشکار و علنی صحبت کند که چنین نصیحتی واجبی است که وارد مرحله ی عمومی – عمومی شده است .

به عنوان مثالی دیگر در این زمینه می بینیم که منصور عباسی مردم را مجبور می کرد که به او بیعت دهند و به طلاقشان قسم بخورند که از زیر بیعت او خارج نشوند و بیعت شکنی نکنند؛ امام مالک بر اساس منابع شرعی و قواعدی چون «ليسَ لِسَّكرانٍ ولا لِمُضطَهدٍ طلاقٌ»[۶] به صورت عمومی و آشکارا و در جمع مردم بیان می کند که طلاق مُکره صحیح نیست، و طبعاً در چنین نظامی هزینه ی گفتن حق را نیز تحمل می کند و می پردازد، [۷]همچنانکه امروزه کسانی که صرفاً در برابر دین سکولاریسم و احزاب مختلف آن روشنگری می کنند هزینه ی آنرا با جان و مال و آبروی خودشان و فرزندان و اطرافیانشان می دهند حتی اگر اسم یک کافر سکولار و مرتد محلی را نیز نبرند، که نزدیکترین نمونه ترور ماموستا صلاح الدین تقبله الله فرزند شیخ عبدالهادی صالحی در سقز بود. 

در این مرحله ی عمومی – عمومی باید اولویت بندی کرد و نیاز روز را برطرف کرد و به نیاز روز پاسخ داد؛ عزبن عبدالسلام می گوید: من نزل بقريةٍ فشى فيها الربا، فخَطَب عن الزنا، فقد خان الله ورسوله.[۸] اگر کسی وارد مکانی شود که در آن مکان ربا منتشر شده است اما او در مورد زنا سخنرانی کند یا فتوا دهد، به الله و رسولش خیانت کرده است. پس در این مسائل هم نباید اجازه داد الرویبضه و علمای سوء با عقل و شعور و دین مردم بازی کنند، نگاه کن در حالی که فساد و پلیدی عقاید و فرهنگ و آداب و رسوم و حتی جنایات وحشیانه ی سکولاریسم و سکولاریستها در میان مسلمین فراگیر و عمومی شده است و دین و اخلاق عمومی و عقیدتی و حتی موجودیت و الجماعة مومنین در معرض خطر کفار سکولار جهانی و احزاب سکولار و مرتد محلی قرار گرفته است چند بار این مُلا و مولوی نامیزان نیمه دیوانه فلان داستان آمیخته با اسرائیلیات را برای شما تکرار کرده یا فلان داستان تاریخی از صدر اسلام را برای شما تکرار کرده که به نحوی به جنگ داخلی میان حنفی و نجدی و جعفری و شافعی و غیره با هم دامن می زند و یا برای ساعتها در مورد اموری غیر از اولویتهای اصلی صحبت می کنند؟  به قول امام محمد بن سيرين ومالك بن أنس : ‏إِنَّ هَذَا الْعِلْمَ دِينٌ فَانْظُرُوا عَمَّنْ تَأْخُذُونَ دِينَكُمْ [۹] این العلم (قران و حدیث) دین است، پس نگاه کنید از چه کسی دینتان را می گیرید.  

اسلام دینی است که انسان را از عبادت و بندگی بندگان آزاد می کند و به سوی عبادت و بندگی الله هدایت می کند؛ فرمانده کفار شبه اهل کتاب مجوس ساسانی که دشمنان شماره ۲ ما هستند از ربعی بن عامر نماینده ی مجاهدین الجماعة می پرسد شما برای چه برای حمله به ما آمده اید؟ نماینده ی مجاهدین پاسخ می دهد:

اللهُ اِبْتَعَثَنَا لِنُخرِجَ مَنْ شَاءَ من عباده مِنْ عِبَادَةِ العِبَادِ إلِى عبادة رب العباد، ومنْ ضِيقِ الدُّنْيَا إِلى سِعَتِهَا، وَمِنْ جَورِ الأديانِ إلى عدلِ الإسلامِ، فأرسلنا بدينه إلى خلقه لندعوهم إليه، فمن قبل ذلك قبلنا منه ورجعنا عنه، ومن أبى قاتلناه أبدًا حتى نفضي إلى موعود الله. الله ما را مبعوث و برانگیخته و فرستاده است (یعنی همان: كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ / آل عمران:۱۱۰) تا هر که را از بندگانش بخواهد ما از قید عبادت بنده بسوی عبادت خالق و آفریدگارشان، و از تنگی دنیا به وسعت و گشایش آن و از ظلم و جور ادیان به عدالت اسلام، آزاد کنیم، الله ما را با دینش به سوی خلقش فرستاده تا آنها را به سوی او دعوت کنیم، پس هر کس آن را قبول کند ما هم از او می پذیریم و کاری به کارش نداریم، و هر کس سرپیچی کند و نپذیرد ما با او تا مرز شهادت یا پیروزی خواهیم جنگید.

فرمانده ساسانی ها می گوید: ما سخنان شما را شنیدیم و از شما می‌خواهیم مدتی به ما مهلت دهید تا در این باره بیندیشیم. ربعی مقتدرانه در جواب می‌گوید: طبق سنت رسول الله ما نمی‌توانیم بیش از سه روز به دشمنان خود مهلت بدهیم. بنابراین من به شما سه روز مهلت می‌دهم و بعد از آن باید یکی از این سه مورد را انتخاب کنید: یا مسلمان شوید که در آن صورت ما سرزمین شما را به خود شما واگذار می‌کنیم و یا این که جزیه پرداخت نمایید و یا این که با ما وارد جنگ شوید. [۱۰]

 الله تعالی با این اسلام، اینگونه به ما عزت داده است، و عزت ما در اسلام است، چنانچه عمر بن خطاب هم می گوید: إنَّا كُنَّا أذَلَّ قَوْمٍ فَأَعَزَّنا اللهُ بالإسْلامِ، فمَهْما نَطْلُبِ العِزَّ بِغيرِ ما أَعَزَّنا اللهُ به أذَلَّنا اللهُ. نحن قومٌ أعَزَّنا اللهُ بالإسْلامِ فمَهْما ابتغينا العزَّةَ في غيرهِ أذَلَّنا اللهُ؛[۱۱] ما(مسلمانان) گروهی هستیم که الله ما را به وسیله اسلام عزت بخشیده پس وقتی که ماعزت را در غیر از اسلام جستجو کنیم، الله ما را ذلیل خواهد کرد؛ اما سالهاست که دیده می شود دسته هائی از وعاظ السلاطین و الرویبضه و علمای سوء مردم را به خضوع و اطاعت و ذلیلی از حکامی دست نشانده و اکثراً سکولار دعوت می کنند که این حکام چندین قانون شریعت الله را با قوانین سکولاریستی عوض کرده و یا کلاً قوانین شریعت الله را کنار زده و قوانین کفری سکولاریستی را بر مسلمین تحمیل کرده اند و مردمرا بار دیگر به ذلیلی و بردگی کشانده اند و به این شکل امروزه در بسیاری از سرزمینهای مسلمان نشین مردم چیزی به نام الجماعة مورد نظر شریعت را نمی شناسند که اهل الجماعة شوند و مردم به سوی دینی ناقص دعوت می شوند که این دین از بسیاری از مفاهیم ۴گانه ی آن و عزت و اقتداری که شایسته ی آن است تهی و خالی شده و قادر به هیچ تغییر اساسی در زندگی عمومی انسانها نبوده و نخواهد بود برخلاف صحابه ی با عزت و مقتدر که تنها در یک نسل آنهمه تغییرات را در خود و جزیرة العرب و ایران و روم و شمال آفریقا و ترکستان به وجود آوردند. 

امام ذهبی در مورد علمایی که از حقگوئی سکوت کرده اند می گوید: عبدالله بن علی شاهی مستبد خونریز سرسختی بود با این وجود امام اوزاعی آنچنان که معتقد بود کلمات تلخ حق را در برابرش می گفت (و به اصطلاح سرش را با این کلمات تلخ درد می آورد) نه مثل جمعی از علمای سوء که هر آنچه از تهاجمات ظالمانه و مستبدانه ی این حکام و امرا هست را نزدشان زیبا و خوب جلوه می دهند و برای این حکام، باطل را حق نشان می دهند- خدابکشدشان- یا سکوت می کنند با آنکه قدرت بیان حق را دارند.[۱۲]

رسول الله صلی الله علیه وسلم که می فرماید: إِنَّ النَّاسَ إِذَا رَأَوْا الظَّالِمَ فَلَمْ یَأْخُذُوا عَلَى یَدَیْهِ، أَوْشَکَ أَنْ یَعُمَّهُمُ اللَّهُ بِعِقَابٍ مِنْ عِندِهِ.[۱۳] اگر مردم ظالمی را دیدند و دست او را نگرفتند و مانع ظلم او نشدند، نزدیک است الله همه‌ی آنها را به عذاب و عقوبتی از جانب خود گرفتار کند؛ پس امر به معروف و نهی از منکر در سطح حکومتی و سایر سطوح جامعه به اندازه ی توانائی، یک فریضه است جهت گرفتار نشدن به عذاب الله.

در مورد امر به معروف و نهی از منکر به صورت سری و پنهانی الجماعة و نظام حکومتی می بینیم زمانی که ولید بن عقبة برادر مادری عثمان بن عفان از مسئولین دارالاسلام دچار شرب خمر و مشروبات مست کننده می شود، اسامه بن زید به صورت سری و پنهانی خبر این مسئول فاسد را به  عثمان بن عفان رهبر الجماعة می رساند اما چون اسامه بن زید در میان مردم از این جرم مسئول فاسد چیزی نمی گفت مردم خیال می کردند که اسامه چیزی نگفته است به همین دلیل از وی می پرسند آیا نمی خواهد در مورد این جرم ولید با عثمان صحبت کند؟ کاش پیش فلانى (عثمان بن عفان) مى‌رفتید و با او صحبت مى‌کردى، اسامه می گوید: إنَّكُمْ لَتُرَوْنَ أنِّي لا أُكَلِّمُهُ إلَّا أُسْمِعُكُمْ، إنِّي أُكَلِّمُهُ في السِّرِّ دُونَ أنْ أفْتَحَ بَابًا لا أكُونُ أوَّلَ مَن فَتَحَهُ.[۱۴] یا با لفظ: أَتَرَوْنَ أَنِّي لا أُكَلِّمُهُ إلَّا أُسْمِعُكُمْ؟ وَاللَّهِ لقَدْ كَلَّمْتُهُ فِيما بَيْنِي وبيْنَهُ، ما دُونَ أَنْ أَفْتَتِحَ أَمْرًا لا أُحِبُّ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَن فَتَحَهُ. [۱۵] فکر مى‌کنید که باید حتماً با حضور شما با او صحبت کنم، ولى من تنهایى و پنهانى با او بحث مى‌کنم و نمى‌خواهم اوّل کسى باشم که آن را باز می کند.

امام نووی می گوید: منظور اسامه باز نکردن روش و درِ ردیه زدن آشکار بر امراء در ملاء عام است؛ همچنانکه چنین کاری (یعنی بازکردن ردیه زدن آشکار بر امراء در ملاء عام) در نهایت به قتل عثمان منجر شد.[۱۶] اسامه از عاقبت باز کردن چنین دری ترس داشت،[۱۷] چون می دانست این سخنان اگر آشکارا و در ملاء عام گفته شوند باعث اغتشاش و تحریک مردم و تولید فتنه و هرج و مرج می گردد.[۱۸] 

در اینجا ۴ درس مهم وجود دارد:

  1. دفْعُ المَفاسِدِ مُقدَّمٌ علَى جَلْبِ المَصالِحِ؛ دفع نمودن مفاسد مقدم است بر بدست آوردن مصالح است. الله تعالی می فرماید: ‏وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ کَذَلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ (آل عمران/۱۰۸) ‏(ای مؤمنان !) به معبودها و بتهائی که مشرکان بجز الله می‌پرستند دشنام ندهید تا آنان تجاوزکارانه و جاهلانه الله را دشنام دهند . همان گونه برای هر ملّتی و گروهی کردارشان را آراسته‌ایم. در اینجا توهین و تخریب و نابود کردن جبت ها و آله ها و وثن ها و صنم ها و تمام تولیدات ضد اسلامی کفار سکولار امری پسندیده و مصلحتی شایسته است اما اگر به دست آوردن این مصلحت باعث توهین به الله شود که مفسده است باید از این کار دست کشید. 

برداشتن فلان مسئول فاسد و یا گرفتن فلان حق غصب شده و دزدیده شده از فلان مسئول فاسد یا بهره مندی بیشتر از منافع دنیوی مصلحت و چیز خوبی است اما به چه قیمتی؟ اگر به قیمت بازکردن درِ نقد آشکار الجماعه و از بین رفتن و یا صدمه دیدن حرف شنوی و اطاعت مومنین تمام شود و جامعه دچار شورش و اغتشاش هرزه ها و هرج و مرج طلبان شود یا کل الجماعة و دارالاسلام در معرض خطر قرار گیرد که: لاَ إِسْلاَمَ إِلاَّ بِجَمَاعَةٍ، وَلاَ جَمَاعَةَ إِلاَّ بِإِمَارَةٍ، وَلاَ إِمَارَةَ إِلاَّ بِطَاعَةٍ.[۱۹] ما باید جهت دفع این مفاسد از چنان نفع و مصلحتی دست بکشیم؛ ما می توانیم دنیا را به نفع دنیا و یا دنیا را به نفع دین ببخشیم اما حق نداریم یکی از مفاهیم و معانی ۴گانه ی دین را به نفع دنیا ببخشیم یا بفروشیم. در اینجا نیز دفع مفسده ی باز کردن درِ نقد آشکار بر رهبریت الجماعة و مسئولین حکومتی و صدمه دیدن اطاعت مردم مقدم است بر به دست آوردن مصالحی چون برداشتن فلان مسئول یا گرفتن فلان حق مادی و غیره که اسامه از بازکردن درِ چنین مفسده ای ترس داشت.

  • اصل در نصیحت کردن و نقد امام و رهبر الجماعة و زیر دستانش به صورت سری و پنهانی بودن آن است.
  • اگر کسی سنت سیئه ای مثل آشکارا بیان کردن چنین مواردی در امر به معروف و نهی از منکر را پایه گذاری کند گناه تمام کسانی که از این سنت بد پیروی می کنند برای او هم نوشته می شود و شریک جرم در تمام عواقب و شورشها و اغتشاشاتی می شود که دارودسته ی منافقین و جاهلهای میان مومنین و کفار اصلی و مرتدین محلی به خاطر باز شدن چنین دری مرتکب می شوند؛ پس مومن باید از باز کردن چنین دری ترس و وحشت داشته باشد؛ این نکته ی مهم چیزی است که اهل فقه و حکمت از آن آگاه هستند و از باز کردن آن اکراه داشته و دارند.[۲۰]
  • ۴-     همچنین بر طرف کردن این شک و گمان که مثلاً اسامه بن زید در برابر منکرِ شراب خوری ولید برادر مادری عثمان که یکی از مسئولین دارالاسلام بود سکوت کرده باشد و نهی از منکر نکرده باشد و از وظیفه ی خاص شهروندان در حکومت اسلامی بر منهاج نبوت سرپیچی کرده باشد که «نظارت عمومی» است؛ اما دیدیم که اسامه با این روش شرعی هم رهبریت را از مفسده ی چنین مسئولی آگاه کرد و هم حکم الله بر چنین مسئول مجرم الجماعة اجرا شد.[۲۱]

پس در این روش شرعی، هم نصیحت امام و رهبر الجماعة و مسئولین حکومتی دارالاسلام وجود دارد و هم مسیر و کانال اصلاح و امر به معروف و نهی از منکر و انجام وظیفه ی «نظارت عمومی» بر تمام نظام حاکم بر الجماعة، که همین «نظارت عمومی» در کنار نهاد و ابزار «شورا» مشخصه ی اصلی حکومت اسلامی بر منهاج نبوت است.

مسئول اجرائی فاسد و مجرم که از قوانین حاکم بر جامعه سرپیچی می کند در هر نظامی وجود داشته و دارد، مهم این است که در دارالاسلام از کانال شرعی آن و بر اساس قوانین شریعت الله دست این مجرم از جرم کوتاه گردد.

صحابه ی اهل فقه و حکمت رسول الله صلی الله علیه وسلم حتی زمانی که احساس می کردند که لازم است نزد امام و رهبر الجماعة یعنی رسول الله شفاعتی بکنند و یا از حقوق سایر مسلمین دفاعی کنند مستقیماً به خود ایشان و در خصوصی مطرح می کردند بر خلاف ذُوالْخُوَیْصِرَة که در جمع می گوید: يا مُحَمَّدُ، اعْدِلْ،[۲۲] و رسول الله صلی الله علیه وسلم را متهم می کرد که عدالت را رعایت نکرده است و دیدیم که چگونه ضمن تحریک مومنین اطراف رسول الله صلی الله علیه وسلم نزدیک بود خونش ریخته شود اگر رسول الله صلی الله علیه وسلم مداخله نمی کرد، و در نهایت هم در جبهه ی خوارج و در زمان خلافت علی ابن ابی طالب به قتل رسید.[۲۳] 

از سعد بن ابی وقاص روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم برای گروهی از مردم در حالی که من نشسته بودم چیزهای را بخشش دادند، ولی برای شخصی که او را از همه بهتر گمان می‌کردم، چیزی ندادند.گفتم یا رسول الله، چرا برای فلانی چیزی ندادید؟ قسم به الله که او را شخص مؤمنی می‌پندارم.

رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: « أوْ مُسْلِمًا؟ [مؤمن است] یا مسلمان»؟ ( نگاه کنید چقدر مهم است که مومن را از مسلمان تشخیص دهی). اندک زمانی ساکت شدم، باز معرفتم با این شخص مرا بر آن داشت که گفته‌ام را دوباره تکرار کرده و بگویم: یا رسول الله! چرا برای فلانی چیزی نداید؟ قسم به الله که او را شخص مؤمنی می‌پندارم. رسول الله صلی الله علیه وسلم باز فرمودند: « أوْ مُسْلِمًا؟ [مؤمن است] یا مسلمان»؟ اندکی سکوت کردم، و باز معرفتم در بارۀ آن شخص مرا بر آن داشت تا گفته‌ام را تکرار نمایم.

رسول الله صلی الله علیه وسلم باز همان گفتۀ خود را تکرار نموده و فرمودند: يا سَعْدُ إنِّي لَأُعْطِي الرَّجُلَ، وغَيْرُهُ أحَبُّ إلَيَّ منه، خَشْيَةَ أنْ يَكُبَّهُ اللَّهُ في النَّارِ.[۲۴]«ای سعد! من برای شخصی چیزی می‌دهم، در حالی که شخص دیگری را نسبت به او بیشتر دوست می‌دارم، و سببش این است که [اگر برای آنکه خیلی دوستش نمی‌دارم چیزی ندهم] می‌ترسم [که به کفر برگردد، و به سبب کفرش] الله او را به جهنم سرنگون سازد.»  یعنی گاه رسول الله صلی الله علیه وسلم صدقات را به «الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ» (توبه/۶۰) و مسلمینی که هنوز وارد دایره ی مومنین نشده بودند می داد جهت ورود آنها به اسلام یا حفظ اسلام آنها و یا تشویق آنها به ورود به دایره ی مومنین. به همین دلیل رسول الله صلی الله علیه وسلم از سعد می پرسد که این شخص مسلمان است یا مومن؟ امام نووی می گوید در این داستان سعد ادب برخورد با بزرگان وجود دارد.[۲۵]

سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته


[۱]  مسلم۱۸۴۸

[۲] سنن الدارمي، مقدمة باب في ذهاب العلم، ۲۵۷- ۲۶۵/ ئەبوداوود (۳۶۶۴)، ئەحمەد (۲/۳۳۸)، داریمی (۲۵۷)، ابن عبدالبر، جامع بیان العلم وفضله ۳۲۶/ عَنْ تَمِيمٍ الدَّارِيِّ ، رَضِيَ اللهُ عَنْهُ ، قَالَ : تَطَاوَلَ النَّاسُ فِي الْبِنَاءِ فِي زَمَنِ عُمَرَ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ ، فَقَالَ عُمَرُ : يَا مَعْشَرَ الْعُرَيْبِ ، الْأَرْضَ الْأَرْضَ ، إِنَّهُ لَا إِسْلَامَ إِلَّا بِجَمَاعَةٍ ، وَلَا جَمَاعَةَ إِلَّا بِإِمَارَةٍ ، وَلَا إِمَارَةَ إِلَّا بِطَاعَةٍ ، فَمَنْ سَوَّدَهُ قَوْمُهُ عَلَى الْفِقْهِ ، كَانَ حَيَاةً لَهُ وَلَهُمْ ، وَمَنْ سَوَّدَهُ قَوْمُهُ عَلَى غَيْرِ فِقْهٍ ، كَانَ هَلَاكًا لَهُ وَلَهُمْ)

[۳]  أخرجه البخاري في: ۷۸ كتاب الأدب: ۶۰ باب ستر المؤمن على نفسه

[۴] موسوعة ابن أبي الدنيا ٢/ ٢٠٩/. قال سليمان الخوَّاص رحمه الله: من وعظ أخاه فيما بينه وبينه فهي نصيحة، ومن وعظه على رؤوس الناس فإنما فضحه./ إحياء علوم الدين للغزالي (۲/ ۱۸۲)./ قال الشافعي رحمه الله : ” من وعظ أخاه سراً فقد نصحه وزانه ، ومن وعظ أخاه علانيةً فقد فضحه وشانه ” / مجمع الحكم والأمثال لأحمد قبش [باب النون ، النصح والوصية (۵)] ، دار الرشيد للطباعة والنشر – دمشق ، الطبعة الأولى ، ۱۹۸۵م. : وقال بعضهم: “مَنْ وعظ أخاه فيما بينه وبينه فهي نصيحة ، ومن وعظه على رؤوس الناس فإنما وَبَّخَه 

[۵] نووی، شرح مسلم  (١٨/ ١١٨) / في قولِ الصِّدِّيقِ رضي الله عنه: «وإِنْ رَأَيْتُمُونِي عَلَى بَاطِلٍ فَسَدِّدُونِي»، وفي لفظٍ: «وَإِنْ زِغْتُ فَقَوِّمُونِي» (أخرجه ابن جرير في «التاريخ» (٢/ ٢٣٧)، وابن هشام في «السِّيرة النَّبوية» مِنْ طريق محمَّدِ بنِ إسحاق بن يسار عن الزُّهري عن أنس بن مالك رضي الله عنه، ابنُ كثيرٍ في «البداية والنهاية» (٥/ ٢٤٨، ٦/ ٣٠١)) قال النَّووي ـ رحمه الله ـ: «وَفيهِ الأَدبُ مع الأُمَرَاءِ واللُّطفُ بِهم وَوَعْظُهُمْ سِرًّا وَتَبْلِيغُهُمْ ما يقولُ النَّاسُ فِيهِم لِيَنْكَفُّوا عَنهُ، وَهَذَا كُلُّه إذا أَمكَنَ ذلك، فإِنْ لم يُمكنِ الوَعظُ سِرًّا وَالإِنكارُ فَلْيَفْعَلْهُ عَلانيَةً؛ لِئَلَّا يَضِيعَ أَصلُ الحَقِّ»

[۶]  العيني، عمدة القاري ۲۰/۳۵۹   / ابن الملقن، شرح البخاري لابن الملقن ۲۵/۲۸۸/ نیز: ابن حزم، المحلى۱۰/۳۴۷ : عن عثمانَ بنِ عفَّانَ أنَّ السَّكرانَ لا يلزمُهُ طلاقٌ

[۷]  ابن القيم، إعلام الموقعين ۴/۱۱۵/ فهذا مالك ابن أنس توصل أعداؤه إلى ضره بأن قالوا للسلطان إنه يحل عليك أيْمان البيعة بفتواه أن يمين المكره لا تنعقد، وهم يحلفون مكرهين غير طائعين، فمنعه السلطان، فلم يمتنع لما أخذه الله من الميثاق على من آتاه الله علما أن يبينه للمسترشدين / سير أعلام النبلاء ۸/۸۰ / أن أبا جعفر المنصور نهى مالكا عن الحديث (ليس على مستكره طلاق) ثم دسّ إليه من يسأله، فحدّثه به على رؤوس الناس فضربه بالسياط 

[۸]  محمد علي الصابوني، روائع البيان في تفسير آيات الأحكام المعروف بـتفسير آيات الأحكام .، تفسیر سوره نور

[۹]أخرجه مسلم في (مقدمة الصحيح) (۱/۱۶)/  سنن الدارمي، باب في الحديث عن الثقات ۴۳۸ (۴۲۴)

[۱۰] ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج: ۷، ص: ۳۹ چاپ بیروت ۱۹۶۶م./ الکامل فی التاریخ (۲/۱۰۶) الشاملة (۷/۴۶- ۴۷)./ إن الله ابتعثنا لنخرج من شاء من عبادة العباد إلى عبادة رب العباد ، ومن ضيق الدنيا إلى سعتها ، ومن جور الأديان إلى عدل الإسلام ، فأرسلنا بدينه إلى خلقه لندعوهم إليه ، فمن قبل ذلك قبلنا منه ورجعنا عنه ، ومن أبى قاتلناه أبدًا حتى نفضي إلى موعود الله ” ، فقال ” رستم ” وما موعود الله ” ؟ ، قال : ” الجنة لمن مات على قتال من أبى والظفر لمن بقى.

[۱۱] الحاكم – أبو عبد الله محمد بن عبد الله الحاكم النيسابوري، المستدرك على الصحيحين، ج۱ ص ۲۳۷ ح ۲۰۸/ الألباني المصدر:صحيح الترغيب الجزء أو الصفحة:۲۸۹۳ – السلسلة الصحيحة الجزء أو الصفحة:۱/۱۱۷/

 [12] الذهبي، سير أعلام النبلاء،  7/ 125 / قد كان عبد الله بن علي ملكا جبارا، سفاكا للدماء، صعب المراس، ومع هذا فالإمام الأوزاعي يصدعه بمر الحق كما ترى، لا كخلق من علماء السوء، الذين يحسنون للأمراء ما يقتحمون به من الظلم والعسف، ويقلبون لهم الباطل حقا – قاتلهم الله – أو يسكتون مع القدرة على بيان الحق. 

[۱۳] صحيح أبي داود  4338 / ابن العربي ، الناسخ والمنسوخ ۲/۲۰۵ / الألباني، صحيح الترغيب ۲۳۱۷ /  الترمذي، سنن الترمذي ۳۰۵۷- ۲۱۶۸ / الطحاوي، شرح مشكل الآثار ۳/۲۰۸

[۱۴]  أخرجه البخاري (۳۲۶۷)/ قِيلَ لِأُسَامَةَ: لو أتَيْتَ فُلَانًا فَكَلَّمْتَهُ، قالَ: إنَّكُمْ لَتُرَوْنَ أنِّي لا أُكَلِّمُهُ إلَّا أُسْمِعُكُمْ، إنِّي أُكَلِّمُهُ في السِّرِّ دُونَ أنْ أفْتَحَ بَابًا لا أكُونُ أوَّلَ مَن فَتَحَهُ، ولَا أقُولُ لِرَجُلٍ أنْ كانَ عَلَيَّ أمِيرًا: إنَّه خَيْرُ النَّاسِ، بَعْدَ شَيءٍ سَمِعْتُهُ مِن رَسولِ اللَّهِ صلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ، قالوا: وما سَمِعْتَهُ يقولُ؟ قالَ: سَمِعْتُهُ يقولُ: يُجَاءُ بالرَّجُلِ يَومَ القِيَامَةِ فيُلْقَى في النَّارِ، فَتَنْدَلِقُ أقْتَابُهُ في النَّارِ، فَيَدُورُ كما يَدُورُ الحِمَارُ برَحَاهُ، فَيَجْتَمِعُ أهْلُ النَّارِ عليه فيَقولونَ: أيْ فُلَانُ، ما شَأْنُكَ؟ أليسَ كُنْتَ تَأْمُرُنَا بالمَعروفِ وتَنْهَانَا عَنِ المُنْكَرِ؟! قالَ: كُنْتُ آمُرُكُمْ بالمَعروفِ ولَا آتِيهِ، وأَنْهَاكُمْ عَنِ المُنْكَرِ وآتِيهِ.

[۱۵] مسلم (۲۹۸۹)./ قِيلَ له: أَلَا تَدْخُلُ علَى عُثْمَانَ فَتُكَلِّمَهُ؟ فَقالَ: أَتَرَوْنَ أَنِّي لا أُكَلِّمُهُ إلَّا أُسْمِعُكُمْ؟ وَاللَّهِ لقَدْ كَلَّمْتُهُ فِيما بَيْنِي وبيْنَهُ، ما دُونَ أَنْ أَفْتَتِحَ أَمْرًا لا أُحِبُّ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَن فَتَحَهُ، وَلَا أَقُولُ لأَحَدٍ، يَكونُ عَلَيَّ أَمِيرًا: إنَّه خَيْرُ النَّاسِ بَعْدَ ما سَمِعْتُ رَسولَ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عليه وسلَّمَ يقولُ: يُؤْتَى بالرَّجُلِ يَومَ القِيَامَةِ، فيُلْقَى في النَّارِ، فَتَنْدَلِقُ أَقْتَابُ بَطْنِهِ، فَيَدُورُ بهَا كما يَدُورُ الحِمَارُ بالرَّحَى، فَيَجْتَمِعُ إلَيْهِ أَهْلُ النَّارِ، فيَقولونَ: يا فُلَانُ ما لَكَ؟ أَلَمْ تَكُنْ تَأْمُرُ بالمَعروفِ، وَتَنْهَى عَنِ المُنْكَرِ؟ فيَقولُ: بَلَى، قدْ كُنْتُ آمُرُ بالمَعروفِ وَلَا آتِيهِ، وَأَنْهَى عَنِ المُنْكَرِ وَآتِيهِ. وفي روايةٍ : كُنَّا عِنْدَ أُسَامَةَ بنِ زَيْدٍ، فَقالَ رَجُلٌ: ما يَمْنَعُكَ أَنْ تَدْخُلَ علَى عُثْمَانَ فَتُكَلِّمَهُ فِيما يَصْنَعُ؟ وَسَاقَ الحَدِيثَ، بمِثْلِهِ.

[۱۶]  قال النووي – رحمه الله -:موضحا قصد أسامة في الحديث السابق الذكر قوله “أفتتح أمراً لا أحب أن أكون أول من فتحه” يعنى المجاهرة بالإنكار على الأمراء في الملأ، كما جرى لقتلة عثمان رضي الله عنه.

[۱۷]  قال عياض – رحمه الله -: مراد أُسامة أنه لا يَفْتح باب الْمُجاهرة بالنَّكير على الإمام لما يَخشى من عاقبة ذلك، بلْ يتلطف به وينصحه سِرًّا فذلك أجدر بالقبول. ذكره ابن حجر في فتح الباري رحمه الله.

[۱۸]  قال العيني على شرح البخاري تعليقا على قول أسامة بن زيد السابق: قد كلمته ما دون أَن أفتح بابا أَي: كَلمته شَيْئا دون أَن أفتح بابا من أبواب الفتن. أَي: كَلمته على سبيل المصلحة والأدب والسر دون أن يكون فيه تهييج للفتنة ونحوها، وأنه لم يرد فتح الباب بالمجاهرة بالتنكير على الإِمام لما يخشى من عاقبة ذلك من كونه فتنة رُبما تؤول إلى أن تموج كموج البحر.

[۱۹] سنن الدارمي، مقدمة باب في ذهاب العلم، ۲۵۷- ۲۶۵/ ئەبوداوود (۳۶۶۴)، ئەحمەد (۲/۳۳۸)، داریمی (۲۵۷)، ابن عبدالبر، جامع بیان العلم وفضله ۳۲۶/ عَنْ تَمِيمٍ الدَّارِيِّ ، رَضِيَ اللهُ عَنْهُ ، قَالَ : تَطَاوَلَ النَّاسُ فِي الْبِنَاءِ فِي زَمَنِ عُمَرَ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ ، فَقَالَ عُمَرُ : يَا مَعْشَرَ الْعُرَيْبِ ، الْأَرْضَ الْأَرْضَ ، إِنَّهُ لَا إِسْلَامَ إِلَّا بِجَمَاعَةٍ ، وَلَا جَمَاعَةَ إِلَّا بِإِمَارَةٍ ، وَلَا إِمَارَةَ إِلَّا بِطَاعَةٍ ، فَمَنْ سَوَّدَهُ قَوْمُهُ عَلَى الْفِقْهِ ، كَانَ حَيَاةً لَهُ وَلَهُمْ ، وَمَنْ سَوَّدَهُ قَوْمُهُ عَلَى غَيْرِ فِقْهٍ ، كَانَ هَلَاكًا لَهُ وَلَهُمْ)

[۲۰]  الفرق بين النصيحة والتعيير لابن رجب الحنبلي (ص۲۸) ، تحقيق بشير محمد عيون ، مكتبة دار البيان – مكتبة المؤيد ،الطبعة الأولى ،دمشق – بيروت ۱۴۱۳ هـ / ۱۹۹۲ م. / قال ابن رجب ” كان السلف يكرهون الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر على هذا الوجه ويحبون أن يكون سراً فيما بين الآمر والمأمور ، فإن هذا من علامات النصح، فإن الناصح ليس له غرض في إشاعة عيوب من ينصح له ، وإنما غرضه إزالة المفسدة التي وقع فيها “

[۲۱]مسلم ۱۷۰۷ / روى مسلم عن حُضَيْنِ بن المنذر قال: شهدت عثمان بن عفان وأتي بالوليد (هو: الوليد بن عقبة؛ أخو عثمان لأمه) قد صلى الصبح ركعتين، ثم قال: أزيدكم، فشهد عليه رجلان أحدهما: حمران (مولى عثمان) أنه شرب الخمر، وشهد آخر أنه رآه يتقيأ، فقال عثمان: إنه لم يتقيأ حتى شربها، فقال: يا علي، قم فاجلده، فقال علي: قم يا حسن فاجلده، فرفض الحسن، فقال: يا عبدالله بن جعفر، قم فاجلده، فجلَده وعليٌّ يعُد حتى بلغ أربعين، فقال: أمسك، ثم قال: جلد النبي صلى الله عليه وسلم أربعين، وجلد أبو بكر أربعين، وعمر ثمانين، وكلٌّ سُنة، وهذا أحب إليَّ.

[۲۲]  مسلم۱۰۶۳/ بخاری ۳۱۳۸

[۲۳] مسلم۱۰۶۴ / بخاری ۳۶۱۰-۶۱۶۳-۶۹۳۳

[۲۴]  صحيح البخاري ۲۷ – ۱۴۷۸/ صحيح مسلم ۱۵۰

[۲۵] النووي، شرح مسلم  ج ٧ ص ١٤٩/ قَوْله: «فَقُمْت إِلَى رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَسَاوَرْتُهُ فَقُلْت: مَا لَك عَنْ فُلَان» فيه التَّأَدُّب مَعَ الْكِبَار وَأَنَّهُمْ يُسَارُّونَ بِمَا كَانَ مِنْ بَاب التَّذْكِير لَهُمْ وَالتَّنْبِيه وَنَحْوه، وَلَا يُجَاهِرُونَ بِهِ فَقَدْ يَكُون فِي الْمُجَاهَرَة بِهِ مَفْسَدَة

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *